۱۰ راه جهت درمان وابستگی عاطفی به همسر یا شریک عاطفی
چگونه از وابستگی عاطفی به همسر رها شویم؟
در مقاله اختلال شخصیت وابسته ویژگیهای فرد دچار این اختلال را برشمردیم. در این مقاله قصد داریم ویژگیهای یک الگوی رابطه وابسته را شرح دهیم. وابستگی عاطفی به همسر امری یکسویه نمیباشد، زیرا در اینصورت وابستگی ادامه پیدا نمیکند.
وابستگی عاطفی به شریک عاطفی که شامل وابستگی به شوهر و وابستگی به زن هردو میشود یک بازی دوطرفه است. ترک وابستگی به همسر تا زمانی که هر دوطرف بازی را ادامه دهند تداوم مییابد و زمانی که یک نفر از بازی خارج شود، این نوع رابطه عاطفی پایان میپذیرد.
رابطه عاطفی وابسته را میتوان بین یک زوج وابسته، دو دوست، یک خواهر و برادر و حتی دو نفر که از یکدیگر مراقبت میکنند نیز مشاهده کرد (همانند وابستگی عاطفی مادر و دختر، مادر و پسر، پدر و دختر). این رابطه از نوع وابستگی را میتوان بین زنی که از شوهر الکلیاش حمایت میکند و مدام در پی ترک دادن او است، بدون آنکه طرف مقابل انگیزهای برای این کار داشته باشد، مادری که برای کارهای زشت فرزندش همواره توجیه میآورد و پدری که پسرش را از مواجه شدن با نتایج رفتار مجرمانهاش محافظت میکند، مشاهده کرد. رابطه وابستگی بین انسان و موادمخدر یا الکل نیز اتفاق میافتد. رابطه با الگوی وابستگی نوعی اعتیاد است که در آن فرد بهجای وابستگی به یک ماده، به یک الگوی ارتباطی خاص اعتیاد پیدا میکند.
پروفسور جاناتان بکر،
استاد دانشگاه نشویل در تنسی، رابطه عاطفی به همسر (میتوانید دیگری بخوانید) را رابطهای تعریف میکند که دو نفر بهطور عمیقی در یکدیگر تنیده شدهاند و بدون حضور یکدیگر توان انجام وظایفشان را ندارند. خلق، شادی و غم، موفقیت و حتی هویتشان تنها با وجود دیگری تعریف میشود. بهعبارتی، فرد بدون وجود دیگری احساس بیهویتی میکند. در این نوع رابطه عاطفی، معمولاً یکی نقش غیرفعال و مطیع را بازی میکند و دیگری نقش کنترلگر و تصمیمگیرنده در همه امور دارد. یک طرف رابطه تنها وظیفه جلبرضایت طرف دیگر را دارد و تمام فکر و انرژیاش صرف خوشحال کردنش میشود. طرف دیگر تنها نقش گیرنده پاداش را دارد و بدون آنکه برای رابطه کاری کند، از این رابطه متمتع شده و برای همه امور مهم زندگی تنها طبق رضایت خود تصمیم میگیرد و گاهاً در بعضی روابط از طرف مقابل بهصورت عاطفی، مالی و فیزیکی سوءاستفاده میکند.
نشانه دیگر وابستگی عاطفی به شریک عاطفی یا بردگی عاطفی،
توانزدایی از فرد است. در این حالت، یک طرف رابطه که همان فرد مطیع است، تلاش دارد تا برای کاهش تنش و ادامه رابطه از مشکلات همسر چشمپوشی کند، دلایل ناموجه او را موجه بداند، دائماً شانس مجدد به او بدهد، به تنهایی سعی کند مشکل را برطرف کند در حالیکه همسر هیچ اقدامی در جهت بر طرف شدن مشکل نمیکند، زیرا اصولاً او مشکلی نمیبیند زیرا این نیازها و خواستههای او نیست که زیر سوال رفته است.
شارون ویگ شیدر کروز ۸ نشانه برای وابستگی عاطفی به همسر (دیگری) و بردگی عاطفی نام میبرد:
- در درون رابطه عاطفی قدرت تصمیمگیری ندارید.
- احساسات خودتان را درک نمیکنید و تشخیص نمیدهید.
- در رابطه خود نمیتوانید ارتباط برقرار کنید (دلهره دارید چیزی بگویید یا حرفی بزنید که فرد مقابل را از دست بدهید).
- برای احساس ارزشمندی خودتان به تأیید دیگری بسیار اهمیت میدهید.
- به خود اعتماد ندارید و عزت نفستان اندک است.
- ترس از ترک شدن دارید و فکرتان مداوماً درگیر تأیید شدن از سوی دیگری است.
- وابستگی ناسالمی به رابطه دارید و برای نگهداری آن هزینه زیادی میپردازید. برای رضایت طرف مقابل بهصورت یک جانبه حاضر به ایثارگری بسیار و دائم هستید.
- خودتان را بهطور اغراقآمیزی مسئول رفتارهای دیگری میدانید. مثلا حتماً خیلی به او نرسیدم که با زن دیگری دوست شده است.
از خودتان بپرسید آیا
بدون وجود همسر یا شریک عاطفی خود در زندگیتان بهسختی احساس شادی و رضایت میکنید؟ آیا با وجود مشکلات رفتاری و اخلاقی که از همسرتان و یا شریک زندگی خود میبینید، همچنان در رابطه با او باقی ماندهاید؟ برای حمایت از همسر خود از سلامت جان، ذهن و روان خود هزینه میکنید؟ آیا مدام نگران ازدست دادنش هستید؟ نسبت به رابطه خود بیشتر احساس اضطراب دارید تا حس شادی، اطمینان و امنیت؟ وقت زیادی را صرف تغییردادن همسرتان میکنید؟ آیا تمام روابط اجتماعی خود را محدود کردهاید تا به نیازهای همسرتان بیشتر رسیدگی کنید؟ زمانی که او در کنارتان نیست، احساس اضطراب و ناراحتی میکنید و فکر میکنید بدون او نمیتوانید زندگی کنید؟
آیا در تصورتان، او دارای قدرت و توانایی بسیاری است؟ او را مسئول شادی و غم، امنیت و ارزشمندی خود میدانید؟ برای آنکه احساس دوست داشته شدن کنید، همسرتان باید لیستی از کارهای مورد انتظارتان را انجام دهد؟ آیا همواره نگران نظر و تأیید او هستید؟ او شما را تحقیر میکند؟ گفتن نیازها و خواستههایتان به همسرتان و یا شریک عاطفیتان برایتان دشوار است؟ در صورتی که پاسخ شما به این سوالات بلی است، پس شما وابستگی عاطفی به شریک عاطفی خود دارید.
خرید اینترنتی پی.دی.اف کتاب اسرار دلربایی |
مقاله مرتبط: اختلال شخصیت وابسته
درمان وابستگی عاطفی به همسر یا شریک عاطفی
۱. اولین مرحله، آگاهی و شناخت وابستگیتان و جنبههای متفاوت آن در زندگیتان است.
باید نسبت به رفتارهای وابستهگونه خود شناخت پیدا کنیم تا همه جا آنها را تشخیص دهیم. بایستی از توجیه و منطقی جلوهدادن رفتارهایمان دست بکشیم. شناخت افکار، رفتارها و احساسات ناشی از روابط وابستهگونه باعث میشود کمکم خود را از آنها جدا کنیم و تلاش کنیم واکنشهای دیگری غیر از آنچه تا به حال انجام میدادیم، انجام دهیم. پس لازم است بعد از مطالعه این مقاله، کاغذ و قلمی در دست بگیرید و رفتارها، افکار و احساسات منبعث از رابطه وابستگی در خود را پیدا کنید. نفس پیدا کردن این واکنشها، به شما قدرت مقابله با آنها را میدهد.
۲. با باورهای غلط خود (درباره عشق) مقابله کنید.
یکی از دلایلی که باعث میشود افراد در وضعیت وابستگی باقی بمانند، شناختهای نادرستشان از مفهوم وابستگی است. بسیاری از اوقات ما نیازمندی خود به دیگری، اطاعت از او، ترس ازدست دادنش و … را به حساب عشقمان میگذاریم و این امر باعث میشود نه تنها از این وضعیت احساس انزجار نکنیم، بلکه آن را برای خود تبدیل به مایه افتخار میکنیم. باید تعریف سریالهای تلویزیونی و کتابهای عاشقانه را از عشق فراموش کنید. آنچه آنجا از عشق نشان داده میشود، درواقع یک وابستگی اعتیادگونه است نه عشق.
باورهای غلط دیگری که باعث وابستگی میشود، شروط غلطی است که ذهن ما برای خوشحال زندگیکردن قائل است. بهطور مثال، ممکن است ذهنتان باور داشته باشد که تنها با حضور و وجود دیگری میتوان خوشحال بود. باورهای غلط و مطلقتان را شناسایی کنید و آگاه شوید که ذهنتان برای خوشحالی و رضایت به چه شروطی وابسته است تا بدین طریق ذهنتان را آزاد کنید. ممکن است باور ذهنتان آن باشد که تنها با داشتن یک زندگی عاشقانه میتوان خوشحال زندگی کرد و بدون یک رابطه عاشقانه، زنده نمیمانید. حتماً باید کسی شما را دوست داشته باشد تا احساس ارزش کنید.
این باورهای غلط باعث میشود همواره نگران ازدست دادن رابطهتان باشید، زیرا ازدست دادن رابطه برایتان بهمعنای فاجعه، غم بزرگ و جبرانناپذیر و تنهایی شدید خواهد بود. شرطهای ذهنتان را برای خوشحال زندگی کردن شناسایی کنید تا وابسته به هیچ شرط خارجی نباشید و از قیدشان رها شوید. به این ترتیب برای خوشحالی تنها به خود وابسته خواهید بود. کودکی را در نظر بگیرید که رسیدن به بستنی را تنها شرطش برای آرام شدن و جیغ نزدن در نظر میگیرد، درحالیکه شما میدانید کودکتان بدون بستنی و از طرق دیگری نیز میتواند شاد باشد. بسیاری از اوقات ما نیز کودکانه عمل میکنیم و برای شادی، خود را تنها به یک راهحل وابسته میکنیم.
۳. محل تمرکز خود را عوض کنید.
یک راه برای رهایی از وابستگی عاطفی به شریک عاطفی آن است که بهخود تمرکز کنید. توجه خود را به حیطههای مختلف زندگی خود معطوف کنید. ورزش کنید. با دوستان خود بیشتر ملاقات کنید. خود را درگیر شغل و فعالیتهای دیگر زندگی کنید. به جنبههای دیگر زندگی خود بها بدهید و خود را متعهد به پیشرفت در سایر حوزههای زندگی کنید. بهیاد بیاورید که پیشتر چه فعالیتهایی احساس لذت و شادی در شما ایجاد میکرد، پس به آنها بپردازید. به اندازه کافی برای خود وقت صرف کنید.
۴. ارتباطات خانوادگی و دوستانه دیگر خود را گسترش دهید.
هنگام وابستگی عاطفی به همسر، تمام وقت و انرژی خود را مصروف او میکنید. این امر باعث میگردد تا در انزوا قرار بگیرید، از دیگران جدا بیفتید و ارتباطات عاطفی و اجتماعی دیگر شما قطع شود و همه روابطتان معطوف همسر شود. این مساله به وابستگی هر چه بیشتر شما منجر میشود. ارتباطات قدیمی خود را مجدداً احیا کنید. به دوستانتان تلفن و ایمیل بزنید. روابط اجتماعی جدیدی ایجاد کنید.
۵. کارها و فعالیتهایی که پیشتر از انجام آن لذت میبردید را مجدداً شروع کنید.
پس از قرار گرفتن در رابطه عاطفی وابسته، فرد در طول زمان تنها به فعالیتهایی میپردازد که مطلوب همسر یا شریک زندگی خود است. در نتیجه از فعالیتهایی که از آن لذت میبرده است و یا در آن استعداد و مهارت داشته است دست میکشد. برای رهایی از وابستگی عاطفی به شریک عاطفی شما باید مجدداً فعالیتهایی را که در گذشته از آنها لذت میبردید و احساس قدرت و توانایی در آنها میکردید را شروع کنید.
۶. تلاش کنید برای شاد بودن و احساس خوب کردن به دیگری وابسته نباشید.
این کار نیازمند یادگیری و تمرین است. در هنگام برخورد به یک مشکل بهخود بگویید: اگرچه در کنار او بودن و به او گفتن ممکن است حال من را بهتر کند، ولی من باید راه دیگری غیر از این بیابم. من باید یاد بگیرم تا بتوانم به خودم برای آرام شدن تکیه کنم و سریعاً مانند همیشه سراغ دیگری نروم. برای مثال، زمانی که احساس تنهایی یا اضطراب میکنید، بهجای تکیه کردن بر او یاد بگیرید راههای دیگری را برای حل کردن این احساسات تجربه کنید. در غیر این صورت زمانی که احساس تنهایی میکنید و به او پیام میدهید و پاسخی دریافت نمیکنید، اصرار بر دادن پیامهای بعدی و وادار کردن او به پاسخ میکنید. بهجای آنکه برای آرام شدن به او وابسته باشید، میتوانید بهطرق دیگری خود را آرام کرده و نیاز خود را بر طرف کنید.
۷. به نیازهای عاطفی و روانی خود بیشتر توجه کنید.
برای این کار میتوانید متوجه نیازهای خود باشید و شادی خود را در اولویت قرار دهید. سعی کنید از اوقات تنهایی خود لذت ببرید. رفتارهای خودآسیبزننده گذشتهتان را با رفتارهای مبتنی بر خوددوستی جایگزین کنید. بهطور مداوم کارهای انگیزهبخش انجام دهید. بخشها و احساسات آسیبپذیر وجود خودتان را بپذیرید. تجربه کنید که چه چیزهایی را دوست دارید، از چه لذت میبرید، علاقه دارید روز خود را چگونه بگذرانید، دوست دارید در انتهای زندگی بهخود بگویید که دوست داشتید چه کارهایی انجام دهید. پاسخ به این سوالها کمک میکند تا بیشتر خودتان را بشناسید. شخصی که احساسات و نیازهای خود را بهتر میشناسد، زمانی که با چیزی موافق نیست بهراحتی نه میگوید؛ زیرا علایق و نیازهای او در علایق و نیازهای دیگری گره نخورده است.
۸. عزت نفس خود را افزایش دهید.
وابستگی عاطفی به همسر معمولاً از کمبود عزت نفس ناشی میشود. من، برنامههایم، نیازها و خواستههایم آنقدر مهم نمیباشند تا بر روی خودم تمرکز کنم، پس بر روی دیگری متمرکز میشوم. برای مطالعه بیشتر به مقاله رشد و افزایش عزت نفس مراجعه کنید.
۹. برای روابط خود با دیگری چارچوب و حد و مرز تعیین کنید.
روشن و قاطع چیزهایی که برای شما مهم هستند را روشن کنید و بر سر آنها محکم بایستید. در ابتدا لازم است حد و مرزهایتان را برای خودتان مشخص کنید، کجا محدودیت قائل هستید و کجا نه. و سپس آن را به دیگران اعلام کنید. بهطور مثال، وفاداری همسر برای شما مهم است و جزء اصول و چارچوب شماست. شما نمیتوانید در این مورد مماشات بهخرج دهید. نیاز خود را قاطعانه بیان کنید و از همسر خود بخواهید به حد و مرز شما احترام بگذارد. او نمیبایست هر رفتاری با شما داشته باشد، همچنانکه شما نیز نباید حد و مرز او را زیر پا بگذارید.
اگر همسرتان پرخاشگرانه با شما برخورد میکند و شما را میزند و شما همچنان در رابطه ماندهاید، در ابتدا باید بدانید که شما در یک رابطه وابسته قرار دارید. برای همسرتان مشخص کنید که این رفتارش را نمیپذیرید و در صورت تکرار، عواقب آن را به او یادآوری کنید. و در نهایت، بر روی چارچوب خود قاطعانه بایستید. بدانید که هیچ رشدی بدون هزینه حاصل نمیشود. پس سختی آن را قبول کنید، زیرا مطمئناً همسر شما بهراحتی دست از عمل خود بر نخواهد داشت. اگر شما، خود، به حد و مرز خود احترام قائل نباشید و حاضر به پرداخت هزینه برای آن نباشید، او نیز به حد و مرز شما احترام نخواهد گذاشت.
باز هم تکرار میکنم؛ شما در مسیر سختی گام برداشتهاید. ولکن در پس این سختی، رشد وجود دارد. استقلال و آزادی را کسی به شما تقدیم نخواهد کرد، پس برای آن باید امنیت موقت خود را فدا کنید تا به آزادی و امنیت درونی و دائمی برسید.
معنای دیگر تعیین حد و مرز آن است که
بین افکار، احساسات و رفتار خود و دیگری تمایز قائل شویم. نباید مسئولیت رفتار، افکار و احساسات دیگری را بهعهده بگیریم، ما تنها مسئول رفتارهای خود هستیم. اگر عمل درست ما باعث ناراحتی دیگری میشود، نباید خود را مسئول ناراحتی او بدانیم، و باید به عمل درست خود بدون تردید و قاطعانه ادامه دهیم. اگر همسرتان بدون برنامهریزی خرج میکند، باید حساب بانکی خود را از او جدا کنید تا خودش با عواقب کارش مواجه شود. شما نباید مسئولیت اعمال او را بپذیرید.
۱۰. کمک حرفهای بگیرید.
گاهی به تنهایی نمیتوان از وابستگی عاطفی به شریک عاطفی رها شد. با یک مشاور صحبت کنید. کمک حرفهای باعث میشود با نقاط قدرت و قوت خود آشنا شوید. و انگیزه کافی برای تغییر در خود بیابید. با کمک مشاور میتوانید به کودکی خود برگردید و دلایل وابستگی عاطفی به همسر را در آنجا بیابید. احساس عجز، ناتوانی، شرم و حقارت خود در کودکی را مجدداً تجربه کرده و اینبار آن تجربیات را با قدرت بزرگسالی خود تغییر داده و از آنها رها شوید. برگشت به دوران کودکی به شما اجازه میدهد تا صادقانه تاثیرات آن دوران را بر سبک رفتار خود درک کنید.
علاوه بر موارد فوق، شما میتوانید به مقاله ۹ قدم برای بهبودی بعد از پایان رابطه عاطفی رجوع کنید.
منابع
Groom, Nancy (1991). From Bondage to Bonding: Escaping Codependency, Embracing Biblical Love (God’s Design for the Family). Colorado springs, Nav press.
https://www.everydayhealth.com/emotional-health/do-you-have-a-codependent-personality.aspx
سلام من خیلی مدت هست ک افسردگی داشتم و اینکه وابستگی شدیدی نسبت ب شوهرم دارم یعنی بدون اون هیچ کارو نمیتونم انجام بدم حتی کارای ساده ام رو نمیتونم انجام بدم و حتما اون هم باید حضور داشته باشه و خیلی بهونه میگیرم ک کنارم باشه حتی آب خوردن ساده هم بدون اون نمیتونمو اینکه میترسم خسته بشه از این وضع
با یک درمانگر قدم به قدم راههای مستقل شدن را طی کنید
سلام
همسرم نسبت به من خیلی حساسه اگر خانمی همکارم باشه زنگ بزنه یه داستانی و جنگ میشه که بیا و ببین خودش دوست داره با همکارانش بره بیرون ولی من نه ،مبگم تو هر جا بری منم باید بیام خودش هر مانتویی میپوشه ولی اگه من یه بار عطر یا ادکلن بزنم هزار حرف میزنه یه جمله خوب یا بد هزار بار تکرار میکنه ،هر بار تهدید میکنه بیا جدا بشیم حاضر نیست یه روان شناس پیدا کنه بریم و بمن میگه فقط دوستات که روانشناس هماهنگ کن بریم منم یه بار قبول کردم که دیدم با روانشناس دعوا میکنه خسته شدم از کاراش نمیدونم چکار کنم هر چیزی بخواد میگه فورا انجام بده قبلاً هرکاری میگفت انجام میدادم الان میفهمم اشتباه بود راهنمایی کنید از زندگی بیزار شدم از ترس آبروم نمیخوام طلاق بدم ولی اون براش اصلا مهم نیست میگه جداشیم
مقاله زیر را بخوانید.. ایا نشانه های ان با شما مصداق دارد؟
https://dr-sanaie.com/%D8%B4%D9%88%D9%87%D8%B1-%D8%B2%D9%86-%D8%B0%D9%84%DB%8C%D9%84/
سلام اقای دکتر من خانومی ۳۹ساله م و من هم مشکلاتی که دوستان داشتند را دارم که پیشنهاد دادید دومقاله تله رها شدگی و طر دشدگی را خوندم و دقیقا همه چی درست بود
میخوام ببینم درمانی هم داره؟چون خودم هر روز و هر ساعت عذاب میکشم و همسرم را هم آزار میدم
میشه یجوری از این حالت رها شد و زندگی کرد؟؟
بله باید با یک درمانگر جلسات درمان را شروع کنید. البته خوداگاهی نیز کمک زیادی می کند
خودتون درمان انجام میدی؟؟اگه بله میشه راهنماییم کنید چطور وقت بگیرم
منظورم غیر حضوریه
با واتس اپ 00989034733009 هماهنگ بفرمایید
سلام
من مرد ۲۹ ساله هستم
متاسفانه اخیرا متوجه شدم وابستگی شدیدی به همسرم دارم
به شدت آدم مستقلی بودم ولی الان که میبینم از استقلالم چیزی نمونده
یه دور همی ساده با دوستانم نمیتونم برم چون احساس میکنم همسرم ناراحت میشه،دائما همه چیز رو توضیح میدم،مجبور شدم برای کار از شهر خودمون برم جای دیگه مدام عذاب وجدان اینکه تنهاش گذاشتم رو دارم و دائما احساس دلتنگی میکنم،بهتنهایی نمیتونم سفر برم،هیچ کاری رو تنهایی انجام نمیدم،ایشون هم متاسفانه به بنده وابسته هست و بخشی از مشکلم رو ایشون برای من ایجاد کرده چون با کوچکترین ناهماهنگی پرخاش میکنه قهر میکنه و مشکل درست میکنه و من هم چون نمیخوام برنجونمش دارم از خودم کارم تفریحم و حال خوبم میگذرم
خیلی صحبت کردم باهاش که وابستگیش رو رها بکنه تا بزاره منم احساس راحتیه بیشتری باهاش کنم اما این یک ساله که ازدواج کردیم هیچ تاثیری نداشته گفت و گوهامون و الانم نگران اینم که مبادا بخواد جدا بشه از من چون بی نهایت بهش علاقه دارم ولی این مسائل هم عذاب آور شده
راه حل شما چیه و اینکه مشکل ما چیه
مقاله تله رها شدگی را در سایت مطالعه کرده و علائم آنرا با خود چک کنید
جناب دکتر یک سوال دیگه اینکه، من با اتفاقات اخیر با اینکه الان 30 سالمه ترجیح دادم و تصمیم گرفتم بچه دار نشم فعلن با وجود اینکه دلم میره برای بچه،و شوهرم هم زبونی اصرار به بچه داره ولی تجربه دوتا سقط قبلیم میگه مسءولیت پذیر نیست از اونورم میترسم از عاقبت زندگیمون، آیا وجود بچه به من کمکی میکنه؟ یا اوضاع بدتر میشه؟ چون شوهر من به شدت لجبازه و اذیت میشم سر لجبازیش( اینا را در ادامه موارد بالا گفتم که لطف کنید و راهنماییم کنید بسیار سپاسگذارم ازتون.)
بچه باعث بهبود چیزی نمی شودبلکه معمولا شرایط را سخت تر می کند. اما این به مفهوم ان نیست که شما برای مشکل خود راه حل پیدا نکنید و بچه دار نشوید
سلام، من به همسرم شدیدا وابسته هستم، به طوری که به خاطر شرایط کارش که تا ساعت پنج عصر سرکاره من دیوونه میشم تا بیاد خونه! جوری شدم که هر یک ساعت شده حتی یک دقیقه باید باهاش صحبت کنم که خب زنگ های من اونو اذیت میکنه، البته من توی این یکسال اخیر دوبار سقط کردم که ایشون و بی توجهیش را مقصر میدونم، برای همین وضعیت خوبی هم خودم ندارم مدام حس بی ارزشی و پوچی میکنم حتی به خودکشی فکر کردم البته همسرم هم کوتاهی کرد توی این مسیر مثلا اصلن تا حامله بودم خوشحالی نکرد، یا اینکه مدام وقتی با همیم چشمش میچرخه با اینکه من به ظاهرم اهمیت میدم و کمبودی ندارم، اما همین کاراش باعث شده خسته و ناامید از زندگی بشم، البته این مشکل من و نخواستن من ریشه در کودکی من داره زمانی که مادر من بارها گفت که من ناخواسته بودم و منو نمیخواسته! من خیلی سعی کردم رشد کنم، درس خوندم تا مقطع فوق، تلاش کردم برم سر کار آزمون دادم که خب قبول نشدم اما الان که نگاه میکنم میبینم هیچی نیستم و بود و نبود من توی این دنیا بی اثره! خیلی داغونم آقای دکتر
مقاله طرحواره طرد شدگی را در سایت مطالعه کنید. مشکل شما احساس طرد شدگی است.
متشکرم از مقاله مفیدتان. اما انصافا درمان شماره ۱۰ خیلی گران است.
سلام. جهت درمان وابستگی عاطفی به همسر می توانید با افزایش آگاهی از مراجعه به دکتر روانشناس بی نیاز شوید
سلام به من کمک کنید نمیدونم از کجاشروع کنم همسرم از وقتی میشناسمش برام کم گذاشته ، وقتی حرف میزنم حواسش بمن نیست ، وقتی از چیزی ناراحتم و بهش میگم از دست فلانی ناراحتم بدتر عصبیم میکنه و منو به مرز جنون میرسونه و وقتی منو به مرز جنون میرسونه تو همون حال عصبانیتم میگیره تخت میخوابه یا میفته جلوی تلویزیون برام عجیبه چطور اینقدر سریع آروم میشه شایدم از اول ادای عصبانیتو در میاره تا منو آزار بده ، از اینکه کنارش نباشم واهمه ای نداره وقتایی که ناراحتم ازش میگه خونه بابات بمون آدم که شدی بیا،حتی یه بار جلو همه منو با خودش نیاو رد خونه و خونه بابام گذاشت ، خیلی بی منطقه حس میکنم نمیخواد بفهمه مثلا داداشم از یه شهر دیگه اومده بود خونه مامانم و ماشینشو تو پارکینگ مامانم گذاشته بود و ما هم بیخبر از اومدن داذاشم میخواستیم ماشینمونو تو پارکینک مامانم بذاریم وقتی ماشین داداشمو دید گفت داداشت خیلی آدم مزخرفیه همه اینا تقصیر تو هستش خانوم من تورو میکشم و خیلی داد و بیداد کرد با اینکه میدونه داداش من وقتی میرسه شهر ما خبر. میده تا کسی تایمی که تو جادست نگرانش نشه ، منو مقصر همه چی میدونه همیشه ، دائم بهانه میگیره و بی منطق میشه ، شایدبهم بخندین اما دلم میخواد ترکش کنم همه بهم میگن زرنگ و عاقل ولی این مرد اعتماد بنفس منو میگشه و علاقه ای بهم نداره ، میخوام ترکش کنم اما میترسم هیچوقت دنبالم نیاد حس با ارزش بودن عقده ی منه ، هیچوقت نه دنبالم اومد نه تواوج جنونی که خودش منو بهش رسوند آرامش شد ، دلم نمیخواد با جهزیه من کیف کنه و بالاشون بکشه ازش بعید نیست ، از اینکه ته ذهنش حتی بهم فکز هم نکنه میترسم ، من یه وابسته بدبختم که هر چی سرم میاره بازم نمیدونم چرا نمیتونم درست شم و خودمو دوست داشته باشم
خواهشم اینه منو به مقاله ای ارجاع ندین و جوابم رو خودتون بدین ممنونم وقت گذاشتید
عزیزم مشکل کمبود عزت نفس شما فقط به شوهر ربطی نداره. ریشه در کودکی دارد اگرچه شوهر باعث تشدید ان می شود. باید یک مهارتی کسب کنید تا بتونید از نظر مالی مستقل بشید. هر زمان احساس کردید و مطمئن شدید که به تنهایی می تونید زندگی کنید او هم ارزش بیشتری برای شما قائل میشه. تا زمانی که به او وابسته هستید متاسفانه او ارزش کمی براتون قائله چون درونا میدونه هر کاری بکنه شما بازم هستید. احساس ارزش رو قرار نیست او به شما بده. از او انتظار نداشته باشید تغییر کنه وقتی خودتون کاری برای خود نمی کنید. پس بدنبال استقلال مالی، روانی باشید. آگاهی خود را در زمینه دلایل وابستگی تون افزایش بدید
سلام،خانمی ۲۸ ساله هستم،دوساله پیش عقد کردم بعد چندماه عروسی،اما مشکلی که بنده دارم اینکه همسرم فرزند اول ۵ ماه از خودم کوچکتر هستند،و نظامی تحصیلاتشان فوق دیپلم،بنده فوق لیسانس،فرزند اول خانواده،ایشون اصلا نمی توانند خشم خودشون رو کنترل کنند بعد چند ماه بارها بخار ضرب وشتم راهی بیمارستان شدم واینکه هر چیزی میشه به خانوادشون اطلاع میدن،همش با وجود اینکه خودش خانوادش مخصوصا بارها بهم گفتن جدا بشیم،و طلاق نمی دونم چرا نمی تونم دل بکنم و قبول کنم که این رابطه درست نیست،خانوادم بارها گفتند اذیتت میکنه،و همینطور شد،چون نظامی هستند همیشه ضربات به سر نگرانم وارد می کند همش تهدید میکنن،تو رو خدا اگر می تونید کمکم کنید از یه روستای دور افتاده که امکان رفتن به مشاوره ندارم پیام میدم،من چه مشکلی دارم …ایشون رفتارای بعد ازدواج خیلی تغییر کرد،اصلا نمیخوام باور کنم این همون پسره،خواهش میکنم بهم بفرمائید چیکار کنم،هر کاری کردم قبول به مشاوره نشد دوجا رفتیم هر کدوم یک جلسه یکی شون گفت فقط دریک صورت میتونی زندگی کنی که همش بگی چشم…من احساس شرمندگی میکنم نمی تونم از خونمون بیرون بیام،به دادم برسید،اصلا همچین آدمی نبودم.
عزیزم باید ببینید چه جیز مانع طلاق تو میشه. ترسهای درونیت چیه؟ می ترسی تنها بمونی؟ می ترسی نتونی ازدواج کنی و یا ابروت بره و یا….به هر حال ادامه این ازدواج بهیچوجه صلاح نیست. هر قدر زمان بگذرد صدمات ایشان به شما شدیدتر و وحشیانه تر می شود. از خانواده کمک بگیرید تا به حمایت انها طلاق بگیرید.
سلام من سالها ی سال با همسرم که بسیار شکاک وسلطه گر بود زندگی کردم بچه های منو سر هرچیز کوچک کتک می زد ودائما به خانواده ام توهین می کرد درصورتیکه بیشتر از پدرم پرونده می گرفت وپول درمی آورد ( وکیل هستن) تازگی متوجه شدم که درتمام این سالها با منشی ها وموکلهای مختلف به من خیانت می کرد وتوی خونه نقش آدم بددل رو بازی می کرد تا پوشش بدهد بعد از اطلاع که عکس وفیلم وشنود داشتم قهرکردم رفتم ولی از بچه هام استفاده کرد ومنو مجبور به برگشت کرد هیچ وقت نگفت که اشتباه کرد والبته من شاغلم ومستقل فقط بخاطر آبرو وآینده دخترم زندگی می کنم الان یکسال روانکاوی می شوم ولی روز به روز عصبانی تر می شوم احساس سخت دارم اون اصلا انگار اتفاقی نیفتاده البته سعی داره که نشون بده که دیگه اینکارها رو نمی کنه ولی من نمی تونم بپذیرم که تا آخر عمر با اون باشم وقتی درمورد آینده رویاهاش میگه من گریه ام می گیره وپیش خودم میگم یعنی من بااین باید تا آخر عمر باشم نمی دونم مشکلم چیه الان که همه چی گل بلبله !!! البته همش فکر میکنم کسی که بیست سال خیانت کرد از این به بعد هم اگر شرایطش رو پیدا کرد می کنه
در درجه اول مقاله تله ایثارگری را در سایت مطالعه کنید ببینید ایا نشانه های انرا دارید یا خیر. بدلیل اینکه شما نگفتید رویای شما چیست. احساس گیر افتادگی بخاطر رویای او می کنید.
ضمن انکه دلیل ماندن را ابرو و بچه می گویید. بسیاری از مواقع این دلایل بهانه هایی برای دلایلی عمیق تر است. باید دلایل عمیق تره ناتوانی در ترک او را پیدا کنید.
اگر هم قرار بود بمانید در صورتی بایستی می ماندید که ایشان به شتباه خود اذعان و عذر خواهی کند و سعی و تلاش در کسب اطمینان شما کند و در صدد جبران گذشته بر میامد. هیچکدام اتفاق نیفتاده است.
پس دلیل ماندن شما ترسهای شما است.
خوشبختانه مشکل مالی ندارید و با کار کردن بر ترسهای درونی می توانید زندگی بهتری بسازید. یادتان باشد تا زمانی که شما ترسهای درونی تان را دارید انتظار وفاداری از او نداشته باشید
سلام، من همسرم را خیلی دوس دارم، اصن ما عاشق هم بودیم که ازدواج کردیم، اما شرایطی پیش اومد که هرروز از من دورتر شد و من هرروز وابسته تر، شکاک تر، بداخلاق تر شدم، به همه چیزش گیر میدم چون مدام حس میکنم نکنه به من خیانت کنه، نکنه دوسم نداشته باشه، نکنه از چشمش افتادم، کلن به هر جنس ماده ای که از کنارش رد بشه یا محیط کارش باشه حساسم اگه چن دقیقه دیر جوابم را بده دلم آشوب میشه، میدونم رفتار من وابستگی ولی اون هم کمکم نمیکنه فقط منو مسخره میکنه یا دست میندازه نمیدونم چهکار کنم ترا خدا کمکم کنید.
سلام. دو مقاله زیر را بدقت بخوانید.
https://dr-sanaie.com/%D8%B7%D8%B1%D8%AD%D9%88%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%B7%D8%B1%D8%AF-%D8%B4%D8%AF%DA%AF%DB%8C/
https://dr-sanaie.com/%D8%AA%D9%84%D9%87-%D8%B1%D9%87%D8%A7-%D8%B4%D8%AF%DA%AF%DB%8C/
سلام. شما مقاله ۹ قدم برای بهبودی بعد از قطع رابطه عاطفی را مطالعه کنید.
https://dr-sanaie.com/%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B7%D9%87-%D8%B9%D8%A7%D8%B7%D9%81%DB%8C/
من به یک نفر وابستگی عاطفی دارم، یعنی این مسئله از افسردگیم شروع شد، بعد طلاقم به شدت احساس پوچی و افسردگی داشتم تا اینکه با این فرد آشنا شدم، بعد از اون همه چیزم عوض شد، افسردیم کمتر شد، اما الان بعد یه مدت خسته شدم چون این یه رابطه یه طرفه ست. و هیچ منطقی پشتش نیست، نمیدونم الان چکار کنم که طرفم رو ترک کنم. قبلا امتحان کردم اما بعد یه هفته دوباره افسردگیم برگشت و من دوباره رابطه با اون فرد رو شروع کردم. نمیدونم چکار کنم که این رابطه هم تمام بشه و هم افسردگی نگیرم. البته بگم که این رابطه فقط به صورت چت هست، البته این فرد رو میشناختم از قبل.
لطفا بگید چکار کنم که هم ترک کنم این فرد رو هم احساس بهتری پیدا کنم و دوباره افسردیم برنگرده
سلام شما باید کلا گوشی راکنار بگذارید و به استخر و باشگاه بروید که سریع از ذهنتان بیرون میاید