روابط عاطفی

۹ قدم برای بهبودی بعد از پایان رابطه عاطفی

مقدمه

اکثر ما زمانی در رابطه عاطفی خود به نقطه‌ای رسیده‌ایم که به‌خود می‌گوییم اگر چه او را دوست می‌دارم، ولکن این رابطه‌ای نیست که به درد من بخورد. گروهی دیگر از ما ناگهان در روابط عاطفی خود ترک و طرد شده‌ایم و نمی‌دانیم بعد از کات چه کنیم. گروهی دیگر نیز دائماً در یک رابطه عاطفی رفت و آمد می‌کنیم و هربار به‌خود می‌گوییم این آخرین بار است که او را می‌پذیرم، ولی باز رابطه با او را به بهانه و دلیلی این بار جدیدتر از قبل از سر می‌گیریم.

پادکست روانکام- اپیزود ۴- بهبودی بعد از پایان رابطه عاطفی

پادکست را بشنوید 

 

پایان رابطه عاطفی

پایان رابطه عاطفی مسلما سخت و طاقت‌فرسا است. اما ما معمولا با رفتارهایی پایان رابطه عاطفی را سخت‌تر می‌کنیم. چه رفتارهایی باعث می‌شود پایان رابطه عاطفی سخت‌تر و دشوارتر شود؟ در ادامه به این موضوع بیشتر می‌پردازیم.

گاه با خود می‌گوییم رابطه عاطفی من نباید تمام می‌شد، اما تمام شد. گاه از خود می‌پرسیم ارزشش را دارد؟ چگونه با نبودن او کنار بیایم؟ آیا داروی معجزه‌آسایی یا تکنیک روانشناختی وجود دارد که کمک کند زودتر او و رابطه عاطفی خود را فراموش کنم؟ و آیا باید انتظار بازگشت او را داشته باشم؟ نباید از او بپرسم که دلیل ترک رابطه از سوی او چه بود؟

در همین ابتدا باید بگویم هیچ روش معجزه‌آسایی برای التیام درد جدایی و غم ناشی از پایان رابطه عاطفی وجود ندارد. پایان رابطه عاطفی و جدایی واقعاً سخت و دردناک است. درد جدایی نه تنها عاطفی بلکه فیزیولوژیکی است. چه‌که مراحل پس از قطع رابطه عاطفی اولاً همانند مراحل ترک یک ماده‌مخدر است، زیرا ارتباط باعث وابستگی فیزیکی می‌شود. همچنین زمانی‌که رابطه عاطفی قطع می‌شود بدن واکنش‌های زیستی- رفتاری از خود نشان می‌دهد و دچار استرس و اضطراب می‌شود. هورمون کورتیزول و آدرنالین در بدن ترشح می‌شود که فرد را از حالت آرامش درآورده و در حالت آماده باش قرار می‌دهد. و ثانیاً مراکزی از مغز که تولید درد می‌کنند، در هنگام شکست و پایان رابطه عاطفی فعال می‌شوند.

درد جدایی و ترک، دردی حقیقی است. اسکن مغزی نشان می‌دهد زمانی که شما طرد می‌شوید یا رابطه عاطفی‌تان تمام می‌شود، همان مراکزی از مغز فعال می‌شوند که در هنگام یک جراحت شدید فیزیکی فعال می‌شوند. هرقدر احساس طرد شدیدتر باشد، درد بیشتری احساس می‌کنید.

پایان رابطه عاشقانه چرا دردناک است؟

همواره در طول تاریخ بشر برای ادامه حیاتش نیازمند حمایت اجتماعی گروه و قبیله‌اش بوده است. بشر برای تامین نیازهای حیاتی مانند آب، غذا و سرپناه به‌دیگران و حمایت اجتماعی‌شان متکی بوده و به‌تنهایی قادر به بقا نبوده است. طرد اجتماعی برای او به‌مفهوم حکم اعدام بوده است، بنابراین درد ناشی از طردشدن پیغام مغز است برای آنکه به‌شما بگوید اگر تنها بمانید، در خطر مرگ قرار می‌گیرید. پس برای بقایتان کاری کنید تا مجدداً مورد پذیرش قرار بگیرید. این تئوری، دلیل بسیاری از رفتارها و دست ‌و پا زدن‌های ما برای بازگرداندن یک رابطه عاطفی پس از قطع آن است. اکنون می‌دانیم پس از قطع یک رابطه عاطفی نمی‌میریم، ولی مغز بر اساس نحوه تکاملش در طول سالیان، همان پیام‌ها و واکنش‌ها را نشان می‌دهد.

بنابراین روان و جسم باید پس از پایان رابطه عاشقانه سیکل طبیعی خود را طی کند تا به آرامش برسد. هرقدر شدت و مدت رابطه عاشقانه بیشتر باشد و زمان بیشتری را در کنار یکدیکر سپری کرده باشید، زمان بیشتری برای بهبود و رسیدن به آرامش نیاز دارید. ولکن رعایت بعضی امور کمک می‌کند تا فرد هرچه زودتر این مرحله انتقال را سپری کرده و به آرامش برسد. برای بهبودی پس از پایان رابطه عاشقانه در کنار عامل زمان، قدرت اراده نیز در روند بهبود بسیار تاثیرگذار است. اراده خود را هرچه بیشتر به‌کار گیرید تا این مرحله گذار را سریعتر طی کنید و ضمناً باید آگاه بود که رشد و تعالی انسان در درد و رنج حاصل می‌شود. پس این زمان را برای رشد و تعالی خود از دست ندهید.

در ادامه، سعی شده است با ارائه نکاتی کلیدی به بهبودی بعد از قطع رابطه عاطفی پرداخته شود. بکارگیری این اصول به فرد کمک می کند تا دوران پس از رابطه عاشقانه را سریعتر طی کرده و در عین حال حداکثر بهره را از این دوران ببرد.

قطع تماس و ارتباطات - رابطه عاطفی
قطع تماس و ارتباطات – رابطه عاطفی

بهبودی بعد از قطع رابطه عاطفی

۱. پیام دادن بعد از اتمام رابطه

همه ارتباط‌ها و تماس‌هایتان را با او (منظور از او کسی است که با او رابطه عاطفی داشته و اکنون قطع رابطه کرده‌اید) قطع کنید.

این مهمترین قانون برای رسیدن هرچه سریعتر به آرامش است. هرگونه تماسی به‌هر صورت و به‌هر بهانه‌ای تنها دوره بهبودتان را به‌تاخیر می‌اندازد. هربار تماس با او مانند آن است که زخم خود را مجدداً بشکافید. طبق تحقیقات انجام‌شده، اسکن مغزی نشان می‌دهد نگاه کردن به عکس او، مراکز مرتبط با درد را در مغزتان فعال می‌کند. پس می‌توان حدس زد که تماس مستقیم با او چقدر ایجاد درد و ناراحتی می‌کند.

ندیدن، صحبت نکردن و تماس نداشتن با کسی‌که مدت‌ها او را عاشقانه دوست داشته‌اید، دشوار است. کسی‌که همه جزییات زندگیتان را با او در میان می‌گذاشتید و خاطرات بسیاری با او دارید. به‌همین دلیل گمان می‌کنید تنها راه ساکت کردن دردتان، تماس برقرار کردن با اوست، درحالیکه این کار تنها زمان بهبودتان را به‌تاخیر می‌اندازد.

گاهی فکر می‌کنیم باید با او روبرو شویم تا چیزهایی را درباره خود و رابطه‌مان بفهمیم، دلایل قطع رابطه از سمت او را متوجه شویم، نقص‌های خود را دریابیم و یا آنکه از خود دفاع کنیم. اما مشکل آنجاست که معمولاً تماس ما با او آنگونه که فکر می‌کنیم، پیش نمی‌رود و تحت کنترل ما نیست. ممکن است جواب ما را ندهد، به‌سردی با ما برخورد کند یا چیزهایی که می‌خواهیم از او بشنویم را به ما نگوید. همه این موارد باعث می‌شود تا آزردگی بیشتری در قلب خود احساس کنیم و احساس بی‌ارزشی که در نتیجه قطع ارتباط در ما به‌وجود آمده است، تشدید گردد و در نتیجه خود را سرزنش کرده و مورد انتقاد قرار دهیم.

مطمئن باشید که هیچ پاسخی از سوی او باعث آرام‌تر شدن شما نخواهد شد. شما باید تنها بر روی خودتان تمرکز کنید و آرامش را در درون خودتان پیدا کنید.

بهیچوجه او را در موقعیتی قرار ندهید که درباره شخصیت شما قضاوت کند. اینکار به‌شدت احساسات شما را جریحه‌دار می‌کند.

مطمئن باشید که هر چقدر هم از او درباره قطع ارتباط عاطفی‌اش با شما سوال کنید، بازهم سوالات جدیدی به‌ذهنتان می‌رسد. پس بپذیرید که قرار نیست هیچ زمانی جواب سوالات خود را بدانید. ضمن آنکه هیچگاه نمی‌توانید درباره دلایل و گفته‌های او مطمئن شوید.

مقاله مرتبط: ۱۰ راه جهت درمان وابستگی عاطفی به همسر

چه زمانی برای قطع ارتباط با او مناسب است؟

بلافاصله پس از آنکه او رابطه را با شما تمام کرد، هر چقدر شما بیشتر در مرحله چانه زدن و خواهش کردن بمانید، مدت زمان بیشتری طول می‌کشد تا به آرامش برسید؛ زیرا در این خلال عزت نفس شما و حس ارزشمندی‌تان زیر سوال می‌رود و در نتیجه احترام کمتری برای خود قائل می‌شوید.

خودتان را گول نزنید. بهانه برای تماس با او برای خود نسازید. قطع تماس از سمت شما تکنیکی برای بازگرداندن او به رابطه عاطفی با شما نیست و اینگونه شما متوجه نخواهید شد که بعد از کات چه کنیم، زیرا تنها چیزی که مهم است بهبود شما است. شما تنها به‌دنبال آرامش خود هستید. تنها بر روی بهبود خود تمرکز کنید. پس با خودتان بازی نکنید.

عدم پاسخگویی - رابطه عاطفی
عدم پاسخگویی – رابطه عاطفی

اگر او با همه موانعی که برای عدم تماس ایجاد کرده‌اید، سعی دارد با شما تماس برقرار کند، شما چه عکس‌العملی باید نشان بدهید؟

در صورتی‌که او با شما تماس گرفت تا حالتان را بپرسد و یا بگوید دلش می‌خواهد با یکدیگر دوست معمولی باقی بمانید یا با همفکری یکدیگر به نتیجه‌ای برسید، پاسخش را ندهید. زیرا تا زمانی که بهبود کامل پیدا نکرده‌اید و آرامش نیافته‌اید، دوستی معمولی برای شما ممکن نیست. شما تنها در صورتی جواب تماس‌های او را می‌دهید که به‌طور روشن و واضحی خواهان ارتباط مجدد با شما است و از قطع تماس با شما اظهار پشیمانی می‌کند. اینکه دلش برای شما تنگ شده است، احوالپرسی و یا پیام‌های عاشقانه هیچکدام دلیل موجهی برای پاسخ دادن به او و آغاز مجدد رابطه عاطفی نمی‌باشد.

اگر فکر می‌کنید به‌جهت احترام پاسخی بدهید، تنها به یک پاسخ غیرشخصی مانند ممنون و سپاسگذارم اکتفا کنید. بهیچوجه سوالی مطرح نکنید. ممکن است او از جملاتی استفاده کند که قصدش تحریک شما برای آغاز گفتگو است. بهیچوجه وارد بازی او نشوید. به‌خودتان بلند بگویید که هیچکدام از این جملات نشانه بازگشت و پشیمانی او نیست. این متاسفانه اشتباهی است که اکثر افراد انجام می‌دهند. تنها نشانه بازگشت او زمانی است که او به‌طور روشن تقاضای بازگشت رابطه را کند، اظهار کند که می‌فهمد شما چه رنجی را متحمل شده‌اید و چه آسیبی به شما رسانده است.

تماس‌های او می‌تواند ناشی از احساس گناهش باشد و به این ترتیب می‌خواهد بار گناه خود را کم کند. پاسخ دادن به او تنها زمان بهبود شما را به تاخیر می‌اندازد. بازگشت موقت او همچنین می‌تواند به‌دلیل نیاز جنسی باشد. و یا آنکه در رابطه عاطفی جدیدش با مشکل مواجه شده و شما را برای پُرکردن خلا درونی‌اش می‌خواهد. یا آنکه می‌خواهد از شما استفاده کند تا دوران انتقالی را هرچه راحت‌تر طی کند.

کتاب اسرار دلربایی

خرید اینترنتی کتاب اسرار دلربایی

کلیک نمایید

در صورت برخورد اتفاقی با او چه عکس‌العملی نشان دهیم؟

در درجه اول تمام سعیتان را به‌کار گیرید تا مکان‌هایی که ممکن است او حضور داشته باشد را پیش‌بینی کرده و از آن احتراز کنید. به جلسات و میتینگ‌هایی که حدس می‌زنید ممکن است او در آنجا باشد، نروید. خودتان را با جملاتی مانند: «اگر نروم نشانه ضعف من است» و یا «دیدن او هیچ تأثیری بر روی من ندارد» گول نزنید.

با همه مراقبت‌هایی که برای مواجه نشدن با او کرده‌اید، اگر در جایی او را ملاقات کردید به‌سرعت از آن مکان خارج شوید. نگویید او پیش خودش چه فکری می‌کند. هر فکری بکند مهم نیست. آنچه مهم است بهبود و آرامش شما است. یک گفتگو ویا حتی نگاه کوتاه می‌تواند ذهنتان را برای مدت‌ها مشغول کند و به‌دنبال تجزیه و تحلیل آن باشد. پس تمام تلاشتان را به‌کار گیرید تا از هرگونه برخوردی با او احتراز جویید.

۲. خود را از دست همه چیزهایی که شما را به یاد او می‌اندازد، خلاص کنید.

هدایا، عکس‌ها، ایمیل‌ها، لباس‌هایی که شما با او خریدید و بالشی که شما را به یاد او می‌اندازد، همگی چیزهایی هستند که باید از دستشان خلاص شوید. همانطور که بیان شد اسکن مغزی نشان می‌دهد چیزهایی که یادآور او می‌باشد، همان نقاطی را که فعال کننده درد فیزیکی است، در مغز فعال می‌کند. بنابراین، نگه داشتن هر یک از موارد فوق و به‌یاد آوردن خاطرات تنها باعث طولانی شدن روند بهبود می‌شود. هر نشانه‌ای از او باعث آزرده شدن شما می‌گردد، پس از دست همه آنها خود را خلاص کنید.

هرگونه فایل کامپیوتری، ایمیل، شماره تلفن و ویدیو را از روی کامپیوتر خود حذف کنید. اگر فکر می‌کنید شاید به بعضی از آنها در آینده نیاز دارید (شاید او در گذشته همکار شما بوده است)، آنها را در یک فلش کپی کرده و به دوستتان بدهید و به او بگویید به هیچوجه آنها را حداقل تا یکسال بعد به شما ندهد.

اگر مواردی مانند لباس و وسایل شخصی از او وجود دارد که باید آن را عودت دهید، بهیچوجه با او تماس نگیرید. به یک دوست مشترک آنها را بدهید تا به او بدهد. از دوستتان بخواهید هیچ خبری از او به شما ندهد و یا هیچ سخنی از او به شما منتقل نکند.

حمایت اجتماعی - رابطه عاطفی
حمایت اجتماعی – رابطه عاطفی

۳. از حمایت اجتماعی دوستان و بستگانتان بهره‌مند شوید.

شما نباید مدت زیادی را در تنهایی بسر ببرید و مدام با خود فکر کنید بعد از کات چه کنیم، زیرا تنهایی باعث نشخوار فکری در شما می‌شود. خود را در جمع دوستان و بستگان قرار دهید و از حمایت اجتماعی آنها برخوردار شوید. در ابتدای قطع رابطه عاطفی، شما تمایل زیادی به صحبت درباره او و رابطه‌تان دارید. یک دوست خوب مشتاقانه به حرف‌های شما گوش می‌دهد، ولکن سعی کنید همیشه تنها با یک دوست حرف نزنید. زیرا شما آنقدر حرف برای گفتن دارید که هر دوستی را خسته می‌کند، پس با دوستان متفاوتی صحبت کنید. اما در عین حال باید متوجه باشید که بیش از حد صحبت کردن درباره او و رابطه عاطفی‌تان، به شما کمک نمی‌کند. پس از گذشت مدتی از قطع رابطه عاطفی برای خودتان حد مشخص کنید تا این گفتگوها تبدیل به نشخوار فکری نشود و تنها بیان احساسات باشد.

مطمئناً همه دوستانتان نصایحی آماده برای شما در کشکولشان دارند. خیلی اوقات نیز نادانسته شما را مورد قضاوت قرار می‌دهند. نصایح آنها را بشنوید، ولی تحت‌تأثیر آنها قرار نگیرید. آنها تنها یک دوست هستند و نه یک متخصص رابطه عاطفی.

ساعاتی در طول روز که برای شما یادآور او است را در کنار دوستانتان بگذرانید تا تمرکزتان از روی او برداشته شده و احساس غم کمتری کنید.

۴. بر رشد روانی و ذهنی خود تمرکز کنید.

اکنون فرصت مناسبی است تا بر رشد روانی و ذهنی خود تمرکز کنید. فعالیت‌هایی که پیش از این فرصت آن را نداشتید، شروع کنید. شاید از کودکی آرزو داشته‌اید پیانو فرا بگیرید، اکنون زمان آن است. روی خودتان و آینده‌تان تمرکز کنید، به کارهای عقب‌افتاده‌تان سر و سامان بدهید، سرگرمی‌ها و فعالیت‌های جدیدی برای خود بیابید. هیچ زمان خالی برای خود باقی نگذارید و دست از تفکر در مورد جدایی بردارید.

احتمالاً می‌گویید: «کی حال و حوصله این کارها را دارد». اشتباه ما آن است که فکر می‌کنیم باید حس کاری وجود داشته باشد تا آن کار را انجام دهیم. ولی واقعیت آن است که ما عمل می‌کنیم تا انگیزه و اشتیاق انجام آن کار در ما ایجاد شود. ما منتظر نمی‌مانیم که حس و انگیزه انجام کار در ما ایجاد شود، بلکه اقدام می‌کنیم و به تبع آن انگیزه در ما ایجاد می‌شود.

باید فعالیت‌های خود را بیش از پیش از سر بگیرید. در این دوره بر کار و تحصیل خود به‌طور جدی تمرکز کنید. ورزش، سفر، تفریح و سرگرمی و خرید کردن را فراموش نکنید و برای آنها برنامه‌ریزی کنید. در کلاس موسیقی و رقص و کلوب‌های ورزشی ثبت‌نام کنید.

لیست فعالیت‌ها را نوشته و برای آن یک برنامه هفتگی بنویسید. پیش و پس از انجام هر فعالیت میزان غم، اضطراب و ترس خود را برآورد کنید. پس از انجام آن فعالیت نیز آنها را بسنجید تا بدین ترتیب میزان اثر هر فعالیت را روی خود دریابید.

۵. توجه به سلامتی

ورزش: در هنگام استرس، بدن شما به‌مقدار زیادی کورتیزول ترشح می‌کند. ورزش سطح کورتیزول را در بدن پایین می‌آورد و باعث می‌شود خواب بهتری داشته باشید. ورزش‌های هوازی مانند پیاده‌روی، دومیدانی و شنا باعث می‌شوند در بدنتان هورمون اندروفین و سروتونین ترشح شود که گیرنده‌های درد را مسدود می‌کنند و احساس خوشی و سرحالی به شما می‌دهند. اگر به‌تنهایی رغبت کمتری برای ورزش دارید، سعی کنید در گروه‌های ورزشی عضو شوید تا انگیزه بیشتری برای فعالیت پیدا کنید.

خواب: دوران پس از اتمام رابطه عاطفی به‌طور معمول خواب فرد را دچار مشکل می‌کند و بی‌خوابی به‌نوبه خود باعث اضطراب بیشتر و بی‌قراری می‌شود و به این ترتیب فرد در یک سیکل معیوب قرار می‌گیرد. برای تنظیم خوابتان به مقاله ۴ روش برای داشتن خوابی آرامتر رجوع کنید.

تغذیه: اکثر افراد پس از قطع رابطه عاطفی در غذا خوردن خود دچار مشکل می‌شوند. گروهی چیزی نمی‌خورند و گروهی دیگر بیش از حد می‌خورند. مراقب سلامت خود باشید. سعی کنید غذاهای مقوی و سالم بخورید. نه زیاد بخورید و نه کم. به همان منوال گذشته غذا بخورید. این توصیه‌ها به‌نظر واضح‌اند، ولی زمانی‌که درد جدایی را تحمل می‌کنید توجه به این امور از حوزه تمرکزتان خارج می‌شود. برای اطلاعات بیشتر به مقاله اضطراب چیست، بخش تغذیه صحیح، مراجعه کنید.

۶. با خود صادق باشید.

به‌خودتان دروغ نگویید. او آنقدرها هم خوب نبود. لااقل برای شما فرد مناسبی نبود. رابطه‌تان هم چندان چنگی به دل نمی‌زد. بی‌جهت لحظه‌های خوب ارتباطتان را بزرگ نکنید. شما لحظه‌های بد با او بسیار داشته‌اید. سعی کنید همه وقایع را درباره او ببینید. ویژگی‌های منفی او را آگاهانه به‌یاد بیاورید. زیرا در این دوران ذهن فرد تمایل دارد ویژگی‌های مثبت و لحظات خوب رابطه را بارها مرور کند. پس آگاهانه ویژگی‌های منفی و لحظات نازیبای رابطه‌تان را به‌خاطر بیاورید.

از خودتان سوال کنید طی این رابطه عاطفی او چقدر باعث آرامشتان می‌شد و چقدر علت غم و ناراحتی‌تان بود؟ چندبار در طول رابطه به‌خودتان امید دادید که اوضاع بهتر می‌شود؟ چه مقدار نسبت به یکدیگر صادق و وفادار بودید؟ چقدر پیش دیگران از دست او و رابطه عاطفی‌تان شکایت کردید؟

۷. بنویسید.

شاید نتوانید همه آنچه در ذهنتان می‌گذرد را برای دیگران تعریف کنید. پس هر چه را در ذهنتان می‌آید، بنویسید. درباره احساس غم، خشم، عشق و نفرت خود بنویسید. این کار باعث می‌شود تا این احساسات از شما خارج شده و اندک اندک بیرونی شوند. در عین حال نوشتن به شما کمک می‌کند تا خطاهای شناختی خود را بشناسید. خطاهایی چون:

فاجعه‌سازی: دیگر بدون او نمی‌توانم زندگی کنم. زندگی بدون او مانند جهنم است. این بدترین اتفاقی است که می‌توانست برای من بیفتد.

تفکر دو قطبی (همیشه یا هرگز): اگر او را به‌دست نیاوری یعنی یک بازنده هستی. حال که او تو را ترک کرد هیچوقت نمی‌توانی رابطه خوبی ایجاد کنی.

۸. زبان خود را تغییر دهید.

معمولاً افراد پس از خارج شدن از رابطه همچنان از واژه‌های همسر، نامزد و دوست پسر/ دختر من استفاده می‌کنند. و یا در جملات خود به‌جای استفاده از زمان گذشته، از زمان حال استفاده می‌کنند. این نشانگر آن است که فرد نمی‌خواهد واقعیت را بپذیرد.

طبق اصول ان ال پی (NLP)، استفاده از واژه‌های درست بر روی ذهن بسیار تاثیرگذار است. پس بگویید همسر، نامزد و دوست پسر/ دختر سابق من. نگویید ما معمولاً جمعه‌ها به کوه می‌رویم، بگویید ما جمعه‌ها کوه می‌رفتیم.

۹. تکنیک توقف فکر

در این دوران دچار نشخوار فکری می‌گردید و به یاد زمان‌های خوبی می‌افتید که با او داشتید و طبیعتاً درباره تصمیمات خود دائماً دچار دودلی و تردید می‌شوید. تکنیک توقف فکر (توضیح آن در مقاله اضطراب چیست؟ آمده است) به شما کمک می‌کند تا خود را از نشخوار فکری برهانید.

مقاله مرتبط: چرا در رابطه عاطفی خود احساس طردشدگی دارم؟

نکات کلیدی

الف) تقاضا کردن از او برای بازگشت هیچ فایده‌ای ندارد.

همه افرادی که ترک و طرد شده‌اند، آرزوی بازگشت طرف مقابل را دارند و دائماً به آن می‌اندیشند. آنها در امید بازگشت او راهکارهای متفاوتی را اختیار می‌کنند تا به هر ترتیبی او و رابطه عاطفی‌شان را به حالت قبل بازگردانند. ایشان حتی در جلسات مشاوره نیز خواهان راهکارهای معجزه‌گونه‌ای هستند تا نه تنها او را برگردانند، بلکه به‌دنبال تکنیکی هستند تا او را متوجه اشتباهش کرده و او را وادارند بیش از پیش به او عشق بورزد. خواسته‌هایی که هیچگاه محقق نخواهند شد.

مجدداً تأکید می‌کنم که هرگونه اقدام جهت بازگشت، باید از طرف کسی باشد که رابطه را تمام کرده است. شما نباید در این زمینه بهیچوجه اقدامی کنید. او باید برای برقرای رابطه اقدام کند، دلایل رفتارش را توضیح دهد، به جهت آسیبی که به شما زده است عذرخواهی کرده و خواهان بازگشت رابطه شود.

یقین داشته باشید که اقدام شما برای ارتباط مجدد، خواهش کردن، سوال از او که به چه دلیل رابطه را ترک کرده است و چگونه شما می‌توانید خودتان و یا شرایط را تغییر دهید و بعد از کات چه کنیم … هیچ‌یک کمکی به بازگشت رابطه عاطفی‌تان نمی‌کند، بلکه باعث می‌شود ارزش خودتان را نزد او پایین بیاورید.

رابطه جدید شریک عاطفی - رابطه عاطفی
رابطه جدید شریک عاطفی – رابطه عاطفی

ب) در صورتی که او وارد رابطه جدیدی شد، چه کار کنم؟

باید از همان ابتدا بدانید که دیر یا زود، او وارد رابطه عاطفی جدیدی خواهد شد. تا زمانی که کاملاً بهبود پیدا نکرده‌اید به هیچ خبری در رابطه با او و یا ارتباطات او گوش فرا ندهید. اگر شخصی درباره او حرف می‌زند، حرفش را قطع کنید و یا آنکه آن محل را ترک کنید. هرجایی، مانند فیسبوک، اینستاگرام و … که پیش از این با او در تماس بوده‌اید و اطلاعاتی از او به‌دست می‌آوردید را حذف کنید. هر خبری، چه بد و چه خوب از او، شما را از مسیر بهبودی دور می‌کند.

اگر شنیدید که او با شخص جدیدی رابطه پیدا کرده، از کنکاش درباره شخص مقابل و شناخت او خودداری کنید. این کار باعث می‌شود خودتان را با او مقایسه کنید و این کار احساس بدی را در شما ایجاد می‌کند. تفاوتی نمی‌کند که آن شخص زشت است یا زیبا، فقیر است یا ثروتمند. اگر از نظر شما زیبا باشد (اگرچه شک دارم در این دوران بتوان به قوای شناختی شما اعتماد کرد)، احساس حقارت و بی‌ارزشی به شما دست می‌دهد. اگر در نظرتان شما زیباتر هستید، باز هم حسرت می‌خورید و به‌جهت عدم توانایی خود در حفظ این رابطه عاطفی خود را سرزنش می‌کنید. اگر بشنوید که با کس جدیدی هنوز وارد رابطه نشده است، امیدوار می‌شوید که می‌توانید او را به رابطه بازگردانید. بنابراین در هر دو صورت بهبود خود را به تاخیر می‌اندازید.

بدانید که قرار نیست او تا آخر عمر تنها بماند، پس اگر به‌طور غیرمنتظره‌ای شنیدید که او وارد رابطه عاطفی جدیدی شده است، شوکه نشوید. دیر یا زود این اتفاق بایستی می‌افتاد.

ج) وارد رابطه عاطفی دیگری نشوید.

پس از اتمام یک رابطه عاطفی، معمولاً افراد گمان می‌کنند که دیگر کسی را مانند او پیدا نخواهند کرد و یا آنکه فکر می‌کنند تا آخر عمر تنها می‌مانند. مطمئن باشید تنها نخواهید ماند. زندگی همانند همیشه در جریان خواهد بود. او نیز بهترین کسی نبوده که می‌توانستید با او زندگی کنید، زیرا در اینصورت رابطه شما به این نقطه نمی‌رسید. دردِ ترک و طرد باعث می‌شود شناخت‌های فرد از کار بیفتد و تمام تلاش خود را به‌کار گیرد تا او را به رابطه بازگرداند، هر چند که در گوشه‌ای از ذهن خود می‌داند که او فرد شایسته و مناسبی برای ارتباط و ازدواج نیست. در این حالت، ویژگی‌های او و رابطه را ایده‌آلیزه کرده و نسبت به مشکلات او و رابطه کور می‌شود. در این حالت تمام تمرکز او بازگرداندن او است و توجهی به محیط اطراف و انتخاب‌ها و امکانات دیگر زندگی ندارد.

اما باید آگاه باشید که نباید در دوران بهبود وارد رابطه عاطفی دیگری شوید. نباید رابطه عاطفی جدیدی را به‌خاطر بی‌حس کردن خود و فرار از درد رابطه قبلی شروع کنید. این کار باعث می‌شود مشکلات‌تان لاینحل باقی بماند و عزت‌نفس و احساس ارزشمندی‌تان وابسته به ارتباط داشتن با دیگران گردد. درک نمی‌کنید که بدون رابطه عاطفی نیز می‌توان از زندگی لذت برد و خودتان می‌توانید بهترین همراه برای خودتان باشید. ارتباط در این دوران باعث می‌شود همان اشتباهاتی که در رابطه عاطفی قبلی کردید را در رابطه عاطفی جدیدتان نیز تکرار کنید. ضمن آنکه در این ارتباط جدیدتان صداقت ندارید، زیرا هنوز از ارتباط عاطفی قبلی‌تان به‌طور کامل خارج نشده‌اید و این ارتباط را تنها برای بی‌حس کردن خود شروع کرده‌اید و این سوءاستفاده از دیگران است که بهیچوجه اخلاقی نمی‌باشد. معمولاً این روابط سرانجامی نیز ندارند و به دو طرف آسیب وارد می‌کنند.

آیا پناه بردن به الکل و مواد، مفید است؟

بعضی افراد برای بی‌حس کردن خود به الکل و مواد پناه می‌برند. الکل و مواد مشکل را حل نمی‌کند و شما از این طریق زندگی بهتری را تجربه نخواهید کرد، بلکه غم و اندوه در جای خود به‌قوت باقی بوده و شما تنها زمان بهبودتان را به تاخیر انداخته‌اید. داروهای روانپزشکی نیز به دلیل اثرات جانبی آن تا زمانی که لازم نیست و می‌توان از طرق دیگر بر مشکل غلبه کرد، بهتر است مصرف نشوند. ولی اگر شرایط بسیار بغرنج است و به تنهایی از پس موضوع بر نمی‌آیید، خوابتان دچار مشکل است و یا اضطرابتان را نمی‌توانید کنترل کنید، با یک روانپزشک مشورت کرده و دارو بگیرید.

در ادامه شما را به گوش کردن پادکستی با توضیحات دکتر کامیار سنایی در ارتباط با قدمهایی برای بهبودی بعد از قطع رابطه عاطفی دعوت می کنیم. بکارگیری نکات مطرح شده در پادکست کمک می کند تا هر جه سریعتر تکلیف خود را با رابطه تان مشخص کنید و از برزخ حال حاضر خارج شوید.

 

سفارش تلفنی کتاب اسرار دلربایی

منابع:

– https://breakuprecoveryguide.com/NoContact

– https://www.jordangrayconsulting.com/2015/11/how-to-harness-and-heal-the-pain-of-a-breakup

– https://www.relrules.com/13-steps-to-heal-after-a-break-up.

5/5 - (1 امتیاز)

دکتر کامیار سنایی

روانشناس، مشاور، هیپنوتراپ و عضو انجمن هیپنوتیزم بالینی. خوشحالم که به یاری امکانات نوین تکنولوژی، می‌توانم با هموطنانم ارتباط برقرار نمایم. امکان دریافت سوالات شما در این سایت وجود دارد. تلاش خود را به‌کار می‌گیرم تا در زمان کوتاه و به صورت مقتضی، پاسخ آنها را ارایه نمایم. امیدوارم اطلاعات موجود در این سایت مورد استفاده شما واقع گردد. از نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما صمیمانه استقبال می‌نمایم.

نوشته های مشابه

‫671 نظرها

  1. سلام و عرض ادب دارم خدمت شما دکتر صنایی عزیز
    بنده جوانی هستم ۲۸ ساله از سال ۹۶ و تقریبا ترم ۷ دانشگاه میشد که با دختر خانمی که یک سال از خودم بزرگتر و هم رشته خودم بود آشنا شدم . مدتی او رو زیر نظر داشتم و واقعا از نجابت و ادب و شخصیتش خوشم اومد بعد مدتی مادرم رو در جریان گذاشتم . مادرم هم ایشون رو از نزدیک دید و ازشش خوشمم اومد .از لحاظ فرهنگی هم در یک سطح هستیم پدر و مادر من کارمند و پدر مادر ایشون هم فرهنگی هستن و از لحاظ مالی ما یه پله بالاتر هستیم به هر حال اون موقع وقتی رابطه رو شروع کردیم ایشون از من خوششون اومد و چون واقعا شرایط رو نداشتم ایشون گفت که نرم خواستگاری چون جواب منفی میشنوم از پدرش . خلاصه بنده هم گوش کردم مدتی در حدود ۳ ماه با هم خوب بودیم بعدش یهو شروع کرد بدقلقی که من نمیتونم بدون اینکه کار داشته باشی ازدواج کنم و از این حرفها و دیگه تقریبا ۱ ماه جواب من رو نداد تا اینکه توی امتحانای پایان ترم دوباره با هم صحبت کردیم و بهم فرصت داد تا کاری پیدا کنم . بعد از اون قرار بود معاف بشم ولی شرایط برعکس شد و رفتم خدمت اما جون کسری داشتم ۶ ماه خدمتم طول کشید و تمام شد خداروشکر ‌بماند که چقد تحمل این مدت برای هردومون سخت بود ‌ خلاصه که چون طاقت دوری منو نداشت گفت بیا خاستگاری . صحبت کردیم که بریم ولی پدرش خیلی دوسش داره و دلش نمیخواد ازش دور بشه که آخرش نفهمیدم دلیل چی بود و مارو جواب کرد ‌. اشاره کنم که مادرش و برادرش راضی بودن ولی چون پدرش خیلی احساساتی بود بخاطر همون دیگه ما نرفتیم . بعدش دوباره رابطه داشتیم و من مشغول ساخت خونه بودم و دنبال کار هم میگشتم یه سال گذشت و توی یه شرکتی یه کار برام پیدا شد و باید دو هفته میرفتم شهرستان هر ماه این وسط هموم اول بخاطر وابستگی بهم گفت این کار خوبی نیست و باز نمیشه بهم برسیم منم بنا به بی تجربگی و احساسات کار رو ول کردم . بعد دو سال گذشت و الان توی یه شرکت وابسته به ارگان نظامی برا خودم کار دست و پا کردم و بازم خیلی سختی کشیدم تا به این کار برسم . الان مدتی که باز از هم دوریم البته ارتباط داریم با هم . میگه که من این کار رو دوست ندارم و خجالت میکشم پیش بقیه . خلاصه که مادرمم خیلی دوسش داره و ما هم فقط وایسادیم که کارم قطعی شه و بریم خاستگاری
    اما میگه که من این کارو دوس ندارم تو فقط باید بری پتروشیمی یا پالایشگاه . من جاهای زیادی امتحان دادم یه جا قبول شدم ولی مصاحبه رد شدم بعد از اون ناراحته و میگه دیگه امیدم ناامید شده
    در کل وقتی دوری میشیم یهو رفتار عوض میشه و بی رحم میشه و میگه دیگه ادامه نمیتونم بدم با این وضع حتی مثل قبل حالمم نمیپرسه ولی واقعا این چند سال هیچی براش کم نذاشتم
    منو دوست داره و میدونم که اهل تنها گذاشتنم نیست بعد مدتی دوباره رابطه مون بهتر میشه چون قبلا هم اتفاق افتاده . الان هم اگه برم خاستگاری میدونم که مادرش راضیه ولی از رفتار پدرش اصلا مطمئن نیستم
    به هر حال سرتون رو درد آوردم که بگم
    این بدقلقی کردن های یهویی و یجورایی بی رحم و بی احساس شدنش واقعا از چیه و راه حلش واسه من چیه ؟؟
    لطفا راهنمایی کنید
    ممنون از دلسوزی و دانشی که در اختیار بقیه میگذارید

    1. احنمال زیاد بخاطر تردیدهای درونی ایشان است. وقتی دور می شوید تردید او بیشتر می شود و بدقلقی می کند. باید دید دلیل تردید او چیست. او شما را دوست دارد ولی درباره شما تردید هم دارد. بین این 2 حال در نوسان است

      1. سپاس از پاسختون
        والا من بیشتر از همه مشتاق بوده و هستم که تکلیف دوتامون رو روشن کنم اوایل میگفت مادرم سختگیره بعد متوجه شدم که مادرش کاملا به این وصلت راضی هست فقط بخاطر مسئله کار هست که صبر کردم
        فقط نفهمیدم چرا داره خونواده اش رو بر خلاف اون چیزی که هست سر سخت نشون میده
        ولی واقعا وقتی این حالت میشه و رفتارش عوض میشه حس میکنم کلا نمیشناسمش و برام غریبه است چون یجورایی حس میگنم داره بهم فشار میاره که برم جلو و تکلیف رو روشن کنم

  2. باسلام، مسئله ازدواج امری ناممکن ودشوار نیست به شرطی که هردوطرف پایبند به هم باشندو براساس علاقه متقابل پیش بروند، زیرا زندگی مشترک نوعی تعهد دوطرفه است، همان طور که جاده ومسیر یک طرفه به مقصد نمی رسد، ارتباطات یک طرفه قطع تماس ها، پیام ها، دیدارهاو… هم به جایی نخواهد رسید.

  3. سلام وقت بخیر، بعد از یک سال و دو ماه رابطه دو روز که جدا شدم از مطالب سایت که خوندم متوجه شدم که خودم یک فرد به شدت انتقاد گرم که از مادرم به من انتقال پیدا کرده و پارتنرم یک فرد روان رنجور خیلی به هم آسیب زدیم، و احتمالا من خیلی بیشتر به اون آسیب زدم بار ها کات کردم و اون من برگردوند ولی ایندفعه گفت که بریدم دیگه نمیتونم…! من از بچگی رویای دکتر شدن داشتم ولی شرایط طوری گذشت که رفتم رشته دیگه با ایشونم همونجا آشنا شدم از خودم یک سال و نیم کوچیک تره خانوادم خیلی براشون مهمه که با فرد پولدار و با پرستیژی ازدواج کنم و بعید میدونستم با شرایط مالی بدی که داشت اگه بگم باهاش در ارتباطم کسی قبول کنه باهاش صحبت کردم ( هیچ علاقه ای به رشتمون نداشت و اصلا درس نمیخوند) خودمم علاقه زیادی هنوز ب پزشکی داشتم گفتم میای بخونیم اونم قول داد و منم وقتی خواهرام ناخواسته متوجه شدن مجبور شدم که بگم دانشجوی پزشکی ( بدترین دروغ و عامل داغون شدن رابطمون) البته قبلش ازش پرسیدم و‌گفت بگو قول میدم تلاشم بکنم ولی هیچ کاری نمیکنه کلا من خیلی پیشرفت دوس دارم ورزش کتاب پاکدشت ولی اون اصلا براش مهم نیست هرجقدرم میگم… هیچ چیزی رو به صورت مستمر پیگیر نیست وقتی ازش پرسیدم هدفت تو زندگی چیه گفت رسیدنم به تو واقعا ام همینه هیچ چیز مهم تری تو زندگیش نیست کاملا برعکس من دوتامون اولین تجربه رابطمون و خیلی هم دوست داریم روزهای خیلی قشنگی باهم داشتیم تو سختی تو حال بد ولی به هر قولی که بهم داد عمل نمیکنه و فقط میگه درستش میکنم خیلی چیزای اخلاقی درست کرد ولی برای کنکور هیچ قدمی برنداشت و مطمئنم بر نمیداره من خیلی به روز های خاص اهمیت میدم و البته شرایط مالیم به مراتب خیلی بهتره ولی اون اصلا بلد نیست و‌سعی نمیکنه که یادبگیره خیلی پسر پاک و خوبیه عشقش از ته دلش و من بخاطر صاف و صادق بودند و اون چیزی که داخلش دیدم و تو هیچکس دیگه ای پیدا نکردم و ندیدم الان دارم دیوونه میشم و همش خودم مقصر میدونم به کوچیک ترین رفتارش گیر میدادم که متاسفانه ریشه در خانواده و البته کمال گراییم داره و الان تو شرایط خیلی بدی بود و باهاش تموم کردم برعکس همیشه دیگه بهم پیام نداد زنگم نزد فقط گفت اشتباه از من بود ک آدمی که هزار بار خواست بره رو به زور نگه داشتم… میشه راهنماییم کنید چیکار کنم

    1. شما تلاش داشتید او را با تصورات و ایده آل های خود منطبق کنید. این آفت هر رابطه ای است. انتقاد رابطه را تخریب می کند. اگر برگردد هیچ تغییری ایجاد نمی شود و مجددا با هم مشکل پیدا می کنید. بهتر است بر کمالگرایی خود کار کنید و خودتان را بیشتر دوست داشته باشید

  4. سلام دکتر ممنون از مقالتون
    من مدت ۲ماه در یک رابطه‌ای بودم و همه چیز خیلی خوب بود اما به یکباره طرف مقابل گفت که من تصمیم گرفتم جدا شیم چون من یکسال ازش کوچک تر بودم و گفت رابطه ما به این دلیل که به نظر من دلیل مسخره ای هست به ازدواج ختم نمیشه و میخوام که تا دیر نشده و جدایی واسه جفتمون سخت تر نشده تموم کنیم همه چیو
    منم تا حدی تلاش کردم واسه نگهداشتن رابطه اما وقتی دیدم که اصلا به حرفام و تلاشم برای قانع کردنش توجهی نمیکنه دیگه ادامه ندادم

    الان مشکلم اینه که خیلی سخته برام و سه هفته گذشته اما نمیتونم بهش فکر نکنم چون واقعا عاشقش بودم و میدونم اشتباهه اما همش فکر میکنم که دیگه مثل اون رو پیدا نخواهم کرد و دیگه نمیتونم کسیو مثل اون دوست داشته باشم و هی حسرت میخورم

  5. سلام و عرض ادب آقای دکتر. بنده ۲۹ سالمه از یه خانمی در دانشگاه خوشم اومده و همکلاسی چند ترم بودن و موضوع رو بعد دو سال به ایشان گفتم. ایشون گفتن از بعد عید امسال میدونستن و از قبل با مشورت منتظر بودن تا من بیان کنم. به بنده گفتن از نظر روحی به هم ریخته هستن و فعلا توانایی ورود به یک رابطه احساسی رو ندارن. از طرفی بنده به هم ریختم و تا الان اینطور نشده بودم.بنده پیام دادم که نظر آخرشون چی هست و ایشون بیان کردن که چیزی به نظر من بی مهابا جلو نرفته و همه چی اوکیه، من و شما رفاقتی داریم و داشتیم که برای من ارزشمند بوده و هست و خوشحالم بابتش. و فقط الان شرایط اینو ندارم که وارد رابطه احساسی بشم. بنده حس میکنم محترمانه نه گفتن ولی مغزم با این موضوع کنار نمیاد. ممنون میشم کمک کنید

      1. خیلی ممنون از پاسخ شما آقای دکتر. بنده کلا بیخیال موضوع بشم یا منتظر بمونم؟

      2. آقای دکتر ای کاش بهتون گوش میدادم. واقعا تازه از یه رابطه بیرون اومده بود اون موقع ها و همیشه گریه میکرد. الان بعد از چهار ماه رابطه یهو همه چیز عوض شد و اخلاقش یهو تغییر کرد و همون آدم مهربون یه دادی تو خیابون زد که برق از سرم پرید. یه روز ازش شنیدم ای بابا هر روز آدمای تکراری میبینم تو دانشگاه. می‌گفت آدم کمالگرایی عه. میگه آدم مهربونی هستی. ولی اهدافمون به هم نمیخوره.بیا دوست معمولی باشیم اما از هیچ زخم زبونی دریغ نمیکنه. حقیقتا دارم به زور فراموشش میکنم. ممنون از توصیه هاتون

  6. سلام آقای دکتر سنایی
    وقت شما بخیر
    پیشاپیش ممنونم از راهنمایی شما عزیز
    بنده 38 سالمه 6 سال با خانمی در ارتباط بودم که ایشون یکسال قبل از اشناییمون همسرش فوت شدن و الان یه دختر بچه 11 ساله دارن. ما طی این دوران با همدیگه صیغه بودیم و قصد ازدواج کردیم با اطلاع خانواده ها.. ولی به علت اینکه دخترشون پذیرای همچین ازدواجی نبود در نهایت موفق نشدیم و الان تصمیم با کات کردیم البته از طرف اون… منتها میگن که دوست معمولی بمونیم برای هم میگن تو برای من خیلی با ارزشی نمیخوام کلا نباشی ولی نمیخوان رابطه هم داشته باشیم به ظاهر میگه برو ازدواج کن ولی همش پیام میده… نمیدونم چکارش کنم منم خیلی دوستش دارم! نمیدونم منظورش از این که باشیم ولی رابطه نداشته باشیم یا.. چیه؟

    1. دوستی معمولی بعد از رابطه عاطفی ممکن نیست. خودتان را گول نزنید و اذیت نکنید. یا کاملا با هم باشید و یا کاملا تمام کنید. در غیر اینصورت همواره اذیت می شوید

  7. سلام اقای دکتر،واقعا خیلی ازتون ممنونم که وقت میزارید و انقد دلسوزانه جواب سوالات رو میدید.من خرداد پارسال از دوست پسرم جدا شده بودم و در شرایط روحی خیلی بدی بودم.و همین جا از شما راهنمایی خواستم و شما خیلی خوب راهنماییم کردید و واقعیت رو بهم گفتید که این ادم مشکلات شدید روانی دارن و به هیچ عنوان به این رابطه سمی برنگردم.بعد یک ماه سر و کله دوست پسرم پیدا شد و ی روز دیدم تو تلگرام کلی پیام داده و تهدید که چرا تو گروه بورسی پیام دادم و کلی تهدیدم کرد که برم پیامام رو حذف کنم وگرنه تو گروه آبروریزی دعوا راه میندازه.از اون روز هر روز پیام میداد توی تلگرام و واتساپ،زنگ میزد همش التماس میکرد که باهاش اشتی کنم. میگفت من سگ در خونتم،اگه باهام اشتی نکنی خودمو میکشم و….و من بعد از ۵ ماه مقاومت به امید اینکه پشیمونه و اینکه میدونه مقصر خودش بوده و از این به بعد درست میشه باهاش اشتی کردم ولی فقط چند روز اول باهام خوب بود باز شروع کرد به داد و بیدا و اینکه تو برای این باهام اشتی نمیکردی چون با پسر دیگه بودی الانم پسره کار خودشو کرده باهات سکس داشته و ولت کرده بخاطر این باهام اشتی کردی،تو شماره پنهونی داری،توی گروههای چت هستی،بهم خیانت کردی،باورت ندارم و…و باز قهرهاش شروع شد.بعضی وقتا حرفایی میزد که اصلا من این حرفا رو نزدم یا اتفاق نیفتاده مثلا میگفتی که من خوشکل و خوشتیپ نیستم.و متاسفانه من به توصیه های شما گوش نکردم و باز به این رابطه ی سمی ادامه دادم ولی این مدت به این نتیجه رسیدم که ایشون اختلال پارانوئید داره.والا الان مثل پارسال چند روزه جدا شدیم و اون اقا میگه من عاشق یکی دیگه شدم و باهاش نامزد کردم.پارسال هم گفت چون بهت اعتماد ندارم و بهم خیانت کردی با یکی دیگه دوست شدم ولی امسال میگه نامزد کردم با یکی و جدا شدیم از هم.من با وجود اینکه خیلی دوسش داشتم دیگه کاملا به این نتیجه رسیدم این ادم به درد زندگی نمیخوره و من باهاش هیچ آینده ای ندارم.فقط الان این عذابم میده چرا برگشت و با کلی التماس باهام اشتی کرد و‌ توی این مدت هزار بار باهام قهر کرد و این همه تهمت زد که من با کسای دیگه هستم و‌ دوست پسر دارم،خیانت کارم و….از طرف دیگه رفته با ی دختر دیگه دوست شده و نامزد کرده.این فکر داره دیوونم میکنه،از طرفی هم میدونم حتی اگه نامزد کرده باشه احتمالا نامزدیش دوامی نخواهد داشت و برمیگرده و میترسم بازم نتونم خودم رو نگه دارم باهاش اشتی کنم.هر چند خودم هم مقصر بودم با وجود اینکه میدونستم این آقا اختلال روانی شدید داره ولی باز باهاش اشتی کردم .الان مشکل من وابستگی به این اقا و حس اینکه از احساساتم سواستفاده کرده هم زمان که با من بوده با یکی دیگه هم بوده و الان نامزد کردن

    1. شما باید پیش مشاور بروید تا بفهمید دلیل علاقه شما یه یک فرد مشکل دار چیست. حتما شما نیز مشکلی دارید که باید پیدا کنید. کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید را بخوانید.زندگی او و رفتارهای او فقط مدتی برای شما مهم می باشد و پس از مدتی دیگر اینکه چرت نامزد کرده چرا به من برگشته و…اهمیتی نخواهد داشت. او بیمار است و بنابراین دنبال دلیل منطقی نباشید

  8. سلام من 45 سالمه ، یه خانم مجرد و کاملا تنها ، برادر و خواهرهام ازدواج کردن و پدر و مادر فوت شدن
    الان 5 ساله که تنها زندگی میکنم و واقعا خسته شدم ، خیلی از وقتها میترسم ، یه هم صحبت و هم دم میخوام خیلی افسرده و ناراحت هستم لطفا راهنماییم کنید آخه مگه ممکنه خدا بخواد من تا آخر عمر تنها زندگی کنم

      1. من تو اجتماع هستم شاغلم ، ولی مثل اینکه کسی منو نمیبینه .از بچگی یاد داده بودن که نباید با نامحرم حرف بزنید و دختر باید خیلی متانت داشته باشه ، نباید بخنده و … منم همونجور رفتار کردم و الان از اینکه به حرف خانواده گوش کردم خیلی پشیمانم . شما بگویید حالا چکار کنم

        1. سلام خوبین فاطمه خانم شاغل هستین این افکار که باید سر سنگین باشین کاملا درسته متاسفانه تو جامعه ما اگه بیرون نری به خودت نرسی به مراد دلت هم نمیرسی انشالله ارزو دارم هر چه زوتر به مراد دلتون برسین عزیزم می بخشی می تونم بپرسم اهل کجاید شماره من 0917…… می تونیم بیشتر با هم اشنا شیم موفق باشی

  9. سلام جناب دکتر، خدا خیرتون بده بابت وقتی که میگذارید. آقای دکتر من ۲۷ سالمه و حدود چند ماه با یه آقایی رابطه داشتم به قصد ازدواج.
    ولی متاسفانه بخاطر مسائل و مخالفت خانواده ایشون رابطه مون به ازدواج نکشید. هم من ایشون رو خیلی دوست داشتم و هم ایشون من رو و هم اینکه تفاهم خیلی زیادی داشتیم. ولی یه ضعفی که داشتند به خانوادشون وابسته بودند و بخاطر شرایطی نمیتونستند خانواد‌شون رو نادیده بگیرن. طی رابطه بارها بخاطر مشکلات خانوادگیشون، مجبور میشدیم ازهم جدا بشیم و بعدش به من امید میدادن که هنوزم امیدی هست به ازدواج و منم بخاطر علاقه م دوباره برمیگشتم، الان مدتیه که ازهم جدا شدیم و آخرین بار ایشون گفتن که دیگه هیچ امیدی ندارن به اینکه بتونیم ازدواج بکنیم، و منم بخاطر این حرفش دوباره جدا شدم. آقای دکتر هروقت ایشون بخاطر بحث های خانوادگی حرف از جدایی میزد من هیچ وقت مقاومت نمیکردم و باجدایی موافقت میکردم، خانواده خیلی متعصب و کنترلگری داشت و توی همه چیز دخالت میکرد ولی ترجیح دادم دخالت نکنم و بذارم خودش تصمیم بگیره که یه زندگی وابسته و تحت کنترل خانوادش داشته باشه یا یه زندگی مستقل که آخرش هم خانوادش رو ترجیح داد. نمیدونم کار درستی کردم یانه که دخالتی نکردم و گاهی حسرت میخورم که شاید بهتر بود دخالت میکردم و تشویقش میکردم به کنارم موندن، آقای دکتر بااینکه ایشون واضحا به من گفتند که هیچ امیدی به ازدواج ندارند ولی من همچنان بهش امیدوارم که شاید مشکلاتش حل بشه و برگرده…
    الان هم اوضاع خوبی ندارم و دیگه نمیدونم چیکار باید بکنم

    1. ایشان بالفرض ازدواح با شما هم مشکل وابسته بودن را به درون رابطه با شما می کشاند . بنابراین بعد از ازدواج مشکلات شما چندین برابر می شود.
      تصمیم ترک تصمیم درستی است

    2. خانم مهسا اگر نام خانوادگی شما ۶ حرفه و حرف اول ط و حرف ۴ م الف است خودتون شماره من رو دارین اینجور نبوده که خانواده من در اولویت همه امور زندگی باشه شمام سهم خودتون رو داشتین صداقتی در شما هست که نظیر نداره یا من حداقل ندیدم بعضی اوقات تصورات جامه واقعیت به تن میکنن هیچ موقع سعی نکردید با حرف مشکلات حل بشه وقتی دختری برای ازدواج با مخاطبش کوچکترین تلاشی نمیکنه پسر سرد میشه و بالعکس، همه این هاشاید تصور منه که شما چون اسم مهسا دارید و همین مساله رو من از دوسال پیش داشتم شما رو اون خانم تصور میکنم البته من از شما به خواست شما دور شدم وحتی مطب محل کار شما نمیام ۴ ماه از وقت دندانپزشکی من گذشته فقط ترس من از دوباره روبرو شدن با شماست پرونده من اونجاست وهمون آقای دکتر تا حالا مطمئن ن گفته اینا اهل ازدواج نیستن چهارتا عکس توی گوشیم دیده و قضاوت میکنه اگه واقعا شما خانم مهسا ط هستین خواهشا تماس بگیرید به خط اصلیم وازتون یه فرصت میخوام برای اثبات این مشکل خانوادم فقط یه تک زنگ یا یه اس بدید ۱ درصد هم امید ندارم شما همون مهسا باشید ولی موردمون شبیه همه و اگر ۱ در صد شما همون مهسا هستید خواهش میکنم مسایل دوستی منو با دختر های دیگه که به لطف دکتر متوجه شدیدرو یکبار در گذشته فراموش کنیم من هم فقط به این باور دارم که دونفر از شروع رابطه شون باید وفادار باشن گذشته مال گذشته س
      دکی جون آقا کامیار لطفا اینو منشر کنین شاید ۱ هزارم مورد خودم باشه

  10. سلام آقای دکتر. من چند روز پیش کامنت گذاشته بودم و یه سوالی رو مطرح کرده بودم. سوالم درباره دختری بود که میخواست مهاجرت کنه ولی به هیچ وجه حاضر نمیشد آشنا بشیم. راستش باهاش حرف زدم و همونطور که حدس میزدم جواب منفی گرفتم و برای جوابش هم آماده بودم. حتی بهش گفتم اگه درباره شغل و مهاجرت بتونیم توافق کنیم چی؟ گفت فرقی نمیکنه! گفتم پس دلایل دیگه‌ای داری و تنهایی رو به رابطه ترجیح میدی؟ جواب داد آره! حتی ازش پرسیدم نظرش درباره رابطه دوستانه چیه که گفت چون بهم حس داری نمیشه! اصلا با حرف زدن معمولی هم مشکل داشت انگار! دو تا پیام میدادم میگفت چرا هنوز پیام میدی! آخرم گفت خسته ام، و دیگه سین نکرد! حالا یه سری فکر مسخره دارم که اذیتم میکنن. فکرایی مثل اینکه کاش ازش میخواستم چند روز بیشتر فکر کنه، یا بهش التماس میکردم، یا روی رابطه دوستانه اصرار میکردم یا مثلا هر روز براش شعر عاشقانه بفرستم تا احساساتش رو تحریک کنم. خلاصه که فکر میکنم کم کاری کردم و باید خودمو سرزنش کنم. با این فکرا چی کار کنم؟
    ممنون

      1. ممنون. بله حرف شما کاملا درسته ولی من متاسفانه مدتیه که به طرز افراطی‌ای دنبال سرزنش کردن خودمم. نه فقط درباره این آدم، درباره بقیه افرادی که باهاشون ارتباط داشتم هم یه جورایی خودم رو سرزنش میکنم و مقصر میدونم.

  11. سلام اقای دکتر وقتتون بخیر.من یه دختر بیست ساله هستم که تا به این سن وارد رابطه ی عاطفی نشدم،به تازگی یک اقا پسری به من علاقه مند شدند از اول جوابم بهشون منفی بود چون اهداف و اینده ای که در نظر دارم حس میکنم با ورود یک فرد وابستگی ایجاد میشه و ازادی من گرفته میشه خودشون میگن من هرجور پشتتم ولی به حرف که نمیشه فقط اکتفا کرد،به گفته خودشون هدفشون جدیه و بعد دوسال دوستی قصد ازدواج دارن. بعد اینکه از من فرصت اشنایی خواستن قبول کردم ولی هنوز تصمیم قطعی نگرفتیم برای ادامه دادن ،من هرروز در شک و تردیدم و میخوام این رابطه شکل نگیره و تا به الان در مجازی دوهفته چت کردیم.درسته که مورد خاصی ازشون ندیدم که بخوام ادامه ندم ولی ته دلم حس میکنم که لایق فرد بهتراز اینها هستم و میخوام پشرفت کنم تا افراد سطح بالاتری در اینده وارد رابطه و ازدواج بشم فقط مشکل خودمم که نمیتونم رابطه عاطفی و احساسی شروع کنم حداقل الان تو این سنم که به نظرم زوده. لطفا راهنماییم کنید واقعا نمیدونم چیکار کنم قراره بعد دیدار حضوری نظرمو بپرسن که این رابطه ادامه بدیم یا نه؟

    1. بین وابستگی و وارستگی باید انتخاب کنی در هر دو صورت انسان اگه انتخاب صحیح داشته باشه در فضا و زمان و مکان صحیح قطعا زندگیش به رستگاری و کامل شدن ختم میشه این نظر شخصی منه و من آقای دکتر کامیار نیستم ولی با توجه به سن ت و درک این روکه وابستگی محدودیت ایجاد میکنه من فکر میکنم شما هنوز انتخابهای بیشتری در آینده خواهی داشت و تبریک میگم به درکت بازم با توجه به سن ت که ۲۰ ساله اون آقا پسر هم اگر واقعا عاشقت باشه بهت زمان میده حتی چندین سال و به انتخابت احترام میزاره .

  12. سلام. من دو سال و نیم پیش بدون هیچ شناختی، از دختر همسایه‌مون خوشم اومد و بدون اینکه مطرح کنم و باهاش حرف بزنم و آشنا بشم، آروم آروم و کاملا یه طرفه بهش علاقه‌مند شدم. بعد از چند ماه بالاخره باهاش حرف زدم و اونم قاطعانه جواب نه داد. یکی دو بار دیگه هم (به فاصله سه، چهار ماه) باهاش حرف زدم و هر بار باهام سرد رفتار کرد و جواب نه داد و حتی حاضر نشد یه آشنایی کوچیک داشته باشیم. هضم کردن این جواب منفی برام خیلی سخت بود. سعی کردم فراموشش کنم و اونم چون کنکوری بود، یه شهر دیگه قبول شد و دیگه ندیدمش تا چند ماه پیش که دیدمش و به هم ریختم و دائما ذهنم درگیرش بود ولی سعی کردم بیخیالش شم و بهش پیام ندم. گذشت تا همین چند روز پیش که دوباره دیدمش و اینبارم یادش افتادم و به هم ریختم. جواب منفیش برام تبدیل به یه عقده شده. علت جواب ردش هم به قول خودش این بود که میخواد مهاجرت کنه و دوست داره توی مسیر شغلی ای که در نظر داره، با کسی آشنا بشه. حالا به خودم میگم شاید نظرش تغییر کرده باشه و بهتر باهام رفتار کنه.
    به نظر شما باید چی کار کنم؟ فراموشش کنم یا باهاش حرف بزنم و دوباره غرورم رو خرد کنه؟؟ این علاقه از اول اشتباه بود؟؟
    خسته ام از این همه تنهایی و فکر کردن و غصه خوردن…
    ضمنا من بیست و چهار سالمه، ایشونم سه سال از من کوچیکتره.

    1. شما بغلط جواب منفی او را مساوی بد بودن و بی ارزش بودن خود دانستید و برای همین ناراحت هستید. در حالیکه رابطه مسابقه نیست که در ان برنده یا بازنده شویم . ما قرار است با کسی ارتباط برقرار کنیم که مناسب و متناسب من باشد. مانند کفشی که شاید به پای من بخورد یا نخورد. هیچکدام نشانه بد یا خوب بدن سایز پای من نیست.
      اگر فکر می کنید راهی برای حل مشکلی که او بیان کرده دارید به او بگویید. اگر فکر می کنید دلایل اصلی او چیز دیگری است که به شما نمی گوید بهتر است دیگر با او ارتباطی برقرار نکنید و سعی کنید او رانبینید

      1. ممنون آقای دکتر
        به نظرم دختر مغروریه. آخه حتی حاضر نمیشد یکم با هم صحبت کنیم و آشنا بشیم. احتمال میدم که بازم سرد رفتار کنه و برای علاقه ام ارزشی قائل نشه. به نظرتون اگه دوباره باهاش حرف بزنم خودمو کوچیک کردم؟

      2. آقای دکتر کامران واقعا از جوابتون خرسندم و میبالم به دانش شما به زیبایی گفتید جواب منفی این دختر رو مساوی با بی ارزش بودن خودت دونستی متأسفانه نمیدونم ما چرا فکر میکنیم انتخاب اول ما همون انتخاب آخره و من خودم هم در ۱۶ سالگی عاشق دختری ۸ سال بزرگتر از خودم شدم من خودمو توفضای تایتانیک فرض میکردم ولی زمانی که خواستم با اون دختر دوست بشم دقیا یادمه بهم گفت کوچولو برو دنبال بازیت هر چقدر اسرار کردم بی فایده بود خلاصه بهناز خانم با موهای فرفری طی یک ماه کاری بامن کرد که از درد قلب شبا دمر میخوابیدم و مشتم رو روی سینم فشار میدادم اینا میگم تا تینجرها یا خیلی جون ها بدونن وشاید کمکی براشون بشه بعد ها با دخترهایی ریلیشن شیپ داشتم که بهناز ناخن اونها نمیشد فهمیدم تو اون سن ها به خاطر ترشحات هورمون ها در پسر و دختر ها خیلی جدی هست و باید مشاوره بگیرن تا بدونن دقیقا این هورمون ها چگونه اونا رو به چالش میکشه به نظرم اگه واحد درسیش کنن پسر ها ودختر ها بابدن و احساسات خودشون بیشتر آشنا میشن فقط روی صحبت م با آقا امیر ودیگر پسرها هست که بدونن فرصت های زیاد دیگری دارن هر چقدر بیشتر جستجو کنی شانس اینکه نیمه خودتو پیدا کنی البته این مساله با کج فهمی میشه ولنگاری ، بیقید بودن ، گلی بچین برو ،یا باز با کج فهمی میشه ایده ال گرایی از هرکی بالاخره یه ایرادی میشه گرفت بعدپسر سخت گیر میشه دنبال شریکی میگردی که مکمل نباشه بلکه خود پسره مرکز و شریکش متکامل دورش بچرخه اون موقع است نیروی گریز از مرکز سرو کلش پیدا میشه وبعدش فساد طلاق مهریه زندان …….
        چقدر نوشتم ……. دکی جون آقا کامیار یه نقد کوچیک البته با کمال احترام
        به نظرتون کفش مثال خوبیه که میگید مثلا سایز شما نیست شاید به خاطر سادگی از این مثال استفاده میکنید تا قابل درک وفهم تر باشد ولی فکر کنم با تحصیلاتی که دارین میتونین مثال بهتری بزنید

  13. سلام دکتر من ۲۲سالمه ۳سال تو رابطه عاطفی بودم وپارتنرم ۲۷سالشه عاشقانه دوستش داشتم اونم من و دوست داشت و به تمام خانوادش معرفیم کرده بود و همیشه حرف از آینده مون میزد حدود ۵ماه اخیر وسط روزای خوب می‌گفت برو دنبال زندگیت و من فکر میکردم میتونم ولی تا کی میخوای عمرتو تلف کنی و حیف تو هست و از این حرفا پارتنرم ترنس بودن و تو این ۳ سال تمام کارای مجوز و عمل رو انجام داد و ۲ تا عمل اول رو هم انجام داد و من تمام روز ها عاشقانه کنارش بودم و لحظه ای تنهام نذاشتم همیشه بهش امید میدادم و. از آینده و ازدواجمون می‌گفتیم تا این ۵ماه اخیر هر ۲ هفته می‌گفت برو دنبال زندگیت من باز حرف میزدم و دوباره خوب می‌شدیم می‌گفت قول میدم دیگه حرف جدایی نزنم مگه میتونم باز یه بهونه جور میکرد حتی به دروغ گفت خیانت کردم که من ازش متنفر شم من به شدت احساساتی و وابستم و شب و روزم با گریه یکی شده بود دوباره گفت عمل آخرم انجام میدم و دیگه باید رسمی شیم قول میدم مراقبتم باز ۱هفته بعد یهو فرارو کنسل میکرد می‌گفت برو دنبال زندگیت من می‌دانستم رو حساب استرس و تردیدش برای عمل آخر و کلیسای پیام میدادم و زنگ میزدم و مثل یه مادر روحیه میدادم با این که خودم داغون بودم حتی جفتی گریه میکردیم خوب می‌شدیم تصمیم جدی برای عمل آخر و بعد نامزد شدن باز یهو یه روز گوشی جواب نمی‌داد و پیام که دیگه حوصله خودمم ندارم شرایطم جور نیست عمل خوب در نمیاد و نمیتونم برو مثل بقیه خوشبخت شو من باز زنگ میزدم پیام های طولانی که خوب میشه تموم میشه خوشبخت میشیم آخرین بار گفت من چقدر اذیتت کردم فردا میام پیشت میریم بیرون منم نوبت دکتر عمل آخرم گرفتم شب کلی. پیام عاشقانه و امید فرستادم ضبحم گفت سلام عشقم و دوست دارم و یهو از ظهر به هیچ پیام و زنگی جواب نداد من داشتم میمردم از گریه از غم که بازم تکرار …تا حدود ۳۰بار زنگ زدم و جواب داد داد زد بله؟بهم دیگه!نمی‌خوام ادامه بدم ۳سال بود تموم شد رفت برو دنبال زندگیت به تو ربطی ندارد من کجام ..و تموم شد پای تلفن….
    وقتی باهام خوب بود عاشقونه نگام میکرد برام همیشه کادو می‌خرید ولی روزایی که بد میشد دلش اصلا رحم و عشق نداشت من حتی چند روز اخیر خودکشی کردم متاسفانه چون ۲۰بار زنگ میزدم جواب نمی‌داد میگفتم باید با یکی حرف بزنم جواب نمی‌داد و من این حماقت و کردم بازم بعدش که یه روز خوب بودیم و فهمید زیاد ناراحت نشد و راجب این حرف نزد همین فقط میگف برو دنبال زندگیت یه رابطه ای بوده تموم شده به چه زبونی بگم دیگه نمی‌خوام ادامه بدم …و تمو
    رفیقم شده بود …تقریبا با دوستام ارتباطی نداشتم چون همیشه می‌گفت خودم رفیقام خودم عشق اول و آخرتم ولی خودش رفت تنهام گذاشت…
    فقط وقتایی که بد میشد می‌گفت می‌خوام تنها باشم حوصله ندارم برو دیگه دنبال زندگیت من بهت خیانت کردم من فلان کردم چرا متنفر نمیشی هرکس انقد زنگ زده بود ج نداده بودم میرفت
    آخرم این جوری داد کشید بفهم برو به من زنگ نزن در حالی که صبحش گفته بود سلام عشقم دوست دارم:)
    من مثل خودم تا حالا ندیدم آنقدر عاشق انقدر دلبسته و وابسته من مثل یه مامان که عاشق بچشه همیشه مراقبش بودم لحظه ای بهش بدی نکردم خودشم همیشه می‌گفت من اذیت کردم تو هیچی کم نذاشتی هی که فاز رفتن می‌گرفت می‌گفت بعد تو هیچ کس و کنارم نمی‌بینی می‌خوام بشکنه پای کسی که بعد تو بیاد ولی برو دنبال زندگیت
    و مثل یه تیکه سنگ صدای گریه هامو نشنید و حال بدمو ندید و رفت
    اولین عشقم بود ما حتی حلقه گرفته بودیم برای هم به همه می‌گفتیم نامزدیم من چجوری با رفتنش و این نامزدیش آروم شم…من که گفته بودم همه جوره کنارم …چرا رفت…

    1. سلام عزیزم اون عشق یه طرفه بوده اون بهت علاقه نداشته به نظرم زودتر خودتو از شراین رابطه ی لعنتی رها کن

  14. سلام دکتر وقتتون بخیر من ۲۳ سالمه یکسال پیش از خیابون رد شدم ی پسر بهم شماره داد ک از هر نظر با ایده ال های من یکی بود باهم صحبت کردیم دوبارهم باهم بیرون رفتیم و تو این دوبار بیش از حد بهم نزدیک شدیم و همه چیز اوکی بود تا روز بعد از قرار دوم یهو سرد شد انگار دیگ پیام یا تماسی از طرف اون نبود چند روز یبار از طرف من بود ولی مثل همیشه حرف میزد تا اینکه تقریبا بعد دو هفته گفت ک ما شرایطمون بهم نمیخوره و دیگ جواب نداد و رفت.من واقعا وابسته شده بودم و تمام این یکسال هروزو شب گریه میکردم و همش ب خودمون فکر میکردم و دلتنگ بودم ولی شماره همو داشتیم گاهی استوریامو سین میزد منم همینطور ولی هیچ پیام یا تماسی باهم نداشتیم تا اینکه بعد یکسال من زنگ زدم و گفتم نتونستم فراموشت کنم با اینکه انتظار نداشتم ولی اون مثل همیشه خوب رفتار کرد و گفت منم دلتنگ بودم و زودتر زنگ میزدی و قرار گذاشت ببینیم همو بعد ی هفته اومد همو دیدیم و برام هدیه گرفته بود و باز بیش از حد بهم نزدیک شدیم و دوباره روز بعد از قرار گف من شرایط و مود تو رابطه بو نو ندارم گفتم چرا اول نگفتی گف منم دلتنگت بودم بهش گفتم از نبودش چقدر اذیت شدم و حسمو گفتم اونم گف منم دوست دارم ولی شرایطشو نداریم باهم باشیم و الان نمیخوام تو رابطه باشم و رفت
    توی پیجشم یسری شعرا از دلتنگی و حرفای عاشقانه ای هس ک انگار خیلی قبل تر ها عاشق بوده و نرسیده یا نشده یا اینکه همینجوری خوشش اومده گذاشته تو پیجش حالا نمیدونم
    واقعا نمیفهمم این رفتارا چ معنی میده
    منم قصد ادامه ندارم چون نمیتونم اعتماد کنم دیگ ولی واقعا دارم اذیت میشم چون خیلی دوسش دارم و یکسال سعی کردم فراموشش کنم نتونستم باز منو ب خودش نزدیک کرد و یهو پس زد
    و اینکه میخوام بدونم دلیل این رفتارا چی میتونه باشه

    1. ذهن پسر با دختر متفاوت است. رابطه جنسی با یک فرد جدید مسلما جذاب است. پسر دلش می خواهد همه را داشته باشد اما بمعنای تعهد و پایبندی نیست. باید در هر رابطه ای وارد می شود حداقل 6 ماه صبوری کنید گفتگو کنید معاشرت کنید و بعد جدی شوید

    2. سلام عزیزم نباید باهاش رابطه ی جنسی برقرارمیکردی الانم ناراحت نباش اون رفته دیگه برنمیگرده به فکر یکی دیگه باش

  15. سلام وقت بخیر آقای دکتر من چند وقته دچار وسواس فکری شدم الان 7 روزه قرص سرترالین میخورم ولی حالم بدتر شده وسواسم بیشتر روی شستشو ی دستها و حمام رفتن و لباس پوشیدن هست من چشمام ضعیفه و برای همین عینک میزنم ولی جدیدا روی عینک هم وسواس پیدا کردم
    قبلا اینجوری نبودم توی دوران خدمت سربازی وسواس نداشتم از وقتیکه خدمت تموم شده خیلی فکری شدم توی خودمم اعصابم زود بهم میریزه نمیدونم باید چکار کنم.

  16. سلام وقتتون بخیر من ۲۰ سالمه از ۱۶ سالگی عاشق یک نفر شدم یک ماه با هم دوست شدیم ولی جدا شدیم بخاطر اینکه گفت نمیتونه چون عشق درس و خیلی آدم گوشه گیری بود و مامانش راضی نبود بعد از چند ماه پیام داد و پیشنهاد داد رفیق باشیم منم چون خیلی عاشقش بودم و نمی‌خواستم از دستش بدم یا ازش بی خبر باشم قبول کردم و سه سال رفیق موندیم البته تو این سه سال من بالای ۱۰۰۰ بار اعتراف و ابراز علاقه کردم اما اون همش ردم کرد بعدش یک روز بهش پیام دادم گفتم که می‌خوام از عشقم بهت دست بکشم و این ها چون خیلی آسیب دیده بودم تویی اون سه سال اونم گفت باشه بعدش دیگه بهم پیام ندادیم تا ۱۰ ماه پیش پیام داد گفت همو ببینیم و فلان چون یک رابطه دوستی داشتیم منم قبول کردم و همو دیدیم بعدش دیدم رفتارش عوض شده و این ها که بعد از دو هفته بهم درخواست دوستی داد منم چون اون دو هفته فهمیدم هنوز بهش حس دارم قبول کردم همه چیز تویی دوستی ماه تویی این ۹ ماه لب نقص بوده از ابراز علاقه و همه چیز و اون هیچ کم و کسری نذاشته و این نکته هم بگم که بخاطر دانشگاهش اون پیشم نیست و ای هم دوریم و اون خیلی احساسی و بهم فشار میاره سر همین دوری من سعی میکنم کنار بیام مشکل الان اینه که یک ماه گذشته من خیلی حالم بد شده و بهم فشار اومده و انگار خسته شدم دیگه نمی‌دونم چیکار کنم وقتی بهم ابراز علاقه می‌کنه یا چیزی و مثل قبل رفتار می‌کنه من دیگه ذوق نمیکنم خوشحال نمیشم حتی گاهی عصبانی میشم و حتی فکر جدایی هم ت سرم‌هست اما هنوز دوسش دارم و نمی‌دونم باید چیکار کنم خیلی سردرگمم نمی‌دونم جدا شم یا ادامه بدم دوست دارم باهاش حرف بزنم و ازش فرصت بخوام تا ب خودم بیام اما آدم منطقی نیست و بهم گوش نمیده میشه کمکم کنین چیکار کنم چون مقداری هم حس عذاب وجدان دارم وقتی بهم ابراز علاقه می‌کنه و من مثل قبل نیستم 🙂

      1. ببخشید درمانی هم داره ؟
        و اینکه الان من باید چیکار کنم من خیلی از لحاظ روحی الان داره ضربه میخورم چون هم عذاب وجدان دارم چرا مثل قبل نیستم هم فشار رومه و نیاز به تنها بودن دارم ولی از طرفی هم نمی‌خوام اونو ناراحت یا شکسته بکنم چون اون بشدت آدم وابسته ای و درک منطقی ندارع که ازش زمان برای خوب شدن بخواد و فشار میاره برعکس

  17. سلام اقای سنایی
    من ۱۹ سالمه. یه سالو نیمه با یه دختری تو مجازی اشنا شدم. که اولین رابطه عاطفیم بود. رفته رفته بهم علاقه پیدا کردیم و خیلی خیلی شدید وابسته شدیم. چند روزی هست کات کردیم اونم تو اوج خوشیمون. و فقط به یه دلیل. اونم اینکه فاصلمون از هم خیلی زیاد بود و تو این یه سالو نیم کلا یبار همو دیدیم از نزدیک. روزو شب باهم چت میکردیم یه روز نبود که چت نکنیم. خیلی باهم اوکی بودیم
    بعد قطع رابطه خیلی ضربه روحی خوردم حتی بفکر خودکشی افتادم چون واقعا از غم اینکار کمرم شکسته
    لطفا راهکار بدین بهم بگین چیکار کنم مرسی ازتون

    1. بهتره مدت زمان جدایی را تحمل کنید. بتدریج حال شما بر می گردد و بهتر می شوید. طبیعی است که حال شما بعد جدایی بد شود. مراحل مقاله به شما کمک می کند این دوره زودتر تمام شود

  18. سلام آقای دکتر
    من پسری ٢۴ ساله ام. تقریبا دو و نیم سال پیش به دختر خانمی که همسایه‌مون بود و سه سال از من کوچیکتر بود دل بستم و بعد از چند بار حرف زدن و تلاش‌ کردن نشد ازش جواب مثبت بگیرم. چون کنکور داشت ترجیح دادم چند ماه یه بار بهش پیام بدم و باهاش حرف بزنم و راضیش کنم ولی نشد. آخرین بار یک سال پیش باهاش حرف زدم و قبول کردم که نمیشه با هم باشیم و تصمیم گرفتم بیخیال شم. تو اون مدت با یکی از همکلاسی های دانشگاهم که دختر بود و ایشونم سه سال از من کوچیکتر بود ارتباط دوستانه داشتم ولی حرفی از رابطه و علاقه نبود تا این که برای بار آخر از دختر همسایه‌مون جواب منفی گرفتم. یک ماه بعد از اون قضیه احساس کردم که دارم به همکلاسیم حس پیدا میکنم و بهش گفتم و جواب رد داد. با کلی صحبت راضیش کردم که با هم باشیم و قبول کرد ولی گفت هیچ حسی به خاطر جدایی ای که به تازگی تجربه کرده بود به من نداره. و اینم گفت که فعلا وارد رابطه احساسی نشیم تا وقتی که به قول خودش حس من (امیر) زیاد بشه و بتونه به حسم تکیه کنه. یک سال از این حرفا گذشت و تو این مدت بارها از همدیگه جدا شدیم و به هم برگشتیم. کلی دعوا، تنش، سوتفاهم و حتی بی احترامی تجربه کردیم و بازم به هم فرصت دادیم. تاکید میکنم که هنوزم با هم رابطه احساسی نداشتیم ولی دائما با هم چت میکردیم. البته هیچکدومون با کس دیگه‌ای رابطه نداشتیم و یه جورایی منتظر بودیم تا علاقه دو طرفه بشه و بعد شروع کنیم. اون دائما حس میکرد که علاقه من به اندازه کافی زیاد نیست. شایدم حق داشت چون خودمم حس میکنم علاقه ام کافی نبود. مثلا اوایل جدایی برام سخت بود ولی هرچی جلوتر رفتیم جدایی برام راحت‌تر شد. یا مثلا به راحت‌ترین شکل ممکن ازش دلخور میشدم و قضاوتش میکردم و حتی توی دلم بهش فحش میدادم ولی بعد که آروم میشدم و دلخوریم حل میشد همه چی اوکی میشد. حدودا چند ماه پیش به این نتیجه رسیدم که انگار قرار نیست حسم بیشتر بشه و انگار داره کمتر هم میشه! این بود که تصمیم گرفتم برای بار آخر کات کنم ولی چند روز قبل از اینکه چیزی بگم بهم گفت که بهم علاقه مند شده! و من تصمیم گرفتم که به هردومون یه فرصت دوباره بدم و برای اولین بار یه رابطه احساسی رو تجربه کنم. چیزی که برام عجیب بود این بود که انگار کور شده بودم و چشمم روی اختلافاتمون بسته شده بود! چند روز بعد از شروع رابطه با اولین دلخوری، متوجه شدم که احساساتم متعادل شده. حس کردم که علاقه اون بیشتر از منه و عذاب وجدان گرفتم که نکنه من نتونم اونقدری که لازمه عاشقش بشم. تقریبا یه هفته بعد از شروع رابطه قضیه رو تموم کردیم و من حتی ذره ای ناراحتی توی قلبم نداشتم بلکه حتی خوشحالم بودم که نیازی نیست عذاب وجدان داشته باشم. با گذشت چند ماه از اون قضیه حالا دارم به خودم میگم که چرا قضاوت هام رو کم نکردم تا حسم بیشتر بشه یا چرا از میزان دعواهامون کم نکردم تا بیشتر علاقه مند بشم. حتی بعضی وقتا به خودم میگم نکنه با ادامه رابطه، علاقه ام بیشتر می‌شد و شاید عجله کردم یا این که نکنه الکی به خودم میگفتم حسم کمه تا بیخیال رابطه بشم!! خلاصه که خیلی فکرم درگیره و شدیدا نیاز به کمک دارم.
    به نظر شما باید چی کار کنم؟ بهش برگردم و اشتباهاتم رو جبران کنم یا برای همیشه بیخیال شم؟؟

    1. نکته مهمی که باید بدانید ان است که سن شما و ایشان سن تجربه کردن و آزمایش و خطا است. شاید قرار است چندین بار تجربیات مختلف داشته باشید تا بتدریج اولا خود را بشناسید و در در ثانی نحوه تعامل را یاد بگیرید. بنابراین خود را ناراحت نکنید. از این قضایا بسیار اتفاق می افتذ در زندگی شما

      1. بیشتر نگران اینم که بعدا حسرت بخورم و به خودم بگم چرا برنگشتم. از طرفی هم دوست دارم فراموش کنم و یه رابطه بهتر رو تجربه کنم ولی نمیدونم کدوم تصمیم درست تره. چند ماهه که دارم فکر میکنم ولی به هیچ نتیجه‌ای نمیرسم…

  19. سلام آقای دکترخسته نباشید
    من و دوس پسرم الان یسالونیمه‌ ک رل زدیم
    همودوس داریم اون اول ماه ک باهم بودیم اومد با مادرم صحبت کردو گفت ک قصدش خیره مادره خودشم درجریانه برادرش اینا به کنار

    چنروز پیش رفیقم ک رل رفیقه دوستپسرمه
    همکلاسیمم‌ هست دختره بم زنگ زد گفت ک هنوز تو رابطه ای چون قبلن هروقت دلخور میشدم از رلم بارفیقم دردودل میکردم
    زنگ زد رفیقم گفت هنوز رلی فلان گفتم اره گفت یکی بود میخاستم باهاش رل بزنی پولدارن فلان گفتم نه من رلمو دوس دارم .

    بعدش گفت که اینطور رل تو قبلن ک شیراز رفته بود با یکی رابطه جنسی برقرار کرده و خیلی چیزا
    این درسته ک رلم شیراز رفته بوده با رفیقش
    ولی اومد اینارو گفت رابطه و اینا من گریه کردم داغون شدم ولی حس میکنم رفیقم راست میگه چرا باید بهم دروغ بگه بعد بهم گفت ک به رلت نگی که من گفتم غیره مستقیم بهش بفهمون ک اینو فهمیدی .
    بعدش بهش گفتم از کجا فهمیدی گفت رلش بهش گفته چون رلش رفیق صمیمیه‌ رلمه منم ازینجا مطمعن شدم
    من اینو مستقیم ب رلم گفتم گفت دروغه رفیقای رلمم‌ گفتن دروغه
    رلم به رفیقم زنگ زده گفته ک تو رابطمون دخالت نکن خودش گفته ک اینجوری گفته ب رفیقم
    منکه ب دوستم پیام دادم گفتم رلم گفت دروغه حرفات گفت نمیخام راجب این موضوع حرف بزنم حس میکنم رلم تهدیدش‌ کرده یا ترسوندتش‌
    ازینورم‌ رفیق صمیمیه رلم قبلن با یکی از دوستام رل بود گفته بود رفیقم با یه شیرازی رله ینی رل منو گفته بود درحالی ک‌اون بامن بود
    به دوستش گفتم چرا اینجوری گفتی مگه بامن رل نیست گفت شاید دوستم نمیخاد بفهمه تو رابطست اما چربطی داره قشنگ منو پیچوند

    ازینورم رلم رفته بود شیراز اخلاقش عوض شد اومد گفت میخام برم اونجا کار کنم فلان

    خودشم رفیقم گفت رل من با خاهره رفیقش‌ رابطه داشته شیراز رلم گفت من حروم زاده نیستم رفیقاشم‌ گفت همچین چیزی نیست

    بخدا نمیدونم حرف کیو‌ باور کنم رلمو‌ ک دوس داریم همو یا رفیقمو‌ ک باهاش دوست بودم دوسال ؟؟
    نمیدونم چیکار کنم آقای دکتر میشه کمکم کنید خاهشا‌!!؟؟

    من کنکوری هستم هدف دارم موقع درس خوندن حرفای دوستم ک پشت اون گفته یادم میاد هی باخودم میگم نکنه راس میگه زهنم داغون شده

    ازینورم منو رلم همو دوستداریم خیلی بهم امید میده ک درساموبخونم به هدفم ک دندون پزشکی برسم اصلن بهش نمیخوره همچین کاری کنه بام

    حتی ب مامانمم‌ گفتم ک رفیقم پشت رلم اینارو گفته مامانم کفت رفیقت دروغ میگه

    توروخدا شما یچیزی بگین خسته شدم از فکر کردن که کی راس میکه کی دروغ حرف کیو باور کنم رفیقم راست میگه یا رلم ؟؟؟
    آقای دکتر کمکم کنین(:

  20. سلام و عرض ادب خدمت جناب آقای دکتر سنایی ارجمند
    در صورت امکان به سوال بنده جواب بدید
    بنده هم اکنون ۱۷ سالم هست این رو خدمتتون عرض کنم که ب ثبات شخصیتی نسبی ای رسیدم و معیارم برای انتخاب فرد مورد نظرم و هدفم برای آینده م کاملا مشخصه
    من یک دختر خانومی رو ک ایشون از من ۱ سال من کوچیک تر هستن رو بهشون علاقه مند هستم ایشون یک فامیلی دوری هم با بنده دارند که سالی چند باری میبینمشون
    حدود سه سال پیش با ایشون رفتیم بیرون البته این طوری که تنها باشیم خیر ن سرمون این اجازه رو می داد اون موقع و دید و نگرش محدود ای که خانواده هایی ایرانی دارند رو قطعا جنابعالی بهتر از بنده بهش آگاه هستید با ایشون وقتی بیرون بودیم توی ی ماشین بنده بدون هیچ حرف زدنی ایشون هم همین طور من با موهاشون و ایشونم بدون هیچ واکنشی فقط بهم تکیه داده بودند البته این رو خدمتتون عرض کنم که این حرکت از طرف بنده یک نوع شاید هیجان دوره و سنی بود که درونش بودم ….
    گذشت تا چند روز پیش که ایشون رو مجدد دیدم و ب صورت مداوم ۴۸ ساعت تقریبا باهم بودیم (یک جا حضور داشتیم ) ایشون توی این زمان مرتبط به من نگاه می‌کردند وقتی هم نگاهشون می‌کردم چشمشون رو از من می دزدیدن با وجود این که اونجا اصلا سرد نبود مدام میگفتن که سردشون هست البته اونجا فقط من ی پتویی ب عنوان بالش داشتم ک اخرشم بهشون دادم و….
    خواستم بفهمم که با کسی هستن یا خیر وقتی سرشون تو گوشی بهشون با شوخی گفتم که ی دو روز مرخصی بگیر و در اختیار خانواده باشید ( دوستان استفاده کنن ) ایشونم با ی خنده خاصی گوشیشو ب سمتم گرفت و دیدم ک یکی از دوستان دخترشون هستن
    کلا آدم ای نیست ک اهل کار کردن باشند ولی اون روز توی ی موضوعی ک من باید انجامش میدادم هی از من می‌پرسید که کمک می‌خوام یا ن و ….
    فردا روز اول نشستیم فیلم نگاه کنیم ایشونم با چند نفر دیگ اومدم ایشون دقیقا پشت سر من نشسته بودند فیلم تماشا میکردیم ک یک لحظه دیدم با ناخونشون تخمه ای ب ساعدم چسبیده بود رو برداشتند با تعجب برگشتم و ازشون سوال کردم داری چیکار می‌کنی و ایشون فق خندیدن و…..
    شب همون روز م دیدم توی حیاط دارن با تلفن حرف میزنن خودمم ی جور نگران شدم ک طرف پسر باشع و این حرفا با دو تا دیگ از پسرای فامیل داشتیم می رفتیم بیرون ک ازش پرسیدم با کی داری حرف میزنی مگ مرخصی نگرفتی ک گوشیشونو دوباره بهم نشون دادن دختر خالشون بود وقتیم داشتم از در حیاط بیرون می رفتم شنیدم ک به ایشون گفتن ک داره میره بیرون منظورم اینه شاید در مورد منم با ایشون حرف زده باشه
    خیلی طولانی شد ولی فکر کنم نیاز بود
    جسارتا جناب آقای دکتر
    بنده به ایشون وقتی دیدیمشون یا از طریق مجازی پیشنهاد بدم چون واقعیتش همون دو روزیم ک باهم بودیم غرورم اجازه نداد و الان سخت پشیمونم ‌
    واقعا نمی‌دونم چیکار کنم شب با فکر ب ایشون میخوابم
    ایشون شدن تمام انگیزم برای درس خوندن و قبولی تو پزشکی
    مرسی ک تا اینجا خوندنین ❤️

      1. واقعیت ش ب این نتیجه رسیدم تخیلش بیشتر کمک ب درس خوندم میکنه تا خودش تا کنکور ۱۴۰۳ صبر بکنم بهتره فکر کنم نتیجشم معمولا از طرف پسر مشخص نمیشه مگ؟! چون معمولا دخترا ب ازدواج فکر میکنن و….

  21. سلام وقت بخیر اقای دکتر ، من ۲۲سالمه ۵ساله که با پسری همسن خودم که دوماه کوچیکتره دوستم ،دو سال از رابطه ما یک طرفه بود در صورتی که شروع رابطمون با درخواست خودش بود اما بعد دو سه ماه متوجه شدم با دخترای دیگ ارتباط داشته از جمله ارتباط جنسی منتها من به شکل بیمار گونه ای وابسته ایشون شدم و خیلی دوسش داشتمو ازط دور نشدم … بعد دوسال یهو عوض شد و به شدت بهم علاقه پیدا کرد و کاملاا این علاقه و عشق رو حس میکردم و اوایلش تا حدود یک سال روم خیلی حساس بود تا رفته رفته حساسیتش بهتر شد و مطمئنم تو این ۳سال بهم هیچ خیانتی نکرده منتها چند ماهی هست که حس میکنم دیگه مثله قبل نیس باهم بیرون میریم خوش میگذرونیم ولی مثله قبل نیست و حتی میگه عشق بنظرم الکی بعد من تعریفمو از عشق بهش گفتم ،گفت همه این چیزایی که تو داری منم دارم برا طرف مقابلم،ولی خسته کننده میشه برام و از ادما خسته میشم نمیدونم چرا حالا چه دختر باشه چه پسر حالاا میخواستم بدون الان چیکار باید کنم چه واکنشی نشون بدم چرا اینجوری میگه

    1. ایشان بر اساس حال و خلق خود با شما بد یا خوب می شود. وقتی نیاز دارد خوب می شود و بالعکس.
      البته در این سنین روابط معمولا ماندگار نیست و افراد بر اساس کنجکاوی در رابطه می روند. نکته ای که او نیز اذعان کرد که تکراری شده و…
      بهتر است وقت خود را تلف نکنید و از رابطه خارج شوید. تا زمانی که جدی نشد برنگزدید

  22. سلام دکتر خسته نباشید
    من 19 سالمه
    مدت 1 سال و نیمه که مجازی با یه نفر اشنا شدم
    واقعا منو تغییر داد وبشدت مهربونه و همو دوست داشتیم
    و کاملا با هم بی ریا و راحت بودیم
    الان یک ماهه که میگه میخوام تنها باشم کلا رابطه رو نمیخوام نه فقطط با تو بلکه کلا نمیخوام
    کات میکنه سرد رفتار میکنه ولی میدونم ته دلش میخواد منو
    وقتی 4 5 روز نبودم خودش پیام داد گفت میخواستم حالتو بپرسم خداحافظ
    بنظرتون چه کار کنم؟

      1. سلام دکتر جان شش سال با یه آقایی دوست بودم قصد ازدواج نداشتیم هر دو مطلقه بودیم سه هفته پیش سر حرفای بیخودی بحتمون شد پیامی کات کردیم الان من مریض شدم هر چه پیام میدم التماس میکنم جواب نمیده در ضمن واتساپ تلگرام مسدود شدم میخوام برگرده چکار کنم و هر دو همسن هستیم

  23. سلام . ممنون از گرداوری مطالب .دختری هستم 31 ساله که حدود یکسال با یک پسر 35ساله در ارتباط بودم . و کاملا اگاهم که این رابطه سمی بوده . اوایل رابطه همه چیز بسیار رویایی بود و باعث وابستگی شدید من به این شخص شد . این تایم رویایی حدود 5 ماه بیشتر طول نکشید اما بعد از ان همه چیز خراب شد و علت هم از نظر این اقا اخلابد من بوده . این اقا بسیار خودپسند هست و شکاک هم هست و ویژگی های بد دیگری هم داره . خیلی مشکلات دیگه بین ما بود و من با وجود اینکه میدونم اعتماد به نفس و عزت نفس و حرمتم از بین داره میره باز میل برگشت و ارتباط با این اقا دارم . نمیدونم چطور خودمو از این باتلاق رابطه سمی نجات بدم و فکرمو ازاد کنم همه ابعاد زندگیمو تحت تاثیر گذاشته شغلم و زندگی روزمره و … .

    1. با سلام و خسته نباشید همچین موردی برای منم اتفاق افتاده و با اینکه ابتدای رابطمون بهم قول دادیم نسبت بهم صادق باشیم اما متاسفانه به قولی که دادن پایبند نبودن و با اینکه می دونستم با شخص دیگه در ارتباطن اما قبول دار نمی شدن و این کارشون چندین بار تکرار کردن و بعد ی مدت بخاطر ی اتفاقی که من نقشی نداشتم کاملا منو نادیده گرفتن و دنبال انتقام بودن ک بعد چندین ماه اون همه فشار عصبی با همون اقا کنار امدن و این ازم پنهون می کردن و تا چیزی می گفتم مقصرم می کردن الانم که خودشون کات کردن چون اخر موضوع در نظر می گیره و کاری به اینکه چرا اینجوری شد نداره بنظر من صادقانه حرف زدن خیلی مشکلات حل می کنه تا اینکه کسی مقصر بدونیم

  24. سلام آقای دکتر وقتتون بخیر ممنون از وقتی که برای راهنمایی و افزایش آگاهی ما قرار میدهید درود بر شما
    پسری 25 ساله هستم با خانمی ( محترم و خوب ) که چند سال بزرگتر از بنده هستن 16 ماه در ارتباطم، کیفیت ارتباط ما از لحاظ عاطفی خیلی نیست (من اجازه نمیدم زیاد بشه) چون از رفتار های ایشون متوجه شدم که به دنبال ایجاد عشق و رابطه نامحدود زمانی اند البته حق هم دارند به عنوان یک انسان که تجربه کننداین حس رو
    ولی به دلیل سن ایشون و سایر مسائل به ازدواج ختم نمیشه این رابطه.
    بنده به صراحت به ایشون بار ها گفتم از ابتدا تا کنون که من در آینده ازدواج میکنم با شخصی که شرایطش با من منطبق و مورد تایید خانوادم باشه و تموم کنیم به نوعی بدون دلخوری و به دنبال منفعت بردن ( لذت جنسی) نیستم به نوعی گرچه این نیاز هم وسوسه کننده است درونم دادگاه میشه
    بدون دروغ و تعارف
    ایشون قبلا با شخصی 4 سال در ارتباط عاطفی شدید بودند و پس از اون صدمات جسمی و روحی داشتند .که به نوعی افکاری از جنس نگرانی میاد برای من که سناریوی اشتباه گذشته در آینده تکرا نشه . نکته بعد زبانی میگن که مشکلی نیست در ارتباط باشیم و لذت ببریم و توافقی تموم اما رفتارشون اصلا اینو نشون نمیده اصلا، بارها عشق رو گفتن به اشکال گوناگون.
    سوال خواسته اصلی ایشون رفتار و اعمالشون هست درسته ؟
    خواستم بدونم راه درست رو انتخاب کردم ؟
    راهنمایی بفرمائید لطفا
    ممنون از شما

  25. سلام آقای دکتر خسته نباشد
    من دختری 25ساله هستم که سه سال ازدواج کردم و خیلی هم همو دوست داشتیم ولی همسرم از همون ابتدا تو مشکلات زندگی همش کم میوردو گریه میکرد میگفت دیگ نمیتونم تا خواهر و خاله اش از لحاظ مالی بهش کمک بکنند چون پدر و مادرشون فوت شدند از اول دهن بین بود و توی دعوا میرفت فوری به خاله اش و خواهرش از من میگفت بد میگفت از لحاظ مالی هم در حد متوسط بودیم من دختریم ک تو شرایط سخت درک میکردم و فشار مالی نمی اوردم بهش .ولی خیلی ظاهر بین بود همش دوست داشت بدون زحمت هرچیزی رو بدست بیاره غذای خوب همیشه باشه ووو.. ولی تو این سه سال نزدیک چهار پنج تا شغل عوض کرده تو تایم بیکاریش هم بازی میکرد زیاد .. تو این سه سال نزدیک 100میلیون ضرر رسونده ..خونه رو فروخته مغازه زده خیلی بدهی بالا میورد و همیشه هم به حرف خواهرش گوش میکرد همیشه هم تو مشکلات خودشو میزد به اینکه حالم خوب نیست یا میخوام برم خودکشی کنم و این حرفا ..سال دوم با زن پسرداییش بمن خیانت کرد چتشون در حد سکس چت بود من متوجه شدم بهش فرصت دوباره دادم بخشیدمش …بعد اینکه خیلی دروغ میگفت بهم سرهرچیز کوچکی ومن متنفر بودم از دروغ ..تااینکه یک ماه بود ک همش میگفت من اگر برم تو چیکار میکنی وو..چون تایم خونمون رسیده بود و هیچ پولی نتونسته بود جور کنه ..ومن وقتی ی روز از سرکار برگشتم دیدم رفته چمدون رو هم بسته رفته ولی فرداش پشیمون شد وبه التماس افتاد من دیگ نبخشیدمش و اونم رفت به دروغ به خانواده اش گفت من غذا درست نمی کنم و بخاطر اینکه سرکار میرم از زیر بار مسولیتهام شونه خالی میکنم بعد فرداش گفت من نمیخوامت واین حرفا من تا الان مشکلاتمو به خانوادم نمیگفتم دیگ حالم بد بود اطلاع دادم و رفتم خونه مادرم بعد متوجه شدم به ی دختر دیگر هم صحبت کردند و اظهار دوست داشتن کردند ولی فقط یکبار بعنوان سرگرمی …با جواب داد به استوری های دخترها منتظر جواب و ادامه صحبت میشد من دیگ نبخشیدم و خیلی رفتارهای اشتباه دیگه که من تصمیم گرفتم جدا بشم چون دیگ اعتماد ندارم ایشون بعد از یک ماه تازه متوجه شدم چه اشتباهاتی کردند ولی هم خودشون و خانوادشان به خاطر غرورشون نمیان خونه ما … من میخوام بدونم من واقعا باید چیکار کنم آیا جدا شدن به نفع منه ؟ باینکه دیگ بهش اعتمادی ندارم ایشون برای اذیت کردن چندین بار زنگ زدن سرکار من که مانع کار کردن من بشن ..که عدم اجازه همسر اعلام کنن ..یعنی ی کارها و رفتاری انجام میدن ک ادم سردتر میشه دیگ خانوادم نمیخوان برگردمیگن جدا بشم ..و این هم بگم خیلی خاله اش دخالت میکنه و نمیزارن خود همسرم تصمیمی بگیره البته هم مقصره چون خانواده اش از اشباهتش مطلع هستند ولی متاسفانه حمایت میکنن .. ممنون میشم نظرتون بدونم.

    1. مشکل خود ایشان است. او متاسفانه در لحظه زندگی می کند و حاضر نیست تلاشی برای بدست اوردن بکند. بر اساس لذت حرکت می کند. شما با او مشکلات زیادی خواهید داشت زیرا مانند کودک بازیگوشی است که باید دائما از او مراقبت کرد. به زبان ساده از او شوهر در نمی اید. بهتر است زودتر از زندگی خارج شوید

    2. سلام من ۳۵ سالمه و تاحالا ازدواج نکردم ودر حال حاضر تنهام ۲ساله ولی شدیدن به موتور سیکلتم وابسته ام توری که العان ۲ هفته است که دزدیدنش اصلا پذیرش اتفاق ندارم باورش سخت و هر روزم بدتر میشم حالا با خودم لج کردم تو لیاقت همچین موتوری رک نداشتی از خواب وغذا افتادم دختر شاه پریون بیاد بگن یا موتور میگم فقط موتور،و این درد سنگینی میکنه و قلبم هر آن براش میتپه،دختر شاه پریون بشینه ترکم
      حال ما خوب است ولی شما باور نکنید

  26. سلام آقای دکتر وقتتون بخیر
    پنج سال ازدواج کردم چون آشنا بودیم دوتایی صحبت کردیم و به خانواده ها بعد یک ماه اطلاع دادیم اومدن خواستگاری ولی از اول چون واقعا دیوانه وار دوستش داشتم هر چی میگفتم قبول میکردم و فکر میکردم ازدواج کنم باهاش دیگه انگار دنیا رو دادن بعد ازدواج تازه فهمیدم از نظر خانوادگی و فرهنگی خیلی باهم متفاوت دارم واقعا از اول هیچی ازش نخواستم فقط یه عروسی معمولی بعد چند روز که از عقدمون می‌گذشت گرفت ،وقتی مشهد خونه گرفت همون اول خانواده شو آورد پیش خودش هر جایی می‌خواستیم بریم فقط با خانواده اش یعنی وقت تنهایی نداشتیم بعد چند ماه جهازیه مو آوردم سریع هم بعدش حامله شدم یعنی شش ماه بعد ازدواج هر میگفتم می‌گفت میخوای بمون نمی‌خوای برو خونه بابات چون حامله بودم چاره نداشتم و هر رو سریه چیزی که من بدون دلیل باهم درد میکردم بافامیلش دعواها بین خانواده ها هم از یک طرف بیشتر تنش به وجود می‌آمد باز هم شوهرم چیزی به روم نمی‌آورد ولی بعد سه چهار ماه بعد این قضیه شوهرم گفت خودتو بکشی بدرد هم نمی‌خوریم البته از همون اول هم تو چشاش زوغی واسه بودم کنار من نمی‌دیدم ،سه ماه ازحرفاش گذشت اون تن داد به خیانت و مدام با تلفن صحبت کردن و دیر اومدن شب و…. حتی بعضی وقتا اصلا حرف نمی‌زد حوصله اون زندگی رو نداشت و شد موقع زایمان که من از تنش حالم بده بود رفتم روستا پیش مامان چند هفته بعد زایمانم همون موقع گفت منو تو بدرد هم نمی‌خوریم خودتو الاف من نکن من نرفتم اومدم با بچه کنارش زندگی کنم شاید برگردونمش اما فایده نداشت همون شرایط قبلی ادامه داشت آنچنان صمیمیت و شوقی توی زندگی نبود و بعد یک سالگی پسرم بهم گفت من باهات جایی نمیام هر جا خواستی برم راهشو جدا کرد از من فقط تو خونه هر وقت می اومد باهم بودیم دوتا سال گذشت نگهبانی مجتمع برداشت من از آسایش خودم گذشتم رفتم کنارش همه کار حتی نظافت مجتمع رو باهاش برداشتم همیشه پایه پاشو بودم یه شوقی برگشت به زندگی ازادوپجا بعد شیش ماه اومد بیرون و بعد چند وقت دوباره یه نگهبانی برداشت که مال دولتی بود من آرورا اونجا بودم و خودش می‌رفت سرکار یک همون جا دوباره حامله شدم و بعد زایمان دومم دوباره گفت بیا جدا بشیم بگم کارای قبلیش رو تو این پنج سال ادامه میداد ولی بتمن رفتار بدی نداشت که سرد بشم خیلی خوش اخلاق بود و همه جوره هوامو داشت اما من مثل دیوونه ها مونده بودم چی بگم شش ماه طول کشید این حرفاش و بلاخره رفت ازدواج کرد منم گفتم من میرم خونه جای تو نمیام جون اونجا زنش بود وبعد یه دوباره آوردم همون نگهبانی باز بخاطر همش اشک میریختم چون شب و روز پیش زنش وبگو بخند داشت الان از اون قضیه نه ماه میگذره و بچه ام نه ماهش بچه اولم چهار ساله اما باهام جایی نمیاد اصلا حرفی نداریم داره واسه زنش خونه میگیره که اون بره اما من باید همین جا باشم چون اون رانندگی بلده ومن نهاوند رو با خودش می‌بره نظافت راه پله ون توانش رو ندارم اون رو همه جا با خودش می‌بره اما من همیشه تنها میرمدلم میخواد شرایط بهتری رو تجربه کنم اما نمی‌دونم چطوری بذارمش کنار و دل به دریا بزنم و جدا بشم خواهشاً کمکم کنید

  27. سلام من با یک دختر دوست هستم‌و‌واقعا دوسش دارم خیلی باهم گرم بودیم صمیمی اما تازگیا احساس میکنم خیلی سرد شده اصلا احساس دوست داشتن حس نمیکنم خیلی نگرانم که از دستش بدم خیلی دوسش دارم . هروقتم ازش میپرسم دوست داری میگه آره دوست دارم ولی حسش نمیکنم میگم که حال نداری اتفاقی افتاده میگه نه ولی حال ندارم میگه میشه راهنماییم کنید . واقعا بدجور حالم گرفته شده دیگه اون ادم سابق خندان نیستم

    1. سلام دکتر من و دوس پسرم ۲ ساله باهمیم خیلی دوس داریم همو ولی مادرش اخلاقای خاصی داره و قرار بود ب مادرم زنگ بزنه ولی نزد و منو دوس پسرم باهم بحثمون شد و به خونواده های هم توهین کردیم و به مادرم گفت به دخترتون بگید دیگه به من ن زنگ بزنه ن پیام بده
      و من نمیدونم چیکار کنم خیلی دوسش دارم کمکم کنید لطفا

  28. سلام دکتر
    فقط یه سوال داشتم
    اینکه فردی رو خیلی دوست داری از ته دلت ولی هرباز میبینیش باهاش دعوا میکنی و تقریبا تمام روابطتتون رو خودت خراب میکنی
    و هربار بعد کات کردن دوباره میگی برگرد
    و طرف هم اینقدر دوستت داره ک برمیگرده
    ولی دیگه یجایی میگه بسه تمومش کنیم
    دوستت دارم ولی از دور بهتره
    این یعنی چی که من اینجوریم؟چرا نمیتونم با افرادی ک دوستشون دارم روابط خوب برقرار کنم؟
    و اینکه چرا هرسری هی یه خودم میگم نه تو هدف های دیگه ای داری بزارش کنار دو روز بعد تا حده گریه دلت براش تنگ میشه؟
    من الان سال کنکورمه و نمیخام خودمو درگیر کنم و شخص مقابلمم گفته که نمیخواد دوباره باهم باشیم و یکم زمان میخواد اونم وقتی من التماسش میکردم ک برگرده
    و خب حالا خرروز یهش فکر میکنم
    ارتباطمونو قطع کردیم ۳ ماهه ولی انگار کم اوردم
    نمیفهمم واقعا دوستش دارم یا فقط حوسه؟

      1. باعرض سلام ووقت بخیرخدمت شمادکترعزیزمن دوماهه باهمسرم به دلیل اجازه نگرفتن ازایشان بعدازظهربه زیارت رفتم وبدلیل بحثاودلخوریایی که ازروزای قبل باهم داشتیم ومقصراصلی همسرم بودن من کمی سنگین بودم باایشان وبهمین خاطربهش اطلاع ندادم که شب خونه نمیام وهمسرم فرداصبح بدون اطلاع من درخونروازپشت قفل میکنه ومیره ازدستم شکایت میکنه که خانومم تمکین نکرده وازالکی رفته به کلانتری گفته دوروزه گم شده وخونوادشم خبرندارن باوجوداینکه من باخونوادم رفتم مشهدزیارت که تاصبح برگردیم حالااین موضوع دوماهه طول کشیده ومنوتوبلاتکلیفی گذاشتن وازسمت اونانه خبری میشه نه زنگی نه پیامی بمن میده حالامن این وسط بایدچیکارکنم ازنظرشماباوجوداینکه همون بنده خدایی که وصلت ماروجورکرده بارهاباهمسرم صحبت کرده که اینقدرازخاهرات حرف شنوی نداشته باش پای زندگیت وسطه امامادرش مثل اینکه گفته بزارین یکی دوماه قهرباشن تاقدرهموبهتربدونن آیابنظرتون من بهش پیام بدم باتمام این کاراکاردرستیه یااینکه بزارم قانونی پیش بره چون فعلاکه اظهارنامه پرکردن که برم تمکین کنم ومن جوابشودادم که چندین باررفتم بادرپشتبندبسته مواجه شدم اما۲۵روزازون نامه میگذره وهنوزخبری نشده میخام راهنماییم کنیددراین خصوص ممنونم

        1. سعی کنید با خود او صحبت کنید. ببینید منظوزش از این کارها چیست. ایا می خواهد شما را تنبیه کند؟ احتمالا منظورش ادب کردن و تنبیه شما است. ببینید با این شرایط می توانید کنار بیایید یا نه

  29. سلام ببخشید من یه دوره ای با یکی دوست بودم بعدا یه حسی ب وجود اومد و همو شروع کردیم به دوست داشتن فرد مقابلم مشکل اعتماد به نفس داشj و از بچگی خانوادش بهش اعتماد نکردن که بخاد رو پای خودش وایسه بعد من بهش ارزش دادم بهش اعتماد کردم و درکش کردم همه چیز خوب شد تا اینکه ب مرور کاری کردم ک حمایتمو از دست داد خیلی تلاش کردیم تا درست کنیم رابطمونو ولی من لجبازی کردم و یه گاردی دربرابرش داشتم و من جایی فهمیدم مشکل از کجاست ک نسبت بهم سرد شده نمیدونم باید چطوری دوباره بهش نزدیک بشم و برگردونمش من واقعا عاشقش هستم فرد مقابلم هم دوستم داره ولی اگر 90درصد دوستم داشته الان 10 درصد دوستم داره حدود سه بار کات کردیم و باز بهم فرصت دادیم ولی دقیقا هر دفعه سر اینکه بهش اعتماد نکردم نسبت بهم سرد شد و پیش زمینه های قبلی که تو رابطمون داشتیم این اواخر هم باز کات کردیم و بهش گفتم اوکی رل نباشیم ولی بزار بهت کمک کنم تا حالت خوب کنم و مشکلتو باهم حل کنیم اونم اجازه داد ولی من نمیدونم باید چطوری دوباره بهش نزدیک بشم و نظرشو جلب کنم و همراهش مشکلی ک از بچگی پیدا کرده رو درست کنم نظری دارید؟

    1. شما دچار تله ایثارگری هستید و عاشق افراد مشکل دار می شوید. حتما با یک روانشناس این مشکل خود را حل کنید. دو مقاله تله ایثار و تله محرومیت هیجانی را در سایت دکتر سنایی مطالعه کنید.
      این رابطه اگر بهبود پیدا کنید مناسب شما نخواهدبود

  30. سلام آقای دکتر
    من دختری 19 ساله هستم که به مدت 5 ماه با شخصی 31 ساله در تلگرام ارتباط داشتم،این آقا از همون اول به من گفتن که با من رابطه عاشقانه نخواهند داشت و منم قبول کردم،ولی رفتار و حرفاش همیشه مثل یه پارتنر بود.در طی این چند ماه به دفعات زیاد بحث و دعوا داشتیم که البته همش در حد یه نصفه روز بود.قرار بود همدیگه رو ببینیم که پیش نیومد،تا اینکه در دو سه هفته اخیر به شدت سرد شد،ارتباط رو به حداقل رسوند،هر پیام منو بعد از 6,7 ساعت جواب میداد اونم نه مثل همیشه،و من که می‌پرسیدم مشکلش چیه،همش می‌گفت که مشکلات دارم،این دو سه هفته به همین روال گذشتتا اینکه من بهش گفتم دیگه رابطمون تموم شده،تو دروغ میگی که مشکل داری، اون هم شروع کرد به گفتن که برادرم با زنش مشکل داره،پدرم چشمشو باید عمل کنه،خودم مریض شدم،بدهی دارم و .. که من گفتم امیدوارم مشکلاتت حل بشه و تمام

    الان به شدت بهم سخت میگذره،نمیدونم چه اتفاقی میفته،برمیگرده یا نه ولی من بهش وابسته شده بودم.

    بنظرتون راست میگفت؟ من کار درستی کردم؟ نظرتون چیه؟

    1. کاملا کار درستی کرده بودید. ایشان داشت شما را بازی می داد.
      این یک بازی قدیمی است که بعد از وابسته کردن عقب می روند تا دیگری را محک بزنند چقدر وابسته شده و می توان روی او کنترل داشت.
      بهیچوجه تماس نگیرید با او و اگر تماس گرفت بدانید ممکن است بارها این بازی تکرار شود

      1. سلام دکتر جان من با خانمم که ازدواج کردم چون تو دوران دوستی میگفت ۵تا مهریه میخوام منم بعد ازدواج مجابش کردم که مهریه رو ببخشه و در ازای اون ۳دنگ خرید خونه رو به نامشون بزنم بهد از اینکارم پشیمون شدم چون کارم درست نبود و تو دعواها مدام بحثش رو میکشید وسط که سرم کلاه گذاشتی منم سر همین یک چک ۱میلیاردی به ایشون دادم که اطمینان داشته باشه که من اگر کار ناپسندی کردم بره اجرا بزاره,ما دعواهایی سر خواهر و مادر ایشون سر اذیت های نزدیک ازدواج داشتیم که کینه به دلم مونده بود و اکقرا بعد از خونه مادر ایشون که می اومدم دعوامدن میشد که البته من سریع عذرخواهی میکردم پارسال اواخر سال خانمم به یک ماموریت به عسلویه رفت و اون چند روزی که نبود من به شدت اضطراب داشتم که نکنه طوریش بشه و تا زمانی که هواپیما ایشون در تهران بشینه من حالم اکی نبود,وقتی تهران اومد گفت که همکارم که یک مرد هم بود,میگفت که شوهرت دتره کنترلت میکنه اینقدر زنگ میزنه که ناراحت شدم که چرا این حرف اجازه داده به خودش که به خانم من بگه,امسال مجدد سفر کاری پیش اومد کیش که سر همون موضوع اضطراب نزاشتم بره و تیر خلاصی به مشکلات ما بود,ایشون بعد از یک هفته گفت میخوام ازت جدا بشم,من به هم ربختم کاملا و ضعف نشون دادم که گفت حالا ایندفعه اخر فرصت میدم بهت,ولی بعد ۱ماه بازم اکی نشده بود و میگفت که تو خونه حالم بده,اضطراب دارم مدام و برا همین گفتم ۱هفته بیا برو خونه مامانت منم میرم خونه مامانم حالت بهتر شد میارمت,که عصر اومد خونه چک و سند و شناسنامه و پاسپورت اینا رو برداشت و گفت طلاق میخوام,پیش روانپزشک مشاور که رفتیم گفت ۲ماه فاصله بگیرید و بعد تصمیم بگیرید ایشون قبول کرد تو این مدت ۲مرتبه گفت برمیگردم ولی بعدش گفت نه فرصت دادم خانواده من هم پیگیر بودن که چون عصبیش میکرد گفتم تماس نگیرین الان یک ماه و نیمه که دور از همیم و تو این مدت من رو شخصیت خودم خیلی کار کردم که ادم بهتری باشم,مادر ایشونم صحبت کردم میگفت برگرده زندگی خوبی ندارید گفتم بزارید بیام حرف بزتم حداقل بعد,که گفت حالا بزار ۲ هفته دیگه,الان چیکار کنم که بتونم به زندگی برگرده و تغییر رو ببینه چون جفتمون تو ۵سال زحمت زندگیمون کشبدیم و ۸سال با هم بودیم و نمیخوام به همین راحتی بپاشه این زندگی

        1. مشکل من از نظر ایشان اینه که میگه نمیتونم بهت اعتماد کنم,پای مادرت در زندگی ما هست,وسواس داری و تو کارا من کمکتم,تو پولای من ازم گرفتی,مدام رابطه میخوای منظور از مدام ۲بار در هفته هست,و اینکه خسته شدم
          من پولی از همسرم نمیگرفتم وقتی تمام پولم به تتمام می رسید میگفتم شما خرج کن چون حقوقم اونقدر بالا نبود و تازه که داشت همه چی اکی میشد ابن مشکل پیش اومد,الان راه حل شما چیه,رها کنم واقعا ایشون رو
          کسی که اینقدر سخت باهم زندگی رو ساختیم
          کسی که دوسش داشتم

        2. از ایشان بخواهید که فرصتی دیگر به زندگی مشترک بدهند.
          شما بنظر کمی شکاک هستید. احتمالا ایشان از این موضوع کمی ناراحت است
          در هر حال بهتر است با یک مشاور هردو صحبت کنید تا به شما کمک شود

    2. …دیگه، دختر به این جوونی دنبال یه پیر سگ هستی که ننش گوزیده یا داداشش ،سیگدیرش کن برو رابطع بعدی انقدر عوض کن تا اونی که باهاش به ارامش میرسی پیدا کنی یبار بهش بگو … مادرت دفه اخری که شمارت یه اسمتو رو گوشیم میبینم بعد برو دنبال ارامش خودت

  31. سلام و عرض ادب و خسته نباشید
    مردی 40 ساله هستم و دوران بچگی سختی سراسر با ترس و تنبیه از طرف برادر بزرگم داشتم و بعلت فوت پدر ایشان بزرگی می‌کردندکه نه تنها بزرگ نبود بلکه تمام اعضا را از رسیدن به موفقیت و شکوفایی استعدادهایشان، بعلت بدرفتاری محروم کرد.
    بالاخره تا به جوانی رسیدیم و من همیشه در جستجوی کسی بودم که حالم در کنارش خوب باشد. ازدواج کردم و متاسفانه چیزی که از ازدواج میخواستم در این وصلت نبودو تا به الان که دو فرزند هم دارم با وجود تلاش‌های منطقی جهت جدا شدن به نتیجه نرسیدیم و کماکان زوج هستیم و از هیچ نظر مشکل نداریم فقط من دوستش ندارم و حسی به ایشان نیست. بدین جهت باز هم از تلاش برای یافتن آن فرد که در ذهن پرورانده ام دست برنداشتم تا اینکه با خانومی آشنا شدم که خیلی دوستش داشتم و آنقدر به ایشان وابسته شدم و آنقدر احترام و ارزش دادم و از هر نظر پشتیبان ایشان بودم، مرا ترک کرد و دو سال از قطع رابطه که واقعا دردناک‌ترین درد زندگی را تجربه کردم گذشت و با خانومی دیگر که واقعا بهترین بودند آشنا شدم و یکسال با هم هیچ مشکلی نداشتیم تنها من از اول به ایشان گفتم که نمی‌توانم با او یا کسی ازدواج کنم و به این خاطر مدتی پیش بدون اطلاع به من به عقد کسی درآمده و با این وجود باز هم راه تماس با او را پیدا کردم و حتی حاضر به ازواج شدم اما قبول نکردند. از یک طرف از دست دادنش، از طرفی بدست نیاوردنش، و همچنین عذاب وجدانی که خودم را مقصر میدانم، از پایم انداخته اند و از حالت استاندارد زندگی خارجم کرده اند. بی قراری، بی ثباتی آرامش، تصمیمات نادرست و هزاران صفات بد دیگر در من بوجود آمده که حاصل این ماجراست. لطفا راهنمایی کنید بلکه راهنمایی شما ناجی من باشد.

    1. وقت بخیر. مشکلات شما در روابط ناشی از تجربیات بد کودکی است. وقتی فرد چنین تجربیات بدی داشته باشد متاسفانه در روابطی وارد می شود که همان تجربیات را تکرار کند. یعنی انسان دوران کودکی خود را بارها تکرار می کند. مقاله تله رها شدگی را در سایت بخوانید. شما دچار تله رها شدگی هستید.
      شما تنها عاشق کسانی می شوید که نمی توانید کاملا از بدست اوردن انها مطمئن باشید. شحسی که بدست اوردید ارزش خودش را از دست می دهد در ذهن شما. مشکل الگوهای ب دوران کودکی است.
      کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید را مطالعه کنید

    2. دختری 30 ساله هستم که با پسری 27 ساله بمدت دو هفته همو تو محیط اکادمیک میدیدم و شماره به هم دادیم و پیام میدادیم تا اینکه این اقا براش ظاهرا ی مشکلی پیش اومد و اصلا یبارم با من بیرون قرار نزاشت و پیام هم مثلا اولا زود زود پیام میداد جویای احوالم بود ولی بعد یمدت یه پیام دادم بعد ۶ روز با یه شماره دیگه جواب داد گفت شمارمو عوض کردم و خوب برخورد کرد منم جوری برخورد کردم اینگار هیچی نشده و بعدش دوباره همون اش و همون کاسه دیگه دیدم پیام نمیده من هر دو روز در میون بهش پیام دادم و جویای احوالش بودم ولی با تاخیر جواب میداد بعدش ب خودم گفتم بسه دیگه پیام ندم ببینم اصلا خودش سراغی میگیره ولی چهار روز گذشت هیچی نگفت ب نظرتون چیکا کنم

      1. دختر سی ساله با یه پسر بیست هفت ساله مثل این میمونه بگی یکی بنز سواره چرا نمیاد سمند سوار شه ؟خب اون براش دخترای هفده تا بیست چند ساله جذابترن شما اگه راست میگی با یک مرد سی هشت تا چهل سال رل بزن اون موقع ببین هر دقیقه باس بگی کجایی چیکار میکنی ولی اون پسر کم سن سال تورو با یکی دیگه هم ببینه شاید براش مهم نباشه یا به یکی دیگه تورو پیشنهاد بده ،عقل نداری راحتی دیگه

        1. …بابا،کسی که عاشق دخترزیرهجده سال بشه قطعا پدوفیله وچندسال بعدکه دخترسی ساله شد، دوباره دنبال دختر کم سن وسال میره،درضمن کی گفته هفده ساله ها بنزن؟ مدام درحال رل زدن وهرزگی هستن،بعله اینطوریاست، همه مثل تو تربیت نشدن

  32. سلام آقای دکتر من بخاطر نحو تربیت و بزرگ شدنم خیلی کمبود محبت از طرف خانواده داشتم و همیشه یه خلأیی در وجودم بود و حسرت میخوردم که کمی ابراز علاقه بهم میکردن.ولی چون خیلی مغرور بودن و منم به تبعیت از اونا نمیخواستم غرورمو زیر پا بزارم اینو به صورت فریاد میگفتم که یکم بهم توجه کنن.خلاصه بخاطر این مسئله دوست زیادیم مدرسه نداشتم و غالبا تنها بودم.تو سن ۱۷ سالگی از طریق فضای مجازی با یه آقا آشنا شدم که از بنده ۱۶ سال بزرگ تر بودن.ایشون متاهل بودن و همیشه از زندگی زناشوییشون با زنشون ناله میکرد و راضی نبود و مثل یه دوست با من درد و دل میکرد منم به حرفای ایشون گوش میدادم و هم دردی میکردم.یه روزی این آقا اومد گفت که از زنشون طلاق گرفته و الان آزاده و راحت و خب جریان هم از اینجا شروع شد که بعد این قضیه با من خیلی گرم می‌گرفت و از اون حالت دوستی اومده بود بیرون و ابراز علاقه میکرد و هی ازم تعریف می‌کرد.منم چون کمبود محبت داشتم و واقعا نیاز داشتم یکی بهم توجه کنه خیلی خوشم میومد و تحت تاثیر قرار میگرفتم.در آخر ما باهم وارد یه رابطه عاطفی شدیم و واقعا خیلی احساس خوبی از همدیگه داشتم.ولی هرچقدر از رابطه می‌گذشت رفتار ایشون خیلی عجیب غریب میشد مثلا یه بار اومده بود خودشو جای دوستش جا زده بود و میگفت دوس پسرت مرده و اینا و ۴ ۵ روز ادای دوست خودشو در میورد و در آخر میومد میگفت سرکاری بود.من واقعا درکش نمیکردم چرا این رفتارارو داره.که بعدش یه روز اومد گفت زنش حامله بوده و داره پدر میشه.من خیلی بهش شک میکردم بخاطر این حرفا چون چجوری حامله شده وقتی طلاق گرفته خلاصه منم بخاطر این حرفا دیگه مثل قبل نمیتونستم باهاش رفتار کنم و عصبی میشدم وقتی میدیدمش انگار که داره یه چیزیو ازم پنهون میکنه.بخاطر همین به مرور زمان دعواهامون زیاد شد و دیگه به جای تعریف ازم میگفت تو شبیه زن اولمی با این رفتارات.من واقعا دوسش داشتم و عاشقش بودم ولی خیلی داشت بهم آسیب میزد و میدونستم ته این رابطه هیچی ولی چون خیلی وابستگی شدید بهشون داشتم جدا شدن واقعا برام سخت بود.این آقا یه هفته میومد یه ماه میرفت و اصلا نبود که یه روز اومد گفت من بیماری لاعلاج دارم بخاطر همین نیومدم و حالم خوب نیست.منم باورش کردم و خیلی نگرانش بودم.خلاصه ۴ ۵ ماه اینجوری گذشت که اومد گفت من دروغ گفتم مریض نبودم و…واقعا خیلی شکه بودم که چرا اخه چرا باید اینکارارو کنی و حس درد داشتم از ته قلبم دوسش داشتم ولی اون از اعتمادم سواستفاده کرده بود.بعد این ماجرا من ولش کردم و یه سال خبری ازش نشد که دوباره بهم زنگ زده بود و چون دلم براش تنگ شده بود اوکی شدیم.ولی میدیدم هردوتامون مثل قبل نیستیم با اینکه دوسش داشتم ولی رفتارم دیگه مث قبل نمیشد و میدیدم با دخترای دیگه تو مجازی خیلی گرم میگیره و از دیدن این صحنه ناراحت میشدم.بعد ۳ سال اومدن و رفتن البته تو مجازی من قصد داشتم که برم شهر آقا و از نزدیک همو ببینیم و حرفامونو بزنیم.ولی نمیدونم اینکارو بکنم یا نه؟آیا ارزش داره یا نه؟من هنوزم دوسش دارم با تمام این اتفاقا و واقعا دیوانگیه دوست داشتن همچین آدمی ولی دست خودم نیست.شما بگین آقا دکتر من چیکار کنم لطفا!!

    1. بهیچوجه نروید. ایشان شخصیت ناسالمی دارند. شما نیز البته مشکل دارید که جذب چنین فرد ناسالمی شدید. هرگونه ارتباط را با او قطع کنید زیرا هرقدر بیشتر جلو بروید آسیب بیشتری می خورید و در نهایت با زخم بیشتر از رابطه بیرون می آیید. می دانم سخت است از رابطه بیرون بیایید ولی بهتر است امروز سختی بکشید تا اینکه فردا با درد بیشتر بیرون بیایید. ایشان بهیچوجه شخصیت سالمی ندارد

      1. سلام خسته نباشید قبل از هرچیز ممنون برای توضیحات ‌راهنمایی های کامل شما واقعا مفید و امور بود..
        خدمتتون عارضم من دختری ۲۳ساله هستم در کودکی دورانه جدایی مادر و پدرم من و دو خواهر که از خودم بزرگ‌تر بودن به همراه مادرم و خانواده دایی ام به سفر رفتیم که من هر سه نفرشون از دست دادم و ۳سال پدرم خبری ازش نداشتیمو با پدرومادربزرگم زندگی میکردم که من اونجا ۹ سال داشتم و واقعا فشار های بدی از سمته تربیت کردن های غلط دایی و طرز فکر سنتی پدربزرگم… بعد اون پدرم ازدواج کرد و من اومدم دیشه پدرم که زن بابای به شدت بد جنسی داشتم که تو ۱۲ سالگی فرار کردم و واقعا دوره سختی رو گذروندم تا بعد ۳ ماه با یک آقا که از من سه سال بزرگ تر بود آشنا شدم و خیلی کمکم کرد و عاشق هم شدیم و من بخاطره به سری شرایط چون واقعا اون خم سنش کم بود و کاری نمیتونست بکنه و برادرای بزرگش واقعا حساب میبرد من مجبور بودم یه سری مار هاییکه خودم هم دوست نداشتم قایمکی انجام بدم مه زندگیمو سروسامون بدم بعد مدتی پارتنر من متوجه سد و چون خیلی عاشق من بود و از شرایطم اطلاع داشت قهر و اینا داشتیم اما برگشت داشتیم از اون زمان مه این اتفاق افتاد تا الان حدوده ۷ سال میگذره و من هر روزی که میگذشت بیشتر عاشق و وابسته نیشدم بهش و با خونوادش آشنا شدم که شرایط بسیار خوبی داشتن و حتی با من آشنا شدن و برای مدتی داخل باشگاه برادرش مار کردم و حالا پیشرفت های خوبی تو این سالها داشتم و خسه قدرت داشتم از اینکه کنارش بودم توی این مدت ها بارها شدت بود قهر و استی و بعضی وقتا خیانت های گذری هم دیدم مه من چشم پوشی کردم الان حدوده یکسال هست که واقعا رابطمون دزست نمیشه و به حدی رسیده که حقه دخالت و سوال و جواب ندارم دیدار هامون و تماس هامون کمتر شده و رفتارامون مثله زن و شوهر ها شده من ولی تمام وجودم اون رو میدونم و اون از این موضوع خبر داره و الان به شرایطی رسیده مه واقعا آدمه با اعتبار و گنده از توی شتر سده و کلا خانواده سنتی و مردسالاری دارن ‌ اون بارها بخاطره خیانت هاییکه درگیر میشدیم دعوا راه انداخته با این مضمون مه تایمی که عاشقم بوده خیلی من بهش بد مردم و اذیت شده حالا کات میکنیم و بعد دو ماه آشتی میکنیم طولانی ترین تایم قهر ما ۳ماه تا ۳ماهو نیم بوده ، الان وضعیت کوری شده که انگار عادت شده براش هرکار بکنه من هیچ حقی نداشته باشم دخالت کنم و حرف میزنم دعوا میکنه و بعد دو ماه دوباره به محیطی رنگ میزنه جرات ندارم نه بگم و میرم میبینمش و اون هم از این موضوع خاطر جمع هست من حتی پیشنهاد اینکه زن بگیره هم من نمیتونم ولش کنم و حاضرم خرجمو بده و زن دوم هم بشم هم گفتم در کل زندگیم با فکره اون میگذره اون هم با تلاش هاییکه میکنه به من میگه مد این رابطه رو نمیخوام خونوادم به زور میخاد دامادم کنن و تو نباید باشی ولی خوب خودش هم نمیتونه و اونم تمایل داره کاملا به من حتی خیلی ها بخاطره سنتی بدونشون میگن مادرش جادو مرده اون سرد شه از تو از ابن چیزا ولی تایم زیادی مه گذشته زورش و کم کرده، من بارها بعد مدتها سعی کردم سرگرم کنم خودمو با کسی اما این موضوع که کلا نبینمش تا آخره عمرم اصلا برام باور شدنی نیست و همیشه فکر میکنم هربار مات برگشت داره من واقعا نمیدونم باید چیکار کنم راستش نمیخام قبول کنم این رابطه تموم شه گون هیچکس امنیت و حسی که اون داده به من رو نداده
        من واقعا احتیاج به کمک چت به خودم چه برای بهبوده رابطه ام میخام با علم لینکه دیگه با همه کار هاش کنار اومدم و به روش نمیارم ولی حسه غرور وخودخاهانه اون هم خیلی شده نظره شما چیه عایا؟ ممنون مه وقت گذاشتید

        1. متاسفانه شما در یک رابطه سمی هستید. بخاطر دوران بد کودکی از این رابطه مسموم نمی توانید دل بکنید. در حالیکه باید زودتر بیرون بیایید.
          مقاله تله رها شدگی را در سایت بخوانید. شما دچار تله رها شدگی هستید
          هر قدر بیشتر در رابطه بمانید او بد رفتاری بیشتر می کند و در نهایت با وضعیت بدتری مجبور می شوید از رابطه بیرون بیایید. زودتر خودتان رها کنید

      2. سلام علیکم ،خسته نباشید آقای دکتر .من ۲۶سالمه بطور اتفاقی و ناخواسته وارد یه رابطه مجازی با یه پسر ۲۷ساله شدم (البته وقتی این رابطه آغاز شد من ۲۳سالم بود و اون ۲۴)الان چهار سال از این رابطه می گذره ما از طریق اینستاگرام آشنا شدیم .اون اهل تاجیکستان ساکن روسیه است من کویت زندگی میکنم.میگه نمیخواد منو از دست بده پارسال قرار بود اقامت روسیه رو بگیره و بهش ویزای کشورای عربی رو بدن و بیاد ک همو از نزدیک ببینیم.اما مشکلی ک داره و من سر در گمم اینه ک خیلی آدم سردیه و هر روز هر روز برام زنگ نمیزنه و پیام نمیده یک روز در میان زنگ میزنه البته تایم صحبت کردنمون زیاده تقریبا ۲:۳۰دقیقه صحبت میکنیم و اون میگه سر کاره و نمیتونه زیاد زنگ بزنه .حتی شبا هم در حد خوب هستی و شب خوش می نویسه برام .من چند بار سر این مسئله باهاش بحث کردم و کات کردم هر بار اون قدم جلو گذاشته و برگشته گفته دلتنگم شده .اون بوکسور هستش و تو کشور خودش آدم معروفی هست و من دانشجوی پزشکی هستم .
        الان ما دوباره قهریم و اینبار باز هم من کات کردم دلیلش این بود ک هر چی براش زنگ میزدم و می نوشتم جواب نمی داد آنلاین بود از صبح تا شب کلا آنلاین بود.و هیچی نمی گفت سین هم نمیکرد .الان بعد دو هفته دوباره برام می نویسه کلیپای عاشقانه میفرسته.سوال اینه من چکار کنم ؟؟؟؟لطفا حتما پاسخ بدین ممنون

        1. شما تا زمانی که از نزدیک با او اشنا نشدید نباید رابطه را عاطفی کنید زیاد. باید مدتی از نزدیک بیشتر او را بشناسید و ببینید چقدر قابل اعتماد است.
          انتظار شما از یک رابطه تلفنی زیاد است.
          هر دو شما با یک مشاور مشورت کنید تا ببینید با رابطه خود چکار کنید

      3. سلام اقای دکتر.من‌به مدت ۳ یا ۴ سال با یه اقایی دررابطه هستم و به شدت به هم‌علاقه مندیم اما رابطمونو خیلی با وضع بدی شروع کردیم با دخالت کردن‌تو گذشته هم.بارها کات کردیم و هربار فرصت دادیم‌ک‌اون گذتشته رو فراموش کنیم‌و دیگه تکرارش نکنیم اما نشد.الان‌هم‌در استانه کات کردن هستیم چون به این‌نتیجه بسیدیم ک واقعا نمیشه یه چیزایی رو حل کرد و مدام‌به هم‌گیر الکی میدیم و دعوا بحث داریم.به نظر شما راهی هست؟

        1. متاسفانه سرک کشیدن در گذشته همدیگر مشکلات زیادی بوجود می اورد. اما موضوع مهم تر ان است که ویژگیهای حساس شما باعث شد درباره گدشته هم کنجکاوی کنید پس همین ویژگیها همیشه همراه شما خواهد بود.
          بهتر است رابطه را تمام کنید

  33. سلام و ارادت آقای دکتر
    واقعا دمتون گرم ک داخل کامنت پاسخ کامل به عموم میدین
    بزرگوار بنده 22 سن دارم و عزیزی ک باهاش در رابطه هستم 24سال دارن
    ما هشت سال هست که باهم هستیم
    از نوجونی باهم بودیم ولی هیچ رابطه جنسی نبود تا الان ک به خونواده ها گفته شده یکم هست ولی پیش روی اصلا نداره چون کلا برا رابطه هم رو نخاستیم
    چند سالی هست ایشون یک پسر عمو دارن که باهاش راحتن و چند سال پیش همین پسر عمو درخواست ازدواج داده بود به همین خانم که بخاطر من رد کرده
    ولی دیروز من اومدم چت های خانوم رو خوندم درسته حرف نامربوطی زده نشده ولی همه جور حرف و خنده زده شده و خیلی راحت هستن و من میپرسم راضی نیستم شما اینجوری حرف بزنی میگه مث داداشمه تنها پسر عموم هست ک راحتم باهاش ولی ده پسر عمو دیگه داره و میگه بهش اعتماد دارم و اونجوری نیست
    ولی آقای دکتر من اذیت میشم وقتی میبینم باهاش بخند بخند داره و خیلی راحته باهاش حرفایی ک بی ربط هست میگن و میخندن راجب درسو دانشگاه و خوابگاه دوست و آشنا میگن مخصوصا ک درخواست ازدواج داده قبلا و الان اون پسر عمو نامزد کرده نمیدونم چرا نامزد اون پسره هیچی نمیگه به این پسر ک چرا با دختر عموت اینقدر راحتی
    الان ده بار شده بهش میگم راضی نیستم باهاش حرف بزنی همیشه گارد میگیره و ی بحث بزرگ پیش میاد اصلا گوش نمیده حرفمو نمیدونم واقعا خیلی اذیت میشم
    من بخدا با هیچ دختری حرف نمی‌زنم تو این هشت سال بار ها از سوی بقیه درخواست رابطه شده اصلا قبول نکردم حتی تو مهمونی صحبت هم نمیکنم ک خدایی نکرده سو تفاهم پیش بیاد و همیشه دنبال زندگی سالم بودم دنبال زندگی آروم و وجدان راحت بودم ولی این چیزا واقعا آدم رو اذیت می‌کنه بنظرتون حرفام درسته چیکار کنم آیا زیادی حساسم نمیدونم واقعا چیکارمه این خانم زیاد از حد با پسر عموش راحته ویس میدن میخندن مسخره میکنن تیکه میندازن پسره راجب نامزدش میگه نمیدونم چیکار کنم خواهش میکنم کمکم کنین
    من منتظر پاسخ شما بزرگوارم
    امیدوارم سوالمو تایید کنین

    1. این موضوعات فرهنگی است و نمی توان حکم درست و غلط قطعی داد. تنها راه حل گفتگو کردن و ابراز احساسات درونی تان به ایشان است. او باید درک کند حتی اگر کار غلطی نمی کند ولی باعث ناراحتی کسی است که دوستش دارد و قرار است اولویت زندگی او باشد.
      درباره نحوه ارتباط با جنس مخالف بطور کلی با یکدیگر گفتگو کنید و حد و مرزهای خود را بازگو کنید.

    2. سلام اقای دکتر ، قبل از هر چیز ممنون از اینکه وقت میذارید برای پاسخگویی ، من مدت ۸ سال با یه خانمی در رابطه بودم ، بتده وضع مالی خوبی ندارم ، تو همه ی این سالها تلاش کردم که به یه پولی برسم که بتونم زندگی تشکیل بدم ، ولی متاسفانه نشد ، این خانم هم همه جوره با من راه اومد حتی کلی خواستگار رد کرد به خاطر من ، ولی چند ماه پیش دیگه واقعا به این نتیجه رسیدم که توانایی مالی برای ازدواج ندارم ، مستقیم بهش گفتم ، الان من ۳۴ سالمه و ایشون ۳۲ سال ، ،، از موقعی که جدا شدیم به عجیب ترین و شدیدترین شکل ممکن ، انچنان عذاب وجدانی گرفتم که نکنه من زندگی اون رو به خاطر خودخواهی خودم از بین بردم ، نکنه اون نتونه ازدواج کنه و باعث اینکار من بوده باشم ، نکنه دیگه نتونه خودشو جمع و جور کنه و سنش از این هم بالاتر بره ، ،،،این عذاب وجدان پدر منو در اورده ، سه ماهه که یک شب هم راحت نخوابیدم، حتی غذا نمیتونم بخورم ، مدام بغض دارم ، به معنای واقعی کلمه پدرم از فکر و خیال و عذاب وجدان داره در میاد ، واقعا نمیدونم چیکار کنم

      1. این نشانه محبت شما به او است. زندگی ایشان برای شما مهم است و این نشانه بدی نیست. اما از سویی دیگر باید بدانید که ما باید به اندازه سهم خویش مسئولیت بپذیریم. شما هدفتان ازار ایشان نبوده است و شرایط نیز تماما دست شما نبوده است. ضمن اینکه بخشی از ماجرا نیز او بوده است و اراده او نیز دخیل بوده. او فردی بدون اراده نبوده که شما تمام مسئولیت را برعهده بگیرید.

  34. سلام اقای دکتر وقتتون بخیر
    ممنون بابت صبوری و پاسخگوییتون
    من با یه اقایی در ارتباط بودم
    رابطمون خوب بود اون اقا خیلی تلاش کرد برای رسیدنمون
    ۵ سال برام صبر کرد
    و ۲ سال هم باهم دوست بودیم
    همه چیز خوب بود
    خیلی زود قهر میکرد و بحثامونو کش میداد ولی از من توقع داشت زود بحثارو فراموش کنم و کشش ندم ولی خودش اینکارو نمیکرد
    درصورتی ک من خیلی درکش میکردم و زود بحثارو خاتمه میدادم
    منم خیلی اشتباهات کردم توی رابطه ک منو بخشید
    اونم خیلی اشتباه کرد ک من بخشیدمش ولی اون همش اینو به روم میاورد ک من بخشیدمت تو اشتباه کرده بودی و من گذشتم و…
    زود عصبی میشد اروم نمیشد
    بد قلق بود
    نمیزاشت با دوستام برم بیرون
    میرفتم سرسنگین برخورد میکرد
    ولی خودش میرفت و من اصلا کاری بهش نداشتم چون اصلا به من ربطی نداشت .
    همیشه ام میگف ما باهم ازدواج نمیکنیم . معلوم نیس چی میشه. و… کلا میگف من قولی بهت ندادم و قرارم نیس باهم ازدواج کنیم.
    سر یه موضوع کوچیک کلی بحث میکرد و خیلی حساس بود
    روز اخر ک کات کردیم از اول صبحش باهام قهر بود و سرسنگین (بخاطر اینکه روز قبلش شرایطم جور نشد برم باهاش چت کنم) و کلا سرسنگین بود کل اون روز رو ، نزدیک عصر که شد بهم پیشنهاد+۱۸داد (با چت و تماس) و بخاطر این درخواستش یهو مهربون شد و رفتارش خوب شد (با اینکه از صحبش تا همون ساعت داشت بحث میکرد و سرسنگین بود)
    منم سر همین باهاش کات کردم چون حس کردم به شخصیتم توهین شده
    حس سو استفاده شدن بهم دست داد و تموم کردم همه چیزو
    اخرشم بهم پیام داد ک دنبال بهونه بودی واسه تموم کردن و منم جوابشو ندادم
    بنظرتون من تند رفتم؟ من عجله کردم برای کات و نباید انقدر زود کات میکردم باهاش؟
    از نظر روحی شزایط سختی دارم و واقعا در دوراهی درست یا غلط قرار گرفتم
    لطفا کمکم کنید

    1. ایشان واضحا به شما گفتن که دوستی شما موقت است. هدف دوستی موقت نیز مشخص است. شما فقط خود را گول می زدید که این را نفهمید. اگر به این شرایط اسم سواستفاده می گذارید پس قرار نیست برگردید. ضمن اینکه حتی برای دوستی موقت نیز ایشان بنظر فرد اراش بخش و مناسبی نمی رسد.

  35. سلام اقای دکتر
    من دوست پسری داشتم که از اول قصدمون ازدواج بود.چندین ماه بود با هم حرف میزدیم وایشون ی کم حالت افسردگی داشت مثلا ناراحت میشد از چیزی خداحافظی میکرد و میرفت و بعد از چند روز برمیگشت.اصلا در مورد چیزی که ناراحتش میکرد دوست نداشت حرف بزنه و چیزایی که باعث ناراحتیش میشد رو پنهون میکرد.خیلی قهر میکرد و این از نظرم نرمال نبود این همه قهر کردن حتی چند بار گفتم دیگه نمیخوام باهم باشیم و جدا شدیم ولی بعد مدتی برمیگشت. وقتی قهر میکرد و میرفت تو فضای مجازی همیشه چک میکرد ببینه انلاینم و باکسی چت میکنم نصف شب بیدار میشد و چکم میکرد.موقع اشتی هم کلی قسمم میداد که با پسری چت نکردم یا کسی نیومده پی ویم.هر وقت هم پیام میداد و من انلاین بودم احساس میکرد با مرد دیگه ای چت میکنم در صورتی که هزار بار براش قسم خوردم که جز اون با کسی نیستم و فقط با ی دختر حرف میزنم. انقد حساسیت نشون داد که مجبور شدم ی اکانت دیگه نصب کنم.برای استفاد کردن و حرف زدن با دوستام.ی روز یکی از اشناهامون پسری رو بهم معرفی کرد برای اشنایی ازدواج منم همون روز به دوست پسرم گفتم خواستگار دارم و تکلیف رابطمون رو مشخص کنه تا منم بتونم برای ایندم تصمیم بگیرم و اون موقع از شدت ناراحتی گوشی رو قطع کرد و حرفی نزد فرداش تصویری زنگ زد و گفت امشب خیلی فکر کردم من نمیتونم بهت قول ازدواج بدم خوایتگارت رو بخاطر من رد نکن.چون کارمو از دست دادم و میدونم کم میارم، نمیتونم خوشبختت کنم،میخوام برم خارج،منم خیلی گریه کردم و گفتم ولی من دوست دارم و میخوام با تو ازدواج کنم کارم نداری برام مهم نیست صبر میکنم تا کار پیدا میکنی و منم هیچی ازت نمیخوام.چند روز بعد باز اومد گفت کارای خارج رفتنم داره جور میشه و بیخبال من باش برو دنبال زندگیت باز گریه کردم و گفتم مگه نگفتی تو رو برا ازدواج میخوای چرا کاری کردی که عاشقت بشم اونم در جواب گفت من نخواستم وابسته م بشی فقط خواستم با هم حرف بزنیم و اشنا بشیم بعد گوشیش رو خاموش کرد.منم قبول کردم با خواستگارم اشنا بشم و ی بار باهاش حرف زدم افکارمون به هم نمیخورد ردش کردم.بعد چند روز دوست پسرم پیداش شد و با کلی التماس و گفتن غلط کردم خواست برگرده منم قبول کردم. ازم پرسید با خواستگارم حرف زدم منم برای اینکه ناراحت نشه گفتم نه.چند روز بعد وارد تلگرامم شد و فهمید ی بار با خواستگارم حرف زدم و با ی اکانت دیگه با دوستام حرف زدم.دوستام هم دختر بودن.کلی خودشوناراحت کرد و هر چی از دهنش در میمومد بهم میگفت حتی گریه میکرد میگفت من عاشقت شده بودم ولی تو بهم خیانت کردی از این به بعد همش با دخترا خوش میگذرونم و بازیشون میدم و دیگه هیچ وقت عاشق نمیشم.بعد ی ماه دعوا باهام اشتی کرد و ی روز باهام خوب بود یهو یادش میفتاد که ی اکانت دیگه داشتم و با خواستگارم حرف زدم کلی بهم فوش میداد و بعد باز برمیگشت تا ی روز گفت حتی اگه با هم ازدواج کنیم تا ابد بهت شک خواهم داشت همش احساس میکنم با مردا چت داری هر چقدر براش توضیح دادم وقتی تو رفتی و گفتی نمیخوامت منم چاره ای نداشتم بعدم من فقط با دختر حرف زدن بیخودی بهم شک داری اونم گفت هزار دلیل بیار با مرد نیستی بازم باور نمیکنم و گفت دوست دختر گرفته و خواست جدا بشیم.الان چند روزه جدا شدیم و حال روحیم اصلا خوب نیست همش میگم کاش پشیمون بشه و برگرده.در صورتی که میدونم اصلا تعال روحی نداشت و شکاک بود ولی بازم خیلی دلتنگشم.اقای دکتر تو این شرایطی که پیش اومده ایا واقعا تقصیر کدوممون بوده؟ ایا امکانش هست برگرده پیشم؟و اینکه بیخیالش بشم یا اگه برگشت باهاش اشتی کنم؟

    1. مهم نیست بر می گردد یا خیر. مهم ان است که بهیچوجه با او دوباره ارتباط برقرار نکنی. ایشان بهیچوجه سلامت روان ندارند و شما بیش از چند ماه بعد از ازدواج نمی توانی کنار او زندگی کنی. کاملا روشن است که ایشان مشکلات شدید دارد.
      اما مهم تر ان است که چرا شما به چنین فردی وابسته شدید. مسلما شما نیز کمبود توجه داری که کنترل کردن او برای شما نشانه محبت و توجه است.
      باز هم تکرار می کنم که هرگز مجدد وارد رابطه با او نشوید و خود را از این رابطه مسموم خارج کنید

      1. خیلی ممنون اقای دکتر از پاسخگوییتون
        یعنی برای هر کسی تعریف میکنم حرف شما رو میزنن و خودمم میدونم اصلا این آقا سلامت روانی ندارن چون در مدتی که با هم بودیم شاید در ماه چند روز با هم حرف میزدیم.بقیه ش مثل بچه ها سر هیچ و پوچ قهر میکرد.شماره ش رو خاموش میکرد خودشم میگفت افسردگی و کمبود توجه دارم.وقتی قهر میکنم دوست دارم بیای نازمون بکشی.منم توی زندگیم با هیچ مردی نه رابطه نه چت نداشتم و این اقا از اول برای اینکه باهاش باشم از هر روشی استفاده میکرد بینهایت بهم محبت میکرد تا دید کاملا بهش وابسته شدم دیگه بعد از اون قهر کردناش شروع شد.بعد که قبول کردم باهاش باشم گفت من از دختری خوشم میاد که محل سگ بهم نزاره بخاطر این انقد دنبال تو بودم.وگرنه آقای دکتر من تک فررندم و توی خونه بینهایت بهم محبت میکنن و اصلا توی زندگیم کمبود محبت و توجه ندارم.شاید اولین تجربه م بوده که انقد ناراحت و دلتنگشم

  36. سلام.دکتر جون امیدوارم حالت خوب باشه
    دکتر یه سوال داشتم
    میدونم خیلی چرت پرته
    دکتر. من وارد یه رابطه ک میشم همچی خوب و اینا بعدش نمیدم واس چی دوس دارم کات کنمب مولا جدی میگم نمیدونم چرا کات کردن بیشتر حال میدهخداوکیلی جدی میگم وقتی دختر کم کم داره حسهایی پیدا میکنه من میزنم همه چی میترکونم البته قبل این ک وابستم شه
    دکتر ت میدونی چراا
    خودم حس میکنم یه مریضی چیزیه
    بعدش ب خودم مرتیکه مگه اسکولی مریضی چته
    دکتر جون عزیزت بگو چمه
    خداوکیلی جدی میگم

  37. من اعتیاد دارم به پارتنرم وحدود۱۰ماه رابطه شروع شده۳۱سالمه واولین باره چنین حسی و تجربه میکنم که انقدر وابسته ام وازاونجای که ایشون روح سرکش دروغگو و شیطونی داره و نتونستم درستش کنم باید ترکش کنم و واقعا دارم عذاب میکشم نه باکسی میتونم توی رابطه برم حتی با دوستام نمیتونم وقت بگذرونم فقط دلم میخاد بخابم که بگذره وتموم بشه دوره نقاحت ازخونه نمیتونم بیرون برم وباکسی درارتباط باشم چیکارکنم لطفا کمکم کنید

      1. سلام آقای دکتر
        ممنون از پاسخگوی خوب شما
        بنده خانمی ۴۴ ساله هستم که مدت ۴ سال در عقد مردی که ۴ سال از من بزرگتر هستن می باشم
        هر دو همکار هستیم ولی بدلیل مشکلات مالی تصمیم گرفته بودیم تا زمانیکه شرایط تشکیل زندگی مشترک فراهم نشده رابطه مون رو در محیط کار علنی نکنیم
        از نظر اخلاقی بسیار مهربان و بسیار مغرور و متاسفانه زیاد انعطاف پذیر نیستن و از نظر کاری بسیار قوی و با اراده هستن
        در این چند سال از نظر رابطه مشترک مشکل خاصی نداشتیم و واقعا همدیگه رو دوست داشتیم و باهم قرار گذاشته بودیم که رابطه کاری رو از رابطه شخصی جدا کنیم ولی اخیرا پس از یک بحث کاری به مدت ۴ ماه ایشون با بنده متارکه کردن و به تماس های بنده جواب نمیدان تا اینکه اخیرا حاضر شدن با من صحبت کنن و از صحبت های تند ایشون متوجه شدم که رفتارهای کاری بنده و اختلاف سلیقه در محیط کار اثر خیلی بدی بروی ایشون گذاشته و بطوری که ایشون گفتن بنده قصد تخریب ایشون در محیط کار رو داشتم و گفتارم و رفتارم با هم تناقض و میخواستم مانع و گلوگاهی در واحد باشم و از حد گذروندم
        مسائلی که باعث سوء تفاهم ایشون شده رو براشون توضیح دادم و تا حدی قانع شدن
        و رفتارشون تا حدی از حالت سردی خارج شده و در حال حاضر یک رابطه عادی و مثل دو همکار باهم داریم و تمایلی به صحبت و ادامه رابطه نشون نمیدن و میگن باید به من فرصت بدی تا فکر کنم و نیاز به زمان دارم و نمیدونن چه موقع می تونن با این قضیه کنار بیان
        الان حس می کنم دیگه ارزشی برای ایشون ندارم
        و در تمام این مدت فقط رابطه کاری و وجاهت و غرور و جایگاه کاری برای ایشون مهم بوده و تمام زحمت ها و فداکاری هایی که برای ایشون انجام دادم چه در کار چه در رابطه عاطفی نادیده گرفته و فراموش شده و حس می کنم بازیچه بودم و خیلی دل شکسته و افسرده شدم

        1. رابطه در صورتی که تمام شرایط یک رابطه زناشویی را داشته باشد و مدت زیادی در این شرایط بطول بیانجامد ولی اقدامی در جهت تعهد ایجاد نشود احتمال زیادی دارد به جدایی بیانجامد زیرا نفس رابطه چالش زا و مشکل افرین است و تنها تعهد به رابطه و یکدیگر است است که می تواند دونفر را در کنار هم نگاه دارد.
          اکنون نیز بهتر است از رابطه بیرون بیایید و خود را از حالت انتظار خارج کنید و تا زمانی که تصمیم ایشان قطعی نشد وارد نشوید. منظور از قطعیت فراهم کردن شرایط رابطه متعهدانه است

  38. سلام آقای دکتر ، من دختری ۳۲ ساله هستم با آقای آشنا شدم ک حدود 22 سال از من بزرگتر هستند و مجرد هستند ایشون ابراز علاقه کردن و من هم ب مرور ب ایشون علاقه مند شدم خیلی فرد محترم و باشخصیتی هستند موقعیت و کار و شرایط اجتماعی خیلی خوبی هم دارند… ما فاصله مکانی با هم داریم ایشون شهری هستند که حدود ۶ ساعت با شهر من فاصله داره… چون وجوه مشترک زیادی با هم داریم غیر مستقیم از من خواستگاری کردن و گفتند که باید بیام و ببینمت از نزدیک، برای آشنایی بیشتر، دوبار گفتن چون من حسی بهشون نداشتم گفتم نیاید ولی بار دوم و سوم که گفتن بیام من موافقت کردم ولی هربار برای اومدن بهونه میارن یبار میگن هوا بده و.‌‌.. و اون چند روزی که من منتظرشون هستم که بیان آفلاین میشن و اصلا خبری از خودشون نمیدن و اصلا تو فضای مجازی نیستن و زنگ هم نمی‌زنن ، من تا مرز دیوانگی میرم … یکبار هم ک صحبت کردیم گفت من ماشین ندارم وگرنه سریع میومدم، خب تو بیا…. حتی گفت با مادرت بیا …ک من قبول نکردم… حالا نمی‌دونم این آدم واقعا سرکارم گذاشته یا دوسم داره و میخواد ازدواج کنیم واقعا گیج شدم… نمیدونم چکارکنم…. ممنون میشم راهنمایی بفرمایید.

    1. فردی که تا سن 50 سالگی ازدواج نکرده است احتمالا دچار تردید در تصمیم گیری است. ایشان مشکل کمالگرایی دارند.
      احتمال دیگر ان است که گذشته ای دارند که شما بی خیر هستید
      در صورت فرض اول یهیچوجه خود را معطل او نکنید زیرا اگر شما موافقت کنید او عقب می رود زیرا وقتی موضوع جدی شود او تردید می کند

      1. خیلی خیلی ممنون از پاسخ عالیتون …از گیجی دراومدم… آقای دکتر این مشکل تردید در تصمیم گیری و کمالگرایی قابل درمان هست؟ و من به عنوان کسی که با ایشون در ارتباطم و دوسشون دارم چطور باید باهوشون رفتارکنم؟ ک تردیدشون کمتر بشه و مشکلشون یکم بهتر شه…
        یا مقاله ای در این مورد پیشنهاد میکنید ک بخونم؟
        تشکر از شما

      2. سلام اقای دکتر،به تازگی رابطه ای رو قطع کردم که میشه گفت هرروز شده ۱ساعت همو میدیدم و به شدت وابستم بود،من حس دوس داشتنمو هیچ وقت به زبون نیووردم ولی توی رفتارم دوس داشتن موج میزد (نگران غدا خوردنش بودم براش میبردمو…)یجورایی تکمیل کننده هم بودیم و خیلی شبیه هم بود رفتارامون این لجبازی تخس بودنه وخیلی چیزای دیگ ،تا اینکه این وسط همکاراش نزدیک خونه ما بودن و دوست مزخرفش گفت من به پارتنرم با یه ادم دیگ خیانت کردمو دیده منو و نفر بعدی هم تایید کرده بود.۲روزی مشغول درس و دانشگاه بودم نشد ببینمش چون همش میگفت ببینیم همو حرف دارم و سر موضوعی ناراحت شدم بعد ۲روز تماس گرفتن موضوع خیانتو بهم گفت من گفتم اینکارو نکردم ولی عصبی شدم من باب اینکه میگفت اندازه چشماش بهم اعتماد داره و اعتماد نکرد و بلاکش کردم یهو ،بعدش اومد و رابطه تموم کرد .توی بحث و اینا با دوستش متوجه این داستانا شدم و فهمیدم دوستش بهش گفته،۲بار در ۲روز پشت سرهم زنگ زدم بار اول نیومد بار دوم اومد تا توی کوچه و کافه رو پیدا نکردو اخر رفت و هیچوقت نشد حرف بزنیم. بعدش توی چت تونستبم یکمی حرف بزنیم و تاحدی ثابت شد دوستش دو رو بازی در اورده، چون دوستش به من گفت کار من نبود اون شاید پیچوندت رفته با کسی،من بعد اینکه فهمیدم کار دوستش بوده رفتم سراغ اون ک پیاممو برا پارتنرم فرستاد و ازش خواست جلوی منو بگیره و پارتنرم بعد این پیام تازه باهاش بحث کرد ک چرا همچین ادمیه و دو رو بوده،اسکرین پیاماشونو بران فرستاد ولی وقتی گفتم خواستین رودررو حرف بزنین منم هستم کلا رفت و نه عذرخواهی نه چیزی و نه پیامی تا به امروز ، من هنوزم فکر خیلی درگیره این موضوعاته نمیدونم واقعا شناخت من از دوس داشتنش اشتباه بوده یا نه اخه چشمای ادم دروغ نمیگن و نمیدونم چیکار کنم ،از اون روز دعوا هم تقرببا ۲۵روزی گذشته و هیچی به هیچی پیامی نداد و زنگم نزد

        1. علاقمندی و دوست داشتن ایشان دلیل بر ان نمی شود که یک سری خصوصیات و ویژگی های ایشان ظاهر نشود. اینکه ایشان فردی زودجوش و دهن بین هستند موضوعی است که ارتباطی به دوست داشتن ندارد. شما باید تصمیم بگیرید با این شناختی که بدست اورده اید بالفرض که برگردند باز هم می خواهید ادامه بدهید. زیرا بیقین باز هم شبیه این موضوعات تکرار می شود

    2. تینا جان ابت کمه نونت کمه عقلت کمه؟ شما یکی ندیده نشناخته رابطه نداشته اونم با این تفاوت سنی ،باعث ازردگی خاطرت بشه ،پس اگر یوقت یه پسر چش رنگی مو بور پوست سفید سیکس بک دار پولدار گیرت بیاد دوبار زنگتو جواب نده احتمالا خودکشی میکنی،این ادمها نیستن واست ارزش قائل میشن ،خودت برای خودت ارزش قائل شو ،بد زشت نزن این حرفا رو برو دنبال هدف هات زندگی رو به هدف هات گره بزن نه به ادم ها و اشیا

  39. سلام آقای دکتر، وقت شما بخیر
    من دختری ۲۹ ساله هستم، چند وقت پیش از طریق خانواده من و آقایی ۳۰ ساله، بهم معرفی شدیم برای آشنایی، بیرون رفتیم، تلفنی صحبت داشتیم. همه چیز متعادل و خوب داشت پیش می‌رفت. این آقا حتی به طرق مختلف ابراز علاقه هم میکرد. اما یکدفعه گفت آمادگی لازم برای ازدواج را ندارد و خانوادش ازش خواستن تا آشنا بشه. در حال حاضر ما کات هستیم. در صورت بازگشت آیا چنین شخصی فرد مناسبی برای زندگی مشترک هست؟
    ممنون میشم راهنمایی بفرمایید

    1. باید دلایل رفتن ایشان مشخص شود. احتمالا رابطه عاطفی دارند که ایشان را دچار ترذیذ می کند. یا اینکه شخصی بی ثبات هستند. هر دلیلی که داشته باشد رفتار ایشان مستلزم ان است که با دقت بسیار بیشتری در صورت بازگشت با او وارد ارتباط جدی شوید زیرا رفتار او می تواند از دلایل شخصیتی بیاید.

  40. سلام وقتتون بخیر من دختری۳۳ساله هستم تاالان وارد رابطه ای نبودم تا چندماه پیش یه اقای مشاورو روانشناس ب من پیشنهاد دوستی دادن من ب ایشون قبل از درخواستشون علاقه مند شده بودم ولی اصلا به رو نیوردم ،بعد از دو سه بار قرار و وابستگی زیاد ایشون گفتن رابطه باید صفر یا یک باشه یعنی همه جوره و من مخالف رابطه ی جنسی هستم ولی ایشون تاکید بر این موضوع داشتن تا جایی که نتونستن تحمل کنن و کات کردن از جایی هم که فهمیده بودن من ایشونو دوسشون دارم و وابسته شدم ایشون گفتن به هیچ عنوان پیام ندم بهشون ،از تمام راه هایی ک باعث میشد من ایشونو ببینم دوری کردم چون واقعا حالم بد شد و استرس و بغض میکنم و به دکتر مراجعه کردم و دارو مصرف میکنم ،ولی گاهی ایشونو تصادفی میبینم ،خیلی اذیت و داغونم ولی ب هیچ عنوان پیام و ..نمیدم بهشون ولی تحملش سخته ،اگه میشه منو راهنمایی بیشتری لکنید تا ازین حال راحت بشم،ممنون از شما

    1. متاسفانه بنظر میاید ایشان قصد جدی نداشته اند زیرا کسی در ابتدای رابطه در صورتی که برای شخص مقابل ارزش و احترام قائل است چنین درخواستی نمی کند ضمن اینکه فرد مقابل مخالف بوده باشد. این رابطه را بهیچوجه بصلاح شما نمی بینم مگر انکه صرف دوستی 1 یا 2 ساله برای شما مشکلی نداشته باشد. قصد وی دوستی موقت است

  41. سلام و وقت بخیر
    اقای دکتر؛
    من دختری با سن خیلی کم هستم که حتی خجالت میکشم سنمو بگم از بچگی در محیطی بزرگ شدم که پسری نبود و شاید همین باعث شد از نا اگاهی و…. عاشق پسرعموم بشم که ۷سال از من بزرگتره در سن خیلی کم چشم و گوش من باز شد و از اینجا که پسری دور و بر من نبود چشمم به تنها پسر عموم افتاد که تهران زندگی می کردند ( من تهرانی نیستم) الآن حدود ۴ سال از اون تحول میگذره.
    یکسال پیش من اشتباهی کردم و این حس رو به ایشون گفتم میدونستم ایشون هم علاقه ای به من دارند و درست هم بود هفته ای گذشت و ما با هم ارتباط داشتیم بعد از یک هفته ایشون به من گفتند این رابطه صلاح نیست ممکنه نظرت عوض بشه و…. درست هم میگفتند اما من بشدت دلبسته به ایشون بودم سه ماه بعد تولدشون بود و من کادویی براشون تهیه کردم شب خونه مادربزرگم خوابیدم( اونم همونجا بود) با هم کمی حرف زدیم و…
    گویا رابطه از دوباره سر گرفته بود فرداظهر ِ اون روز ایشون کاملا عوض شدند و بهونه باکرگی من و نا پاکی خودشون رو وسط اوردند( نمیگم من مشکلی با این قضیه ندارم ولی هرکسی اشتباهاتی کرده) و خیلی ساکت از هم رابطمون رو قطع کردیم ….
    دعواهایی هم از سر بچگی باهم داشتیم اما من ایشون رو خیلی دوست داشتمو…..
    بعد از قطع ارتباط ؛ ایشون خیلی تغییر کردن نه تنها بعد از ابراز علاقه به هم نزدیک تر نشدیم بلکه دور تر هم شدیم طوری که من ۳ ماهه از ایشون یه سلام هم نشنیدم و البته احساس میکنم به این دلیل هست که یا میخوان منو اروم کنن و فراموششون کنم یا اینکه خودشونو و البته بگم من نه تنها اروم نشدم بلکه تیک های عصبی خیلی شدیدی هم دارم که البته بخاطر شون به دکتر هم مراجعه کردم
    اما مشکل من خیال پردازی هاییست که دارم…
    تقریبا از خواب که پا میشم در انتظار شب هستم که خیال پردازی کنم حافظه عددی و تصویری خیلی خوبی دارم و به خاطر ذوق شاعری و نویسندگی که دارم خیلی دقیق خیال میبافم(شاعر هستم)
    اما این خیالات خیلی افراطی شده طوری که گاهی دنیای واقعی رو تشخیص نمیدم با توجه به درونگرا بودنم هم رفیقی ندارم و سرگرمی ام شده جلو اینه با خودم حرف زدن
    بعضی اوقات که پسر عموم رو تخیل میکنم و باهاش حرف میزنم در خیالم به این موضوع که:«من شبها تورا خیال کردم و الان دارم اون حرفارو بهت میزنم »اشاره میکنم و در نهایت پی میبرم که اینم یه خیاله
    طوری شده عاشق دنیای خودم هستم و نمیخوام ازش بیرون بیام
    مشکلی با قضیه عشقی که برام پیش اومده ندارم چون به هرحال سن من خیلی کمه و امکان داره سال ها بعد پسر عموم بیاد و من عوض شده باشم
    مشکلی هم با دنیای خودم ندارم
    ولی من خیلی تنهام و مشکلم اینه
    حوصله هیچکاری جز خوابیدن ندارم و از درس خوندن متنفر شدم
    و الان که به چند سال پیشم و اهداف اون زمان فکر میکنم شدیدا غرق فکر میشم اوضاع خیلی تغییر کرده
    واقعا نمیدونم چکار کنم من بعد از اون دیگه من قبلی نیستم نمیتونم بگم این من بده ولی واقعا دلم برای اون من قبلی تنگ شده برای پاکی و نجابتش دوست دارم یک نفر باشه به شعر ام گوش بده حتی یک گوش شنوا هم کافیه
    میشه بگید اسم این تخیل افراطی چی هست و چه کار کنم؟
    سپاس
    پ. ن: ۵ سال دچار این تیک ها هستم

    1. خیالپردازی در سن نوجوانی طبیعی است اما شما متسفانه در این مرحله مانده اید. باید با تلاش خودتان و فعالیتهایی همچون ورزش، پیدا کردن دوستان اجتماعی و فراگیری مهارت بجای تخیل انرژی تان را بر روی کارهای مفیدتر بگذارید. بهیچوجه ارتباطی با پسرعمو برقرار نکنید تا زودتر این تخیلات تمام شود. سعی کنید فعالیت کنید. از خان بیرون بروید و…منتظر نباشید حالتان خوب شود که این کارها را بکنید بلکه بالعکس باید این فعالیتها را انجام بدهید تا حالتان خوب شود

    2. یه مثال برات می زنم ، یادته کلاس اول دبستان چی برات مهم بود چه خنده دار بود چی باعث ناراحتی شدیدت میشد، خب وقتی یادت اومد دنیای هفت سالگیتو ، با دنیای امروزت مقایسه کن ، چقدر دنیات تغییر کرده، اولویت هفت سالگیت با امروز چقدر جابجا شدن ، حالا تو همون ادمی یا نه ، معلومه که هستی ، ولی دنیات تغییر کرده ، پس تو اگه نجابت داشتی الانم داری ، ادم نانجیب نمیتونه نجیب بشه و ادم نجیبم بکشیش نمیتونه نانجیب بشه ، عاشقم همیشه نجیبه پس همیشه عاشق خودت بمون و از زندگی لذت ببر

  42. باسلام اقای دکتر.
    بنده دختری هستم۲۸ساله.
    با یه فردی اشنا شدم.که سه سال ازخودم کوچکتره.
    من خودم قبلا رو این فرد یه مدتی بود که نظرداشتم اما احساساتم رو بروز ندادم.تااینکه بعدمدتی متوجه شدم این فرد چندوقتیه خودم وهمه ی اعضای خانواده ام را فالو کرده.خیلی پیگیره.استوری میذاشت میذاشت یا من اسواری میذاشتم حرفایی میزدکهدمیخواست خودشو نزدیک کنه.واینکه بازمن یه جورایی میپیچوندم که طرف نتونه ازاحساساتش بگه.این شخص فامیله.
    واینکه عیدشدمارفتیم شمال.
    ایشون هیچ وقت مهمونی به همراه خانوادش منزل مادربزرگم نمیومدن.اماامسال اومدن.بعدچندوقت مارفتیم منزلشون عیددیدنی.
    وخیلی باخانوادم گرم گرفتن.کلا انقدازخودش صحبت میکردبیوگرافی دادازخودش که چی داره چی نداره.که منوجذب خودش کنه.من متوجه احساسش بشم.اما من چون قبلا شکست عشقی داشتم.بااینکه بعدمدت ها به این اقا حس پیداکردم امابازنخواستم واردرابطه بشم.
    وگذشت وگذشت تااینکه بالاخره به احساسش اعتراف کرد.کلی هم قسم خوردکه قصدش جدیه.قسم مرگ پدرومادرش.وکلی حرفای‌احساسیه دیگه.که کلا واردرابطه شدم‌.رابطمون خیلی خوب بود.تااینکه این اقا مدام وارد بحثای جنسی میشدن.من نمیگم شیطنت دررابطهدنبایدباشه.امانه انقد هول وعجولانه.
    هربارکه میگفتن.من میگفتم هروقت امدین جلو محرم شدیم به وقتش.
    اما یه بار ازم درخواست کردن.من گفتم نه.این اقا بدون هیچ دعوایی هیچ فشی کلا سراغمونگرفتن وحتی پیام عذرخواهی نفرستادن.اصلا اصلا هیچی
    ازشخصی که میشناختم مطمئن بودم سوال کردم یه مچین رفتاری کرده مدت ۱۰روزه پیداش نیست.که به طرف مقابل گفته به فلانی بگو من شرایط ازدواج ندارم.دوری بهتره.اگه ادامه بدیم وبهش نرسم دیوانه میشم.
    من واقعا درک نمیکنم.نمیفهمم یعنی چی
    کلا ذهنم درگیرشده اقای دکتر.
    بعداتمام رابطه همچنان واتس اپ واینستای من رو چک میکردن اما بدون اینکه به من پیامی بدن.اصلا نمیفهمم خداشاهاده رفتاراش طوری بودکه میگفتی همین الان میادمیگیرتت
    واینکه من بهشون میگفتم عجله ندارم تاببینیم قسمت چی باشه و خیلی عصبی میشد میگفت قسمت میشه خدا خواسته.تااخرتابستان صبرکن.اما یه هو…قال گذاشت.بدون جواب بدون دلیل..حتی جواب تماسوپیامم رونمیدن..ایشون ازلحاظ مالی هم هیچ مشکلی ندارن.امانمیدونم چرا باز طفره میرفتن.واینکه خیلی راجب اینده باهام صحبت کردن.که چی دارن چی ندارن.چه برنامه ای داره.اما واقعا نمیفهمم.من خیلی این چندوقته اذییت شدم.ودیدم خبری نشد اینستاروبلاک کردم.

    اما نمیدونم رفتن یه هویی …

  43. سلام آقای دکتر من با پسر داییم حدود ۵ سالی رابطه داشتیم و خیلی همدیگرو دوس داشتیم و در سال آخر رابطه مون به علت این که خانواده ها فهمیدن جدا شدیم و گفتن که باید ارتباط تون تموم کنید و رابطه تقریبا تموم شد و ایشون وارد رابطه شدن …
    چند ماه بعد ایشون دوستشون فرستادن که بنده برگردم ولی دوستشون به بنده پیشنهاد داد من بعد کلی اصرار التماس حدود دو ماه بعد با ایشون وارد رابطه شدم و این قضایا تا دو سال ادامه داشت در این فاصله هر دو ما همدیگرو تو اینستا داشتیم تولد من و تبریک میگفت ولی من میترسیدم که پاسخ بدم و برگردم شخصی که باهاش ارتباط داشتم و دوست نداشتم و جرئت جدایی هم نداشتم خلاصه که جدا شدیم و پارتنر سابق من تو این یکسال با شخص دیگه ای وارد رابطه شده بودن و حدودا بعد چند ماه از جدایی شون من به پارتنر سابقم گفتم که بیا فرصت بدیم و برگردیم ایشونم با بدبینی قبول کردن و حدود دو ماهی باهم بودیم ولی یکهو من سر رابطه قبلیش به ایشون گیر دادم بعد دو هفته ای به من گفتن نمیتونن منو ببخش من دو سال ایشونو رهت کردم با بهترین دوستشون منو نمیبخشن واقعا تو این ۸ سال خیلی عذاب کشیدم و نمیتونم واقعا فراموششون کنم مخصوصا که تو این دو ماه به خانواده شون گفته بودن برگشتیم درک نمیکنم چطور همچی خراب شد همش میگفتن رابطمون جدی میشه و یکهو همچی تغییر کرد که اگر این ها رو فاکتور بگیریم خودشون اول وارد رابطه شدن ولی من و مقصر میدونن

  44. سلام آقای دکتر وقت بخیر من دختر ۲۸ هستم که به تازگی از یک رابطه ۴ساله که خیلی دوسشون داشتم بیرون اومدم خیلی تلاش کردم با توجه به اختلاف های اخلاقی که داشتیم توی رابطه بمونیم چون من دختر دیسپلین دار و ایشون خونسرد و درون گرا که این اواخر عصبی شده بودن چون موقعیتی پیش اومد و ایشون تنها اومدن با پدر من صحبت کردن قرار بود تا بهمن ماه ایشون بیان و همه چی و رسمی کنن اکی بود اما چون شرایط کاریشون بهم ریخت جا زد. کلا از عید به بعد ایشون سرد شده بودن چون من هم همش استرس دلشتم و سعی میکردم سوال نپرسم که چی شد اما درست جواب نمی داد ایشون تو این ۴ سال با خانواده من جز پدر اشنا شده بودن من با خواهر اایشون که ازدواج کرده بودن .خودش از همون ابتدا به من همسر میگفتن و میگفت تنها کسی هستی که مادر بچه منی. حالا براحتی سر یه بحث کوچیک گفت از پس زندگی برنمیام و گذاشت رفت دارم دردمیکشم دکتر خیلی سخته همش امید دارم برگرده ما هم سن بودیم و شرایط مالی ایشون از ما خیلی پایین تر بود اما من کلی جنگیدم و به خانواده گفتم اگه شرایط اولیه زندگی رو تامین کنه من با ایشون قطعا ازدواج می کنم اما رفت و خم شدم 🙁 دکتر کمکم کنین

      1. ممنون دکتر
        منظورم اینکه راهنمایی بفرمایید چطور ازوم بگیرم خیلی روز های سختی میگذرونم همش گریه و دل تنگی همش چشم انتظارم که شرایط درست شه اصلا خواب خوب ندارم همش استرس دارم لرز دارم
        نمی دونم چطور ارامش بگیرم

        1. این حالتهای شما در این دوران طبیعی است و با طی زمان درست می شود ولی مهم ان است که بدون احساس و بر اساس منطق در نظر بگیرید بالفرض بازگشت ایشان همچین فردی که بنظر ثبات ندارد برای شما مناسب است. ایا در شرایط مشابه که در اینده کم نیست باز چنین کارهایی نمی کند

  45. با سلام ممنون از راهنمایی های خوبتون.اقای دکتر من پنج سال درگیریه حس عاطفی بسیارشدیدی شدم علتش رو هم نمیدونم متاهل هستم نمیدونم اسمش رو بزارم عشق یانه ولی پنج سال همه زندگی من وخودم رو درگیر کرده همون طوراون شخص رو خیلی راها برای تموم کردن این رابطه انجام دادم خیلی تلاش کردم اما هر کار کردم تاثیری نداشته وانگار حس وعلاقه ووابستگی من به اون فرد روز به روز بیشتر میشه اون شخص هم فامیل نزدیکی هستند ومدام در رفت وامد هستیم هیچ راهی برای فراموشی وجود نداره من واقعا دیگه خسته شدم از ادامه این رابطه واقعا نمیدونم باید چیکار خواهش میکنم راهنماییم کنید

    1. باید اگاه باشیداسامی را درست استفاده کنید. این علاقه شما عشق نیست. عشق بر پایه آگاهی و اخلاق شکل می گیرد که در این علاقه هیچکدام وجود ندارد. این علاقمندی بر اساس نقاط ضعف درون شکل می گیرد

    2. سلام چند ماهی هست با یک آقا در رابطه بودم اولاش می‌گفت من دنبال رابطه جنسی نیستم ولی کمکم بهم پیشنهاد داد بعد از اینکه رسید به مقصدش الان دیگه اون قربون صدقه های قبلاً نمیگه منم ترکش کردم ولی برام خیلی سخته چیکار کنم آروم بشم آقای دکتر فقط دنبال رابطه جنسی هست من بهش میگم عوض شدی میگه نه من همونم

  46. سلام آقای دکتر.
    دختری ۲۷ ساله هستم. من حدودا چندماه با یه آقایی که سنشون از من خیلی بیشتر بود رابطه مجازی داشتم. ایشون خیلی آدم خوب و منطقی به‌نظر میرسیدن. من به تدریج ازشون خوشم اومد و وابسته شون شدم. ولی ایشون کم کم رفتارشون سرد شد و مثل قبل نبودن ولی به من میگفتن سرشون شلوغه. هرچند من می‌دونستم که فقط بهونه ست. یه بار که باهاشون چت میکردم بدون دلیل قانع کننده و بدون اینکه بحث خاصی بشه و ناگهانی کلا چت رو حذف کردند بامن، و منم خیلی ناراحت شدم و بخاطر همین پیگیر این کارشون نشدم و دیگه بهشون پیامی ندادم و ایشون هم همینطور.
    الان بیشتر از یک ماه از این اتفاق میگذره ولی بازم خیلی وقتا دلم برای ایشون تنگ میشه و دوست دارم بهشون پیام بدم. گاهی میگم شاید اگه این رابطه اینقدر ناگهانی و بدون مقدمه تموم نمیشد الان حال بهتری داشتم. آیا بنظر شما کار درستی کردم که بعد از حذف چت از طرف ایشون دیگه هیچ پیگیری نکردم و ارتباطم رو قطع کردم؟
    یااینکه باید دلیل این کار رو جویا میشدم؟

  47. سلام آقای دکتر،با تشکر از لطف شما و سایت بسیار خوبتون.
    دختری ۲۹ ساله هستم که تا حالا با هیچ پسری رابطه عاطفی نداشتم بخاطر شرایطی که تو محیط خونه بود،کودکی خیلی بدی داشته ام که الانم متاسفانه دچار تله هایی هستم که البته دارم رو خودم کار میکنم و یکم بهتر شدم،خیلی دوس دارم که زندگی مشترک با کسی که من رو درک میکنه داشته باشم،اما رابطه ای با محیط بیرون ندارم وفقط فضای مجازی رو دارم که با کسی بتونم آشنا شم،اما نمیدونم باید چیکار کنم چجوری شروع کنم ،نمیتونم زود اعتماد کنم به کسی،از طرفی هم الان هم واقعا تو شرایط سختی هستم بخاطر مسئله مالی واقعا تو فشار هستم واین استرس واقعا دیگه روحیه م رو ضعیفتر کرده والان واقعا نمیدونم چطوری یه تصمیم درست برای انتخاب پارتنر یا همسر آینده م بگیرم،لطفا راهنمایی بفرمایید،سپاسگزارم.

  48. سلام آقای دکتر من دختری ۳۳ ساله هستم که از سن ۲۹ سالگیم با پسری در ارتباطم به قصد ازدواج و خیلی هم سخت گیر بودم در انتخابم اما ایشون خیلی از معیار های منو از جهت برخورد اجتماعی و اعتقاداتی رو داشتن اما از همون ابتدا متوجه کنترل گریرایشون شدم میگفتن با پسر خالت فقط سلام و علیک کن بیدگرون تنها نرو و مرد فالو نکن کامنت نزار و پسر هارو لایک نکن و از این قبیل.تا این که من دیگه رابطه رو قطع کردم هی برگشتیم و دوباره چند بار قطع رابطه شد اما ایشون در مدتی که هی رابطه قطع و وصل نیشد یه پیج علمی زدن و دختر اارو فالو کردن و کامنت میزلشتن حتی قربوندصدقه دختر خالشون میرفتن تو کامنت که باعث آزار من شد و دیگه ازشون قطع امید کرد و نه ماهی هست که دیگه قطع رابطه کردیم فقط ایشون گاهی پیام میدن که من دارم بکوب کار میکنم و پول جمع میکنم که بیام خواستگاریت و من به خودشناسی رسیدم و مثل قبل نیستم و دیگه اذیتت نمیکنم.آقای دکتر من خیلی بلاتکلیفم چون قبلا هم مشاوره رفتم و بهم گفتن که کاملا ایشون رو ترک کنم ولی نمیدونم با عشق و احساسی که به هم داشتیم چه کار کنم.ممنون از پاسخگوییتون

    1. سلام اقای دکتر
      دختری ۲۳ساله هستم با اقایی همسن خودم حدودا ۲،۳سالی هست درارتباطیم وخانواده هاهم اطلاع دارن ولی مادر ایشون اختلال روانی دارن دارو مصرف میکنه و هرروز یه سنگی تو رابطمون میندازه و حرفای نامربوطی میزنه طوریکه هیچکدوم دیگه تحمل حرفاشو نداریم و چن روزی هست رابطمونو تموم کردیم بااینکه باز همدیگه رو دوست داریم الان کلا ازنظر روحی داغونم چون ۳سال اززندگیم رفت الان نمیدونم واقعا چیکارکنم

  49. سلام آقای دکتر یه سوال مهمی دارم که چند وقتیه ذهنمو مشغول کرده آیا یه دختری که تیپ شخصیت مهر طلب داره بصورت خیلی افراطی و همچنین وابسته به عشقه و اعتیاد عاطفی داره هم در خصوص گذراندن سالم دوره سوگ پس از شکست عشقی باید این مراحل رو طی کنه یا برای این شخصیت مهر طلب و وابسته سوگ پس از طلاق یا شکست عاطفی اصلا مهم نیست و فقط تو رابطه بودن و تایید شدن براش ملاکه آیا افکار ضد و نقیض رابطه عاشقانه قبلیش میتونه روی ارتباط جدیدش تاثیر بذاره یا این قبیل اشخاص از قاعده سوگ پس از شکست عشقی مستثنی هستن ممنون از لطف شما

      1. بعنوان آخرین سوال از حضرتعالی اینکه اگر به هر دلیلی بجای گذروندن صحیح دوران سوگ پس از شکست عشقی همچنان همانند همین رفتار فعلی رابطه واکنشیشون رو ادامه بدهند و به این رابطه اصرار داشته باشن چه اتفاقی براشون رقم میخوره و پس از چه مدت این مشکل ممکنه نمایان بشه؟ البته ممکنه غیر قابل پیش بینی باشه ولی خیلی دلم میخواد که بدونم ادامه این رابطه و نگذروندن سوگ باعث چه اتفاقی براشون میشه؟

        1. در واقع در ارتباط با ایشون با توجه به توضیحات مبسوط که از نظر من و به زعم نظر سایر نزدیکان که ایشون و رابطه جدیدشون رو میشناسن و متفق القول اذعان دارن که وارد یه رابط اشتباه و ناسالمی قرار گرفته در حقیقت همین رابطه رو دو دستی میچسبه و ادامه میده یا امیدی میشه داشت که خودش پس از رسیدن به آرامش و تعادل روحی در بین راه متوجه اشتباهش بشه

  50. سلام آقای دکتر دختری که اعتیاد عشقی داره و کلا آدم وابسته عاطفی هست و 2 بار ازدواج ناموفق داشته آیا میتونه متوجه رابطه نا سالم بشه مخصوصا پس از اینکه وارد رابطه جنسی هم شده باشه میتونه خودش با اتکا به خودش و بدون نظر دیگران از این رابطه سمی واکنشی خارج بشه در ثانی خیلی هم مهر طلب هست و رابطه قبلیش به این شکل بود که از طرف پارتنرش و خانواده اونا مدام تحقیر و توهین و مورد ضرب و شتم قرار میگرفت ولی در نهایت واهمه و ترس از جدایی داشت این رفتارهای ناهنجار رو تحمل میکرد در ضمن ایشون تازه درگیر شکست عشقی شده و احتمالا بخاطر تحت تاثیر قراردادن من یا انتقام از من یا خلاء عاطفی و تنهایی وارد چتنین رابطه ای شده پارتنر جدیدش خیلی اصرار داشت که باهاش در ارتباط باشه به قصد ازدواج ولی ایشون اوایل همیشه بهش میگفت خیر تا جایی که اون آقا یه هدیه بعنوان خداحافظی به ایشون داد جالب اینجاست که پارتنر من به من گفت که اصلا ازش خوشم نمیاد و از این هدیه ای که داده خوشم نمیاد ولی الان حدود 5 ماه از آخرین ارتباط با من گذشته و با ایشون وارد رابطه شده جالب اینجاست که این خانم فکر کنم طرحواره ایثار داره و اوایل به من میگفت دلم برای این آقا میسوزه چون همش دلتنگ منه در واقع اون آقا درگیر یه عشق یه طرفه شده بود و مدام عکسهایی براش میفرستاد که نشون بده چقدر عاشقشه بعنوان مثال رفته بود زیر سرم و تو یه حالت ضعف و غش عکسهایی برای پارتنرم فرستاده بود و ایشون هم دقیقا تمام عکسها و مواردی که بینشون تو شبکه های اجتماعی رد و بدل میشد رو بهم نشون میداد علت اختلاف من و ایشون زمانی ایجاد شد که من هنوز از شوک و سوگ عاطفی رابطه قبلیم خارج نشده بودم و یه حس خیلی بدی نسبت به خودم داشتم البته بگم هیچ احساسی بعد از طلاق نسبت به همسر قبلیم نداشتم و ندارم میدونم اشتباهه که وقتی سوگ تموم نشده نباید وارد رابطه جدیدی شد اینو اوایل نمیدونستم ولی الان با پوست و گوشت و استخوان درک میکنم واقعا عاشق پارتنر جدیدم هستم ولی ایشون پیش خودش همش فکر میکرد که من علقه و علاقه ای هنوز نسبت به همسر سابقم دارم ولی اصلا اینجوری نیست واقعا کوچیکترین حس و عشق و عاطفه ای نسبت به ایشون ندارم با توجه به توضیحات فوق ازتون استدعا دارم منو راهنمایی کنید آیا این نحوه ارتباط ایشون که واقعا مطمنم حس قلبی و احساسی نسبت به ایشون ندارن و بنا به ملاحظاتی وارد چنین رابطه اشتباهی شده ممکنه تو کوتاه مدت متوجه اشتباهش بشه و تصمیم منطقی بگیره اون چیزی که فکر منو درگیر میکنه اینکه شاید پیش خودش فکر کنه که چون وارد رابطه با کس دیگه ای شده شاید من دیگه نخوام ببینمش یا عشق و علاقمو نسبت بهش از دست دادم باور کنید من همچین احساس منفی نسبت به رفتار ایشون ندارم و خیانت تلقی نمیکنم چون خودم در زمانی که درگیر سوگ بودم چون هیجانات منفیم بالا خودم بهش گفتم ما بدرد هم نمیخوریم و میتونی وارد هر رابطه ای بشی در صورتی مهم اینکه شخص تو حالت منطقی و به دور از هیجان تصمیم بگیره حتی حاضرم چند سال منتظرش بمونم هر چی گفتم تو اون شرایط فقط و فقط بخاطر شدت عشقم نسبت بهش بود شاید تو وهله اول به ذهن متبادر بشه که دارم توجیه میکنم ولی قلبا اینجوری نیست الان 100 درصد تو حالت نرمال روانی قرار دارم میدونم تو اون شرایط نتونستم نیازهاشو برطرف کنم و این موضوع رو کسی که درگیر مراحل سوگ باشه میتونه درک و فهم کنه میدونم این حرف من باعث شکست عشقی ایشون شد و به تنها چیزی که تو اون مقطع به ذهنم نمیرسید همین موضوع بود الان چندین ماهه که خودم شکست عشقی رو تجربه کردم و میکنم مطمنم احساسمون نسبت به هم وابستگی نبود و عشق ناب بود واقعا دلبسته هم بودیم چطور میتونم بهش ثابت کنم که قلبا عاشقشم ولی اون اواخر بهم میگفت بخاطر خلا عاطفی من فقط وابستت شده بودم در صورتی که این رابطه جدید ایشون ناشی از خلا عاطفی هست شک ندارم متاسفانه 5 ماهه منو کلا بلاگ کرده شب و روز به یادشم و فقط و فقط حسرت میخورم که چرا ناخواسته باعث شدم عشقمون از طرف ایشون به تنفر تبدیل بشه آیا هنوز بهم فکر میکنه آیا ممکنه متوجه اشتباهش بشه و مجدد زندگی عاشقانه رو تجربه کنیم همه کس منه

    1. متاصفانه رابطه شما با ایشان و رابطه او با شخص مقابل همگی رابطه ای مریض و بیمارگونه است. ایشان متاسفانه دچار تله محرومیت هیجانی و تله ایثارگری است. شما نیز دچار تله طرد و ترک هستید.
      رابطه خود را با ایشان بهتر است فراموش کنید مگر زمانی که ایشان کاملا تکلیف خود را با رابطه دیگر مشخص کرده باشند. در این شرایط شما بهیچ.جه نباید خود را در مسیر او قرار دهید.
      البته اینکار شما نیز خود نشانه مشکل در شما است که نمی توانید خود را از این رابطه بیرون بیاورید

  51. سلام آقای دکتر من دو سال هست که با دختری وارد یک رابطه ی شدیدا عاطفی و عاشقانه شده ام. ما تصمیم به ازدواج گرفتیم و به خواستگاری اش رفتم ولی اصلا فرهنگ خانواده های ما به همدیگر نمی خورد مخصوصا که پدر ایشان از یک بیماری روانی رنج می برد. اخیرا متوجه شده ام خانواده اش خیلی روی تصمیم گیری او تاثیر می گذارند و اصرار های بیجای آن ها حتی باعث شده ازدواج ما به تاخیر بیوفتد. به نظر شما می توانم قید خانواده اش را بزنم و با او ازدواج کنم؟ چطور میتونم با خانواده اش کنار بیام؟ ما دو نفر خیلی همدیگر را دوست داریم…

    1. ازدواج دونفر عبارت است از اردواج دو خانواده. مسلما باید موضوعات خود را با خانواده ها حل کنید. حتی اگر با وجود مخالفت خانواده ها قصد ازدواج دارید باید اگاه باشید که مشکلاتی پیش روی شما خواهد بود که بهتر است از ابتدا با یک مشاور مشورت کنید تا با نجوه رفتار درست و آگاهانه بر مشکلات غلبه کنید

  52. سلام آقای دکتر اگه دختری بدلیل مشکلات عاطفی دوران کودکی و مهر طلب بودن اعتیاد به عشق داشته باشه پس از شکست عشقیش و بدون گذروندن صحیح مراحل سوگ و کمتر از 6 ماه وارد رابطه عاطفی جدیدی بشه میتونه این رابطه رو ادامه بده؟ اگه بله چه مدت این رابطه ادامه پیدا میکنه خدمتون عرض کنم واقعا رابطه جدیدش بر مبنای عشق و علاقه قلبی نیست و بیشتر بخاطر خلاء عاطفی و ترس از تنهایی وارد چنین رابطه ای شده

  53. از تموم دوستان گرامی با نهایت وجود و احساسم تقاضا میکنم اگه در ابتدای رابطه عشق و علاقه باطنی و قلبی نسبت به طرف مقابلون ندارید یا از ظاهر,شخصیت،اعتقادات و فرهنگ خانوادگی و.. طرف قلبا حس خوبی نمیگیرید و نداریدخواهش میکنم تمنا میکنم تو معذوریت قرار نگیرید و رابطه رو ادامه ندید قطعا خیلی از اشخاص تو یه مدت کوتاه واقعیت خودشون و شخصیتشون رو نشون نمیدن در واقع شخصیت نمایشی دارن پس لطفا اگه برنامه ای برای ازدواج دارید خیلی خیلی محتاطانه هرگونه رابطه ای رو ادامه بدین البته با چشم باز و صرفا جهت شناخت نه اینکه وابسته طرفتون بشید متاسفانه خیلیها خطوط قرمز رو رد میکنن و از همون ابتدا میان تا بمونن چطور میشه بدون شناخت میرید تا زندگیتونو بسازین و عدم رعایت این موضوع باعث میشه روز به روز فقط وابستگی زیاد بشه نکته مهم مخصوصا برای دخترای عزیز اینکه فکر نکنید اگه طرفتون مخصوصا اوایل رابطه خیلی محترمانه صحبت میکنه یا از نظر عاطفی ابراز احساساتی نسبت بهتون داره یا هدیه هایی بعضا گران قیمت براتون میخره دلیل بر این نمیشه که عاشقتونه در خیلی از مواقع در حقیقت هدف طرف مقابلتون اینه که سعی میکنه شما رو در معذوریت قرار بده حتی اگر هم واقعا عاشق شما باشه مهم اینه که شما هم متقابلا عاشقش باشید تاکید میکنم عاشق و دابستش باشید نه وابسته متوجه این مسایل حتما باشید چیزی که مهمه صداقت طرف مقابلتون و جذابیت شخصیت اونه ممکنه طرف مقابل ویژگیهای مثبت زیادی هم داشته باشه ولی مهم اینه که شما میخواهید تا آخر عمر روز و شب کنار هم زندگی کنید مطمن باشید به مرور هیچ عشق و علاقه ای بوجود نمیاد ممکنه وابستگی بخاطر ارتباط و تعامل بوجود بیاد ولی قطعا اون عشق اهورایی که آرزوی قلبیتونه محقق نمیشه از همون ابتدا اگه عشقی نسبت بهم داشتید که هیچ در غیر اینصورت مطمن باشید فقط وابستگیه و به مرور سرخورده و احساس بی ارزشی و نا امیدی تموم وجودتون رو تسخیر میکنه لطفا تو رابطه ناسالم نمونید قطع به یقین دیر یا زود خودتون متوجه میشید لطفا زمان و جوونیتونو با ادامه رابطه ناسالم تباه نکنید حرمت نفس داشته باشید و مطمن باشید شما لایق و شایسته عشق واقعی هستید و همچنین مطمن باشید تو هر سن و سالی میتونید عشق واقعیتونو پیدا کنید و ترس از بالا رفتن سن و یا ترس از تنهایی نباید باعث بشه که رابطه سمی رو ادامه بدید تنهایی اصلا مانع نیست به شرطی که به اون خودشناسی رسیده باشید قطعا تنهایی بهتر از بودن با کسیه که عاشقش نیستید

    1. سلام ببخشید من ۲۱ سال دارم و با پسری که یک سال ازمن بزرگتر بود به مدت ۵ ماه رابطه داشتم. ما خیلی عاشق هم بودیم خیلی زیاد و کم کم داشتیم برای ازدواج اماده میشدیم ولی من رابطم رو با ایشون قطع کردم . ایشون خیلی زود از کوره در میرفتن و همش به اعضای خانوادشون امر و نهی میکردن.
      برای همین ترسیدم که نکنه این رفتار و اخلاق ایشون در اینده به رابطمون و به من ضربه بزنه برای همین علی رغم تمام اون احساسات رابطم رو باهاش تموم کردم.
      الان هر روز دارم عذاب میکشم
      میگم نکنه اشتباه کردم
      هنوزم خیلی عاشقشم
      لطفا راهنماییم کنید

  54. سلام آقای دکتر من قبل از اینکه مراحل سوگ رو طی کنم وارد یه رابطه عمیق عاطفی به قصد ازدواج شدم و همدیگرو خیییییلی دوست داشتیم طلاق من با پارتنر قبلیم توافقی بوده و هیچ کدوممون هیچ احساسی نسبت بهم نداستیم و نداریم و هم از لحاظ منطقی هم احساسی تصمیم به جدایی منطقی و معقولترین تصمیمی بود که گرفتیم حتی بعد از طلاق و طی دوران طی کردن سوگ هم هیچ تمایلی به بازگشت نداشتیم ولی حدود 6 ماه تا یکسال پس از جدایی کم کم احساساتی نظیر عذاب وجدان مدام منو اذیت میکرد نمیدونم چطور توضیح بدم منظور از عذاب وجدانم این نبود که از جدایی پشیمون شدم و دلم میخواد مجددا به رابطه قبلیم برگردم یه حسی مثل نامردی کردن و تنها گذاشتن همسر سابقم داشتم ولی هر جور که فکر میکردم میدیدم که هیچ علاقه ای نسبت بهشون نداشتم و ندارم ولی به مرور باعث شد نتونم احساسات و علاقه و نیازهای پارتنر جدیدم رو بر طرف کنم خیلی هم عذاب میکشیدم میدونستم از این رفتارهای افسرده گونه من و احساسات متناقضم قلبا خیلی ازم آزرده خاطر بودن و واقعا چون نمیخواستم ناراحتش کنم بدنبال توجیهی برای قطع رابطمون میگشتم چون نمیدونستم این حالت من چقدر زمان میبره تا به تعادل برسم حضور من نه تنها باعث آرامش ایشون میشد بلکه ناخواسته باعث رنجش ایشون هم میشدم بهشون گفتم با باید رابطه رو کات کنیم درخواست کرد با گریه که لااقل با هم دوست بمونیم من نپذیرفتم چون احساس میکردم چون نمیتونم حس واقعیمو نثارش کنم به خودم و وجدانم درگیر بودم که نکنه این دوستی باعث بشه که فکر کنه دارم ازش سو استفاده عاطفی یا جنسی میکنم خلاصه پس از حدود 14 ماه از سوگ قبلی کاملا خارج شدم و مجددا با ایشون ارتباط گرفتم با تموم وجودم عاشقش بودم و هیچ مانعی برای ابراز احساساتم وجود نداشت تموم وجودم مال اون بود ولی متاسفانه ایشون تازه وارد سوگ شده بودن و بار هیجان منفی و احساسات شدیدشون نسبت به من و رفتار من باعث شد نسبت بهم سرد بشن دقیقا همون حالتهایی رو که من تو اون مدت تجربه کردم رو به عینه میدیدم و متاسفانه فقط و فقط بخاطر فرار از تنهایی و و مهمتر از اون خلا عاطفی وارد یه رابطه سمی و کاملا اشتباهی شده سوالم از جنابعالی اینه که ممکنه ایشون طی این مدت متوجه حالات روحی سابق من بشه و با خودش قیاس کنه و از رابطه ناسالم خارج بشه و مجدد بهم برگردیم واقعا معتقدم که ما همدیگرو کاملا درک میکردیم و قطعا میتونیم همدیگرو خوشبخت کنیم

  55. تا زمانی که مراحل گذر سوگ شکست عاطفی رو که حداقل یکسال از قطع رابطه است رو طی نکردین به هیچ عنوان وارد رابطه جدیدی نشید فطعا در کوتاه مدت متوجه رابطه سمیتون میشید و زود از این رابطه واکنشی و انتخاب تصادفی خارج میشید البته اگه انسان منطقی هستین و آینده زندگی براتون اهمیت داره در غیر اینصورت و ادامه اون رابطه جدید غلط به مرور یه رابطه فرسایشی رو طی میکنید بدون هیچگونه احساسی نسبت به پارتنرتون و روز به روز نسبت به زندگی و رویاهاتون نا امید و سرخورده مبشین نکته دوم حتی اگه شکست عشقی هم نخوردین و توافقی هم جدا شده باشید حتما باید دوره سوگ که گاها تا 3 سال یا بیشتر هم ممکنه طول بکشه رو سپری کنید فکر نکنید که چون هیچ احساسی به شریک عاطفی سابقتون نداشتین پس وارد سوگ نمیشم حتما و قطعا افکار متناقض و منفی تو مخیلتون سیر میکنه البته در مورد طلاق توافقی سوک سنگینی ممکنه احساس نکنید ولی رابطه بعدیتون رو حتی اگه عاشق و معشوق هم باشین رو تحت تاثیر میذاره و گاها سو تفاهماتی نسبت به رابطه ایجاد میشه لطفا منطقی و حساب شده وارد رابطه بشین حتما مدت زیادی رو صرف ارتقای عزت نفستون کنید اگه قلبا هنوز به شریک عاطفیتون احساس تعلق و عشق ناب دارین و احساس میکنید هر تصمیمی نسبت به کات کردن هیجانی و احساسی و عجولانه بوده بهم فرصت مجدد بدید قطعا پشیمون نمیشید حتی اگه وارد رابطه جدیدی هم شدین چون در این مواقع بخاطر احساسات منفیتون انتخاب اشتباهی کردین هم نگران نباشید و فورا از رابطه جدیدتون خارج بشید ذهن خوتنی نکنید که ممکنه پارتنر قبلیتون بخاطر شروع این رابطه جدید ممکنه منو دیگه نخواد قطعا اونم شرایط و علت ورود شما به این رابطه واکنشی  بدون شناخت رو درک و فهم میکنه چون خودش این دوران بحرانی رو به عینه و ملموسا درک کرده در آخر هیچ وقت اگه احساس عشق عمیق قلبی نسبت به رابطه تون ندارید وارد نشید و اگر هم شدین فورا خارج بشین و با معشوقتون لجبازی نکنین در واقع با آینده و زندگیتون لجبازی نکنید چرا که یه عمر فقط حسرت میخورین و مدام تا آخر عمر خودتون رو سرزنش میکنید.

  56. لطفا تحت هیچ شرایطی حداقل یکسال پس از جدایی وارد رابطه جدیدی نشید چرا که این ورود بر مبنای واقعیت و بشکل منطقی نیست و صرفا برای رهایی از ,احساسات و هیجانات منفی نظیر احساس تنهایی احساس پوچی و بی ارزشی بخاطر خلا عاطفی یا درملندگی یا عزت نفس پایین پس از جدایی عاطفی یا رهایی از مشکلات و غم و اندوه ناشی از جدایی یا حتی ترس از بالا رفتن سن یا بخاطر فشارهای اطرافیان و….صورت گرفته و کاملا هیجانی و احساسی تصمیم اشتباهی گرفتید قطعا با رابطه جدید وابستگی بوجود میاد ولی معیار و شاخصهای انتخاب عشق از بین میره و قطعا در آینده ای نه چندان دور به بن بست میرسید در وهله اول با خودتون منطقی استدلال کنید که علت شکست و جدایی عاطفی رابطه عاشقانه قبلیتون چی بوده ممکنه فقط بر مبنای سو تفاهمات این جدایی صورت گرفته پس بخاطر خوشبختی و آرامش خودتون حتما یه فرصت دیگه بهم بدید حیفه که موانع و طرحواره های ذهنی یا ذهن خوانی طرف مقابل و نشخوارهای منفی نسبت به رابطتتون باعث جداییتون بشه در اینصورت تا آخر عمرتون آه و حسرت میخورید لجیازی و غرورتون احمقانه رو بذارین کنار در عشق واقعی غرور یه سمه و تا زمانی که ابتدای رابطه نسبت به طرفتون عشق قلبی ندارین بخاطر صرف خلا عاطفی و سایر طرحواره ها وارد هیچ رابطه ای نشید و اگر شدید به خودتون دروع نگین که به مرور بهتر میشیم سریعا از این رابطه سمی خارج بشین دنبال بهونه و توجیه موندن تو رابطه نباشید الان جدا بشید خیلی بهتر از اینه که در آینده جداشین یکی از این افکار منفی انرژی و زمانیه که تو رابطه جدید صرف کردید یا احساس عذاب وجدان بخاطر درد شکست عاطفی طرف مقابل یا هزینه های مالی و…. میباشد اگه الان خارج نشید و درگیر و اسیر عشق یطرفه شخص مقابلتون بشید در آینده نه چندان دور این احساس ناخوشایند رو با پوست و گوشت و استخوان لمس و درک میکنید برای طرف مقابلتون حس ایثار و فداکاری نداشته باشید این حس زمانی به کمک شما میاد که تو یه رابطه عاشقانه و متقابل باشید بازم تاکید میکنم در صورت امکان به عشق قبلیتون برگردین و از نو همه چی رو شروع کنید و این برگشت نباید بخاطر عذاب وجدان ترحم و دلسوزی یا خلا احساسی و عاطفی باشه برگشتتون فقط بخاطر خود شخص ماهیت و جوهر اون پارتنر باشه در هم از نظر روحی حل بشید
    موفق باشید

  57. سلام اقای دکتر
    دختری 20 ساله درگیر کنکور هسم.تا 18 سالگی ادم برونگرا و اجتماعی بودم و اطرافیانم میگفتن که خیلی ادم خلاق و ایده پردازیم..در همان سن با پسری هم سن خودم اشنا شدم…به او علاقه نداشتم و این را به خودش هم گفته بودم ولی او اصرار زیادی کرد تا وارد رابطه شوم…در ابتدا رابطه منطقی ای ب نظر میرسید اما بعد گذشت 4ماه فهمیدم زیاد هم با هم تفاهم نداریم!اما مشکلی که وجود داشت احساساتی بود ک نسبت به او ب وجود امده بود,از طرفی به احساسات او به من نیز شک نداشتم اما انگار باز یک چیز کم بود!رابطه ما با تا همین دو هفته پیش هم ادمه داشت و بیشترین روزی که توانستم با او ارتباط نداشته باشم 5روز بود…حقیقتا در اخرین بحثمان که البته بیشتر گیرهای غیر منطقی اوست و دروغ هایش(که بیشتر دروغ هایش برای نگه داشتن من است ) به شدت نسبت به او سرد شدم حقیقتا زیاد ازین بحث ها داشتیم و همیشه من ادای کات کردن را درمی اوردم و او همیشه میگفت که اخرین بارش است و دیگر مرا ناراحت نخواهد کرد…وضعیتم حدود 11 ماه به گونه ایست که دیگر نه تنها حوصله دیگران و حتی او بلکه حوصله خودم را نیز ندارم…قلب و منطقم به من میگویند تمام کنم و به سمت ارزوهای خودم بروم اما یک چیزی مانند خوره انگار که دوست داشتن اورا به من یاداوری میکند…در اخرین بحثمان که مدت زیادی هم طول کشید و او دید که من مانند گذشته ها به او احساس ندارم یکسره قسم میخورد که خودش را درست خواهد کرد اما مشکل من اینست که نمیتوانم اورا باور کنم….چت کردن با او مانند یک عذابی برای من است ولی او میوید که فرصت بدهم اما دوست ندارم عمرم بیشتر ازین ها تلف شود…خواهش میکنم کمکم کنید…

    1. باید ببینید چه چیزی باعث می شود نتوانید از این رابطه که بقول خودتان جذابیتی ندارد نتوانید بیرون بیایید. چه ویژگی در شما وجود دارد؟ ایا نه گفتن برای شما سخت است و نگران هستید او را ناراحت کنید و یا چه چیز دیگری نمی گذارد خارج شوید

  58. با سلام
    من 37 ساله هستم که متاسفانه همیشه نسبت به ارتباط با جنس مخالف مقاومت داشتم و درخواست های ازدواج را هم جدی نمیگرفتم.ولی در دوسال اخیر با مشاوره ها و خودشناسی ها تا حد زیادی مقاومت ها را از بین بردم تا اینکه در اولین تجربه از شکستن گاردهایم، در یک رابطه دوستی یک ساله با یکی از هرنجوهایم (ایشان از دو سال قبل هنرجوی من بودند)قرار گرفتم که آقایی بودند که 3 سال از من کوچکتر بودند..پسر خیلی خوبی بودند و ما بسیار به یکدیگر شبیه بودیم و اگر ساعت ها صحبت میکردیم بازهم حرف برای گفتن بود. ایشان اوایل به من ابراز علاقه هم میکردند ولی من هنوز از حس های خودم مطمئن نبودم و ایشان برای من مثل یک دوست دختر بودند. و از مصاحبت با ایشان احساس خوبی داشتم بعد از چندماه که ایشان همچنان حس و حال خوبی از این دوستی داشتند کم کم من هم به ایشان دلبسته شدم و همزمان ایشان گفتند که ترس از ازدواج دارند. من هم چون تصمیمی برای ازدواج با ایشان نداشتم برایم مهم نبود اما کم کم احساس کردم ایشان کمی از من فاصله گرفتند و از انجایی که ما هر دو غرور داشتیم تقلای زیادی برای ماندن در کنار هم نداشتیم ولی با فاصله گرفتن من ایشان بیشتر از قبل با چت کردن ابراز تمایل میکرد… تا اینکه من حدود شش ماه قبل حس کردم صمیمیت ما خیلی زیاد شده و بیشتر از آن دیگر یا تعهد هست یا جدایی. و از ترس اینکه بیشتر دلبسته ایشان نشوم یکباره و غیرمنتظره یک بگو مگویی با ایشان داشتم و حرف های ناخوشایندی بهم زدیم که بعضا ناراحت کننده بود(فکر میکنم بیشتر بخاطر خشمی بود که از تضادهای احساسی درونی مان داشتیم)خواستم کلا از زندگی هم بیرون رویم. زیرا حس ماه های اخیر دوستی ام این بود که دلم نمیخواهد دوست معمولی هم باشیم. با اینکه خودم هم قصد ازدواج با ایشان را بخصوص به دلایل سن کمتر ایشان و بعضی مسایل حل نشده دیگر نداشتم ولی از ادامه دادن اون دوستی احساس میکردم حس هایی در من دستکاری میشود که باعث ارامش من نبود. حس میکردم حتی در دوستی هم تعهد میخواهم که شاید خواسته منطقی نبود چون ما شبیه دوست دختر دوست پسر هم نبودیم و صرفا صمیمیت زیادی داشتیم و البته حس علاقه ای که هیچ کدام ما در مورد ان مطمئن نبودیم.
    حال سوال من از شما این است که من در این مدت خیلی مراقبه کردم و تقریبا مطمئن هستم دیگر هیچ احساسی به ایشان ندارم. فکر میکنم اینکه به نوعی مانع حضور ایشان در کلاس شدم یک رفتار غیر حرفه ای بود. ایشان مدتی قبل به من پیام دادند و با اینکه من فکر میکردم بهتر است مجددا ایشان کلاسشان را تشریف بیاورند ولی بازهم با سردی برخورد کردم
    آقای دکتر من واقعا ذهنم به شدت درگیر هست. به نظرم ایشان دوست بسیار همدل و همراهی خواهند بود حتی میتوان کار هنری مشترک انجام داد و من هم این مدت بسیار از ایشان آموخته ام. قطعا ایشان را به عنوان دوست، دوست میدارم ولی حس قبلی را دیگر ندارم. آیا به نظر شما به ایشان پیام بدهم که به کلاس برگردند و یک دوستی مثل دوستی ساده و رسمی داشته باشیم؟ چون ایشان حس طردشدی هم دارند و داشتند همیشه. و من نمیخواهم بعث این احساس در ایشان شوم درحالی که میدانم مقصر من بودم که احساساتم را مدیریت نکردم.
    خیلی ممنونم که پاسخ میدهید

    1. no friendship after relationship
      این قانون ارتباط بعد از روابط عاطفی است. مسلما بازگشت ایشان به کلاس منجر به آزارهای بیشتر هر دو نفر خواهد شد. هر قدر زودتر و با آسیب کمتر از یکدیگر فاصله بگیرید بهتر است.
      مگر آنکه ایشان مصمم و با قاطعیت تصمیم خود مبنی بر ارتباط هدفمند با شما را اعلان کند.

      1. خیلی ممنونم آقای دکتر
        البته اقای دکتر ارتباط دوستی ما صرفا در حد دیدار یک بار در هفته (به مدت 2 سال) در کلاس و البته صحبت های زیاد حضوری و مجازی بود که ان صحبت ها و تشابهات ما بسیار فضای صمیمی ایجاد کرده بود.(البته حس علاقه بود ولی چون تصمیم جدی برای ازدواج نبود، هر دو ما در ستیزی درونی با حس هایمان بودیم) آیا این ارتباط هم relationship محسوب میشود؟
        و نمیتوان یک فضای رسمی معلم و شاگردی را ادامه داد؟
        قبلا بخاطر پاسخ گویی مجدد بی پایان سپاسگزارم

  59. با سلام
    وقتی رابطه ای بعد از یک سال با وجود علاقه فراوان طرفین با توجه به نداشتن تفاهم در بعضی مسائل تمام میشود و من خودم احساس بهتری دارم بعد اتمام رابطه چون در بعضی مسائل پارتنرم آرامشم رو سلب میکردن و به این نتیجه رسیدم که دیگه نمیتونم باهاشون ادامه بدم و الان در اینستاگرام استوری گذاشتن موندم نگاه کنم یا نگاه نکنم استوریشون رو و پیجشون هم بازه کلا از اول من و خودشون همو فالو نکرده بودیم
    از طرفی موندم نگاه کنم بگه فکرش کلا مونده پیش من و نگاه نکنم بگه کلا این دختر بی عاطفه بود و سریع من رو فراموش کرده ،من از اتمام رابطه هم اصلا پشیمون نیستم و احساس بهتری در زندگی دارم و تفاهمی رابطه رو کات کردیم
    رابطمون هم ۴ روزه که تمام شده لطفا راهنماییم کنید که نگاه کنم استوریشون رو یا نگاه نکنم ؟

    1. وقتی رابطه شما با ایشان مناسب شما نبوده است چه اهمیتی دارد او چه فکری درباره شما می کند.
      مسلما نباید نگاه کنید اگر می خواهید رابطه با اذیت کمتری تمام شود

      1. سلام آقای دکتر ، من ۷ سال پیش با یه دخنر که به درخواست و خواهش خودش بود وارد رابطه شدم ، تو این هفت سال واقعا از ته دل عاشقش شدم همونطوری که اون با من بود ، ولی الان دو ماهه بهم میگه میخواد تنها باشه و ازم میخواد رابطه‌رو تموم کنیم ، اصلا متوجه نمیشم چرا این اتفاق داره میافته و حتی جوابمم نمیده ، نمیفهمم دختری که خودش عاشق شده و با التماس این رابطرو شروع کرده چرا باید بعد هفت سال که من تازه میتونم رابطرو باهاش جدی کنم و برم خواستگاریش اینجوری بزنه زیر همه چی واقعا نمیدونم چیکار کنم برام خیلی سخته ولش کنم لطفا کمکم کنید ؟

        1. دلایل متفاوتی می تواند این رفتار داشته باشد اما ایشان حداقل توضیح به شما بدهکار هستند. البته گاهی خود فرد نیز نمی داند چرا سرد شده و نیاز است با کمک مشاور دلایل خود را درک کند

  60. سلام آقای دکتر وقت بخیر
    دختری 20 ساله هستم که درگیر رابطه عاطفی شدم.متاسفانه بعد از گذشت چند ماه از آشنایی مون من نسبت به آقا سرد و بد بین شدم و نمیخوام باهاش ادامه بدم . از طرفی هم نه میتونم احساسمو بهش بگم تا ایشون هم تصمیم بگیرن و نه میتونم ادامه بدم . از تموم کردن رابطه ترس دارم و نمیتونم حرفا مو رک و پوست کنده بگم. فقط دارم خود خوری میکنم .

  61. سلام و احترام
    اقای دکتر من حدود 2 سالی هست از دوست دختر قبلیم جدا شدم ولی فکرش بودم.
    تا اینکه مدتی هست با شخص جدیدی آشناشدم.
    متاسفانه دوبار به طرف جدیدم ناخاسته اسم دوست قدیمی گفتم و بسیار ناراحت شدند و گفتند حتی دیگه باهام نمیمونند،ولی با توضیح کنارم هستند اما مثل قبل نیستند.
    من حقو کامل به ایشون میدم چون از لحاظ کلامی مرتکب اشتباه شدم ولی هدف و نیتم دوست جدیدم بود،حتی موقع گفتن متوجه نشدم نام فرد قبلیمو اوردم و از عکس العمل طرفم فهمیدم.
    لطفا منو راهنمایی کنید چه کنم دیگه این مورد برایم پیش نیاید و در مورد برطرف شدن سوتفاهم و بازگشت طرف جدیدم به اشتیاق و فرم قبلیش چه کنم؟
    (بعداز اون موارد خیلی رفتارشون تند وسرد شده)
    سپاس از شما

    1. شما مرتکب اشتباه شدید ولی واکنش ایشان اگر شما درست درک کرده باشید که همه ان ناشی از این موضوع است بیش از حد طبیعی است. زمان بیشتری که در کنار ایشان وقت صرف کنید هم باعث می شود تکرار اشتباه اسم را نداشته باشید و هم او اطمینان بیشتری می کند

      1. سلام و احترام
        سپاس از اطلاعات خوبتان..
        بعد از اون دوبار ، بسیار سرد و تند شدند و سر هر موضوعی به زبان می اورند و کنایه میزنند.
        دیگه تمایلی به بیرون رفتن ندارند(برعکس ابتدای اشنایی)
        حتی چند روز پیش خودشون با دوستشون(چند روزه این دوست جدید پیدا شده و بنظرم داره خرابش میکنه) پارتی رفتند و بهم گفتن و یه عکس فرستادند(قبلش گفتم منم ببر که قبول نکردن،گفتن کمه و …).
        یا پریشب گفتند قردا کلا پیام نده تا خودم شرایط داشتم پیام بدهم.
        و کلی بی محلی و تندی و گاهی هم سرحال می شود.
        بنظرتون دلیلش فقط همون دوبار اشتباه صدا زدن اسم ایشان هست یا فرد یا افراد دیگری وارد رابطه شدند که براشون جذاب هست و به قولی من شدم فرد ذخیره؟
        و اینکه بنظرتون این رابطه را حفظ کنم یا رها کنم؟
        نظر کلی و نهایی حضرتعالی چیست؟
        (همیشه احترامشونو نگهداشتم و در برابر حرفاشون صبوری کردم-کلا حدود یکماه اشنا شدیم).
        پیشاپیش از راهنمایی های مفیدتون سپاسگزارم

  62. میخوام بدونم واقعا چی تو دلشه تا سریعتر به یه جواب جامع وکامل برسیم هم من وهم اون زودتر به نتیجه برسیم و وقت همو الکی هدر ندیم

  63. سلام آقای دکتر.روزبخیر
    خیلی ممنون از مطالب مفید سایتتون
    آقای دکتر من با یه آقایی بمدت یکسال در حال آشنایی بودم بطور جدی و تقریبا میشه گفت رابطه خوبی داشتیم.تااینکه قبل خواستگاری براساس یه خطا از طرف من و سوتفاهمات رابطه ما به جدایی رسید.ایشون مدام میگفتن جدا شدن سختمه ولی منطقم نمیپذیره ادامه رابطه رو.بعد جدایی ایشون گاه گاه بمن پیام های مناسبتی میدادن مثلا دو هفته یبار و تقریبا این ارتباط یسال ادامه داشت و تو این مدت تخم امید برگشت ایشون تو دلم کاشته میشد تااینکه من تصمیم گرفتم دلیل این پیام هارو بپرسم و تکلیف خودمو بدونم .تو همین حین ایشون پیام دادن گفتن ک من وارد رابطه دیگه دارم میشم.تقریبا دوران سختی بود ولی چیزی که عجیبه اینکه دو ماه پیش ایشون بمن پیام دادن و نتیجه جواب کنکور پرسیدن و من در جواب گفتم شما وارد رابطه شدی به گفته خودتون و رد بدل کردن این پیام ها حس عادی برای من نداره هم برام سخته هم جز چارچوب زندگیم نیس.آقای دکتر نمیدونم چرا هنوزنمیتونم رفتن ایشونو بپذیرم.از طرفی نگا میکنم تو شبکه اجتماعی شماره من جز مخاطبین اون هست.سوالم اینه چرا پیام دادن و نتیجه کنکور پرسیدن؟و چطوری میتونم بخودم کمک کنم.من ۲۷ سالمه ایشون ۳۱

    1. متاسفانه ایشان شما را بعنوان پلی برای راحت تر رفتن به رابطه دیگر قرار داده است. بهیچوجه پاسخ ندهید و هر گونه ارتباطی را قطع کنید. در غیر اینصورت بهبودی در شما حاصل نمی شود

  64. من دوست دارم تجربه خود را به اشتراک بگذارم، نام من جوی از لندن است.
    بعد از چهار سال ازدواج، شوهرم تصمیم گرفت که برود. من هر کاری از دستم بر می آمد انجام دادم تا او را برگردانم، اما همه چیز بیهوده بود، من واقعاً می خواستم او را به خاطر عشقی که به او دوست دارم، برگردانم، برای همه چیز از او التماس کردم، قول دادم، اما او قبول نکرد. من مشکلم را به یکی از دوستان توضیح دادم و او پیشنهاد کرد که ترجیح می دهم با دکتر سانگو تماس بگیرم تا به من کمک کند طلسم آشتی را حذف کنم و آن را برگردانم. چاره ای نداشتم جز اینکه امتحانش کنم. به دکتر سانگو اطلاع دادم و او به من اطمینان داد که مشکلی وجود ندارد و سه روز پیش همه چیز درست می شود. او مسحور شده بود و در کمال تعجب روز دوم شوهرم با من تماس گرفت. من خیلی تعجب کردم، به تماس پاسخ دادم و او فقط گفت که برای همه چیزهایی که اتفاق افتاده بسیار متاسفم، می خواهد من به او برگردم. در صورت نیاز به کمک، همچنین می توانید برای هر یک از مشکلات زیر با دکتر سانگو تماس بگیرید:
    1) طلسم عشق
    2) طلسم عشق گمشده
    3) طلسم طلاق
    4) طلسم صحافی.
    6) جادوهای جداسازی قطعات
    7) یک عاشق سابق را حذف کنید
    8.) می خواهید در دفتر / قرعه کشی خود ارتقا پیدا کنید
    9) بزرگ شدن آلت تناسلی
    10) مشکل بارداری
    با دکتر سانگو با ایمیل زیر تماس بگیرید

  65. سلام آقای دکتر.
    ممنون بخاطر مقاله مفیدتون.
    بنظرتون ادامه یک رابطه مجازی باامید اینکه واقعی بشه باوجود اختلاف مسافت خیلی زیاد و اینکه طرف مقابل این رابطه رو فقط به چشم یه رابطه مجازی میبینه، کار درستیه؟ از طرفی ایشون خیلی آدم خوبی هستن و منم بهشون وابسته شدم.

    1. وقتی موضع ایشان در قبال رابطه روشن است نباید انتظار دیگری داشته باشید. نهایتا روشن می توانید از او بپرسید که هدفش از رابطه چیست. در صورت منفی بودن بسرغت رابطه را تمام کنید

  66. در ضمن من اقایی ۳۹ ساله و ایشون هم همسن بنده هستن کلا بلاک کردن من به خاطر همین سئوال من از ایشون بود که چرا همش انلاین هستو گفتم شاید با کسی دیگیری هست که باعث شد ناراحت شدن و من رو کلا بلاک کردن حالا میخواستم ببینم امکان داره دوباره برگردن و من باید چه کار کنم در این شرایط

  67. با سلام
    ببخشید اقای دکتر من مدتی با یه خانوم همسن خودم اشنا شدم و مدتی هم صحبت میکردیم ولی بعد از مدتی بحثمون شد و باعث شد که ایشون من رو کلا بلاک کنن و شماره های من رو ببندن البته نمیدونم کسی دیگه در زندگیشون هست یا نه چون من میدیدم خیلی انلاین بود گفتم با کی هستی که ناراحت شد و من رو کلا بلاک کرد میخواستم ببینم امکان برگشت دارن و میتونم بهش پیام بدم چه کار کنم به نظر شما ممنونم جواب بدین

  68. با سلام و عرض ادب
    پسری ۳۴ ساله هستم، همکاری دارم که حدود ۶ سال به صورت مستقیم و خیلی نزدیک به هم کار میکنیم. ایشان حدود ۳ سال از من بزرگتر هستند. حدود ۱۱ ماه پیش رابطه نزدیک کاری وارد فاز جدیدی شد و ارتباط نزدیکی بینمون شکل گرفت. در همین حین از ۳ ماه پیش بنده سعی کردم از پدر و مادر جدا بشم و به خونه خودم برم. ایشان برای تجهیز و خرید لوازم با من میومدن و در انتخاب لوازم خانه کمکم میکردند. نزدیک ۲ هفته پیش پس از کش و قوس هایی ارتباطمون پایان دادیم. الان واقعا حس بدی دارم چون توی خونه به هر وسیله که نگاه میکنم یاد ایشون میافتم. چطور این حس هارو از خودم دور کنم؟ چون واقعا نمیشه وسیله ها و خاطرات حین خرید و دیزاین کردن خونه رو فراموش کنم و جمعشون کنم. واقعا اگر میدونستم چنین درد و رنجی تحمل خواهم کرد اجازه نمیدادم با من بیاد خرید. چه کار کنم تا با این درد و رنج کنار بیام؟

    1. درود برشما
      مشابه این اتفاق برای بنده افتاد بعداز ۹سال رابطه عاشقانه
      در سن ۴۰ سالگی
      اصلا قابل وصف نیست چقدر سخت هست
      درک میکنم
      دوست عزیز از خونه ای که اوکی کردی لذت ببر و بنظر شخصی من کمتر تنها بمون
      و سعی کن زمانی که خونه هستی با همکاران و دوستان سالم وقت بیشتری بگذرونی
      شما ی رود جاری بودی که ایشون جلوت سد زده و شمارو ثابت نگه داشته،
      الان اون سد رفته کنار در نتیجه جاری شو و بهتر از قبل زندگی کن
      بخودت هم سخت نگیر و صبر و زمان خودش کم کم کاری میکنه باهات که اون لوازم رو با عشق پایداری که خدا بهت در اینده میده ازشون استفاده میکنی

      این دوران رو گذروندم و خیلی شرلیط از این بدتر بود برام، فقط خودم رو گول نزدم و زمان دادم، کم کم اروم میگیری و به روال قبل برمیگردی
      پایدار و مانا باشی

  69. سلام آقای دکتر
    من ۱۰ ماه با ی دختری ک عاشقم بود چت کردم ولی کم کم عشق اون کم شد و من چند وقته متوجه شدم وارد رابطه جدیدی شده ولی باهم ارتباط داریم ک میگه دیگه نمیخوامت ولی من خیلی دوسش دارم بنظرتون منتظر بمونم رابطه اش رو تموم کنه یا نه

      1. با کسی نزدیک ۹ ماه دوست بودیم
        خانوادشم در جریان بودن
        عاشقش بودم حس میکردم اونم دوسم داره و احساسش مثل منه
        ولی بعدد۹ ماه یهویی خیلی سرد شد نه مثل همیشه پیام میداد نه زنگ میزد حتی بهونه گیری میکرد
        هروقتم میپرسیدم میگفت کار دارم و…
        تا اینکه یهویی گذاشت رفت حتی دلیلم نگفت
        چند روز پیام نداد وقتی منم پیام دادم گفت ما به درد هم نمیخوریم و از این حرفا

        الان ۵ ماه میگزره از روزی که رفته
        من نتونسم فراموش کنم هرکار هم میکردم برگرده تو این ۵ ماه
        شاید کمرنک شده باشه نبودش ولی فراموش نشده چون بالاخره مدت زیادی باهم بودیم

        من یه خاستگار دارم که همه تاییدش میکنن و راضی ان
        و از نظر خودمم کامل هستش اخلاقی مالی خانواده و…
        ولی میترسم نتونم اونجور که باید محبت کنم بهش یا نتونم تو دلم جا کنم ایشونو
        و حتی میگم نکنه بعدا عشق قبلی برگرده و من هوایی بشم و پشیمون

        ایا بعد ازدواج عشق به وجود میاد یا محبت ایجاد میشه؟

        واقعا فکرم درگیره چند روزه

        چیکار باید بکنم

        1. بهتر است مدت بیشتری از کات کردن شما بگذرد. نباید در این مدت هیچ پیام و خبری از او بگیرید. کاملا ارتباط را قطع کنید. سپس وارد ارتباط جدید بشوید اگر فرد مناسبی است.
          مقاله تله رها شدگی را در سایت بخوانید. شما دچار تله رها شدگی هستید

    1. با سلام و احترام
      من دختری ۳۰ ساله هستم دو سالی با پسری بودم که ایشون ۵ ماهی از من بزرگترن و تو این دو سال با اینکه رابطه ما بیشتر مجازی بود ولی خیلی تلفنی تصویری و چتی حرف زدیم تو این دوسال روزی چندین ساعت حرف میزدیم به خاطر مسافت شهرها که ۶_۷ساعتی راهه ایشون هر دو سه ماه یکبار برای دیدن من میومدن و تو این شرایط هم اعتماد کامل بهشون پیدا کردم هم به نظرم ادم واقعا مهربوون و درستین رابطه جنسی هیچوقت درخواست نکردن ولی من خودم شروع کننده ارتباط لمسی عاطفی بودم .. هم من تجربه رابطه قبلی داشتم هم ایشون …. و ایشون به مدت سه سال با دختر بودند که گفتند سال دوم دوستیشون بهش پیشنهاد ازدواج دادند ولی اون دختر بلاخره بهش خیانت جنسی میکنه و رابطشون تموم میشه که فکر میکنم خیلی ضربه خوردن و همیشه اظهار میکنه کاش تو رو زودتر پیدا میکردم یا کاش هیچوقت دانشگاه نمیرفتم تا اون چیزا رو تجربه کنم … حتی بهم گفت دختر گاهی واسطه میفرسته یا خودش زنگ زده ولی بهش گفته کس دیگه ای تو زندگیشه…. من خودمم ابراز علاقه کم از بقیه مردا نشنیدم اما احساس میکنم علاقه این اقا بهم خیلی عمیقه و حقیقیه… وقتی به دیدنم میومد موقه خدافظی چشماش پر اشک میشد….. حس میکنم از لحاظ فکری و اخلاقی خیلی شبیهیم و مناسبمه ولی نمیدونم چرا به ازدواج راضی نمیشه چند بار از جانب من مطرح شد ولی بدون نتیجه… یکبار هم گفت ازدواج مسوولیت داره و من الان در خودم نمیبینم….من جدیدا رابطه رو تموم کردم و بهش گفتم فقط در صورتی که به جدی شدن رابطمون فکر کنه هستم و اونم خدافظی کرد با اینکه هنووز استوریای دلتنگی و عاشقانه میذاره… من دوسش دارم ولی دیگه در شرایطی نیستم که ازدواجمو بیش از این به تاخیر بندازم … به نظر شما من تا چه مدت باید در انتظار باشم که شاید از روی دوری و دلتنگی خواسته منو قبول کنه و زمان بیشتر از اون به این معنیه که هیچ امیدی به پذیرش خواسته من نیست و من برم دنبال زندگی خودم و شاید ازدواج با شخص دیگه…

      1. کار کاملا درستی کردید که از رابطه بیرون آمدید. اگر او برای ازدواج با شما تصمیم اندکی نیز داشته باشد به شما مراجعه می کند در غیر اینصورت شما بدون اتلاف وقت بیشتر به این موضوع پی برده اید

      2. چندوقته از دوست پسرم جدا شدم ولی هروقت اونو توی خیابون میبینم استرس میگیرم و بغض میکنم چیکار کنم ک دیگه استرس نگیرم

  70. سلام. پسری هستم مذهبی و مقید بدون هیچگونه رابطه عاطفی با کسی. حتی به صورت مجازی هم با دختری خارج از دایره کار صحبت نکردم.

    چند ماهی میشه متوجه شدم که دختری که 2 سال از من بزرگ تره و همکار من هست هم عاشق من شده. پس از کشف این نکته به ایشون صراحتا اعلام کردم که ما از لحاظ های اعتقادی و فرهنگی و خانوادگی شبیه به هم نیستیم و چنین رابطه حتی در صورت منجر شدن به ازدواج برای هیچکدوم اوکی نیست.

    باز ایشون منو قانع کرد که تغییر میکنه و شروع کرد به نماز خواندن. حتی میخواد تاتو هاش رو پاک کنه. روابطش با باقی پسر هارو قطع کرده و در حال درست کردن حجابش هم هست به دلیل شرایط کاری میخواد آروم آروم تغییر کنه که مثالا آتو دست همکاران نده.

    من در مدت زمانی با ایشون صحبت میکردم و به ایشون علاقه من شدم. بسیار علاقه مند تا اینکه متوجه شدم ایشون قبلا شراب هم خورده و کلا خونوادشون علاوه بر اینکه چندان دینی نیستند بلکه شراب هم میخورن در مقایسه با خانواده‌ه من.

    در این شرایط که خیلی هم به ایشون علاقه مند شدم تصمیم گرفتم که رابطه رو خاتمه بدم چون تصور هر بار این موضوعات برای من خیلی آزار دهنده بود که مثالا با کلی پسر دوست بوده (دوستی معمولی) و همچنین اینکه من دیدم یکی دو دفعه همکار دیگم رو بغل کرده یا اینکه شراب خورده یا اینکه خانوادش به ما نمیخورن یا اینکه حجابش اوکی نیست و عکسش دست ده ها نفر هست.

    با این همه اون این موضوعات رو تفاوت نمیبینه و خودم هم قبول دارم که سخت گیرم اما عشق اون به من ثابت شده و من هم عاشقش شدم.

    الا ایهال اون موقع برای اولین بار در عمرم با ایشون کافه رفتم و گفتم که ما مناسب هم نیستیم در حالی که اشکم در می اومد.

    فردای اون روز اومد شرکت و عملا من از یک خط قرمز دیگه عبور کردم و نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و اون ازم خواست که اجازه بدم بغلم کنه و من اجازه دادم.
    حتی گذاشتم اون منو ببوسه و منم اینکارو انجام دادم.

    بعد از اون شرایط برام سخت تر شد. از طرفی اون به من دست میزد و منم دوستش داشتم و با اینکه میدونستم کلی با اون اختلاف دارم اما بغلش میکردم و میبوسیدمش و هر چند روز هم بهش میگفتم تمومش کن و بعد دوباره از نو.

    در حالی که تک تک لحاظت با اون بودن برام لذت‌بخشه و فرد بسیار پر انرژی هست باز فکر گذشته اون و اختلافات ما منو‌ دیوونه میکنه و باعث میشه با اینکه دیوانه وار عاشقشم اما عقلم دائم در عذاب باشه. همیشه با خودم وقتی بغلش هستم فکر میکنم چند تا پسر دیگه در آغوش اون ولو بدون هیچ حسی بودن؟

    اون خیلی راحت در خصوص گذشتش حرف میزنه در حالی که من با وجود امکانات زیاد حتی به با بودن با دختری فکر هم نکردم و حتی یه بار هم که گفتم یه دختری غیر از اون از من خوشش اومده کلی ناراحت شد و متوجه شدم خیلی خودخواه هم هست.

    به صورت کلی میدونم نمیتونم با اون با آرامش خاطر راجع گذشته و حالش به دلیل اختلاف فرهنگ و اختلاف خانوادگی و سطح اجتماعی زندگی کنم و می‌تونم که بدون اون هم نمیتونم و حالم بده.

    با این حال وقتی کنار هم هستیم و من اتشقیاق فراوان ایشون رو میبینم آرامش میگیرم و چندان موضوعات دیگه برام اهمیت نداره در بسیاری از موارد.

    در چند روز اخیر دوباره موضوع نامناسب بودن رو باهاش پیش کشیدم و دیگه با من حرف نزده و گوشیشو خاموش کرده و من شدیدا داغونم.

    البته میدونم دردش تموم میشه اما مشکل دیگری هم هست.

    —-
    به تازگی من مجبور به حذف یکی از اعضای تاثیر گذار شرکت شدم و به حضور فردی با نشاطی مثل ایشون نیاز بود برای رفع حس بدی که در این خصوص وجود داشت.

    پس با ایشون صحبت کردم تا بتونم از نشاط ایشون برای رفع این حس بد استفاده کنم و در خلال همین روند من و او عاشق هم شدیم گرچه در همان ابتدای ورود اون به شزکت باز هم من حسی به ایشون داشتم و برای او هم همینطور بود به گفته خودش.

    حالا با کات کردن من عملا می‌دونم که از شرکت استعفا میده و در داخل شرکت برای من یک مشکل مدیریتی جدید پیش میاد که آن فرد هم اگر بره عملا گروهی که تشکیل دادیم هم منحل میشه و باید دوباره یک تیم جدید ایجاد کرد و این زمان بره و هزینه زیادی داره.

    من ۲۲ سالمه و آن دختر ۲۴ سالشون

    چکار کنم در این شرایط؟

    1. با توجه به طرز نگرش شما این رابطه بهیچوجه مناسب شما نمی باشد. هر قدر جلوتر بروید دلبستگی بیشتر شده و بیشتر اذیت می شوید.
      دنبال بهانه برای ارتباط نباشید. موضوع شرکت و…تنها بهانه های ذهنی برای دیدن اوست.
      هر رابطه ای را با او قطع کنید.

      1. سلام وقت بخیر دکتر اگه امکانش هست جوابمو زود بدین تو بد شرایطی گیر کردم.
        موضوع از اینجا شروع شده که با یه خانومی ۲سال کوچکتر از خودم تو کافی شاپ آشنا شدم ایشون به طریقی از اینستا فالو کرده وبهم پیام دادن و موضوع دوستی رو مطرح کردن که منم واقعا ازش خوشم میومد و جواب مثبت دادم و شروع به یه رابطه عاطفی وعمیق کردیم واز نظر مسائل جنسی مشکلی نداشتیم تا رسید روزی که رابطمون به مشکل خورد من بیخیالش شدم ولی بعد چند ماه دوباره بهم پیام دادن و از اونجایی که دوسش داشتم وارد فاز جدید رابطه شدیم اما این دفعه فرق می‌کرد او ازم یه رابطه معمولی میخواست ولی من واقعا از دوست معمولی بودن متنفرم و نمیتونم هضمش کنم شایدم از نظر خیلیا درست نباشه ولی من واقعا به مسائل جنسیم اهمیت میدم بحث ما ازدواج نیست بحث ما سر دوست معمولی بودن و نبودن هستش از ایشون اسرار ازمن انکار خلاصه چند باری سر این موضوع کات کردیم ولی این دختر خانوم بازم بهم به بهانه دل تنگی بهم پیام میده یا به قول خودش دوستم داره ولی من واقعا این مدل رابطرو که دوستی معمولی باشرو نمیخوام نمیدونم واقعا چی تو فکرشه از یه طرفی دوسش دارم واقعا از طرفی دیگه منو تو بد شرایطی گذاشته ،به نظر شما واقعا حرف دل این خانوم چی هست یا واقعا چی تو سرشه بعد یه رابطه عمیق یکدفعه وارد فاز جدید شده و فقط دوستی معمولی رو میپسنده و دل اینم نداره به کل بی خیال من بشه هر کاری باهاش میکنم که بره دیگه بر نگرده بازم بعد مدتی دوباره سروکلش پیدا میشه با اینکه میدونه من خواستم چیه ،شاید واقعا من ونظرم واسش مهم نباشه با تشکر از راهنماییاتون

      2. منظور از شرکت و گروه، شرکت هایی هستن که گروهی زیرمجموعه میگیرن؟!
        یطوری حرف زدی من فکردم خودت ۵۰سالته و دختره ۴۰ سالشه
        خب اون شراب میخوره، تو چی که نماز خون و با ایمان هستی پس چطور ناموس مردم رو بقل کردی!!

        هرکی شراب خورد بد نیست و هرکس هم سر به سجاده بود دلیل به خوب بودنش نیست
        هنو هیچی نشده شروع کردی به پاک کردن تاتو های خانم
        شما هنوز کاملا واضح تکلیفتون رو مشخص نکردید چطور اجازه میدید در مورد بدن شخص دیگه نظر بدید که چیکار کنه
        بنظر من شما دنبال یکی شبیه خودت باش
        بزا اون خانم هم زندگی شادش رو داشته باشه و قسمت اونم دست خدا به بهترین شکل رقم بخوره

        پایدار باشید

    2. ببین اولا انقدر از رو ندادن به دخترا حرف نزن جنابعالی الان رفتی طرفو بغل گرفتی ثانیا اون دختر رو اگه نمیخوای و شک داری بیخود بغل گرفتی بغلش کردی که فردا یکی دیگه بیاد بگه اون با هزار نفر بوده
      چنین تفاوتی هایی حتی تو لایه های ابتدایی و سطحی هم فاجعه اس و کاملا معلومه بدرد هم نمیخورین

  71. سلام آقای دکتر وقتتون بخیر
    بنظر شما چقدر میشه روی قانون جذب و nlp برای برگردوندن دوست دختر حساب کرد؟
    و اگر من نسبت به گذشته تغییراتی کرده باشم و سعی کنم از طریق فضای مجازی( بدون اینکه اون رو به طور مستقیم خطاب قرار بدم) اون تغییرات رو بهش نشون بدم، آیا می‌تونم دوباره به خودم جذبش کنم؟
    راستی یه انتقاد از سایتتون: شایدم مشکل از من باشه ولی هر چقد روی گزینه ((پاسخ)) در کامنت ها میزنم امکان ریپلای کردن رو برای من نمیاره
    ممنون

  72. سلام آقای دکتر امیدوارم حالتون خوب باشه
    من سینا هستم که ۷ مهر یک دیدگاه خیلی طولانی تو همین مقاله نوشت
    میخواستم بپرسم برخی ها به من میگن عشق اول زندگیتو به هیج وجه نمیتونی فراموش کنی و همیشه نسبت بهش یه حسی خواهی داشت. ایم درسته؟
    سوال دومم اینه که من ۳ ماهی هست کات کردم. الان از نظر احساسی خیلی آروم تر شدم ولی هنوز بخ دحتره (بر حسب عادت) فکر میکنم.
    بنظرتون نیاز هست به یک روانشناس مراجعه کنم؟
    اگر آره میشه یک روانشناس در همدان یا تهران بهم معرفی کنید
    پبشاویش بابت پاسختون ممنون

  73. سلام آقای دکتر وقتتون بخیر
    من 19 سالمه و تا 9 ماه پیش با دختری همسن خودم در یک رابطه مجازی بودم. خب در ابتدای آشنایی بنظر می رسید که شباهت زیادی بهم داریم ولی رفته رفته متوجه تفاوت هایی هم شدیم که البته باهاشون کنار اومدیم.
    متاسفانه در طول این رابطه من هنوز درگیر شخصیت بچگونه خودم بودم و همیشه ضعف نشون میدادم. بدتر اینکه خیلی وقت ها که اون دختر به من نیاز داشت من یا نمی تونستم پیشش باشم ( یا آخر شب خوابم میبرد و یک ساعت بعد بیدار می شدم یا اینکه بین قرار با دوستم یا کمک به اون نمی تونستم اولویت بندی کنم) بزارید بهتر بگم : تا وقتی نیازش داشتم عاشقش بودم و وقتی که احساس می کردم که نیازش ندارم خدا خدا می کردم که آنلاین نشه و من بتونم تنها بمونم.
    بهر حال همیشه اینجوری نبود. واقعا دوستش داشتم مخصوصا وقتی که make love انجام می دادیم. گرچه مجازی بود ولی لذت بخش بود و بهم یادآوری می کرد که واقعا دوستش دارم
    ما 3 بار بهم زدیم و 2 بار هم از طرف اون بود و من خواهشو التماس که نرو …
    بار اول 14 روز طول کشید تا برگرده. بار دوم 1 روز.
    بار سوم زمانی بود که پدربزرگش فوت کرد و من اون موقع پیش یکی از دوستام بودم. بعد از اینکه برگشتم خونه سعی کردم آرومش کنم
    ولی بهم گفت : (( دیگه هیچی ازت نمیخوام سینا!)) و تماس ما قطع شد. نمی دونم کارم اشتباه بود یا نه ولی تصمیم گرقتم دیگه بهش پیامی ندم و دیگه باهاش وارد رابطه نشم چون تو وضعیت من جز درد بیشتر چیزی براش به ارمغان نمیارم.
    3 ماه هیچ تماسی نداشتیم جز اینکه استوری های اینستاگرم یکدیگه رو چک می کردیم. نمیدونم واقعا مال من رو چک می کرد یا فقط چون بین استوری های دیگه اش بود مال من سین می خورد…
    بهر حال …. من 1 هفته پیش بهش پیام دادم. نامه ای نبود که دعوت به ورود دوباره به رابطه کنه ولی خب امیدوار بودم بتونه سنگ بنای این کار باشه. مضمون نامه به این صورت بود : ازش بابت اینکه بهم نشون داد واقعا چجور آدمی هستم و همیشه ازم حمایت کرد تشکر کردم و برای همه بی توجهی هام و کم مهری هام معذرت خواهی کردم.
    که اینطور جواب من رو داد :((مرسی ولی فکر نمی کنی زیادی دیر شده باشه؟ اگه دو ماه پیش این پیام رو میدادی شاید اشکم راه میفتاد ولی الان فقط شوکه شدم که دیدمش….)) بعد از یک صحبت کوتاه بهم گفت: (( هیچ وقت هیچ چیز تو برای من خواستنی نبود. فقط یه حس که تو گذشته تشکیل شده بود و نمی تونستم ازش خلاص شم و ممنون که نابودش کردی و دوتامونو آزاد کردی))
    و همین طور گفت که بعد از من نمیتونه به کسی اعتماد کنه
    لازم به ذکره اینطور عنوان کرد که من در طول این سه ماه (( ولش کردم)) به عبارتی من کسی بودم که بهم زد…
    2 روز بعد این گفت و گو به من یک پیام فرستاد که در واتس اپ به صورت (( این پیام حذف شده)) نمایش داده شد. من سلام کردم احوالش رو مثل سری قبل پرسیدم و در جواب گفت: (( حالم خوبه. اشتباهی برات یه چیزی فرستادم ، ببخشید.))
    بعد از اینکه گفتم اشکالی نداره یه عکس از یه کتاب که قبلا بهش معرفی کرده بودم فرستاد. گفتم میتونم پی دی افش رو بفرستم و هیچی نگفت. بعد هم که فرستادم گفت ممنون و جوابش رو دادم. از اون موقع دیگه ارتباطی نداشتیم

    الان اکانت اینستاگرامش رو mute کردم تا استوری هاش رو هم نبینم.
    در حال حاضر می دونم که باید خودم رو از روابط عاطقی با اون یا دختر دیگه ای قرنطینه کنم و نباید اجازه بدم که طغیان احساسی باعث بشه کنترلم رو از دست بدم. همینطور هر روز مدیتیشن انجام می دم تا بتونم ذهن آرومی داشته باشم
    سوالم اینه که آیا من می تونم اونو به طور کامل فراموش کنم؟ اگر فرضا یک سال دیگه وارد رابطه ای شدم رابطه قبلی آزارم نمی ده؟ آیا ممکنه یه روز ببینمش و همین باعث خیانت به رابطه جدیدم بشه ؟
    و از همه این ها گذشته ، من قصد دارم تغییر کنم. بچگیمو بزارم کنار و مهارت های جدید یاد بگیرم. بنظر شما با توجه به تنفری که اون دختر از من داره (نظر خودم اینه که داره) آیا می تونم یه روز اونو به خودم جذب کنم؟ آیا میتونم گذشته مو جبران کنم؟
    اون ، دختر خیلی خوبی بنظر می رسید در طول رابطه 9 ماهه مون و دوست دارم در آینده هم با دختری مثل اون در ارتباط باشم
    آیا این فرصت رو به من میده که یه بار دیگه برای شناخت یکدیگر وقت بزاریم؟
    از این که به درخواستم پاسخ می دید پیشاپیش ممنونم
    پ ن : من از 3 ماه پیش تغییر کردن رو شروع کردم

    1. بله بعد از کان کردن مدت زمانی نیاز است که او را فراموش کنید. نگران نباشید. در آینده زمانی میرسد که او یک نفر مثل هزاران نفر دیگر می شود. یشرط انکه ارتباط شما کاملا قطع شود.
      در صورت جدی بودن شما امکان دارد که برگردد.

  74. سلام وقت بخیر.
    من روز یکشنبه 1400/7/4 سوالی در این صفحه در مورد برگرداندن هدیه بعد از اتمام رابطه ارسال کردم اما هنوز نمایش داده نشده.
    راه ارتباطی با مدیر سایت پیدا نکردم که اطلاع بدم برای همین اینجا دوباره پیام میذارم. ممنون میشم بازبینی بفرمایید و سوالم رو منتشر کنید تا من هم بتونم جواب سوالم رو بگیرم.
    ممنونم

    1. هدایا بهتر است از دسترس فرد بعد از کات کردن دور شود. می توان هدایا را به فرد برگرداند اما نباید این امر را بهانه ای برای ارتباط مجدد کرد. باید از شخص سومی کمک گرفت و فرد سوم نیز نباید هیچ خبر و اطلاعی از او به شما بدهد.

  75. سلام جناب دکتر
    پسری ۴۳ ساله هستم و به مدت ۸ سال با همسرم زندگی کردم به دلایل مختلف و عدم تفاهم از هم جدا شدیم ایسان همچنان ویرجین هستن حدود یکسال قبل از جدایی عاشق یکی از همکارام که اونم به تازگی از همسرش جدا شده بود شدم و از ناحیه ۲ طرف کاملا عاشق واعقی بودیم تا اینکه حدود ۴ماه از جدایی من و طلاق رسمی وارد سوگ پس از طلاق شدم در واقع از لحاظ اخلاقی نوعی عذاب وجدان درونی داشتم ولی هیچ احساس عاطفه محبت یا عشقی نسبت بهش نداشتم و ندارم به عشقم هم این موضوع رو مطرح کردم و گفتم زمان مبخوام تا خودمو پیدا کنم ولی تایک دقیقش رو نمیدونم این حالت برای من ۶ ماه طول کشید و هیچ تماس و ارتباطی با عشقم نداشتم تا اینکه با موضوع کنار اومدم ودتنش قبلیم کاملا حل شد با ایشون تماس گرفتم و چند بار هم باهم بیرون و مسافرت رفتیم تا اینکه یدفه از این رو به اون رو شد و گفت اصرار نکن تو با من بد کردیو…. ولی من باهاش صادق بودم وداز نظر روانی توداین مدت خیلی داغوندبودم اصرار بیش از حد من و تماسهای مکررم باعث شد در نهایت بلاگ بشم آیا امکان برگشت ایشون وجود داره؟ من بابت تمام اقدامات غیر ارادی که تو این ۶ ماه بحرانی داشتم ازشون قلبا عذر خواهی کردم آیا بر میگرده چقدر باید کات نگه دارم در ضمن ایشون یه بچه ۵ساله دارن و تنهای تنها تو تهران به دور از خانواده زندگی میکنن

    1. رابطه شما کمی پیچیده شده است. بهتر است در زمان سوگ با کسی وارد رابطه نشد تا خود و دیگری را دچار مشکل نکرد. ایشان ناخوداگاه نسبت به شما خشم دارند و ارتباط دوباره ایشان برای کامل کردن پازل ذهنی خود بوده است وپس از ارتباط دوباره با شما این پازل کامل شده و درنتیجه انگیزه ارتباط با شما را از دست داده اند. بهتر است مدتی جویای ایشان نشوید. تنها پس از مدتی حدود 6 ماه خبری کوتاه از او بگیرید تا ببینید نظرشان تغییر کرده یا خیر

  76. من وارد رابطه شدم با یه پسر که بعدازمدتی جدی شدوازم خواست به ازدواج فکر کنم یه دیدار باهم داشتیم بعد از این دیدار بهم گفت ک از نظر چهره زشت نیستی اما انتخاب من نیستی … رابطمونو تموم کردیم ولی من ب شدت دوسش دارم و وابستش شدم
    چیکار باید بکنم ایا امکان بازگشت هست؟

    1. بهتر است بفکر بازگشت نباشید. پسندیدن چهره برای مرد مهمترین ملاک رابطه است. هر شخصی چهره ای زیبا بنظرش می رسد. و این سلیقه می باشد. بهتر است با کسی وارد رابطه شوید که از نظر او زیبا بنظر میرسید

  77. سلام وقت بخیر.
    یک سوالی از خدمتتون داشتم امیدوارم راهنماییم کنید.
    من 27 سالم هست و 4 سال با پسری که 8 سال ازم بزرگتر هست دوست بودیم, من عاشقانه دوسش داشتم و اون هم همینطور. (امروز شاید به دوست داشتنش شک دارم اما تمام حسایی که داشتیم به هم و کنار هم نمیتونه الکی بوده باشه). ایشون مدتیه با کسی که قبل از من باهاش دوست بود در ارتباط بود و من اینو متوجه شدم و به رابطمون و تمام حسایی که بهش داشتم خاتمه دادم و تو شرایط روحی بدی هستم.
    * سوال من اینه که من تفکر ذهنیم همیشه این بوده اگر روزی با کسی دوست بودم و به هر دلیلی کات کردیم ,هدیه هایی که برام خریده رو بهش پس بدم. دلیل اصلیش چون به هیچ وجه تو اینجور موارد مسایل مالی برام مهم نیست و عزت نفسم از همه چیز مهمتره,, دوم هم بخاطره اینکه هدیه هاش قطعا منو یاد اون میندازه و شاید بهتر باشه نداشته باشمشون..
    میخوام بدونم از نظر شما پس دادن هدیه درسته یا نه؟ مخصوصا دلیل اول برام مهمتره, وگرنه در صورت پس ندادن میتونم مثلا طلاهایی که بهم داده رو بفروشم و چیز دیگه ای بخرم که دیگه اونا منو یادش نندازه, یا وسایل دیگه که قابل فروختن نیست رو ببخشم به کسی دیگه یا کلا جمعشون کنم و بذارم تو انباری..
    خیلی فکرم مشغول این هست که هدیه ها رو پس بدم بهتره یا نه. ( با توجه به اینکه اصلا توقع پس گرفتن هدیه هایی که من بهش دادم رو ندارم و اگر بخواد اینکارو کنه ازش میخوام به من نده و هرکاری که خودش میخواد باهاشون بکنه)
    ممنون میشم ازتون اگر کامل راهنماییم کنید که بتونم تصمیم درست تر رو بگیرم.
    ببخشید طولانی شد. ممنونم

    1. چه قدر جالب بود سوال شما دقیقا سوال توی ذهن من بود همه مواردی که نوشتید عینا…
      دوست داشتم بدونم در نهایت چی کار کردید
      مخصوصا مورد آخر که منم دوست ندارم هدیه هایی ک دادم رو پس بگیرم واقغا آدم میمونه چی کار کنه

  78. سلام. اقای دکتر اینکه یک رابطه عاطفی بخاطر مسائل مالی و فقط و فقط مسائل مالی به تعویق بیفته در شرایطی که هر دو طرف مسئله رو قبول دارن و در عین حال در بقیه موارد به لحاظ فکری نزدیکن رابطشون کمرنگ بشه. اگه دوباره بعد از مرتفع شدن مشکلات بهم برگردن از نظر روانشناختی درسته؟

  79. سلام اینکه میزان احساساتی بودن و منطقی بودن تو یک رابطه عاطفی به یک اندازه باشه. یک پیامد خوبه یا نه؟
    ممنونم

  80. سلام
    هر دو 31 ساله بودیم ودر یک سال و نیم دو سه بار بحث جدی شد من فش بد دادم بار اخر رفتم گلوشو گرفتم که چرا این کارو میکنی خودم زدم چون دچار مشکلات زیادی و بحران روحی بودم به شدت پشیمونم در شخصیت من نیست این رفتار من حتی از کوچکترین بی ادبی هم پشیمونم هیچ جا حتی شوخی یا چیز دیگه بیرون فحش نمیدم دارم روی کنترل خشم کار میکنم با مشاور ولی ایشون هر کار کردم قبول نکر نزدیک یک ماه که نمیاد ولی اخرین بار هفته پیش دیدمش من چطور ثابت کنم تعییر کردم و تنگر بزرگی خوردم و جبران کنم؟ مگر میشه که راهی نباشه؟ اگر کسی در زندگی بخواد جبران کنه و از رفتاری پشیمون باشه چه راهی داره دکتر چرا همه میگن فقط جدایی؟ لطفا درباره راه جبران بگین فردی مثل من داره با مشاور کار میکنه با خونواده دوستان صحبت کرده چه رفتاری داشته باشه من چطور ثابت کنم چطور برگردونم البته خونوادشم مخالف بودن حالا متوچه شدن ما بجث کردیم گفتن نه و اونم تشدید کرده ولی من خیلی دوستش دارم و لیاقت جفتمون این نیست دکتر خودم خجالت میکشم میگم این حرفا رو لطفا کمک کنید سپاس

    1. برای بازگشت باید او حداقل فرصت را برای اثبات خود به شما بدهد. فعلا چنین امکانی ندارید.
      بیجهت اصرار زیاد نکنید و بجای آن صبور باشید و اجازه بدهید زمان بگذرد.
      زمان می تواند تا حدی بنفع شما باشد اگر در این مدت صبوری کرده و فشار بیش از حد نیاورید

  81. سلام وقت بخیر

    من یک مرد متاهل داری یک فرزند بودم که با همسر سابقم مشغول زندگی بودیم که این زندگی چندان ایده عال نبودش ولی یک زندگی بود که کجدار و مریض کنار هم میگذشت تا اینکه من با خانمی که همکارم بود و دوسال پسش همسرش فوت کرده بود آشنا شدم و بعنوان یک دوست از مشکلات و مسایل زندگی خصوصی بهش گفتم و این خانم فقط شنونده بود تا اینکه یک ماه از این موضوع گذشت بهم پیام داد ناراحت بودم در محل کار گفتش چی شده گفتم خونه بحثم شده و گفتش بیا باهم حرف بزنیم آروم بشی کنارتم و کمک میکنم
    خلاصه بعد از ساعت کار ما دوتایی بیرون رفتیم و صحبت کردیم و منو آروم کرد و خواست کمکم کنه و این روال تا سه ماهی همین طور بودش که شده بود وابستگی و شخص من از خانواده دور شده بودم و این خانم شدش همه کس من که دیگه اهل منزل هیچ اهمیتی نداشتن و ازاین موضوع گذشت تا به جایی که اختلافات خانوادگی بالاگرفت و ما از هم طلاق گرفتیم و جدا شدیم و من ماندم این خانم همکار تا اینکه به اینجا رسیدیم باهم ازدواج کنیم و ما رفتیم یه خونه شریکی خریدیم و رفتیم سر خونه و اثاث بردیم و از این داستان حدود 4 ماه گذشت و با هم زندگی کردیم که سر یک سری مسایل اختلاف نظر داشتیم و بحث داشتیم تا اینکه هفته پیش باهم دعوامون شدش این خانم رفتش خونه پدرش قهر و من فرداش بهش زنگ زدم بلند شوبیا خونه خودت گفتش نه زنگ های منو سه بار یکی جواب میداد وقتی هم که جواب میداد خیلی سرد یا بی تفاوت و اینکه میگفت تو باید بیایی بگی ببخشید تو باید درست بشی همه مقصر داستن من میدید و حتی میگفت زندگی قبلی هم تو مقصر بودی خرابش کردی
    تا به اینجا رسید که گفت من میرم پیش اون خانم میگم شما مقصری و مشکل از توست و از اون خانم حلالیت میگیرم جوری که باعث عصبانیت من شدش و کار به دعوا مامور و همکارا اون شرکت نمیدونستن ما باهم هستیم ولی حدسی هم زده بودن ما باهم هستیم چون من توی این شرکت بودم تعصب خاصی روی آن خانم داشتم اینکه من محل کار قبلیم ترک کردم سر یک سری از همین مسایل و جای دیگه مشغول کار شدم حدود یک سال میشه
    اون خانم رفته پیش مدیر عامل شرکت قبلی نمیدونم چی گفته که زنگ زده به مدیر جدیدم گفته این نفر اخراج کن و غیره و مدیر من هم گفته مسایل شخصی به مسایل کاری ربطی نداره
    ممنون میشم جناب دکتر راهنمایی کنید من چیکار کنم و چیکار کنم که الان واقعا اروم بشم خیلی بهم ریخته و عصبی هستم

    1. اشتباه شما زمانی شروع شد که هنوز رابطه قبلی تمام نشده وارد رابطه جدید شدید تا خلا قبلی را جبران کنید و این بدترین اشتباه و بالتبع انتخاب را رقم می زند. در این شرایط هیچکس توانایی انتخاب درست را ندارد و تنها از ترس تنهایی و پناه بردن از مشکلات به سمت دیگری می رود.
      بنظر نمی رسد این رابطه سرانجامی داشته باشد و هر قدر بیشتر داخل بروید مشکلات بیشتر خود را نشان می دهد. بهتر است با مصالحه و آسیب کم تر از یکدیگر جدا شوید

  82. سلام روز بخیر. دکتر یکی از ترفندهایی که بعضی پسرا بعد از کات کردن رابطه دارن پیام دادن و ادامه دوستی مثل دو تا دوست معمولیه. حالا تحت هیچ شرایطی بعد کات کردن رابطه عاطفی، حتی اگه واقعا تو مسایل غیر عاطفی میتونستند کمکمون هم کنن بازم ارتباط نگیریم؟
    با تشکر

    1. سلام اقای دکتر ببخشید من شیش ماه با پسری بودم که یک بار کات کردیم ولی بعد از سه روز دوباره باهم بودیم و همه چی خوب بود تا حدودی کمی دعوا و بحث داشتیم در مدت رابطه به صورتی اون نمیفهمید من چه نیاز هایی دارم از نظر عاطفی منم مال اونو نمیفهمیدم ولی باهم خوب بودیم تا اونجا که میشد همو از نظر روحی ارضا میکردیم چند روز پیش باهم کات کردیم پس از کات کردن این پسر بهم گفت برای خودم منو ول میکنه چون عذاب وجدان داره که منو به شدت اذیت میکنه
      ایا به نظرتون دلیل ول کردنش واقعا همین بوده؟
      با میتونیم دوباره پیس هم برگردیم؟ و من باید منتطر بمونم با خودم برم پیشص برای دوباره از سر گیری رابطه؟

    2. سلام آقای دکتر وقتتون بخیر
      این یک کامنت تکراری نیست لطفا تا آخر بخونید
      من 19 سالمه و به مدت 9 ماه با دختری همسن خودم در یک رابطه مجازی بودم. خب در ابتدای آشنایی بنظر می رسید که شباهت زیادی بهم داریم ولی رفته رفته متوجه تفاوت هایی هم شدیم که البته باهاشون کنار اومدیم.
      متاسفانه در طول این رابطه من هنوز درگیر شخصیت بچگونه خودم بودم و همیشه ضعف نشون میدادم. بدتر اینکه خیلی وقت ها که اون دختر به من نیاز داشت من یا نمی تونستم پیشش باشم ( یا آخر شب خوابم میبرد و یک ساعت بعد بیدار می شدم یا اینکه بین قرار با دوستم یا کمک به اون نمی تونستم اولویت بندی کنم) بزارید بهتر بگم : تا وقتی نیازش داشتم عاشقش بودم و وقتی که احساس می کردم که نیازش ندارم خدا خدا می کردم که آنلاین نشه و من بتونم تنها بمونم.
      بهر حال همیشه اینجوری نبود. واقعا دوستش داشتم مخصوصا وقتی که make love انجام می دادیم. گرچه مجازی بود ولی لذت بخش بود و بهم یادآوری می کرد که واقعا دوستش دارم
      ما 3 بار بهم زدیم و 2 بار هم از طرف اون بود و من خواهشو التماس که نرو …
      بار اول 14 روز طول کشید تا برگرده. بار دوم 1 روز.
      بار سوم زمانی بود که پدربزرگش فوت کرد و من اون موقع پیش یکی از دوستام بودم. بعد از اینکه برگشتم خونه سعی کردم آرومش کنم
      ولی بهم گفت : (( دیگه هیچی ازت نمیخوام سینا!)) و تماس ما قطع شد. نمی دونم کارم اشتباه بود یا نه ولی تصمیم گرقتم دیگه بهش پیامی ندم و دیگه باهاش وارد رابطه نشم چون تو وضعیت من جز درد بیشتر چیزی براش به ارمغان نمیارم.
      3 ماه هیچ تماسی نداشتیم جز اینکه استوری های اینستاگرم یکدیگه رو چک می کردیم. نمیدونم واقعا مال من رو چک می کرد یا فقط چون بین استوری های دیگه اش بود مال من سین می خورد…
      بهر حال …. من 1 هفته پیش بهش پیام دادم. نامه ای نبود که دعوت به ورود دوباره به رابطه کنه ولی خب امیدوار بودم بتونه سنگ بنای این کار باشه. مضمون نامه به این صورت بود : ازش بابت اینکه بهم نشون داد واقعا چجور آدمی هستم و همیشه ازم حمایت کرد تشکر کردم و برای همه بی توجهی هام و کم مهری هام معذرت خواهی کردم.
      که اینطور جواب من رو داد :((مرسی ولی فکر نمی کنی زیادی دیر شده باشه؟ اگه دو ماه پیش این پیام رو میدادی شاید اشکم راه میفتاد ولی الان فقط شوکه شدم که دیدمش….)) بعد از یک صحبت کوتاه بهم گفت: (( هیچ وقت هیچ چیز تو برای من خواستنی نبود. فقط یه حس که تو گذشته تشکیل شده بود و نمی تونستم ازش خلاص شم و ممنون که نابودش کردی و دوتامونو آزاد کردی))
      و همین طور گفت که بعد از من نمیتونه به کسی اعتماد کنه
      لازم به ذکره اینطور عنوان کرد که من در طول این سه ماه (( ولش کردم)) به عبارتی من کسی بودم که بهم زد…
      2 روز بعد این گفت و گو به من یک پیام فرستاد که در واتس اپ به صورت (( این پیام حذف شده)) نمایش داده شد. من سلام کردم احوالش رو مثل سری قبل پرسیدم و در جواب گفت: (( حالم خوبه. اشتباهی برات یه چیزی فرستادم ، ببخشید.))
      بعد از اینکه گفتم اشکالی نداره یه عکس از یه کتاب که قبلا بهش معرفی کرده بودم فرستاد. گفتم میتونم پی دی افش رو بفرستم و هیچی نگفت. بعد هم که فرستادم گفت ممنون و جوابش رو دادم. از اون موقع دیگه ارتباطی نداشتیم

      تا یه مدت استوری های خودش و دخترخاله هاش که دوستای صمیمیش بودن دنبال می‌کردم. اما بعد یه مدت بیخیال شدم. و همه شونو mute کردم.
      با این وجود تا مدتها(۲ ماه) ذهنم درگیر بود. بدون اینکه بخوام راجعه به ملاقات دوباره باهاش خیالپردازی می‌کردم.
      اینکار مثل قبل دردناک نبود اما باعث حواس پرتی و عدم تمرکز میشد. (من اون موقع در نظر داشتم تا دوباره برش گردونم به زندگیم)
      این قضیه همینطور ادامه پیدا کرد تا اینکه دوباره خودش بعد ۲ ماه از آخرین صحبتمون بهم پیام داد
      فقط نوشت:((خوابت و دیدم.))
      فرداش که جوابشو دادم خیلی عادی صحبت می‌کرد. انگار دو تا دوستیم که همدیگه رو بعد چند وقت دیدیم و اون لحن سردش دیگه وجود نداشت.
      راجعه به مشکلات من و کاری که باهاش کردم دعوا کردیم و بعد بحث عادی تر شد.
      مشخص بود که سعی می‌کردم گفت و گو رو ادامه بده. بعد یهو پرسید:((با کسی آشنا شدی؟))
      که گفتم نه و در جواب گفت یکی از دوستان های قدیمیش که دوساله باهم بودن تو مدتی که من پیشش نبودم (بلافاصله بعد از کات کردن ما) خیلی مراقب بوده و حالا نسبت به هم علاقه دارن. میگفت بهش علاقه داره ولی دقیقا تو یه رابطه نیستن.
      و میگفت:((اوضاع پیچیدس ولی خوب پیش نمیره.))
      میگفت سر یک سری موضوعات حرف همو نمیفهمن
      خلاصه اون روز چیزی حدود ۸ ساعت با من صحبت کرد و وقتی من اشاره به مشکلات معدم کردم (که از زمانی که باهاش وارد رابطه شدم شروع شد) و اون هم مثل آدمی که براش مهمه سعی میکرد راجعه بهش سوال کنه.
      ولی قبلش هم گفته بود که من رو از زندگیش بیرون کرده.
      فردا اون روز صحبتی نداشتیم( من در طول روز رفته بودم مهمونی و اون هم شب رفته بود پیش اون پسره تا راجعه به مشکلاتش باهاش صحبت کنه)
      امروز که باهم یکم صحبت میکردیم مشخص بود که خیلی حوصله منو نداره یه جور ایی. آنلاین بود ولی دیر جواب میداد. و من هم بهش پیام ندادم دیگه.
      خب حالا سوالی که ذهنمو مشغول کرده اینه که چرا به کسی که ازش متنفره و نمیخواد هیچ‌وقت ببخشدش پیام داده؟ چرا طوری برخورد کرد که انگار بیماری من براش مهمه؟
      چرا اون تو یه ماه منو کامل کنار گذاشته ولی من نتونستم؟ چرا هنوز وقتی پیام میده بهم قلبم تند میزنه و بدنم یا گرم میشه یا سرد میشه؟
      و تازه! الان حسابی چاق شده. و حتی وقتی عکسش رو هم میدیدم نمیتونستم بگم ازش خوشم نمیاد (از دخترای چاق متنفرم)
      اون داره به من به عنوان یه گزینه دوم نگاه میکنه یا فقط میخواد وقتشو یه جور ایی پر کنه؟
      چرا هنوز نپذیرفتم که هیچ چیز اون آدم دیگه به من هیچ ربطی نداره.
      فقط میخوام از ذهنم بره بیرون
      بشه مثل هر آدم دیگه ای که تو زندگیمه .
      فقط یه مورد: حتما باید ارتباطم رو باهاش قطع کنم؟
      ینی اونایی که کات کردن و هر روز باز هم همدیگه رو میبین پس باید چیکار کنن؟
      پ‌ن: این اولین رابطه ای بود که داشتم.

      1. شما حتما باید ارتباط خود را با او کاملا قطع کنی وگرنه همینطور اذیت میشی.
        او شما را در مواقع تنهایی و بیکاری و وقتی کس دیگری نباشه می خواد. زاپاس کس دیگری نکن خودت رو.
        تا زمانی که ارتباطت رو حتی در حد پیامک نگه داری قلبت تند میزنه. چون از ذهن خارج نکردی. بعد از 6 ماه که همه درها را بروی خودت بستی دیگر بی تفاوت میشی

  83. سلام وقتتون بخیر. تو ارتباطات عاطفی.. بین دو راهی نوع رفتار و اخلاق و نداشتن شرایط ازدواج. کدوم ارجح تره
    با تشکر

    1. مسلما بهتر است بعد از ایتکه فرد مقابل رفتار و اخلاق مناسبی نداشت از او جدا شوید. راههای کات کردن و بهبودی بعد از تمام شدن رابطه عاطفی را در مقاله ذکر کرده ایم. اما اگر فرد شرایط ازدواج نداشت می توانید صبوری بیشتری بخرج دهید تا ببینید ایا توان و عرضه تغییر شرایط را دارد

  84. مرسی دکترجون .. شما با فرمایشات خودت تا حدودی قانون جذب و صبوری و اینکه آدمها اگر تغییر و دوری ببین و جذاب باشی برمیگردن رو زیرسوال بردی . لطفا در اطلاعات خودتون تجدید نظر کنید . یاحق

  85. سلام اقای دکتر وقت بخیر
    من و یک اقایی حدود پنج سال باهم رابطه داشتیم(کاملا مجازی)
    رابطه ما از سن کم شرو شد حدودا ۱۵سالگی‌
    الان مدتی هست که ب این نتیجه رسیدم ایشون فرد ایده ال برای زندکی من نیستن
    و تحمل بعضی رفتار های ایشون برای من سخته

    من این مسائلو درمیون گذاشتم و جدا شدم
    این جدا شدن کاملا تصمیم عقلی و منطقی بود

    ولی از لحاظ روحی و قلبا در عذابم
    بسیار ب این اقا عادت کردم
    و الان بعد جدایی مدام ب خوبی ها و مزیت ها و خاطره های خوبی ک باهم داشتیم فکر میکنم
    حدودا ۱۰روز بعد جدایی این اقا با من تماس گرفتن
    و با گریه گفتند ک لطفا برگرد
    قبول نکردم

    از لحاظ عقلی ادامه این رابطه منطقی نیست برای من
    چون خیلی تفاوت داریم

    اما گاهی وقتا احساسات ب من غلبه میکنه و دوست دارم برگردم
    این وابستگی اذیتم میکنه و مدام فکر میکنم این اقا حال خوبی نداره وجدانم ناراحته
    و از طرفی میدونم این اقا شخص مناسبی نیستن

    لطفا کمکم کنید

  86. سلام آقای دکتر خسته نباشید
    من به مدت ۴ سال است که با دختری اشنا شدم و این اولین رابطه من است در ابتدا اوضاع خوبی نداشت ولی کم کم بهتر شد و من به اون علاقه داشتم برای اولین بار همون چند ماه اول داخل اینستاگرام دیدم که به راحتی ایدی خودش رو داده و با ی اقایی وارده صحبت شده بخشیدمش و رابطه رو ادامه دادم بعد از مدتی ی اقایی پیدا شد که قبل درموردش بهم گفته بود که این اقا باعث شده رابطه قبلیش تموم بشه و هیچ ارتباطی با این اقا نداشته و سر کله همین اقا باز پیدا شد و به من گفت که ما باهم بودیم سه ماه هم با من بوده و هم با شما من حرف اون اقارو باور نکردم و بازم به این دختر شانس دادم و بعد از این اتفاقات تقریبا سه سال هیچ اشتباهی ازش ندیدم و اینم بگم که ما در دو شهر متفاوت هستیم و دانشگاه اشنا شدیم و دذ طول این مدت که من هیچ اشتباهی ازش ندیدم بازم باهم دعوا مشاجره داشتیم سر هر موضوعی و تا همین الانم ادامه داره ک دیشب بحث کردیم و ایشون گفتن که من داخل فضای مجازی میتونم با ادم های حسابی تری حرف بزنم که مشاجره نداشته باشیم و هربار بعد هر بحث و کات باز اشتی میکنیم و هربار مثل الان تصمیم به تموم شدن میگیرم یا خودم کوتاه میام و پیام میدم یا اون با پیام هاش و حرفاش باعث درست شدن همه چیز میشه ولی حس میکنم الان هر دوتامون به اندازه کافی خسته شدیم ولی نمیدونیم چجوذی تمومش کنیم و راحت بشیم و میدونم الان بازهم همه چی درست میشه بینمون و هردو طرف خیالمون راحته شاید به نظر شما ترک این رابطه درسته؟ چجوری باید تمومش کنم؟ ممنون میشم راهنمایی کنید

    1. اولا مشخص نیست ایشان کارهای گذشته را تکرار نمی کند زیرا شما در دو شهر متفاوت هستید. وقتی در دو شهر هستید و اینقدر مجادله دارید وقتی کنار هم قرار بگیرید نمی توانید بهیچوجه رابطه خوبی داشته باشید.
      روشهای پایان رابطه عاطفی و کات کردن در مقاله بوضوح توضیح داده شده است.

  87. سلام و وقت بخير
    من دختر ٣٤ساله هستم و با اقاي ٣٨ساله به مدت ٨سال در ارتباطم و يكسال هست كه باهم زندگي ميكنيم و دقيفا از زماني كه باهم زندگي ميكنيم اختلاف نظر و دعوا شروع شده و كاملا باهم اختلاف نظر داريم
    الان كه من گفتم جدا بشيم رفتار خيلي بدي نشون داد و گريه و اينكه عوض ميشم و اينكه من نميدونم چطور اين رابطه رو تموم كنم كه كمتر اذيت بشه و اينكه يكماه براي رفتن و جابه جا شدن خودم هم زمان لازم دارم

  88. سلام آقای دکتر
    من ۲۸ سالمه حدود دو ماه به صورت کاملا مجازی با یک خانم ۲۴ ساله ارتباط داشتم تو این مدت به ایشون بسیار وابسته شدم ولی به خاطر اختلاف مذهبی خانواده ایشون با ازدواج ما مخالفت کردند . خانم دو بار با من قطع رابطه کرد که با اصرار من ارتباط مجددا برقرار شد تا نهایتا دو روز قبل بهم گفت که پسری با شرایط بسیار ایده آل به خواستگاریش آمده و با اینکه هیچ علاقه ای به پسر ندارد قصد ازدواج با او را دارد من هم کلی اصرار کردم که فایده ای نداشت نهایتا بعد از دو ساعت گریه و زاری دو طرفه ارتباط ما قطع شد
    اکنون بعد از دو روز هنوز اضطراب بسیار شدید تب و لرز و حتی مشکلات گوارشی برایم پیش آمده هنوز امیدی هم به بازگشت او دارم شماره اش را هم نگه داشتم و مرتبا عکس های پروفایل او را چک میکنم ( البته بدون تصویر صورت )
    لطفاً من رو راهنمایی کنید
    سپاس از شما

    1. مانع مذهبی مشکل بزرگی است. بهتر است از ذهن او را خارج کنید و دستورالعمل مقاله بهبودی بعد از قطع رابطه عاطفی را عمل کنید. مشکلات شما طبیعی است. برای آشنایی با مشکلات حاضر و دلیل آن مقاله در مغز عاشق چه می گذرد را در سایت مطالعه کنید.

  89. من ۳۳ سالم و‌پزشکم و با یک پزشک دیگه اشنا شدم و معرفی کرده بودن ، بعد از چند ماه معرفم که دوستم و الان ازدواج کرده فهمیدم که قبلا این پسره خاستگارش بوده و پسر گفته نه اما دوست من همچنان براش این مهم بود و دوستش داشت و تمام حرفایی که بین من دوستم رد بدل میشد درباره پسره را رفته بود بهش گفته بود و البته خیلی ناخن میزد که ببینه ما بهم چی میگیم و نهایتا هم یک روز عکس من و که با اون دیده بود به پسره مسیج داد که پشیمونم که شما را بهم پعرفی کردم و نمیتونم شما دو تا رو کنار هم ببینم
    خلاصه پسر هم از این مه من بعضی حرفا رو به دوستم که راوی بود میگفتم ناراحت شد و‌گفت کات کنیم
    ولی ما کات کردیم اما بعدش گاهی اون مسیج میداد گاهی من و چندین بار هم گفت دلم برات تنگ شده
    و من تقریبا خیلی دوستش داشتم چون تمام خصوصیاتی که میخواستم داشت
    ولی در کل پسری بود که چندان توجه نمیکرد و شاید دفعات بعدی بیشتر من سر صحبت باز میکردم
    چندین بار هم گفت دوستت دارم
    ولی ما پسرا میتونیم کسی را دوست داشته باشیم اما باهاش ازدواج نکنیم
    بعدا که این گفت برای اینکه ناراحت نشم گفتم منم قصد ازدواج با تو را ندارم و فقط دوست نزدیک باشیم
    یه موقعی هر دو در شرایط یه امتحان سخت و کنکور بودیم و اون بیش از همیشه بهم نزدیک شد
    و خوب چندین دفعه گفت دوستت دارم و …… و روابط تا حدی نزدیک ولی نه خیلی
    اما بعدش ۱-۲ ماه بعد دیدم فقط منم که دارم احوال میپرسم و …
    بهش گفتم داستان چیه.؟ گفت ما دوستیم اما زن و شوهر که نیستیم و میتونیم با هر کسی بیرون بریم اما با هم صادق باشیم اگه بعد ۲۰ دفعه بیرون رفتن حسی بین من و دختر دیگه به وجود اومد به تو میگم تو هم بهم بگو
    ایشون شرایط خوبی داره چه تحصیلی چه ظاهری
    البته در حد هم هستیم
    وقتی این گفت حس کردم که خیلی بی عاطفه است و احتمالا اون نزدیک شدنش بخاطر تنهایی بوده یا …
    و حس کردم من اذیت میشم
    و این نوعی میخوام با کس دیگه باشم به زبان مادبانه است
    حالا مشکلی که دارم اینه که احساس بدی دارم که تا حدی بمن نزدیک شد و نوعی ظلم در حق خودم میدونم و کلا این ادم از ذهنم نمیره بیرون
    چه کار کنم

    1. شما هر ارتباطی را با ایشان قطع کنید. اجازه ندهید این حس یک طرفه همچنان ادامه پیدا کند و بیشتر اذیت کند شما را. شما هر دو با هم رابطه داشتید و شما هم رضایت داشتید در انزمان. پس یک نفر از دیگری سو استفاده نکرده است. این فکر درست نیست. احساس سواستفاده شما ناشی از گول خوردگی است و نه رابطه. اجازه ندهید این گول خوردگی با مسیج دادن و…همچنان ادامه بیابد.

  90. سلام
    دختری هستم که بعد از ۴ سال، رابطه‌ی عاشقانه‌ای رو که پر از صداقت و شناخت بود تموم کردیم اول از طرف خودم بابت اتفاقاتی که افتاد و در نهایت از هر دو طرف. هرچند نمیدونم در نهایت از طرف مقابل هم تموم شد یانه.
    خانواده‌ی من ناراضی بودند و امکان ازدواج نبود و یا خیلی سخت بود. از طرف ایشون فقط یکبار اقدام به خاستگاری صورت گرفت و چون جواب نه شنیدن گفتن هروقت شرایطشون کاملا اوکی شد دوباره اقدام میکنند. شغل و هیچ منبع درامدی نداشتند.
    ما راجع به همه چیز صحبت میکردیم و خوب بودیم جز این موارد اصلی. بعد از ۴سال هیچ تفاوتی صورت نگرفته بود و من درسته بهشون علاقه داشتم ولی داشتم تک تک خاستگارای خوبمو رد میکردم به خاطرشون و در نهایت ایشون هربار موقع پیش اومدن خاستگار برام ناراحت میشدن و…
    من هیچ انتظار مادی از این رابطه نداشتم و تنها چیزی که میخواستم ارامش بود ولی همون هم کم کم از بین رفت و این علاقه ناامیدانه ادامه پیدا کرد.
    من همیشه اعتقادم این بود که باید رابطه‌ها مخصوصا ازدواج با صداقت باشه. یک خاستگار دارم و میخوام اجازه‌ی خاستگاری بدم ولی میترسم از اینکه از ارتباط قبلیم بگم و اینکه نمیدونم آیا با وجود اینکه کاملا رهاش کردم و دیگه امیدی به بهبود رابطه‌ی قبلی ندارم درسته که اجازه‌ی خاستگاری بدم و فرصت دوباره به خودم بدم یا زوده؟ و اینکه باید تو جلسه‌ی خاستگاری به تجربه‌ی قبلیم اشاره کنم یانه؟
    (کمتر از یکسال از تموم شدن میگذره.)

    1. شما حتما باید اجازه بدید خواستگاری کنند. خیر قرار نیست چیزی درباره رابطه قبلی بگویید. اما اگر ایشان تاکید زیادی داشتند که در قبل ایا با کسی بوده اید یا نه شما دروغ نگویید ولکن قرار نیست جزییات را بگویید. بفرمایید برای اشنایی با کسانی در ارتباط بوده اید. اشاره به جزییات نکنید. اگر او پس از مدتی خواهان جزییات شد باید بدانید فرد شکاکی است و یا انکه از نظر فکری در یک سطح نیستید و باید ارتباط را تمام کنید.

  91. سلام من دختری ۱۸ ساله هستم و حدود ۳ سال پیش با پسری که الان۲۵ سال دارن اشنا شدم ایشون از اول به من میگفتن که قصد ازدواج دارم باهاتون ولی وقتی حرفش رو میارم مدام بهانه میارن که باید کار پیدا کنم و فلان به خودم میگن دوست دارم و اخرش مال همیم ولی وقتی از ازدواج میگم میگن موقعش نیست و هی طفره میرن خانوادم از جریان ما خبر دارن و الان حدود یک ماهی هست که نه ایشون پیامی دادن نه من ازشون سراغی گرفتم من رو توی بلاتکلیفی میزارن و اصلا نمیدونم چیکار کنم از طرفی هم خواستگار دارم و نمیدونم چیکار کنم میشه راهنماییم کنید

    1. نباید امیدوار باشید به ازدواج با ایشان. او در شرایطی که هزینه ای از نظر روانی و …نداشته است قولهایی داده اند ولی وقتی به واقعیت نزدیک می شود و جدی می شود رفتار او چیز دیگری می گوید. به رفتار ناظر باشید نه گفتار

  92. سلام دکتر، مقاله مفیدی بود
    دقیقا همون روزی که پادکست شما رو گوش کردم، قبلش یه مقاله دیگه خونده بودم که میگفت یکی از راههایی که آروم میشید اینه که تمام حرفای نگفته خودتون رو به شخص مورد نظر بگید، همون لحظه بود که میخواستم بعد از چندوقت دوباره بهش پیام بدم به این بهانه، ولی بعدش که پادکست شما رو گوش کردم منصرف شدم. من از شخصی خوشم اومده که دراوایل باهم خوب بودیم، لااقل من اینطور فکر میکنم، ولی بعد از مدتی رفتارش سرد شد، بنظرم مقصر خودم بودم که بیش از حد وابسته شدم، به حدی رسید که سرچیزای بیخود عصبانی میشد، منم همه ش کوتاه میومدم، آخرین بار بازم عصبانی شد بااینکه من چیز خاصی نگفته بودم که بخواد دراین حد عصبانی بشه، بعد هم رفت و دیگه خبری نگرفت، دراین مواقع من همیشه بعد یه مدت ازش خبر میگرفتم و سرحرف رو باز میکردم بااینکه مقصر نبودم، ولی اینبار تصمیم گرفتم من دیگه دنبالش نرم اگه خواست خودش برگرده. ولی الان بااینکه چند هفته ای میگذره همیشه هرروز ناخودآگاه دلتنگش میشم. چرا از درون خیلی ناراحت و غمگینم ولی درظاهر عادی رفتار میکنم و هیچ ناراحتی دررفتار ظاهریم یا حرف زدنم با بقیه دیده نمیشه و روی کارم هم میتونم تمرکز کنم؟
    سپاس از وقتی که میگذارید.

      1. ممنون از پاسخگویی تون
        آیا ازسر گرفتن این ارتباط دوباره از طرف من کار اشتباهیه؟ دو سه روزه خیلی تو سرم میاد که ازش دوباره خبر بگیرم

  93. سلام اقای دکتروقت بخیر، ممنون میشم راهنماییم کنید من دختری ۲۴ ساله که با اقاپسری که ۲سال ازمن کوچکتر هستند و شهر دیگری هستند نزدیک ۳ ساله توی رابطه ایم از اول قصد این اقا ازدواج بوده و الان ازمن خواستگاری هم کردند و از اول قرارمون این بود که ایشون بیاد مشهد و درجلسه خواستگاری ب توافق رسیدیم حتی خانواده ها ، الان حدود یه هفتست کلا نظرش برگشته و میگه من توانایی زندگی در مشهدو ندارم شخصی ک واقعاعاشقم بوده(از هر نظر بمن ثابت شد یه نمونش همین که اومدن نشون گذاشتن ) و الان یه هفته ای هست که اول گفت من شرایط ازدواج رو ندارم بهد از صحبت های زیادی که باهم داشتیم الان میگه من نمیتونم بیام مشهد و خودمو کم دارم تو زندگیم ،نمیدونم بهانه داره میاره یا واقعا افسردگی گرفته چون ما روزهای خوش زیادی با وجود این فاصله کنار هم داشتیم فقط این مسئله ناگفته نماند که من چند باری بهش گفتم بیا این رابطه رو تموم کنیم اون هم صرفا چون روش فشار بیارم بخاطر اینکه زودتر دنبال کار توی مشهد باشه البته توی شهر خودش شغل خیلی خوبیم داره اگه لازم باشه ایشون مشکلی بابت اومدن ب مشهد داشته باشه خب من میرم اونجا برای زندگی ، ولی الان نمیدونم طرفم سرد شده نسبت بهم یا دو دل شده برای ازدواج یا اصلا افسردگی گرفته بخدا در عرض یک شب اینجوری شد نمیدونم خواهش میکنم راهنماییم کنید خیلی سردرگمم چون هربار میگم چیشده میگه خودمم نمیدونم چمه حتی بهش گفتم اگه فکر میکنی پشیمون شدی روراست بیا بهم بگو ولی میگه نه ربطی ب تو نداره بازم نمیدونم شاید چون میدونه من ناراحت میشم اینو میگه

  94. ببخشید وسط نوشتن صفحه عوض میشد برای همین چندبار پیامم اومده آخرین پیامم کاملترینش هست.پیشاپیش ازتون ممنونم ببخشید انقدر طولانی شده

  95. سلام آقای دکتر وقت بخیر و خسته نباشید.ممنونم از مطالب مفیدتون.آقای دکتر من یه دختر ۲۶ ساله هستم که حدود ۱سال و چندماه پیش با آقای۳۱ساله ای آشنا شدم و به دلیل اینکه طرز فکر و رفتار و عقاید ایشون (که اینها خیلی برام مهمه)وحتی شغل وظاهر ایشون همون هایی بود که مدنظر من بود شدیدا به ایشون علاقه مند شدم وعلاقه من روز به روز بیشتر شد و ایشون هم همینطور واین چیزی نبود که فقط توی حرف گفته باشن توی از رفتارهاشون هم این رو دیدم .ما اوایل رابطه در مورد ازدواج صحبت کردیم که ایشون دلایل زیادی مطرح کردن که فعلا نمیخوان ازدواج کنن ویکی از اون دلایل شکست خیلی از اطرافیانشون در ازدواج بود و گفتن که شرایط اقتصادی هم اجازه نمیده که بخوان الان به ازدواج فکر کنن و اینم اضافه کردن که معلوم نیست چی بشه من نمیتونم در مورد آینده یه صحبت قطعی بکنم و بگم بله ما حتما ازدواج میکنیم معلوم نیست در آینده چه اتفاقی بیوفته شاید ۲سال ۳سال بعدازدواج کردیم و تا آخر عمر باهم موندیم شاید هم نشه و جدا بشیم البته چون اونموقع اوایل رابطه بودیم و حرفشون از نظر من خیلی منطقی بود من هم به این زودیا قصد ازدواج نداشتم و فقط قصدم از این بحث این بود که بدونم هدفش از رابطه با من چیه گفتم که بله حرفای تو درسته و ما رابطه مونو ادامه میدیم .و تقریبا ۱۰ ماه بعدش دوباره بحث ازدواج پیش اومد راستش انتظار داشتم با اطمینان بهم بگه که میخواد باهم ازدواج کنیم و خودم هم بهش گفتم وقتی به آینده فکرمیکنم تورو توی آینده ام میبینم ولی ایشون باز حرفای چند ماه پیش رو زد و گفت که من نمیتونم به ازدواج وبه آینده فکر کنم از بدبینیشون و ترسشون از ازدواج گفتن واینکه خانواده‌شون هم از خداشونه که ایشون ازدواج کنن ولی با توجه به شرایط موجود نمیتونن بهش فکر کنن در ضمن ایشون جدیدا شغلشون رو گسترش دادن و شدیدا سرشون شلوغه و اینم گفتن که شرایط شغلی من الان اجازا نمیده به ازدواج فکر کنم و ازدواج قوانین خودش رو داره و من باید شبها به موقع خونه باشم و تو خانوم من باشی انقدر دیر بیام خونه کلی دعوامون میشه و ‌البته در مورد این موضوع حق دارن چون چندبار بهشون گیر دادم که بهم زنگ نمیزنی و توجه نمیکنی خودم هم میدونم یکم اذیت کردم.اون روز که صحبت کردیم بهشون گفتم اگر تو نمیتونی به ازدواج فکر کنی من چجوری با تو رابطه م رو ادامه بدم و ایشون گفتن من بهت حق میدم ولی باز هم حرفای خودشون رو زدن و کلی هم ازم تعریف کردن گفتن که تو با توجه به این خصوصیات شخصیتی و ظاهری که داری بهترین کیس برای ازدواجی ولی الان واقعا نمیتونم بهش فکرکنم و گفتن کم کم داشت نظرم در مورد ازدواج عوض میشد که شغلم رو گسترش دادم و بیشتر سرم شلوغ شد و دوباره دیدم که الان شرایط ازدواج رو ندارم و ازشون پرسیدم تا کی این وضعیت شغلت اینطوریه گفتن معلوم نیست چندماه یا یکی دوسال خودمم نمیدونم.اونروز خیلی باهم خوب بودیم حتی وقت خداحافظی خیلی خوب و باروی خوش خداحافظی کردیم‌.ولی من خیلی ناراحت بودم دوست داشتم با اطمینان بگه من میخوام باهات ازدواج کنم به خاطر همین ۲روز بعد صحبتمون بهش پیام دادم و گفتم من نمیتونم رابطه رو ادامه بدم و از زندگیت میرم و ایشون جوابی ندادن و رابطمون قطع شد. و از طرفی یک دوست مشترک داریم که در این مورد باهاش صحبت کرده بودن و دوستمون به من گفت که ایشون گفتن تقصیر خودشون یعنی دوست پسرم بوده که اینطوری شده .الان دوماهه رابطمون قطع شده و من انتظار داشتم توی این دوماه ایشون بیان دنبال من یا حالی از من بپرسن ولی کاری نکردن ولی چون خودم هم نگرانشون بودم یه هفته پیش پیام دادم و خیلی عادی احوالپرسی کردیم و ایشون هم حال منو پرسیدن و در حد چند جمله پیام دادیم. این رو هم بگم این ۲ماه مخصوصا یک ماه اول برای من خیلی سخت گذشت از شدت دلتنگی و غم و ناراحتی و هرروز گریه میکردم.به نظر شما من عجله کردم که رابطمونو قطع کردم؟ و باید صبر میکردم؟چون من می ترسیدم اگه ادامه بدم ووابستگیم بیشتر بشه و آخرش هم ازدواج نکنیم بدتر از الان ناراحت میشم و ضربه میخورم پس بهتره الان رابطمو قطع کنم.نمیدونم شاید باید صبر میکردم میسپردم به زمان .ولی الان خانوادم و دوستام میگن کاردرستی کردی خودم هم این فکر رو میکردم و حتی به این فکر کردم که اگه ایشون منو دوست داست محکم میگفت باهات ازدواج میکنم ولی از طرفی هم میگم خیلی آدم مسئولیت پذیرودقیق وحساسیه که همه چیز رو در نظر میگیره و حرف میزنه وگرنه راحت میتونست دروغ بگه یا بدون فکر حرف بزنه .بعضی وقتا هم فکر میکنم من تنهاش گذاشتم باید میموندم کنارش و باهم این روزها رو میگذروندیم شاید بهتر بود صبر میکردم چون من خودم هم الان شرایط ازدواج رو ندارم و خودم هم میخواستم یکی دوسال بعد ازدواج کنیم ولی فقط ترسم از اینه که اگه نشه چی میشه و چی به سرمن میاد.آقای دکتر با توجه به شرایط و شخصیت ایشون ودلیل من برای قطع رابطه به نظر شما کار درستی کردم که اینطوری رابطه رو قطع کردم؟ به نظرتون بهتره برگردم به رابطه یا نه و اگر قرار به بازگشت باشه باید من برگردم به رابطه یا ایشون بیاد دنبال من؟راستش خیلی توی دوراهی موندم انقدر به این موضوع فکر کردم و فکر های جورو واجور اومده تو سرم که خسته شدم.ممنون میشم نظرتون رو در این باره بدونم

    1. تصمیم شما کاملا درست بود. ایشان دچار کمالگرایی هستند و مشکل در انتخاب دارند. این افراد از اشتباه کردن بشدت می ترسند. بهیچوجه حتی در شکا احوالپرسی و یا چک کردن اینستا او با او ارتباط نگیرید.
      در صورت عدم قطع ارتباط تنها با گذاشتن وقت بیشتر دو سال دیگر به همین نقطه می رسیدید.

  96. باعرض سلام خدمت اقای دکتر دختری ۲۱ساله هستم که دوسال هست بایکی از همکلاسی هایم در ارتباط هستیم دوستی ما دردانشگاه درابتدا فقط صرفا بخاطر کمک درسی بود من دختری بودم که دوست داشتم به همه کمک کنم و اون زمان در رابطه ای دیگر بودم که باعث ایجاد علاقه بین من و ایشون شد و رابطه ی قبلیمو تموم کردم و مدتی بصورت همزمان باهردوی این افراد درارتباط بودم و نمیتونستم تصمیم بگیرم و قبول دارم که خیانت کرده ام بعدازاین ماجرا چون من و این اقا بهم علاقه داشتیم رابطمونو ادامه دادیم ایشون به گل اعتیاد دارن و چندباری باهم اقدام کردیم که ترک کنن تا بتونیم باهم ازدواج کنیم و تواین رابطه ی دوساله جوری باهام برخورد کردن که انگاری عقد کردیم و پدرومادرش از حضور من خبردارن و من هم اصرار میکنم برای ازدواج چون احساس میکنم این ۲ سال دوستی کافی است و روابط ما از چارچوب دوستی خارج شده ولی ایشون با تمام میل و علاقه ای که به من دارن نمیتونن ترک بکنن و من سراین قضیه دودل هستم و بار ها قهر کردم و ایشون از طریق خاهرم و مادرم پیگیری کردن مادرشونو فرستادن و من کلا به شدت سرد شدم و احساس میکنم خیلی بی احترامی میکنم و اینقدر قهر کردم و بخاطر اصرار و گریه ها و قول های ایشون برگشتم خیلی بی ارزش شدم و اینکه ما درطول رابطه سر چیز های کوچک همیشه بحثمان میشه و من هم همیشه قهر میکنم و بلاک میکنم و گوشی خاموش میکنم نمیدونم راه حل چیست و چیکار باید بکنم وخسته شدم و اینکه واقعا بهشون علاقه دارم اما تواین دوسال هم من هم ایشون نتونستیم رابطه رو خوب مدیریت کنیم و خیلی از حرمت ها دررابطه شکسته شده

    1. عزیزم رابطه داشتن پیش از ازدواج بجهت شناخت است. شما و او مشکلات رابطه را شناختید ولکن همچنان ادامه می دهید. پس به چه جهت اقدام به اشنایی کردید. از همان ابتدا ازدواج می کردید. گل کشیدن او و اختلافات شما موضوعی نیست که بشود به اشانی از انها گذشت

  97. سلام دکتر من حدود۳۸سالمه با دختری آشنا شدم ۲۹ساله بعد مدتی متوجه شدم اسمش رو به من اشتباه گفته و اسمش واقعیش چیزه دیگری بود هم اسم هم فامیل وقتی گفتم چرا دروغ گفتی گفت خانواده من حساسن بخاطر اینکه شناخته نشم‌ خواستم زمان مناسب خودم بهت بگم حتی داشتن یک برادر رو تا ماهها مخفی کرد یا اسم دانشگاهش رو هم که مدرک گرفته بود اشتباه گفت وقتی گفتم چرا گفت چون خیلی زیاد فرق نمی کرد شهید رجایی یا شهر ری کلا همه چیز رو من در طول زمان و کم کم فهمیدم حتی تاریخ تولد ساده رو هم اولش اشتباه گفت شغل پدر اسم مدیر جایی که کار میکرد…. و برای اینها تنها دلیلیش این بود که برای حفظ آبروی خانواده بوده بعد مدتها رابطه یک روز در عرض چند ساعت تماس گرفت و گفت یک خکاستگار آشنا دارم تحت فشار خانواده هستم مدتی ما باهم نباشیم من به بهانه ای اگر شد بهش بگم نه و توهم تماسی نگیر در این مدت منم الان هیچ توضیح منطقی ندارم که بدم من فرداش زنگ زدم و گفتم اینکه خواستگاری داری قبول ولی باید به من توضیح میدادی نه اینکه یه هو بگی پیام نده من میخام با این آقا مدتی تلفنی رابطه داشته باشم اگه جوابم منفی شد باهات تماس میگیرم که البته بنظر من حرف بسیار زشتی بود و برخورنده البته خیلی چیزها رو با لحن آروم و به اصطلاح زبون بازی بیان میکنه سوال من از شما اینه که این دختر حتی اگر برگرده آدم قابل اعتمادی هست برای یک رابطه عاطفی
    دائما حرف از عشق و علاقه و زندگی مشترک میزد ولی در عمل من چیزی دیدم تعجب آور واقعا و منفعت طلبی محض
    ممنون میشم راهنمایی کنید جواب این خانوم در صورت برگشت چی باید باشه؟

    1. دروغ گفتن اسم و..می تواند ناشی از فرهنگ و جامعه باشد که ایشان ترس اتمام رابطه و اسیب دیدن داشته است و بهمین دلیل به میزان اعتماد به شما حقایق بیشتری از خود بیان می کرده است. ولکن اینکه ناگهان به شما خبر خواستگار را داده است اگر رابطه شما جدی بوده است و حرفهایی جدی درباره اینده زده بودید نشانه غیر قابل اعتماد بودن ایشان است.

  98. سلام وقتتون بخیر.خواستگاری داشتم که ازهرلحاظ موقعیت خوبی داشتن وخونوادم هم ایشونو قبول داشتن ایمان ونجابت ایشون باعث شد که نسبت به ازدواج بااین آقا مطمئن شم من آیندمو باایشون ساخته بودم حدود۴ماه باهم درارتباط بودیم تو چندبار آخری که بیرون رفتیم ایشون دست منو گرفتن بغل کردن منو بوسیدن ودفعه اخراین حرکات بیشتر وتقریبا حس کردم ایشون میخوان نیاز جنسیشونو ارضا کنن من تو دوران کودکی از طرف یکی از آشنایان مورد ازارجسمی قرار گرفتم تو سن ۱۹سالگی هم یه ادم اشتباه وارد زندگیم شد وچندباری منو بزور بوسید ویه سری حرکت هاانجام داد والان با حرکت این خواستگارم علاوه براینکه همه چیو بهم زدم حتی بااینکه دوسش داشتم نسبت بهش سرد شدم وباعث شد خاطرات بد گذشتم تداعی بشه از طرفی نسبت به خودم احساس گناه دارم که چرا اجازه دادم این اتفاق بیفته وهمه چی خراب شه ویا اینکه من قول دادم اجازه نمیدم که کسی بهم دست بزنه واحساس گناه دارم که شاید من هم دوست داشتم تواون لحظه این اتفاق بیفته.بعد اون اتفاقا خودم اجازه ندادم خونوادش انگشتر بیارن وهمه چی رو بهم زدم این روزها واقعا حال بدی دارم توروخدا کمکم کنید

    1. وقت بخیر. شما باید سریعا با مراجعه به یک درمانگر حال خود را بهبود ببخشید. این موضوع می تواند پس از ازدواج نیز برای شما مشکل ساز شود. حرکت او در دوران آشنایی رسمی که بین شما بوده است لزوما غیر طبیعی نمی باشد. بر فرض عدم تناسب با فرهنگ شما عکس العمل شما بیش از اندازه بوده و ناشی از مشکل کودکی شما است

      1. سلام دکتر
        من و دوس پسرم عاشق همیم و من ی اردک داده بودم ک پارتنرم بران نگه داره خونشون و مادرم به مادر ایشون زنگ زدن چندبار ولی مادرشون جواب نمیدادن وقتی گفتم چرا اینجوریه مادرت بعد دوسال ک زنگ میزنیم جواب نمیده گفت مدلشه و خیلی از بقیه بهتره و منم عصبی شدم و گفتم نشونه بی شخصیته و ایشون به من بعد از چند سال برای اولین بار بی احترامی کردن و گفتن تو گه خوردی که به مادر من اینجوری میگی وایسا ی دهنی از و خونوادت بشکونم (تهدیدم کردن)
        من همچنان دوسشون دارم و الان ۱ هفتس ک باهم صحبت نکردیم
        من نمیدونم باید چیکار کنم دکتر

        1. شما از ایشان عذر خواهی کنید. در صورتی که نپذیرفتند باید بدانید که او فرد مناسبی برای شما نیستند زیرا نمی توانند کینه را فراموش کنند و این موضوع در ازدواج که مشکلات زیادی بوجود میاید همواره با قهر و کینه وپرخاش او همراه است.
          ببینید ایا واکنش پرخاش ایشان چقدر تکرار شونده و طولانی است

  99. سلام
    امیدوارم حالتون خوب باشه
    من چهارده سالم هست ولی خوب تقریبا از ۳ سال پیش عاشق به دختر خانومی شدم و خیلی رابطم باهاش خوب بود ولی خوب تا ۱ سال هیچکدوممون ابراز نکردیم ولی خوب پیاپی برای هم کادو میفرستادیم و واقعا عاشق شده بودیم تا پارسال که من دیگه بهش گفتم و در کمال ناباوری بهم گفت باید فکر کنم گفتم باشه ۱ هفته بعد گفت نه من با کسع دیگه ای هسم ولی خوب من وابستش شده بودم و نمیتونستم به همین علت از خواهش کردم ولی بازم قبول نکرد و گفت من عاشقت بودم خیلی زیاد ولی دیر پا پیش گذاشتی
    بعد از چند مدتی دوباره با هم خیلی خوب شدیم و تا اینکه دوباره یشب گفت بیا سطح دوستیمونو بیاریم پایین تر ولی خوب طبق معمول من نتونستم و خواهش کردم و … ولی خوب یهو عصبی شدم و گفتم بسه دیگه! من نمیدونم هر کاری میخوای بکن و اونم گفت هر وقت خواستی منو بعنوان یه دوست ببین ولی عاشق نه
    منم از اونشب دیگه بهش پیام ندادم ولی هنوز فکرم درگیرشه و واردهر رابطه ی که میشم فقط برا ۲ روزه و من میکشم کنار چون نمیخوام بهش خیانت کنم و یجورایی هم ترسیده شدم نکنه دوباره به اینک وایسته شم و …
    پیشنهاد شما چیه؟
    للخشید متنم ژولانی شد

    1. میخوام بدونم چرا یک دختر باهات تو یه تخت میخوابه بعدش واسه چیز مسخره کنار میکشه بعدش بعد یه مدت خودش پیام میده ،زنگ میزنه،ولی دیگه مثل قبل بهت علاقه نداره و فقط میخواد که یه دوست معمولی باشین و همه جوره پای دوست معمولی بودن وای میسته حتی اگه باز هم بحثتون بشه دوباره خودش پا پیش بزاره وپیام بده و هر سری سر این موضوع بحث کنیم و باز دوباره همین جریان ۵ساله ادامه داره،میخوام بدونم چی تو مغز پوکش میگذره ،الان ما زاپاس شدیم؟یا داره باهامون بازی میشه ………

  100. سلام آقای دکتر، وقتتون بخیر.
    من متولد 80 هستم و با پسری که متولد 68 هستند در گروهی داخل تلگرام آشنا شدم و بعد از مدت زمان تقریبا دو سال قرار ملاقات حضوری گذاشتیم. در صورتی که هر دو در تهران زندگی می‌کنیم و خیلی راحت میتونستیم همدیگر رو زودتر ملاقات کنیم و از طرف ایشون برای قرار گذاشتن خیلی اصرار بود اما من با توجه به تعاریفی که ایشون از گذشتشون کرده بود دلم نمیخواست ببینمشون در صورتیکه خیلی بهشون علاقه‌مندم و از خیلی نظرها همدیگه رو درو میکنیم. خلاصه بعد دو سال تونستم خودمو قانع کنم که گذشته، گذشته و زمان حال مهمه. حالا که با همدیگه شکل رابطمون رو عوض کردیم، من خیلی بیشتر از قبل اذیت میشم.
    اون زمان اول آشنایی که ما چت میکردیم من از ایشون سوالاتی می‌پرسیدم درباره روابط قبلیش و دوستی‌های سابقش و ایشون خیلی با افتخار و با جزئیات کامل از روابط جنسیش و دخترهایی که باهاشون در ارتباط بوده، صحبت کرد. حالا کوچکترین اتفاقی که میفته من یاد حرفهای سابقش میفتم و رابطه زمان حالمون خراب شده. همش دارم اذیت میشم! به نظر شما راهکاری برای کنترل افکار منفیم وجود داره؟ من خیلی بهش علاقه مندم و دلم نمیخواد ترکش کنم ولی از طرف دیگه خیلی دارم اذیت میشم‌.
    مثلا امروز میگه بیا با اسنپ بریم بیرون، یاد این افتادم تعریف کرده بود با دوست‌دختر سابقش با اسنپ میرفتن بیرون و بعد خونه دوست‌دخترش میرفته…
    یا مثلا از شمال بدم میاد یا حتی از پژو ۲۰۶ متنفرم! چون ایشون مدتی شمال زندگی کرده، اون اوایل برام تعریف کرده بود که پژو ۲۰۶ داشته و با دوست‌دخترش توی ماشین رابطه جنسی برقرار میکردن!
    من هر دفعه یاد این مسائل میفتم دلم میخواد خفش کنم!!! و همیشه حرف از جدایی میزنم ولی دلم نمیاد که جدا بشم! ایشونم میگه که درسته تجربه های زیادی داشته ولی من عشق اولشم و دوستم داره، هر وقتم یاد این مسائل میفتم گریه میکنه و میگه دوست داره زودتر این مشکلمون حل بشه و قصدش ازدواجه!
    ببخشید زیاد تایپ کردم خلاصه سوالم اینه که راه حلی برای اینکه افکار منفی ذهنم رو کنترل کنم وجود داره؟ میتونم رابطه رو ادامه بدم؟

    1. متاسفانه رابطه شما بدلیل نادانی ایشان از ایتدا بشکل درستی اغاز نشد. هیچ راهی وجود ندارد و شما اگر قرار باشد با او در ارتباط باشید این افکار تکرار می شود. کوچکترین لغزش ایشان باعث می شود تمامی خاطرات زنده شود.
      اما سوال مهمتر انکه چرا شما با وجود تعذیف این مسائل همچنان به ارتباط ادامه دادید. برای درک پاسخ به مقاله تله رها شدگی در سایت مراجعه کنید.

      1. سلام مجدد جناب دکتر. ممنون از پاسخگوییتون.
        سوال پرسیدید که با وجود این تعریف ها چرا من به رابطه ادامه دادم؟ من همانطور که گفتم رابطمون به صورت مجازی شروع شد، من اون اوایل اصلا سوال‌هایی که می‌پرسیدم و پاسخ‌هایی که دریافت می‌کردم رو جدی نمیگرفتم، فکر میکردم یه رابطه مجازیه و بعد اکانتم رو پاک میکنم و تموم میشه! ولی این اتفاق نیفتاد و هر وقت خواستم رابطم رو با ایشون تموم کنم نگران بودم که الان ایشون میرن و با یکی دیگه آشنا میشن! دلیل دیگش این بود که ما رشته های تحصیلیمون یکیه و خیلی کمک ازش میگرفتم، با خودم میگفتم اگر رابطم رو باهاش تموم کنم از کی میتونم توی انجام پروژه های دانشگاه کمک بگیرم! به خودم اومدم دیدم وابستش شدم، دوستش دارم و نمیتونم ترکش کنم! اگر از همین افکار منفی که نسبت به گذشتش توی ذهنم میاد فاکتور بگیریم، در زمان حال هیچ مشکلی با هم نداریم. ولی هر حرفی میزنن یا هر رفتاری انجام میدن که حتی نشون دهنده علاقشون به منه، من یاد روابط جنسی یا حتی ممکنه جنسی هم نبوده باشه و صرفا عاطفی بوده در گذشته‌شون میفتم.

  101. سلام وقتتون بخير
    من زماني كه ١٦ سالم بود به پشتيبان كنكورم علاقه مند شدم ايشون ٦ سال از من بزرگتر بود. به مدت سه سال اين علاقه رو پنهون كردم تا جاييه كه حتي فكر ميكرد من ازش خوشم نمياد
    بعد از اينكه كنكور دارم و رفتم دانشگاه بعد از دو ترم بهش زنگ زدم كه جواب نداد بهش پيام دادم و خودم رو معرفي كردم
    خيلي استقبال كرد و تحويلم گرفت كلي صحبت كرديم و راجب دانشگاه و اينا ازم پرسيد من چون نميخواستم متوجه بشه دوسش دارم گفتم يه روز هماهنگ كنيم كه هم ايشون باشن هم مشاور كنكورم كه ببينمشون
    گفتن حتما و بهت خبر ميدم و اينا ولي خبري نشد كه خودم پيگير شدم و بهش گفتم كه من اگه ميخواستم مشاور رو ببينم به شما پيام نميدادم اونجا تا حدودي گوشي اومد دستش و كلي تعجب كرده بود و ميگفت تو كه با من خوب نبودي بعد با هم رفتيم بيرون كافه دوستش برد منو كلي حرف زديم اخرش برگشت بهم گفت احساس ميكنم يه چيزي ميخواي بگي ولي نميگي منم انكار كردم تا خودش برگشت گفت تو منو دوس داري؟ منم نميدونستم چي بگم واسه همين گفتم اره اونم بلافاصله گفت منم دوست دارم و من واقعا فك كردم معجزه شده خلاصه موقع خدافظي گفت كه شب كلي حرف ميزنيم و منم كه خوشحال ترين بودم ولي پيام نداد بازم فردا شبش خودم پيام دادم كه گفت داشتم تا الان فك ميكردم چون به نتيجه اي نرسيدم پيام ندادم و واقعا قفل كردم از حرفات بعدش هم گفت با وجود همه علاقه ام نميتونم و شرايطش رو ندارم كه كنارت باشم
    خودش پزشكي ميخونه و مدرس زيست هم هست گفت وقتشو امادگي قبول مسئوليت رو ندارم من خيلي غرورم رو شكوندم و بهش اصرار كردم ولي قبول نكرد و گفت هميشه مثه يه دوست رو من حساب كن بعد از اون حرف ميزديم و يه بار ديگه هم بيرون رفتيم كه واقعا رفتارايي ميكرد كه فك ميكردم دوسم داره ولي بعد از اون ديگه هر دفعه به يه بهونه اي قرار رو پيچوند
    خودش ميگفت بريم بيرون ولي خودش خبر نميداد
    منم ديگه اخرش قاطي كردم و گفتم با شخصيت من بازي نكن اگه نميخواي بياي بيرون
    بهم گفت واقعا دوست دارم ببينمت راستش دارم از ايران ميرم و دوس دارم ببينمت و بغلت كنم و خاطره بسازيم و از اين حرفا ولي حتي واسه يه قرار هماهنگ نميكرد منم بهش اعتراض كردم و از اون به بعد ديگه حرف نزديم و تقريبا تموم شد ارتباطمون
    سوال من از شما اينه كه من الان بايد چيكار كنم ايا برگردم؟؟ تلاش كنم؟؟ يا بيخيال شم؟؟ اين رفتاراش نشونه از چيه؟؟ دوسم داره يا نه؟؟
    ببخشيد سرتون رو درد اوردم

    1. سلام. احتمالا یکی از مشکلات او بزرگتر بودن او از شما است. اختلاف سن وقتی بزرگتر می شوید کمتر خودش را نشان می دهد. یعنی وقتی مثلا شما 23 ساله و او 29 ساله باشید کمتر این اختلاق رامتوجه می شوید. البته ممکن است در ان زمان نیز از نظر او این اختلاف سن موضوعی اساسی باشد.

  102. سلام
    دکتر سنایی ، ببخشید ، ممکنه لطفا کمکم کنین فقط از شما بر میاد من شرایط خیلی خوبی ندارم لطفا دقیق بخونید و جوابم بدید.
    جناب دکتر من پسر و ۱۶ ساله هستم. در کلاس فیزیک که مختلط بود دختر خانومی شرکت داشتند. من عکس ایشون رو توی سایت آزمونها دیدم.
    من ایشون رو حضورا ندیدم و کلاس هم مجازی بوده.
    حدود دوهفته قبل بهشون به بهانه سوال درباره آزمونها و تحصیل پیام دادم. من در دلیرستان استعدادهای درخشان تحصیل میکنم و فهمیدم ایشون هم توی دبیرستان فرزانگان(استعدادهای درخشان دختران) درس میخونن.
    دختر خیلی فعالی توی کلاس بودن.
    به بهانه اینکه دارم از تلگرام میرم و واتساپ دارم برای اینکه اگر کلاسی بود من بهتوندبگم و … ، شماره ش که واتساپ داشت بهم داد.
    پس از مدت چند ، یک بار تلویحا بهشون اعلام علاقه کردم ؛ گفتم :« همینکه باهاتون حرف میزنم هم از تنهایی در میام و هم آروم میشم».
    البته در طول همه صحبت های ما ، ایشون جوابهاش تک کلمه ای بود.
    آخرش روز بعد از اینکه تلویحا اعلام علاقه کردم ، مستقیما ازش خواستم که بیاد از الآن ازدواج کنیم. بهش گفتم که به شما علاقه دارم و به خاطرتون غرورم رو شکستم و بهتون ابراز علاقه کردم و با من ازدواج میکنید؟
    یک کلمه نوشت متاسفم و بلاکم کرد فکر کنم.
    چند دقیقه بعد توی یه پیامرسان دیگه حرفام رو ادامه دادم ؛ پیام اومد که پسرم این پیاما برای ما میاد و نازنین اصلا تلگرام نداره و بهتره به درست برسی لطفا مزاحم دخترم نشو.
    من بهشون گفتم که شمارتون برمی دارم برای آینده رسما خدمت میرسم ، جواب داد حذف کنید لطفا
    در نهایت یک پیام دیگه نوشتم براش که من شرایطم خوبه و خونواده خوبی دارم ، فکر میکنم اصلا نخوندش و گفت که لطفا پیام ندین
    من جوابش رو دادم که : شما انگار پیامم رو نخوندین که بعدش اینجا هم بلاکم کرد.
    توی تلگرام بهش پیام دادم که من کلاس فیزیکم رو تغییر دادم و متاسفم از برخوردتون.
    جواب داد که من از تون خواستم پیام ندین اما پیام دادین و فلان آخرش هم گفتم پیام ندین ممنون میشم
    من هم نوشتم با کمال میل! و اون جواب داد ممنون و من هم بهش گفتم که «خجالت بکشید ، بسه دیگه».
    از اونجا صحبت قطع شد و من هم کلا از همه فضای مجازی بیرون اومدم تا اینکه امروز دوباره پیام دادم بهش راجع به نظر خواهی راجع به یه مدرس که آیا این مدرس کارش خوبه یا نه ؛ دید ولی جوابم نداد.

    دیگه چیزی ننوشتم و حتی این پیام قبلی رو هم پاک کردم.

    به نظر شما
    ۱) باید چه کرد؟
    ۲) من اگر ایشون رو بخوام آیا راهی هست؟ برای آتی اگر بخوام پا پیش بذارم چی؟ باید چه کنم؟چطور باید برخورد کنم و ادامه بدم؟ میشه دلشون بدست آورد؟
    ۳) به نظر شما ممکنه ایشون به من علاقه داشته باشه یا این علاقه ممکنه ایجاد بشه؟
    ۴) آیا علت اینکه جواب هاشون از ابتدا تک کلمه ای و سرد بوده و اینکه خواسته من رو رد کردن ، نشانه پاکی و نجابتشونه؟ یا اینکه ممکنه توی رابطه با کسی دیگه باشن؟

    1. وقت بخیر. اجازخ بدید مدتی زمان بگذرد. حدود 6 ماه و بعد مجددا از طریق کسی که او را بشناسد وارد عمل شوید. بیش از این پیام ندهید زیرا حالت مزاحمت پیدا می کند و باعث می شود شانس خود را از دست بدهید.
      علاقه در حال حاضر وقتی نمی شناسد شما را چطور ممکن است داشته باشد.
      رد کردن تماس نشانه ان است که نمی تواند به کسی که نمی شناسد اعتماد کند

  103. سلام جناب اقای دکتر خداخیرتون بده
    ۳۲ سالمه و با پسری ۶سال بزرگتر ازم ۵ماه تو رابطه بودیم. از لحاظ سطح فرهنگی پایینتر از ماست ولی برام مهم نبود یعنی من برا ازدواج نمیخواستمش و خودش میگفت ازدواجی نیستم.یکی دوبار قهر کردیم که خیلی بد باهام حرف زد .خودش وانمود میکرد از دروغ بیزاره ولی بار سوم اب سردی ریخت روم. تو اوج خوشی و مهربونی بودبم که عکس دختری رو نشون داد گفت از من دست بکش. توکه همیشه میگفتی منو میشناسی بفرما بهت ثابت کردم نمیشناسی منو. یعنی تا یک هفته غذا نمیتونستم بخورم با اینکه تودم برا تفریح و حال دل خودم میخواستمش و برا ازدوام بدردم نمیخورد. ولی انگار کاینات رو دست زد بهم بدجوری زمین زد منو. البته بگم کم کم عاشقش داشتم میشدم و با همه اخلاق و کرداراش گفتم اشکال نداره دوس داریم همدیگه رو . البته این رفتن با یکی دیگش هم فک کنم انتقامی بیش نبود پسر مغرور و لج بازیه چون قبلا بهم گفته بود چرا تو دوران قهرمون با اکیپ دختر پسر رفتی بیرون احتمالا خواسته بگه منم حرص تورو درمیارم ولی عاخه من بعد هر دعوا فک میکردم کلا تمومه رابطه. و بخودش هم گفتم هرجا میرم دوس دارم توهم باشی جایی نیست یا کاری نیست که بترسم و ازت مخفی کنم.و این خیانتش هم الکیه احساس میکنم احتمالا میخواست گریه و زاری کنم و بهش وابسته شم. ولی بعد ۵ماه یخ زدم چه دروغایی که نگفت بهم. حتی گفت بخاطررت سیگارو ترک کردمم که بعد فهمیدم دروغ محضه. محیط کارمون یکیه هروز میبینمش ولی محلش نمیزارم خیلی سخته . همون روز اول بلاکش کردم از همه جا. نمیدوم چیکار کنم. این ادم مریضه یا من خیلی حساسم. هردومون سابقه شکست عاطفی شدید داشتیم طوری که من بعد شکست سنگینم تا ۶سال هیچ رابطه ای نداشتم و بدبین بودم به پسرا. اون هم احساس میکنم خیانت دیده از دختر که اینکارو کرد باهام تا دید دارم دلبستش میشم نامردی کرد و ولم کرد توی اوج بدون هیچ دعوایی اصن. خودش گفت سرکارت گذاشته بودم خیلی دارم میسوزم. همیشه براش مهربون و صادق بودم واقعا دنبال دلیلم چرا. تو دعوا هم هیچی نمیتونم بهش بگم همش مونده شده بغض دوس دارم حرفامو بشنوه بعد ولش کنم. چون خیلی حرفا بهش نزدم ولی اون هرچی از دهنش درومد گفت.

    1. شما دچار الگوی طرد و رهایی هستید. مقاله تله رهاشدگی و نیز مقاله چرا در روابط عاطفی خود احساس طرد شدگی میکنم را در سایت مطالعه کنید تا بهتر به دلیل علاقمندی خود به او پی ببرید.
      موارد گفته شده در مقاله بهبودی بعد از قطع رابطه عاطفی را عمل کنید تا زودتر از نظر عاطفی رها شوید.
      مسلما این ارتباط و شخص ایشان مناسب شما نمی باشد و بهتر است رابطه بی هدف را ادامه ندهید.

      1. ممنونم جناب اقای دکتر. دقیقا تله رهاشدگی دارم همیشه حتی در اوج خوشی هم میگم بعدش یه اتفاتق تلخه و من تنها میشم مثل همیشه. ولی من نیاز دارم به یه جنس مخالف نه بخاطر نیاز جنسی کلا بیرون رفتن وقت گذروندن. چون پدرم جدا زندگی میکنه ایران نیست اصلا و رابطمون خوب نیست باهم . من تو زندگی همش احساس خلا میکننم از محبت جنس مخالف. بخاطر همین هر جنس مذکری بهم محبت میکنه سریع هوا برم میداره بعدش میبینم که من توهمی بودم اصن منظوری نداشته. عاخه چیکار میتونم بکنم هروز این اقا رو میبینم و تظاهر به بیخیالی میکنم درحالی که زندگیم بهم ریخت ساده لوحانه داشتم حتی برا ازدواج باهاش هم فکر میکردم. یه راهکار بدین چطور کلا فراموشش کنم بلاکش کردم ولی باز گاهی چک میکنم درحالی که اون نمیبینه و نمیفهمه. اون هم دوباره رفتارایی که ترک کرده بود رو داره انجام میده مثل سیگار و دوستای ناباب و شب گردی. من فقط چطور با این وابستگیم کنار بیام. همش دنبال جایگزینم ولی خب نیست و باشه هم اعتمادی نیست دیگه به غریبه اینکه تقریلا نزدیکم بود اینطور شد. الان فقط میخوام ببینمش و دلیل بخوام و کلی حرفای دلم رو بهش بزنم که نگه من نمیفهمم چه جونوری بوده ولی میدونم اشتباهه اخه هروزم چکش میکنم چطور غلبه میشه کرد با اینکه از هر لحاظ به هم نمیخوریم سطح فرهنگ و خانوادگی و معاشرت و ادب و سلامت بودن ولی منو وابسته کرده به رفتاراش و محبتاش‌. یه راهکار برای فراموشی میخواستم. ممنون

        1. راهکار در مقاله بهبودی بعد از قطع رابطه عاطفی به تفصیل داده شده. می توانید با یک رواندرمانگر در این روزها مشاوره کنید تا قدم به قدم در کنار شما حضور داشته باشد.

  104. سلام
    دختری سی ساله هستم که از سن ۲۸ سالگی و از طریق مجازی با آقایی که یکسال از خودم کوچک تر بود آشنا شدم آشنایی ما در بستر کار پژوهشی شکل گرفت و از طریق گروه مهاجرتی مشترکی که هر دو توش عضو بودیم . چون هر دوی ما زمینه کاری و قصد مهاجرت به یک کشور رو داشتیم . من اوایل رابطه خیلی از ایشون خوشم نمیومد و رابطه اصلا برام جدی نبود و با وجود اینکه مکان سکونت ما با همدیگه فاصله زیادی نداشت هرگز عزمی برای دیدار حضوری هم نداشتیم . حدود شش ماه بعد از آشنایی اولیه ایشون کارشون جور شد و رفتن و بعد مهاجرت با وجود اینکه من خیلی اصرار کردم رابطه مون رو قطع کنیم ایشون اصرار شدید کردن که بمونیم و هی به من محبتش بیشتر و بیشتر شد . متاسفانه به دلیل مسائل پاندمی تلاش های من تو این دو سال و نیم رابطه برای رفتن تا الان با شکست مواجه شد. ولی ایشون همیشه پشتیبان من بود و میگفت هر جای دنیا هم نهایتا بری ما میتونیم رابطه مون رو داشته باشیم و فضای صمیمیت رابطه رو بشدت گسترش داد . و زمانیکه من بهش دیگه اعتماد کامل کردم و بهش تکیه کردم چون فکر میکزدم کسی که از من دوره و انقدر منو میخواد برای همیشه من رو میخواد به طور ناگهانی اوند و اولش گفت یکم سطح دوستی رو کم کنیم و بعد که با واکنش خیلی منفی من مواجه شد دیگه روش وا شد و حرفهایی زد که من فقط از تعجب داشتم شاخ در میاوردم . انگار اصلا منو دوست نداشته و من نمیفهمم من رو که نمیدید و نزدیکش نبودم هدفش از دو سال وابسته کردن من و رفتن چی بود واقعا . خیلی اصرار کردم که در مورد مساله مون بریم پیش مشاور صحبت کنیم کمی زمان بدیم قبول نکرد اصلا و هی بد و بدتر شد و این اواخر هم همش با من بازی روانی راه انداخت که به من پیام‌ندا چون میخوام برم تو رابطه و … اینم بگم من به ایشون خیلی سرویس علمی و درسی دادم تو این دو سال و الان بشدت احساس بدی دارم هم مورد سو استفاده عاطفی بودم هم علمی هم شخصیتی و بدون هیچ دلیل روشنی و با گفتن این جمله که حس سابق رو بهت ندارم و نمیخوام دروغ بگم بهت روی دو سال رابطه خط کشید . البته بگم اصرار داشت که دوست معمولی من بمون و تو برام با ارزشی ولی رابطه عاطفی برام تموم شده . من میخوام دلیلش رو بدونم اقای دکتر چرا این کار رو کرد اینم بگم ایشون تجربه شکست عاطفی سنگینی تو سن ۲۴ سالگی داشت و حس میکنم همیشه تو این دو سال من داشتم چوب اون شکست رو میخوردم . و اینکه نمیتونم فراموشش کنم و خیلی منو وابسته کرد و یهو گذاشت رفت حالم بعد چهارماه جدایی بهتر نیست که بدتره و یک پتک اساسی زده به اعتماد بنفس من

    1. این رفتار ایشان ناشی از تله ترک و طرو رهایی در اوست. بعضی از افراد بدلیل این مشکل تنها تا زمانی به شخصی علاقمند هستند که از او مطمئن نباشند و فرد مقابل کاملا درگیر رابطه نشده باشد ولی بمحض انکه او درگیر رابطه شده و بدیگری نشان دهد که وابسته شده است انها نسبت به رابطه سرد می شوند. به همین دلیل هرقدر بیشتر شما برای رابطه تلاش کردید او بر رفتن مطمئن تر شد.
      بهترین کار ان است که بدون مقدمه و توضیح رابطه را تمام کرده بیرون بیایید و پاسخ او را بهیچوجه ندهید. در غیر اینصورت با احساسات بدتر و زخم کاری تر در نهایت رابطه تمام می شود

  105. چگونه توانستم با کمک نویسنده دکتر سانگو با شوهرم تسویه حساب کنم ، من 47 ساله هستم ، دارای سه فرزند ، یک صبح حدود 8 ماه پیش شوهرم از تختخواب بیدار شد و دیگری گفت که باید آن را بشکنیم او دیگر علاقه ای به ازدواج ما ندارد ، این کلمات مرا متعادل کرد و تقریباً غش کردم ، به او دروغ گفتم و پرسیدم چه اتفاقی افتاده است ، اما او از گفتن چیزی امتناع ورزید ، در همان ماه از خانه خارج شد و مرا با فرزندان تنها گذاشت و صادق باش ، برای من آسان نبود ، حتی به خواهرانش گفت که به من کمک کنند تا اگر ناآگاهانه اشتباه کردم و همه لذتها به گوش ناشنوا می رسیدم ، ببخشم. من از یک سکوی دیگر به دنبال کمک بودم ، اما همه چیز شکست خورد تا اینکه من مقاله ای در مورد یک انسان روحانی را خواندم – نویسنده ای به نام دکتر سانگو ، مشکل او را برای او توضیح دادم و او به من گفت برخی از اطلاعاتی را که به او دادم به من بده ، او به من گفت که این مرد ذهن خوبی ندارد که توسط زن دیگری مورد دستکاری قرار می گیرد ، بنابراین او به دنبال طلاق است اما به من گفت نگران نباشم که بعد از سه روز تمام نگرانی های من پایان می یابد و من بیشتر از همه تعجب می کنم املائی که توسط دکتر سانگو بزرگ گفته شد شوهرم او را به خانه فراخواند و حتی از من پرسید که چه مدت از خانه دور است ، من واقعاً خوشحال شدم که ازدواج من توسط نویسنده بزرگی به نام دکتر سانگو نجات یافت ، طلاق هرگز اتفاق نمی افتد ، من در محل کار خود ارتقا پیدا کردم ، همه چیز در زندگی من تبدیل به یک نویسنده خوب و بزرگ می شود دکتر سانگو باید از همه اینها سپاسگزار باشد. اگر با مشکلات ازدواج روبرو هستید ، اگر به دنبال جنین رحم هستید ، اگر می خواهید یک معشوق سابق را بهبود ببخشید ، اگر می خواهید تعداد قرعه کشی شاد را داشته باشید ، اگر به جادو های محافظتی ، طلسم های ثروت و غیره نیاز دارید. در صورت تمایل با هرگونه کار طلسمی با دکتر سانگو تماس بگیرید و برای همیشه از آن راضی خواهید بود زیرا تمام خواسته های قلب شما برآورده می شود. می توانید از طریق ایمیل با او تماس بگیرید. ایمیل: spellspecialistcaster937@gmail.com

  106. سلام آقای دکتر. این مقاله بر جدایی همیشگی تاکید داره درحالیکه بعد از خوندن کتاب شازده کوچولو احساس کردم وظیفه دارم به رابطم برگردم. این دو تا دارای تناقض نیستن؟ لطف میکنید تحلیلی از کتاب شازده کوچولو داشته باشین. و اینکه من سعی کردم مثبت گرایی نسبت به دوستم رو در ذهنم تقویت کنم و این جدایی رو هم بپذیرم بنابراین هدیه هاشو دور نریختم و اگه تو خیابون باهاش برخورد کنم به رسم احترام حالش رو میپرسم چون ذهنیت مثبتی دارم و همه چیز رو بخشیدم و به عنوان یه آشنای قدیمی در نظر میگیرمش و به نیکی ازش یاد میکنم در عین اینکه رابطم رو به کلی پایان دادم. به نظر شما در این مورد اشتباه میکنم؟ هر چند که سعی میکنم اینطور باشم و میزان موفقیتم رو در تسکین درد نمیدونم.

    1. بعد از یکسال از قطع رابطه عاطفی و بهبودی شما می توان او را بعنوان یک اشنای محنرم در نظر گرفت و دورادور در صورت نیاز در تماس بود ولی پیش از ان باعث اذیت شما می شود.

    2. شازده کوچولو خام بود و در واقع گلش بد نبود ، در دنیای واقعی نباید گرگها رو به گل لطیف و پاک شازده کوچولو تغبیر کرد
      البته احساساتی شدن انسان رو خیلی به اشتباه میندازه

  107. سلام و وقت بخیر خدمت شما اقای دکتر، ممنون از مطالب مفید و خوبتون. من دختر ۳۱ ساله هستم یک مدتی با یک پسری که ظاهرا قصد ازدواج داشت و از طریق اشنا بهم معرفی شده بودیم اشنا شدم، رفت و امد بیرون داشتیم در اخر هفته ها و بعد یک مدت کوتاه این اقا خونه دوستش رفت و بعد ارتباط ما کمرنگ تر شد، البته قبل از این کمرنگ شدن رابطه یک مشکل ظاهری در ارتباط با من داشتند که قابل ذکر نیست متاسفانه و خیلی هم مسخره به نظر میاد برای بهم زدن رابطه و بعد گفت که تو ادمی هستی که انگار حرف حرف خودته و منم همچین ادمی هستم و ما با هم به مشکل خواهیم خورد، این پسر از لحاظ خانواده ما ادم موجه و خوب، با تعادل روانی به نظر میومدن و مشکلی با هم نداشتیم در ظاهر و دوران کوتاه خوبی با هم سپری کردیم، بدون کوچکترین بی احترامی و ناراحتی، و ایشان بچه طلاق بودند، چون پدر و مادرشان حرف هم را متوجه نمی شدند ظاهرا، من متاسفانه بعد از اینکه باهم خداحافظی کردیم بعد یک مدت بهش پیام دادم و او هم جوابم رو سریع میداد و احساس کردم میخواد این ارتباط در جریان باشه ولی خودش شروع کننده نباشه. راستش ممنون میشم راهنمایی و نظری در این رابطه دارید در اختیارم قرار بدهید، از شما ممنون میشم.

    1. بهتر بود بعد از قطع رابطه عاطفی از سمت ایشان شما اقدامی نمی کردید اما اگر بار دیگر ایشان رابطه را کات کردند و بهانه جویی کردند باید بدانید که این شخص فرد مناسبی برای شما نیست و با قاطعیت ارتباط عاطفی خود را قطع کنید.

  108. سلام خسته نباشید من پسری ۳۱ ساله هستم که ۳ سال پیش با دختری آشنا شدم که ۷ سال از من بزرگتر بود ، ما از طریق فضای مجازی باهم آشنا شدیم و حدود دو سال رابطه داشتیم البته ایشون خارج از کشور زندگی می‌کردن و تو این مدت فقط یکبار اون هم بمدت یک هفته همدیگرو دیدیم اوایل این خانوم به من وابسته شد ولی بعد مدتی من به شدت به این خانوم وابسته شدم ، بعضی اوقات یهو سرد میشد و چند روزی ازش خبری نمیشد بعد چند روز برمیگشت گرم می‌گرفت ، خودش اصرار میکرد و می‌گفت هیچوقت منو تنها نزار!!! ، تا اینکه بار آخر همین یک سال پیش خیلی جدی گفت که من دیگه ایران نمیام و فقط دوست معمولی باشیم و خیلی راحت منو ترک کرد ، من واقعا از اینکه رفته ناراحتم ولی موضوعی که بیشتر منو ناراحت می‌کنه اینه که خیلی راحت از من جدا شد ، واقعا من هیچوقت رفتاراشو درک نمی‌کردم ، من فقط میخوام بدونم علت اومدنش چی بود و علت رفتنش چی بود ؟ نزدیک یک ساله که رفته و من هنوز درگیر سوال های بی جوابی هستم که هیچ پاسخی برای این سوالها پیدا نمیکنم.
    با تشکر از شما

    1. وقت بخیر. ایشان دچار تله رهاشدگی بوده اند. مقاله تله رها شدگی را در سایت بخوانید. برای بهبودی بعد از پایان رابطه عاطفی خود بهتر است هرگونه ارتباط را با ایشان قطع کنید.

      1. یعنی منظور شما اینه که این خانوم از مرد دیگری طرد شده و بعد به سمت من اومده ؟

      2. منظور شما اینه که این خانوم از طرف مرد دیگری طرد شده بعد به سمت من اومده ؟

  109. سلام.وقت بخیر.زنی ۳۹ ساله هستم .۵ سال پیش با پسری که ۸ سال ازم کوچکتر بود وارد رابطه شدم.کلا با هم زندگی میکردیم.مدام و ۵ روز تو هفته.خانوادش هم در جریان بودن و خانواده و دختر من هم.ارتباطمان خیلی خیلی خوب بر پایه احترام و عاشقانه.مسافرت میرفتبم با خانوادش و در کل ی زندگی دایمی.بخاطر برخی مساعل کدورت بین خانوادش افتاد با من.من کلا قصد ازدواج باهاش رو ندارم.ار نطر مالی صعیفه که گاهی خودم کمکش میکردم.الان بخاطر شرایط سخت خانوادش و امنیت روانی نداستن در خانه مادرش مجبور ب ازدواج شده که تشکیل زندگی بده
    تو این ۵ سال کوچکترین بی حرمتی و خاطره بدی ازش ندارم
    حتی اعتماد بنفس ویران شدمو تو زندگی گذشته ام،بهم برگردوند.الانم من پذیرفتم بره ب زندگیش برسه.انقد دوسش دارم نمیخام اذیت شه و راستش ادامه دادنش سخته برام.جواب تماسشو نمیدم قاطی میکنه.ب خانوادش و خانواده همسر و همسرش بی احترامی میکنه و وقتی خوبم باهاش اونم خوبه.منم تک این قضیه اذییتم که کسی در کنارشه
    تحملش،سخته و تحمل نداشتنش.خودش میگه با هم بمونیم
    مدیریتش مبکنم ولی من نمیخام و نمیتونم این شرایط رو.ن دلم میخاد بره و نه اینطوری موندنش رو مبخام.کمک کن دکتر لطفا

      1. ازتون ممنونم دکتر.خودم دچار تعارض شدم.البته ربطی ب خانوادش نداره
        من خودم نمیخاستم ازدواج کنم باااش.و انقد خودخواه بودم مال من باشه فقط
        بهمین شکل زندگی
        دیگه ب خودم امدم
        اونم ی زندگی واقعی رو میخاد.دل کندن سخته ولی چاره ای نیست

      2. دکتر عزیز.مرسی،که ب درد دلهامون گوش،میدید و جلو پامون بهترین راه حل ها رو میزارین.من پذبرفتم بره.ولی چرا نمیتونم جواب پیام و زنگاشو ندم.اصلا دیداری نداربم.دکتر ریموت پارکینگ من دستشه و بعصی لباسا و وسایلش
        باید چ بکنم.و من خودخواه بودم.نمیخواستم ازدواج کنم باهاش.ب خودم امدم دیدم اونم ی زندگی واقعی میخاد
        خواهرش،طلاق گرفته.مادربزرگش،برگشتع خاته مادرش.خواهرشم بچه داره
        جو خانه شان خیلی ازار دهنده س.خدایی ادم خوبی بود
        باهاش،ارامش،داشتم.میخام زندگی کنه و خوسبخت شه حتی بدون من.و ی سوال دیگه
        بگم از دخترمم هم خداحافظی کنه.اینجور بهنر نیست؟خدا خیرتون بده

      3. یعنی منظور شما اینه که اون دختر از طرف مرد دیگری طرد شده و به سمت من اومده؟

  110. سلام .رورتون بخیر دکتر
    ادامه دادن دوستی بعد از کات کردن با شریک عاطفی ۵ ساله کار درستیه؟من با پسری بودم که ۸ سال رابطه داشتبم.عالی و خوب
    حتی دخترم هم باهاش کنار اومده بود و رابطه مون عالی بود.خانوادس در جریان بود
    حتی مسافرت و رفت و امد خانوادگی داشتیم
    بهر حال من که نمیخاستم باهاش ازدواج کنم.بخاطر شرایط بد خانه خودشان مجبور ب ازدواج شده
    تحملش،سخته برام.پذیرفتم بره ولی اون میگه مدیریتش،مکنم.ترکم نکن.مدام زنگ میزنع و پیام میده.بشدت وابسته ایم.ی هفته س هم دیدارمونک قطع کردم.بنظر شما چ کنم

    1. بهیچوجه رابطه را ادامه ندهید. اجازه ندهید به شما پیام بدهند. جواب او را ندهید. دلایل اجبار خانواده و…دلایلی واهی است. اگر می خواست باید ایستادگی می کرد در برابر خانواده. اینها بهانه برای ادامه رابطه است. ادامه رابطه و قطع نکردن رابطه عاطفی مانند باز نگه داشتن و تحریک زخم است. خود را ازار ندهید با اینکار

    2. دکتر
      ابنطور بمونیم تا دوتایبمون اروم شیم بهتره یا کلا ببرم ازش..راه حل منطقی چیه
      نبینمش ولی پیام بدیم بهتره یا کلا تمام کنم همه چیو.از صبوریتون ممنونم.میدونین دکتر مرسی که ب درد دل هامون گوش میکنید و کمکمون میکنید
      خدا خیرت بده دکتر
      ارامشی
      دکتر چرا نمیتونم جواب پیاماش،ک زنگاشو ندم

      بخدا پذیرفتم که بره
      ولی کاش میتونستم کاملا ازش،جدا شدم.دلم شکسته

  111. سلام .رورتون بخیر دکتر
    ادامه دادن دوستی بعد از کات کردن با شریک عاطفی ۵ ساله کار درستیه؟

    1. عزیزم قطع ارتباط عاطفی یا کات کردن رابطه دارای یک فرمول کلی و در هم شرایط نیست. باید دلیل کات کردن بررسی شود و خیلی از فاکتورها مد نظر قرار بگیرد. گاهی زمانها بله می توان به رابطه برگشت

  112. سلام آقای دکتر من پسرم و ۱۷ سالمه و ۴-۵ ماه پیش یه رابطه ی عاطفی ۷-۸ ماهه داشتم از اون جایی که خودم ادم پر احساساتی هستم و طرف مقابلم نیز تا حالا رابطه عاطفی نداشت و منم همینطور بودم خیلی وابستگی پیش امد و اما سر جریاناتی من با ایشون کات کردم اما ایشون بهم پیام میده و التماس میکنم دوباره ببخشمش و برگردم پیشش 🙁 من یه فرصت بعد کنکور به ایشون دادم تا الان به درس و زندگیم برسم ولی نمیدونم بعد کنکور باید باهاش چیکار کنم میشه راهنماییم کنید و بگویید چجوری به ایشون بفهمونم به درد هم نمیخوریم؟

    1. اگر مطمئن هستید که نمی خواهید به رابطه برگردید بیجهت او را منتظر نگذارید. این را محکم بگویید. هر قدر هم ناراحت شود بالاخره فراموش می کند. ولی انتظار و امید داشتن خیلی بدتر است.

  113. سلام
    جناب دکتر گرامی ، من پسر هستم و ۱۶ ساله هستم
    توی این سن فشار های روانی و جنسی زیادی روی من هست ؛ به نظرتون برم سمت این طور روابط؟
    نظرتون چیه؟ با دختر عموم وارد رابطه بشم یا کسی دیگه؟
    من قصدم از این ارتباط با دختر عموم ؛ فقط رفع نیاز عاطفی موقتی هست و نهایتا ۲ هفته یکبار همدیگه رو می بینیم و اون هم میدونه
    البته خودتون میدونید ارتباط گرفتن کلا یه ذره سخته.

  114. درود جناب دكتر وقت بخير ٣٥ ساله هستم من با يه خانمي كه هم سن من بوده و١٠ سال زندگي مشترك داشته و ٥ ساله كه جدا شده به علت خيانت ١٤ ماه پيش آشنا شدم و ٢ هفتست كه كات كردم به خاطر تصميم ايشون لازم به ذكر كه ايشون ايران زندگي نميكنن و من فقط ٤ بار تو اين ١ سال هر تايم ٢ هفته ميديمش ولي ارتباط بسيار عاطفي و شديد كه مطمئنم احساسم بچه گانه نبوده و منطقي بوده
    واقعاً قلباً خيلي دوسش دارم خيلي خوب به من آرامش ميداد و خيلي خوب منو درك ميكرد آخرين بار كه ايران اومد از توي چشمام فهميد كه من خيلي دوسش دارم ولي نميدونم چرا به من ميگفت منم دوست دارم ولي استرس ميگيرم تا اينكه وقتي برگشت به من گفت ١ سال بهت زمان ميدم كه بتوني بياي اينجا كنارم باشي من بهش گفتم ميام ولي اجازه بده كه بتونم قوي بشم از لحاظ مالي البته من قصد مسافرت و ديدنشو داشتم ولي واقعاً از لحاظ مالي نميتونستم زودتر برم چون خودشم درك ميكرد و در جريان ضرر ماليم بود،دكتر من خيلي در تلاشم كه آينده مالي زندگيمو بسازم كه بتونم خوشبختش كنم ولي به زمان احتياج دارم ايشون هم اصلاً دختر پول دوستي نيست و چند باري كه به من گفت بيا و نتونستم برم نارحتش كردم ولي خودم دوست دارم كه وضع ماليم بهتر باشه.خلاصه كه بعد از تماس اونروزش بهم گفت كه خيلي آسيب ديده و احتياج داره كه تنها باشه و فكر كنه بعد از ٢.٣ روز تماس گرفت و گفت ديگه نميتونه تو رابطه بمونه و گفت منطقيه كه جدا بشيم و ديگه حسي بهم نداره.دكتر من دوريشو واقعاً نميتونم تحمل كنم خيلي بيقرارم پيام دادم عذرخواهي كردم ازش كه ببخش كه تو اين مدت نتونستم كنارت باشم نتونستم مثل تو كه منو درك ميكردي دركت كنم ولي جواب داد كه احترام بزارم به تصميمش و به صلاح جفتمونه كه نباشيم با هم چون ميگه كه نميخوام سردرگم و بلاتكليف باشي به خاطر من دكتر جان كمكم كنيد واقعاً تو عمرم همچين دختري كه سراسر آرامش بهم داده تو زندگيم نبوده خيلي دلم ميخواد بازم ببينمش حرف بزنم باهاش و بتونم كم كاريم تو رابطه رو جبران كنم واقعاً غمگينو و سنگين شدم از اين اتفاق ممنون ميشم بتونيد راهنماييم كنيد سپاس فراوان

    1. شما با واقعیت زندگی نمی کنید. با خیال و ارزوها نمی توان زندگی خوبی داشت. واقعیت زندگی شما ان است که ایشان کسی را می خواهد که در شهر او باشد. فعلا نیز این امکان برای شما نیست. بنابراین هر قدر زودتر این رابطه را تمام کنید بهتر است. ضمن انکه این شیرینی رابطه بخش اعظمش بدلیل دور بودن شما بوده است و اگر در یک شهر ساکن بودید دیگر ان ارامش و خوبی را برای شما دو نفر همراه نداشت.

      1. دكتر جان ببينيد من تو اين مدت رابطه از لحاظ كاري از لحاظ فكري و از خيلي از لحاظ هيچ گونه اختلاف سليقه يا مشكلي با ايشون نداشتم و خودش بارها بيان كرد كه چه جالب كه ما باهم اختلاف سليقه نداريم ممكن است كه ايشون به علت مشكلاتي كه واسشون پيش اومده و ترس از رابطه جديد اين تصمميمو گرفته باشن ؟؟؟ من خيلي آدم واقع بيني هستم اينو من نميگم همه اطرافيان اينو بهم ميگن من رابطه هاي شورت تايم زيادي تجربه كردم حرف شما درسته رابطه دور اذيت كنندست و منطقي نيست من قصد دارم برم پيشش فقط ١ سال زمان ميخوام واقعاً ميتونم اميدوار باشم به اين ربطه؟ چون من از حس ايشون نسبت به خودم مطمينم مرسي دكترجان

        1. دكتر جان راه گفتگو باز هست ايشون به من چند روز يك بار در مورد مسايل كاريمون سيگنال ميدن و سعي در مثلاً كمك كردن و راهنمايي كردن دارن نه از جايي بلاك شدم نه هيچ چيز ديگه البته كه من پادكست شمارو گوش كردم شايد به علت عذاب وجدان باشه خيلي عذر ميخوام كه وقتتون رو گرفتم شايد گفته شما درست است ولي دوس دارم كه خيلي منطقي و علمي به اين موضوع نگاه كنم هر چند كه خيلي هم درد ميكشم.سپاس از مهر و محبت شما

  115. سلام وقت شما بخیر آقای دکتر بنده با ی خانمی که از شهرستان تشریف آورده بودن برای کار از طریق دوستم آشنا شدم خیلی به ایشون وابسته شدم خیلی دوسش داشتم همه کار برای خوشحال بودنش کردم کلی ضرر مالی وجانی رو برای خودم خریدم ایشون با خانواده من در ارتباط بود ما دوسال خونه داشتیم کلی خاطره داشتیم آنقدر ایشون تشویق کردم تو باید درس بخونی بری از ایران که ایشون همین کارو کرد همه ی گذشتمو نقصامو به ایشون گفتم وقتی رفتن دانشگاه تهران پیام دادن می خوام دوست معمولی باشیم من نابود شدم مدت ها گریه کردم حالم از خودم به هم میخورد برای این که ایشون برگرده الکی مثلا خودکشی کردم باقرص براش فیلماشو فرستادم قبلا هم یبار دیگ واقعا خودکشی کرده بودم هر کار میکنم فکر میکنم از ایشون بهتر تو زندگیم نمیاد با این که همه ی امکانات مالی وجسمی رو دارم

    1. مسلما دو نفر تا به مرحله ازدواج برسند هزاران اتفاق ممکن است برای دو نفر بیفتد. رفتن به دانشگاه و اشنایی با ادمهای متفاوت و رفتن به شهر جدید همه از مواردی است که منجر به تحولات زیاد در زندگی هر فردی می شود. این تحولات تصمیمات اندیشه های فرد را نیز مسلما دچار تغییر می کند. بنابراین این احتمالی طبیعی بوده است و شما باید بپذیرید.

  116. سلام جناب دکتر
    زنی هستم مطلقه و 43 ساله که از نظر شغلی و روابط اجتماعی بسیارازاد اما در چهارچوب عرف و شرع حدود 5 سال پیش با فردی در محل کارم اشنا شدم که 14 سال از خودم کوچکتر بود و با اصرار ها وپافشاریهای ایشون وارد رابطه شدیم ناگفته نماند که ایشون فردی ازاد و با روابط متعدد که ببشتر جنبه رو کم کنی و ازار و خوار نشون دادن جنس مخالف بودن و به دنبال همین انگیزه پیگیر رابطه با من شدن که در همون جلسات اول بدلیل تجارب و پختگی خودم نسبت به این شخص به گفته خودش خلع سلاحش کردم و چیزی رو که میخواست با حقه و زبون بازی بدست بیاره بعد قطع کنه خودم بدون معطلی در اختیارش گذاشتم و گفتم دیگه من اون کتاب نا خونده و کشف نشده نیستم کشف کردی خدا نگهدار اما همین کار من باعث شد به طور جدی موندگار بشه و دونه به دونه روابط قبلی حذف شد و شد صادق ترین و احساساتی ترین ادمی که تا به حال دیده بودم ازون جنس مردایی که برخلاف سن کمشون کاملند و در کنارشون خاطرت جمعه و ارامش مطلق داری اما تنها ایراد ایشون افکار منفی و عجیب غریبی در مورد محدودیت روابط من با اطرافم بود به طوری که اگر ی همکار مرد خارج از وقت کاری مشکلی داشت و تماس میگرفت یا پیام میداد به هزار حرف و حدیث بنده متهم میشدم البته ایت شامل تمام افراد ذکور فامیل به جز برادر و پدرم میشد و ازین بابت خیلی وقتها دچار بحران میشدیم و. رابطه کات میشد و باز من طاقت نمیاوردم یا خودش به دلایل مختلف تماس میگرفت و دوباره رابطه شروع میشد هرچه سعی میکردم اونی بشم که اون میخواد حلقه محدویتهاش تنگ تر میشد و نا خواسته ی مشکل پیش میومد اخرین بار به طرز فحیعی با الفاظ زشت و رکیکی که به خودمون دادیم که دیگه شروع نکنیم این رابطه رو از هم جدا شدیم
    بعداز یک ماه من با ی اقا اشنا شدم که روابطمون اصلا عاطفی نبود مثل دوتا دوست با هم درد و دل میکردیم متلا ایشون با دوست دخترشون مشکلاتی داشتن که من راهنماییش میکردم چهرفتاری داشته باشه حهت بهبود رابطشون در همین حد بودیم اما با سرزده اومدن فرد قبلی به محل کار من و دیدن نفردوم اصلا احازه نداد که توضیح بدم کلی بدو بیراه گفت اما موند تا به اصطلاح خودش رقیب و از میدون خارج کنه در صورتی که نفر دوم تمام ماجرای مارو میدونست بعدازاون رابطمون دوباره شروع شد اما چک کردنهای گوشی و تماس ها و رفت و امدهام باید همه با فیلم و عکس زنده چک میشد با همه این سختیها ادامه دادم تا شاید دوباره اطمینانش و حلب کنم اما بازم تو ی موقعیت گیر کردم که نفر دوم به مشگل قضایی خورده بود و نمیتونست منزل بره به من پناه آورد و من مجبور شدم فضایی از پشت بام و در اختیارش قرار بدم اما از بخت بد این قضیه هم بر ملا شد و رابطه اولی کلا کات شد الان 40 روزه که هیچ تماسی و پیامی نه از طرف من نه از طرف ایشون ردو بدل شده و برای اولین بار تونستم نقاومت کنم اما خیلی دلتنگ و مشتاق ادامه رابطه با ایشون هستم
    نا گفته نماند که پسرم که 21 سالشه قبل ازاین 40 روز جدایی به نوعی کارمند فروش همون آقا شده و دایماََ جلوی چشمش تداعی کننده خاطراتی از منه و میدونم عذاب نیکشه فقط خواستم راهنماییم کنید که چیکار کتم این نقاومت 40 روزه نشکنه و به سمتش نرم با اینکه عاشقانه دوستش دارم و به گفته خودش من اولین تجربه عشقی اون ادم هستم اما ادامه رابطه به صلاح هیچ کدوممون نیست و آسیب میبیتیم

    1. حتما باید بدونید ادامه این رابطه تنها اسیب برای شما بهمراه دارد. هر دو شما دچار تله رهایی و ترک هستید. مقاله مرتبط با این مشکل را در سایت مطالعه کنید. موضوع هردو شما عشق نبوده بلکه شما در جستجوی ترمیم زخمهای دوران کودکی خود بودید. مقاله مذکور کمک می کند بفهمید چرا احساس تعلق به یکدیگر کردید.

  117. مطالب تون خیلی مفید بود.از اینکه بدون حاشیه و خیلی شفاف به بیان دلایل و راهکارها پرداختین بسیار سپاسگزارم….

  118. سلام دکتر جان خسته نباشید
    من یه مشکلی دارم خیلییییی اذیتم داره میکنه
    من با دختر فامیلمون دوست بودم ۳سال اولا بهش میگفتم ازدواج کنیم و اینچیزا بعد دوستیمون ولی اون میگفت من ازت بزرگترم و شرایطشو نداری تو الان ولی تا موقعی که ازدواج کنم باهات هستم بعد چند وقت متوجه شدم تو محل کارش با یه پسر که به عنوان خواستگار اومده بود پیشنهاد داده بود بهش آشنا شده و من ناراحت شدم و دعوامون شد و رفت ۲ ماه ولم کرد بعد دوماه پیام داد که بیام ببینمت گفتم اوکی اومد آشتی کردیم و دوباره رابطمون شروع شد و عشق و علاقش از قبل بیشتر شده بود تا اینکه من با یه دختر آشنا شدم تو محل کارم که ۱ بچه داره طلاق گرفته بچه رو خودش نگه نمیداره و خودش با پدر و مادرش زندگی میکنه اوکی شدیم و رابطه دوستی خیلی خوبی هم داشتیم و داریم رابطه جنسی هم خیلی داشتیم تا اینکه یه روز متوجه شد من با این فامیلمون هستم و خیلی عصبانی شد و گفت خیانت کردی و رفت بعد یکهفته من زنگ زدم و برگشته الان و بهم میگه که اگه منو میخای میخای باهم دوست باشیم و رابطه داشته باشیم و باهم بمونیم اونو بزار کنار چون من نمیتونم اینجوری باهات باشم و الان بهم مهلت داده تا تموم کنم رابطه قبلیمو ولی من چند بار بهانه آوردم دعوامون شد با طرفی که تو رابطه قبلی هستم و اون گفت من دوستت دارم وابستت شدم اگه ولم کنم‌میمیرم نمیتونم بدون تو داغون میشم الان ۳ ساله باهمیم برای چی ولم کنی گفتم بهش ته رابطمون ما بهم میخایم برسیم یا نه هی میگه صبر کن بلخره درست میشه آخرش هرجورییییی بشه من با توام با توام میمونم ولت نمیکنم الان موندم چیکار کنم اولی رو بچسبم یا دومی رو خیلیییی درگیر شده مغزم و دارم عذاب میکشم سر این داستان لطف کنید راهنماییم کنید.

      1. یعنی از هردو رابطه بیام بیرون حتی اولی؟
        آخه من دلم برای اولی خیلی میسوزه الانم که اینجوری میگه که نباشی داغون میشم عذاب وجدان گرفتم اصلا از یه طرفیم میگم بمونم یموقع رابطمون خیلی طولانی تر میشه آخرم بهم نمیدنش و وابستگیمون بیشتر میشه بعدش نابود میشیم

  119. سلام.من و عشقم 22 سالمونه..به خاطر یه سری شرایط از هم جدا شدیم اما با احترام و عاشقانه چون دیدیم به صلاحمونه..بعد از مدتی من خیلی فشار عصبی روم بودو بهش پیام دادم اما ناخواسته و ته او پیام به طرز خیلی بدی دعوامون شد به شکلی که منو بلاک کرد به مدت دوهفته ..من خیلی اذیتش کردم و هی غر زدم و خسته شد و بلاکم کرد اما انقد بد نبودم که بخواد اینهمه وقت بلاکم کنه.بعد از دو هفته حدودا از بلاک دراورد و استوری عاشقانه گداشت برای من که نشون میداد منو دوست داره و به یادمه اما استوریشو نگاه نکردم اصلا از طریق یه خط دیگه فقط متوجه شدم موضوع استوری چیه..واکنشی ازم ندید و کلا من کاری نکردم..دو هفته دیگه تولدشه و نمیدونم باید تبریک بگم یا نه ..دوسش دارم خیلی اونم منو دوست داره..اما خیلی بد دعوا کردیم و حرفای بدی زد بهم منم بهش بی احترامی کردم اما نباید منو بلاک میکرد و بهم فش میداد من بهش فش ندادم فقط با غر غرام ناراحتش کردم که خودشم خیلی مقصر بود تو رفتار من…نمیدونم تولدشو تبریک بگم یا نه با وجود اینکه جدا شدیم و اون استوری عاشقانه برام گذاشته

      1. اگر پشیمون باشه چی؟ چون رفتارش اینو میگه اما به طور مستقیم باهام حرف نزده..و جدیدا قسمت بیو پروفایلش نوشته داستان ما اینجا تموم نمیشه شاید میخواد کاری کنه من برم سمتش..تو این قضیه اون منو مقصر میدونه اما من فک میکنم تقصیر اونم بوده برا همین گیج شدم نمیدونم چیکار کنم…ما همو دوست داریم و میدونم اونم پشیمونه اماچیزی نمیگه فقط استوریای غصه دار میزاره لطفا راهنماییم کنید.

      2. و اینکه اگر خواست باهام حرف بزنه یا جایی همو دیدیم من باید چیکار کنم ..پیام داد چجوری باید صحبت کنم باهاش..که هم متوجه بشه ناراحتم ازش هم عزت نفسم حفظ بشه

      3. سلام..میخواستم بپرسم اگر خواهر من بخواد ارتباطشو با اون شخص حفظ کنه مشکلی داره؟ چون رابطش با خواهرم خوب بود.با احترام و مودب رفتار میکردبا خواهرم
        .هرسال تولد خواهرمو تبریک گفته الانم خواهرم میخواد تولدشو تبریک بگه برای احترام..من مانعش نشدم چون تصمیم خود خواهرم بوده..
        میخوام ببینم این تبریک گفتن و ارتباط داشتن مشکلی داره؟

        1. بله حتما نباید این کار را انجام بدهید. رابطه تمام شده را نبش قبر نکنید. انها رابطه عادی نداشته اند که بخواهند با هم پیام دوستی رد و بدا کنند و دوست عادی شوند.
          no friendship after relationship

        2. ارتباطشون زیاد نبود با خواهرم در حد همین تبریک گفتن بود..ینی من به خواهرم بگم تبریک نگه؟خواهرم نمیدونه ما دعوا کردیم و انقد بد جدا شدیم نمیخوام متوجه بشه.
          اگر تبریک بگه تبعات بدی برای من داره ینی؟
          فقط میخواد احترام بزاره

  120. سلام. 34 سالمه. روابط متعددی رو تجربه کردم که هرکدوم به لحاظ عاطفی دارای خصوصیات ارزشمندی بودند و مسلما از هرکدومش تجاربی رو کسب کردم. از آخرین رابطه م که خودش چهارسال طول کشیده بود سه سالی میگذشت و من حداقل دو سال رو به خودسازی مشغول بودم و علاقه ای برای ایجاد رابطه ی جدیدی نداشتم. حدود شش ماه پیش با دختری آشنا شدم که از من 8 سال کوچک تر بود. با این که خیلی محتاطانه رابطه رو پیش بردم اما طی مدت یک ماه تبدیل به یک رابطه عمیق عاطفی شد. به طرز عجیبی دارای اشتراکات زیادی هستیم. سلایق ادبی ، موسیقی، شعر، فلسفه… من اوایل مشکوک بودم به این که شاید ایشون یکی از آشنایان هست و یا به طریقی با من آشناست و باورم نمیشد که تا این حد دو نفر از لحاظ نگاه به محیط پیرامون و نوع تفکر نزدیک باشند. از اونجا که برای من درونیات و نوع نگاه و تفکر طرف اهمیت بسیار زیادی داره رابطه بعد از مدتی به خودی خود بسیار عمق پیدا کرد. حدود یک ماهی از شکل گیری این رابطه می گذشت که من متوجه شدم دچار درگیری با خودش شده و بعد از مطرح کردن مسایلی به طور غیر مستقیم متوجه شدم نسبت به رابطه ی دیگری که از قبل داشته (و البته من تا اون روز اصلا خبر نداشتم) احساس خیانت و عذاب وجدان داره. اون روز متوجه شدم که ایشون یک رابطه طولانی مدت در حد پنج سال با کسی داره و اون رابطه به هرحال جدی بوده به شکلی که خانواده دو طرف هم در جریان بودند و قضیه رو پذیرفته بودند. من بعد اطلاع از این جریان از ایشون توضیح خواستم و بعد از شنیدن توضیحاتش متوجه شدم که به دلایل مشکلات زیادی که در اون رابطه وجود داره به لحاظ ذهنی و روانی اون رابطه رو تموم شده میدونه اما چون خانواده و دوستانش از اون رابطه مطلع بودن و راه مشخصی رو براش در نظر گرفته بودن بیرون اومدن از اون رابطه به شکل رسمی براش خیلی سخت بود. من گفتم این شرایط خوبی نیست و نباید با این شرایط وارد رابطه جدیدی میشد و خواستم رابطه رو با تمام زیبایی هاش ترک کنم. متاسفانه به دلیل اصرار او و مسایل عاطفی احساس غلبه کرد و این کار رو نکردم. و رابطه ادامه پیدا کرد و عجیب اینکه روز به روز عمیق تر شد!
    بعد از گذشت مدت سه ماه طرف قبلی متوجه شد که ایشون با من وارد رابطه عاطفی شده و موقعیت خودش رو در خطر دید و به طرق مختلفی سعی کرد توجه ایشون رو به خودش جلب کنه… از جمله اینکه وعده هایی به ایشون داد مبنی بر جبران مشکلاتی که در رابطه داشتن و … ایشون هم به دلیل حس خیانت و عذاب وجدانی که پیدا کرده بود نمیتونست جواب منفی بده. از طرفی اون رابطه از لحاظ ذهنی نفس های آخر رو میکشید از طرفی رابطه من و او خیلی عمیق بود و این باعث ایجاد دوگانگی شده بود. چند بار تصمیم گرفتیم رابطه رو تمام کنیم اما تاب نیاوردیم…
    اون به جایی رسید که به توصیه مشاور میبایست از هرگونه روابط عاطفی دوری کنه… مدت دو هفته از این تصمیم میگذره و من به احترامش و برای اینکه حالش بهتر بشه هیچ رابطه ای باهاش برقرار نکردم. اما میدونم که اونم مثل من حالش خوب نیست… تفسیر شما چیه؟ ای مورد رو چطور میشه تحلیل و آنالیز کرد؟

    1. با تمام جدیت و قاطعیت از رابطهبیرون بیایید. اگر شانسی برای رابطه با ایشان داشته باشید تنها در صورتی است که او با خودش کنار آمده باشد در غیر اینصورت هر دو رابطه را خراب خواهد کرد. ایشان متاسفانه در تصمیم گیری خود تردید دارد و بر اساس شرایط تصمیم می گیرد و این نشانه خوبی نیست

  121. نام من Eden مستقر در آلبانی است و من قبل از ازدواج با همسرم در بانک مرکزی آلبانی در نقش سرپرست کار می کنم ، من در سازمان خود با کارگر گاو خود ازدواج کردم و من مردی هستم که می دانم که با دوست دختر صحبت کنم من نمی توانستم نظرم را به او ابراز کنم زیرا من همیشه از او می ترسم و نمی دانم چرا و فکر می کنم عدم اعتماد به نفس است ، من چندین تلاش می کنم تا حداقل با او صحبت کنم تا به او بگویم چگونه من نسبت به او احساس دارم اما نمی توانم.
    این کیفیتی است که من در او پیدا کردم و باعث می شود در اینجا عاشقش شوم به شرح زیر است ، او بسیار زیبا ، دلسوز ، شخصیت بسیار خوب ، بلند پرواز ، بی باک ، فداکار ، جذاب و باهوش است.
    من او را به چندین شام دعوت کردم اما از ارائه پیام ترسیده بودم ، نام دختر آن آجولا است ، من باید به یکی از دوستانم در مورد آنچه که از آن عبور می کردم اطلاع دهم و اینکه دوست صمیمی ام ایمیلی از دکتر برای من دریافت کرد که به او کمک می کند برای حل و فصل دعوای دوست صمیمی ام و همسرش مانند دو سال پیش
    من هرگز به هیچ طلسمی اعتقاد ندارم ، زیرا من شخص مذهبی هستم ، اما من فقط با یک پزشک تماس می گیرم با این دکتر تماس می گیرم و برای او در مورد دختر توضیح می دهم که او را دوست دارم و می خواهم او همسر من باشد و دکتر از من خواست که دنبال او بروم چند مرحله که من انجام دادم و فقط پس از یک هفته آجولا توسط من تماس گرفت و به من گفت که او من را دوست دارد و این همان چیزی است که منجر به عروسی ما می شود و ما در روز عروسی دکتر را دعوت کردیم و ما امروز سالگرد ازدواج خود را جشن می گیریم و من خیلی خوشحالم
    اگر در زندگی با مشکلی روبرو هستید ، لطفا در این ایمیل spellspecialistcster937@gmail.com با این دکتر تماس بگیرید دریغ نکنید

  122. سلام امیدوارم موفق باشید
    من بارهاازاین موضوعات زیاددیده ام حتی مراجعه کنندگانم برای وصلت اصراربه دعای محبت وغیره می خواندولی چون برای غیرحلال ازنظرشرع مشگل دارددعاگشایش بخت وحب خلایق می نویسم بعضی انقدرالتماس میکنندواقعاادم دلش می سوزدامادراین مواقع شخص بایدفکرش راجمع کندوراه اشتباه رانرود

  123. سلام خسته نباشید
    من پسری هستم۲۶ ساله‌ میخواستم موضوع خودم رو مطرح کنم و دیدگاه شما رو بدونم، مادر بنده طی یک اشنایی با یک دوست خود ارتباط دورادوری با یک فرد داشتن که یک روز ایشون(عمه اون دختر) به مادر من پیام دادن و گفتن پسر شما قصد ازدواج ندارن؟ بنده عکس اون دختر که ۱۹ سالشون بود دیدم ،تک دختر بود و وضع مالی خوبی هم داشت ،طی یک قرار کاملا رسمی و خانوادگی با هم اشنا شدیم خانواده ان ها اصرار به این رابطه داشتن، ابتدا با خواهر و برادرم با ایشون بیرون میرفتیم چون میگفتن ما خانواده مطرح هستیم و خوب نیست تنها برن، بعد از چند مدت تنها با هم بیرون رفتیم، رابطه ما ۴ ماه به طول انجامید در ماه دوم متوجه شدم که این دختر خوانده ان ها هست، از اون زمان عشقم و حسم بهش بیشتر شد. همه چی خوب که ناگهان خانوادش شروع به ناسازگاری کردن به هر کار من گیر میدادن و دنباله بهانه بودن اون هیچ اختیاری از خودش نداشت به قول خودش تا اینکه فهمیدم عکس گذاشته و پسر داییش دیده و دایی ش اومده خواستگاری ناگهان دیگه نزاشتن با هم بریم بیرون حتی مهریه و تمام چیز ها رو هم مشخص کردیم، پدرش هم مریض بود و بیمار صعب علاج و مادر بسیار زن مرموزی بود همون زیر پوستش رفت و با یک پیام خداحافظ تموم کرد نمیدونم الان چیکار باید بکنم من هیچ خطایی نکردم هیچ کج خلقی و بی احترامی یا چیز دیگه اون منو ترک کرد و مقایسه کرد گفت اون پسر داییمه دلم براش میسوزه، کسی نیست باهاش ازدواج کنه ولی خانواده تو رو نمیشناسیم ما اما ناگفته نماند که پدرش و کلا خانواده پدرش با من خیلی خوب بودن و دورادور شنیدم که بسیار از رفتن من ناراحت شدن اما مادرش که مراقب پدرش هم بود تهدید کرده بود که اگر تو با این پسر ازدواج کنی خانه را ترک میکنم. باید زن پسر برادرم شوی ،نمیدونم چی شد و چرا ناخواسته وارد یک مسیری شدم که بهم این حجم از توهین شد اون دختر هرچی دلش خواست به من گفت و من را الاف و بیکار صدا زد، به پدر و مادرش گفته بود که کنار من احساس امنیت نمیکنه، یک شبه عوض شد حس بدی دارم که طعمه همچین افراد کثیفی شدم و با احساساتم بازی شد. اون دختر مدام مینالید که او را اذیت میکنن سن پدر خوانده و مادر خواندش هم بسیار زیاد بود انگار مادربزرگ و پدربزرگ او بودن خودش هم به گفته خانواده پدرش یعنی عمه هایش از این موضوع که فرزند ان ها نیست خبر نداشت من عاشقانه پس از این موضوع دوستش داشتم، به گفته عمه هایش مادرش گفته بود که این موضوع را به من بگن تا شونه خالی کنم و این رو عیب بدونم اما همین دلیل علشقی من شد، پشتم رو خالی کرد منی که عاشقش شدم گریه میکرد برایم که منو اذیت میکنن نجاتم بده نمیتونستم دلیل عشقمو بهش بگم، اذیت های ناپدری و نامادری اون واسم خیلی کوچیک بود زمانی ضربه خوردم که بهم گفت الاف و بیکار و ترکم کرد.بلاکم کرد و رفت .منم گذاشتم بره، به نظر شما بهش دلیل دوست داشتنم رو بگم بعد از ۲ ماه پایان رابطه، میدونم اگه بگم شاید خانوادش از هم بپاشه یا پدرش بمیره اما این که نگم احساس سرشکستگی بهم دست میده و مثل یک غم بزرگ روی قلبمه من اون واسه چی میخواستم و اون واسه چی منو ترک کرد ممنون میشم پاسخ بدین

    1. شما هر چه سریعتر هرگونه ارتباط را با این خانواده قطع کنید. از فکر اینکه به خانواده بگویم و…بیرون بیایید زیرا کمکی به حس شما نمی کند. فقط منجر به اذیت شدن بیشتر شما می شود.
      شما باید دلیل عشق خود را به این دختر بفهمید و اینکه چرا اذیت شده اید. مقاله تله ایثارگری را در سایت مطالعه کنید تا جواب خود را بیابید. شما دچار تله ایثارگری هستید.

  124. سلام
    شخصی ۲۰ ساله هستم
    حدودا ۲ ماهی میشه که با شخصی که تقریبا هم سن خودمه وارد رابطه شدم
    البته هیچ وقت همدیگرو ندیدم و این رابطه تنها با صحبت کردن و تنها شنیدن صدای هم بوده..
    رابطه ی احساسی از اول نبوده
    چند روز پیش حرفی زدن وگفتن من تنها ادم زندگیشم و تنها به من علاقه منده
    من به مسخره گرفتم و شکلک خنده فرستادم
    وعذرخواهی کردم بابت حرفم پیامی از ایشون دیگ دریافت نکردم و پیامی ندادم
    واقعا نمیتونم اعتماد کنم و بعضی حرف ها برایم عجیب به نظر میرسد ممکنه که واقعا حرف اش واقعی باشد یا خودش هم پایان رابطه را میخواست یا اشتباه از من بوده؟

    1. وقت بخیر. رابطه شما تنها در حد کلامی بوده بنابراین نباید بیش از اندازه بر روی ان حساب باز کنید و انرژی بگذارید. زیرا هیچ شناخت درستی از او مساما ندارید.

      1. سلام دکتر خسته نباشین.من یه ازرواج ناخوایته داستم و دقیقا ۹ماه بعد فرزندی ناخواسته اومد برامون که زنجیر شدم ب این وضعیت،بعد دوسال از ازدواج زوری با یه دختر اشنا شدم اوایل نمیدونست متاهلم و من گفتم و تموم کردم،ولی متاسفانه بعد یه مدت باز با هم رابطه عاطفی شدیدی داشتیم تا الان که میشه ۷سال.اون تقریبا تونسته از من دور بمونه.منم همینطور،ولی متاسفانه هیچ روز و ساعتی نیست که از فکرم دربیاد.میدونم که اونم مثه منه،همدیگرو دوس داریم ولی بخاطر شرایط من نمیتونیم نزدیک هم شیم.چیکار کنم من

        1. همانطور که در مقاله امده است راه حل قطع هر گونه تماسی است. هیچ خبری از او را پیگیری نکنید. شما متاسفانه تا اندکی از او دور می مانید باز بنحوی از او خبر می گیرید. بنابراین این زخم خوب نمی شود.

  125. سلام آقای دکتر دختری ۲۳ ساله هستم مدت یک سال هست که با پسری دوست‌ هستم که یک سال از من بزرگتره.ایشون تا قبل از دوستی با من روابط متعددی همزمان با چند دختر داشتن که اکثرا به همگی خیانت میکردن و به گفته‌ی خودشون فقط با ۲ نفر رابطه‌ی مستحمی داشتن. اوایل رابطه به خاطر بدبینی ها و شکاک بودنش خیلی ضربه خوردم من دختری مستقل و آزاد هستم به همین خاطر نمیتونستم رفتارهای کنترل گرایانه‌ی اون رو تحمل کنم بعد از گذشت مدتی رفت سربازی و من هم با مخالفت خانواده و تصمیم خودم، به فکر جدایی افتادم اما این آقا به خاطر اینکه رابطه‌مون تموم نشه متوسل به خودزنی با تیغ شد و‌ من رو با این کار مجاب به موندن در رابطه کرد(ناگفته نماند که قبلا هم شاهد جای زخم روی مچ دستش تا آرنج بودم و گفته بود که برای چندین سال گذشته هست)
    ایشون با من رابطه جنسی هم برقرار کرده و به تازگی که مجدد تصمیم به جدایی گرفتم. بعد از مدتی که در حین دعوا و بحث بودیم بهش گفتم که رابطه مون تموم شده و از همه جا بلاک کردم اما بیخیال نشد و از طریقی به من پیام داد که منو سر لج انداختی ، من تا تورو تو دردسر نندازم بیخیال نمیشم و من رو‌ به خاطر اینکه باهم رابطه جنسی داشتیم تهدید میکنه و هدفش اینه که به خانواده ام در این خصوص اطلاع بده واقعا نمیدونم باید چی کار کنم خواهش میکنم راهنماییم کنید. ممنونم

    1. بهیچوجه ادامه رابطه با این فرد مناسب شما نیست. اجازه ندید شما را با تهدید بترساند. به خانواده خود تا حدی موضوع را بگویید. همه داستان را نگویید ولی بگویید که شما را تهدید می کند. خانواده شما به او زنگ بزند. منظر واکنش او نباشید. شما باید اقدام کنید. بنوعی شما باید قدم اول را بردارید. در غیر اینصورت تهدید ادامه خواهد داشت

  126. وقتتون بخیر جناب سنایی. جای تقدیره که با صبوری در اینجا پاسخ مخاطب رو میدید. من حدود شش ماه پیش با یک آقایی وارد رابطه شدم. خودم چهل و دو ساله هستم و با دخترم زندگی میکنم. ایشون پنجاه و پنج ساله هستن. هردو مطلقه. در ابتدا ایشون بسیار عاشقم شدن و بسیار جدی جلو اومدن و حتی به خانواده معرفی کردن. و قصدشون حقیقتا جدی بود و ما عکسهای دونفره در سایتها و پروفایلها گذاشتیم و خانواده ها در جریان بودن. حتی ایشون به خاطر من کل آشپزخونشو تغییر داد. ما هرروز با هم زندگی میکردیم البته هرکدوم منزل خودمون رو داشتیم. ایشون سیگار زیاد میکشید اما به خاطر من الکترونیک کشید و خیلی اهمیت میدادن به من. گل میفرستادن محل کارم و خیلی با افتخار منو معرفی میکردن. شرایط مالی و شغلی ایشون هم در حد بالا هست. اما رفتارهای کنترل گر داشتن روی لباس پوشیدن و یا کجا هستم. کلا نیاز داشتن حتما بدونن کجا هستم وگرنه بهم میریختن. منم آدم بسیار حساسی هستم و عکس العملهام تنده گاها. ایشون خیلی هم خروپف میکردن و من شبها برخلاف گذشته خواب راحت نداشتم. کم کم رفتارهای اعتراضی من و برخوردام در مورد حساسیتای ایشون باعث شد ایشونم عوض شن. چند بارم من قهر کردم و ایشون هم سرد میشدن جای دلجویی. از دوهفته پیش سر یک بحث و لجبازی دوطرفه ایشون منزل منو ترک کرد و گفتن رابطه رو تموم کنیم و همه تقصیرا رو گردن من انداختن. چند بار مسیج دادم که بیا صحبت کنیم و بعد تصمیم بگیریم اما پاسخها همه منفی و میگن تو قدر ندونستی و لیاقت نداشتی و … من خودمو سرزنش میکنم و میدونم اگر برم سمتش احتمالا ایشون برمیگرده اما با توجه به حرفهاش در مسیج، فکر میکنم نباید خودمو بیشتر پایین بیارم. نمیدونم واقعا چکار کنم. با توجه به سن و شرایط این رابطه برام بسیار ارزشمند بود. نظر شما چیه؟ الان اصلا نمیدونم حتی اگر خودشم پیشقدم بشه، آیا این رابطه با توجه به حساسیتهای ایشون و مساله خروپف شدید، به صلاحم هست یا نه. فکر همکارام و جامعه هم میکنم که همه میدونستن و اعتبارم پایین اومده. امیدوارم راهنمایی کنید. ببخشید طولانی شد. با احترام

    1. وقت بخیر. حتی اگر ایشان به رابطه برگردند باید ببینید با موضوعاتی که مشکل ساز شده بود چه خواهید کرد زیرا برگشت ایشان بمنزله حل مشکلات قبلی نیست و شما پس از اشتی در ابتدای راه هستید. ضمنا قهر ایشان نشانگر ویژگی او است یعنی بعدها نیز این رفتار او تکرار خواهد شد. یعنی اگر چیزی مخالف نظر او باشد واکنش او قهر خواه بود.
      موضوع دیگر کنترلگری اوست. اگر شما زن آزاد و مستقلی بودید این موضوع در ادامه زندگی بیشتر شما را اذیت خواهد کرد.

    2. با اجازه از آقای دکتر، ولی جدی جدی بخاطر خروپف حاضرید ازدواج نکنین باهاشون؟؟؟؟؟ نهایتا شب یجای دیگه بخوابید:))))

  127. سلام. ببخشید دکتر من 21 سالمه و با کسی آشنا شدم که 32 سالشه، دکتر از همه لحاظ ایشون ایده آل من هستن، فقط و فقط از این اختلاف سنی مون میترسم، خیلیا میگن درست نیست، نیازهاتون خیلی فاصله داره و متفاوته، اما خب زوجهای موفق با فاصله سنی هم داریم، الان فاصله سه چهار سال هم خواستگار دارم اما اصلا دوست ندارم باهاشون ازدواج کنم. نه اینکه سن بالاهارو دوست داشته باشم بلکه بطور خاص ایشونو دوست دارم، و اینکه من از بچگی بهم میگفتن بیشتر از سنت میفهمی و رفتار میکنی، بچه اولم و همیشه عاقلانه رفتار کردم، نظر کلی شما چیه؟

    1. وقت بخیر. لزوما اختلاف سنی مانع ازدواج خوب نیست. سایر فاکتورها را چک کنید و مدتی با ایشان در ارتباط باشید تا به سایر ویژگی ها دقت کنید. در سایت فیلم اختلاف سنی را تماشا کنید

    2. سلام وقت بخیر
      من دختری ۲۸ ساله هستم که با کسی آشنا شدم بابت ازدواج که ۳۰ ساله هستن. در ابتدای رابطه قرار اینطور بود ابتدا به شناختی نسبت به همدیگه برسیم و اگر مشکلی نبود خانواده ها رو در جریان بذاریم. من هم تو این مدت اولش واقعا خیلی منطقی سعی در شناخت ایشون داشتم و تمام صحبت ها و دیدارهای ما در رابطه با اهداف آیندمون بود. بعد از حدود چند ماه که من به ایشون تا عید رو مهلت داده بودم به نتیجه رسیدیم که به خانواده هامون بگیم و ایشون هم وقتی به خانوادشون گفتن اولش با مخالفت مواجه شدن. چونکه خانواده مخالف اختلاف سنی ما بودن. به خاطر اینکه پدر و مادر قدیمی فکر میکنن و اعتقاد دارن دو سال اختلاف سنی کم هست و باید شخصی باشه که ما ایشون رو بشناسیم و غریبه نباشه.
      با همه این مخالف های خانوادشون ایشون موفق شدن یه جلسه همراه مادر و خواهرشون منزل ما بیان برای آشنایی.
      بعد از اون دیدار واقعا هیچ ایرادی نتونستن از من بگیرن و دوباره مخالفت خودشون رو نشون دادن و گفتن نه.
      ایشون هم به گفته خودشون خیلی حرف زدن. خیلی بحث کردن. واسطه گذاشتن. ولی نتیجه نداد. و امیدشون رو از دست دادن.
      من هم که تا عید به ایشون فرصت داده بودم و ازشون نتیجه میخواستم کاملا ناامیدانه جواب منو دادن که خسته شدم و راضی نشدن.
      همون موقع بود که دنیا روی سر من خراب شد.
      منم الان حدود ۱۵ روزی هست که ارتباطم رو با ایشون قطع کردم.
      از تمام صفحات مجازی خارج شدم چون برام یاداوری میکرد و اذیت میشدم.
      و سعی کردم خودم رو با کارم و علایقم سرگرم کنم.
      ولی الان به این نتیجه رسیدم که کارم نتیجه نداره.
      چون خودم رو میشناسم.
      من هنوز تموم نکردم واسه خودم این موضوع رو متاسفانه.
      نمی تونم به خودم دروغ بگم
      نمی تونم خودم رو گول بزنم.
      من دختری بودم که با کسی در ارتباط نبودم و الان دچار وابستگی شدم.
      من احساسم نسبت به ایشون حس پاک و ناب عشق بود.
      ما همدیگرو واقعا دوست داشتیم.
      با این شرایط اقتصادی جامعه سعی داشتیم زندگی کنیم.
      آخه چرا با یه دلیل غیر منطقی خانوادشون ما از هم دور بشیم.
      الان چیزی که ذهنمو درگیر کرده این هست که شاید منو واقعا دوست نداشته. چطور نتونسته خانوادش رو مجاب کنه. یعنی من ارزش این کار رو نداشتم.
      بعضی وقتا هم فک میکنم و خودمو دعوا میکنم که خوب شد که فهمیدم بی عرضه بوده . کسی که نتونه الان درست تصمیم بگیره من چطور میخوام بهش تکیه کنم تو زندگی.
      اینا رو به زبون میگم ولی دلم رو قبول نداره.
      چونکه هنوز دوسش دارم
      چونکه باهاش رویا ساختم.
      هنوز امید دارم برگرده.
      درسته که تو صفحات مجازی نیستم.
      ولی واقعا اون هم دلتنگ من نیست؟
      ادرس خونه و محل کارم رو میدونه
      شماره تماسم رو داره
      ولی ازش خبری نیست
      در حالی که من واقعا دلتنگ ایشونم.
      البته میدونه که مقصره و گناهکاره.
      نباید وقتی که نمی تونه خانوادشو راضی کنه به من امید میداد.
      نباید میگفت دوست دارم
      کلمات حرمت دارن.
      احساسات من چی میشه.
      الان تو یه برزخ احساسی هستم
      باید چکار کنم.
      برگشت اگر از طرف من باشه غرورم شکسته میشه و احساس میکنم حقیر شدمو حس بی ارزشی بهم دست میده. احساس میکنم دارم عشق رو گدایی میکنم.
      الان فقط میخوام بفهمم که منطقم چی میگه.
      تموم کنم
      یا منتظر باشم و زندگیم و عمر و جوونیم تلف بشه.
      بین احساس و منطقم گیر کردم
      اصلا ذهنم کار نمیکنه
      وقتی یادش میفتم برای خودم جریمه گذاشتم.
      سعی دارم به زندگیم برگردم
      تلاش کردم
      ولی نشده
      چونکه هنوز امید به برگشتش دارم تموم نکردم
      خدایا من چکار کنم.
      میخوام که از ته قلبم بگم راضی ام به رضای خداوند.
      توکل کنم
      آرامش داشته باشم
      شاید حکمتی بوده که نمیشه
      نمیدونم واقعا
      لطفا کمکم کنید.
      خواهش میکنم.

      1. این مرحله کاملا طبیعی است و اسمش را مرحله چانه زنی گذاشته اند. یعنی فرد هی با خودش کلنجار می رود و منتظر بازگشت است. بهیچوحه با ایشان تماس نگیرید و هیچ عکس و ارتباط حتی یکطرفه(مانند چک کردن او در اینستا) نداشته باشید زیرا مرحله چانه زنی را طولانی تر می کند. بعد از مرحله چانه زنی مرحله پذیرش برای شما ایجاد می شود.
        بدنبال جواب ار او نباشید زیرا هیچ جوابی شما را قانع نمی کند

  128. سلام اقای دکتر
    حدود سه سال پیش خیلی اتفاقی تو تلگرام با یه خانمی اشنا شدم
    البته پیشنهاد اول از طرف من بود
    ایشون اوایل نمی پذیرفتن
    ولی با سماجت من ارتباط مجازی مون ادامه پیدا کرد
    گویا ایشون زمانی که من پیشنهاد ارتباط بهشونا دادم تازه از نامزدشون جدا شده بودن
    اول تصورشون هم این بود من از طرف نامزد سابقشون برای مزاحمت بهشون پیام دادم
    به هر حال با سماجت من رابطه مون ادامه پیدا کرد و ایشون هم وابسته شدن به من
    بعد حدود ۱سال قرار دیدار حضوری گذاشتیم
    تو نگاه اول اون تصوری که ازش داشتم نبود
    اون روز چند ساعت باهم بیرون بودیم و نهار خوردیم
    جالبه ایشون هم نظرش شبیه من بود
    اون روز از هم خدا حافظی کردیم و حلالیت طلبیدیم
    منم تو دلم خوشحال بودم که ایشون خودش داره میره که یه جورایی عذاب وجدان نگیرم
    اما به محض اینکه به خونه رسیدم
    نمی دونم با اینکه دلم می خواست تموم بشه این رابطه
    مدام اصرار کردم که ارتباطمون ادامه پیدا کنه
    یه ماهی باهم رابطه مون قطع بود
    اما بعدش دوباره شروع شد
    دوماه بعد ایشون برا اردو از طرف دانشگاه رفتن مشهد
    منم رفتم باز اونجا هما دیدیم
    اونجا هم که بودم باز بی میل شدم بهشون اما وانمود کردم که دوستش دارم
    به هر حال ایشون به مادرشون گفتن
    مادرشون هم گفته بودن که با خانواده اقدام کنم
    اما من به بهانه ای که شرایطشا ندارم کاری نکردم
    رابطه ما دامه پیدا کرد تا حدود چند ماه پیش
    تو این مدت هر بار می اومدن می گفتن که خواستگار دارن و از این وضعیت خسته شدن
    اگه من دوستشون دارم باید اقدام کنم .البته تا خواستگاری به نتیجه ای نمیرسید باز رابطه مون به حالت اوا بر می گشت
    دوتا مساله بود یکی طریقه اشنا شدنمون و یکی نامزدی ناموفق ایشون
    نمی تونستم به خانواده ام بگم.البته حدسم این بود که خانواده ام موافقت نکنن.ایشون هم در مورد شکل اشنایی می گفت که پدرشون صد در صد مخالفت می کنن.بهش حس علاقه داشتم اما می ترسیدم حس علاقم توهم باشه و ناشی از شناخت نباشه و بعدا دچار مشکل بشیم.خواستگار اخر که اومد مرتب بهم هشدار دادن که دیگه این فرصت اخره اگه دوستش دارم باید با خانواده ام اقدام کنم .همون دلایل که گفتم مانع شد که کاری کنن.به هر حال ایشون به خواستگار اخر جواب مثبت داد.اما با ناراحتی رفت.می گفت که دوستش نداره فقط ادای ادمای خوشحالا در میاره.از وقتی که فهمیدم عقد کرده خیلی حالم خراب شد.مدام خودما سرزنش می کنم که چرا از دست دادمش.چون ویژگی مثبت زیاد داشت.لحظه ای از فکرم بیرون نمیره .مدام بهش فکر می کنم.مدام چتامونا مرور می کنم.با اینکه دوبار بیشتر هما ندیدیم تمام سه سال بیشتر وقتا با هم گذروندیم.مدام اینستاشا چک می کنم.اخراش یه بار پیام داد که این بنده خدا را دوست داره و حرفش که گفته بود به زور داره ازدواج می کنه درست نبوده.ازم خواست که برم دنبال زندگیم
    ولی نمی تونن فراموشش کنم خیلی دارم عذاب می کشم.نا گفته نماد که ما رابطه جنسی فیزیکی نداشتیم ولی تو چت در موردش حرف می زدیم.احساس می کنم که از احساساتش سوء استفاده کردم بهش ظلم کردم چون در مورد ازدواج مطمعن نبودم ولی بهش مدام قول می دادم
    نمی دونم چیکار کنم

    1. شما مشکلتون با خودتون بود. به همین جهت تردید داشتید. ویژگی هایی دارید که در تصمیم گیری ها شما را مردد می کند. باید روی این ویژگی ها کار کنید. شما مسئول خود هستید نهایتا. او نیز مسئول خویش است که خودش را در یک رابطه مبهم قرار داد. بنابراین ما مسئول انتخاب های خود در زندگی هستیم

      1. خیای ممنون از لطفتون
        به نظرتون چیکار کنم که هم از این عذاب و دلتنگی نجات پیدا کنم و هم روی نقاط ضعفم کار کنم
        میشه مشخصا بفرمایین ایراد رفتاریم چیه.چون تا وقتی که بود احساس می کردم زیاد بهش کابسته نیستم و می تونم به راحتی رابطه مونا قطع کنم.اما به محض رفتنش انگار دنیا رو سرم خراب شده.ضمنا من ۳۱ سال دارم .مدام از طرف خانواده تحت فشارم که ازدواج کنم در این مورد توصیه تون چیه.تو این مدت ۳سال هم تا حدود زیادی بخاطر ایشون پیشنهاد ازدواج از طرف خانواده ام را رد می کردم چون یه جورایی خودما بهش متعهد می دونستم
        سپاسگذارم از شما

        1. تا زمانی که حال روحی تان خوب نشده اصلا توصیه نمی کنم وارد ارتباط دیگری شوید زیرا نتیجه احساس تنهایی شما است و نه انتخاب واقعی.
          مشکل شما تردید در انتخاب ناشی از باور شما است مبنی بر اینکه من نباید اشتباه کنم و حق اشتباه ندارم

      2. استاد گرانقدر سپاسگذارم
        میشه بفرمایین دقیقا چه ویژگی من باعث میشه مردد باشم
        و به نظرتدن باید برای حل این مشکل چیکار کنم؟

  129. سلام آقاي دكتر خسته نباشيد
    من يه دختر ٢١ سالم توي ١٨ سالگي ٤٠ روز بعد فوت پدرم با يه پسر٢٨ ساله آشنا شدم كــه رابطه ما از راه دور بود اون اقا ساكن شمال بودن و من تهران . اما باهم وارد رابطه شديم و با همه مشكلات اون اقا من ساختم هر از گاهي مي امد تهران و دو روز ميمونه و ما دو روز كامل پيش هم بوديم ولي هي باهم تموم ميكرديم و وارد رابطه ميشديم كــه اين بدترين چيز بود ولي واقعا هم من اون اقا رو دوســت داشتم ديوانه وار هم اون اقا دوسم داشتن ولي خيلي مشكل داشتيم ديگ كاملا تموم كرديم باهم ، من ١ سال و نيم تــوي رابطه جديد هستم كــه واقعا توش ارامش دارم تنها چيزي كــه نداشتم و از طرفي با اين اقايي كــه الان تــو زندگيم هست خيلي تفاهم دارم و همه چي خوبه ولي بعضي موقع ها واقعا دلم براي فرد قبلي تنگ ميشه نه اينكه هنوز دوسش داشته باشم نه ، ولي دلم واسه اون كسي ك قبلا بود و دوسش دارم تنگ ميشه مثله الان كــه من ٢.٣ روزه خيلي دلتنگ اون آقاي قبليم ، و از طرفي اون اقا ميدونه من الان تــو رابطه جديدم ولي هنوز دوسم داره و ما ارتباطي نداريم باهم ديگ نه خودمون نه از طريق كسي ، بايد چي كار كنم؟

    1. شما باید هر گونه ارتباط را با نفر قبلی قطع کنید. اینستا و …او را بهیچوجه چک نکنید. احتمالا شما کودکی خوبی نداشته اید که به فرد قبلی علاقمند مانده اید. رابطه قبلی یک رابطه مسموم برای شما است.

  130. سلام اقای دکتر.وقت بخیر من تقریبا 3 ماهی هست که با یک دختر که از همکلاسی هام هست اشنا شدم و خب تاهمین 2..3 هفته پیش همه چی خیلی خوب بود و حتی چندین بار که رفتیم بیرون خودش پیشنهاد میداد ولی بعد از بار اخری که رفتیم بیرون از فرداش دیگه ساکت بود و چیزی نمیگفت و خب منم بخاطر ی سری شرایط درسی که داره و گفتم فک نکنه بهش اویزونم و بهش پیام ندادم که اذیت نشه و خب بعد از چنروز صحبت کردیم و همه چی خوب بود و فقط من بهش گفتم بخاطر ی سری گروه ها عکس خودتو نذار پروفایل و خب چند نفرم مزاحمش شدن که من فهمیدم و بهش گفتم که گفت نه چیز خاصی نبوده تموم شد/بعد گفت بهت نمیاد غیرتی باشی و از این حرفا/بعد یهو گفت به نظرم دیگه ارتباطی نداشته باشیم و رابطه رو ادامه ندیم/منم باهاش صحبت کردم و خب چندین بارم دلیلشو ازش پرسیدم ولی همش میگفت میخام یکم خودم باشم و تنها باشم و خودمو پیدا کنمو رابطه ای نداشته باشم و گفت دیگه همدیگرو نبینیم و منم دیگه ادامه ندادم چون چندین بار ازش پرسیدم و فقط اون جوابو میداد.ولی نفهمیدم دلیل این کارش چی بوده/ایا ادامه بدم یا نه؟ممنون میشم راهنمایی کنید.

    1. سلام. خیر. بهیچوجه با او ارتباطی برقرار نکنید. مگر اینکه ایشان مصمم و واضح اظهار پشیمانی از گفته های خود بکند. حتی دوستی ساده و ارتباط اندک نیز شما را اذیت می کند.

  131. جناب آقای دکتر
    با سلام و احترام و عرض تبریک سال نو
    ممنون میشم راهنماییم کنید.
    دختری 36 ساله هستم. خواستگار ندارم و اگر هم داشته باشم پدرم اجازه ورود افراد خواستگار رو به منزلمون نمیدن.
    بیش از 12 ساله که بیماری ام. اس دارم.
    حدود 8 سال پیش با آقایی که 5 سال از خودم بزرگتره و به گفته خودشون قصد امر خیر داشت، آشنا شدم.
    شرایط و بیماریم رو به ایشون گفتم و ایشون هم شرایط بنده رو پذیرفتن و گفتن قبل از خواستگاری باید چندوقت باهم آشنا بشیم و منم چون تنها بودم و در سن ازدواج و دیدم ایشون شرایط و بیماریم رو پذیرفته، پیشنهادشون رو پذیرفتم.
    شغل آقا آزاد و من کارمند یک شرکت هستم. از لحاظ مالی وضع خود این آقا و خانواده شون پایین تر از وضع مالی من و خانوادمه. ارتباط ما به دلیل دوری مسافت و خستگی ناشی از بیماری من، اکثراً به صورت تلفنی (تقریباً یک روز درمیون و یا هرروز در حد سلام و احوالپرسی 50 ثانیه ای) و حدود سالی سه چهار بار دیدار حضوری (از 5 دقیقه تا نهایتاً دو سه ساعت) بوده.
    خانواده خودم و خانواده ایشون، بجز پدران دو خانواده، از دوستی مون اطلاع دارن. نه خانواده اون آقا من رو از نزدیک دیدن و نه خانواده ی من این آقا رو دیدن!
    هربار ایشون مشکل مالی داشتن و کمک خواستن بنده کمکشون کردم و البته ایشون شاید کمتر از یک دهم پولی که گرفتن رو تونستن برگردونن! توی این مدت سر اینکه پولم رو برنگردوندن، برای ازدواج پاپیش نمیذارن و غیره، خیلی دعوامون شد. حتی در زمانی که با من دوستی رو شروع کرده بودن، با دوست دختر قبلی شون در ارتباط بودن و اون دختر شماره منو از گوشی این آقا برداشته بودن و خیلی برام مزاحمت ایجاد کردن و پیامک های توهین آمیز بهم دادن! این آقا اصلاً گوشیش رو حتی یک ثانیه به دست من نمیده، و همیشه وقتی قرار داریم گوشی رو سایلنت و قایم میکنه!
    بارها به ایشون گفتم باید کات کنیم و حتی بارها، بصورت یک هفته و چندروز پاسخ تماس و پیامک ایشون رو ندادم. حتی گفتم خواستگار دارم و قصد ازدواج دارم…
    ایشون مدام تماس میگیرن و ابراز علاقه میکنن و میگن: نگران نباش، خودم بزودی میام خواستگاریت!
    اما این بزودی، تاریخ نداره!! و من همیشه بلاتکلییفم!
    بنده حتی بارها بهشون گفتم: من بیخیال پولم شدم و فقط از زندگیم برو بیرون و مطمئنم تو از من پول میخوای یا اینکه هرازگاهی که دلت میخواد باهام یه قراری بذاری و بری یه دوری توی خیابون بزنی و واقعا هیچ نفعی برام نداری! من قصد ازدواج دارم و الان هم خواستگار (فامیل، همکار، دوست خانوادگی و غیره) دارم.
    (البته ناگفته نماند هربار این جمله رو بهشون دروغ گفتم ، چون خواستگارام بخاطر ام.اس بیخیال ازدواج میشن و در واقع خواستگار واقعی ندارم)
    خلاصه که این آقا وقتی حرف جدی درمورد خودمون میشه همش میگه: کار دارم/ بذار بعدا حرف میزنیم/ الان سرم شلوغه/ روز کاری بدی داشتم و خسته ام/ الان موق مناسبی نیست/ بذار رو در رو حرف میزنیم و غیره!
    حتی هر وقت حضورا میبینمشون تا درمورد خودمون حرف میزنم، قاطی میکنه و میگه کاری نداری؟ من کار دارم و باید برم. خیلی خوشحال شدم دیدمت!
    هربار یه بهونه میارن و انگار قصد ازدواج نداره و خانواده ش هم پاپیش نمیذارن و حتی یکی از خواهراش گفته برم دنبال زندگیم و بیخیال برادرش بشم.
    خیلی افسرده و تنهام. حتی با وجود اینکه با این آقا دوست هستم خیلی احساس تنهایی میکنم. و سنم هم داره میره بالا و از تنهایی و سروسامون نگرفتن، ناراحتم.
    نمیدونم با این آقا چی کار کنم که منو فراموش کنن و تماس نگیرن. نمیدونم چطوری باید باهاشون کات کنم که برای همیشه این داستان تموم بشه.
    ممنون میشم راهنماییم کنید.

    1. وقت بخیر. این ارتباط بهیچوحه برای شما مناسب نمی باشد. هر چه سریعتر ارتباط خود را تمام کنید. پاسخ ایشان را ندهید. این ارتباط مطمئنا به ازدواج ختم نمی شود. ایشان زندگی خود را دارد و شما در گوشه ای زندگی او هستید که فقط در زمان نیاز به شما مراجعه می کند. ارتباط با ایشان منجر به تشدید احساس تنهایی شما می شود. قطع ارتباط اگرچه در کوتاه مدت احساس غم ایجاد می کند ولی در بلند مدت احساس راحتی و شادی بهمراه خواهد داشت

      1. از پاسخگویی شما بینهایت سپاسگزارم.
        ممنون که وقت گذاشتید و راهنماییم کردید.
        نه درد احساس تنهایی رو میشه به خانواده م بگم… نه درد بلاتکلیفی م!
        گاهی برای اینکه اطمینان پیدا کنم که تصمیمم درسته، نیاز به تأیید دارم و این بار هم با اینکه تصمیمم قطع ارتباط واقعی بود، اما واقعاً به کمک و راهنمایی نیاز داشتم.
        ازتون واقعاً ممنونم.
        امیدوارم زندگی تون پر از عشق و آرامش و خوشبختی باشه آقای دکتر عزیز

        1. آقای دکتر سنایی عزیز
          با سلام مجدد و سپاس فراوان از راهنمایی هاتون
          خیلی شرمنده ام که طولانی مینویسم. واقعا به کمکتون نیاز دارم.
          من به فرمایشات شما عمل و رابطه رو کم کردم… هیچگونه تماسی نمیگیرم و خب وقتی این آقا تماس میگیرن یا جواب نمیدم یا به ندرت جواب میدم! اون هم به خاطر پولی که قبلاً به ایشون دادم و ایشون بهم بدهکار هستن.
          قبلا هم مطرح کرده بودم که بنده با مادر و خواهر این آقا (چندساله که) در ارتباط تلفنی هستم و باهاشون صحبت می کنم و ارتباطم باهاشون دوستانه هست.
          راستش هفته گذشته متاسفانه مادر و خواهران آقا، مطرح کردن که این آقا و اون دوست دخترشون که قبلاً گفته بودم مزاحم تلفنی بنده هستن، چندساله که با هم صیغه هستن! و مادرشون گفت که این آقا به من خیلی علاقه داره و نمیخواد من رو از دست بده! اما بهتره از زندگیشون برم بیرون. چون علیرغم اینکه خانم و آقا با هم دعوا و مرافعه دارن، اما بعیده که این رابطه تموم بشه و از هم جدا بشن و همچنان با هم هستن! هرچند آقا تلاش میکنه از رابطه بیاد بیرون، اما اون خانم اجازه نمیده و خودش رو عروس خانواده میدونه!
          خب من برای شما نوشته بودم که این آقا مبلغ زیادی بهم بدهکار هستن و قبل از اینکه برای رابطه ام از شما راهنمایی بگیرم، آقا من رو با کلماتی مثل گلم، عشقم، نفسم، عمرم و غیره خطاب میکردن و خب رابطه عاطفی تقریباً عمیقی با هم داشتیم … و زمانی که رابطه عاطفی مون عمیق تر شده بود و من اصرار میکردم که با هم عقد کنیم، ایشون صیغه کردن و خانواده شون هم وقتی که موضوع من رو مطرح کردن و این آقا به خانواده شون گفتن که ما دو تا دوست معمولی هستیم!
          در صورتی که واقعاً فقط دو تا دوست معمولی نبودیم!
          نکته ای که هست راستش من درخصوص داشتن زن صیغه ای موضوع رو با آقا مطرح کردم، اما این آقا داشتن زن صیغه ای رو انکار میکنن و خانواده شون با جزئیات مراسم آشنایی اینها رو برام تعریف کردن و اون خانم به خونه این خانواده رفت و آمد میکنه و به این آقا به شدت علاقه مند هست و میخواد من رو از میدون به در کنه و از طرفی این آقا به شدت بهم ابراز علاقه میکنن و چندی پیش بهم گفتن که شش ماه آینده اعلام میکنن که میتونن با من ازدواج کنن یا نه و از طرفی مبلغ زیادی هم بهم بدهکار هستن، بنظرتون الان باید چی کار کنم؟ منظورم اینه که من واقعا نمیخوام به ارتباط با این آقا برگردم و از طرفی میخوام هرطور شده پولم رو پس بگیرم! ممکنه راهنماییم کنید که توی مدتی که میخوام پول رو بگیرم چه رفتاری داشته باشم؟ راستش مبلغ زیاده و این آقا فقط ماهی بین 1 تا 1.5 میلیون میتونن بهم پس بدن!
          و رفتار مادرشون هم برام کمی عجیبه! از طرفی هفته گذشته بهم گفتن از زندگی پسرش برم بیرون تا آسیب کمتری ببینم و پولم رو کامل دریافت کنم و حتی از پسرشون تعهد محضری هم بگیرم! از طرفی دیشب تماس گرفته بودن و میپرسیدن آیا آشتی کردیم یا نه؟ چرا آشتی نکردیم؟ و از این حرفا…
          خواهرشون هم چندشب پیش تماس گفته بودن بدونن که آیا برای دریافت پولم اقدامی کردم یا نه؟! جالبه بهم گفتن که: همه مردها مثل هم هستن! حالا چه اشکالی داره تو هم توی زندگی داداشم باشی؟ هم اون خانم باشه و هم تو!!! تو که چندسال با داداشم دوست بودی، الان اگر کات کنی باور کن که همه نفر بعدی هم که باهات وارد ارتباط بشه مثل همینه! دوست دختر داره و غیره! اصلاً بیا و با اون خانم روبرو شو! چرا خودت رو قائم میکنی و ار موقعیت فرار میکنی؟ تو قبل از اون خانم توی زندگی داداشم بودی و بهتره خودت رو بهش نشون بدی!!!
          آقای دکتر سنایی عزیز، نمیدونم واقعا باید چه کار کنم. شما تجربه و تخصص دارید… از این آدم ها زیاد دیده اید و قطعا میتونید دلیل حرفهاشون رو بدونید و رفتارهاشون رو پیش بینی کنید. ازتون استدعا دارم، لطفا راهنماییم کنید که رفتارم چطور باید باشه که این آقا لجبازی نکنن و پولم رو بدن و همزمان بتونم از این رابطه خارج بشم.
          واقعا ازتون ممنونم.

        2. بهتر است بسرعت نوشته ای از ایشان درباره بدهی اش از او بگیری. می تواند چک باشد. به بهانه اینکه مثلا یخچال خریدی و یا…باید این چک را بدهی.
          متاسفانه خانواده این خانم هم مثل خود پسر دچار مشکل هستند.
          در نهایت شاید بهتر باشد بین پول خود و ارامش روان خود یکی را انتخاب کنی.

        3. دکتر سنایی عزیز
          فقط خواستم ازتون تشکر کنم و بگم اونقدر صریح راهنماییم کردید که موفق شدم از اون آقا سفته بگیرم.
          راستش امروز خیلی اتفاقی متوجه شدم علت اینکه اون آقا با اون خانم صیغه کردن این بوده که اون آقا درحالت مستی با خانم ارتباط برقرار کرده و خانم باردار شدن و مجبور به صیغه شدن و الان فرزندشون پنج سالشه…
          هیچوقت با هم زیر یک سقف زندگی مشترک نداشتن… این آقا با خانواده ش زندگی میکنه و جالبه که این آقا ادعا میکنه دوستم داره و چون میترسیده من رو از دست بده، تا بحال نگفته که بچه داره و توی شناسنامه ش هم اسم بچه ش ثبت شده… و جالبه که توقع داره الان که این‌ همه سال سرکارم گذاشته و پنهون کاری کرده باهاش ازدواج کنم. شروع ارتباط ما به دو سال قبل از بچه دار شدنش برمی‌گشت… اگر واقعا من رو میخواست زودتر از اینها میومد خواستگاریم.

          به هرحال از همه ی کمک ها و راهنمایی هاتون ممنونم. مرسی که بدون هیچ چشم داشتی و خیلی برادرانه و منطقی راهنماییم کردید.
          تکلیفم مشخصه… نمیدونم چرا اومدم دوباره توی این صفحه و حرفامون رو خوندم و دوباره نوشتم. شاید الان هم یه مهر تایید میخوام ازتون، که برادرانه بهم بگید دختر، کار و تصمیمت درسته… بیخیالش شو… الکی با خودت چونه نزن… الکی خودت رو گول نزن… اون به دردت نمیخوره.. درسته که هشت سال گیر این آدم بودی اما الانم دیر نشده، خوشبختی در انتظارته !

      2. سلام وقت بخیر جناب دکتر
        بنده ۲۶ سال دارم و بمدت ۱۴ ماه است ک با خانوم مطعلقه ای ک ۱۰سال بزرگتر از منه ارتباط دارم و صیغه کردم من از بچگی یه فرد منزوی بودم و خشک مذهب تا این ک بخاطر جریاناتی اعتقاداتم سست تر شد و به رابطه با جنس مخالف بیشتر فکر کردم ایشون دومین دوست دختر من هستن ک اولیشو بواسطه همین رابطه تونستم فراموش کنم این خانوم اینجا خونه ی مجردی دارن و با همه ی فامیل های درجه اول وغیره خودشون بخاطر اخلاق بدی ک دارن قطع رابطه کردن اوایل علاقه ای نداشتم بهشون ولی الان خودمو تو باتلاق وابستگی میبینم چون یک ساله حداقل روزی ۴ ساعت باهمیم ولی واقعا حس بدی دارم بهشون چون اولا میدونم این رابطه ته نداره و بخودشونم گفتم و ثانیا ایشون واقعا تند خو هستن حتی چند باری آبرو ریزی کردن و به خانوادم زنگ زدن و فحش های بسیار بسیار رکیک استفاده میکنن ومن هر بار میبخشمش متاسفانه چند باری هم بهم خیانت کرده البته فقط یبارشو تونستم اثبات کنم و خیلی شکاک شدم بهش با این ک میدونم دوستم داده حالا واقعا نمیدونم چیکار کنم همه ی توجهم همه ی کار و زندگیم شده اون خانوم خواهش میکنم راهنماییم کنین چند باری ترک کردیم همو ولی باز شروع شده رابطمون و وقتی ترکش میکنم جدای دلتنگی حس دلسوزی میاد سراغم ممنون از وقتی ک گذاشتین

  132. سلام اقای دکتر.
    من ۲۳ سالمه و یک دختر عمو دارم که پنچ سال از خودم کوچیکتزه که از بچگی بهم علاقه داشت جوری که همه فامیل هم فهمیده بودن. بعد ایشون توی یک از مسافرت های خانوادگیمون سر صحبت باز کرد و ما باهم دوست شدیم. و (اینم بگم ما هر دو اولین رابطه هامونه) و تا این عید میشه ۵ سال که ما باهم بودیم یک سال اخر هم رابطه جنسی داشتیم چند ساله اول رابطه کمتر همو میدیدیم هرچی جلو تر رفتیم بیشتر شد ولی همیشه روز و ساعتشو ایشون تعیین میکردن و من به ندرت نه میگفتم همیشه اولویتم بود ولی من حس میکردم اولویت اولش نیستم یک تایمی حساس شده بودم و دعوامون میشد و ایشون قبول میکرد که اشتباه کرده و معذرت خواهی میکرد و دوباره همون کار هارو(قرار میزاشت کنسل میکرد با بهانه های عجیب) انجام میداد در ضمن ایشون رشته تحصیلشون تائتر و من مشکلی با کارش و رشتش ندارم بهشم گفته بودم.
    تو این یک سال اخر که دانشگاه هامون انلاین شده بود به بهانه دانشگاه هفته ایی دو الی سه بار میرفتیم باغ و صبح تا شب باهم بودیم همجوره همه میخواستیم تو رابطه جنسی مونم هیچ مشکلی وجود نداشت چون هدفمون ازدواج بود حتی راجب اینده صحبت میکردیم هیچ کدوم بچه نمیخواستیم جفتمون یک چیز میخواستیم تو اینده.
    ایشون تو جمع دوستاشون پسر هم بود من اولش با این موضوع کنار نمیومدم ولی کم کم داشتم بهش اعتماد می کردم که ایشون به دروغ به من گفت رابطمو با پسر های جمع قطع کردم این چند ماه اخر هم که دیدم بهانه هاش بیشتر شده و حتی دیگه راستشو بهم ‌نمیگه این اواخر سر یکی از فیلمبرداری هاش یکنفر بهش پیشنهاد دوستی داده بود که ایشون بهش گفته بود من نامزد دارم بعد دیدم دوباره پسره بهش پیام داده و ایشون هم جواب داده بود سر این موضوع بحثمون شد و باز معذرت خواهی کرد و من همیشه میبخشیدمش
    تا یک سری زنگ زدم بریم بیرون باهم گفت میخواد با هم دانشگاهی هاش بره بیرون منم گفتم باشه چند روز بعد گوشیش دستم بود از تو یکی از گروهاش متوجه شدم با همون گروه فیلم برداریشون که اون پسره هم بوده رفته بیرون دعوامون شد من گفتم دیگه نمیتونم کلی التماس کرد که درست میشم فلان بهمان قبول کردم تا اینکه یک روزی شروع کرد به اینکه ما دنیامون شبیه هم نیست دنیای ما باهم فرق داره من ممکنه درگیر کارم بشم نتونم همیشه پیشت باشم من میخوام برم تهران برای کارم تو نمیتونی بیای من نمیخوام شبیه مامان بابام بشیم (مامان باباش باهم دوست بودن بعد ازدواج میکنن و دوتا دختر بدنیا میارن مامانش تو بچگی اینا ول میکنه میره دوسال بعد به خاطر بچه هاش برمیگرده ولی همیشه درگیر کارش بوده هیچ وقت خونه نبوده مادرشون، جوری که عموم خونشو کنار عموی دیگم گرفت که اون زن عمو دیگم بتونه از بچه ها نگه داری کنه) هرچی میگم تو داری اشتباه میکنی میگه نه اصلا ما دنیامون شبیه هم ‌نیست فکر میکنم میترسه ازادیشو از دست بده.
    اومد گفت دیگه نمیتونم همش میگه من عاشقتم دوست دارم به خاطر خودت دارم میرم بیا شش ماه از هم دور باشیم اگه سهم هم باشیم بهم برمیگردیم کلی خواهش کردم کلی گریه کردم که نرو بمون من ثابت میکنم که اشتباه میکنی میریم‌ مشاوره من و تو عاشقه همیم میگه عشق همچیز نیست از وقتی رفته خیلی حالم بده همشم میگه من دوست دارم عاشقتم ولی نمیتونیم باهم باشیم با اصرار من قبول کرد سه ماه از هم دور باشیم ولی فکر میکنم میخواد من فراموشش کنم. و قرار شد بعد ایام عید هم بریم مشاوره همش فکر میکنم شاید من حساسیت به خرج دادم نبای زیاد بهش گیر میدادم الان نمیدونم برمیگرده یا نه فراموشش کنم کلاواقعا برام سخته چون ما خیلی مشکلات پشت سر گذاشتیم و جنگیدیم باهم بهش میگم میجنگیم اینم درست میکنیم میگه دنیای من یا تو فرق میکنه من بخوام بشم شبیه تو هیچی ازم نمیمونه میگم بمون من میشم مثل تو میگه دنیای من کثیف اگه از هم جدا نشیم ممکنه بهت خیانت کنم بیشتر دروغ بگم تظاهر کنم واقعا موندم چیکار کنم به خاطرش صبر کنم چون تصمیم های یک هویی زیاد میگیره بعد پشیمون میشه یا بریم مشاوره یا کلا ترکش کنم که واقعا ترجیح میدم ترکش نکنم چون خیلی ایده عالیم هردو عاشق هم بودیم از بچگی همو میشناسیم مطمعنم که حداقال تا الان به جز من با کسی نبوده و همجوره عاشقشم و میگم ای کاش میمون تا واقعا اگه دنیامون شییه نیست تا منم متوجه بشم انقدر سختی نکشم ولی فکر میکنم این ترس محدود شدن داره همنجور که داخل مقالتون گفتین ممنون میشم راهنماییم کنید
    یبخشید طولانی شد خیلی ممنونم از سایتتون واقعا عالیه خیلی بهم کمک کرد اروم بشم تو این چند روز

    1. مقاله تله رها شدگی را در سایت مطالعه کنید. ایشان دچار تله رها شدگی هستند. این موضوع باعث می شود در رابطه احساس خفگی کنند. برای مدتی هیچ خبری از ایشان نگیرید. از ذهن خود او را دور کنید. هر قدر بیشتر به او بچسبید ایشان بیشتر از شما فرار می کند.

  133. سلام آقای دکتر. من 20 سال سن دارم پشت کنکوری هستم سال اول که کنکور دادم با یه دختر ک همکلاسیم بود آشنا شدم ولی به خاطر درس باهاش وارد رابطه نشدم. درسم خیلی خوب بود و انتظاری ک اطرافیانم ازم داشتن این بود ک رسته خوب قبول شم ولی نشدم دنبال یه راهی واسه فرار از این فشار و ناراحتی بعد کنکور بودم ک پیش خودم فکر کردم اون دختره رو دوسش دارم با اون حرف بزنم شاید خوب شم و کاملا هم اون اتفاقو فراموش کردم من خیلی دوسش داشتم ولی اون دختر با کس دیگه ای در ارتباط بود و به من نمیگفت. میگفت ک نمیخواستم حالت بد شه خواستم کم کم بهت بگم. البته رابطه اونها خیلی متزلزل هست و هر از چند گاهی باهم دعواشون میشد و ….یه مدت دیگه با هم حرف نزدیم بعد از چند ماه بهم پیام داد و دوباره وارد رابطه شدیم راستش اونم از من خوشش میومد و میخواست با من نفر قبلیشو فراموش کنه ولی یهو بعد از یه مدت دوباره همه چی خراب شد هرچی هم ازش سوال میکردم چیشد دوباره میگفت دوست ندارم باهات باشم میگفتم خب چرا تو ک قبلا اینجوری نبودی میگفت میخواتسم امتحانت کنم ببینم میتونم باهات باشم یا نه الان دیدم به درد هم نمیخوریم.البته تا چیزی ک من میدونم با اون نفر قبلی دوباره دوباره حرف زدن وگرنه اون با رفتار من اصلااااااا مشکلی نداشت و همه چی خوب بود و میتونم این اطمینانو بدم ک همه چی به خاطر برگشتن اون بود. بنظرتون من چیکار کنم؟؟خیلی هم دوسش دارم و از یه طرف هم وقت زیادی ندارم ک بگم کم کم با نبودش کنار بیام درس دارم و خیلی داره به درسم لطمه میزنه

    1. وقت بخیر. شما باید سریعا رابطه را باایشان بطور کامل قطع کنید. ایشان از نظر ذهنی هنوز در رابطه قبل مانده است و شما تنها حکم پل عبور را دارید. معلوم نیست اگر رابطه اش با قبلی کامل قطع شود نیز پس از مدتی که حالش بهبود پیدا کرد از شما نگذرد.

  134. سلام آقای دکتر،وقت بخیر
    بنده ۲۵سالمه و حدود ۵ ساله از طریق دنیای مجازی و تلفن با پسری در ارتباط هستم،از همون اوایل از شخصیت ایشون خوشم اومد اما بعدها متوجه شدم ایشون هیچ علاقه ای به بنده نداره و فقط برای اینکه نمیتونه کسیو پیدا کنه که به مدت طولانی در مجازی باهاشون گفتگو کنند رابطمون رو ادامه میدن،این آقا کالای ازدواج هستند چه از نظر تیپ و ظاهر چه از نظر شخصیت و موقعیت اجتماعی و قصد اصلیشون در ارتباط با جنس مخالف فقط برای آشنایی برای ازدواج هست،رابطه ما فقط براشون سرگرمی هست تا کیس مناسب ازدواج پیدا کنند،میدونم رابطه بی ثمری رو دارم ادامه میدم،من به ایشون علاقه دارم اما منو مناسب ازدواج با خودشون نمیدونن ولی با اینحال مدام در حال چت و احوالپرسی از من هستند،به نظرم رابطه داشتن ایشون با من منطقیه اما اینکه چرا من با ایشون ادامه میدم منو گیج و متحیر کرده،آیا من مشکل شخصیتی دارم که یک رابطه بی ثمر رو ادامه میدم؟ آیا تو یک تله روانی افتادم؟ازتون خواهش میکنم یک راهنمایی یا یک اشاره به مشکل بنده بکنید،خیلی میخوام بدونم چرا اینطوری هستم،ممنونم

    1. شما از سویی بجهت انکه فردی گوشی هستید صحبت با ایشان شما را از نظر عاطفی وابسته کرده است و از سویی دیگر منتظر هستید که شاید نظر ایشان عوض شود. هر قدر بیشتر ادامه دهید بیشتر گیر می کنید و رفتن ایشان دردناک تر می شود برای شما. زودتر رابطه را تمام کنید زیرا اهدافتان از صحبت با هم فرق دارد. اگر شما نیز تنها جهت سرگرمی صحبت می کردید مشکلی نبود.

      1. سلام وقت بخیر من مردی ۳۹ ساله و متاهل هستم ک دختری ۵ ساله داره و زندگی خانوادگی اش از هم پاشیده و هیچ رابطه ای بازنم ندارم و فقط به خاطر بچه باهم زندگی میکنیم و من تحمل .با دختری ۲۸ ساله در رابطه هستم که دوستش داشتم ک او هم همین حس رو داشت با من به خاطر دلش وارد رابطه شد گرچه همه شرایط منو میدونست .من عاشقشم اما به خاطر بچه نمیتونم باهاش ازدواج کنم و این تصمیم قطعیمه اون هم نمیخواد با من ازدواج کنه و حتی رابطه با من رو توهین به خودش میدونه اما من مرد جذابی هستم از هر جهت و اون نمیتونه منو رها کنه …رابطه جنسی ما فوق العادس و حتی با چشمامون با هم حرف میزنیم .اما اون ی چند وقت ی بار قاطی میکنه و میزنه به سرش و در مورد زندگی من فکرای اشتباه میکنه و هی میخواد رابطه رو تموم کنه و تا لحظه آخر آخر هم میره اما نمیتونه .‌.منم ک نمیتونم ازش جداشم اما این کار اون بدون اینکه دست خودش باشه روان هر دومون رو نابود میکنه .مشکل این دختر چیه و من چیکار کنم بهتره .اون تا زمانی ک بخواد ازدواج کنه با من خواهد بود

        1. وقت بخیر. رابطه شما شرایطش بگونه ای است که این رفتارها از ان برخواهد خواست. ایشان حضور شما در رابطه دیگر را می تواند تحمل کند. از سوی دیگر به غلط وارد رابطه شده و اکنون وابسته شما شده است و براحتی نمی تواند دل بکند. اما عقلا می داند این رابطه غلط است.

  135. باسلام آقای دکتر میبخشید مزاحم شدم ؛من ۲۳سالمه و با یه خانمی آشنا ووارد رابطه شدم که از من ۵ سال بزرگترن و بهشون از اول حقیقتاسنم رو راست نگفتم چون خیلی دوسشون دارم .ایشون بعدا فهمیدم مطلقه هستن.از روز اول وثانیه اول قصد من از این رابطه ازدواج بودو واقعا خیلی خواهان ازدواج باهاشونم .ایشون یه شب اومدن پی وی من وگفتن از من خوششون اومده .اوضاع مالیه جفت خانواده ها یکسان و متوسطه .هرماه به علت مشکلی کاری فقط یه بار همو میدیدیم .واز ماه سوم رابطه به پیشنهاد جفتمون و راحتی باهم ؛رابطه جنسی داشتیم و هرماه میرفتیم سوییت از صبح تا غروب و ناهار میخوردیم و رابطه داشتیم و یه نیم روز رو باهم زندگی میکردیم . من بعدا از اینکه غیر مستقیم از خانوادم و پدر ومادرم پرسیدم که ازدواج با خانم مطلقه خوبه یا نه و دیدم موافق نیستن و باخیلی دوستانم مشورت کردم و همه مخالف ازدواج باخانم مطلقه بودن .ایشون یه پسر ۳ ساله داره که پیش پدرشه و آخر هفته ها میاد پیش مادرش .ایشون ۲ ماه پیش یکدفعه وقتی بعد از چند بارکه دیگه بهش گفتم ازدواجمون نمیشه و خانوادم موافق نیستن.یه روز ۲ ماه پیش پیام دادن و گفتن که همه چی تموم و هرچی خواهش و التناس کردم که بمون نشد .میخواستم ببینم ازدواج با این خانم برای من درست هست؟ من بعد رفتن ایشون افسردگی گرفتم و فقط کارم شده گریه و زندگیم ندارم .چون واقعا دوسش دارم . الان ایشون با یه نفر محرم شدن و از فامیلاشونه و میگفت اگه تو میومدی جلو تا میدیدی من چطور پشتتم و تو خودت نخواستی . وواقعا باورش نمیشه که خانوادم نمیان جلو . نمیدونم چیکار کنم .یه سره حالم بده و کلا از تمام شبکه ها اجتماعی بلاک کردیمهمو و بهم دسترسی نداریم ولی حاضر بود که اگر من برم جلو محرمیت رو تموم کنن و عقد نکنن .و خیلی اتفاقات این وسط
    امکانش هست متو توروخدا راهنمایی کنین و از این حال در بیان و بدونم واقعا این ازدواج درست بوده یانه ؟
    ممنونم‌

  136. باسلام آقای دکتر میبخشید مزاحم شدم ؛من ۲۳سالمه و با یه خانمی آشنا ووارد رابطه شدم که از من ۵ سال بزرگترن و بهشون از اول حقیقتاسنم رو راست نگفتم چون خیلی دوسشون دارم .ایشون بعدا فهمیدم مطلقه هستن.از روز اول وثانیه اول قصد من از این رابطه ازدواج بودو واقعا خیلی خواهان ازدواج باهاشونم .ایشون یه شب اومدن پی وی من وگفتن از من خوششون اومده .اوضاع مالیه جفت خانواده ها یکسان و متوسطه .هرماه به علت مشکلی کاری فقط یه بار همو میدیدیم .واز ماه سوم رابطه به پیشنهاد جفتمون و راحتی باهم ؛رابطه جنسی داشتیم و هرماه میرفتیم سوییت از صبح تا غروب و ناهار میخوردیم و رابطه داشتیم و یه نیم روز رو باهم زندگی میکردیم . من بعدا از اینکه غیر مستقیم از خانوادم و پدر ومادرم پرسیدم که ازدواج با خانم مطلقه خوبه یا نه و دیدم موافق نیستن و باخیلی دوستانم مشورت کردم و همه مخالف ازدواج باخانم مطلقه بودن .ایشون یه پسر ۳ ساله داره که پیش پدرشه و آخر هفته ها میاد پیش مادرش .ایشون ۲ ماه پیش یکدفعه وقتی بعد از چند بارکه دیگه بهش گفتم ازدواجمون نمیشه و خانوادم موافق نیستن.یه روز ۲ ماه پیش پیام دادن و گفتن که همه چی تموم و هرچی خواهش و التناس کردم که بمون نشد .میخواستم ببینم ازدواج با این خانم برای من درست هست؟ من بعد رفتن ایشون افسردگی گرفتم و فقط کارم شده گریه و زندگیم ندارم .چون واقعا دوسش دارم . الان ایشون با یه نفر محرم شدن و از فامیلاشونه و میگفت اگه تو میومدی جلو تا میدیدی من چطور پشتتم و تو خودت نخواستی . وواقعا باورش نمیشه که خانوادم نمیان جلو . نمیدونم چیکار کنم .یه سره حالم بده و کلا از تمام شبکه ها بلاک کردیمهمو و بهم دسترسی نداریم ولی حاضر بود که اگر من برم جلو محرمیت رو تموم کنن و عقد نکنن .و خیلی اتفاقات

      1. آقای دکتر در حالت کلی و از نگاه روانشناسی این ازدواج بااین شرایط من و ایشون به صلاح ومنطقی هست یا نه؟ ومیشه آینده خوبی داشت ؟

  137. سلام
    چند روزی بیشتر از پایان رابطه عاطفی من نمیگذره
    دختری که دوسش داشتم چون که مذهبی بود و احساس گناه میکرد من رو ترک کرد و رفت و گفت به خدا میسپارمت…
    التماسش کردم، خواهش کردم فقط گفتم بمونه هر کاری باشه میکنم، هر جوری بخواد میشم حتی با این که آدم معتقدی نیستم سعی کردم شبیهش بشم ولی دوستان مذهبیش تحریکش میکردن و پشت پا زد بهم و تمام راه های ارتباط رو بست..
    من خیلی حالم بده دائم جلوی چشمم میاد توی خواب و بیداری میبینمش صداش رو میشنوم، از اون روز مریض احوالم تب و لرز شدید دارم و حالم رو به بهبودی نیست و میدونم دیگه بر نمیگرده ولی نمیتونم قبول کنم چون خیلی بهش وابسته بودم و دوستش داشتم..
    باید چی کار کنم که فراموش بشه و به زندگی عادی برگردم؟

  138. سلام آقای دکتر من ده سال پیش با یه دختری که خیلی دوستش داشتم دوست شدم و قصدم هم ازدواج بود متاسفانه بعد یکسال متوجه شدم که ایشون با یه نفر دیگه هم دوست شده و منو ول کرد و رفت. خیلی بهم ضربه خورد تو این مدت جدایی به ندرت حال همو میپرسیدیم و همو میدیدیم. تا اینکه شش ماه پیش بازم رابطمون شروع شد اونم به قصد اینکه آشنا شیم و ازدواج کنیم و بهم گفت که من الان 35 سالمه و میخوام یکی حمایتم کنه و بهش تکیه کنم من چون دوستش داشتم بخشیدمش و قبول کردم . این خانوم تو شهرستان زندگی میکنه و هی میومد شهر ما، میبردمش دکتر و بیرون و در مورد اینکه آینده میخوام براش چکار کنم و اینا بهش میگفتم ولی به سه ماه نرسیده بود گفت که من یکی دیگه رو دوست دارم و نمیخوامت . خیلی ناراحت شدم و بهش گفتم که تو که دفعه قبل این کار رو کردی و منو ول کردی به خاطر یکی دیگه دیدی که چقدر ناراحت شدم و بهم ریختم پس چرا این دفعه بازم اینکارو کردی .بهش گفتم که منم واقعا خسته شدم دیگه خداحافظ برای همیشه. تو این مدت ده سال جداییمون هم من خیلی کار و تلاش کرده بودم از همه چیز خودمو محروم کرده بودم تا تو کارم که مربوط به ساخت و ساز هستش پیشرفت کنم و خوب بود نسبتا وضع و اوضاع مالی. در ضمن من خیلی آدم خوش اخلاقی هم هستم . دو سه ماه از جداییمون نگذشته بود که پیام تبریک تولد واسم فرستاد . بعد تبریک یلدا و اینا. یه روز خیلی فکرم مشغول بود از این موضوع ،داشتم به یه نفر زنگ میزدم اشتباهی شماره ایشون رو گرفتم تک زنگ افتاد بهش ،برگشت بهم زنگ زد و بعدش چند روز دیگه گفت زانوم درد میکنه و گفتم بزار واست شماره بگیرم از دکتر. گرفتم اومد باهم رفتیم دکتر و فرداش بهش کادوی تولدشو دادم ولی بهم گفت که قبلا با یه نفر دوست بوده و اونو میخواد و اونم انگار هی بهش وعده سر خرمن میده الانم خانوم 36 سالشه .منم گفتم چرا میای منو میبینی من آخه اذیت میشم گفت خودمم نمیدونم گفتم میخوای باهم ازدواج کنی بازم گفت نمیدونم. به خدا نمیدونم چیکار کنم دیگه نه تموم میکنه نه ولم میکنه . منم دوستش دارم ولی دیگه خستم کرده با کارهاش و حرفهاش . خیلی درمونده شدم انگار روحم رو به اسارت گرفته. والا به خدا از لحاظ مالی و قیافه و تیپ خوبم خانوادم ازش سرتره ولی موندم که چیکار کنم

    1. بهیچوجه رابطه را با ایشان ادامه ندهید. ایشان را کاملا بلاک کنید. شما باید حتما به یک رواندرمانگر مراجعه کنید تا متوجه بشوید چرا در چنین رابطه مریضی گیر کرده اید. شما تله ایثار دارید . مقاله مربوط را در سایت مطالعه کنید

    2. فقط خودت رو از همچین ادم مریضی نجات بده با ایشون اگر ازدواج کنی فقط برای اینه که سنش بالا رفته و نیاز به حمایت مالی و عاطفی داره و هنگام تاهل هم باز به سمت کسی که دوستش داره برمیگرده

  139. با سلام. هشت سال پیش از طریق یکی از دوستان با آقایی آشنا شدم به قصد ازدواج اون موقع ایشون شرایط مالی خوبی نداشتن به همین خاطر گفتن نمی تونن تشکیل زندگی بدن به همین خاطر کات کردیم پنج ماه پیش دوباره بهم پیام دادن گفتن زندگیم روبه راه شده و می خوان بیشتر آشنا بشیم اولش راضی نبودم اما با اصرار ایشون ادامه دادم از نظر رفتاری با هم هماهنگ بودیم ایشون به چهره خیلی اهمیت می دادن و کلا نکته سنج بودن اومدن خواستگاری و همه چیز خوب پیش رفت در این فاصله من جهت زیبایی پوست صورتم رو لیزر کردم که متاسفانه آثار کمی از این کار روی صورتم موند ایشون روز آزمایش متوجه شدن و خیلی ناراحت شدن گفتن چرا برای انجام این کار با من مشورت نکردی باید بری دکتر و تا زمان خوب شدن صبر می کنیم من رفتم دکتر برای رفع اثر کامل چند ماهی نیاز به زمان داشت تو این مدت دلخوری های هم بینمان پیش اومد من خیلی حساس شده بودم و زود رنج ایشون گفتن من یک همراه قوی می خوام منم سعی می کردم صبوری کنم ولی بعضی وقتا ناراحت می شدم. تو این فاصله پدرشون هم بهشون فشار آوردن و حتی از خونه خودشون طردشون کردن ایشون خونه مجزا داشتن.از زمانی که با پدرشون بحثشون شد روابطشون با من هم سرد شد ی روز پیام دادن دیگه نمی تونن ادامه بدن گفتن معلوم نیست صورتت خوب بشه از طرفی پدرمم دیگه تو این مسیر همراهیم نمی کنه و برو دنبال زندگیت من اون موقع خیلی شوکه شدم آخه قرار بود صبر کنند خیلی اصرار کردم که فقط دو ماه دیگه صبر کنند تا همه چیز خوب بشه اما اصرار فایده ایی نداشت. الان سه هفته از جدایی ما می گذره حالا صورت من خوب شده به نظر شما با وجود این ایشون قاطعآنه رفتن بهشون پیام بدم که مشکل حل شده؟ این رو هم بگم که ما هر دو 37 سال داریم

  140. ای کاش 6 سال پیش یه نفر این اطلاعات رو بهم میداد. وقتی یادم میاد که چقدر طول کشید تا حالم خوب بشه و چه رنج هایی رو نادانسته خودم به خودم تحمیل کردم، دلم برای اون دختر 19 ساله که بودم میسوزه

  141. اقاي دكتر اينكه گفتيد به احتمال زياد دچار طرحواره طرد هستند من خيلي زياد در اين مورد تحقيق و مطالعه كردم و تقريبا٩٠ درصد از علايم رو ايشون دارن و با فرض اينكه درست باشه اين قضيه رها كردن اين ادم كمي منصفانه نيست و طوري كه فهميدم پس از اينكه همه تلاش هاشو كرده باشه براي خواسته ش ( كه براي پارتنر من تقريبا يك سال و اندي طول كشيد ) اگر رها شوند هيچ مقاومت و تلاشي نميكنن.اقاي دكتر به نظرتون رها كردن اين ادم تو اين مرحله كار درستيه؟؟ من بهش علاقه مندم ولي با گذشت اين يك ماه و نيم به ترك كردنش راحت تر فكر ميكنم.لطفا راهنمايي كنيد .

  142. عذر خواهي ميكنم اقاي دكتر
    من داشتم به حرفاي شما فكر ميكردم مورديو گفتين كه اصلا تا بحال بهش قكر نكرده بودم اينكه خشم از رفتارهاي گذشته من!!!چون يكي دوبار ديگه هم همين كارو كرد و سكوت كرد اين اواخر كاري كه من اوايل در مشكلات مدام ميكردم و ايشون كلي تلاش كرد براي رفع اين كار من.اما ايشون چند دفعه اين كارو به مدت كوتاه كرد و اين اخرين بار كه ازش پرسيدم تو خودت اصرار به حرف و حل مشكلات داشتي حالا چي شده؟گفت جامون عوض شده.و كاملا اداي اون روزاي منو در مياورد فقط نگاه ميكرد به اطراف به من و….. دقيقا مثه من
    واقعا ميتونه اين باشه اونم بعد از گذشت ١سالو نيم؟؟؟؟؟
    چرا حالا !

  143. عذرخواهي ميكنم اقاي دكتر
    ولي مسله ي ديگه اينكه ايشون هنوز تو اين وضعيت هم هر زماني كه خواستم تنهايي بيرون يا جايي برم با حرفايي مثه اينكه برنامه تو ريختي ديگه ، يا حتما كاري واجبي داري و…. تيكه پراني ميكنن و گويا ناراحت ميشن كه من تنها ميخاي جايي برم چون توي اين دوسال هم كار و هم همه شرايط باهم بوديم و از همان ابتدا با اينكه من ادم مستقلي بودم و تنهاييم و استقلالم مهم بود برام و ايشون ميدونست ولي بازم همه جا با من بود .هنوزم اين حسو داره . ولي من نمي دونم در جواب اين تيكه پراني ها بي تفاوت راه نودمو برم و اين كمك ميكنه به همون فاصله اي كه بايد بينمون باشه؟؟؟ يا نه منصرف شم و به اصطلاح اتيش بيار معركه نباشم !بازم ممنون از راهنماييتون

    1. احتمال زیاد ایشان طرحواره طرد و رهایی دارد( مقاله درباره انرا در سایت بخوانید) که از طرفی صمیمیت می ترسد و از سویی نگران ان است که رهایش کنند و بروند

      1. با سلام .اقاي دكتر عزيز من مطالعه كرد طرحواره ي طرد رو و فكر ميكنم درست باشه .اما مسله اينجاس كه الان من بايد چه كنم؟؟؟

  144. ممنون اقاي دكتر عزيز
    درواقع نمي تونم دليل اين قهر طولانيو بفهمم فقط تنها فكرم اينه كه شايد بدليل شرايط بحراني مالي و كاري منتظر روبراه شدن اوضاس و ترجيح ميده تا اون زمان شايد دوباره از طريق احساسي وارد احساس مسوليت نشه
    تنها استرسم از اينه كه نكنه اين دليل كنار اومدن با خودش براي قطع رابطه باشه و تو اين مدت داره با خودش كنار مياد كه اگه اين طورباشه من نمي خوام قرباني باشم
    و دوما اينكه با نظر شما در اينكه شايد هلاقه به سخت بدست اومدن داشته باشه و من هم رفتارمو مثه قديم سرد كردم .نمي دونم چي ميخواد بشه اما از شما بخاطر راهنمايي قشنگ و پاسخ سريعتون خيليييي سپاسگزارم

    1. قرار نیست شما رفتار سرد نشان بدهید. چون نباید وارد یک باری غلط بشوید. زیرا در اینصورت تا کی در زندگی می خواهید این بازی را انجام دهید. باید ببینید در یک بازی سالم او می تواند بماند یا نه

  145. ناگفته نماند اقاي دكتر تو اين يك ماه و نيم من به هر طريقي با ايشون راه اوندم ده پانزده روز به حال خودش گذاشتم كه شايد نياز به غار تنهايي داره .و منم روال عادي زندگي.هيچ صحبتي نكرد.با جديت خواستم بي نتيجه بود با احساسات بي نتيجه بود و صحبتي نكرد تنها يك جمله هاي كوتاه كه تو فقط به فكر خودتي من و رابطه برات مهم ني هر كسي هر چيزي برات از رابطه بيشتر اولويت داره و …..همين . و اخر سر در حال حاضره كه روال خودشو تا اين لحظه دارم پيش ميبرم .اين سردي براي مردان با اين تايم طولاني پايان رابطه ست؟؟؟

  146. سلام اقاي دكتر وقت بخير
    من خارج از ايران هستم به مدن دوسال است كه وارد رابطه اي شده ام كه البته بعد از ٨/٩ ماه مقاومت من و اصرار و تلاش ايشون اين رابطه متعهد و خوب به وجود امد .همه چيز خوب بود و تر دو شديدا علاقه مند وعالي
    .من ادم مستقلي بودم ولي ايشون تماما اصرا داشت با هم هم خانه باشيم و خلاصه اين شد هردر دوران كرونا و شرايط اينچنيني من راضي به اين قضيه شدم .ما با هم فعاليت كاري هم شريكي شروع كريم اما وضعيت كرونا اقتصاد رو كاملا خراب كرد.ايشون ادم مهربان و پرتلاشي بودند براي نگه داشتن رابطه. ناگفته نماند ك از زمان وضعيت كرونا خواهر و داماد من هم بخاطر وضعيت اقتصادي بد تو مملكت غريب با ما بودند .طبيعيه كه فشار باشه روي هممون اما هيچوقت چيز زيادي به زبان نياوردند
    تا اينكه تقريبا يك ماه و نيم پيش بي دليل سر موضوع كوچيكي بحثمون شد خيلي بي اهميت ولي از اون لحظه ديگه ايشون همون ادم قبل نبودند .خيلي تلاش كردم مشكل را بگه طبق معمول حل كنيم اما بي فاييده ست.خواهر و دامادم از پيش ما رفتند اما اين رفتار ايشون همچنان مثه قبل نشد.نه اينكه قهر باشه صحبت ميكنه با هم وقت ميگذرونيم و تمام مدت با هم هستيم ولي نه مثه قبل مثه دوتا دوست عادي هم خونه يا…..
    راه درست براي من چيه به نظرتون به پاييان رابطه از سمت خودم فكر كنم و اقدام كنم؟اين رفتار سرد و اين رابطه براي ايشون به همين منوال كه ميگذره ميخاد باشه؟
    لطفا راهنماييم كنيد حال خوبي ندارم

    1. درود. واقعا نمی شود دلیل رفتار ایشان را با این توضیحات حداقلی فهمید. شاید هنوز از اوایل رابطه و اصرار ایشان و رد شدن توسط شما خشم درونی دارند و به اینصورت بروز می کند. شاید اصولا فردی است که رابطه تا زمانی برای او جذاب است که بدست نیامده است. شاید شما واقعا رفتارهای مناسبی نداشتید. اما به هر دلیل حال نیمه قهر 1 ماهه ایشان معنای خوبی ندارد. (قهر معنای دیگر خشم است. خشمی منتقمانه و زیرکانه. یعنی می گوید من که کاری نکردم. ولی در حال انتقام است فرد اما بطریقی که بهانه ای دست دیگری ندهد.) . اگر این رفتار قهر کردن در ایشان اینقدر طولانی شده و دلیل انرا نیز ذکر نمی کند احتمالا ویژگی قهر کردن از خصوصیات اوست و شما باید به رابطه خود پیش رفتن در ان جدی تر فکر کنید زیرا می تواند سر هر موضوع دیگری تکرار شود

  147. میشه بگید چرا بابام درباره پول حرف زده
    اخه خودش میگ پول مهمش نی.تنها باری ک حرف از پول زد پیششون بعد اینک منو از شهر اون پسر اوردن خونه بود ک گفته بود ما کسی میخوایم ک بتونه پول سرویس طلا بده قبلا همچین حرفی بشون نزده بود و هر بار ک خاستگاری کرده بودن خیلی قشنگ جوابشون رو داده بود و گفته بود ن.البته ب خانوادش درباره درسو اینام گفته بود و سرکارو ی دفعه ب خودم گفته بود دخترم باید سوار شاسی بلند شه ن موتور

  148. سلام خدا قوت ممنون از مطالب خوبتون
    اگ میشه منم مثل بقیه راهنمایی کنید خیلی ممنون میشم.خدا خیرتون بده و همیشه کمکتون کنه و پشت پناهتون باشه
    من 20سالمه و 4 سال با اقایی در ارتباط بودم ک 9 ماه از خودم بزرگتر بودن.فامیل هستیم ولی شهرامون متفاوته و از نظر خانوادگی هیچ جوره بهم نمیخوریم و منم وقتی هنوز رابطمون شروع نشده بود این چیزا رو بشون گفته بودم ولی بازم میخواستن با من رابطه داشته باشن.هنوز یه سال از رابطه گذشته بود ولی خانواده اون همه از رابطه ما خبر داشتن و منم مادرم میدونستن ولی پدرم نه.بش گفته بودم برای خانواده ما فقط درس خوندن مهمه و سرکار رفتن و پول اصلا مهم نیس.چون خودمون خداروشکر پول داریم اگ مثلا کسی همسر من بشه و معیار هامونو داشته باشه ولی پول نداشته باشه خود پدرم کمکمش میکنه ولی اون اقا خیلی وقتا رابطه را با هر بهونه ای کات کرد و دلیلشم این بود ک پول نداشتن.با اینک پول نداشتن ولی خودش سر یه کار نمیموند و دایم ول میکرد.وضعشون جوری بود ک دوتا خواهر کوچیک ترش لباسای بقیه ک استفاده شده بودن و بشون میدادن رو میپوشیدن ولی اون با دیدن این چیزا بازم مرتب سرکار نمیرفت.18 سالگی سربازی رف و خودکشی کرد .میگف دلیلش این بوده ک من باهاش ارتباط زیادی نداشتم و دلیلشم این بود ک قبل سربازی یهویی رف و خیانت کردم و چون هی کات میکرد من دیگ خجالت میکشیدم جلو مادرم مث قبل باش رابطه بگیرم .بعد خودکشی مشاور ها بش میگفتن اره باباش راضی نمیشه و جداشین ولی من نمیتونستم جداشم و دوباره مث قبل جلو مادرمم باش حرف میزدم.تو 2 سال سربازیش یک بار نیومد دیدن من و کات کردنمون ب هفته ای یکبار رسیده بود.من گریه میکردم ولی اگ میرف دیگ سراغشو نمیگرفتم و خودش میومد.چن ماه بعد من خودکشی کردم هم برا این بود ک رتبم تو دانشگاه خوب نشد و هم برای اون اقا بود و جریانو ب بابام گفتم ک میخوامش چرا خاستگاری میکنن میگی ن گف هنو کار نداره و دانشگاهو ول کرده و این باید ب خودش برسه و یک ماه بعد خودکشیم ولم کرد.باز اومد گف دوس معمولی باشیم گفتم ن ولی با بهونه ای دوباره منو ب رابطه برگردوند.ی دفعه گف اگ منو دوست داری ب بابات بگو منم گفتم ما هنو سنی نداریم .19 سال داشتیم و اون هنوز سرباز بود اما من گفتم.پدرم خیلی ناراحت شدن و گفتن ن هیچی نداره و اینا اگ بفکر بودن ب فکر خانواده خودشون بودن و یسری حرفا درباره پول گف.بعد این ماجرا خیلی شدید تر وابسته شدم و اصن با پدرم چن ماه قهر بودم و بعد فرار کردم و ب شهرشون رفتم ولی سر بیس چار ساعت من اومدم شهر خودمون ینی مادر پدرم اومدم دنبالم و اون اقا هیچ کار خاصی نکرد ک بابامو راضی کنه.رابطه جنسیم داشتیم.بعد بابام ب خانوادش زنگ زد و گف دیگ خاستگاری نکنین و ما جوابمون ن هست و ب داییشم حرفایی از پول زده بود ولی نمیدونم چرا؟ اخه خودش میگ پول مهم نیس
    یک ماه بعدش برا اولین بار اومد شهرمون و منو دید و بازم رابطه جنسی داشتیم و ی ماه بعدش سرد شد و دوماه بعد اخرین دیدارمون زن گرفت.تقریبا 6 ماه از جدایی گذشته ولی من هنوزم ناراحتم.البته 6 ماه پیش 4 سال کمه ولی اذیت میشم.میگم مگه چی براش کم گذاشته بودم.چقد باش چت میکردم چقد قایمکی باش حرف میزدم.وقتایی ک گوشی نداشتم با تلفن خونه جلو مادرم حرف میزدیم.مدرسه میرفتم از مدرسه یا تلفن همگانی زنگش میزدم.با خانوادش صحبت کردم.پیش همه گفتن ما همه میخوایم و من گفتم چرا ولی بعدش گفتم وللش ما ک همو میخوایم.فرار کردم.با خانوادم قهر کردم.تو سختیا پیشش بودم البته کنارش نبودم .تا جایی ک تونسم کمکش کردم.اونم دوسم داشت یادمه گریه میکرد ولی خب چی شد.من بش شرایط گفته بودم خودش نخواس از راهش بده.کلا گیجم.میگم نکنه من کم گذاشتم .لطفا کمکم کنید

    1. سلام عزیزم. شما حتما باید پیش یک مشاور بری و برای مشکلات روحیت که ربطی به رابطه شما نداره و مربوط به کودکی است کمک بگیری. شما اگر از نظر روحی بهبود پیدا نکنی دوباره جذب ادمی میشی مثل همین اقا که تعادل روانی ندارد و مشکلات زیادی از نظر روحی دارد. موضوع شما پول نبود. شما مشکلات زیاد دیگری داشتید. خودکشی، فرار کردن، رابطه جنسی و…همگی نشان دهنده مشکلات شدید در شما و او است. موضوع کم یا زیاد گذاشتن نیست. اگر تمام وجودتم می گذاشتید ربطی به تمام شدن رابطه نداشت. حتما پیش مشاور بروید وگرنه بازهم خودتان را در یک رابطه غلط دیگر گیر می اندازید.

  149. با عرض سلام و ادب. دکتر من یه آدم فوق العاده حساسم. تحمل ندارم یکی بهم بگه بالای چشمت ابروعه، دست خودم نیست. حس میکنم یه بچه ای درونم بغض میکنه، کز میکنه و یه گوشه میشینه و دلش نمیخواد با هیشکی حرف بزنه. همیشه همین شکلی بودم. از قضا یه خونواده بی فرهنگی هم دارم که هیچوقت مراعات حال نکرده و همه حرف ریز و درشتی اتفاقا میزنن و منم با اون روحیه، مدام جنگ دارم باهاشون یا قهرم. خیلی هم کینه ای ام. الان دلم میخواد پوست کلفت تر شم. دوست دارم این آدمای بی ارزش دورم نتونن اعصابمو بهم بریزن، دوست دارم بگذرم ولی نمیتونم. چه کنم؟؟؟؟ چطوری حساس نباشم؟ بعضی وقتا فکر میکنم این یه راه بوده برای قدرتمند نشون دادن خودم که وقتی یکی یچیزی بهم گفت سربع گارد بگیرن سریع عصبانی شم تا بفهمه من کم قدرت نیستم!!! البته ناخودآگاه بوده ها

    1. سلام. مقاله زیر را مطالعه کنید. حساس بودن شما نشانه عزت نفس پایین شما است. این دو مقاله را بخوانید و تمرینات انرا انجام دهید.
      https://dr-sanaie.com/%D8%B7%D8%B1%D8%AD%D9%88%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%86%D9%82%D8%B5-%D9%88-%D8%B4%D8%B1%D9%85/

      https://dr-sanaie.com/%D8%A7%D9%81%D8%B2%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D8%B9%D8%B2%D8%AA-%D9%86%D9%81%D8%B3/

  150. سلام دکتر. من خونواده ای دارم که بشذت رو همه کارای من میخوان کنترل داشته باشن. من حق ندارم یه فیلم سینمایی تنها ببینم، 20 سالمه سال 2 دانشگاهم. وقتی خودمو با دوستام مقایسه میکنم و میبینم چقدر آزادی عمل دارن خیلی غصه میخورم. تنها راه آزاد شدنم بصورت عملی شوهر کردنه که ازونم الان خوشم نمیاد. میترسم از چاله بیفتم تو چاه. تو شهر خودمم دانشگاه قبول شدم. هر شب که میخوابم با آرزوی به آزادی رسیدن و خیالبافی خوابم میبره. راهکار عملی شما چیه؟ من چکار کنم؟

    1. عزیزم این کنترل زیاد خانواده نشانه اضطزاب اونها است. والدین شما همیشه به وقایع منفی فکر می کنند. بهتر است در صورت موافقت با هم نزد مشاور برید. کاملا درست فکر می کنید که نباید از چاله به چاه بیفتی. بهتره با والدینت در یک فضای صمیمانه صحبت کنی و نشان بدی که خودت حواست به خودت هست و مراقب چارچوبها هستی

  151. سلام اقای دکتر من ۲۰ سالمه مدت ۶ ماه با استاد دانشگام دوست شدم صیغه خوندیم ایشون ۴۸ سالشونه ولی خب بخاطر ظاهر و روحیه جوانشون علاقه پیش اومد. اولای رابطه ایشون خیلی مشتاق بود ولی کم کم رابطه به جایی رسید که هر روز دعوا و بحث و قهر بود من هر کاری میکردم رابطه تموم نشه بحث پیش نیاد ولی انگار نمیشد اصلا نمیفهمیدم چی شد که باز دلخور شد ازم.
    الان ۳ روزه کات کردیم بهم گفت تو مریضی ازت متنفرم و کات کرده جوابمم نمیده.
    در طول رابطه همیشه منو سرزنش میکرد میگف اخلاقت بده امیدی ب خوب شدن رابطه ندارم .
    من چیکار کنم بتونم فراموشش کنم

    1. شما حتما باید به یک روانشناس مراجعه کنید تا متوجه شوید چه چیز شما را به چنین رابطه ای کشاند. در مقاله قدمهایی که کمک می کند شما راحت تر این مسیر را طی کنید به تفصیل شرح داده شده است.

      1. سلام اقای دکتر ببخشید من سوالمو در اینجا مطرح کردم . دختر 32ساله هسم 4ساله با یکی از اقوام اشنا شدم 35ساله هس. به هم دیگه علاقه داریم ولی ایشون از من خواست ب خونش و خلوتش برم اما من قبول نکردم تو این چند سال بارها گفته ولی قبول نکردم و هر دفعه چند ماه قط رابطه کرده بار اخر چن روز پیش گفت بیا و من نرفتم. و خودم گفتم دیگه ادامه نمیدم و میخام قط رابطه کنم ایشون قبول کردن و گفتن هرچی بکاری همونو درو میکنی میدونم اصول خودتو داری و میخای پایبند باشی . من خودم فکر میکنم داره امتحان میکنه محک میزنه ولی الان از قط رابطه ب شدت ناراحت هسم دلم تنگ میشه ایشون وقتی منو میدید اصلا ب بدنم دست نمیزد و حتی نمیخاس من دست بزنم ولی بعضی وقتا ازم خاسه ک برم خونش و من نرفتم . اقای دکتر من ازمون مهمی دارم و اصلا نمیتونم درس بخونم .اگه من میخام چارچوب زندگیمو تعیین کنم و روی حرفم بمونم پس چرا الان با این طرد شدگی دارم نابود میشم . ممنون از راهنماییتون

        1. موضوع ان است که اگر به خونه ایشان هم میرفتی معلوم نبود پس از مدتی دچار طرد از سوی او نشوی. در انصورت غم شما چند برابر می شد. هم از احساس طرد شدگی و هم از احساس گناه. هیچ تضمینی وجود نداشت که رفتن شما موجب ماندن ایشان یپبشود. اتفاقا مردها وقتی چیزی را بدست اوردند ارزش قبل را برای ان قائل نیستند. می شود حدس زد که اگر ایشان تاکنون نیز نرفته است بدلیل مقاومت شما بوده

  152. سلام ، من 31سالمه وقتی به عنوان مسئول ازمایشگاه وارد یه شرکت غذایی شدم یکی از دختران کارخانه که کارگر بود به کمک یک مرد زن و بچه دار به من نزدیک شد و کم کم منو وابسته خودش کرد و می گفت قصد ازدواج دارد منم قبول کردم و شرایطم را گفتم ، گفتم که باید با هم کار کنیم و… اون هم قبول کرد وقتی کارگر ها متوجه شدن با من درباره رابطه این دختر با بقیه مردها حرف های زیادی زدن چند بار هم خودم دیدم با مرد ها بگو بخند دارد و با یکی از آنها که خیلی صمیمی هست همه راز های زندگی مان را میگوید و آن مرد برای زندگی ما تصمیم گیری میکند ، بارها ازش خواستم برایم توضیح دهد با هم چه میگویند دلیل این همه ارتباط تلفنی پیامکی حضوری و… چست می گفت ازم حمایت میکنه هیچ چیزی درباره مون نیست که به این مرد نگویم ، بهش گفتم که باید با این مرد قطع رابطه کند یا حرف هایی که رد و بدل می شود برایم بگوید اما اون خانم قبول نکرد میگفت شکاک هستی ، این خانم و این مرد با هم ارتباط نزدیک دارند و آن مرد در زندگی ما دخالت میکند ، مثلا به من میگفت باید قبل عقد خانه بخوره به نام دختر ، ماشینت بفروشی براش طلا بخری و…. من ارتباطم راقطع کردم اما چون توی یک کارخانه کار میکنیم با هر بهانه ای به من نزدیک میشود حالا واقعا نمیدانم من شکاک هستم یا واقعا چنین ارتباط هایی غلط است ؟؟

    1. این ارتباط به سن و سال آن مرد و زن و بچخ دار بودن و نوع رابطه بستگی دارد. در هر صورت شما ناراحتی خود را از این رابطه انها ابراز کرده بودید. دخالت ایشان در کارهای شما نشانه خوبی نیست. ایشان نمی تواند همچنان تحت تاثیر ایشان باشد و در عین حال خواهان ادامه رابطه با شما.

    2. من هجده ساله ازدواج کردم و یک دختر چهارده ساله دارم با تمام فراز و فرودهای زندگی ،الان شوهرم میخواد جداشه ،میگه ما حرف همو نمیفهمیم ، میگه آشپزیت هنوز اونجوری که من میخوام نیست یه روز خوبه یه روز بد ،در حالیکه دو سالی میشه دارم تلاش خودمو میکنم عالی درست کنم ،میگه هیچ وقت لباسام اتو نکردی، میگه قبلن مادر خوبی برای بچه ام نبودی البته اوتم برمیگرده به افسردگی بعد زایمان که تاچند سالی خودم ازش خبر نداشتم ، میگه ازت بدم میاد و لعنت به روزی که دیدمت ، خلاصه من در زندگی بودم که عشق فقط از طرف من بود من چشم پوشی میکردم و کوتاه میامدم او همیشه در حال تغییر من بود ،میگه هر از گاهی دوباره به اصل خودت برمیگردی ،جلو دخترم به من توهین میکنه و دعواهیمان را جلو دخترم میکنه ، میخواد اونجوری بشم که میخواد تا الان سعی خودمو کردم ولی او با یه اشتباه کوچک از طرف من دوباره خشمگین و عصبانی میشه ، این چند سال اخیر بدتر هم شده ، در ضمن هفته ای چند بار هم تریاک با دوستاش میکشه ، الان به دخترم گفته دنبال خونه هست که بره ، دو سال پیش هم گفت ولی من با گریه و التماس برش گردوندم ،دوست داره دخترم رو برعلیه من بشورونه ، منم ایرادتای دارم ولی مهم اینه که معایبم رو شناختم و دارم درستش میکنم ،ولی اون خودشو بیگناه میدونه و بیقصیر و میگه فقط تو باعث تمام بدبختیها هسی بهش میگم دخترم در سن بدیه ،میگه خودت مقصری هر چی بشه از چشم تو میبینم ، خلاصه این شده زندگی من در این سه هفته گذشته ، چکار کنم ؟ منو لطفن راهنمایی میکنید؟

      1. بنظر شما وابستگی شدیدی به ایشان دارید. وابستگی شما میتونه مالی- عاطفی و یا روانی باشد. مطمئنا قسمت زیادی از رفتارهای شما بدلیل ضعف و وابستگی شما به ایشان است. سعی کنید با مشورت با یک روانشناس و یا مطالعه در جهت درمان وابستگی خود گام بردارید. مسلما این شرایط تنها از ضعف، ناتوانی و ناگاهی شما ناشی می شود.

  153. سلام اقای دکتر وقت تون بخیر،من حدود ۶سال با یه پسری دوس بودم،ایشون قصد شون بود که از ایران برن،الان تقریبا کارهاشون درست شده تا چند وقت دیگه میرن،ما ۴سال تو‌دوران دانشجویی که دو سال اخر کارشناسی و دوسال ارشد بود کنار هم بودیم بعد که من برگشتم شهر خودم برای دکترا بخونم همدیگه رو‌نمیدیدم ولی باهم از طریق تلفن…در ارتباط بودیم،خیلی برنامه برای اینده داشتیم درباره همه چی حرف زده بودیم حتی تربیت بچه ها …بعد یه مدتی عوض شدن خیلی تماس ها کمتر شد منم چون درگیر نتایج کنکور بودم استرس نتایج داشتم خیلی پیگیر نبودم تا اینکه چند روز پیش گفتن چیزی به رفتن شون نمونده و ترجیه میدن دوست معمولی با من باشن ولی من خیلی از نظر عاطفی درگیرم نمیتونم فکر کنم کسی که تا ۴ماه پیش قول قرار ازدواج با من میذاشت حالا بخواد دوست معمولی من باشم حتی بلاکش کردم چند روز خیلی اصرار داره که مثل یه دوست عادی با من در ارتباط باشه و دعوا میکنه با من که ار تباط تو با من قطع نکن شاید کمک احتیاج داشتم من و اون بتونه به من کمک کنه چند تو این ۶سال هم خیلی به من کمک کردن،اصلا نمیدونم چی کنم ارتباط مو کامل باهاشون قطع کنم یا اینکه دوس عادی باشیم؟
    بعد یکی از دوستام میگه حتما تو این مدتی که سرد شدن یکی وارد زندگیش شده که نسبت به این دوستی اینقدر سرد شده،نمیدونم چقدر حرف دوستم درسته؟مرسی بابات راهنمایی تون

    1. شما بهیجوجه نباید ارتباط با ایشان داشته باشید. شما زخمی دارید که با عدم ارتباط رو به بهبود می رود ولی هر بار خبر و یا دیدار و یا گفتگو این زخم را دوباره تازه می کند. ایشان بجهت خود می گوید که ارتباط داشته باشیم. نهایت خودخواهی ایشان است.

      1. خیلی ممنون بابت پاسخ گویی تون اقای دکتر،ولی یه سوالی که برام پیش میاد اینه که چرا انقدر اصرار دارن که ارتباط شون با من حفظ کنن،یعنی فقط به خاطر کمک به منه یا به نظر شما دلیل دیگه ای داره؟

  154. سلام من ۱۳ سال سن دارم و دوستی دارم که از مهد کودک و پیش دبستانی باهم بودیم و همو دوست داریم و زمانی که پیش هم هستیم خیلی شادیم و میخندیدم
    اما جدیدا در فضای مجازی باهم دعوا میکنیم و فشار روانی روی هم وارد میکنیم و بعدش یادمون میره
    اما دیگه دیدیم ناراحت کردن همدیگه فایده ایی نداره و باز هم دعوا میکنیم و دوستیمون تموم شده
    مدت کمی هست که دوستیمون رو تموم کردیم
    من چطوری میتونم دوستیمون رو بر گردونم

  155. سلام من با دوستم ۹ ساله دوست هستم ولی از زمانی که کرونا اومد همواره باهم دعوا میکنیم ولی زمانی که حضوری همدیگه رو میبینیم خیلی باهم خوش خنده و شاد هستیم.ما همدیگه رو دوست داریم ولی بهم میگه اخلاقات و حرکاتی که انجام میدیدم همدیگه رو ناراحت میکنیم ولی باز هم باهم دوست میشیم ، اما جدیدا میگه خسته شدم! بهش میگه تو منو دوست داری؟ میگه آره ولی دوستیمون تموم شده و دوستیمون رو بهم زد
    و مادرش میگه دوستی شون خیلی وقته تموم شده و فشار روانی وارد میشه رو هردوشون (یعنی من و دوستم)
    به نظر شما اگه یه موقع گفت بیا دوستیمون رو یه بار دیگه شروع کنیم آیا شروع کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    1. اگر رابطه ارزشمند بود و ایشان فرد مناسبی بودند باقید شرایطی شروع کنید. باید مطمئن بشید که مجددا از رابطه خسته نمی‌شن و متعهد هستند. زیرا هر رابطه‌ای چالش دارد. اگر نخواهید چالش‌ها را قبول کنید رابطه مجددا تمام می‌شود.

    2. سلام آقای دکتر ، دو ماه پیش یه آقایی معرفی کردن برای ازدواج ، منم باهاشون صحبت کردم ، به ددرخواست ایشون یک صیغه شدم تا راحتتر حرف بزنیم ولی بعد اتمام صیغه ایشون رفتن و بعد ۱۸ روز پیام دادن مشکلات داشتن و گفتن میان شهر ما تا دیدار داشته باشیم ، دیدارمون اصلا خوب نیود ،،، بعد رفتنشون من تماس گرفتم هر دو واس دیدار ناراحت بودیم از هم عذرخواهی کردیم الان سه روزه ازشون خبری نیست نمیدونم چیکار کنم

      1. قرار بوده تنها اشنا شوید با هم تا بفهمید مناسب هم هستید یا حیر. بهیچوجه مجددا با ایشان تماس نگیرید. ایشان تماس گرفت فقط در صورتی که قصدشان را روشن و جدی مطرج کردند وارد گفتگوی مجدد شوید.

  156. سلام اقای دختر,من حدود ۶ ماه با یه دختر همسن خودم بودم,من ۱۹ سالمه,ما با هم خوب بودیم همدیگرو دوست داشتیم,گاهی اوقاتم بحث و دعوا بود ولی حل میشد.تا اینکه یه سری اتفاقات شخصی براش افتاد و اعصابش بهم ریخت.من متوجه بودم که حالش خوب نیس ولی خب یه سری دعواها پیش اومد و بالا گرفت ,یواش یواش سرد شد تا اینکه یک شب اومدو گفت ک تو احساس داری من سردم,برو با کسی ک لایقت باشه و نمیدونم پرونده من برخلاف تو سیاهه و ازین حرفا,منم هرچی گفتم فایده نداشت.قبلن دوسه باری رابطه داشت برای همین یکم بی احساس شده بود.بعد ازون قضیه با هم حرف میزدیم ولی کم و به شدت اون معتقد بود ک دیگ دوست معمولی هستیم که این منو خیلی اذیت میکرد.خلاصه اقای دکتر الان چند وقتی هست که دیگه حرف نمیزنیم ولی راستش با تمام بی توجهی ها و اذیتاش هنوزم دوستش دارم.میدونم بهترین نبوده میدونم بازهم بعدها وارد رابطه میشم و…همرو میدونم ولی بازم نمیتونم از فکرش در بیام.بنظرتون یه تلاش دیگه بعدها بکنم یا کلا بیخیال بشم؟ممنون

    1. سلام. با توجه به مطالبی که گفتید بهتر است که رابطه را تمام شده بدانید. شما او را دوست ندارید بلکه احساس نیاز بخاطر تنهایی خود به او می کنید. این دو با هم متفاوت است. مواردی که در مقاله ۹ قدم بعد از قطع رابطه عاطفی ذکر شده است را با دقت بخوانید و اجرا کنید.

  157. سلام آقای دکتر خسته نباشید من ۲۷ سالمه و راستش رو بخواید با دختر خانومی که چندسال بود همو داخل فضای مجازی میشناختیم وارد رابطه شدم جا داره بگم قصد ما فقط دوستی بود از قبل هم طی کرده بودیم ولی این رابطه به دلایل شکهای من نسبت به خانوم ۲ ماه بیشتر دووم نیاورد فقطم بخاطر اینکه قبل من با آقایی دوست بودن که با من رفیق هستن مقصر من بودم که هی درمورد رابطه گذشته ایشون با افراد دیگه کنکاش میکردم متأسفانه سر همین اخلاقای من که بهشون شک داشتم با من کات کردن و انقدر اصرار کردم که بمونن و اینا زنگ میزدم تو واتساپ ویس میفرستادم پیام میدادم ولی فایده نداشت و ایشون بیشتر از من زده شدن در آخرم نمیخواستن منو از واتساپ بلاک کنن به قول خودشون میخواستن احترامم رو نگه دارن ولی با اصرار خود بنده که بلاکم کنن تصمیم گرفتن بلاک کنن و قبلش گقتن که میخوان دیگه تنها بمونن و هرگز مزاحمشون نشم سوال من از شما اینه که من میتونم ایشون رو طی چند هفته دیگه به رابطمون برگردونم یا اصلا امکانش نیست؟ممنون

    1. سلام. بعد از کات کردن و قطع رابطه عاطفی امکان بازگشت به رابطه وجود دارد ولکن اگر شما همچنان همتن فرد سابق باشید حتی در صورت برگشت نیز فایده ای از برگشت رابطه نخواهید برد زیرا مجددا پس از مدتی هر چه تلاش کنید شکها و سوالات برخواهد گشت به ذهنتان. اگر سوال نکنید خودتان اذیت می شوید اگر بکنید او اذیت می شود. مگر انکه بفکر درمان خود باشید و دلایل ریشه ای شکهای خود را در کودکی بیابید. بهبودی بعد از تمام شدن رابطه عاطفی بسیار دشوار است. شما بهتر است مدتی بسراغ ایشان نروید و تنها پس از یکماه حال ایشان را بپرسید و در صورت مساعد بودن حال ایشان در ارتباط با شما به اهستگی قدمهای بیشتری بردارید

      1. ممنون از پاسختون بله من زیاد اشتباه کردم ایشون هم شخصیت مغروری دارن و اینکه طبق گفته خودشون نمیتونن زیاد با من در ارتباط باشن چون بیشتر منزل تشریف دارن و از طرف مادرشون کنترل میشن اما وقتی بیرون میرن هم ارتباط برقرار نمیکنن علتش رو پرسیدم و گفتن به دلیل اینکه ساعتهایی رو دوست دارن تنها باشن و یا با دوستانشون باشن حتی به جون عزیزشون هم قسم خوردن که با کسی نیستن و نمیخوان که من نگران باشم ولی بعد مدتی عصبی شدن چون زیاد پیگیر بودم و گیر میدادم رفتم چند جا مطالعه کردم نوشته بودن شخصیتهای مغرور خیلی دوست دارن مورد توجه قرار بگیرن اما باید گاهی دوری کرد تا خود ایشان از شما خبر بگیرن اینکار را انجام دادم و تمام ارتباطم رو قطع کردم خوشبختانه الان ایشون دوباره برگشتن با اینکه از من گلایه کردن و گفتن که امیدوارن که تکرار نکنم مثل گذشته گفتن از اول شرایط رو به بنده توضیح داده بودن راست هم میگفتن حتی گفتن نمیخواستن که من رو بلاک کنن بخاطر اصرار خودم بلاک کردن و عذاب وجدان گرفته بودن.سوال من اینه آقای دکتر چون من تا حالا با جنس مخالف وارد رابطه ای نشده بودم چه دوستی چه جنسی ولی ایشون چون فقط دوستی داشتن و رابطه جنسی نداشتن حساس شدم و فکر میکنم که بجز من با کس دیگه ای هم هستن؟ و اینکه اون توجهی که بنده فکر میکردم در رابطه ها هست وجود نداره دیگه مثلا سکس چت نیست یا خبر نمیگیرن که ببین من کجام که نیستم از طرفی قبلنا فقط در سکس چتها میگفتن که دوست دارم بعدشم میگفتن که اگر دوست نداشتم که باهات چت نمیکردم اما اونم الان از بین رفته احساس میکنم از سر ترحم و عذاب وجدانشون برگشتن و هیچوقت مثل قبل نخواهد شد نظرتون امکانش هست مثل سبق بشه؟ ممنون

        1. اجازه بدهید تا زمان مسائل را درست کند. ضمنا تصور شما از دوست داشتن و عشق غیر واقعی است. باید اصلاح بشود. تمرین رابطه کمک می کند تفسیر واقعی تری از دوست داشتن داشته باشید

  158. سلام من ۳ ماهی هست که با دختری دوستم . در رابطه قبلی مشکل خاصی با طرف مقابل نداشتم ولی با این که رابطه جدیدم رو بیشتر دوست دارم خیلی بحث داریم و تقریبا با هر بحث کات میکنیم البته از طرف ایشون و هر بار هم که میگم بحث باشه ایراد نداره ولی چرا باید هر بار بلاک کنی فایده نداره میخواستم بپرسم چکار باید بکنم بمونم و سعی کنم خودمو تغییر بدم یا تموم کنم اخه خیلی دوست داروم که حفظ کنم رابطه رو

    1. سلام. عزیزم احتمالا یک دلیل که شما این رابطه رو دوست دارید تازگی آن است و اینکه مطمئن از بدست آوردن ایشان نیستی. بعبارت دیگر همینکه او سریع قهر می کند تو را بیشتر جذب می کند. مقاله طرحواره طرد شدگی را در سایت مطالعه کنید تا بیشتر با خود اشنا شوید

  159. سلام دکتر.واقعا ممنون ک همچین مقاله ی کانل و عالی ای گذاشتین تا همه رو کمک کنین.مقاله ب کاملی مثل این رو تا ب الان نخونده بودم .تشکر فراوان دارم

  160. سلام من حدود یک سال هست که با پسر عمم در ارتباط هستم و ایشون ادعا میکرد ک از قبل از رابطه هم به من علاقه داشته و حتی من از یک نفر از فامیل مشترکمون شنیدم ک ادعا میکرده برای ازدواج منو دوست داره البته اینا مال قبل رابطمون بود در زمان ارتباطمون طوری برخورد میکرد ک انگار قضیه قطعی هست و ازدواجمون جدی هست تا اسفند ک چن روز بعد از اینکه همو دیدیم هرچی بهش زنگ زدم و تکست دادم جواب نداد بعد خودش اینستا تکست داد ک تو فقط فامیلمی و ما نمیتونیم بهم برسیم تو این ۴یا ۵ ماه چهار بار من تماس گرفتم یا تکست دادم ولی جواب درستی نمیده فقط میگه برووو دیگ دوسم نداشته باش
    بنظرم خیلی ادم عجیب و غریبی شده و من نمیفهمم دلیل رفتارشو از یطرف همه چیو تموم میکنه ازیطرف وقتی میبینمش در جمع فامیل یطوری بهم زل میزنه ک انگار عاشقمه چنبار جامو عوض کردم تا جلو دیدش نباشم اما باز یطوری تنظیم میکنه ک ببینه منو ولی حتی بعد مهمونی وقتی تکست میدم بهش میگ بروو نباش
    اگر ممکنه راه حل بگید چون من کنکوریم و ذهنم خیلی درگیر این قضیس
    و اینو بگم ک ما تو رابطه هیچوقت مشکلی نداشتیم تا موقعی ک پسرعموی ایشون بمن پیشنهاد ارتباط داد و بعد تمام تکست هارو ب خودش نشون داده بود با این ک من ردش کردم ولی خیلی ناراحت شد از دستم چون نسبت ب اون پسر عموش حساسه ولی من بخاطر این اتفاق کاملن ازش عذر خواهی کردم و اونم بخشید و جدایی ما چن ماه بعد این موضوع بود و ایشون بعد این اتفاق هیچوقت حرفی از اشتباه من نزد یا شکایتی نکرد

    1. سلام عزیزم. ایشان چه بدلیل قضیه پسرعمو باشد و یا هر دلیل دیگری در هر صورت شخصیت سالمی ندارد و عدن ثبات رفتار ایشان حتی اگر ازدواج نیز بکنید ادامه خواهد داشت و شما نمی توانید همیشه از او معذرت خواهی برای کاری که اشتباه از سمت شما نبوده بکنید. کاملا رابطه را قطع کنید و هیچگونه تماسی با او نداشته باشید. بعد از اینکار احتمالا او با شما تماس می گیرد ولکن بهیچوجه پاسخ ندهید.

  161. سلام وقت بخیر
    من و اقایی یکسال و نیمه باهمیم.دوران دانشگاه باهم اشنا شدیم و ایشون به من ابرازعلاقه کردو بهم گفات دوسالی بهم فرصت بده تا یکم به لحاظ مالی اوکی بشم و بیام جلو.رابطه ما شروع شد و همه چی عالی بود.ایشون خیلی برای من و خوشحالیم تلاش میکردن.مسیرهامون دور بود بعد کار خسته میومدن پیش من ک همو ببینیم.کلی امکانات برام فراهم کردن ک راحت تر زندگی کنم.و متوجه علاقه زیادش به خودم میشدم.چون خانواده هم بعنوان یه همکلاسی میشناختنشون،برای اینکه خودشو مطرح کنه تو خونواده من دوسال برای همشون عیدی میخرید میفرستاد.کنار همه خوشی ها بالاخره بحث و ناراحتی هم بود.اما حل میشد.ی بار بحثمون شد ب من گفت تو مثل قبل نیستی و من دیگه دوستت ندارم و فقط چون قول دادم بهت سر حرفم وایمیستم و…کلی باهاش حرف زدم و گفتم اگه مقصرمنم من وایمیستم و درستش میکنم.گفت میترسم از ازدواج و مسئولیت.دست خودم نیست.با خودم میگه این که همون دختر ایده الیه ک من میخواستم باز ته دلم یه جوری ام.اشوبم و یهو یی چشماش پره اشک شد گفت زندگیتو خراب کردم .و…. من نیمخوام برم مرد ها اگه برن یه جا خوندم پشیمون میشن از رفتنشون گفت بیا دربارش حرف نزنیم تا خودش حل بشه. خلاصه من از فرداش کارهای موردعلاقه اش رو انجام دادم و همه چی اوکی شد خوب شد.ی روز بهم گفت خداکنه دیگه خر نشم (منظورش همون حرفایی بود ک زده بود)دو هفته ای همچه عالی شد مثل قبل دعوا ی روز با ذوق اومد گفت این پول رو بگیر بریم با هم از الان انگشتر نشون رو بخر بعدا خونوادم اومدن خواستگاریت نشونی رو بیارن که خودت خریدی به سلیقه خودت.
    ی روز رفتیم خرید یه وسیله ای،سر اسنپ گرفتن بحثمون شد.به من گفت با اسنپ برو من قبول نکردم . بینمون ناراحتی پیش اومد.و کلا دیگه باهام حرف نزد.یکم ک گذشت برگشتم بهش گفتم از چی ناراحتی من عذرمیخوام ناراحتت کردم مگه چیشده ک اینجوری بهم میریزی ی بحث بوده دیگه چرا حرف نمیزنی؟وسط حرف من گوشیش رو براشت و زنگ زد با رفیقاش حرف زدن،من چیزی نگفتم حرفش تموم شد دوباره بهش گفتم عزیزم چرا اینجوری میکنی من ک کاری نکردم گفت ولم کن حوصله ندارم و دوباره وسط حرف من گوشیش رو برداشت با دوست دیگش حرف زد
    منم خیلی بهم برخورد و دلم شکست بلند گفت الان حوصله همه رو داری الا من؟بهش برخورد که چرا طوری گفتی اونور خط بشنون.گفتم مثل خودت ک میگی توی عصبانیت ادم بدی میشی و بیرحم میشی فرض کن منم اینبار مثل خودت فکر کن نتونستم خودمو کنترل کنم(البته من هیچوقت توی دعوا و بحث باهاش لج نکردم اولین بار بود)از اون روز دیگه ن پیشم اومد نه پیامی داد و حضورش بود.ی روز ک حالم بد بود زنگ زدم اومد منو برد دکتر(مجردی زندگی میکنم)توی راه کلی باهاش حرف زدم گفتم ما باهم کلی داریم پس انداز میکنیم تلاش میکنیم پا ب پای هم چیشده اینجوری ریخته بهم منم ی سر این رابطه ام حقمه بدونم بخاطر چی این اتفاق برا رابطمون افتاده.هیچی حرف نزد تا شاید یکساعت.بعدش گفت الان بگم چیه دیگه ول میکنی؟من ی کاری کردم موندم توش.زود بوده برام تعهد بدم.هیچ ربطی هم به تو نداره.مشکل خودمه مشکلم درونیه من با مامانمم نمیتونم ارتباط بگیرم.بهش گفتم چی سخت کرده شرایط رو؟من کمک میکنم بهت ک ازش بگذریم.ی فرصت بده کنار هم ازین بحران عبور کنیم.گفت چیزی نشده که تو نگرانی من سرقولم هستم من بوقتش میام خواستگاریت و…گفتم اینا مهم نیست الان مهمه ک اینجوری بهم ریخته است همه چی.اگه دوستم داری بمون نه بخاطر قولت.اصلا دیگه جواب نداد.ولی بین حرفاش انگار از من شاکی بود.اینجوری حس کردم.بهش گفتم چجوری میشه تا دو روز پیش هممممه چی عالی بود یهو عوض شدی گفت دست خودم نیست نمیتونم خودمو جمع کنم.هرچقدر دیگه باهاش حرف زدم انگار ن انگار.بهشون زنگ میزد حالشونو میپرسیدم.بهش گفتم به اینده فکر نکن از طرف من فشاری روی خودت حس نکن هروقت امادگی داشتی درباره ازدواج حرف میزنیم الان حال تو مهمه ب ذهنت ارامش بده اگه من کار بدی کردم من حاضرم جبران کنم بهم بگو مشکل چیه حلش کنیم کنار هم.اونجوری باهاش حرفزدم /دوباره از موضع شکایت باهاش حرف زدم ک منم حقی دارم تو ب من قول ارامش دادی من بخاطرت کلی تلاش کردم تو چرا پشت منو خالی میکنی،اینجوری هم باز حرف زدم باهاش/هر جوری ک فکر کنید من باهاش صحبت کردم اما.اما جوابش به من فقط پشت خط این بود سلام ممنون کاری داشتی زنگ زدی؟ و فقط حرفای منو گوش میداد و هیچ جوابی نمیداد تا من بگم خدافظ.اخرین بارم ک کلا وسط حرفم ک بقول خودش تکراری بود قطع کرد رفت.به گفت الان مشکلت چیه من ک سر حرفم هستم مگه من کاری بهت دارم ک میگی ناراحتت میکنم من اصلا زنگی میزنم؟خودت زنگ میزنی خودت میخوای باهات اینجوری رفتاربشه من کاریت ندارم.بهت گفتم بوقتش میام خواستگاریت رو حرفمم هستم الانم هیچ کاری از دستم برات برنمیاد درباره دوستی قولی بهت ندادم.شرایطش رو ندارم کنارت باشم.گفتم من دوس دارم کمک کنم و…اصلا گوشش بدهکار نیست.الان پنج روزه دیگه ن زنگ زدم نه پیام دادم از اونم خبری نیست (حتی با دوستامونم بیرون نمیاد و خبری ازش نیست) ی استوری گذاشت ک زندگی خیلی سخت میگذره…
    من الان باید چکار کنم؟من مقصرم یعنی؟ادمی ک گوشش رو میائرد نزدیک صورت من ک بقول خودش صدای خنده هامو خوب بشنوه و ذوق کنه ادمی که کل پول هاشو میداد من جمع کنم برای پس انداز ایندمون..با ذوق از سرکار میومد پیش من کلی با انگیزه بود با ذوق برایخونه خریدنمون برنامه ریزی میکردیم.چطوری در عرض ی هفته یهو اینجوری میشه(خدش ک میگفت شیش هفت ماهه ک ذهنم مشغوله)بهم میگفت من دبیرستان از نمونه اومدم بیرون رفتم فنی/الان زندگیم خوبه عالیه کارم خوبه راضی ام اما بعد بیست سال هنوز بعضی وقتا یادم میفته ک پشیمونم ک چرا رفتم فنی چرا همون رو ادامه ندادم.الانم بیست سال بگذره درباره خودمونم همین حس رو دارم دست خودم نیست همش میگم چرا من اینکارو کردم؟
    همه اش هم میگه تقصیر تو نیست مشکل من درونیه
    چکارکنم من….. خیلی اوضاعم بده و خراب

    1. این مورد هم بگم ی بار ک بحثمون شده بود دیدم داشت با همکارش که خانومه چت میکرد.قبلا بهم گفته بود شوخی زیاد دارن باهم توی محل کار همه شون.حس کردم با دستش جلوی گوشیش رو گرفته نبینم بعد ک خوابید کنجکاو شدم دست خودم نبود اصلاهم ازی عادت ها ندارم اما گوشیش رو برداشتم دیدم بله توی چت هاشون اون خانومه گفته بود شب جمعه ست مجردها بیچاره اند و این حرفا .دوست منم نوشته بود من ک پتومو بغل کردم اون نوشته بود منو کی بغل کنه اینم نوشته بود ایشالا نت با کلی استیکر خنده و … اونم نوشته بود برو تورت رو جای دیگه پهن کن اینم نوشته بود من تور نمیکنم گول میزنم و بعدش خدافظی.بهش گفتم اینا چیه گفتید گفت اون همسن خواهربزرگه منه تو مگه به من شک داری گفتم شک ندارم میگم دلیلی نداره همچین حرفایی بین شما رد و بدل بشه گفت من بهت گفته بودم شوخی خرکی داریم گفتم من خوشک نمیاد چرا پاکش کردی بعدش ک خوندم گفت چون نیای داستان درست کنی دیگه شاکی شد حسابی که چرا گوشی منو چک کردی لابد دفعه های پیشم اینکارو کردی من ازین کارا کردم ک تو کردی؟ازت ناراحتم و… خلاصه بعدش ک اشتی کردیم گفت فقط تو مهمی من شوخی نمیکنم قرار نیست توروناراحت کنم و ….
      این تنها مورد بدی بود ک از دیدم بقش همش عشق و محبت بود و توجه .این کارو هم زمانی انجام داد ک من داشتم کنارش گریه میکردم میگفتم من حالم خوب نیست چرا اینقدر عوض شدی و سخت بود برای من دیدن اون حرفا.
      بعدا ک دوباره گفتم من این حرفا از تو ذهنم بیرون نمیره گفتم من مردم فرق دارم / دوباره گفتم یعنی چی مگه مرد و زن داره گفت بخدا شوخی کردم گفتی اجام نده منم انجام نمیدم دیگه قول.

      1. سلام. ایشان بجهت احساس گناه پیش شما مانده و بروشنی و آشکارا رابطه را تمام نمی کند. در واقع می خواهد جوری رابطه تمام شود که مقصر نباشد. چیزی نیز که شما در گوشی ایشان دیدید می بایست تیر خلاص برای شما باشد اما متاسفانه بدلیل وابستگی تان اقدام به ترک نکردید. بگونه ای که ایشان طلبکار شما شدند. هر چه زودتر پیش از آنکه عزت نفس شما بیشتر اسیب ببیند رابطه را ترک کنید.

        1. اونهمه عشق و علاقه در حدی ک خونواده من فهمیدن منو میخواد همش الکی بوده؟ چطوری عوض میشه ادم اینقدر زود؟؟ من کار بدی کردم؟؟؟ من ک بهش گفتم من حاضرم جبران کنم

        2. خیلی سخته خیلی/چقدر تلاش کردیم دوتایی….چقدر با ذوق برنامه ریختیم… خودش چقدر تلاش کرد همین دو هفته پیش پول داد گفت برو حلقه تو بخر به سلیقه خودت….
          فکرنمیکردم به این نتیجه برسم….که بخوام به جدایی فکر کنم
          سخته اصلا قابل باور نیست کارم هرشب گریه ست

        3. سلام دکتر من پسر ۱۹ ساله هستم و تقریبا از سن ۱۷-۱۸ سالگی با یه دختری ک بیش از حد عاشقم بود وارد ارتباط رفاقت شدم و تقریبا ۷ ماه باهاش رفیق بودم ولی اون اصرار به رابطه داشت و من هم ناخودآگاه عاشقش شدم و وارد رابطه شدم ، سال کنکور قرار بود خداحافظی کنیم از هم تا یه سال اما من نمیتونستم و هر روز پی ام میدادم و اون سرد رفتار میکرد و میگفت بعد از کنکور رابطه ادامه میدیم. تقریبا یه سال ک گذشت بعد از کنکور ک شد بهم گفت دیگه حسی بهم نداره و فقط میخواد رفیق بمونه ، با اینکه اون عاشقم بود اول اما تهش خودش خراب کرد همه چیو ، و من الان پشت کنکور باید بشینم و اون رفت دانشگاه ، هیچ دلیلی هم واسه سرد شدن نداشت و میگفت نمیدونم چرا اینجوری شدم و رفت ، من باید چیکار کنم حالم خیلی بده …

  162. سلام دکتر من دوسال با یه پسر دوست بودم.اون اوایل من فقط به چشم یه دوست معمولی می دیدمش و اصلا به فکر ازدواج یا آینده باهاش نبودم اما اون بعد چند ماه از شروع رابطمون بهم ابراز علاقه کرد و خیلی بهم وابسته شده بود و همیشه درباره آینده و ازدواج با من حرف میزد و این باعث شد که منم بهش وابسته شم و بهش علاقه پیدا کنم همه چیز خیلی خوب پیش میرفت و اون حتی گفته بود که منو به همه خانوادش معرفی کرده و همه میدونن که فقط من توی زندگیشم.هیچ مشکلی باهم نداشتیم و اون هیچ وقت از علاقش نسبت به من کم نشد همیشه زندگی کردن بدون من رو پوچ و بیهوده میدونست ولی یه روز منو از اینستاگرام بلاک کرد و بعد از پیگیری های زیاد فهمیدم که با یه دختر دیگه هم درارتباطه این قضیه منو خیلی داغون کرد و بدتر از اون اینکه وقتی ازش توضیح میخواستم یا دلیل کارشو ازش میپرسیدم یا دروغ میگفت یا جواب سربالا میداد خیلی ضربه روحی بدی خوردم چون اون همه عشق و علاقه چطوری میتونه بی دلیل تموم بشه؟من ارتباطمو باهاش قطع کردم ولی واقعا فراموش کردنش برام سخته و من تو این دوسال جز عشق و علاقه ازش چیزی ندیدم و خودمم صادقانه دوستش داشتم حالا باید چیکارکنم ؟

    1. سلام. ایشان بطور مشخص صفت تعهد و وفاداری را ندارند. این اتفاق می توانست بعد از ازدواج بیفتد. ارتباط خود را بطور کامل با ایشان قطع کنید. متاسفانه به حرفهای ایشان بهیچوجه نمی توان اطمینان کرد. حتی اگر مجددا عذر خواهی کند و دوباره برگردد امکان دوباره این اتفاق زیاد است. هرگونه ارتباط را قطع کنید.

  163. سلام …من یبار جدا شدم و پس از ۸ سال وارد یه رابطه شدم که بناش از اول ازدواج بود اما به دلیل جدا شدنم خانواده ی آقا مخالف هستند و اعلام کردند به هیچ وجه رضایت نمیدهند. در حال حاضر خیلی حال بدی دارم و نمیدتنم چه کنم نیاز به کمک و راهنمایی دارم خواهش میکنم کسی کمکم کنه….

  164. سلام
    آقای دکتر نمیدونم چرا رابطه های من همیشه بی سرانجامند؟ هفت ماه به یه آقایی ذوست بودم که متوجه شدم ایشون یه دوست دختر چند ساله دارند که با هر دوی ما برای ازدواج برنامه میریزن!!!!! من این رابطه رو دیروز تموم کردم، اما رابطه های قبلیم هم هر بار به یه دلیلی بهم خورده علی رغم اینکه از نظر کاری و اجتماعی دختر بسیار موفقی هستم، مقاله ی تله ی طرد شدگی رو خوندم انگار دچار این تله هستم اما دلایلی که برای ایجادش ذکر شده بود هیچکدوم در مورد من صادق نیست، حالا برای رها شدن از این تله باید چیکار کنم؟ چطوری به خودم کمک کنم؟

  165. سلام دکتر من همونیم که هفته پیش به همین اسم مشکلمو ب اتون توضیح دادم و جواب شما در مورد این که در یه رابطه این که صرفا خوب باشی دلیل بر این نیست طرف مقابل بمونه برام بسیار قانع کننده بود .ولی خب دقیقا فردای همین روزی که شما جوابمو دادی همون شخص یدفعه بهم داد و سلام و احوال پرسی کرد و شرایطمو پرسید و وسط بحث یهویی گفتش که حلالم کن گفتم اخه چرا گفتش اذیتت کردم خیلی و از این حرفا منم چون تو اون لحظه احساسی شده بودم گفتم من هیچ وقت نمیتونم ازت دست تو ناراحت باشم …گفت تو این دوماه کا از هم جدا شدیم هی میخواستم احوالتو بپرسم ولی خجالت میکشیدم منم همینو گفتم و اون گفتش که درسته که من و ت. تو رابطه به جایی نرسیدیم ولی من برات احترام زیادی قائلم و تو مهربونی و ذاتت پاکه و از این حرفا …هیچی دیگه اون روز تا موقع خواب با هم حرف زدیم راجب همه چی نمیدونم چرا موقع حرف زدن باهاش اروم شده بودم میخواستم روزای بعدشم باهاش حرب بزنم یه حس امیدی داشتم ولی خب فرداش هر چی با خودم منطقی فکر میکردم به این نتیجه رسیدم که اون فقط دلش به حالم سوخته و بخاطر عذاب وجدانی که داره بهم پیام داده …کاش پیام نمیداد بهم اگه هدفش این بوده باشه ظلم بزرگی در حق من کرده ..به نظر شما آی دکتر پیام دادنش یهو بعد دو ماه و این صحبتاش چ نشونه ای داره ؟

    1. خیلی وقتها نشانه عذاب وجدان است. همچنین می تواند نشانه ان باشد که برای مدت کوتاهی احساس تنهایی کرده و فقط می خواسته تنهایی خود را پر کند. در هر حال ادامه رابطه به صلاح نمی باشد.

      1. حتی حرف زدن عادی؟اون روز راجب کرونا میگفت و این که میترسه بگیرهو از این حرفا …بله درسته منم تا حدودی همین فکر میکنم هم عذاب وجدان هم تنهایی موقت
        پس بنظر شما هر گونه رابطه ای به صلاح نیست

  166. دیگه هیچی نمیتونه منو خوشحال کنه آی دکتر ..این روزا انگیزه هیچی نمونده برام …دو ماهه دارم عذاب میکشم عذاب دلتنگی عذاب طرد شدن و تنها شدن …هنوز نمیدونم مشکلم چی بود اونم دوست داشت منو برام کادو میگرفت یادگاری میخرید موقعی که میرفتم اموزشی خیلی ناراحت بود و قتی برگشتم از اموزشی و گوشیمو چک کردم دیدم ار شب برام پی ام میذاشته که دلتنگمه چیکار کنم تو رو خدا ..هی بعضی وقتا میخوام پی ام بدم که برگرده ولی از طرد شدن دوباره میترسم چون بار آخر گفتش که این رابطه چه الان چه یه سال دیگا بالاخره تموم میشد تو سرد و خنثایی و من هیجانی وقت این جملاتو تو ذهنم مرور میکنم ناامید میشم از امکان برگشتنش …رفت و دیگه خبری نشد هر چند تو اینستا منو هنوز فالورای خودش دارخ و منم تا حالا به استوریاش نگاهم نکردم این که فامیلم هستیم و امکان دیدن و خبر شنید ازش همچنان هست خیلی بده طرد شدن از یه رابطه یه ساله که دلیل خوشحالی و زندگیته

    1. ۲نظر شما در انتظار تایید مدیریت است
      دیگه هیچی نمیتونه منو خوشحال کنه آی دکتر ..این روزا انگیزه هیچی نمونده برام …دو ماهه دارم عذاب میکشم عذاب دلتنگی عذاب طرد شدن و تنها شدن …هنوز نمیدونم مشکلم چی بود اونم دوست داشت منو برام کادو میگرفت یادگاری میخرید موقعی که میرفتم اموزشی خیلی ناراحت بود و قتی برگشتم از اموزشی و گوشیمو چک کردم دیدم ار شب برام پی ام میذاشته که دلتنگمه چیکار کنم تو رو خدا ..هی بعضی وقتا میخوام پی ام بدم که برگرده ولی از طرد شدن دوباره میترسم چون بار آخر گفتش که این رابطه چه الان چه یه سال دیگا بالاخره تموم میشد تو سرد و خنثایی و من هیجانی وقت این جملاتو تو ذهنم مرور میکنم ناامید میشم از امکان برگشتنش …رفت و دیگه خبری نشد هر چند تو اینستا منو هنوز فالورای خودش دارخ و منم تا حالا به استوریاش نگاهم نکردم این که فامیلم هستیم و امکان دیدن و خبر شنید ازش همچنان هست خیلی بده طرد شدن از یه رابطه یه ساله که دلیل خوشحالی و زندگیته افسرده شدم ولی فک کنم اون خوشحال باشه اخرین جملش این بود :گفت ببخش منو باور کن برای منم جدایی سخته ولی دیگه نمیتونم میخوام فکر و ذهنم اسوده بشه

  167. سلام دکتر . انقد غم و غصه هام زیاده که نمیدونم از کجا شروع کنم من چهار سال پیش برای اولین بار عاشق یکی شدم و بعد دوماه از من جدا شد و من دچار افسردگی شدیدی شدم و بعدشم دچار یک سوختگی شدید از ناحیه دست شدم .از همه لحاظ داغون شدم یه جوری شده بود که وارد هر رابطه ای میشدم تحت تاثیر رابطه قبلیم بودم تا این که پارسال وارد رابطه با دختری شدم که از قضا فامیلم هستیم و پدر ایشون و من پسر دایی دختر عمه هستن ..این رابطه و بودن با اون باعث شد غم و غصه های قدیمی فراموش کنم ..کلا شده بود دلیل خوشحالی و انگیزه من برای زندگی .اولاش از من یه قول گرفت و گفت که هیچ کس از فامیل نباید بفهما ما باهم در ارتباطیم تا وقتی که زمانش برسه منم قبول کردم ..همه چی در طول رابطه خیلی خوب بود ..هر بار یواشکی میرفتیم بیرون و طبیعت و باهم حرف میزدیم و من هر بار که به دیدنش میرفتم براس یه شاخه گل رز میگرفتم به خاطر علاقم اونم خوشحال میشد همو بغل میکردیم درباره همه چی حرف مزدیم تا این که ماه اخر خیلی سرد شده بود باهاش منم یه شب ازش پرسیدم دلیلش چیه گفت که خسته شدم گفتم چرا گفت تو یه پسر سردی و من یه دختر هیجانیم نمیتوننم باهات ادامه بدم گفتم منظورت از هیجان چیه م که رابطمون خیلی محدود بود باید چیکار میکردم هیجانی باشم گفتش که بعدا خودت میفهمی ..گفتم مگه این همه محبت نکردم گفت که رابطه فقط محبت نیس و خودم بیشتر وقتا حالم بد میشد از قربون صدقه رفتنات منم گفتم اخه چیکار باید میکردیم ما که رابطمون و قرارامون و پنهونی بود فقط گفت که کاوان تو رابطه های بعدیت با بقیه خوب باش اذیتشون نکن …منم فقط زبونم بند اومده بود داغون شدم منی که تمام دلخوشیم اون بود و تمام تلاشم این بود خوشحالش کنم هیچی ..اخه یه بار م تو سومین ماه رابطه همچین چیزی پیش اومده بود و دعوا کرد باهام که تو سرد و خنثایی و فلان و بعد یه هفته تودش برگشت و گفت بدون تو نمیتونم رابطه ادامه داشت تا همین دو ماه پیش که دو باره مطرح شد گفت دفعا پیشم اصرار کردی و گرنه همون موقع تموم میکردم میگفت این رابطه الانم نه یه سال دیگه تموم میشد منی که تمام تلاشمو کردم داغونم الان تو این دوماه افسرده شدم دل و دماغ هیچی ندارم همه ی جای شهر مون شده خاطره برام عذاب میکشم نمیدونم چرا اینجوری شد داغونم تودمو مقصر میدونم با این که تمام تلاشمو کردم برای موندن و خوشحال بودنش کسی نیست به دادم برسه اران دو ماهه کارم شده گریه ارزوی مرگ سربازم هستم ای دکتر دیگه هیچی نمونده برام تنهام .خیلی سعی داشتم این اواخر که سرد شده رود رو در رو ببینمش که نشد و تو تلگرام تموم شد دفعه پیش که این مشکل پیش اومده بود و بعدش خودش برگشت تو قرار اول گفتم بابت همه چی معذرت میخوام اون گفتش منم زیاده روی کردم خودتو مقصر نکن واقعا داغونم نباید تموم میشد الانم موندم چیکار کنم بعضی وقتد میخوام بهش پی ام میدم ولی جرات طرد شدن دوباره ندارم فک نکنم راهی باشه دیگه

    1. سلام. عزیزم چرا فکر می کنی اگر در رابطه خوب عمل کنی طرف مقابل میمونه؟ خیلی از رابطه ها اتفاقا بدلیل خوب عمل کردن و محبت کردن از بین می رود. خیلی رابطه ها از ابتدا بدلیل سرگرمی بعضی بدلیل تنوع و …شروع می شود و بنابراین تمام شدن انها ریطی بع عملکرد تو ندارد. در ضمن شما تا زمانی که ازدواج کنی ممکن است با ۱۰ نفر دیگر اشنا شوی. پس تمام شدن یک رابطه نباید تو را ناراحت کند. ایجاد رابطه بخاطر اشنایی است تا درک کنید مناسب هم هستید یا خیر. حتی اگر شما بهترین ادم زمین هم باشی شاید برای فردی مناسب نباشی. پس ناراحت نباش. زندگی ادامه دارد.

  168. سلام دکترجان
    بنده اوایل دانشجویی با خانمی آشنا شدم بعد یک مقداری آشنایی کلی و شناخت همون اوایل با خانوادم در میون گذاشتم و از طریق یکی از اساتیدمون خواستگاری کردم ولی پاسخ منفی گرفتم ، بعد از اون ماجرا یک مدت چند ماهه ارتباطی نداشتیم ولی باز به علت هم کلاسی بودن و اینکه همو میدیدیم و من میدیدم تو شهر غریب خیلی تنهاست و حس میکردم نیاز به کمک داره ، همیشه سعی کردم کمکش کنم ، تو تمام این مدت محبت که میکردم کم و بیش پاسخشو میگرفتم ، خلاصه گاهی بعضی شبا خیلی اذیت میشدم ولی بازم عی به خودم میگفتم به خاطر خدا باید چشم و گوشمو ببندم و بهش کمک کنم چون اینجا کسی رو نداره ، من آدم اجتماعی هستم این رفتاراش خیلی نتونست تو ارتباطم با دوستام و روند کارام اختلالی ایجاد کنه ، چون هر دفعه سعی میکردم با کارای مختلف خودمو سرگرم کنم ، فقط یک مقدار رابطم با خانوادم مشکل دار شده بود . ما رشتمون ۶ سالست ، الان بیش از ۵ سال گذشته و ایشون وارد رابطه با یک پسری شدن که میان برای من تعریف میکنن هر چیزی بهم میگن رو ، ما خیلی باهم صمیمی هستیم هنوزم ولی اینکارشون اذیتم میکنه ، طوری که بهش گفتم چرا به من یک فرصت دیگه نمیدی ، میگه تو ۵ سال فرصت داشتی ولی همیشه حال من بد بوده تو این سالها ، بهش میگم حال آدما به خودشون ربط داره ، خلاصه بعد کلی کش و قوس بهم گفت قبل از من یکی رو دوست داشته و به دلایلی بهم نرسیدن ، از اونجا دیگه نتونسته به ارتباط ازدواج با کسی فک کنه ولی الان بعد این همه سال یک پسری اومده که ازش خوشش اومده ، ایشون نشانه های افسردگی رو داره ، بارها هم از خودکشی با من حرف زده ، طبق تعاریفش از رابطه ی جدیدش حس می کنم پسره اذیتش میکنه و اینم غرورشو میشکنه باز به پسره پیام میده ، نه میتونم تنهاش بذارم چون میدونم زمان وارد شدنش به رابطه نبوده و بعدش اگه کسی پیشش نباشه شاید دست به کار بدی بزنه ، حتی اگه بخوامم ترکش کنم کل زندگیه ما به هم گره خورده ، پایان نامه هامون ، کارای دانشگامون ، کلی چیزای دیگه و ۶ ماه از دانشگاهمون مونده و اگ بخوامم باهاش بمونم و کنارش باشم، هی برام از اون رابطه جدیدش تعریف میکنه تا خلا های عاطفیش تو اون رابطه رو با دوست داشتن های من جبران کنه و من هر دفعه اذیت میشم ، به نظر باید چیکار کنم ؟ من هیچ رابطه ای هم چند ساله نمتونم شروع کنم ، چون ایشون هست ، هر چند بارها بهم گفته من و تو بدرد هم نمیخوریم تو به زندگی عاطفی خودت برس ،تو برام مثه یک دوست صمیمی هستی مثه داداشم ، میخوامم ترکش کنم با کارا و حرفاش دلمو میسوزونه ،از رفتاراش و کاراشم با من احساس عذاب وجدان میکنه ، من بهش میگم منو رها کن ، من هر کاری کردم خودم از پس خودم برمیام ، تو عذاب وجدان منو نداشته باش ، دیگ واقعا برام سواله باید چیکار کنم ؟

    1. سلام. عزیزم با قاطعیت از ایشان بخواه که برای شما از دوست دیگرش تعریف نکند. اگر تعریف کرد صحبتش را قطع کنید و بگویید نمی خواهم بشنوم. از تعاریف شما بر می آید ایشان طرحواره طرد و ترک دارند. مقاله زیر را بخوانید. هر قدر کسی به او محبت بیشتری کند ایشان کمتر از او خوشش خواهد آمد و هر شخصی بیشتر بی توجهی کند جذب او می شود.
      https://dr-sanaie.com/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B7%D9%87-%D8%B9%D8%A7%D8%B7%D9%81%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D8%A7%D8%AD%D8%B3%D8%A7%D8%B3-%D8%B7%D8%B1%D8%AF-%D8%B4%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%AF%D8%A7/

  169. سلام دکترجان
    بنده اوایل دانشجویی با خانمی آشنا شدم بعد یک مقداری آشنایی کلی و شناخت همون اوایل با خانوادم در میون گذاشتم و از طریق یکی از اساتیدمون خواستگاری کردم ولی پاسخ منفی گرفتم ، بعد از اون ماجرا یک مدت چند ماهه ارتباطی نداشتیم ولی باز به علت هم کلاسی بودن و اینکه همو میدیدیم و من میدیدم تو شهر غریب خیلی تنهاست و حس میکردم نیاز به کمک داره ، همیشه سعی کردم کمکش کنم ، تو تمام این مدت محبت که میکردم کم و بیش پاسخشو میگرفتم ، خلاصه گاهی بعضی شبا خیلی اذیت میشدم ولی بازم عی به خودم میگفتم به خاطر خدا باید چشم و گوشمو ببندم و بهش کمک کنم چون اینجا کسی رو نداره ، من آدم اجتماعی هستم این رفتاراش خیلی نتونست تو ارتباطم با دوستام و روند کارام اختلالی ایجاد کنه ، چون هر دفعه سعی میکردم با کارای مختلف خودمو سرگرم کنم ، فقط یک مقدار رابطم با خانوادم مشکل دار شده بود . ما رشتمون ۶ سالست ، الان بیش از ۵ سال گذشته و ایشون وارد رابطه با یک پسری شدن که میان برای من تعریف میکنن هر چیزی بهم میگن رو ، ما خیلی باهم صمیمی هستیم هنوزم ولی اینکارشون اذیتم میکنه ، طوری که بهش گفتم چرا به من یک فرصت دیگه نمیدی ، میگه تو ۵ سال فرصت داشتی ولی همیشه حال من بد بوده تو این سالها ، بهش میگم حال آدما به خودشون ربط داره ، خلاصه بعد کلی کش و قوس بهم گفت قبل از من یکی رو دوست داشته و به دلایلی بهم نرسیدن ، از اونجا دیگه نتونسته به ارتباط ازدواج با کسی فک کنه ولی الان بعد این همه سال یک پسری اومده که ازش خوشش اومده ، ایشون نشانه های افسردگی رو داره ، بارها هم از خودکشی با من حرف زده ، طبق تعاریفش از رابطه ی جدیدش حس می کنم پسره اذیتش میکنه و اینم غرورشو میشکنه باز به پسره پیام میده ، نه میتونم تنهاش بذارم چون میدونم زمان وارد شدنش به رابطه نبوده و بعدش اگه کسی پیشش نباشه شاید دست به کار بدی بزنه ، حتی اگه بخوامم ترکش کنم کل زندگیه ما به هم گره خورده ، پایان نامه هامون ، کارای دانشگامون ، کلی چیزای دیگه و ۶ ماه از دانشگاهمون مونده و اگ بخوامم باهاش بمونم و کنارش باشم، هی برام از اون رابطه جدیدش تعریف میکنه تا خلا های عاطفیش تو اون رابطه رو با دوست داشتن های من جبران کنه و من هر دفعه اذیت میشم ، به نظر باید چیکار کنم ؟ من هیچ رابطه ای هم چند ساله نمتونم شروع کنم ، چون ایشون هست ، هر چند بارها بهم گفته من و تو بدرد هم نمیخوریم تو به زندگی عاطفی خودت برس ،تو برام مثه یک دوست صمیمی هستی مثه داداشم ، میخوامم ترکش کنم با کارا و حرفاش دلمو میسوزونه

  170. سلام و عرض خسته نباشید خدمت ادمین های محترم سایت خوبتون.
    من گذشته یک رابطه عاطفی که ۳ ساله شکست خورده در بیست سالگی داشتم که تو این مدت دانشجو بودم و امسال سال سوم دانشگاه بنده هست. و بعد از کنار اومدن با رابطه سابق دیگ سمت دختری نرفتم.

    بعد یک سال با یک دختر که هم سن هستیم ، آشنا شدم.
    رابطه ما فقط دوستی یا رفاقت بود.
    این دختر متاسفانه در دوران کودکی بار سنگین آسیب روحی مرگ پدر رو داشته و من همیشه هوای این دختر رو داشتم.
    (در هر شرایطی چه مالی چه عاطفی چه از نظر وقتی که صرف میکردم وبه خاطرش دچار افت تحصیلی شدم ، که زیاد برام مهم نیست)
    و فاصله تماس ها و پیغام های ما بیشتر از یک روز نمیشد که بیشتر از طرف اون بود.
    بعد از نزدیک یک سال این دختر به من وابسته شد ، با این که برای هم مشخص کردیم که رابطه ، تنها رابطه دوستیه.
    نه که من این دختر رو دوست نداشته باشم تا جلوتر هم بریم تو این رابطه .
    من حس وابستگی یک دختر رو میفهمم برای همین هم خود این دختر هم نمیخاست که حسی به هم داشته باشیم جز دوستی.

    اما بخاطر این که این دختر خواه یا ناخواه به من حس پیدا کرده بود. و از این وابستگی میترسید.
    با رفیق صمیمی من تماس گرفت و طوری بهش گفت که من به اون حس دارم. ولی اون اینطور نیست ، کاملا برعکس.

    من از این که اینجوری آبرو و غرورم جلو بهترین رفیقم ریخته بود. خیلی عصبانی شدم و دو روز نه با این دختر تماس گرفتم و نه پیغامی دادم.

    بعد دو روز با من تماس گرفت و معذرت خواهی که ، چاره ای نداشته ، اعتراف کرد که وابستگی و ایحاد حس از سمت خودش بوده. همچنین که من چیزی کم نزاشتم برای اون ولی خودش نمیتونست ادامه بده و غیره.
    من هم با شکایت بهش که چرا چنین چیزی که راز بوده بین ما رو، بین رفیقم افشا کرده و باعث سرخوردگی من شده، قطع رابطه کردم.
    اوایل احساس فقدان چیزی تو زندگیم شدم ولی چون تجربه چنین چیزایی رو داشتم کنار اومدم و هیچ گونه تماس و پیغام با ایشون نداشتم.
    تمام راه های ارتباطی بین خودم و اون رو مسدود و همه عکس های مشترکمون رو پاک کردم.

    بعد دو هفته با من تماس گرفت و گفت که بعد این ماجرا سوء تغذیه و گریه مداوم و ضعف بدنی داشته.
    چون دیگه تحملش سخت بود به من تماس گرفته.
    من سعی کردم محترمانه جوری که ناراحت نشه تماس رو تموم کنم.

    به خطر وضعیتی که دچار شده احساس گناه میکنم. با این که من هرطور و از هر زاویه نگاه میکنم هیچ کار اشتباهی انجام ندادم.

    لطفا اگر میشه به من کمک کنین تا بفهمم واقعا باید چیکار کنم.
    چون من این دختر رو دوست دارم، حتی اگر قرار باشه رابطه جدی تر بشه هم با کمال میل قبول میکنم.
    فقط نمیخام بیشتر این دختر سختی بکشه.
    مرسی ممنون

    1. سلام. در ردجه اول باید بدونید رابطه شما نباید بر اساس احساس گناه و ترس از ناراحت کردن باشه. اگر رابطه خوبی بوده و از لحاظ منطقی به همدیگه میخوردید جلو برید و ادامه بدید. در غیر اینصورت بهتره که ایشان امروز ناراحت بشه تا اینکه با تنیدگی بیشتر و در نتیجه مشکلات بیشتر ارتباط تموم بشه. اگر مناسب ازدواج هستن دلیل شما برای قطع ارتباط معقول نیست. حالا به دوستتون گفته. دلیل بر این که یک رابطه منطقی و خوب رو تمام کنید نیست. اگر رابطه منطقی نیست کو قصد جدی ندارید بهتره تمام بشه و وابستگی بیشتر ایجاد نکنید.

  171. سلام علیکم داکتر محترم
    مشکل من خیلی پیچیده تر از این است بهتر است توضیح بدهم.
    من یک دختر ۱۹ ساله هستم و دانشگاه میخوانم. تقریبا ۸ ماه میشه که عاشق یک مردی هستم اما ۱ ماه میشه که ازش جدا شدم و در حالت بد روحی قرار دارم نمیتوانم احساساتم را کنترول کنم گاهی خنده گاهی گریه و بعضی اوقات هم هیچ حسی ندارم و در تزلزل احساسی قرار دارم.
    پیچیده بودن اش در این است که او با وجود که یک خانم داشت و تقریبا ۴ ماه شده بود که عروسی کرده بود اما عاشق من شده بود و من هم با وجود که میفهمیدم او متاهل است با او رابطه برقرار کردم. خیلی احساسات ما به همدیگر شدید بود و دیوانه وار همدیگر را دوست داشتیم ولی من همیشه احساس گناه میکردم که چرا با وجود خانم اش من این کار را میکنم و خیلی به هم نزدیک شده بودیم. بخاطر همین من این رابطه را قطع کردم تا هیچ کس ضرر نبیند زیرا چندین بار خواستیم با هم حرف نزنیم اما نشد رابطه نزدیک تر شد بلآخره یک ماه قبل برایش گفتم که من یکی دیگر را دوست دارم و نمیخواهم با تو باشم برای همین برایش دروغ گفتم تا هر دوی ما از این رنج آزاد شویم. اما حالا وضع من هر روز بد تر میشود هیچ کاری انجام داده نمیتوانم بعضی اوقات بیخود گریه میکنم و زیاد دل تنگ اش میشوم البته بیشتر شب ها .
    در روز بیشتر احساس بی ارزشی دارم و تنبلی میکنم.
    حالا من باید چی کار کنم وضعیت ام بد تر میشه کمکم کنید.

    1. سلام. شما بدلیل ویژگیهای روانی تان عاشق مردی شدید که در یک رابطه دیگر بود. برای اشنایی با خود مقالات زیر را مطالعه کنید.
      مسلما انجام کار درست با تلاش ممکن است. شما راه درست را انتخاب کردید و باید رنج ناشی از ان جهت رشد را تحمل کنید. شما مانند معتادی هستید که پیشتر اشتباه کرده و اکنون قصد خروج از اشتباه خود را دارد. طبعا باید درد ناشی از ترک را تحمل کنید و یا انکه روان و روح خود را از بین ببرید.
      https://dr-sanaie.com/%D8%AA%D9%84%D9%87-%D8%B1%D9%87%D8%A7-%D8%B4%D8%AF%DA%AF%DB%8C/

      https://dr-sanaie.com/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B7%D9%87-%D8%B9%D8%A7%D8%B7%D9%81%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D8%A7%D8%AD%D8%B3%D8%A7%D8%B3-%D8%B7%D8%B1%D8%AF-%D8%B4%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%AF%D8%A7/

      1. سلام ممنون از مطالب مفید تان واقعا همینطور بود.
        کوشش میکنم عمل کنم تا خوب شوم.

  172. سلام
    من با دختری ۶ سال در ارتباط بودم به شدت عاشق هم بودیم و در این ۶ سال و خرده ای نهایتا ۸ ساعت وقفه بین تماس میوفتاد.من ۳۱ و ایشون ۲۴ سالشونه.و در سن پایین اصطلاحا با هم بزرگ شدیم.این یکسال اخر بخاطر گرفتاری کاریمون خیلی کمتر همو میدیدیم مثلا ۲ هفته یکبار ولی تماس تلفنی حفظ میشد هروز و تا اخرین لحظه برای اینده و ازدواج برنامه ریزی می کردیم.
    کاملا بهش وفادار بودم و همه وجودمو در این رابطه گذاشتم.
    یک سال اخر دچار حمله های قلبی و عصبی شده بود بخاطر شرایط کاری و زندگیش.
    ماه پیش سر موضوعی بی اهمیت جر و بحث شدیدی کردیم.تا شب زنگ زد عذرخواهی کنه من جواب ندادم.
    از فرداش محو شد و تمام…فقط بعد تماسام مادرش ویسی ۴۰ ثانیه ای داد که این رابطه اشتباه بوده دیگه نمیتونم مریضی دخترمو ببینم برو دنبال زندگیت و ۶ سال رابطه عاشقانه رو با یه ویس سر و تهش رو هم اورد.
    خود دختر هم تماسی با من نگرفت و کامنتی نداد.در دو هفته اول دوبار رفتم دیدن دختر یکبار محل کارش یکبار دم خانه اش که هردوبار منو دید بدون کوچکترین حرفی راهشو گرفت و رفت انگار وجود ندارم در صورتی که تا همین دیروزش منو از دور میدید جوری سمتم میدوید که نزدیک بود زیر ماشین بره…ادم بسیار مغروری هم هستم که این مساله بیشتر مرا شکست.دوبار هم نامه کوتاهی مبنی بر عذرخواهی و شروع دوباره نوشتم رو ماشینش گذاشتم (چون همه جا بلاکم کرد و شماره شو عوض کرد)که جواب نداد.
    در عذاب بدیم احساس شکست دارم ۴۰ روزه و اصلا درست نمیتونم زندگی کنم بیشتر بخاطر اینکه چرا حتی برای تمام کردن خودش تماسی نگرفت.حتی یک کلمه خداحافظی نکرد بعد ۷ سال…
    هیچ دسترسی بهش ندارم جز شماره منزلش.آیا تماس گرفتن با خونه اش و صحبت با مادرش کار اشتباهیه؟ لطفا راهنمایی کنید میترسم دیر شه.اینم بگم هیچ ارتباطی در این ۶ سال با خانواده اش جز یکی دو تماس نداشتم ولی اون با خانواده من اشنا بود.قصد ما ازدواج بود و هرگز هیچ دعوای جدی یا مشکلی نداشتیم برای همین برام سنگینه

    1. سلام. قطعا این حق شماست که دلیل کار ایشان را بدانید. ۶ سال مدت زمان کمی نیست و احساس ناراحتی شما طبیعی است. شما به روشهای مودبانه ولی پیگیرانه از ایشان بخواهید تا دلیل قطع ارتباط با شما را مشخص کند. در صورتیکه ایشان پاسخگو نبودند هرگونه راه ارتباط با ایشان را قطع کنید تا کمتر احساس غم کرده و زودتر به زندگی عادی برگردید. برای اینکه ایشان پاسخ شما را بدهند ۱ ماه فرصت بدهید و در صورت هر نتیجه ای هرگونه ارتباط با وی را قطع کنید

  173. سلام.خسته نباشید.من از شما خیلی عذر میخوام متنم کمی شاید خسته کننده بچه گانه و طولانی شده.چون خواستم کامل توضیح بدهم ریز و درشت مسئله را.
    من یک سال و چهار ماه پیش با دختری آشنا شدم.ایشون تو شهر دیگری زندگی میکنه ولی شهرها دور نیست.یک ساعت فاصله بین شهر ها هست.ایشون پنج سال تو شهر من درس خونده و اینجا زندگی کرده و یک خانه در اینجا دارن.به همین دلیل دو سه هفته یک بار میامدن اینجا.من تقریبا ۲۸ سال سن دارم و ایشون تقریبا ۲۷ سال.ما از لحاظ اخلاقی خیلی سازگار بودیم.تقریبا میشه گفت تو اکثر مسائل هم نظر بودیم.ما از طریق فضای مجازی با هم آشنا شدیم و گفته بودیم تا سه ماه حرف بزنیم اگر با هم اکی بودیم همدیگرو ببینیم.ایشون فقط میگفتن من بیشتر از یک سال نمیخواهم با کسی دوست بمانم مگر در شرایط خاص که بعد ها رابطه مارو جزو خواص ها میدونست و میگفت سن ازدواج هم برایش اصلا اهمیتی ندارد و من هم میگفتم بعد از سی سالگی ازدواج خواهم کرد.من هم گفته بودم بعد از دفاع پایان نامه ام خانواده ام را در مورد رابطمون درجریان میذارم که ایشون هم استقبال کردن که البته بنا به دلایلی هنوز نتونستم دفاع کنم.البته هم خواهر من و هم خواهران ایشون در جریان هستن.هم من و هم ایشون خواهرانمان ازدواج کردن و تنها هستیم.ما تو دو سه ماه اول به این نتیجه رسیدیم که اکی هستیم ولی ۹ ماه طول کشید همدیگرو ببینیم.و بعد ۹ ماه که همو دیدیم بیشتر به هم وابسته شدیم و همدیگرو دوست داشتیم.ایشون یکی از خواهرهاشون تو شهر ما کار میکنه و در خانه ای که اینجا دارن زندگی میکنن.خواهر ایشون سال گذشته ازدواج کردن ولی هنوز نامزد هستن.۶ ۷ ماه پیش با همسرشون اختلاف پیدا کردن.این اختلاف باعث شد خانمی که من باهاش ارتباط دارم با شوهر خواهر و خواهرش اختلاف پیدا بکند بنا به اختلاف خواهرو شوهر خواهرش.این باعث شد ایشون کمتر بیان شهر ما که طوری شد ما دو ماه و نیم هم را ندیدیم.من میگفتم چرا نمیای دلیل اختلافش با خواهرش را میاورد.میگفتم من بیایم شهر شما میگفت نه یکم صبر کن خودم میام.مدام هم گله میکرد چرا نمیتونیم همو ببینیم و بشدت دلتنگ شده بودن و این دلتنگی یکم عصبیش کرده بود.بعد از دو ماه نیم که آخر شهریور بود ایشون اومدن اینجا که همو دیدیم و خیلی هم دیدار خوبی داشتیم.بعد از یکی دو هفته ایشون گفتن در روز ما خیلی صحبت میکنیم کمتر کنیم تا بهتر به کارامون برسیم.منم قبول کردم.بعد ایشون کمی احساس میکردم عصبی هستش ولی به روی خودش نمی آورد.اواخر مهر بود که ایشون صبح زود ساعت ۵ پیام زده بودن که بیدار شدی باید باهات حرف بزنم.با هم حرف زدیم بعدا که گفت من دیگه نمیتونم ادامه بدم تمومش کنیم.من بشدت ناراحت شدم دلیلش را پرسیدم اما هیچ دلیلی نگفت.میگفت خوشم میاد ازت ولی نمی تونم و…من هم اون روز دیگه آنلاین نبودم که ساعت یک شب بود پیام زد چرا آنلاین نیستم و نگران بود که گفتم حال ندارم.ایشون فردا صبحش امتحان علایم رانندگی داشتن بخاطر مسائلی که پیش اومده بود نتونسته بودن مطالعه کنند.من گفتم بیا مشکلات و سوالاتتو بپرس توضیح بدم که تا ساعت چهار صبح طول کشید و کلی از من تشکر کرد بصورت عاطفی و مثل گذشته.من هم بخاطر امتحانی که داشت هیچ موضوعی در مورد اتفاقی که افتاده را باز نکردم.فردا صبحش فکر کنم درجا بعد امتحان پیام زد که قبول شده و از من تشکر کرد.بعد شب همان روز پیام زد گفت چکار کنیم.منم گفتم قطع نکنیم رابطه را و ایشون هم گفتن باشه یک مدت از هم فاصله بگیریم که منم قبول کردم.متاسفانه من چون بشدت عاطفی هستم یک هفته بعد پیام زدم حرف زدیم کمی ولی زیاد گرم نبودن و من ناراحتیمو بهش گفتم و اون هم ناراحت بود که میگفت امروز حالم بهتر شده کمی.بعد چند روز بعد پیام زدم نسباتا گرم برخورد کردن.و بعد از آن دوباره پیام زدم خیلی سرد برخورد کردن و کمی توهین آمیز برخورد کردن که من به قولم عمل نکردم و دیگه نیازی به این فاصله نیست و الآن دیگه رابطمون تمام شد.من بشدت از این موضوع ناراحت شدم و به من برخورد و گفتم باعث این اتفاقات تو بودی.فردای آن روز صبح من به ایشون پیام زدم و عذر خواهی کردم بابت این حرف و ازش خداحافظی کردم.من برای ایشون چند مدت قبل به درخواست خودشون کاکتوس آماده کرده بودم و گفتم با تاکسی میفرستم دم خونتون خواهرشون تحویل بگیره که گفت نه من خودم میایم و از خودت میگیرم.بعد از اون من دیگه به ایشون پیام نزدم فقط در حد لایک کردن پست هاشون.ایشون هم همینطور.
    من از شما خواهشی که داشتم این بود مرا کمک کنید که چکار باید بکنم.چون از لحاظ روحی خوب نیستم و واقعا به ایشان علاقه دارم.قبلا هم ایشان به من داشتن و الآن را نمیدونم.ایشون تا شب قبل همان روز که گفتن تمام کنیم با من عاطفی برخورد میکرد و…
    ممنون میشم مرا کمک کنید.یک دنیا ممنونم

    1. سلام. ایشان هیچ توضیحی متاسانه درباره دلیل ترک رابطه بیان نکردن. بنابراین هیچ حدسی نمی توان زد. شاید ایشان در روابط عاطفی ثبات کافی ندارن و هر چه رابطه صمیمانه تر و عاطفی تر شود ایشان مهارت ادامه نداشته باشند. دلایل دیگری را نیز می توان تصور کرد ولکن بهترین کار پرسش از خود ایشان است. شما بایستی پیش از اتمام با تاکید دلیل ترک رابطه را می پرسیدید. اگر دلیل غیر منطقی است و شما کاری نمی توانید بکنید بهتر است با تمام وجود از رابطه خارج شوید زیرا مطمئنا باز هم تکرار خواهد شد.

      1. خیلی ممنونم بابت پاسختان.
        هر چه قدر گفتم که بگه مشکل چیه میگفت خودم هم نمیدونم.پاسخش همین بود.میگف دوست دارم ولی اون حسی را که باید بگیرم را نمیتونم بگیرم.
        میشه نظرتون را در مورد مدتی فاصله گرفتن را از شما بپرسم؟آیا درسته یا نه؟
        یکی هم که گفتن میان خودشون منو ببینن و کاکتوس را بگیرن آیا میشه امیدوار بود؟
        باز هم ممنونم

        1. شما اینبار که دیدیدش باید تصمیم قطعی رو بگیری. او هم باید بفهمه که شما می خوای تصمیم نهای رو بر اساس صحبت های او بگیری. سوالات خودت واضح بپرس و اگر دلیل منطقی نداره بهتره کاملا رابطه از سمت تو قطع بشه.
          اگر از سمت تو کاملا قطع بشه رابطه اتفاقا میتوانی امید داشته باشی سر عقل بیاد. مگر انکه دلیلش محکم باشه برای رفتن

  174. سلام من دچار تله محرومیت هیجانی هستم و اکسم پاسخ تله من بود و همه این حس هارو در من چندین برابر کرد ولی من همچنان به صورت ناخوداگاه به سمتش کشیده میشم لطفا کمکم کنبن

  175. سلام. من ۲۶ سالمه و بعد ۵ سال زندگی مشترک درخواست طلاق دادم به دلیل اعتیاد شوهرم. یک پسر دو ساله دارم و الان پیش همسرمه. تو این دو سه هفته که خونه رو ترک کردم از طریق جاریم از احوال پسرم با خبر بودم. وقتی ازش خبر میگیرم حالم بد میشه و همه خاطراتش میاد جلو چشمم. ولی طاقت نمیارم از پسرم بی خبر باشم. من تهرانم و اونا مشهد. امکان ملاقات های هفتگی رو ندارم. نمیدونم چطور میتونم به پسرم کمک کنم که کمترین آسیب رو ببینه. همینطور خودم. البته پسرم بی تابی منو نمیکنه و راحت فراموشم کرده

    1. سلام. نمیدونم رابطه شما با پسر چطور بوده که طبق گفته شما دلبستگی کمی داره به شما. تماسهای تصویری منظم می تواند به او کمک کند. به جای محبت صادقانه به او رشوه ندهید و کمبود حضور خود را با دادن چیزهای غیر ضروری جبران نکنید. تنها برای او وقت بگذارید و و در هنگام تماس با وی با تمام وجود در کنار او باشید.

  176. البته این هم بگم که بعد این مورد نمیتونم بهشون اعتماد کنم دوباره و درواقع اعتمادمم بهش دچار تزلزل شده و بهشونم گفتم جدیدا و شاید منتظرم که ایشون اعتماد منو دوباره به دست بیاره نمیدونم واقعا دارم چیکار میکنم

    1. این عدم اعتماد دلیلش نه ایشان بلکه ناشی از ارتباط غیر امن با افراد نزدیک خودتان در کودکی است که بالتبع باعث می شود نسبت به همه بی اعتماد باشید

  177. سلام آقای دکتر من با اقایی ۳سال هست که رابطه دارم ، رابطه جدی که خونواده ها کم و بیشکم ممطلع هستند، بالاخره بالا پایین هایی بوده توو این سه سال که خب چیز بزرگی نبوده برامون و پشت سر گذاشتیمش و رشد کردیم،حدودا ۶ماه هست که بعد از دعوایی که داشتیم که شاید زیاد بزرگ نبوده باشه و حل شده باشه ،من نمیتونم فراموشش کنم و کلا حال روحیم خوب نیست (چون ی سری مشکلات زندگی در گذشته هم خیلی دارم من ) و اینکه احساس میکنم از حسم بهش کم شده و حتی ایشون به من ، و حدود سه ماه پیش هم ی بحث کوچیکی که داشتیم و اون شب یهو گفت بیا فردا همو ببینیم تمومش کنیم و من شوک بودم و تموم شده دیدم برای خودم رابطه انگار این رابطه رو ، ولی ازش دلیل خواستم و ایشون گفت که تو خوبی من مشکل دارم ( همون کلیشه همیشه ) ولی من همچنان و پیگیر و حرف زدیم اون شب ، بعد متوجه شدم که تحت شرایط روانی و خانوادگی سختی بودن اون شب و خب بحث کوچیکی که داشتیم رو نتونستن تحمل کنن و این حرف رو زدن و حتی آخر شب هم گفت اشتباه شد و هنوز همه چی خراب نشده ، و خب منم قبول کردم ، ولی همچنان باهاش سردم و اون گرمای سابق رو دیگه تجربه نکردم از سمت خودم ، نمیدونم مشکلم چیه میشه کمکم کنید

    1. سلام عزیزم. موضوعی که مطرح کردید خیلی کلیه و نمیشه با این اطلاعات مختصر اظهار نظر کرد. چندین دلیل می تواند داشته باشد مشکلات بین شما. می تواند مشکل بین فردی باشد و یا ناشی از شخصیت هر کدام از شما باشد. ولی اینکه شما نمی توانید از یک ناراحتی کوچک از ایشان گذر کنید مطمئنا نشان از گذشته پر اسیب شما دارد. یک بحث و اختلاف نباید باعث شود شما اینگونه احساستان تغییر کند. این تغییر نشان از مشکلی است که باید انرا درمان کنید. در غیر اینصورت با هر کس دیگر نیز با کمی اختلاف نظر که طبیعی هر رابطه ای است دچار مشکل می شوید.

  178. سلام با خانومی سه سال دوست بودم اما چند ماه پیش به دلیل مشغله ی بالا و عدم تمرکز فکری دوطرف ارتباطمون به هم خورد تا این که ایشون مدتی پیش با من تماس گرفتن و ازم خواستن همدیگرو ببینیم ملاقات ها انجام شد و حس عاطفی و خوشبختی که مدت ها در کنار هم داشتیم برگشت اما به فاصله ی چند هفته ایشون ازدواج کرد و الان من از لحاظ روحی خیلی عذاب میکشم اونم کلی گریه و عذر خواهی کرد و اقرار کرد که قصد اذیت و ازار من رو با ایجاد رابطه ی مجدد نداشته و جریان ازدواجش خیلی سریع اتفاق افتاده الان من یک هفته ی میشه که دارم با خودم کلنجار میرم تا مثل قبل بشم اما متاسفانه هر روز حالم بد تر میشه اگر ایشون مجددا با من تماس نمیگرفت و رابطه ی دوباره شکل نمیگرفت و من بعد ها متوجه میشدم که ازدواج کرده شاید اصلا اذیت نمیشدم چون شش ماهی میشد که کات کرده بودم باهاش اما الان شرایط فرق میکنه همه ی عکس ها چت ها و وسایلی که منو یادش میندازه از بین بردم اما حالم بهتر نمیشه لطفا اگر کمی از دستتون برمیاد کمکم کنید

    1. سلام. شما به زمان برای سوگواری احتیاج دارید. موضوع این نیست که ایشان دوباره برگشت. شما حتی زمانی که کات بودید احساس از دست دادن او را نداشتید. ولی ازدواج او احساس از دست دادن به شما داده است. کارهایی را که در مقاله تئضیح داده ام انجام دهید. زمان طرف شما است. با گذشت زمان و انجام کارهایی که گفتم حال شما بهبود می یابد. از دست دادن همیشه برای انسان دردناک است و به زمان برای کنار امدن احتیاج دارد. این اتفاق را برای خود تجربه ای برای درک یکی از بزرگترین و عمومی ترین تجربه انسانی بدانید و از ان برای قوی تر شدن خود کمک بگیرید.

  179. سلام .من ۳ سال با پسر داییم تو رابطه بودم خیلی دوسش داشت و حس ارامش داشتم اونم داشت البته به گفته خودش همیشه خداروشکر میکرد مثل همه رابطه ها بحث هم بود ولی بی احترامی اصلا .ازم خواستگاری کرد منم قبول کردم قرار شد هر وقت من شرایطشو داشتم بیاد رسمی کنه .شرایط ایجاد شد ما به خانواده ها گفتیم رفتیم خرید و خرید نامزدی انجام دادیم که ناگهان با من بهم زد و تمام وسایل روپس داد و دیگه جوابمو نداد و گفت از ازدواج پشیمون شده و منو با کی درد و رنج و اضطراب تنها گذاشت من در حال دست و پنجه نرم کردن با این حال خراب بودم که خبر ازدواجش با یکی دیگه اومد بیشتر شکستم و خورد شدم .اون به من گفت قصد نداره حتی با کسی دوست بشه و شرایط ازدواج رو نداره
    لطفا به من کمک کنید
    من تو شبکه اجتماعی دختری که با اون ازدواج کرده رو پیدا کردم و از دیدن عکس های دوتایشون و لب خندونشون رنج میبرم
    خورد شدم…چیزی بگید اروم شم

    1. عزیزم کسی که وفاداری به عهد ندارد بعد از ازدواج هم دچار مشکل میشدی. او مسلما بعد از ارتباط با تو با او اشنا شده . این اتفاق می توانست حتی پس از بچه دار شدن تو بیفتد. بنابراین خدا روشکر کن که این ازدواج با او سر نگرفت. البته می فهمم که اینکار او به هر کسی ضربه بدی می زند. بهیچوجه هیچ خبری از او نگیر. عکسهاش دنبال نکن. هر قدر بیشتر پیگیر بشی دیرتر بهبود پیدا می کنی

  180. سلام دقیقا سر من هم چنین بلایی اومد … خواسنگارم با یکی نامزد بود و بدلایلی بهم خورد و برای بهبود حال روحیش اومدن خواستگاری یک نفر دیگه که من باشم …. من هم نمیدونستم هنوز تو اون حال و هواست و حالش خوب نیست یعنی اینطور وانمود میکرد و بعد از اینکه بهش دلبسته شدم و نامزد شدیم گفت حالش خوب نیست و در کنار من احساس آرامش نمیکنه و بعد چند جلسه مشاوره نامزدی ما هم بهم خورد و من هم قربانی حال بد اون شدم و ضربه روحی خوردم……… الان هم من یکی هستم مثل اون بی حوصله و بی انگیزه به زندگی و ازدواج

  181. من شاغل هستم و از لحاظ خانوادگی در وضعیت مالی خوبی هستیم .زیاد آدم پرتوقعی نیستم .من ۲۸ و اون ۳۰ سالشه .رابطمون خیلی خوب بود تا اینکه تصمیم گرفت همه چیز تموم شه .میگفت خیلی تو شرایط بدی قرار دارم و حالا حالاها قرار نیست چیزی درس شه !!من حتی ازش خواهش کردم که ببینیم همدیگرو ، ولی قبول نکرد .الانم دیگه جوابمو نمیده…

  182. سلام خسته نباشید .حدود سه سال توی رابطه با فردی هستم که خانوادش مشکلات شدید مالی دارن .برادرش ورشکست شده و همه ی خونواده باید کار کنن تا چکاش پاس واز زندان آزاد شه .اوایل رابطمون همه ی شرایطشو بهم گفت و چون رابطمون فقط یه دوستیه معمولی بود من اهمیتی نمی دادم!.اما روز به روز علاقه و وابستگیمون بیشتر شد .قصدمون ازدواج بود ،پسره خانواده دوست و بامسئولیت و مهربون و متعهد و عاقلیه و از لحاظ اخلاقی خیلی با هم تفاهم داریم .فقط مشکل مالی داره ،خونواده هامون از رابطمون باخبر بودن . این اواخر دیگه صبرم تموم شده بود ،زیاد دعوامون میشد ولی دوباره رابطمون خوب میشد .چند ماه پیش بهش گفتم یه مدت از هم دور باشیم تا تو شرایطتتو اوکی کنی .میخواست مغازه بگیره ؛به هیچ وجه قبول نکرد گفت تو باید کنارم باشی و پیشرفتمو ببینی و من باید هر روز ازت خبرداشته باشم .با هم خوب بودیم تا اینکه سه ماه پیش دوباره دعوامون شد و تا چند روز بهم زنگ نزد .بعده چند روز من زنگ زدم و خواستم ببینمش بهم گفت من دارم فشار زیادی روی منه ،واقعاً نمی تونم شرایطم داره روز به روز بدتر میشه ؛پولِ مغازه جور نمیشه .تو منتظرم بمون من کارام درس شد میام من قبول نکردم .خیلی گریه کردم گفتم نمی تونم دوریتو طاقت بیارم گفت باید تحمل کنی .یک ماه صبر کردم بهم زنگ نزد دوباره باهاش تماس گرفتم خواستم ببینمش ولی قبول نکرد .خیلی سرد شده بود گفت شرایطم جور نمیشه گفتم با همدیگه کار می کنیم و خونواده ی منم حمایتمون میکنه و شراطیتمون اوکی میشه ،قبول نکرد .بهش گفتم شرایطتت همیشه همین بود ولی از رفتن حرفی نمی زدی گفت اگه بهم اعتماد داری صبر کن و سعی کن شاد باشی تا من کارام درس شه .
    من باز طاقت نیاوردم و دوباره بهش زنگ زدم اونم گفت تو باید بری دنبال زندگیت قبول نکردم و گفتم من میخوام پیشت باشم اما زیره بار نرفت .می گفت تا کی میخوای این شرایطو تحمل کنی !!؟؟منم عصبی شدمو با لحن بد باهاش حرف زدم اونم گفت کاری نکن گوشیمو خاموش کنم بعدشم بهم گفت فقط میتونم بهت بگم نشد …دوری ازش واقعا برام سخته دیشبم بهش پیام دادم ولی جوابمو نداد ‌.به نظرتون چی کار کنم ؟نمی خوام از دستش بدم ..

    1. سلام. من نمیدونم شرایط مالی ایشان تا چه حد جدی است. ایشان و شما چند ساله هستین. وضعیت مالی شما چطور است؟ میزان صبوری شما در برابر موضوعات مالی چقدر است و ایا شما تجربه کار دارید ؟ ایا ایشان تنها مساله مالی دارند و یا خود رابطه نیز برای او مساله است و خیلی موارد دیگر. زیرا همه این موارد تاثیر گذار است. اگر فقط موضوع مالی مطرح است می توان با همدیگر و در صورتی که صبوری داشته و توقعات معقولی از زندگی داشته باشید انها را حل کرد.

  183. سلام خسته نباشید .حدود سه سال توی رابطه با فردی ام که خانوادش مشکلات شدید مالی دارن .برادرش ورشکست شده و همه ی خونواده باید کار کنن تا چکاش پاس واز زندان آزاد شه .اوایل رابطمون همه ی شرایطشو بهم گفت و چون رابطمون فقط یه دوستیه معمولی بود من اهمیتی نمی دادم! اما روز به روز علاقه و وابستگیمون بیشتر شد .قصدمون ازدواجه ،پسره خانواده دوست و بامسئولیت و متعهد و مهربونیه؛از لحاظ اخلاقیه هم خیلی با هم تفاهم داریم .فقط مشکل مالی داره.خونواده هامون از رابطمون باخبرن . این اواخر دیگه صبرم تموم شده بود ،زیاد دعوامون میشد ولی باز رابطمون خوب میشد .چند ماه پیش بهش گفتم یه مدت از هم دور باشیم تا تو شرایطتتو اوکی کنی .میخواست مغازه بگیره ؛به هیچ وجه قبول نکرد گفت تو باید کنارم باشی و پیشرفتمو ببینی و من باید هر روز ازت خبرداشته باشم .با هم خوب بودیم تا اینکه سه ماه پیش دوباره بحثمون شد ؛من خیلی بهانه گیر شده بودم و سریع قهر می کردم، تا چند روز ازش بی خبر بودم بعده چند روز بهش زنگ زدم وهمدیگرو دیدیم بهم گفت من دیگه نمی تونم خسته شدم ، فشار زیادی رو دارم تحمل می کنم شرایطم داره روز به روز بدتر میشه ؛پولِ مغازه جور نمیشه .تو منتظرم بمون من کارام درس شد میام من قبول نکردم .خیلی گریه کردم گفتم نمی تونم دوریتو طاقت بیارم گفت باید تحمل کنی ،اگه بهم اعتماد داری باید صبور باشی .یک ماه صبر کردم بهم زنگ نزد طاقت نیاوردم و دوباره باهاش تماس گرفتم خواستم ببینمش ولی قبول نکرد .خیلی سرد شده بود گفت شرایطم جور نمیشه بهش گفتم با همدیگه کار می کنیم و خونواده ی منم حمایتمون میکنه و شراطیتمون اوکی میشه ،قبول نکرد ،اصلا نمی تونستم جلوی اشکامو بگیرم .بهش گفتم شرایطتت همیشه همین بود ولی هیچ وقت از رفتن حرفی نمی زدی گفت تو باید بری دنبال زندگیت قبول نکردم و گفتم من میخوام پیشت باشم اما زیره بار نرفت .می گفت تا کی میخوای این شرایطو تحمل کنی !!؟؟من خیلی عصبی شده بودم و با لحن بد باهاش حرف زدم اونم بهم گفت فقط میتونم بهت بگم نشد …دوری ازش واقعا برام سخته دیشبم بهش پیام دادم ولی جوابمو نداد ‌.به نظرتون چی کار کنم ؟خیلی همدیگرو دوست داشتیم حتی یه روزم از هم بی خبر نبودیم !!!

  184. سلام خسته نباشید .حدود سه سال توی رابطه با فردی بودم که مشکلات شدید مالی داشت .برادرش ورشکست شده بود و همه ی خونواده باید کار کنن تا چکاش پاس واز زندان آزاد شه .اوایل رابطمون همه ی شرایطشو بهم گفت و چون رابطمون فقط یه دوستیه معمولی بود من اهمیتی نمی دادم!.اما روز به روز علاقه و وابستگیمون بیشتر میشد .قصدمون ازدواج شده بود ،پسره خانواده دوست و بامسئولیت و مهربون و متعهدی بود فقط مشکل مالی
    داشت ،خونواده هامون از رابطمون باخبر بودن .ولی این اواخر دیگه صبرم تموم شده بود ،زیاد دعوامون میشد ولی باز آشتی می کردیم .چند ماه پیش بهش گفتم یه مدت از هم دور باشیم تا تو شرایطتتو اوکی کنی .میخواست مغازه بگیره ؛به هیچ وجه قبول نکرد گفت تو باید کنارم باشی و پیشرفتمو ببینی و من باید هر روز ازت خبرداشته باشم .با هم خوب بودیم تا اینکه سه ماه پیش سره یه بحثِ دیگه جوابمو نداد .بعده چند روز بهم گفت من دیگه نمی تونم شرایطم داره روز به روز بدتر میشه ؛پولِ مغازه جور نمیشه .تو منتظرم بمون من کارام درس شد میام من قبول نکردم .خیلی گریه کردم گفتم نمی تونم دوریتو طاقت بیارم گفت باید تحمل کنی .یک ماه صبر کردم بهم زنگ نزد دوباره باهاش تماس گرفتم خواستم ببینمش ولی قبول نکرد .خیلی سرد شده بود گفت شرایطم جور نمیشه گفتم با همدیگه کار می کنیم و خونواده ی منم حمایتمون میکنه و شراطیتمون اوکی میشه ،قبول نکرد .بهش گفتم شرایطتت همیشه همین بود ولی از رفتن حرفی نمی زدی گفت تو باید بری دنبال زندگیت قبول نکردم و گفتم من میخوام پیشت باشم اما زیره بار نرفت .می گفت تا کی میخوای این شرایطو تحمل کنی !!؟؟دوری ازش واقعا برام سخته دشبم بهش پیام دادم ولی جوابمو نداد ‌.به نظرتون چی کار کنم ؟

  185. ممنون از مطالب مفیدتون واقعا برای آدمایی این اتفاق پیش میاد اینجور فضاها امنه که بدون قضاوت بتونم مشکلشون رو بگن و راهنمایی بگیرین من بعد از ۱۰سال دوستی با آقایی جدا شدم تو این مدت خیلی تلاش کردم ایشون رفتارشون درست بشه و نسبت به قبل بهتر شده بود ولی نه کامل که بشه گفت رفتار نرماله چون که به یه وقتی به شدت پرخاشگر میشدن افسرده بودن و تخت درمان بودن اکثر اوقات بی حوصله و بی انگیزه بودن و بی ثبات ولی خوب یه سری اخلاقای خوب هم داشتن که من بخاطر همین این ۱۰ سال تلاش کردم همه چی خوب بشه متعهد و پاک بودن و راستگو و با وجود اختلاف های فکری که داشتیم من سعی کردم خواسته هام رو با ایشون تطبیق بدم ولی بعد از این همه تلاش من اخرین بار ایشون سر یک مسئله خیلی بی اهمیت دوباره به شدت پرخاش کرد به حدی که من رو از ماشین پرت کرد پایین و ابروریزی کرد و بعد هم منو برد تو یه بیابون تاریک وگفت میخوام به پدرت بگم اینجا بیاد دنبالت و کلی هم به پدرم فحاشی کردالبته چند دقیقه بعد پشیمون شد و منو برگردوند سمت خونه مون و همین کار اخر باعث شد من دیگه از، تصمیم جدایی مطمین بشم. نظر شما چیه؟ الان باید چیکار کنم؟

    1. سلام. باید بدونید این رفتار ایشان در زندگی تکرار خواهد شد. علاوه بر تکرار شدن شدت ان نیز بیشتر می شود. با یک روانشناس مشورت کنید تا دقیق به موضوع شما اگاه شود و پس از ان اظهار نظر کند

  186. سلام
    من ۲ سال پیش مدتی با پسری که از خودم کوچیکتر بود و از نظر مالی و درسی بهم نمیخورد متاسفانه وارد رابطه شدم. قرارمون ازدواج بود اما اون اهمیت نمیداد. ی رابطه اشتباه ک تا الان بالغ بر ۳۰ بار کات کردیم چون من میدونم خانوادم موافقت نمیکنن و اونم بیشتر قصدش سو استفادس تا ازدواج!! اما بعد ی مدت همش برمیگرده میگ اشتباه کردم دوستت دارم و… از اونجایییم ک من بهش علاقه داشتم حرفاش باور میکنم اما تا ب خواسته هاش نه میگم همه چی بهم میریزه. نمیدونم چیکار کنم تا میام فراموشش کنم هی میاد سراغم. شبیه بازی شده. اصلا میترسم رابطه جدیدی با کسی دیگ شروع کنم چون احساس میکنم از دست این خلاصی ندارم.عادت کرده بره هی بیاد. نه آدم درست حسابیه ک بمونه با من نه میره. شرایطش اصلا بامن قابل قیاس نیس اما کم نمیاره. هر دفعه هم برا برگشتنش ی دلیل میاره. اخرین بار گفت خانوادم میخواستن دختر داییمو بگیرن برا همین من نمیموندم پیشت اما حل شد!!!! پولاشم همش خرج قیافش میکنه جمع نمیکنه واسه ایندمون. میدونم مرد زندگی نمیشه برام.چجوری نذارم باهام بازی کنه خسته شدم از این وضعیت.

    1. سلام جانم. راه حل شما را کاملا در مقاله توضیح دادم. شما باید با مشاوره به روانشناس متوجه بشوید چه نیاز روانی در شما وجود دارد که نمی توانید نه بگویید. اینکه من نمی توانم با وجود مناسب نبودن طرف مقابل و سواستفاده از من رابطه را ترک کنم نشان از وجود مشکلی در شما است.ایا شما رابطه را تنها در سرویس دادن می بینید؟ ایا عزت نفس شما کم است؟ مقاله های زیر را مطالعه کنید
      https://dr-sanaie.com/%D8%B7%D8%B1%D8%AD%D9%88%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%A7%DB%8C%D8%AB%D8%A7%D8%B1/
      https://dr-sanaie.com/%D8%A7%D9%81%D8%B2%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D8%B9%D8%B2%D8%AA-%D9%86%D9%81%D8%B3/

  187. سلام اقای دکتر من یکی از دوستام به یه دختر علاقمند شده بود که حتی تاریخ عقد هم مشخص شد ولی متاسفانه اون خانم به دوستم خیانت کرد و رفت با دوس پسر قبلیش.الان دوستم خیلی افسرده هست و همش دنبال دلیل اینکار هست فک میکنه بدون اون خانم نمیتونه ادامه زندگی بده در ضمن دوستم تله رها شدگی داره بنظرتون چجوری میشه به دوستم کمک کنم؟

      1. اقای دکتر مقاله تله رهاشدگیتونو خودش برام فرستاد ولی اصلا نمیخواد قبول کنه که رابطه تموم شده با این مقالات تا دو روز حالش خوبه بعد دوباره افسرده میشه الان دو روز پیش مامان اون خانم بلاکش کرده همش دنبال دلیلشه فک میکنه اون میخاد برگرده

  188. با سلام من به مدت ۷ ماه با پسری در ارتباط بودم که به ایشان علاقمند شدم در ابتدا کاملا دو طرفه بود ولی چون به دلایلی مجبور شدم در شهر دیگری زندگی کنم همین مساله باعث اختلاف شد و رابطه به تنش کشیده شد و چند باری کات شد و دوباره از سر گرفته شد راستش بیشتر هم از طرف من ، حتی اخرین بار هم که قرار شد همو ببینیم ایشون نیومدند و گفتند نمیتونم بیام بیشتر بهانه اورد ، به نظرتون واقعا همین مساله باعث سردی شده؟ با توجه به اینکه ایشون در چند روز اینده قصد خروج از کشور رو دارند و در این مدت هیچ خبری از ایشون ندارم به نظرتون رابطه رو دیگه کاملا تموم شده بدونم ؟ خیلی درگیری فکری دارم ممنون میشم کمکم کنید

    1. سلام. با اطلاعات اندک شما نمی توان نظر قطعی داد. اما بنظر می اید رابطه برای ایشان چندان جدی نبوده بالاخص اگر خروج ایشان دائمی و برای اقامت باشد نشان می دهد از زمانهای پیشتر ایشان اهدافش متفاوت با شما بوده

      1. ممنونم از پاسخگویتان راستش از مدت ها قبل بحث ازدواج پیش امد و صحبت شد که با هم بریم ولی به گفته ایشون من همش تردید داشتم در انتخاب ایشون حالا نمیدونم این حرف بهونه بود یا نه ، اگر رابطه ای واقعی باشه نباید به خاطر اشتباهات کوچک از جانب من به قول گفته ایشون تموم بشه حتی چند باری هم بعد از کات من پیش قدم شدم و اینکه بعد از اینکه به شهر دیگری رفتم ایشون حتی یکبار هم برای دیدن من نیامدند وهمش من میرفتم حالا به خاطر کلاس و چیز های دیگه ولی هیچ وقت ایشون بهانه ای نیاوردند تا بیایند و من را ببینند درحالیکه همش این حس رو به من منتقل میکردند که اگه این رابطه به خاطر همین دوری ها تموم بشه به خاطر تو بوده ، دائما حس خود سرزنشی رو به من القا میکردند ، بله خروجشون حداقل برای چند سالی هست ممنون از شما

        1. بنظر می اید قبلا هم ایشان تردید و دودلی داشتند. رابطه مسلما بیشتر از جانب شما حفظ شده بود . ایشان با بهانه تراشی تنها می خواست عذاب وجدان خود را کم کند

        2. با سلام همان پسر بعد از دو ماه به من پیام دادند لی من گفتم به دلیل اینکه اعتماد ندارم مایل به برقراری ارتباط مجدد نیستم به نظرتان فکر کردن دوباره به این ارتباط ارزش وقت و احساس را دارد یا اینکه همه چیز را تمام شده بدانم ضمنا ایشان فقط یک بار پیام دادن و بعد از صحبت های من مبنی بر بی اعتمادی نسبت ایشان پیگیری نکردند بهترین واکنش چیست به نظر شما جنای دکتر سنایی؟

        3. سلام. صلاح شما بر عدم ارتباط مجدد است زیرا ارتباط دوباره زخمی را که تازه رو به بهبود است باز می کند و این دور باطل مجددا تکرار شده و پس از مدتی باز به همین نقطه کنونی می رسید.

    2. من با آقایی یکسال در ارتباط بودم که اختلال شخصیت مرزی داشت به هیچ وجه ثبات روحی نداشت یک لحظه از بودن کنار من خوشبخت ترین بود یک لحظه با یه اشتباه کوچیک مثل نیم ساعت دیر جواب دادن موبایل من براش منفور ترین موجود می شدم با اینکه میدونم جدایی ما کار درستی بود اما در روز هزار بار پروفایلش چک میکنم دارم خل میشم اصلا تحمل دوری ندارم

      1. همانطور که در مقاله گفته شده این مرحله طبیعی است و باید زمان بگذرد. هر ارتباطی از جمله چک مردن پروفایل او را قطع کنید تا زودتر حالتان بهبود بیابد

  189. عجب مقاله ای بود!چقدر تاثیر گذار!چقدر آنالیز شده از زوایای مختلف!ممنونم ازتون ممنونم

  190. سلام .ممنون ک پاسخگو هستید
    من یک ترنس اف تو ام هستم و هنوز چنچ نکردم و ۱۹ سالمه
    اول دبیرستان ک بودم ی دختری ب من علاقه مند شد و جوری بود ک عملا مشخصش نمیکرد ولی خب من میفمیدم ولی درون خودش بود بعد از اون ب دلیل عوض کردن مدرسه از هم جدا شدیم.
    پارسال من بهش پیام دادم و بهش گفتم ترنسم چون خیلی ادم با درک و فهمی بود گفتم شاید کمکم کنه تو مسیر خودم و بتونم ی دوستی داشته باشم ک باش حرف بزنم .
    اما اون همچنان منو خیلی دوست داشت و بعد ی مدتی ما باهم وارد ی رابطه ی عاطفی شدیم در حالی که من قبلش ب شدت افسرده بودم و طی اون زمان ک وارد رابطه شدیم قرص مصرف میکردم و انگار ی جورایی قرص ها ریلکسم کرده بودن ک اره اوکیه تورابطه باش درصورتی ک قبلش بخاطر جندر دیسفوریاهای شدید و بی نهایت زیاد اصلا نمیتونسم به بودن کنار کسی فکر کنم
    اردیبهشت بود ک وارد شدیم و بعد اوایل تیر من دوره ی قرصام تموم شد و روانپزشکم توصیه کرد ادامه بدم ولی من خودم مشکلاتی دارم ک اصلا قابل حل شدنی نیست و اونم خودش موافق بود باید فکرتو عوض کنی
    باید انتظار نداشته باشی! میدونم کلا ۱ نفرم نیس ک بفهمه چی بگم ولی حالا بحث بحث این بدختیه ک منو میخاد
    کسی ک حتی بدن خودشم نداره..
    بعد ۴ ماه به اون شخص گفتم ک دیگ نمیخام ب عنوان ی دوس پسر کنارت باشم فقط ب عنوان ی دوست مثل همون ۴ ماه قبل چون مثل قبل ک افسرده بودم شدم و دیگ ب هیچ عنوان نمیتونم شرایط خودمو تحمل کنم و نمیخام تورو هم ب دنبال خودم بکشونم.. چون من حتی خانوادم خبر ندارن وقتی قصد عمل تو این کشور ندارم وقتی هنوز خودمو نپذیرفتم وقتی……..
    ب عشقش باور دارم ولی ایا همه چیز عشقه؟
    تا کی میخاست با من باشه که بعد
    حالا اون شدیدا افسرده است .. نگرانشم.با اینک از تصمیم خودم منصرف نشدم و نمیشم اما دوس دارم زود عادی شه براش اصن دوس دارم دوس داشتن من براش ی چیز مسخره بشه بره با پسرای دیگه . همش بم میگف از ازدواج با بقیه پسرا متنفره 🙁 نمیدونم چرا .. چیکار کنم. من خودم تو خودم موندم مث خررر الان اینم مثل ی گوشت فقط افتاده گوشه خونشون واقعا کشش این همع سختی رو ندارم. بعد بهش گفتم حرف نزنیم ی کچند وقت گفت تضمین نمیکنم ک بعدش چ اتفاقی برام بیوفته اگ بذاری و بری همینجوری منو بحال خودم .منم با اینک نترسیدم اما خوشم نمیاد این حرفارم بزنه. حالت بچه بازیه این حرفا .خداایا اصن چی میگم

    1. سلام. عزیزم خیلی خوشحالم که از نظر اخلاقی به فکر دیگری هستی و نمی خوای اذیت بشه. کلماتت نشون میده خیلی بزرگتر از سنت (۱۹ سالگی)می فهمی و رشد اخلاقی خوبی نیز داری. بهتره که کاملا ارتباط را با او قطع کنی. تو هیچ کمکی به او نمی تونی بکنی. هر قدر بیشتر بخوای توجیحش کنی کمتر موفق می شی و او رو بیشتر اذیت می کنی. برای شما دو نفر امکان اینکه به رابطه معمولی برگردید نیست و هر دو اذیت می شوید. هرگونه تماسی رو قطع کن تا او زودتر به حالت عادی برگرده و بتونه تمتم شدن رابطه را بپذیرد.

    2. سلام بسیار ممنون از مقاله خوبتون.
      عذرخواهی میکنم اگر طولانیه
      دکتر من ۲۲ سالمه یک سال و نیم هست که با دختری تو رابطه بودم. لزبین نیستم قبل ایشون حتی در دانشگاه با اقایی در رابطه بودیم که بعدا جدا شدیم اما با ایشون که دختر هستن مدت طولانی در محل کار همکار بودیم. بهم علاقه مند شدیم و شروع رابطه هم حتی با ایشون بود که ۲۰ سالشه. انقد به من نزدیک شد و محبت کرد که منم علاقه مند شدم. یک سال و نیم کلی خاطره ها باهم ساختیم عاشقش شدم. و به اینکه عشقش واقعی بود و واقعا دوستم داشت اصلا شک ندارم. من با اینکه با دختر وارد رابطه شدم ولی عقاید مذهبی دارم و احساس گناه میکردم و ایشون هم میدونست. بعد از یک سال و چند ماه ، ماه پیش دعوامون شده بود یهو گفت پشت تلفن کات کنیم دیگه این رابطه رو نمیخوام و…یه شبه اینجور گفت و انقد سرد شد که من تو شوک بودم تا صبح درد داشتم و گریه میکردم. گفتم فردا حضوری میبینمت فرداش که حضوری دیدیم همو اشکامو دید خودش به گریه افتاد بیشتر از من گریه میکرد میگفت وقتی دیدم از بودن با من احساس گناه میکنی و هنوز بعد یکسال عذاب میکشی خواستم زندگیتو بهت برگدونم و….. خلاصه حال منو که دید و بش گفتم انقد عاشقتم که بی تو نمیتونم زندگی کنم اونم همینو گفت و دوباره برگشتیم بهم و قول داد جبران کنه کاری که کرده رو . ولی نکرد یک ماه از اون روز میگذره تو این یک ماه محبت اضافی هم حتی نکرد که جبران کنه و یه بار که دعوامون شد دوباره سرد شد و حرف از تموم شدن زد بهونشم این بود که جدیدا همش دعوا میکنیم و فلان…در ضمن افسردگی گرفته چند وقته خودشم میگفت که از فشار اطرافیانش و بی هدفی و.. حوصله هیچیو نداره. تو این یک ماه بعد دعوای دوم با اینکه بازم میگفت دوستم داره یه بار گفت وقتی سرد میشه یهو میگه کات کنیم بخاطر این میگه ک این روزا بیشتر به اینده فک میکنه به این باور رسیده تهش هیچی نیست و آیند ای تو این جامعه نمیتونیم داشته باشیم و اگه زودتر تموم شه من کمتر درد میکشم و اینجوری دل میشکنه که من نسبت بش دلسرد شم!!!!بعد از اون تا یکی دوهفته باز حرف میزدیم و حتی میگفت دوسم داره هر چند خیلی کم میگفت ولی مشخص بود حوصله هیچیو نداره و سرده تا چند روز پیش که قهر کردم گفتم نمیشه من هی برای این رابطه تلاش کنم تو سرد باشی و… که یهو دوباره از این رو به اون شد گفت اکی کات کنیم!! هر چی التماسش کردم که تو تا دیروز میگفتی دوستت دارم قول و قرار میذاشتیم با هم و…. دوباره زد زیر همه چی که من دیگه حوصله خودمم ندارم چه برسه به رابطه…دوباره دلمو شکوند و من بعد کلی التماس اخرین پیامم بش این بود که میدونم حرف دلت این نیست و مثل دفعه قبل بخاطر خودم فیلم بازی میکنی چون محاله تویی که تا دوروز پیش حرف از ایندمون میزدیم یه دفعه از این رو به اون رو شی… یه مدت تنها باش هر وقت به نتیجه دلت رسیدی بیا بگو.(انقد دوسش دارم که مثلا اینجوری در رو براش باز گذاشتم که شاید برگرده)
      توی این چند من نفسم هم بالا نمیاد نه غذا خیلی میتونم بخورم نه هیچ کار دیگه ای میتونم بکنم بسیار داغونم خیلی زیاد. ادمی که میدونم واقعا عاشقم بود ولی این یه ماه اینجوری کرد و اخر رفت . با اینکه بعد از اون دفعه اول که گفت کات کنیم خودش کلی گریه کرد و گفت جبران میکنه ولی باز اینکارو کرد. دکتر من از این سوالای بی جواب که چرایهو دوباره اینجوری کرد و یه شبه سنگ شد و همه خاطراتمونو له کرد و از این جدایی به شدت زیادی در عذابم. خاطراتمون منو میکشه. نمیدونم برای بهبودم دیگه چه کنم هیییچ فعالیت روزانه ای نمیتونم بکنم تمام ذهنمو تحلیل و تجزیه این رابطه و سوال که چرا اینجور شد و علاقم بهش داره منو میکشه. خواهشا کمکم کنید .

  191. سلام منو عشقم بعد از این که اومد خواستگاریم به صورت توافقی کات کردیم ولی هنوز یه رابطه کوچیک از راه دور داریم. میخواستم بدونم که هنوز دوستم داره یا نه؟
    رابطمون بیشتر محدود به اینستا و کامت گذاشتن برا پستا هستش که بعد از اون یه بحثی رو تو دایرکت ادامه میده..همیشه جوابمو میده و هیچ وقت بی احترامی نمیکنه..با این که تو یه شهر دیگست چندبار که اومده گفته بیا ببینمت ولی شرایطش پیش نیومد که ببینمش..از عکسایی که میزارم هم خیلی تعریف میکنه..خیلی کم پیش میاد که از کارایی که میکنه بهم اطلاع بده..ولی کلا دوستانه برخورد میکنه..البته من هم کم پیش میاد اطلاعات بهش بدم..کلا ارتباط محدوده ولی وجود داره…ولی اصلا ابراز علاقه وجود نداره برا هردو.. یه حالتی که انگار هیچ کدوم به روی خودمون درمورد گذشته نمیاریم و انگار اصلا وجود نداشته

      1. به خاطر یک سری اختلاف در مسائل فرهنگی .. خانواده اونا نسبت به ما خیلی اپن تر بودن البته ما هم مذهبی سخت نیستیم
        من با خانواده اونا مشکلی نداشتم ولی به خاطر خانوادم توافقی و کاملا دوستانه بهم خورد

        1. باید هدف رابطه خود را مشخص کنید. اگر هنوز قصد دارید برای ازدواج تلاش کنید بهتر است این موضوع را روشن بیان کنید. در غیر اینصورت رابطه کج دار و مریز انرژی و توان هردو شما را می گیرد و بهتر است این رابطه تمام شود.

        2. آقای دکتر ممنون از راهنماییتون …
          مسئله ای که هست اینه که من چون ایشون حرفی از ازدواج و برگشت به رابطه نمیزنن و اصلا قصدشون رو بیان نمیکنن نمیتونم این بحثو پیش بکشم چون خیلی دوستانه برخورد میکنن و اگر این موضوع در نظرشون نباشه به شخصیت من بر میخوره. من اگر بدونم به فکر رابطه جدید برای ازدواج با من نیستن ارتباط را قطع میکنم ولی مطمئن نیستم و ازطرفی هم نمیتونم بپرسم. به نظر شما علت رفتاری که در حال حاضر دارن چیزی به غیر ازدواجه؟ چه دلیلی میتونه داشته باشه…
          ایشون نزدیک ۳۷ سال سن دارن . به نظرتون علترفتارشون دوست داشتن یا نه؟

        3. نه لزومام دلایل بسیاری می تواند داشته باشد. بهتر است شما رابطه را با ذکر این دلیل که من اگر رابطه ای هدفمند نباشد ادامه نمی دهم قطع کنید تا ایشان متوجه شوند اگر قصدی دارند باید باقدام و یا حداقل بیان کنند.

  192. بعد از گذشت ۲ از پایان یک رابطه، رابطه جدیدی را شروع کردم همه چیز خوب بود تا زمانی ( حدودا ۳ ماه) ایشون ب بهانه های متعددی بمن فشار میاورد تا برای عقد اقدام کنیم. من ایشون را از طریق یکی از دوستان از نظر تعهد و پای بندی ازمایش کردم که متاسفانه ایشان مردود شد. باز به ایشان فرصت مجدد دادم ولی بار دوم پس از تموم کردن یک رابطه اونم بعد ۱ هفته ب سرعت رابطه جدیدی را شروع کرد. و بعد ها متوجه شدم ایشون در زمانی که بامن در رابطه بودن با کسانی در مرحل کار رابطه داشته…
    روی صحبتم بشما دوستان هست، از تموم شدن رابطه نترسید شاید لطف خدا بوده. معیار های خود را برای اننخاب مشخص کنید و هرگز کوتاه نیائید. همچنین بکسی که خیانت کرده فرصت مجدد ندهید .
    از آزمایش فرد مقابل نترسید و انجام بدهید

  193. من مدت ۶ ماه با اقایی در ارتباط بودم و از اول هم مشکل داشتیم و من بهشون میگفتن که نمیخوام باهاشون ازدواج منم حتی جواب منفی به مادرشون دادم اما ایشون مدام من و تهدید میکنند و با این که کلی شماره ازشون بلاک کردم به روش های جدیدی سعی میکنند ارتباط برقرار کنند و مدام میگن ١ ساعت حرف بزنیم رو در رو صحبت کنیم و … در این شرایط من باید چی کار کنم؟ همینطوری به لاک و بی محلی ادامه بدم یا نه ؟!؟

    1. سلام. شما به هیچ عنوان نباید پاسخ او را بدهید. حتی جواب منفی دادن به ایشان باعث می شود مشکل ادامه پیدا کند. بنابراین هیچ پاسخی به او ندهید و هیچگونه ارتباطی با وی نداشته باشید.

  194. سلام جناب دکتر. من حدود دوسال پیش یه دانشجوهای دانشگاه محل کارم عاشقم شد. یه بی تابی شب و روز. سماجت . حرفهای منطقی و… حدود سه ماه طول کشید تا من باایشون وارد رابطه شدم. من کامل بودم ولی ایشون نقایصی از جمله خدمت سربازی شغل ، پایان تحصیل داشتن . رابطمون خوب بود تااینکه شروع کردن نقطه ضعف گرفتن و ایرادگرفتن به روابط اجتماعی من. تا حدودی هم حق باهاشون بود ولی من تمام و کمال خواسته ایشون رو برآورده کردم. از قطع ارتباط با دوستانم تا حصارکشیدن دورخودم توی محل کار. الان ایشون ۹ ماهه سربازن وبعد ازین مدت دوباره افتادن توفکر اون ایرادات من در گذشتم. خیلی منزوی و گوشه گیر شدن. لطفا منو راهنمایی کنید

    1. سلام. دوران آشنایی محض شناخت است و نه دوران عاشقی. متاسفانه گاهی زمانبندی را رعایت نمی کنیم و مانند ان است که اول کفش بپوشیم و سپس قصد کنیم جوراب به پا کنیم. در نتیجه دچار مشکل می شویم. شما اکنون خود را گیر انداخته اید. از سویی رابطه را مناسب نمی دانید و از سویی فکر می کنید نمی توانید تنهایی و جدایی را تحمل کنید.

  195. سلام من ۴ سال تویه رابطه ای بودم که قصدمون ازدواج بود ویه مشکلی پیش اومد که باعث شد طرف مقابلم درکم نکنه و بهانه تراشی کنه وبخوادرابطه روتموم کنه بعدازاینکه رابطه تموم شدبعدیک ماه برگشت وخواست که اشتباهشوببخشم وبرگرده امامن تایک سالنتونستم باخودم کناربیام هربارکه زنگ میزدوازم میخواست باهاش حرف بزنم بهش اجازه نمیدادم تااینکه حالم بهترشد وبعدیک سال راضی شدم باهاش حرف بزنم وقبول داشتم خودمم اشتباه کردم واشتباه اون بیشتربوده واعتمادی بهش نداشتم چون اعتمادم بارفتارش ازبین رفته بود واینکه خواس ازنوهمه چیوشروع کنیم ولی من قبول نکردم رابطه دوباره رو چون میدونستم بزرگترین اشتباهه وفقط ازم خواست که رابطه ای بینمون نباشه فقط اینکه اگه مشکلی داشت کمکش کنم چیزایی که توزندگیش ازدست داده من بتونم کمکش کنم که برگردونه ومن فقط بخاطرکمک کردنش قبول کردم مشکلی داشت باهام درمیون بزاره ورابطه ای نباشه و مثل دوتاغریبه باهم حرف میزنیم به نظرتون کاردرستیه ومن روخودم خیلی کارکردم که به هیچ وجه خودموناراحت نکنم واذیت نشم وبهش هیچ حسی پیدانکنم به نظرتون کاردرستیه؟

  196. سلام
    من مدتی با خانمی در رابطه هستم و با گذشت زمان و شناخت هم بینمون علاقه شکل گرفت.اما هردو میدونیم که عقاید و فرهنگ قومیتی خانواده هامون باهم متفاوته و اگر مطرح کنیم خانواده هیچکدوم به راحتی قبول نمیکنن
    آیا ادامه این رابطه درسته؟

    1. سلام. یکی از عوامل ارامش بین دو نفر پس از ازدواج رضایت و حمایت خانواده ها می باشد. در صورتی که قرار است نزدیک خانواده خود و یا خانواده ایشان زندگی کنید و یا هرگونه ارتباط و یا وابستگی مالی داشته باشید و یا آنکه اصولا افرادی وابسته به خانواده هستید بهتر است ارتباط را ادامه ندهید. حتما با یم روانشناس مشورت کنید تا ویژگی ها شخصیتی شما را برای شما آشکار کند. زیرا ممکن است علاقمند شدن به فردی که می دانید خانواده مخالفت می کنند دلایل روانی مشخصی داشته باشد که در این صورت دچار مشکل خواهید شد.

  197. عالی بود واقعا انجام این نکاتی که فرمودید کمک کنندست بهتر بگم نجات دهندست، با اجازتون خوندنش رو به همه عزیزان توصیه میکنم و تشکر میکنم بخصوص بابت وقتی که برای پاسخ به کامنتها میزارید چون اکثرشون حاوی نکات جدیدن. موفق باشید

  198. سلام.من یک سال و ۸ ماه توی رابطه بودم.دوست من واقعا خوب بود حتی یک نکته منفی هم نداشت..اخلاقش..رفتارش.نگرشش.ظاهرش..سنش و…همه چیزش واقعا خوب بود و همون چیزی بود که من می خواستم..ولی مشکل اینجا بود که میگفت تا اخرش دوست بمونیم و نمی خوام ازدواج کنم..و درک این مسئله واقعا برای من سخته..من دیروز باهاش حرف زدم و گفتم نمی خوام یک رابطه اینجوری داشته باشم…و از طرفی خیللللی بهش وابسته هستم..می ترسم نتونم دوام بیارم و برگردم به رابطه ای که قرار نیست هیچ نتیجه ای برای زندگی من داشته باشه
    لطفا کمکم کنید

    1. متاسفانه مشکلی که در بسیار از روابط وجود دارد آن است که افراد با هم برای مدت طولانی هم مسیر می شوند بدون آنکه مقصد را از یکدیگر در ابتدا سوال کنند. عزیزم شما مقصد و هدفتان با یکدیگر متفاوت است و بالاخره در جایی مجبور هستید از یکدیگر جدا شوید. هرقدر زودتر اینکار را بکنید دشواری کمتری دارید. اینکه می فرمایید ایشان نکته منفی نداشت ولی نمی خواهد ازدواج کند مثل آن است که بگویید من تشنه هستم و نیازمند اب. این اب صاف، بی بو و شفاف است ولی تشنگی مرا برطرف نمی کند زیرا شور است. با کمک راه های مقاله هر چه سریعتر رابطه را تمام کنید.

    1. سلام. متاسفانه بجهت مشکلات تکنیکی فعلا خیر. برای تعیین وقت به واتس آپ یا تلگرام ۰۰۹۸۹۰۳۴۷۳۳۰۰۹ هماهنگ بفرمایید و یا در صورتی که ایران هستید به همین شماره زنگ بزنید

  199. سلام
    من ۶ ساله با ی دختری رابطه دارم و هنوزم دارم.اینک خیلی دوسشم دارم بهش وابستگی دارم دیوونشم خلاصه بدون اون نمیتونم زندگی کنم.میخواستم بدونم اگ من در اینده باهاش ازدواج کنم مشکلی برامون پیش میاد یا ن؟؟
    من مشهد زندگی میکنم اونم مشهدی بوده اما ب دلیل شغل داداشش ک پلیسه انتقالی گرفتن رفتن تهران ی ساله ازم دوره نصف شبا حدودا ۳ ساعت باهاش تلفنی صحبت میکنم.قربون صدقه هم زیاد میریم.ت این ۶ سال ازش خطایی ندیدم حتی شده بعضی وقتا ب خاطر من با داداشش دعوا کنه.نمیدونم دارم کار درستی میکنم یا ن.من فقط قصدم ازدواج باهاشه ن راضیم ب بازی دادنش ن عشقم از روی هوسه
    بهش وعده دادم ک ت سن ۲۲ سالگی میام خواستگاریش
    تا الان سر چیزی باهم اختلاف نداشتیم.هرچی گفته و گفتم حرف همو گوش کردیم
    اینا رو گفتم ک منتی رو عشق بقیه نباشه فقط خواستم بگم با این همه عشق و علاقه ای ک بین من و اونه در اینده ب مشکل میخوریم یا ن
    لطفا جواب بدین
    جوابو جیمیلم بفرستید ممنون

    1. سلام. خیلی خوبه که شما در کنار هم احساس خوبی دارید. مطلبی که مهم است بدانید ان است که حتی بهترین رابطه ها نیز بعد از ازدواج دچار مشکلاتی می شوند. دیدگاه درست ان است که شما خود را برای همه مشکلات احتمالی اماده کنید. نباید از ازدواج دیدی رویایی و غیر واقع بینانه داشته باشید. ازدواج و در کنار هم قرار گرفتن در کنار خوبیهایی که دارد مشکلاتی نیز خواهد داشت. مهم ان است که هر دو قصد داشته باشید با این مشکلات مبارزه کنید.

  200. من هم در حال گذراندن رابطه ای که طرد شدم هستم . دقیقا خیلی از مطالب این مقاله رو تجربه کردم و اینکه از یه جایی احترام و ارزش قائل شدن برای خود آدم از همه چی مهمتره . درد سخته امیدوارم کسی تجربه نکنه .

  201. سلام بنده یه مدت با یه دختر رابطه داشتم و هدف ازدواج داشتیم تا اینکه باهم به اختلاف خوردیم و دعوا شد هم دیگه رو خیلی دوست داشتیم الان فهمیدم بعداز دعوا حالش بهم خورده بیهوش شده بردنش بیمارستان بنظرتون الان اگه من برم و حالش رو بپرسم یا باهاش تماس بگیرم براش بد هست یا نه؟چون داریم هم دیگه رو فراموش میکنیم بنظرتون زنگ بزنم بهش یا نه؟

    1. اگر مدت زمانی از رابطه شما گذشته است و کم کم از ذهن او فراموش شده اید بهتر است دیگر ارتباط برقرار نکنید و اگر تازه این اتفاق افتاده است می توانید خبر او را بگیرید.

    2. من مرد حدود ۳۲ساله هستم حدود ۶ سال پیش به خاطر کارم یک منشی دختر استخدام کردم و این استخدام باعث آشنایی و رابطه عاطفی شد طوری که واقعا از نبودن هم خیلی دلتنگ هم میشیدیم و خیلی باهم خوب بودیم ضمنا ناگفته نماند من متاهل بودم و الان هم هستم بعد از چند سال که پیشم کارکردن ایشان ازدواج کردن ، باب اختلاف ما دقیقا از زمان نامزدی ایشان شروع شد و هی به بهانه های مختلف بحث درست میکرد و هی میگفت نمیخواهم باهام در ارتباط باشی و سر همین خیلی باهم بحث و جدل داشتیم و طوری که یک روز هم اومد پیش خانومم که شوهرت هی بهم پیام میده ! و بعدش کلی بحث و ناراحتی بینمون ایجاد شد بین و منشیم البته بعد از ازدواج دیگه از پیش من رفت ، ضمنا بخاطر علاقه ای که بهش داشتم براش ایجاد شغل کردم و خیلی از نظر اجتماعی کمکش کردم که بیاد بالا و واسه خودش یک شغل با درآمد داشته باشه البته بعد از قهر و جدایی دوباره به بهانه ای یه جوری دوباره با اهل رابطه برقرار میکنیم ولی این رابطه دوباره باعث بحث و ناراحتی میشه و باز همین طور ادامه داره … نمیدونم چکار کنم که فراموشش کنم ، قبلا که باهم خوب بودیم به هم کادو می‌دادیم
      بعد از ۲ ماه که از هم خبر نداشتیم سر تاریخ تولدم بهم تبریک گفت و همین باعث شد دوباره باهم چت کنیم و ارتباط تلفنی داشته باشیم ولی ایشان نمیدونم چشه یک مدتی که باهم چت میکنیم و باهم تلفنی حرف می‌زنیم یکدفعه جو گیر میشه و همه چیز خراب می‌کنه که دیگه نمیتونه ادامه بده و میخواد خودش خلاص کنه واقعا نمیدونم از چی میخواد خودش خلاص کنه
      چندین بار بهم گفته دوستم داره ، و میخواد من کنارش بمونم ، ولی این طوریش ندیده بودم اگه دوستم داره پس چرا شخصیتش عوض میشه و یک جورایی میخواد خودش خلاص کنه احساس میکنم بیش شوهرش و من گیر کرده و راحت نیست
      من از این خانم خیلی ضربه روحی خوردم چندین بار رفتم طرفش و رفع کدورت شده ولی باز دوباره بحث شروع شده خب اگه نمیخواد بامن باشه چرا بعد از چند ماه اگه دیدمش بهم سلام می‌کنه و البته شوهرش از این رابطه خبر نداره همین طور زن من یک زمانی براش از بانک وام گرفتم که کمک حال باشه واسه شغلش که اونم من براش جور کردم
      خب اگه منو دوست داره چرا هی باهام قهر و آشتی می‌کنه خب یا بره یا بمونه صاف ، من به ایشون خیلی وابسته هستم و وقتی نباشش بد جوری دلم میگیره خیلی دوست دارم کنارم باشه و باهاش چت کنم و در ارتباط باشم مثلاً چند روز پیش باهم هماهنگ کردیم که صبح تلفنی باهم صحبت کنیم و وقتی شوهرش نبود بهم زنگ زد کلی صحبت کردیم ولی بعد از دو روز گفت چرا اینقدر بهم پیام میدی و استرس میگیرم و نمی‌خوام در ارتباط باشم ! خب میتونست بگه اینقده پیام نده نه اینکه یکدفعه کات کنه
      البته می‌دونم بعد از چند ماه دوباره یک جوری باهم خوب میشیم ولی موقت !
      از نظر روحی خیلی تحت فشارم
      واقعا دیگه نمی‌خوام باهاش در ارتباط باشم و اگه قراره در ارتباط باشم بدون حاشیه
      چند وقت پیش بخاطر اینکه رفع کدورت بشه میخواست ما رو دعوت کنه واسه شام ، ولی خب متاسفانه باز به بهانه های مختلف دوباره قهری ایجاد شد واقعا نمیدونم چکارش کنم ضمنا قبلا ما باهم رابطه خیلی نزدیک داشتیم (جنسی ) و این موضوع در زمان مجردی ایشون بود ، یکروز زنگ زد گفت من خیلی دوستت دارم ولی خب چرا اینجوری رفتار می‌کنه کسی که کسی دوست داره که اذیتش نمیکنه خیلی وقت ها هی میگفت نمی‌خوام کسی متوجه این رابطه بشه چون آبروم میره و زندگیم خراب میشه ، ولی پس چرا دوباره میاد سراغم یا من میرم سراغش احساس میکنم از چیزی میترسه، ضمنا چند وقت پیش بخاطر اینکه بهم گفته بود دیگه نمیخواد ادامه بده و میخواد خودش خلاص کنه ، کادو براش گرفتم بهش دادم ولی هیچ حرفی بهش نزدم چون حرفها تو‌کاغذ نوشته بهش دادم ولی دیدم هیچ رابطه مون خوب نشد ولی خب طبیعی هست از کادو و گل هر خانومی خوشحال میشه ولی نمیدونم چرا داره با خودش میجنگه ، ضمنا آدم لجبازی هست و اگه یک کلمه بر خلاف میلش بزنم قبول نمیکنه و ناراحت میشه و باز بحث ، واقعا دوران مجردیش خیلی باهم خوب بودیم ولی متاهل که شد مدتی خوبه مدتی نه مدتی آفتابی مدتی ابری
      چرا مدام شخصیت عوض می‌کنه!
      وقتی قهر می‌کنه من واقعا تا مدتها ذهنم درگیره وهمش بهش فکر میکنم و کلا وقتی باهم خوب هستیم بازم ذهنم درگیره و‌همش بهش فکر میکنم
      جدیدن هم که بلاک شدم البته سر بحثی که داشتیم من اول بلاکش کردم ولی دوباره از بلاک خارجش کردم ولی اون بلاکم کرده ، ضمنا نمی‌دونم با وجود اینکه کادو براش بردم ولی آشتی نکرد آیا نیازه دوباره برم طرفش البته واقعا شخصیتم خراب شد ، چون کسی که کادو می‌بره نباید دیگه قهر ادامه بدی می‌دونم ایشون هم تو قلبش الان ناراحته البته خودش کلی بهم حرفهایی زده ولی من کینه ای نیستم حالا اگه من یک کلمه خلاف میلش بگم همین باعث جدایی میشه
      آقای دکتر بنظرت من چکار کنم که یا ایشان صاف تو زندگیم باشه یا کلا دیگه نباشه
      ضمنا ممکنه زمانی هم همدیگه رو ببینیم و ممکنه سلام کنه ولی واقعا من اذیت میشم و البته ممکنه خودش هم بگیره
      کلا نمیدونم چکار کنم

      1. راه درمان حال شما قطع کامل رابطه با ایشان است. تا زمانی که به هر بهانه با هم ارتباط دارید حال شما خراب خواهد بود. زندگی خود را نیز تباه خواهید کرد.

  202. سلام
    من۴ سال تو یه رابطه بودم که اولین عشقم بود و تواین ۴ سال فقط فکر ساختن برای آینده بودم و از خودم گذشتم تا آینده خوبی درکنار اون آقا داشته باشم ولی بخاطر اختلافات قومیتی نشد که تو این مدت بهم برسیم و همش امید داشتم که درست میشه
    ایشون به همه چیز من گیر میداد و حساس بود
    یه شب با دوستام بیرون بودم و عکس از اون مکان تو فضای مجازی منتشر کردم که باعث اختلاف و حرف بین خانوادش شد و تا ۱ هفته قهر بودیم بعد از ۱ هفته دوباره همه چیز خوب بود تا یک شب که فهمیدم اعتیاد پیدا کرده و باز بخشیدم و شب بعدش فهمیدم که از سمت خانوادش با یه دختر دیگه آشنا شده و باعث جدایمون شد و مدت ها با درد نبودنش سر کردم تا زمانی که دوباره برگشت و این دفعه من اون حس رو بهش نداشتم و تردش کردم ولی یه شب که پشیمون شدم و بهش زنگ زدم فهمیدم که نامزد کرد و توی دوران خواستگاری تا عقدش همش باهام رابطه داشت و میگفت ک من این رو تمام میکنم و حتی بارها من صدای پدر و مادرشو میشنیدم ک میگفتن ما این کارو تمام میکنیم و همش بهم امید میداد تا اینکه یک هفته بعد از عقدش بهم گفت من نمیتونم این رابطه رو تمام کنم و زنم رو دوس دارم و خیلی راحت بازیم داد الان من موندم و یک دنیا غم که نمیدونم چیکار کنم و همش خود خوری میکنم که اگه تردش نمیکردم الان کنارم بود …واااقعا حالم بده و نمیتونم خودمو آروم کنم کمکم کنید

    1. سلام. این فردی که شما گفتید اعتیاد داشته و اختلافهای زیادی با او داشتید مسلما نمی توانست فرد مناسبی برای شما باشد. شما انسان تنهایی هستید و بهمین دلیل او را نمی توانید فراموش کنید و خود را اذیت می کنید. دلیل ناراحتی شما تنهایی است و نه انکه فرد مقابل لزوما فرد مناسبی برای شما بوده است. این دوران ناراحتی البته طبیعی است و بعد از مدتی برطرف می شود. اجازه دهید این دوران سپری شود. به احتمال زیاد او بعد از مدتی مجددا با شما تماس می گیرد که بدترین کار جواب دادن به او است.

  203. من یه مدت حدود ۵ سال با یه آقایی رابطه داشتم و کاملا هم جدی و برای ازدواج بوده حتی تمام خانواده ی اون اقا در جریان بودن به خاطر اخلاقای خاصشون هر دفعه ای بحث و دعوا پیش میومد که باعث میشد ۱هفته تا۱۰ روز از هم جدا بشیم بعد با اصرار ایشون برمیگشتم و قول میداد که اخلاقاش بهتر بشه و عوض بشه تا اینکه یه مدت واقعا سرد و بی تفاوت شده بود هرچقد میگفتم خب چیه مشکل چیه میگفت خودت خواستی من نمیتونم با کسی باشم و روش حساس نباشم واسه همین دیگه خودمو زدم به بیخیالی منم یه مدت تحمل کردم اما چندماهه پیش بهش گفتم که من اینجوری نمیتونم و ازش جداشدم.
    چیزی نگذشت که پشیمون شدم همش فکرمیکردم که ایندفعه هم میاد دنبالم اما دیگه نیومد تا اینکه بعد ۱ماه و نیم من رفتم طرفش ازش خواستم تا برگرده اما دیگه حاضر نیست برگرده
    خیلی واسم سخت میگذره چون خودم این رابطه رونابود کردم و الان راه برگشتی ندارم

    1. سلام. شرح حال شما نشان میده که برخلاف انچه فکر می کنید شما رابطه را خراب نکردید و تنها انچه او نمی توانست بیان کند را مجال ظهور دادید. شما یک رابطه ناسالم را تمام کردید. ایشان به هر دلیلی که از جمله طولانی بودن زمان دوستی می تواند یکی از دلایل ان باشد انگیزه لازم برای ادامه را نداشت.

  204. سلام ممنون از توضیحات زیباتون.
    من سال ۹۰ ازدواج کردم. سال ۹۵ منزل مشترک رو ترک کردم و ۹۷ رسما جدا شدم. طلاق خیلی خیلی بد. اما من از روزی که ازدواج کردم رسما خوشی های زندگی بر من حرام شد. از بی ادبی و هتاکی از سمت اون گرفته تا قطع کامل ارتباط خانوادگی… واقعا به معنای واقعی اون ۵ سال زندگی مشترک اتلاف عمر بود و همیشه بهانه جویی میکردم که درست میشه اما لا تبدیل لخلق الله… درسته که سخت گذشت اما همه سختی ها در مسیر کمال و رشد. هزاران بار شاکر خدا هستم که تمام شد. زندگی با عزت و احترام و نون خشک میگذره… اما با بی حرمتی و جسارت مطلقا… فک نکنید یکی رفت و اومد دنیا تمام شده… محکم باشید به خودتون احترام بزارید و عبور کنید… در مسیر عفت بمونید تا خدا قشنگی های زندگی رو به کامتان شیرین کنه… من الان خیلی شاد و خوشحالم. خدا رو شکر… آرزوی حسن عاقبت برا همه دارم

      1. سلام دکترجان من تابستان ۹۶ با دختر خانمی تو مجازی اشنا شدم خودم ساکن بندرعباس و دخترخانم ساکن شیراز کلا اوایلش خیلی بی اعصاب بود همش قهر میکرد ولی با این وجود نازش میکشیدم تا بعد از سه ماه یهو سردیش شروع شد و بهم گفت که با رابطه مجازی نمیتونم کنار بیام هر وقت اومدی شیراز بهم خبر بده منم بعد از دو ماه بهش پیام دادم گفت اومدی گفتم نه با چه انگیزه ای بیام خلاصه یکم چت کردیم بعدش خودش بهم پیام داد که چرا دیگه سراغم نمیگیری باز رابطه شروع شد تا اینکه بعد از پایان ترم دانشگاهم رفت شیراز صبح حرکت دیدم یه اقایی بهم زنگ زد گفت من داداش خانم فلانی هستم اون نامزد داره چیزهایی هم که براش گرفتی نیار من به خود دختره زنگ زدم گفت احتمالا داداشم پیام هارو دیده الکی گفته خلاصه من توجهی نکردم رفتم ۵روز شیراز موندم ولی اون گفت داداشم نمیذاره بیام بیرون که من برگشتم بعد از امتحانات ترم بعدی بازم رفتم که بازم بهونه اورد گفت نمیتونم که برگشتم باز چندماه دیگشم رفتم که گفت مامانم مریضه بازم سال بعدش رفتم که خودش مریض بود فقط میگفت حلالم کن این همه اومدی نشد اومدم باهاش تموم کنم ولی نمیتونم این همه تلاش بخدا قسم فقط دلم میخواد یبار ببینمش تموم دیگه نمیخوامش الانم نزدیک دوماه هستش که سرد شده خیلی وقتی هم که بهش میگی با کسی هستی عصبی میشه میکه نه میگم اگه من نمیخوای حداقل بهم بگو میگه مگه کرم داشتم باهات موندم میگم کی بیام شیراز میگه فعلا تا این کرونا یکم کمتر بشه واقعا موندم چیکار کنم اصن یچیز پیچیده ای شده که فک نکنم تا حالا نظیر داشته باشه بخدا اسکول نیستم خیلی هم سعی کردم فراموشش کنم با دختر دیکه ای برم که کنارم باشه نزدیک ولی اصن نمیتونم الانم که موندم فقط فقط یکی فقط ببینمش یکی هم دنبال حقیقتم کمکم کنید چیکار کنم

        1. عزیزم موضوع خیلی پیچیده است. مطمئنا چیزهایی وجود دارد که شما بیخبر هستید از آن. چون این اتفاقات را نمی توان به تصادف نسبت داد. ببینید چه چیزی وجود دارد. شاید مثلا ایشان مشکل جسمی دارند و یا در شیراز ترجیح نمی دهند با شما دیده شوند و یا…از نظر زوانی نیز ایشان بنظر خلق ثابتی ندارند. بهتر است هر چه سریعتر تکلیف خود را مشخص کنید در این رابطه.

  205. سلام جناب اقای دکتر. من بعد از ۷ سال رابطه با یه خانم و بعد از اینکه خواستگاری رفتم و همه چیز خوب پیش میرفت ناگهان یک شبه دچار استرس و اضطراب وحشتناکی شدم و باعث شد حمله پنیک بهم دست بده. اضطرابم از این بود که ترسیدم از ازدواج با اون خانم چون بعضی مواقع ظاهرش منو ارضا نمیکرد. خلاصه بعد از دو سه ماه استرس و اضطراب و مراجعه به روانپزشک و مشاور تصمیم به جدایی گرفتیم. من اوایل خیلی حالم خوب بود چون تمام فشاری که روم بود برداشته شد ولی بعد از گذشت سه چهار ماه از جدایی و اینکه فهمیذم این اضطراب برا من یه حالت وسواسی بوده و رفتم دنبال درمان تصمیم گرفتم برگردم و اشتباهمو جبران کنم ولی هر چقدر اصرار کردم نشد که نشد و اون خانم همش میگفت ترسیدم. تو این مدت من میدیذم که هر چند وقت یکبار با لباسا و کادوهای من عکس میگرفت ولی برنگشت به رابطه. من هم دیگه حقیقتا احساس حقارت کردم و دیگه بهش پیام و زنگ نزدم چون حس کردم داره تلافی میکنه و غرورمو له میکنه. ولی الان واقعا خودمو نمیتونم قانع کنم که چرا من نتونستم تو اون شرایط اضطراب خودمو کنترل کنم و صبر کنم تا مشکلم خل بشه و اون ادمو از دست ندم. و این برام عذاب وجدان ایجاد کرده چون من بودم ک تموم کردم رابطه رو و واقعا پشیمونم و ننیتونم خودمو قانع کنم. البتع من تمام موارد داخل مقاله شمارو خوندم و رعایت میکنم ولی الان حدود یک ساله حال جالبی ندارم. اصلا هم به فکر رابطه جدید نیستم چون میدونم برام ضرر داره و به یه نفر دیگه هم میتونه اسیب بزنه. شما بگید من چیکار کنم با این حس عذاب وجدان و احساس گناه؟ این مقاله ای که شما نوشتید خوندش برا من بیشتر حس گناه ایجاد میکنه چون من در جایگاه شخصی هستم که رابطه رو تموم کرده و این مقاله طرف کسانی هست که خودشون باعث تموم شدن نبودن. هرجا سرچ میکنم حس میکنم سایتا مطالبشون علیه منه چون من ظالم بودم و اون خانم مظلوم. پ اینکه واقعا اون خانم از خیلی لحاظ ها و ویژگیا برام خوب بود و الان میترسم شاید نتونم کسی دیگه با اون ویژگی هارو پیدا کنم. یه راهی جلو پام بزارید. ممنون

  206. سلام آقای دکتر . من مدتی قبل با یه پسر دوست بودم . بعد از مدتی ولش کردم و رفتم سراغ زندگیم . بعد از یه مدت اون برگشت طرف من باهم بودیم یه مدت همش حرف ازدواج رو میزد . با این که من خودم ولش کرده بودم ولی حس کردم دارم عاشقش میشم . حس کردم منو بخشیده بخاطر همین آنقدرخوبه روابطش با من . یه مدت گذشت و من شدیدا بهش علاقه مند شدم و بهش گفتم که بهش علاقه دارم و دلم میخاد باهاش ازدواج کنم . گفتم از گذشته ها پشیمونم و برای جبرانش وقت میخام . ولی همین که فهمید من بهش علاقه مند شدم گفت من مثل قبل بهت علاقه ندارم و دلم میخاد رابطمون فقط در حد دوتا دوست باشه نه بیشتر . منم به مدت تحمل کردم چون واقعا بهش وابسته شده بودم و امید داشتم که درست بشه . ولی دیدم نه نمیشه . و تموم کرد همه چیزو . ولی درد وابستگی منو از پا در آورده . کمکم کنید

    1. سلام. این مقاله دقیقا برای افرادی مانند شما نوشته شده. می توانسد با رعایت موارد آن از این احساس بد رها شوید. مردان معمولا وقتی از مورد قبول قرار گرفتن خود مطمئن می شوند شور و علاقه ابتدایی خود را از دست می دهند. بنابراین مهم است که چه زمانی چه گامی را در رابطه بر میدارید.

  207. حدود شش سال توی رابطه با فردی بودم که مشکلات عمیقی داشت شامل وابستگی خانوادگی و ورشکستگی و اخراج از دانشگاه و …. که همه رو بعدها تیکه تیکه بهم گفت، وقتی که دیگه از موندن و حس من بهش مطمین شده بود. اما در مقابل بسیار بسیار متعهد و عاطفی بود و هیچ کم و کسر احساسی و حتی مادی واسم نمیذاشت . متاسفانه بخاطر تصمیمات بد کاری و بدهی بالا اوردن‌های بیشتر شرایط ازدواج ایجاد نمیشد و مدام عقب میافتاد تا اینکه تسلیم فشارهای خانواده و نا‌امیدی از بهبود شرایط شدم و من رابطه رو تموم کردم. طی یک سال بعدش گاهی تلفنی در ارتباط بودیم تا من با کسی که شرایط مناسبی داشت و ادعا میکرد بسیار احساسی هست آشنا و وارد رابطه شدم. کمتر از چند ماه فهمیدم من نسبت به ایشون پرشور‌تر و عاطفی‌ترم و با مقایسه رفتار و احساسی که توی رابطه قبلیم باهام میشد احساس پشیمونی زیادی داشتم اما تا الان که یک سال گذشته از این رابطه تازه ننونستم ازش جدا شم، هربار خواستم، خواهش کرد و منم نتونستم رد کنم … پارتنر قبلیم از طرفی تمام مشکلات رو توی این یک سال و به شکل معجزه‌آسایی برطرف کرده و تقاضای برگشت داره …. خانواده‌م اصلا قبولش نمیکنن و از طرفی خودم رو با اون خوشحال‌تر میبینم هرچند عذاب وجدان تموم کردن رابطه فعلی هم واسم کشنده‌س خصوصا که پارتنرم خیلی تلاش میکنه و میدونم دوستم داره … واقعا موندم چیکار کنم، رواندرمانی هم تا حالا کمکم نکرده …. لطفا نظرتون رو بگین

    1. سلام. وقتی رابطه ای را باید شروع کنید که رابطه قبلی کاملا در ذهن و روان تمام شده باشد. متاسفانه رابطه جدید شما تا حدی بخاطر فراموش کردن احساسات بد تمام شدن رابطه قبل بود. وقتی رابطه قبل تمام نشود اگر حتی نفر بعد فرد مناسبی نیز باشد مقایسه ذهن شما رابطه را تخریب می کند و نمی توانید کاملا وارد رابطه شوید. در این شرایط حتی نمی توان گفت فرد جدید احساسی نبوده است کما اینکه اکنون نیز شما را از رفتن باز می دارد. اکنون رابطه با فرد قدیمی را بالکل تمام کنید و مدت حداقل ۶ ماه با فرد جدید در رابطه بمانید تا بفهمید ایا واقعا مناسب شما است یا خیر.

  208. سلام دکتر لطفا راهنماییم کنید
    من ۴ سال با یه پسر رابطه داشتم و دوسال اول به شدت به هم علاقمند بودیم اما دو سال بعد همش دعوا و جنگ اعصاب و علاقمون تقریبا از بین رفت فقط به خاطر اینکه عشق اول بود و ۴ سال باهاش بودم نمیخواستم رابطمون تمام بشه اما الان فکر میکنم این رابطه به جایی نمیرسه و چند وقتیه تموم کردیم..یه خواستگار دارم و میخوام ازدواج کنم فقط میترسم ازینکه مشکل پیش بیادبه خاطر رابطه ی قبلم..میشه راهنماییم کنید ممنونم…

    1. قبل از اقدام برای رابطه جدید باید بخود حتما فرصتی ۶ ماهه تا یکساله بدهید تا دچار مشکل نشوید. باید کاملا این فرد از ذهن شما خارج شود و بعد وارد هر رابطه دیگری شوید زیرا در غیر اینصورت رابطه جدید خود را حتی اگر فرد مناسبی باشد خراب می کنید. او را با قبلی مقایسه می کنید و ضمن انکه با تمام شور و شوق وارد رابطه نمی توانید بشوید. بنابراین به خود فرصت بدهید و در حال حاضر وارد رابطه نشوید.

  209. با سلام .بیست سال پیش عاشق دختر عموم شدم . ولی اصلا روم نشد بش بگم ،یک سال همدیگر دوست داشتیم کم کم عشق من بیشتر و مال اون کمتر شد. تا اینکه سال ۸۰ بطور کلی بام کات کرد و گفت دوسم نداره .. هر کاری کردم نتونستم راضیش کنم . سال ۱۳۸۳ ازدواج کرده .. منم ۱۳۸۶ ازدواج کردم … ولی تو مدت این بیست سال هفته ای ۵ شب خواش میبنم. وقتی میبینمش ضربان قلبم هزار میشه .. هنوز به اندازه جونم دوستش دارم ..افسردگی گرفتم .. داغون شدم .. آرزوی مرگ دارم .تورو به قرآن قسم اقای دکتر کمکم کن … دو بچه دارم ولی مثل بچه ها گریه میکنم.. کمکم کن یه عمر مدیونم بهت

    1. سلام. در درجه اول باید بدانید که اگر با دختر عمو ازدواج می کردید الان همین حس و حالات را نسبت به زن دیگری داشتید. این تعریف ذهن شما از عشق است که مشخص می کند عاشق چه کسی شوید. در ذهن شما عشق یعنی چیزی که دست یافتنی نیست و دور از دسترس می باشد بنابراین حال که دختر عمو را بدست نیاوردید همچنان دهن شما درگیر اوست. این اصلا به معنای واقعی بودن عشق نیست. شما تعریف غلطی از عشث و دوست داشتن بر اساس تجربیات کودکی خود دارید. با یک درمانگر مشاوره کنید . دو مفاله زیر را نیز بخوانید

      https://dr-sanaie.com/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B7%D9%87-%D8%B9%D8%A7%D8%B7%D9%81%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D8%A7%D8%AD%D8%B3%D8%A7%D8%B3-%D8%B7%D8%B1%D8%AF-%D8%B4%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%AF%D8%A7/
      https://dr-sanaie.com/%D8%AA%D9%84%D9%87-%D8%B1%D9%87%D8%A7-%D8%B4%D8%AF%DA%AF%DB%8C/

  210. توی وضعیت افسردگی تصمیم به ازدواج با کسی گرفتم که دوازده سال از خودم بزرگ تر بود و یه بارم نامزد کرده بود. من فقط شونزده سالم بود. دائم گوشیمو چک می‌کرد و حتی وقتی بیرون میرفتیم شیشه ماشینو چند باری داد بالا تا کسی منو نبینه. چون دیدم نمیتونم با اخلاقش کنار بیام نامزدی رو بهم زدم. حالا بعد از یک سال دائم دارم خودخوری میکنم که چرا از اول توی سن کم قبول کردمو…
    با اینکه هیچ علاقه ای بهش ندارم ولی حس میکنم ازدواج اون منو زجر میده و یا من دیگه نمیتونم به ازدواج فکر کنم. به نظرتون این حس من طبیعیه

    1. سلام جانم. اولا راهکارهای مقاله بالا را بکار ببندید و هیچ خبر و اطلاعی از اون شخص نگیرید. این حسی که گفتید برای مدت کوتاهی بعد از جدایی ممکنه سراغ شما بیاد ولی اگر باقی بمونه یا بدلیل ان است که شما همچنان او را دنبال می کنید و رها نکرده اید و یا اینکه شما در کودکی توجه و محبت کافی دریافت نکرده اید. احتمال دیگر آن است که شما طرحواره و الگوی طرد دارید که می توانید درباره آن در مقاله زیر اطلاع بیشتر یپیدا کنید.
      https://dr-sanaie.com/%D8%AA%D9%84%D9%87-%D8%B1%D9%87%D8%A7-%D8%B4%D8%AF%DA%AF%DB%8C/

  211. سلام دکتر ممونم بابت این مقاله خوبتون واقعا خیلی به من کمک کرد.اصلا باورم نمیشد که بتونم بدون اون رابطه زندگی کنم.تشکر میکنم ازتون

  212. سلام ..من حدود ۳ سال تو رابطه بودم یک سال اخیر خونواده هم تو جریان بودن و قرار بود ازدواج کنیم ولی هر بار مشکلاتی پیش میومد که به جلسه خاستگاری نکشید …الان حدود ۱۵ روز میشه تموم شده همه چی ..من همیشه ترید داشتم که این ادم به دردم میخوره یا نه ولی رو حساب علاقه خیلی چیزارو نادیده میگرفتم …الان که تموم شده زندگی خیلی سخت میگذره برام به شدت دلتنگم ولی برای موندنش نه التماس کردم نه چونه زدم یه جوریم برخورد کردم که انگار خیلی برام راحت بوده هرچند واقعا برام سخت بود …امیدوارم این دوران سخت بگذره

  213. من با یکی از دنبال کننده های اینستام صحبت کردم و از نظر نامزدم خیانت تلقی میشه هرچقدر ازش فرصت میخوام ک جبران کنم همش میگه بی فایدس و تو درست نمیشی خیلی خوردم کرده تو این مدت چیکار کنم بنظر شما بمونم خودمو ثابت کنم یا تموم کنم و با تهمت خیانت و عذاب وجدان زندگیمو ادامه بدم؟!

    1. سلام. دقت کنید که موضوع شما ابدا این نیست که شما خود را ثابت کنید و یا نکنید. موضوع شما این است که آیا می خواهید با یک مرد شکاک و بد دل تا آخر عمر صحبت کنید یا نه. باید حتما یا یک روانشناس بررسی کنید که آیا نشانه های دیگری از شکاکی هم در ایشان دیده می شود؟
      البته همه این ها در صورتی است که شما با فالوور خود چه صحبت هایی کرده اید؟ ایا صحبت های جنسی بوده و یا غیر جنسی. عاشقانه بوده و یا روزمره؟ اگر صحبت ها غیر جنسی و غیر عاشقانه بوده است حتما به یک روانشناس مراجعه کنید تا درباره ماندن یا رفتن تصمیم بگیرید. شاید این اتفاق شانس زندگی شما بوده باشد تا با یک شخص غلط ازدواج نکنید.

  214. ممنون از مطالب مفیدتون
    الان ٢ ماه نامزدم به خاطر عصبانیت های بی مورد من و دعواهامون که ٨٠٪؜ من مقصر بودم رابطه رو ترک کرده در حالی که سه ماه دیگه عروسیمون بود و ٢ سال نامزد بودیم و در کل ٣ سال تو رابطه
    الان ٢ ماه توی خونم و همش پشیمونم، ٢-٣ باری به بهانه های مختلف زنگ زد که حالم رو بپرسه و نشون داد داره از جدایی رنج میبره و اوضاع خوبی نداره ولی بویی از پشیمونی از جدایی به مشام نمیرسید
    من هنوز امیدوارم برای یک فرصت دیگه ولی نمیدونم تا کی؟ و اصلا این امید کاذب است یا نه
    ممنون میشم نظر شما کارشناس محترم رو بدونم

    1. اگر شما در اکثر موقعیت ها مسبب و مقصر بوده اید آیا اقدامی روشن بجهت اینکه نشان دهید از رفتار خود پشیمان هستید انجام داده اید؟ در غیر اینصورت چطور انتظار دارید او اقدامی انجام دهد. متاسفانه باور غلط فرهنگی ما آن است که اگر اقدام کنم، ارزش و منزلت من کم می شود. یا اینکه او مرد است و شما انتظار دارید رابطه را او پیش ببرد. اینها باورهای پوسیده ای است که باید تکلیفشان را با خودتان روشن کنید. آیا می خواهید همیشه وقایع، شما را به سویی ببرد و یا شما خود جهت وقایع را تعیین کنید؟؟؟

      1. من همون اوایل که جدا شد بارها و بارها رفتم دم در خونشون و بهش گفتم پشیمونم از رفتارهام
        حتی هفته پیش که زنگ زد، گفتم که پیش مشاوره میرم و مقاله میخونم و اشتباهلتم رو فهمیدم و میخوام اصلاح کنم ولی متاسفانه میگه دیره و من از این رابطه بریدم با اینکه دارم از این جدایی رنج میبرم

        1. خوب عزیزم به نظر رابطه کمی پیچیده شده. باید فهمید موضوعی که ایشان را نگران میکنه چیست. او قطعا از تکرار بعضی اتفاقات نگران است.

  215. ممنون آقای دکتر بابت لینک ولی واقعا سخته یکیو با تمام وجود دوست داشته باشی و در اخر بفهمی تو براش ی آدم معمولی بودی در حدی ک شمارشم نمیتونی داشته باشی کاش آدما میفهمیدن کی چقد دوسشون داره سخته بعد از یسال و۷ ماه بخوای فراموش کنی

  216. سلام
    بابت این مقاله کامل و جامع و بسیار مفید ازتون بینهایت تشکر میکنم. اولین مقاله ای بود که خوندم و احساس نکردم که یه ترجمه از مقاله هاییه ک بدون در نظر گرفتن فرهنگ وملاحظات اون نشر پیدا کرده و چقدر حالم رو بهترکرد. از صمیم قلب موفقیت های روز افزون آرزو میکنم که برای حال خوب آدمها دغدغه مند و مسئولانه تلاش میکنید.

      1. سلام وقت بخیر، آقای دکتر 3 سال از رابطه ما میگذره و همکار هم هستیم، مشکل از رفتار من هست، بسیار رو حرف ها و حرکاتش حساس هستم و از اونجایی که محیط کار مختلط داریم از رفتارش با همکارای خانم ایراد میگرفتم و متلک مینداختم بهش. تو اخرین بحثمون ازش عذرخواهی کردم و گفتم پشیمونم و بهش اعتماد دارم، رابطه رو تمام نکردیم اما ازم خواسته تنهاش بذارم که بتونه با خودش کنار بیاد، هیچ ارتباطی الان وجود نداره. من باید چکار کنم؟ تلاش برای حرف زدن فایدده ای. نداشته بدتر مصر تر شده برای اینکه تنهای تنها باشه و تصمیم بگیره.

  217. من خیلی درگیر این بودم که بخوام طرفم رو حداقل یک بار دیگر ببینمش
    ولی با اولین نکته شما کاملا فراموش کردم این و که بخوام ببینمش و ازش سوال بپرسم

    1. سلام خدمت شما جناب آقای دکتر سنایی
      یکی از دوستان دختر من بعد از دوسال رابطه خودشون رو تموم کردن و من در جریان تمام اتفاقات این رابطه بود
      سوالی که داشتم اینکه چجوری میتونم با دوستم صحبت کنم و دلداریشون بدم که کمکش کنم زودتر به زندگی عادی برگرده
      ممنونم میشم سوالم رو پاسخ بدید

      1. سلام. در ابتدا باید بدانید که قرار نیست سریعا حال ایشان خوب شود. بهبود حال او مستلزم زمان است. زیرا پروسه یهیودی رشد بهمراه دارد. قدمهایی که در مقاله ذکر شده است بجهت آن است که بار اضافی و زخم بیجهت بر خود نزنیم. نکات مقاله را مراعات کنند تا این پروسه در روند طبیعی خود جریان بیابد

  218. با سلام و احترام. تا انتهای مقاله را با دقت و علاقه مطالعه کردم و لینک را برای دوستانم هم ارسال میکنم. بسیار زیبا و عالی بود. سپاس از شما

  219. یه رابطه ای رو تموم کردم ک واقعا حس میکردم اسیب میبینم
    مطالب خیلی کمک کردند
    ممنون اقای دکتر

    1. سلام آقای دکتر خسته نباشید .آقای دکتر من تقریبا دو سال پیش با یک اقای ۳۰ ساله اشنا شدم ایشون ویژگی های مثبت زیادی داشتن و از قبل هم دورادور اشنا بودم قصد هردوی ما جدی بود و ایشون یبار هم پیشنهاد دادن پا پیش بذارن تااینکه سر یک قضیه من به ایشون دروغ گفتم و هی برای پوشاندن اون قضیه دروغ رو ادامه دادم ایشون فهمیدن و گفتن دروع خط قرمزم هست جداشیم .من تو اون دوره خیلی اصرار کردم ب فرصت و حتی رفتم پیش مشاور و فهمیدم تله نقص و شرم دارم ولی این آقا نپدیرفتن ک ادامه بدهیم ارتباط ما یسال پیش تمام شد بعد چند ماه جدایی ایشون گهگاه پیام میدادن و منم محترمانه پاسخ میدادم تااینکه عید امسال مکالممون یکم طول کشید.تو یکی از شبکه های اجتماعی گروه دو نفره داشتیم و اونجا رو لفت نداده بودیم.چند روز پیش رفتم دیدم پاک کردن اون گروه رو و اینجور استنباط کردم که ایشون خواستن بگن همچی تمومه.فقط نمیدونم چرا بعد جدایی پیام دادن درصورت که رابطه معمولی بعد دوستی جز استاندارد هیچ کدوم ما نبود.منم بدون هیچ حرفی شماره ایشون رو پاک کردم و تصمیم قاطعانه دارم اجازه ندم کسی رفت و امد کنه به زندگی من.بنطرتون پیام های ایشون صرفا از رو کنجکاوی بوده و دلیل پاک کردن گروه ؟دراین باره توصیه برای من دارید تا راحتتر با شرایط کنار بیام؟خیلی ممنون ازتون

      1. انسان ها همیشه از نظر روحی در شرایط یکسانی نیستن. مهم ان است که در شرایط ثبات نظر او چه بوده. بنابراین اجازه ندهید افراد در شرایط نیاز به شما رجوع کنند. به شما اینکار اسیب می زند.

      2. سلام عذر خواهی میکنم شما نقص شرم ندارید،ترس از دست دادن دارید،که باعث میشه به خاطرش دروغ بگید،واین دروغ به خاطر خود پسرس خوب شانسش خوب نبوده دختر خوبی رو از دست داده،for get about it وشما تا میتوانید ایمانتان را قوی کنید به خداوند،و سعی کنی باهاش ارتباط بگیرین،مثلا من خودم با غذا به گربه دادن وقتی سوار موتور هستم ببینم کسی کمک نیاز داره میدوم سمتش حتی یه لبخند کوچک این حتما برای من کار می‌کند شما هم راهای خودتون رو بلدین و قوی هستین این رو دوران میگه و رابطه هم فقط فقط زمان صبر زمان قاضی خوبیه. صبرم میوه شیرینیه که از رنج انجامش به دست میارید،ببخشید پر حرفی کردم،مواظب قلبهاتون باشید،با چی و کی پر میکنید

    1. با سلام و تشکر از مطالب خوبتون
      آقای دکتر من ۴سال درگیر یه رابطه به شدت مسموم بودم و پارسال با خوندن این مقاله تونستم تمومش کنم و از این جهت واقعا و از صمیم قلب ازتون ممنونم.
      فقط یه موضوعی نگرانم میکنه اونم اینه که بعد از ۱سال هنوز بعد اینکه چیزی درباره اون شخص میگن یا اتفاقی پروفایلشو میبینم یه مقدار حالم بد میشه(نه به شدت قبل ولی کمی)میخواستم بدونم زمان بیشتری لازمه؟
      و اینکه از اون موقع یه مقدار علائم افسردگی داشتم مثلا خیلی منفعل و تنبل شدم و خیلی بی انرژیم گاهی اوقات…به نظرتون مشاوره نیاز دارم؟چون قبلا خیلی فعال و اکتیو بودم تو کارام
      بازم ممنون از این مطلبتون چون هیچکس نتونست مثل این کمکم کنه

      1. سلام. ۴ سال مدتی است که به زمان بیشتری برای ترمیم نیاز است. ضمن انکه باید بدانید قرار نیست حال شما خوب شود و احساسات و هیجانات مثبت سراغتان بیاید تا فعال شوید بلکه برعکس باید فعال شوید تا احساسات خوب داشته باشید. این نکته در بهبود بسیار مهم است

        1. سلام آقای دکتر، تشکر میکنم بابت وقتی که برای پاسخ دادن به کامنت ها اختصاص میدید.
          من هم دختری ۱۸ ساله هستم که حدود یکساله در کلاس های درسی شرکت میکنم که مختلط هست.پسری در این کلاس بود که من از ایشون برای حل مسائل درسی کمک میگرفتم و این سبب آشنایی ما شد. ما جز درس حرفی نمی زدیم و ایشون همیشه من رو بعنوان خواهرشون میدونستن و چند باری هم در چت گفته بودند. تا اینکه بحث های غیردرسی ما شروع شد و بحث های مطرح شد که این رابطه را از رابطه ی خواهر و برادری کمی رد کرد..پسره میگفت که هرروز صبح زنگ بزنم و برای مطالعه درسی بیدارش کنم تا با هم درس بخونیم، از من راجع به عشق و رابطه اطلاعات کسب میکردند و نظر من در این رابطه را می‌خواستند،هر روز به من پیام میدادند و مرا عزیزم و جانم خطاب میکردند در حالی که لفظشان با دختران دیگر به هیچ وجه اینگونه نبود، این اواخر هم از من عکس خواسته بود.. من حس میکنم که مرحله به مرحله در من وابستگی ایجاد کردند. تا اینکه دو روزی بود گیر داده بودن حرف دلمو بهش بزنم. در حالی که من هیچ حرفی نداشتم، من هم پس از اصرار های طولانی علاقمو ابراز کردم. تا خود صبح حرف زدیم و بحث به جایی کشید که گفت تو مثل خواهر من هستی!!‌ چون گفت که من برای یکسری کار ها آمادگی لازم رو ندارم و من(پری)، خط قرمز هایی از رابطه برا خودمون تعریف کردم و نمیشه..
          دیروز حدود یک هفته بود که به هم پیام نداده بودیم و امروز پیامی ازش دریافت کردم که حال من رو میپرسید و از برنامه هام اطلاع کسب میکرد! من واقعا گیج شدم و نمی‌دونم اگه پسره خواستار این رابطه نبود چرا باید بحث رو به اینجا میکشوند؟؟(من در حد همکلاسی باهاش برخورد میکردم.اون اومد و بحث رو به اینجا کشوند)..خب حالا اگه اینجوری هم شد، چرا باید کارهایی میکرد که من وابسته تر شم بهش؟؟‌ بنظر شما خودش هم در ایجاد وابستگی نقش داشته طبق چیزهایی که من گفتم؟؟ یا همش تقصیر منه؟؟ ناگفته نمونه که پسره هم ۲۶ ساله هست و حدود ۲ ماه هست از دوست دخترش جدا شدن.( دقیقا از همون روز رفتاری صمیمیش با من شروع شد).
          نظر شما در اینباره چیه؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا