۹ قدم برای بهبودی بعد از پایان رابطه عاطفی

مقدمه
اکثر ما زمانی در رابطه عاطفی خود به نقطهای رسیدهایم که بهخود میگوییم اگر چه او را دوست میدارم، ولکن این رابطهای نیست که به درد من بخورد. گروهی دیگر از ما ناگهان در روابط عاطفی خود ترک و طرد شدهایم و نمیدانیم بعد از کات چه کنیم. گروهی دیگر نیز دائماً در یک رابطه عاطفی رفت و آمد میکنیم و هربار بهخود میگوییم این آخرین بار است که او را میپذیرم، ولی باز رابطه با او را به بهانه و دلیلی این بار جدیدتر از قبل از سر میگیریم.
پادکست را بشنوید 👇🏻
پایان رابطه عاطفی
پایان رابطه عاطفی مسلما سخت و طاقتفرسا است. اما ما معمولا با رفتارهایی پایان رابطه عاطفی را سختتر میکنیم. چه رفتارهایی باعث میشود پایان رابطه عاطفی سختتر و دشوارتر شود؟ در ادامه به این موضوع بیشتر میپردازیم.
گاه با خود میگوییم رابطه عاطفی من نباید تمام میشد، اما تمام شد. گاه از خود میپرسیم ارزشش را دارد؟ چگونه با نبودن او کنار بیایم؟ آیا داروی معجزهآسایی یا تکنیک روانشناختی وجود دارد که کمک کند زودتر او و رابطه عاطفی خود را فراموش کنم؟ و آیا باید انتظار بازگشت او را داشته باشم؟ نباید از او بپرسم که دلیل ترک رابطه از سوی او چه بود؟
در همین ابتدا باید بگویم هیچ روش معجزهآسایی برای التیام درد جدایی و غم ناشی از پایان رابطه عاطفی وجود ندارد. پایان رابطه عاطفی و جدایی واقعاً سخت و دردناک است. درد جدایی نه تنها عاطفی بلکه فیزیولوژیکی است. چهکه مراحل پس از قطع رابطه عاطفی اولاً همانند مراحل ترک یک مادهمخدر است، زیرا ارتباط باعث وابستگی فیزیکی میشود. همچنین زمانیکه رابطه عاطفی قطع میشود بدن واکنشهای زیستی- رفتاری از خود نشان میدهد و دچار استرس و اضطراب میشود. هورمون کورتیزول و آدرنالین در بدن ترشح میشود که فرد را از حالت آرامش درآورده و در حالت آماده باش قرار میدهد. و ثانیاً مراکزی از مغز که تولید درد میکنند، در هنگام شکست و پایان رابطه عاطفی فعال میشوند.
درد جدایی و ترک، دردی حقیقی است. اسکن مغزی نشان میدهد زمانی که شما طرد میشوید یا رابطه عاطفیتان تمام میشود، همان مراکزی از مغز فعال میشوند که در هنگام یک جراحت شدید فیزیکی فعال میشوند. هرقدر احساس طرد شدیدتر باشد، درد بیشتری احساس میکنید.
پایان رابطه عاشقانه چرا دردناک است؟
همواره در طول تاریخ بشر برای ادامه حیاتش نیازمند حمایت اجتماعی گروه و قبیلهاش بوده است. بشر برای تامین نیازهای حیاتی مانند آب، غذا و سرپناه بهدیگران و حمایت اجتماعیشان متکی بوده و بهتنهایی قادر به بقا نبوده است. طرد اجتماعی برای او بهمفهوم حکم اعدام بوده است، بنابراین درد ناشی از طردشدن پیغام مغز است برای آنکه بهشما بگوید اگر تنها بمانید، در خطر مرگ قرار میگیرید. پس برای بقایتان کاری کنید تا مجدداً مورد پذیرش قرار بگیرید. این تئوری، دلیل بسیاری از رفتارها و دست و پا زدنهای ما برای بازگرداندن یک رابطه عاطفی پس از قطع آن است. اکنون میدانیم پس از قطع یک رابطه عاطفی نمیمیریم، ولی مغز بر اساس نحوه تکاملش در طول سالیان، همان پیامها و واکنشها را نشان میدهد.
بنابراین روان و جسم باید پس از پایان رابطه عاشقانه سیکل طبیعی خود را طی کند تا به آرامش برسد. هرقدر شدت و مدت رابطه عاشقانه بیشتر باشد و زمان بیشتری را در کنار یکدیکر سپری کرده باشید، زمان بیشتری برای بهبود و رسیدن به آرامش نیاز دارید. ولکن رعایت بعضی امور کمک میکند تا فرد هرچه زودتر این مرحله انتقال را سپری کرده و به آرامش برسد. برای بهبودی پس از پایان رابطه عاشقانه در کنار عامل زمان، قدرت اراده نیز در روند بهبود بسیار تاثیرگذار است. اراده خود را هرچه بیشتر بهکار گیرید تا این مرحله گذار را سریعتر طی کنید و ضمناً باید آگاه بود که رشد و تعالی انسان در درد و رنج حاصل میشود. پس این زمان را برای رشد و تعالی خود از دست ندهید.
در ادامه، سعی شده است تا با بیان اصول و نکاتی به فرد کمک کند تا دوران پس از رابطه عاشقانه را سریعتر طی کرده و در عین حال حداکثر بهره را از این دوران ببرد.

۱. پیام دادن بعد از اتمام رابطه
همه ارتباطها و تماسهایتان را با او (منظور از او کسی است که با او رابطه عاطفی داشته و اکنون قطع رابطه کردهاید) قطع کنید.
این مهمترین قانون برای رسیدن هرچه سریعتر به آرامش است. هرگونه تماسی بههر صورت و بههر بهانهای تنها دوره بهبودتان را بهتاخیر میاندازد. هربار تماس با او مانند آن است که زخم خود را مجدداً بشکافید. طبق تحقیقات انجامشده، اسکن مغزی نشان میدهد نگاه کردن به عکس او، مراکز مرتبط با درد را در مغزتان فعال میکند. پس میتوان حدس زد که تماس مستقیم با او چقدر ایجاد درد و ناراحتی میکند.
ندیدن، صحبت نکردن و تماس نداشتن با کسیکه مدتها او را عاشقانه دوست داشتهاید، دشوار است. کسیکه همه جزییات زندگیتان را با او در میان میگذاشتید و خاطرات بسیاری با او دارید. بههمین دلیل گمان میکنید تنها راه ساکت کردن دردتان، تماس برقرار کردن با اوست، درحالیکه این کار تنها زمان بهبودتان را بهتاخیر میاندازد.
گاهی فکر میکنیم باید با او روبرو شویم تا چیزهایی را درباره خود و رابطهمان بفهمیم، دلایل قطع رابطه از سمت او را متوجه شویم، نقصهای خود را دریابیم و یا آنکه از خود دفاع کنیم. اما مشکل آنجاست که معمولاً تماس ما با او آنگونه که فکر میکنیم، پیش نمیرود و تحت کنترل ما نیست. ممکن است جواب ما را ندهد، بهسردی با ما برخورد کند یا چیزهایی که میخواهیم از او بشنویم را به ما نگوید. همه این موارد باعث میشود تا آزردگی بیشتری در قلب خود احساس کنیم و احساس بیارزشی که در نتیجه قطع ارتباط در ما بهوجود آمده است، تشدید گردد و در نتیجه خود را سرزنش کرده و مورد انتقاد قرار دهیم.
مطمئن باشید که هیچ پاسخی از سوی او باعث آرامتر شدن شما نخواهد شد. شما باید تنها بر روی خودتان تمرکز کنید و آرامش را در درون خودتان پیدا کنید.
بهیچوجه او را در موقعیتی قرار ندهید که درباره شخصیت شما قضاوت کند. اینکار بهشدت احساسات شما را جریحهدار میکند.
مطمئن باشید که هر چقدر هم از او درباره قطع ارتباط عاطفیاش با شما سوال کنید، بازهم سوالات جدیدی بهذهنتان میرسد. پس بپذیرید که قرار نیست هیچ زمانی جواب سوالات خود را بدانید. ضمن آنکه هیچگاه نمیتوانید درباره دلایل و گفتههای او مطمئن شوید.
مقاله مرتبط: ۱۰ راه جهت درمان وابستگی عاطفی به همسر
چه زمانی برای قطع ارتباط با او مناسب است؟
بلافاصله پس از آنکه او رابطه را با شما تمام کرد، هر چقدر شما بیشتر در مرحله چانه زدن و خواهش کردن بمانید، مدت زمان بیشتری طول میکشد تا به آرامش برسید؛ زیرا در این خلال عزت نفس شما و حس ارزشمندیتان زیر سوال میرود و در نتیجه احترام کمتری برای خود قائل میشوید.
خودتان را گول نزنید. بهانه برای تماس با او برای خود نسازید. قطع تماس از سمت شما تکنیکی برای بازگرداندن او به رابطه عاطفی با شما نیست و اینگونه شما متوجه نخواهید شد که بعد از کات چه کنیم، زیرا تنها چیزی که مهم است بهبود شما است. شما تنها بهدنبال آرامش خود هستید. تنها بر روی بهبود خود تمرکز کنید. پس با خودتان بازی نکنید.

اگر او با همه موانعی که برای عدم تماس ایجاد کردهاید، سعی دارد با شما تماس برقرار کند، شما چه عکسالعملی باید نشان بدهید؟
در صورتیکه او با شما تماس گرفت تا حالتان را بپرسد و یا بگوید دلش میخواهد با یکدیگر دوست معمولی باقی بمانید یا با همفکری یکدیگر به نتیجهای برسید، پاسخش را ندهید. زیرا تا زمانی که بهبود کامل پیدا نکردهاید و آرامش نیافتهاید، دوستی معمولی برای شما ممکن نیست. شما تنها در صورتی جواب تماسهای او را میدهید که بهطور روشن و واضحی خواهان ارتباط مجدد با شما است و از قطع تماس با شما اظهار پشیمانی میکند. اینکه دلش برای شما تنگ شده است، احوالپرسی و یا پیامهای عاشقانه هیچکدام دلیل موجهی برای پاسخ دادن به او و آغاز مجدد رابطه عاطفی نمیباشد.
اگر فکر میکنید بهجهت احترام پاسخی بدهید، تنها به یک پاسخ غیرشخصی مانند ممنون و سپاسگذارم اکتفا کنید. بهیچوجه سوالی مطرح نکنید. ممکن است او از جملاتی استفاده کند که قصدش تحریک شما برای آغاز گفتگو است. بهیچوجه وارد بازی او نشوید. بهخودتان بلند بگویید که هیچکدام از این جملات نشانه بازگشت و پشیمانی او نیست. این متاسفانه اشتباهی است که اکثر افراد انجام میدهند. تنها نشانه بازگشت او زمانی است که او بهطور روشن تقاضای بازگشت رابطه را کند، اظهار کند که میفهمد شما چه رنجی را متحمل شدهاید و چه آسیبی به شما رسانده است.
تماسهای او میتواند ناشی از احساس گناهش باشد و به این ترتیب میخواهد بار گناه خود را کم کند. پاسخ دادن به او تنها زمان بهبود شما را به تاخیر میاندازد. بازگشت موقت او همچنین میتواند بهدلیل نیاز جنسی باشد. و یا آنکه در رابطه عاطفی جدیدش با مشکل مواجه شده و شما را برای پُرکردن خلا درونیاش میخواهد. یا آنکه میخواهد از شما استفاده کند تا دوران انتقالی را هرچه راحتتر طی کند.
خرید اینترنتی کتاب اسرار دلربایی |
در صورت برخورد اتفاقی با او چه عکسالعملی نشان دهیم؟
در درجه اول تمام سعیتان را بهکار گیرید تا مکانهایی که ممکن است او حضور داشته باشد را پیشبینی کرده و از آن احتراز کنید. به جلسات و میتینگهایی که حدس میزنید ممکن است او در آنجا باشد، نروید. خودتان را با جملاتی مانند: «اگر نروم نشانه ضعف من است» و یا «دیدن او هیچ تأثیری بر روی من ندارد» گول نزنید.
با همه مراقبتهایی که برای مواجه نشدن با او کردهاید، اگر در جایی او را ملاقات کردید بهسرعت از آن مکان خارج شوید. نگویید او پیش خودش چه فکری میکند. هر فکری بکند مهم نیست. آنچه مهم است بهبود و آرامش شما است. یک گفتگو ویا حتی نگاه کوتاه میتواند ذهنتان را برای مدتها مشغول کند و بهدنبال تجزیه و تحلیل آن باشد. پس تمام تلاشتان را بهکار گیرید تا از هرگونه برخوردی با او احتراز جویید.
۲. خود را از دست همه چیزهایی که شما را به یاد او میاندازد، خلاص کنید.
هدایا، عکسها، ایمیلها، لباسهایی که شما با او خریدید و بالشی که شما را به یاد او میاندازد، همگی چیزهایی هستند که باید از دستشان خلاص شوید. همانطور که بیان شد اسکن مغزی نشان میدهد چیزهایی که یادآور او میباشد، همان نقاطی را که فعال کننده درد فیزیکی است، در مغز فعال میکند. بنابراین، نگه داشتن هر یک از موارد فوق و بهیاد آوردن خاطرات تنها باعث طولانی شدن روند بهبود میشود. هر نشانهای از او باعث آزرده شدن شما میگردد، پس از دست همه آنها خود را خلاص کنید.
هرگونه فایل کامپیوتری، ایمیل، شماره تلفن و ویدیو را از روی کامپیوتر خود حذف کنید. اگر فکر میکنید شاید به بعضی از آنها در آینده نیاز دارید (شاید او در گذشته همکار شما بوده است)، آنها را در یک فلش کپی کرده و به دوستتان بدهید و به او بگویید به هیچوجه آنها را حداقل تا یکسال بعد به شما ندهد.
اگر مواردی مانند لباس و وسایل شخصی از او وجود دارد که باید آن را عودت دهید، بهیچوجه با او تماس نگیرید. به یک دوست مشترک آنها را بدهید تا به او بدهد. از دوستتان بخواهید هیچ خبری از او به شما ندهد و یا هیچ سخنی از او به شما منتقل نکند.

۳. از حمایت اجتماعی دوستان و بستگانتان بهرهمند شوید.
شما نباید مدت زیادی را در تنهایی بسر ببرید و مدام با خود فکر کنید بعد از کات چه کنیم، زیرا تنهایی باعث نشخوار فکری در شما میشود. خود را در جمع دوستان و بستگان قرار دهید و از حمایت اجتماعی آنها برخوردار شوید. در ابتدای قطع رابطه عاطفی، شما تمایل زیادی به صحبت درباره او و رابطهتان دارید. یک دوست خوب مشتاقانه به حرفهای شما گوش میدهد، ولکن سعی کنید همیشه تنها با یک دوست حرف نزنید. زیرا شما آنقدر حرف برای گفتن دارید که هر دوستی را خسته میکند، پس با دوستان متفاوتی صحبت کنید. اما در عین حال باید متوجه باشید که بیش از حد صحبت کردن درباره او و رابطه عاطفیتان، به شما کمک نمیکند. پس از گذشت مدتی از قطع رابطه عاطفی برای خودتان حد مشخص کنید تا این گفتگوها تبدیل به نشخوار فکری نشود و تنها بیان احساسات باشد.
مطمئناً همه دوستانتان نصایحی آماده برای شما در کشکولشان دارند. خیلی اوقات نیز نادانسته شما را مورد قضاوت قرار میدهند. نصایح آنها را بشنوید، ولی تحتتأثیر آنها قرار نگیرید. آنها تنها یک دوست هستند و نه یک متخصص رابطه عاطفی.
ساعاتی در طول روز که برای شما یادآور او است را در کنار دوستانتان بگذرانید تا تمرکزتان از روی او برداشته شده و احساس غم کمتری کنید.
۴. بر رشد روانی و ذهنی خود تمرکز کنید.
اکنون فرصت مناسبی است تا بر رشد روانی و ذهنی خود تمرکز کنید. فعالیتهایی که پیش از این فرصت آن را نداشتید، شروع کنید. شاید از کودکی آرزو داشتهاید پیانو فرا بگیرید، اکنون زمان آن است. روی خودتان و آیندهتان تمرکز کنید، به کارهای عقبافتادهتان سر و سامان بدهید، سرگرمیها و فعالیتهای جدیدی برای خود بیابید. هیچ زمان خالی برای خود باقی نگذارید و دست از تفکر در مورد جدایی بردارید.
احتمالاً میگویید: «کی حال و حوصله این کارها را دارد». اشتباه ما آن است که فکر میکنیم باید حس کاری وجود داشته باشد تا آن کار را انجام دهیم. ولی واقعیت آن است که ما عمل میکنیم تا انگیزه و اشتیاق انجام آن کار در ما ایجاد شود. ما منتظر نمیمانیم که حس و انگیزه انجام کار در ما ایجاد شود، بلکه اقدام میکنیم و به تبع آن انگیزه در ما ایجاد میشود.
باید فعالیتهای خود را بیش از پیش از سر بگیرید. در این دوره بر کار و تحصیل خود بهطور جدی تمرکز کنید. ورزش، سفر، تفریح و سرگرمی و خرید کردن را فراموش نکنید و برای آنها برنامهریزی کنید. در کلاس موسیقی و رقص و کلوبهای ورزشی ثبتنام کنید.
لیست فعالیتها را نوشته و برای آن یک برنامه هفتگی بنویسید. پیش و پس از انجام هر فعالیت میزان غم، اضطراب و ترس خود را برآورد کنید. پس از انجام آن فعالیت نیز آنها را بسنجید تا بدین ترتیب میزان اثر هر فعالیت را روی خود دریابید.
۵. توجه به سلامتی
ورزش: در هنگام استرس، بدن شما بهمقدار زیادی کورتیزول ترشح میکند. ورزش سطح کورتیزول را در بدن پایین میآورد و باعث میشود خواب بهتری داشته باشید. ورزشهای هوازی مانند پیادهروی، دومیدانی و شنا باعث میشوند در بدنتان هورمون اندروفین و سروتونین ترشح شود که گیرندههای درد را مسدود میکنند و احساس خوشی و سرحالی به شما میدهند. اگر بهتنهایی رغبت کمتری برای ورزش دارید، سعی کنید در گروههای ورزشی عضو شوید تا انگیزه بیشتری برای فعالیت پیدا کنید.
خواب: دوران پس از اتمام رابطه عاطفی بهطور معمول خواب فرد را دچار مشکل میکند و بیخوابی بهنوبه خود باعث اضطراب بیشتر و بیقراری میشود و به این ترتیب فرد در یک سیکل معیوب قرار میگیرد. برای تنظیم خوابتان به مقاله ۴ روش برای داشتن خوابی آرامتر رجوع کنید.
تغذیه: اکثر افراد پس از قطع رابطه عاطفی در غذا خوردن خود دچار مشکل میشوند. گروهی چیزی نمیخورند و گروهی دیگر بیش از حد میخورند. مراقب سلامت خود باشید. سعی کنید غذاهای مقوی و سالم بخورید. نه زیاد بخورید و نه کم. به همان منوال گذشته غذا بخورید. این توصیهها بهنظر واضحاند، ولی زمانیکه درد جدایی را تحمل میکنید توجه به این امور از حوزه تمرکزتان خارج میشود. برای اطلاعات بیشتر به مقاله اضطراب چیست، بخش تغذیه صحیح، مراجعه کنید.
۶. با خود صادق باشید.
بهخودتان دروغ نگویید. او آنقدرها هم خوب نبود. لااقل برای شما فرد مناسبی نبود. رابطهتان هم چندان چنگی به دل نمیزد. بیجهت لحظههای خوب ارتباطتان را بزرگ نکنید. شما لحظههای بد با او بسیار داشتهاید. سعی کنید همه وقایع را درباره او ببینید. ویژگیهای منفی او را آگاهانه بهیاد بیاورید. زیرا در این دوران ذهن فرد تمایل دارد ویژگیهای مثبت و لحظات خوب رابطه را بارها مرور کند. پس آگاهانه ویژگیهای منفی و لحظات نازیبای رابطهتان را بهخاطر بیاورید.
از خودتان سوال کنید طی این رابطه عاطفی او چقدر باعث آرامشتان میشد و چقدر علت غم و ناراحتیتان بود؟ چندبار در طول رابطه بهخودتان امید دادید که اوضاع بهتر میشود؟ چه مقدار نسبت به یکدیگر صادق و وفادار بودید؟ چقدر پیش دیگران از دست او و رابطه عاطفیتان شکایت کردید؟
۷. بنویسید.
شاید نتوانید همه آنچه در ذهنتان میگذرد را برای دیگران تعریف کنید. پس هر چه را در ذهنتان میآید، بنویسید. درباره احساس غم، خشم، عشق و نفرت خود بنویسید. این کار باعث میشود تا این احساسات از شما خارج شده و اندک اندک بیرونی شوند. در عین حال نوشتن به شما کمک میکند تا خطاهای شناختی خود را بشناسید. خطاهایی چون:
فاجعهسازی: دیگر بدون او نمیتوانم زندگی کنم. زندگی بدون او مانند جهنم است. این بدترین اتفاقی است که میتوانست برای من بیفتد.
تفکر دو قطبی (همیشه یا هرگز): اگر او را بهدست نیاوری یعنی یک بازنده هستی. حال که او تو را ترک کرد هیچوقت نمیتوانی رابطه خوبی ایجاد کنی.
۸. زبان خود را تغییر دهید.
معمولاً افراد پس از خارج شدن از رابطه همچنان از واژههای همسر، نامزد و دوست پسر/ دختر من استفاده میکنند. و یا در جملات خود بهجای استفاده از زمان گذشته، از زمان حال استفاده میکنند. این نشانگر آن است که فرد نمیخواهد واقعیت را بپذیرد.
طبق اصول ان ال پی (NLP)، استفاده از واژههای درست بر روی ذهن بسیار تاثیرگذار است. پس بگویید همسر، نامزد و دوست پسر/ دختر سابق من. نگویید ما معمولاً جمعهها به کوه میرویم، بگویید ما جمعهها کوه میرفتیم.
۹. تکنیک توقف فکر
در این دوران دچار نشخوار فکری میگردید و به یاد زمانهای خوبی میافتید که با او داشتید و طبیعتاً درباره تصمیمات خود دائماً دچار دودلی و تردید میشوید. تکنیک توقف فکر (توضیح آن در مقاله اضطراب چیست؟ آمده است) به شما کمک میکند تا خود را از نشخوار فکری برهانید.
مقاله مرتبط: چرا در رابطه عاطفی خود احساس طردشدگی دارم؟
نکات کلیدی
الف) تقاضا کردن از او برای بازگشت هیچ فایدهای ندارد.
همه افرادی که ترک و طرد شدهاند، آرزوی بازگشت طرف مقابل را دارند و دائماً به آن میاندیشند. آنها در امید بازگشت او راهکارهای متفاوتی را اختیار میکنند تا به هر ترتیبی او و رابطه عاطفیشان را به حالت قبل بازگردانند. ایشان حتی در جلسات مشاوره نیز خواهان راهکارهای معجزهگونهای هستند تا نه تنها او را برگردانند، بلکه بهدنبال تکنیکی هستند تا او را متوجه اشتباهش کرده و او را وادارند بیش از پیش به او عشق بورزد. خواستههایی که هیچگاه محقق نخواهند شد.
مجدداً تأکید میکنم که هرگونه اقدام جهت بازگشت، باید از طرف کسی باشد که رابطه را تمام کرده است. شما نباید در این زمینه بهیچوجه اقدامی کنید. او باید برای برقرای رابطه اقدام کند، دلایل رفتارش را توضیح دهد، به جهت آسیبی که به شما زده است عذرخواهی کرده و خواهان بازگشت رابطه شود.
یقین داشته باشید که اقدام شما برای ارتباط مجدد، خواهش کردن، سوال از او که به چه دلیل رابطه را ترک کرده است و چگونه شما میتوانید خودتان و یا شرایط را تغییر دهید و بعد از کات چه کنیم … هیچیک کمکی به بازگشت رابطه عاطفیتان نمیکند، بلکه باعث میشود ارزش خودتان را نزد او پایین بیاورید.

ب) در صورتی که او وارد رابطه جدیدی شد، چه کار کنم؟
باید از همان ابتدا بدانید که دیر یا زود، او وارد رابطه عاطفی جدیدی خواهد شد. تا زمانی که کاملاً بهبود پیدا نکردهاید به هیچ خبری در رابطه با او و یا ارتباطات او گوش فرا ندهید. اگر شخصی درباره او حرف میزند، حرفش را قطع کنید و یا آنکه آن محل را ترک کنید. هرجایی، مانند فیسبوک، اینستاگرام و … که پیش از این با او در تماس بودهاید و اطلاعاتی از او بهدست میآوردید را حذف کنید. هر خبری، چه بد و چه خوب از او، شما را از مسیر بهبودی دور میکند.
اگر شنیدید که او با شخص جدیدی رابطه پیدا کرده، از کنکاش درباره شخص مقابل و شناخت او خودداری کنید. این کار باعث میشود خودتان را با او مقایسه کنید و این کار احساس بدی را در شما ایجاد میکند. تفاوتی نمیکند که آن شخص زشت است یا زیبا، فقیر است یا ثروتمند. اگر از نظر شما زیبا باشد (اگرچه شک دارم در این دوران بتوان به قوای شناختی شما اعتماد کرد)، احساس حقارت و بیارزشی به شما دست میدهد. اگر در نظرتان شما زیباتر هستید، باز هم حسرت میخورید و بهجهت عدم توانایی خود در حفظ این رابطه عاطفی خود را سرزنش میکنید. اگر بشنوید که با کس جدیدی هنوز وارد رابطه نشده است، امیدوار میشوید که میتوانید او را به رابطه بازگردانید. بنابراین در هر دو صورت بهبود خود را به تاخیر میاندازید.
بدانید که قرار نیست او تا آخر عمر تنها بماند، پس اگر بهطور غیرمنتظرهای شنیدید که او وارد رابطه عاطفی جدیدی شده است، شوکه نشوید. دیر یا زود این اتفاق بایستی میافتاد.
ج) وارد رابطه عاطفی دیگری نشوید.
پس از اتمام یک رابطه عاطفی، معمولاً افراد گمان میکنند که دیگر کسی را مانند او پیدا نخواهند کرد و یا آنکه فکر میکنند تا آخر عمر تنها میمانند. مطمئن باشید تنها نخواهید ماند. زندگی همانند همیشه در جریان خواهد بود. او نیز بهترین کسی نبوده که میتوانستید با او زندگی کنید، زیرا در اینصورت رابطه شما به این نقطه نمیرسید. دردِ ترک و طرد باعث میشود شناختهای فرد از کار بیفتد و تمام تلاش خود را بهکار گیرد تا او را به رابطه بازگرداند، هر چند که در گوشهای از ذهن خود میداند که او فرد شایسته و مناسبی برای ارتباط و ازدواج نیست. در این حالت، ویژگیهای او و رابطه را ایدهآلیزه کرده و نسبت به مشکلات او و رابطه کور میشود. در این حالت تمام تمرکز او بازگرداندن او است و توجهی به محیط اطراف و انتخابها و امکانات دیگر زندگی ندارد.
اما باید آگاه باشید که نباید در دوران بهبود وارد رابطه عاطفی دیگری شوید. نباید رابطه عاطفی جدیدی را بهخاطر بیحس کردن خود و فرار از درد رابطه قبلی شروع کنید. این کار باعث میشود مشکلاتتان لاینحل باقی بماند و عزتنفس و احساس ارزشمندیتان وابسته به ارتباط داشتن با دیگران گردد. درک نمیکنید که بدون رابطه عاطفی نیز میتوان از زندگی لذت برد و خودتان میتوانید بهترین همراه برای خودتان باشید. ارتباط در این دوران باعث میشود همان اشتباهاتی که در رابطه عاطفی قبلی کردید را در رابطه عاطفی جدیدتان نیز تکرار کنید. ضمن آنکه در این ارتباط جدیدتان صداقت ندارید، زیرا هنوز از ارتباط عاطفی قبلیتان بهطور کامل خارج نشدهاید و این ارتباط را تنها برای بیحس کردن خود شروع کردهاید و این سوءاستفاده از دیگران است که بهیچوجه اخلاقی نمیباشد. معمولاً این روابط سرانجامی نیز ندارند و به دو طرف آسیب وارد میکنند.
آیا پناه بردن به الکل و مواد، مفید است؟
بعضی افراد برای بیحس کردن خود به الکل و مواد پناه میبرند. الکل و مواد مشکل را حل نمیکند و شما از این طریق زندگی بهتری را تجربه نخواهید کرد، بلکه غم و اندوه در جای خود بهقوت باقی بوده و شما تنها زمان بهبودتان را به تاخیر انداختهاید. داروهای روانپزشکی نیز به دلیل اثرات جانبی آن تا زمانی که لازم نیست و میتوان از طرق دیگر بر مشکل غلبه کرد، بهتر است مصرف نشوند. ولی اگر شرایط بسیار بغرنج است و به تنهایی از پس موضوع بر نمیآیید، خوابتان دچار مشکل است و یا اضطرابتان را نمیتوانید کنترل کنید، با یک روانپزشک مشورت کرده و دارو بگیرید.
منابع:
– http://breakuprecoveryguide.com/NoContact
– https://www.jordangrayconsulting.com/2015/11/how-to-harness-and-heal-the-pain-of-a-breakup
– http://www.relrules.com/13-steps-to-heal-after-a-break-up.
سلام اقای دکتر،واقعا خیلی ازتون ممنونم که وقت میزارید و انقد دلسوزانه جواب سوالات رو میدید.من خرداد پارسال از دوست پسرم جدا شده بودم و در شرایط روحی خیلی بدی بودم.و همین جا از شما راهنمایی خواستم و شما خیلی خوب راهنماییم کردید و واقعیت رو بهم گفتید که این ادم مشکلات شدید روانی دارن و به هیچ عنوان به این رابطه سمی برنگردم.بعد یک ماه سر و کله دوست پسرم پیدا شد و ی روز دیدم تو تلگرام کلی پیام داده و تهدید که چرا تو گروه بورسی پیام دادم و کلی تهدیدم کرد که برم پیامام رو حذف کنم وگرنه تو گروه آبروریزی دعوا راه میندازه.از اون روز هر روز پیام میداد توی تلگرام و واتساپ،زنگ میزد همش التماس میکرد که باهاش اشتی کنم. میگفت من سگ در خونتم،اگه باهام اشتی نکنی خودمو میکشم و….و من بعد از ۵ ماه مقاومت به امید اینکه پشیمونه و اینکه میدونه مقصر خودش بوده و از این به بعد درست میشه باهاش اشتی کردم ولی فقط چند روز اول باهام خوب بود باز شروع کرد به داد و بیدا و اینکه تو برای این باهام اشتی نمیکردی چون با پسر دیگه بودی الانم پسره کار خودشو کرده باهات سکس داشته و ولت کرده بخاطر این باهام اشتی کردی،تو شماره پنهونی داری،توی گروههای چت هستی،بهم خیانت کردی،باورت ندارم و…و باز قهرهاش شروع شد.بعضی وقتا حرفایی میزد که اصلا من این حرفا رو نزدم یا اتفاق نیفتاده مثلا میگفتی که من خوشکل و خوشتیپ نیستم.و متاسفانه من به توصیه های شما گوش نکردم و باز به این رابطه ی سمی ادامه دادم ولی این مدت به این نتیجه رسیدم که ایشون اختلال پارانوئید داره.والا الان مثل پارسال چند روزه جدا شدیم و اون اقا میگه من عاشق یکی دیگه شدم و باهاش نامزد کردم.پارسال هم گفت چون بهت اعتماد ندارم و بهم خیانت کردی با یکی دیگه دوست شدم ولی امسال میگه نامزد کردم با یکی و جدا شدیم از هم.من با وجود اینکه خیلی دوسش داشتم دیگه کاملا به این نتیجه رسیدم این ادم به درد زندگی نمیخوره و من باهاش هیچ آینده ای ندارم.فقط الان این عذابم میده چرا برگشت و با کلی التماس باهام اشتی کرد و توی این مدت هزار بار باهام قهر کرد و این همه تهمت زد که من با کسای دیگه هستم و دوست پسر دارم،خیانت کارم و….از طرف دیگه رفته با ی دختر دیگه دوست شده و نامزد کرده.این فکر داره دیوونم میکنه،از طرفی هم میدونم حتی اگه نامزد کرده باشه احتمالا نامزدیش دوامی نخواهد داشت و برمیگرده و میترسم بازم نتونم خودم رو نگه دارم باهاش اشتی کنم.هر چند خودم هم مقصر بودم با وجود اینکه میدونستم این آقا اختلال روانی شدید داره ولی باز باهاش اشتی کردم .الان مشکل من وابستگی به این اقا و حس اینکه از احساساتم سواستفاده کرده هم زمان که با من بوده با یکی دیگه هم بوده و الان نامزد کردن
شما باید پیش مشاور بروید تا بفهمید دلیل علاقه شما یه یک فرد مشکل دار چیست. حتما شما نیز مشکلی دارید که باید پیدا کنید. کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید را بخوانید.زندگی او و رفتارهای او فقط مدتی برای شما مهم می باشد و پس از مدتی دیگر اینکه چرت نامزد کرده چرا به من برگشته و…اهمیتی نخواهد داشت. او بیمار است و بنابراین دنبال دلیل منطقی نباشید
سلام من 45 سالمه ، یه خانم مجرد و کاملا تنها ، برادر و خواهرهام ازدواج کردن و پدر و مادر فوت شدن
الان 5 ساله که تنها زندگی میکنم و واقعا خسته شدم ، خیلی از وقتها میترسم ، یه هم صحبت و هم دم میخوام خیلی افسرده و ناراحت هستم لطفا راهنماییم کنید آخه مگه ممکنه خدا بخواد من تا آخر عمر تنها زندگی کنم
شما باید خود را در موقعیتهای اجتماعی قرار دهید تا فرصت ارتباط با دیگران پیدا کنید. اگر هدفتان ازدواج است پس باید بیشتر برای ان وقت بگذارید.
من تو اجتماع هستم شاغلم ، ولی مثل اینکه کسی منو نمیبینه .از بچگی یاد داده بودن که نباید با نامحرم حرف بزنید و دختر باید خیلی متانت داشته باشه ، نباید بخنده و … منم همونجور رفتار کردم و الان از اینکه به حرف خانواده گوش کردم خیلی پشیمانم . شما بگویید حالا چکار کنم
کتابهایی در زمینه مهارت ارتباط مطالعه کنید. کتاب هایی شبیه کتاب اسرار دلربایی را بطور مثال مطالعه کنید
سلام خوبین فاطمه خانم شاغل هستین این افکار که باید سر سنگین باشین کاملا درسته متاسفانه تو جامعه ما اگه بیرون نری به خودت نرسی به مراد دلت هم نمیرسی انشالله ارزو دارم هر چه زوتر به مراد دلتون برسین عزیزم می بخشی می تونم بپرسم اهل کجاید شماره من 0917…… می تونیم بیشتر با هم اشنا شیم موفق باشی
سلام جناب دکتر، خدا خیرتون بده بابت وقتی که میگذارید. آقای دکتر من ۲۷ سالمه و حدود چند ماه با یه آقایی رابطه داشتم به قصد ازدواج.
ولی متاسفانه بخاطر مسائل و مخالفت خانواده ایشون رابطه مون به ازدواج نکشید. هم من ایشون رو خیلی دوست داشتم و هم ایشون من رو و هم اینکه تفاهم خیلی زیادی داشتیم. ولی یه ضعفی که داشتند به خانوادشون وابسته بودند و بخاطر شرایطی نمیتونستند خانوادشون رو نادیده بگیرن. طی رابطه بارها بخاطر مشکلات خانوادگیشون، مجبور میشدیم ازهم جدا بشیم و بعدش به من امید میدادن که هنوزم امیدی هست به ازدواج و منم بخاطر علاقه م دوباره برمیگشتم، الان مدتیه که ازهم جدا شدیم و آخرین بار ایشون گفتن که دیگه هیچ امیدی ندارن به اینکه بتونیم ازدواج بکنیم، و منم بخاطر این حرفش دوباره جدا شدم. آقای دکتر هروقت ایشون بخاطر بحث های خانوادگی حرف از جدایی میزد من هیچ وقت مقاومت نمیکردم و باجدایی موافقت میکردم، خانواده خیلی متعصب و کنترلگری داشت و توی همه چیز دخالت میکرد ولی ترجیح دادم دخالت نکنم و بذارم خودش تصمیم بگیره که یه زندگی وابسته و تحت کنترل خانوادش داشته باشه یا یه زندگی مستقل که آخرش هم خانوادش رو ترجیح داد. نمیدونم کار درستی کردم یانه که دخالتی نکردم و گاهی حسرت میخورم که شاید بهتر بود دخالت میکردم و تشویقش میکردم به کنارم موندن، آقای دکتر بااینکه ایشون واضحا به من گفتند که هیچ امیدی به ازدواج ندارند ولی من همچنان بهش امیدوارم که شاید مشکلاتش حل بشه و برگرده…
الان هم اوضاع خوبی ندارم و دیگه نمیدونم چیکار باید بکنم
ایشان بالفرض ازدواح با شما هم مشکل وابسته بودن را به درون رابطه با شما می کشاند . بنابراین بعد از ازدواج مشکلات شما چندین برابر می شود.
تصمیم ترک تصمیم درستی است
سلام آقای دکتر. من چند روز پیش کامنت گذاشته بودم و یه سوالی رو مطرح کرده بودم. سوالم درباره دختری بود که میخواست مهاجرت کنه ولی به هیچ وجه حاضر نمیشد آشنا بشیم. راستش باهاش حرف زدم و همونطور که حدس میزدم جواب منفی گرفتم و برای جوابش هم آماده بودم. حتی بهش گفتم اگه درباره شغل و مهاجرت بتونیم توافق کنیم چی؟ گفت فرقی نمیکنه! گفتم پس دلایل دیگهای داری و تنهایی رو به رابطه ترجیح میدی؟ جواب داد آره! حتی ازش پرسیدم نظرش درباره رابطه دوستانه چیه که گفت چون بهم حس داری نمیشه! اصلا با حرف زدن معمولی هم مشکل داشت انگار! دو تا پیام میدادم میگفت چرا هنوز پیام میدی! آخرم گفت خسته ام، و دیگه سین نکرد! حالا یه سری فکر مسخره دارم که اذیتم میکنن. فکرایی مثل اینکه کاش ازش میخواستم چند روز بیشتر فکر کنه، یا بهش التماس میکردم، یا روی رابطه دوستانه اصرار میکردم یا مثلا هر روز براش شعر عاشقانه بفرستم تا احساساتش رو تحریک کنم. خلاصه که فکر میکنم کم کاری کردم و باید خودمو سرزنش کنم. با این فکرا چی کار کنم؟
ممنون
قرار نیست هر کفشی به هر پایی بخوره. نه تقصیره کفشه نه تقصیره پا
دنبال کفش مناسب خودت باش
ممنون. بله حرف شما کاملا درسته ولی من متاسفانه مدتیه که به طرز افراطیای دنبال سرزنش کردن خودمم. نه فقط درباره این آدم، درباره بقیه افرادی که باهاشون ارتباط داشتم هم یه جورایی خودم رو سرزنش میکنم و مقصر میدونم.
سلام اقای دکتر وقتتون بخیر.من یه دختر بیست ساله هستم که تا به این سن وارد رابطه ی عاطفی نشدم،به تازگی یک اقا پسری به من علاقه مند شدند از اول جوابم بهشون منفی بود چون اهداف و اینده ای که در نظر دارم حس میکنم با ورود یک فرد وابستگی ایجاد میشه و ازادی من گرفته میشه خودشون میگن من هرجور پشتتم ولی به حرف که نمیشه فقط اکتفا کرد،به گفته خودشون هدفشون جدیه و بعد دوسال دوستی قصد ازدواج دارن. بعد اینکه از من فرصت اشنایی خواستن قبول کردم ولی هنوز تصمیم قطعی نگرفتیم برای ادامه دادن ،من هرروز در شک و تردیدم و میخوام این رابطه شکل نگیره و تا به الان در مجازی دوهفته چت کردیم.درسته که مورد خاصی ازشون ندیدم که بخوام ادامه ندم ولی ته دلم حس میکنم که لایق فرد بهتراز اینها هستم و میخوام پشرفت کنم تا افراد سطح بالاتری در اینده وارد رابطه و ازدواج بشم فقط مشکل خودمم که نمیتونم رابطه عاطفی و احساسی شروع کنم حداقل الان تو این سنم که به نظرم زوده. لطفا راهنماییم کنید واقعا نمیدونم چیکار کنم قراره بعد دیدار حضوری نظرمو بپرسن که این رابطه ادامه بدیم یا نه؟
اگر شرایط و امادگی ندارید به ایشان بگویید. بهتر است تا اینکه جلو بروید و احساس کنید با اهداف شما مناسبتی ندارد
سلام. من دو سال و نیم پیش بدون هیچ شناختی، از دختر همسایهمون خوشم اومد و بدون اینکه مطرح کنم و باهاش حرف بزنم و آشنا بشم، آروم آروم و کاملا یه طرفه بهش علاقهمند شدم. بعد از چند ماه بالاخره باهاش حرف زدم و اونم قاطعانه جواب نه داد. یکی دو بار دیگه هم (به فاصله سه، چهار ماه) باهاش حرف زدم و هر بار باهام سرد رفتار کرد و جواب نه داد و حتی حاضر نشد یه آشنایی کوچیک داشته باشیم. هضم کردن این جواب منفی برام خیلی سخت بود. سعی کردم فراموشش کنم و اونم چون کنکوری بود، یه شهر دیگه قبول شد و دیگه ندیدمش تا چند ماه پیش که دیدمش و به هم ریختم و دائما ذهنم درگیرش بود ولی سعی کردم بیخیالش شم و بهش پیام ندم. گذشت تا همین چند روز پیش که دوباره دیدمش و اینبارم یادش افتادم و به هم ریختم. جواب منفیش برام تبدیل به یه عقده شده. علت جواب ردش هم به قول خودش این بود که میخواد مهاجرت کنه و دوست داره توی مسیر شغلی ای که در نظر داره، با کسی آشنا بشه. حالا به خودم میگم شاید نظرش تغییر کرده باشه و بهتر باهام رفتار کنه.
به نظر شما باید چی کار کنم؟ فراموشش کنم یا باهاش حرف بزنم و دوباره غرورم رو خرد کنه؟؟ این علاقه از اول اشتباه بود؟؟
خسته ام از این همه تنهایی و فکر کردن و غصه خوردن…
ضمنا من بیست و چهار سالمه، ایشونم سه سال از من کوچیکتره.
شما بغلط جواب منفی او را مساوی بد بودن و بی ارزش بودن خود دانستید و برای همین ناراحت هستید. در حالیکه رابطه مسابقه نیست که در ان برنده یا بازنده شویم . ما قرار است با کسی ارتباط برقرار کنیم که مناسب و متناسب من باشد. مانند کفشی که شاید به پای من بخورد یا نخورد. هیچکدام نشانه بد یا خوب بدن سایز پای من نیست.
اگر فکر می کنید راهی برای حل مشکلی که او بیان کرده دارید به او بگویید. اگر فکر می کنید دلایل اصلی او چیز دیگری است که به شما نمی گوید بهتر است دیگر با او ارتباطی برقرار نکنید و سعی کنید او رانبینید
ممنون آقای دکتر
به نظرم دختر مغروریه. آخه حتی حاضر نمیشد یکم با هم صحبت کنیم و آشنا بشیم. احتمال میدم که بازم سرد رفتار کنه و برای علاقه ام ارزشی قائل نشه. به نظرتون اگه دوباره باهاش حرف بزنم خودمو کوچیک کردم؟
کوچک شدن در ذهن شما است. کسی با اینکار کوچک نمی شود
سلام دکتر من ۲۲سالمه ۳سال تو رابطه عاطفی بودم وپارتنرم ۲۷سالشه عاشقانه دوستش داشتم اونم من و دوست داشت و به تمام خانوادش معرفیم کرده بود و همیشه حرف از آینده مون میزد حدود ۵ماه اخیر وسط روزای خوب میگفت برو دنبال زندگیت و من فکر میکردم میتونم ولی تا کی میخوای عمرتو تلف کنی و حیف تو هست و از این حرفا پارتنرم ترنس بودن و تو این ۳ سال تمام کارای مجوز و عمل رو انجام داد و ۲ تا عمل اول رو هم انجام داد و من تمام روز ها عاشقانه کنارش بودم و لحظه ای تنهام نذاشتم همیشه بهش امید میدادم و. از آینده و ازدواجمون میگفتیم تا این ۵ماه اخیر هر ۲ هفته میگفت برو دنبال زندگیت من باز حرف میزدم و دوباره خوب میشدیم میگفت قول میدم دیگه حرف جدایی نزنم مگه میتونم باز یه بهونه جور میکرد حتی به دروغ گفت خیانت کردم که من ازش متنفر شم من به شدت احساساتی و وابستم و شب و روزم با گریه یکی شده بود دوباره گفت عمل آخرم انجام میدم و دیگه باید رسمی شیم قول میدم مراقبتم باز ۱هفته بعد یهو فرارو کنسل میکرد میگفت برو دنبال زندگیت من میدانستم رو حساب استرس و تردیدش برای عمل آخر و کلیسای پیام میدادم و زنگ میزدم و مثل یه مادر روحیه میدادم با این که خودم داغون بودم حتی جفتی گریه میکردیم خوب میشدیم تصمیم جدی برای عمل آخر و بعد نامزد شدن باز یهو یه روز گوشی جواب نمیداد و پیام که دیگه حوصله خودمم ندارم شرایطم جور نیست عمل خوب در نمیاد و نمیتونم برو مثل بقیه خوشبخت شو من باز زنگ میزدم پیام های طولانی که خوب میشه تموم میشه خوشبخت میشیم آخرین بار گفت من چقدر اذیتت کردم فردا میام پیشت میریم بیرون منم نوبت دکتر عمل آخرم گرفتم شب کلی. پیام عاشقانه و امید فرستادم ضبحم گفت سلام عشقم و دوست دارم و یهو از ظهر به هیچ پیام و زنگی جواب نداد من داشتم میمردم از گریه از غم که بازم تکرار …تا حدود ۳۰بار زنگ زدم و جواب داد داد زد بله؟بهم دیگه!نمیخوام ادامه بدم ۳سال بود تموم شد رفت برو دنبال زندگیت به تو ربطی ندارد من کجام ..و تموم شد پای تلفن….
وقتی باهام خوب بود عاشقونه نگام میکرد برام همیشه کادو میخرید ولی روزایی که بد میشد دلش اصلا رحم و عشق نداشت من حتی چند روز اخیر خودکشی کردم متاسفانه چون ۲۰بار زنگ میزدم جواب نمیداد میگفتم باید با یکی حرف بزنم جواب نمیداد و من این حماقت و کردم بازم بعدش که یه روز خوب بودیم و فهمید زیاد ناراحت نشد و راجب این حرف نزد همین فقط میگف برو دنبال زندگیت یه رابطه ای بوده تموم شده به چه زبونی بگم دیگه نمیخوام ادامه بدم …و تمو
رفیقم شده بود …تقریبا با دوستام ارتباطی نداشتم چون همیشه میگفت خودم رفیقام خودم عشق اول و آخرتم ولی خودش رفت تنهام گذاشت…
فقط وقتایی که بد میشد میگفت میخوام تنها باشم حوصله ندارم برو دیگه دنبال زندگیت من بهت خیانت کردم من فلان کردم چرا متنفر نمیشی هرکس انقد زنگ زده بود ج نداده بودم میرفت
آخرم این جوری داد کشید بفهم برو به من زنگ نزن در حالی که صبحش گفته بود سلام عشقم دوست دارم:)
من مثل خودم تا حالا ندیدم آنقدر عاشق انقدر دلبسته و وابسته من مثل یه مامان که عاشق بچشه همیشه مراقبش بودم لحظه ای بهش بدی نکردم خودشم همیشه میگفت من اذیت کردم تو هیچی کم نذاشتی هی که فاز رفتن میگرفت میگفت بعد تو هیچ کس و کنارم نمیبینی میخوام بشکنه پای کسی که بعد تو بیاد ولی برو دنبال زندگیت
و مثل یه تیکه سنگ صدای گریه هامو نشنید و حال بدمو ندید و رفت
اولین عشقم بود ما حتی حلقه گرفته بودیم برای هم به همه میگفتیم نامزدیم من چجوری با رفتنش و این نامزدیش آروم شم…من که گفته بودم همه جوره کنارم …چرا رفت…
متاسفم از آنچه گفتید.
مقاله تله ایثار را در سایت مطالعه کنید. باید دلایل وابستگی و عشق خود را به او درک کنید تا راحت تر از این رابطه خارج شوید.
سلام عزیزم اون عشق یه طرفه بوده اون بهت علاقه نداشته به نظرم زودتر خودتو از شراین رابطه ی لعنتی رها کن
…
سلام دکتر وقتتون بخیر من ۲۳ سالمه یکسال پیش از خیابون رد شدم ی پسر بهم شماره داد ک از هر نظر با ایده ال های من یکی بود باهم صحبت کردیم دوبارهم باهم بیرون رفتیم و تو این دوبار بیش از حد بهم نزدیک شدیم و همه چیز اوکی بود تا روز بعد از قرار دوم یهو سرد شد انگار دیگ پیام یا تماسی از طرف اون نبود چند روز یبار از طرف من بود ولی مثل همیشه حرف میزد تا اینکه تقریبا بعد دو هفته گفت ک ما شرایطمون بهم نمیخوره و دیگ جواب نداد و رفت.من واقعا وابسته شده بودم و تمام این یکسال هروزو شب گریه میکردم و همش ب خودمون فکر میکردم و دلتنگ بودم ولی شماره همو داشتیم گاهی استوریامو سین میزد منم همینطور ولی هیچ پیام یا تماسی باهم نداشتیم تا اینکه بعد یکسال من زنگ زدم و گفتم نتونستم فراموشت کنم با اینکه انتظار نداشتم ولی اون مثل همیشه خوب رفتار کرد و گفت منم دلتنگ بودم و زودتر زنگ میزدی و قرار گذاشت ببینیم همو بعد ی هفته اومد همو دیدیم و برام هدیه گرفته بود و باز بیش از حد بهم نزدیک شدیم و دوباره روز بعد از قرار گف من شرایط و مود تو رابطه بو نو ندارم گفتم چرا اول نگفتی گف منم دلتنگت بودم بهش گفتم از نبودش چقدر اذیت شدم و حسمو گفتم اونم گف منم دوست دارم ولی شرایطشو نداریم باهم باشیم و الان نمیخوام تو رابطه باشم و رفت
توی پیجشم یسری شعرا از دلتنگی و حرفای عاشقانه ای هس ک انگار خیلی قبل تر ها عاشق بوده و نرسیده یا نشده یا اینکه همینجوری خوشش اومده گذاشته تو پیجش حالا نمیدونم
واقعا نمیفهمم این رفتارا چ معنی میده
منم قصد ادامه ندارم چون نمیتونم اعتماد کنم دیگ ولی واقعا دارم اذیت میشم چون خیلی دوسش دارم و یکسال سعی کردم فراموشش کنم نتونستم باز منو ب خودش نزدیک کرد و یهو پس زد
و اینکه میخوام بدونم دلیل این رفتارا چی میتونه باشه
ذهن پسر با دختر متفاوت است. رابطه جنسی با یک فرد جدید مسلما جذاب است. پسر دلش می خواهد همه را داشته باشد اما بمعنای تعهد و پایبندی نیست. باید در هر رابطه ای وارد می شود حداقل 6 ماه صبوری کنید گفتگو کنید معاشرت کنید و بعد جدی شوید
سلام عزیزم نباید باهاش رابطه ی جنسی برقرارمیکردی الانم ناراحت نباش اون رفته دیگه برنمیگرده به فکر یکی دیگه باش
سلام وقت بخیر آقای دکتر من چند وقته دچار وسواس فکری شدم الان 7 روزه قرص سرترالین میخورم ولی حالم بدتر شده وسواسم بیشتر روی شستشو ی دستها و حمام رفتن و لباس پوشیدن هست من چشمام ضعیفه و برای همین عینک میزنم ولی جدیدا روی عینک هم وسواس پیدا کردم
قبلا اینجوری نبودم توی دوران خدمت سربازی وسواس نداشتم از وقتیکه خدمت تموم شده خیلی فکری شدم توی خودمم اعصابم زود بهم میریزه نمیدونم باید چکار کنم.
کتاب خودیاری برای درمان وسواس را از فروشگاه سایت تهیه کنید و مطابق ان عمل کنید
سلام وقتتون بخیر من ۲۰ سالمه از ۱۶ سالگی عاشق یک نفر شدم یک ماه با هم دوست شدیم ولی جدا شدیم بخاطر اینکه گفت نمیتونه چون عشق درس و خیلی آدم گوشه گیری بود و مامانش راضی نبود بعد از چند ماه پیام داد و پیشنهاد داد رفیق باشیم منم چون خیلی عاشقش بودم و نمیخواستم از دستش بدم یا ازش بی خبر باشم قبول کردم و سه سال رفیق موندیم البته تو این سه سال من بالای ۱۰۰۰ بار اعتراف و ابراز علاقه کردم اما اون همش ردم کرد بعدش یک روز بهش پیام دادم گفتم که میخوام از عشقم بهت دست بکشم و این ها چون خیلی آسیب دیده بودم تویی اون سه سال اونم گفت باشه بعدش دیگه بهم پیام ندادیم تا ۱۰ ماه پیش پیام داد گفت همو ببینیم و فلان چون یک رابطه دوستی داشتیم منم قبول کردم و همو دیدیم بعدش دیدم رفتارش عوض شده و این ها که بعد از دو هفته بهم درخواست دوستی داد منم چون اون دو هفته فهمیدم هنوز بهش حس دارم قبول کردم همه چیز تویی دوستی ماه تویی این ۹ ماه لب نقص بوده از ابراز علاقه و همه چیز و اون هیچ کم و کسری نذاشته و این نکته هم بگم که بخاطر دانشگاهش اون پیشم نیست و ای هم دوریم و اون خیلی احساسی و بهم فشار میاره سر همین دوری من سعی میکنم کنار بیام مشکل الان اینه که یک ماه گذشته من خیلی حالم بد شده و بهم فشار اومده و انگار خسته شدم دیگه نمیدونم چیکار کنم وقتی بهم ابراز علاقه میکنه یا چیزی و مثل قبل رفتار میکنه من دیگه ذوق نمیکنم خوشحال نمیشم حتی گاهی عصبانی میشم و حتی فکر جدایی هم ت سرمهست اما هنوز دوسش دارم و نمیدونم باید چیکار کنم خیلی سردرگمم نمیدونم جدا شم یا ادامه بدم دوست دارم باهاش حرف بزنم و ازش فرصت بخوام تا ب خودم بیام اما آدم منطقی نیست و بهم گوش نمیده میشه کمکم کنین چیکار کنم چون مقداری هم حس عذاب وجدان دارم وقتی بهم ابراز علاقه میکنه و من مثل قبل نیستم 🙂
مقاله تله رها شدگی را در سایت خوانید. احتمالا دچار تله رها شدگی هستید
ببخشید درمانی هم داره ؟
و اینکه الان من باید چیکار کنم من خیلی از لحاظ روحی الان داره ضربه میخورم چون هم عذاب وجدان دارم چرا مثل قبل نیستم هم فشار رومه و نیاز به تنها بودن دارم ولی از طرفی هم نمیخوام اونو ناراحت یا شکسته بکنم چون اون بشدت آدم وابسته ای و درک منطقی ندارع که ازش زمان برای خوب شدن بخواد و فشار میاره برعکس
با روانشناس گفتگو کنید
سلام اقای سنایی
من ۱۹ سالمه. یه سالو نیمه با یه دختری تو مجازی اشنا شدم. که اولین رابطه عاطفیم بود. رفته رفته بهم علاقه پیدا کردیم و خیلی خیلی شدید وابسته شدیم. چند روزی هست کات کردیم اونم تو اوج خوشیمون. و فقط به یه دلیل. اونم اینکه فاصلمون از هم خیلی زیاد بود و تو این یه سالو نیم کلا یبار همو دیدیم از نزدیک. روزو شب باهم چت میکردیم یه روز نبود که چت نکنیم. خیلی باهم اوکی بودیم
بعد قطع رابطه خیلی ضربه روحی خوردم حتی بفکر خودکشی افتادم چون واقعا از غم اینکار کمرم شکسته
لطفا راهکار بدین بهم بگین چیکار کنم مرسی ازتون
بهتره مدت زمان جدایی را تحمل کنید. بتدریج حال شما بر می گردد و بهتر می شوید. طبیعی است که حال شما بعد جدایی بد شود. مراحل مقاله به شما کمک می کند این دوره زودتر تمام شود
سلام آقای دکتر
من پسری ٢۴ ساله ام. تقریبا دو و نیم سال پیش به دختر خانمی که همسایهمون بود و سه سال از من کوچیکتر بود دل بستم و بعد از چند بار حرف زدن و تلاش کردن نشد ازش جواب مثبت بگیرم. چون کنکور داشت ترجیح دادم چند ماه یه بار بهش پیام بدم و باهاش حرف بزنم و راضیش کنم ولی نشد. آخرین بار یک سال پیش باهاش حرف زدم و قبول کردم که نمیشه با هم باشیم و تصمیم گرفتم بیخیال شم. تو اون مدت با یکی از همکلاسی های دانشگاهم که دختر بود و ایشونم سه سال از من کوچیکتر بود ارتباط دوستانه داشتم ولی حرفی از رابطه و علاقه نبود تا این که برای بار آخر از دختر همسایهمون جواب منفی گرفتم. یک ماه بعد از اون قضیه احساس کردم که دارم به همکلاسیم حس پیدا میکنم و بهش گفتم و جواب رد داد. با کلی صحبت راضیش کردم که با هم باشیم و قبول کرد ولی گفت هیچ حسی به خاطر جدایی ای که به تازگی تجربه کرده بود به من نداره. و اینم گفت که فعلا وارد رابطه احساسی نشیم تا وقتی که به قول خودش حس من (امیر) زیاد بشه و بتونه به حسم تکیه کنه. یک سال از این حرفا گذشت و تو این مدت بارها از همدیگه جدا شدیم و به هم برگشتیم. کلی دعوا، تنش، سوتفاهم و حتی بی احترامی تجربه کردیم و بازم به هم فرصت دادیم. تاکید میکنم که هنوزم با هم رابطه احساسی نداشتیم ولی دائما با هم چت میکردیم. البته هیچکدومون با کس دیگهای رابطه نداشتیم و یه جورایی منتظر بودیم تا علاقه دو طرفه بشه و بعد شروع کنیم. اون دائما حس میکرد که علاقه من به اندازه کافی زیاد نیست. شایدم حق داشت چون خودمم حس میکنم علاقه ام کافی نبود. مثلا اوایل جدایی برام سخت بود ولی هرچی جلوتر رفتیم جدایی برام راحتتر شد. یا مثلا به راحتترین شکل ممکن ازش دلخور میشدم و قضاوتش میکردم و حتی توی دلم بهش فحش میدادم ولی بعد که آروم میشدم و دلخوریم حل میشد همه چی اوکی میشد. حدودا چند ماه پیش به این نتیجه رسیدم که انگار قرار نیست حسم بیشتر بشه و انگار داره کمتر هم میشه! این بود که تصمیم گرفتم برای بار آخر کات کنم ولی چند روز قبل از اینکه چیزی بگم بهم گفت که بهم علاقه مند شده! و من تصمیم گرفتم که به هردومون یه فرصت دوباره بدم و برای اولین بار یه رابطه احساسی رو تجربه کنم. چیزی که برام عجیب بود این بود که انگار کور شده بودم و چشمم روی اختلافاتمون بسته شده بود! چند روز بعد از شروع رابطه با اولین دلخوری، متوجه شدم که احساساتم متعادل شده. حس کردم که علاقه اون بیشتر از منه و عذاب وجدان گرفتم که نکنه من نتونم اونقدری که لازمه عاشقش بشم. تقریبا یه هفته بعد از شروع رابطه قضیه رو تموم کردیم و من حتی ذره ای ناراحتی توی قلبم نداشتم بلکه حتی خوشحالم بودم که نیازی نیست عذاب وجدان داشته باشم. با گذشت چند ماه از اون قضیه حالا دارم به خودم میگم که چرا قضاوت هام رو کم نکردم تا حسم بیشتر بشه یا چرا از میزان دعواهامون کم نکردم تا بیشتر علاقه مند بشم. حتی بعضی وقتا به خودم میگم نکنه با ادامه رابطه، علاقه ام بیشتر میشد و شاید عجله کردم یا این که نکنه الکی به خودم میگفتم حسم کمه تا بیخیال رابطه بشم!! خلاصه که خیلی فکرم درگیره و شدیدا نیاز به کمک دارم.
به نظر شما باید چی کار کنم؟ بهش برگردم و اشتباهاتم رو جبران کنم یا برای همیشه بیخیال شم؟؟
نکته مهمی که باید بدانید ان است که سن شما و ایشان سن تجربه کردن و آزمایش و خطا است. شاید قرار است چندین بار تجربیات مختلف داشته باشید تا بتدریج اولا خود را بشناسید و در در ثانی نحوه تعامل را یاد بگیرید. بنابراین خود را ناراحت نکنید. از این قضایا بسیار اتفاق می افتذ در زندگی شما
بیشتر نگران اینم که بعدا حسرت بخورم و به خودم بگم چرا برنگشتم. از طرفی هم دوست دارم فراموش کنم و یه رابطه بهتر رو تجربه کنم ولی نمیدونم کدوم تصمیم درست تره. چند ماهه که دارم فکر میکنم ولی به هیچ نتیجهای نمیرسم…
آقای دکتر کجایی شما؟!
سلام آقای دکترخسته نباشید
من و دوس پسرم الان یسالونیمه ک رل زدیم
همودوس داریم اون اول ماه ک باهم بودیم اومد با مادرم صحبت کردو گفت ک قصدش خیره مادره خودشم درجریانه برادرش اینا به کنار
چنروز پیش رفیقم ک رل رفیقه دوستپسرمه
همکلاسیمم هست دختره بم زنگ زد گفت ک هنوز تو رابطه ای چون قبلن هروقت دلخور میشدم از رلم بارفیقم دردودل میکردم
زنگ زد رفیقم گفت هنوز رلی فلان گفتم اره گفت یکی بود میخاستم باهاش رل بزنی پولدارن فلان گفتم نه من رلمو دوس دارم .
بعدش گفت که اینطور رل تو قبلن ک شیراز رفته بود با یکی رابطه جنسی برقرار کرده و خیلی چیزا
این درسته ک رلم شیراز رفته بوده با رفیقش
ولی اومد اینارو گفت رابطه و اینا من گریه کردم داغون شدم ولی حس میکنم رفیقم راست میگه چرا باید بهم دروغ بگه بعد بهم گفت ک به رلت نگی که من گفتم غیره مستقیم بهش بفهمون ک اینو فهمیدی .
بعدش بهش گفتم از کجا فهمیدی گفت رلش بهش گفته چون رلش رفیق صمیمیه رلمه منم ازینجا مطمعن شدم
من اینو مستقیم ب رلم گفتم گفت دروغه رفیقای رلمم گفتن دروغه
رلم به رفیقم زنگ زده گفته ک تو رابطمون دخالت نکن خودش گفته ک اینجوری گفته ب رفیقم
منکه ب دوستم پیام دادم گفتم رلم گفت دروغه حرفات گفت نمیخام راجب این موضوع حرف بزنم حس میکنم رلم تهدیدش کرده یا ترسوندتش
ازینورم رفیق صمیمیه رلم قبلن با یکی از دوستام رل بود گفته بود رفیقم با یه شیرازی رله ینی رل منو گفته بود درحالی کاون بامن بود
به دوستش گفتم چرا اینجوری گفتی مگه بامن رل نیست گفت شاید دوستم نمیخاد بفهمه تو رابطست اما چربطی داره قشنگ منو پیچوند
ازینورم رلم رفته بود شیراز اخلاقش عوض شد اومد گفت میخام برم اونجا کار کنم فلان
خودشم رفیقم گفت رل من با خاهره رفیقش رابطه داشته شیراز رلم گفت من حروم زاده نیستم رفیقاشم گفت همچین چیزی نیست
بخدا نمیدونم حرف کیو باور کنم رلمو ک دوس داریم همو یا رفیقمو ک باهاش دوست بودم دوسال ؟؟
نمیدونم چیکار کنم آقای دکتر میشه کمکم کنید خاهشا!!؟؟
من کنکوری هستم هدف دارم موقع درس خوندن حرفای دوستم ک پشت اون گفته یادم میاد هی باخودم میگم نکنه راس میگه زهنم داغون شده
ازینورم منو رلم همو دوستداریم خیلی بهم امید میده ک درساموبخونم به هدفم ک دندون پزشکی برسم اصلن بهش نمیخوره همچین کاری کنه بام
حتی ب مامانمم گفتم ک رفیقم پشت رلم اینارو گفته مامانم کفت رفیقت دروغ میگه
توروخدا شما یچیزی بگین خسته شدم از فکر کردن که کی راس میکه کی دروغ حرف کیو باور کنم رفیقم راست میگه یا رلم ؟؟؟
آقای دکتر کمکم کنین(:
بهتره این افکار رو از ذهنت دور کنی. اگر مواردی دیگر بود که مطمئن بودی دربارش تصمیم بگیر. بر روی شک نمی شود تصمیم گرفت
سلام و عرض ادب خدمت جناب آقای دکتر سنایی ارجمند
در صورت امکان به سوال بنده جواب بدید
بنده هم اکنون ۱۷ سالم هست این رو خدمتتون عرض کنم که ب ثبات شخصیتی نسبی ای رسیدم و معیارم برای انتخاب فرد مورد نظرم و هدفم برای آینده م کاملا مشخصه
من یک دختر خانومی رو ک ایشون از من ۱ سال من کوچیک تر هستن رو بهشون علاقه مند هستم ایشون یک فامیلی دوری هم با بنده دارند که سالی چند باری میبینمشون
حدود سه سال پیش با ایشون رفتیم بیرون البته این طوری که تنها باشیم خیر ن سرمون این اجازه رو می داد اون موقع و دید و نگرش محدود ای که خانواده هایی ایرانی دارند رو قطعا جنابعالی بهتر از بنده بهش آگاه هستید با ایشون وقتی بیرون بودیم توی ی ماشین بنده بدون هیچ حرف زدنی ایشون هم همین طور من با موهاشون و ایشونم بدون هیچ واکنشی فقط بهم تکیه داده بودند البته این رو خدمتتون عرض کنم که این حرکت از طرف بنده یک نوع شاید هیجان دوره و سنی بود که درونش بودم ….
گذشت تا چند روز پیش که ایشون رو مجدد دیدم و ب صورت مداوم ۴۸ ساعت تقریبا باهم بودیم (یک جا حضور داشتیم ) ایشون توی این زمان مرتبط به من نگاه میکردند وقتی هم نگاهشون میکردم چشمشون رو از من می دزدیدن با وجود این که اونجا اصلا سرد نبود مدام میگفتن که سردشون هست البته اونجا فقط من ی پتویی ب عنوان بالش داشتم ک اخرشم بهشون دادم و….
خواستم بفهمم که با کسی هستن یا خیر وقتی سرشون تو گوشی بهشون با شوخی گفتم که ی دو روز مرخصی بگیر و در اختیار خانواده باشید ( دوستان استفاده کنن ) ایشونم با ی خنده خاصی گوشیشو ب سمتم گرفت و دیدم ک یکی از دوستان دخترشون هستن
کلا آدم ای نیست ک اهل کار کردن باشند ولی اون روز توی ی موضوعی ک من باید انجامش میدادم هی از من میپرسید که کمک میخوام یا ن و ….
فردا روز اول نشستیم فیلم نگاه کنیم ایشونم با چند نفر دیگ اومدم ایشون دقیقا پشت سر من نشسته بودند فیلم تماشا میکردیم ک یک لحظه دیدم با ناخونشون تخمه ای ب ساعدم چسبیده بود رو برداشتند با تعجب برگشتم و ازشون سوال کردم داری چیکار میکنی و ایشون فق خندیدن و…..
شب همون روز م دیدم توی حیاط دارن با تلفن حرف میزنن خودمم ی جور نگران شدم ک طرف پسر باشع و این حرفا با دو تا دیگ از پسرای فامیل داشتیم می رفتیم بیرون ک ازش پرسیدم با کی داری حرف میزنی مگ مرخصی نگرفتی ک گوشیشونو دوباره بهم نشون دادن دختر خالشون بود وقتیم داشتم از در حیاط بیرون می رفتم شنیدم ک به ایشون گفتن ک داره میره بیرون منظورم اینه شاید در مورد منم با ایشون حرف زده باشه
خیلی طولانی شد ولی فکر کنم نیاز بود
جسارتا جناب آقای دکتر
بنده به ایشون وقتی دیدیمشون یا از طریق مجازی پیشنهاد بدم چون واقعیتش همون دو روزیم ک باهم بودیم غرورم اجازه نداد و الان سخت پشیمونم
واقعا نمیدونم چیکار کنم شب با فکر ب ایشون میخوابم
ایشون شدن تمام انگیزم برای درس خوندن و قبولی تو پزشکی
مرسی ک تا اینجا خوندنین ❤️
بله احتمال زیاد ایشان منتظر اقدام شما است. اما اینکه این دوستی در این سنین به نتیجه خوبی برسد یا نه موضوعی جداست
واقعیت ش ب این نتیجه رسیدم تخیلش بیشتر کمک ب درس خوندم میکنه تا خودش تا کنکور ۱۴۰۳ صبر بکنم بهتره فکر کنم نتیجشم معمولا از طرف پسر مشخص نمیشه مگ؟! چون معمولا دخترا ب ازدواج فکر میکنن و….
سلام وقت بخیر اقای دکتر ، من ۲۲سالمه ۵ساله که با پسری همسن خودم که دوماه کوچیکتره دوستم ،دو سال از رابطه ما یک طرفه بود در صورتی که شروع رابطمون با درخواست خودش بود اما بعد دو سه ماه متوجه شدم با دخترای دیگ ارتباط داشته از جمله ارتباط جنسی منتها من به شکل بیمار گونه ای وابسته ایشون شدم و خیلی دوسش داشتمو ازط دور نشدم … بعد دوسال یهو عوض شد و به شدت بهم علاقه پیدا کرد و کاملاا این علاقه و عشق رو حس میکردم و اوایلش تا حدود یک سال روم خیلی حساس بود تا رفته رفته حساسیتش بهتر شد و مطمئنم تو این ۳سال بهم هیچ خیانتی نکرده منتها چند ماهی هست که حس میکنم دیگه مثله قبل نیس باهم بیرون میریم خوش میگذرونیم ولی مثله قبل نیست و حتی میگه عشق بنظرم الکی بعد من تعریفمو از عشق بهش گفتم ،گفت همه این چیزایی که تو داری منم دارم برا طرف مقابلم،ولی خسته کننده میشه برام و از ادما خسته میشم نمیدونم چرا حالا چه دختر باشه چه پسر حالاا میخواستم بدون الان چیکار باید کنم چه واکنشی نشون بدم چرا اینجوری میگه
ایشان بر اساس حال و خلق خود با شما بد یا خوب می شود. وقتی نیاز دارد خوب می شود و بالعکس.
البته در این سنین روابط معمولا ماندگار نیست و افراد بر اساس کنجکاوی در رابطه می روند. نکته ای که او نیز اذعان کرد که تکراری شده و…
بهتر است وقت خود را تلف نکنید و از رابطه خارج شوید. تا زمانی که جدی نشد برنگزدید
این بنده خدا معتاده قرص نشده ؟؟ از رفتارش چیزی مشکوکت نکرده ؟؟
سلام دکتر خسته نباشید
من 19 سالمه
مدت 1 سال و نیمه که مجازی با یه نفر اشنا شدم
واقعا منو تغییر داد وبشدت مهربونه و همو دوست داشتیم
و کاملا با هم بی ریا و راحت بودیم
الان یک ماهه که میگه میخوام تنها باشم کلا رابطه رو نمیخوام نه فقطط با تو بلکه کلا نمیخوام
کات میکنه سرد رفتار میکنه ولی میدونم ته دلش میخواد منو
وقتی 4 5 روز نبودم خودش پیام داد گفت میخواستم حالتو بپرسم خداحافظ
بنظرتون چه کار کنم؟
احتمال دارد بخاطر عذاب وجدان حال شما را پرسیده است. شما هم خیلی رسمی جواب دهید و ادامه دار نکنید
سلام دکتر جان شش سال با یه آقایی دوست بودم قصد ازدواج نداشتیم هر دو مطلقه بودیم سه هفته پیش سر حرفای بیخودی بحتمون شد پیامی کات کردیم الان من مریض شدم هر چه پیام میدم التماس میکنم جواب نمیده در ضمن واتساپ تلگرام مسدود شدم میخوام برگرده چکار کنم و هر دو همسن هستیم
باید هیچ پیامی ندهید تا مدتی زمان بگذرد. هرقدر بیشتر اصرار کنید او بر جواب ندادن بیتر مصر می شود
سلام . ممنون از گرداوری مطالب .دختری هستم 31 ساله که حدود یکسال با یک پسر 35ساله در ارتباط بودم . و کاملا اگاهم که این رابطه سمی بوده . اوایل رابطه همه چیز بسیار رویایی بود و باعث وابستگی شدید من به این شخص شد . این تایم رویایی حدود 5 ماه بیشتر طول نکشید اما بعد از ان همه چیز خراب شد و علت هم از نظر این اقا اخلابد من بوده . این اقا بسیار خودپسند هست و شکاک هم هست و ویژگی های بد دیگری هم داره . خیلی مشکلات دیگه بین ما بود و من با وجود اینکه میدونم اعتماد به نفس و عزت نفس و حرمتم از بین داره میره باز میل برگشت و ارتباط با این اقا دارم . نمیدونم چطور خودمو از این باتلاق رابطه سمی نجات بدم و فکرمو ازاد کنم همه ابعاد زندگیمو تحت تاثیر گذاشته شغلم و زندگی روزمره و … .
طبق دستورات مقاله بهبودی بعد از قطع رابطه عاطفی عمل کنید
با سلام و خسته نباشید همچین موردی برای منم اتفاق افتاده و با اینکه ابتدای رابطمون بهم قول دادیم نسبت بهم صادق باشیم اما متاسفانه به قولی که دادن پایبند نبودن و با اینکه می دونستم با شخص دیگه در ارتباطن اما قبول دار نمی شدن و این کارشون چندین بار تکرار کردن و بعد ی مدت بخاطر ی اتفاقی که من نقشی نداشتم کاملا منو نادیده گرفتن و دنبال انتقام بودن ک بعد چندین ماه اون همه فشار عصبی با همون اقا کنار امدن و این ازم پنهون می کردن و تا چیزی می گفتم مقصرم می کردن الانم که خودشون کات کردن چون اخر موضوع در نظر می گیره و کاری به اینکه چرا اینجوری شد نداره بنظر من صادقانه حرف زدن خیلی مشکلات حل می کنه تا اینکه کسی مقصر بدونیم
جایگزین پیدا کن خودبه خود برات عادی میشه
سلام آقای دکتر وقتتون بخیر ممنون از وقتی که برای راهنمایی و افزایش آگاهی ما قرار میدهید درود بر شما
پسری 25 ساله هستم با خانمی ( محترم و خوب ) که چند سال بزرگتر از بنده هستن 16 ماه در ارتباطم، کیفیت ارتباط ما از لحاظ عاطفی خیلی نیست (من اجازه نمیدم زیاد بشه) چون از رفتار های ایشون متوجه شدم که به دنبال ایجاد عشق و رابطه نامحدود زمانی اند البته حق هم دارند به عنوان یک انسان که تجربه کننداین حس رو
ولی به دلیل سن ایشون و سایر مسائل به ازدواج ختم نمیشه این رابطه.
بنده به صراحت به ایشون بار ها گفتم از ابتدا تا کنون که من در آینده ازدواج میکنم با شخصی که شرایطش با من منطبق و مورد تایید خانوادم باشه و تموم کنیم به نوعی بدون دلخوری و به دنبال منفعت بردن ( لذت جنسی) نیستم به نوعی گرچه این نیاز هم وسوسه کننده است درونم دادگاه میشه
بدون دروغ و تعارف
ایشون قبلا با شخصی 4 سال در ارتباط عاطفی شدید بودند و پس از اون صدمات جسمی و روحی داشتند .که به نوعی افکاری از جنس نگرانی میاد برای من که سناریوی اشتباه گذشته در آینده تکرا نشه . نکته بعد زبانی میگن که مشکلی نیست در ارتباط باشیم و لذت ببریم و توافقی تموم اما رفتارشون اصلا اینو نشون نمیده اصلا، بارها عشق رو گفتن به اشکال گوناگون.
سوال خواسته اصلی ایشون رفتار و اعمالشون هست درسته ؟
خواستم بدونم راه درست رو انتخاب کردم ؟
راهنمایی بفرمائید لطفا
ممنون از شما
مسلما ایشان امیدوارند نظر شما عوض شود در طول زمان
او به شما دل بسته است. هر قدر زودتر رابطه تمام شود اسیب کمتری بهمراه دارد
سلام آقای دکتر خسته نباشد
من دختری 25ساله هستم که سه سال ازدواج کردم و خیلی هم همو دوست داشتیم ولی همسرم از همون ابتدا تو مشکلات زندگی همش کم میوردو گریه میکرد میگفت دیگ نمیتونم تا خواهر و خاله اش از لحاظ مالی بهش کمک بکنند چون پدر و مادرشون فوت شدند از اول دهن بین بود و توی دعوا میرفت فوری به خاله اش و خواهرش از من میگفت بد میگفت از لحاظ مالی هم در حد متوسط بودیم من دختریم ک تو شرایط سخت درک میکردم و فشار مالی نمی اوردم بهش .ولی خیلی ظاهر بین بود همش دوست داشت بدون زحمت هرچیزی رو بدست بیاره غذای خوب همیشه باشه ووو.. ولی تو این سه سال نزدیک چهار پنج تا شغل عوض کرده تو تایم بیکاریش هم بازی میکرد زیاد .. تو این سه سال نزدیک 100میلیون ضرر رسونده ..خونه رو فروخته مغازه زده خیلی بدهی بالا میورد و همیشه هم به حرف خواهرش گوش میکرد همیشه هم تو مشکلات خودشو میزد به اینکه حالم خوب نیست یا میخوام برم خودکشی کنم و این حرفا ..سال دوم با زن پسرداییش بمن خیانت کرد چتشون در حد سکس چت بود من متوجه شدم بهش فرصت دوباره دادم بخشیدمش …بعد اینکه خیلی دروغ میگفت بهم سرهرچیز کوچکی ومن متنفر بودم از دروغ ..تااینکه یک ماه بود ک همش میگفت من اگر برم تو چیکار میکنی وو..چون تایم خونمون رسیده بود و هیچ پولی نتونسته بود جور کنه ..ومن وقتی ی روز از سرکار برگشتم دیدم رفته چمدون رو هم بسته رفته ولی فرداش پشیمون شد وبه التماس افتاد من دیگ نبخشیدمش و اونم رفت به دروغ به خانواده اش گفت من غذا درست نمی کنم و بخاطر اینکه سرکار میرم از زیر بار مسولیتهام شونه خالی میکنم بعد فرداش گفت من نمیخوامت واین حرفا من تا الان مشکلاتمو به خانوادم نمیگفتم دیگ حالم بد بود اطلاع دادم و رفتم خونه مادرم بعد متوجه شدم به ی دختر دیگر هم صحبت کردند و اظهار دوست داشتن کردند ولی فقط یکبار بعنوان سرگرمی …با جواب داد به استوری های دخترها منتظر جواب و ادامه صحبت میشد من دیگ نبخشیدم و خیلی رفتارهای اشتباه دیگه که من تصمیم گرفتم جدا بشم چون دیگ اعتماد ندارم ایشون بعد از یک ماه تازه متوجه شدم چه اشتباهاتی کردند ولی هم خودشون و خانوادشان به خاطر غرورشون نمیان خونه ما … من میخوام بدونم من واقعا باید چیکار کنم آیا جدا شدن به نفع منه ؟ باینکه دیگ بهش اعتمادی ندارم ایشون برای اذیت کردن چندین بار زنگ زدن سرکار من که مانع کار کردن من بشن ..که عدم اجازه همسر اعلام کنن ..یعنی ی کارها و رفتاری انجام میدن ک ادم سردتر میشه دیگ خانوادم نمیخوان برگردمیگن جدا بشم ..و این هم بگم خیلی خاله اش دخالت میکنه و نمیزارن خود همسرم تصمیمی بگیره البته هم مقصره چون خانواده اش از اشباهتش مطلع هستند ولی متاسفانه حمایت میکنن .. ممنون میشم نظرتون بدونم.
مشکل خود ایشان است. او متاسفانه در لحظه زندگی می کند و حاضر نیست تلاشی برای بدست اوردن بکند. بر اساس لذت حرکت می کند. شما با او مشکلات زیادی خواهید داشت زیرا مانند کودک بازیگوشی است که باید دائما از او مراقبت کرد. به زبان ساده از او شوهر در نمی اید. بهتر است زودتر از زندگی خارج شوید
سلام من ۳۵ سالمه و تاحالا ازدواج نکردم ودر حال حاضر تنهام ۲ساله ولی شدیدن به موتور سیکلتم وابسته ام توری که العان ۲ هفته است که دزدیدنش اصلا پذیرش اتفاق ندارم باورش سخت و هر روزم بدتر میشم حالا با خودم لج کردم تو لیاقت همچین موتوری رک نداشتی از خواب وغذا افتادم دختر شاه پریون بیاد بگن یا موتور میگم فقط موتور،و این درد سنگینی میکنه و قلبم هر آن براش میتپه،دختر شاه پریون بشینه ترکم
حال ما خوب است ولی شما باور نکنید
سلام آقای دکتر وقتتون بخیر
پنج سال ازدواج کردم چون آشنا بودیم دوتایی صحبت کردیم و به خانواده ها بعد یک ماه اطلاع دادیم اومدن خواستگاری ولی از اول چون واقعا دیوانه وار دوستش داشتم هر چی میگفتم قبول میکردم و فکر میکردم ازدواج کنم باهاش دیگه انگار دنیا رو دادن بعد ازدواج تازه فهمیدم از نظر خانوادگی و فرهنگی خیلی باهم متفاوت دارم واقعا از اول هیچی ازش نخواستم فقط یه عروسی معمولی بعد چند روز که از عقدمون میگذشت گرفت ،وقتی مشهد خونه گرفت همون اول خانواده شو آورد پیش خودش هر جایی میخواستیم بریم فقط با خانواده اش یعنی وقت تنهایی نداشتیم بعد چند ماه جهازیه مو آوردم سریع هم بعدش حامله شدم یعنی شش ماه بعد ازدواج هر میگفتم میگفت میخوای بمون نمیخوای برو خونه بابات چون حامله بودم چاره نداشتم و هر رو سریه چیزی که من بدون دلیل باهم درد میکردم بافامیلش دعواها بین خانواده ها هم از یک طرف بیشتر تنش به وجود میآمد باز هم شوهرم چیزی به روم نمیآورد ولی بعد سه چهار ماه بعد این قضیه شوهرم گفت خودتو بکشی بدرد هم نمیخوریم البته از همون اول هم تو چشاش زوغی واسه بودم کنار من نمیدیدم ،سه ماه ازحرفاش گذشت اون تن داد به خیانت و مدام با تلفن صحبت کردن و دیر اومدن شب و…. حتی بعضی وقتا اصلا حرف نمیزد حوصله اون زندگی رو نداشت و شد موقع زایمان که من از تنش حالم بده بود رفتم روستا پیش مامان چند هفته بعد زایمانم همون موقع گفت منو تو بدرد هم نمیخوریم خودتو الاف من نکن من نرفتم اومدم با بچه کنارش زندگی کنم شاید برگردونمش اما فایده نداشت همون شرایط قبلی ادامه داشت آنچنان صمیمیت و شوقی توی زندگی نبود و بعد یک سالگی پسرم بهم گفت من باهات جایی نمیام هر جا خواستی برم راهشو جدا کرد از من فقط تو خونه هر وقت می اومد باهم بودیم دوتا سال گذشت نگهبانی مجتمع برداشت من از آسایش خودم گذشتم رفتم کنارش همه کار حتی نظافت مجتمع رو باهاش برداشتم همیشه پایه پاشو بودم یه شوقی برگشت به زندگی ازادوپجا بعد شیش ماه اومد بیرون و بعد چند وقت دوباره یه نگهبانی برداشت که مال دولتی بود من آرورا اونجا بودم و خودش میرفت سرکار یک همون جا دوباره حامله شدم و بعد زایمان دومم دوباره گفت بیا جدا بشیم بگم کارای قبلیش رو تو این پنج سال ادامه میداد ولی بتمن رفتار بدی نداشت که سرد بشم خیلی خوش اخلاق بود و همه جوره هوامو داشت اما من مثل دیوونه ها مونده بودم چی بگم شش ماه طول کشید این حرفاش و بلاخره رفت ازدواج کرد منم گفتم من میرم خونه جای تو نمیام جون اونجا زنش بود وبعد یه دوباره آوردم همون نگهبانی باز بخاطر همش اشک میریختم چون شب و روز پیش زنش وبگو بخند داشت الان از اون قضیه نه ماه میگذره و بچه ام نه ماهش بچه اولم چهار ساله اما باهام جایی نمیاد اصلا حرفی نداریم داره واسه زنش خونه میگیره که اون بره اما من باید همین جا باشم چون اون رانندگی بلده ومن نهاوند رو با خودش میبره نظافت راه پله ون توانش رو ندارم اون رو همه جا با خودش میبره اما من همیشه تنها میرمدلم میخواد شرایط بهتری رو تجربه کنم اما نمیدونم چطوری بذارمش کنار و دل به دریا بزنم و جدا بشم خواهشاً کمکم کنید
این زندگی مناسب شما نیست. هر قدر بیشتر بمانید کنار او بی حرمت تر می شوید. اراده کنید که از او جدا شوید.
سلام من با یک دختر دوست هستموواقعا دوسش دارم خیلی باهم گرم بودیم صمیمی اما تازگیا احساس میکنم خیلی سرد شده اصلا احساس دوست داشتن حس نمیکنم خیلی نگرانم که از دستش بدم خیلی دوسش دارم . هروقتم ازش میپرسم دوست داری میگه آره دوست دارم ولی حسش نمیکنم میگم که حال نداری اتفاقی افتاده میگه نه ولی حال ندارم میگه میشه راهنماییم کنید . واقعا بدجور حالم گرفته شده دیگه اون ادم سابق خندان نیستم
شاید باید بین ابتدای رابطه که همه چیز تازه و نو است و ادامه رابطه تفاوت قائل شد
سلام دکتر من و دوس پسرم ۲ ساله باهمیم خیلی دوس داریم همو ولی مادرش اخلاقای خاصی داره و قرار بود ب مادرم زنگ بزنه ولی نزد و منو دوس پسرم باهم بحثمون شد و به خونواده های هم توهین کردیم و به مادرم گفت به دخترتون بگید دیگه به من ن زنگ بزنه ن پیام بده
و من نمیدونم چیکار کنم خیلی دوسش دارم کمکم کنید لطفا
هر رابطه دو طرف دارد.
به او تمایل خود را برای ادامه رابطه اظهار کنید ولی ایشان حق دارد بگوید نه.
سلام دکتر
فقط یه سوال داشتم
اینکه فردی رو خیلی دوست داری از ته دلت ولی هرباز میبینیش باهاش دعوا میکنی و تقریبا تمام روابطتتون رو خودت خراب میکنی
و هربار بعد کات کردن دوباره میگی برگرد
و طرف هم اینقدر دوستت داره ک برمیگرده
ولی دیگه یجایی میگه بسه تمومش کنیم
دوستت دارم ولی از دور بهتره
این یعنی چی که من اینجوریم؟چرا نمیتونم با افرادی ک دوستشون دارم روابط خوب برقرار کنم؟
و اینکه چرا هرسری هی یه خودم میگم نه تو هدف های دیگه ای داری بزارش کنار دو روز بعد تا حده گریه دلت براش تنگ میشه؟
من الان سال کنکورمه و نمیخام خودمو درگیر کنم و شخص مقابلمم گفته که نمیخواد دوباره باهم باشیم و یکم زمان میخواد اونم وقتی من التماسش میکردم ک برگرده
و خب حالا خرروز یهش فکر میکنم
ارتباطمونو قطع کردیم ۳ ماهه ولی انگار کم اوردم
نمیفهمم واقعا دوستش دارم یا فقط حوسه؟
دلایل متفاوتی دارد. با اطلاعات اندک نمی توان دلیل قطعی را ذکر کرد.
ممکن است شاهد دعوا و جنگ والدین بوده ای و این مورد الگوی شما بوده است.
باعرض سلام ووقت بخیرخدمت شمادکترعزیزمن دوماهه باهمسرم به دلیل اجازه نگرفتن ازایشان بعدازظهربه زیارت رفتم وبدلیل بحثاودلخوریایی که ازروزای قبل باهم داشتیم ومقصراصلی همسرم بودن من کمی سنگین بودم باایشان وبهمین خاطربهش اطلاع ندادم که شب خونه نمیام وهمسرم فرداصبح بدون اطلاع من درخونروازپشت قفل میکنه ومیره ازدستم شکایت میکنه که خانومم تمکین نکرده وازالکی رفته به کلانتری گفته دوروزه گم شده وخونوادشم خبرندارن باوجوداینکه من باخونوادم رفتم مشهدزیارت که تاصبح برگردیم حالااین موضوع دوماهه طول کشیده ومنوتوبلاتکلیفی گذاشتن وازسمت اونانه خبری میشه نه زنگی نه پیامی بمن میده حالامن این وسط بایدچیکارکنم ازنظرشماباوجوداینکه همون بنده خدایی که وصلت ماروجورکرده بارهاباهمسرم صحبت کرده که اینقدرازخاهرات حرف شنوی نداشته باش پای زندگیت وسطه امامادرش مثل اینکه گفته بزارین یکی دوماه قهرباشن تاقدرهموبهتربدونن آیابنظرتون من بهش پیام بدم باتمام این کاراکاردرستیه یااینکه بزارم قانونی پیش بره چون فعلاکه اظهارنامه پرکردن که برم تمکین کنم ومن جوابشودادم که چندین باررفتم بادرپشتبندبسته مواجه شدم اما۲۵روزازون نامه میگذره وهنوزخبری نشده میخام راهنماییم کنیددراین خصوص ممنونم
سعی کنید با خود او صحبت کنید. ببینید منظوزش از این کارها چیست. ایا می خواهد شما را تنبیه کند؟ احتمالا منظورش ادب کردن و تنبیه شما است. ببینید با این شرایط می توانید کنار بیایید یا نه
سلام ببخشید من یه دوره ای با یکی دوست بودم بعدا یه حسی ب وجود اومد و همو شروع کردیم به دوست داشتن فرد مقابلم مشکل اعتماد به نفس داشj و از بچگی خانوادش بهش اعتماد نکردن که بخاد رو پای خودش وایسه بعد من بهش ارزش دادم بهش اعتماد کردم و درکش کردم همه چیز خوب شد تا اینکه ب مرور کاری کردم ک حمایتمو از دست داد خیلی تلاش کردیم تا درست کنیم رابطمونو ولی من لجبازی کردم و یه گاردی دربرابرش داشتم و من جایی فهمیدم مشکل از کجاست ک نسبت بهم سرد شده نمیدونم باید چطوری دوباره بهش نزدیک بشم و برگردونمش من واقعا عاشقش هستم فرد مقابلم هم دوستم داره ولی اگر 90درصد دوستم داشته الان 10 درصد دوستم داره حدود سه بار کات کردیم و باز بهم فرصت دادیم ولی دقیقا هر دفعه سر اینکه بهش اعتماد نکردم نسبت بهم سرد شد و پیش زمینه های قبلی که تو رابطمون داشتیم این اواخر هم باز کات کردیم و بهش گفتم اوکی رل نباشیم ولی بزار بهت کمک کنم تا حالت خوب کنم و مشکلتو باهم حل کنیم اونم اجازه داد ولی من نمیدونم باید چطوری دوباره بهش نزدیک بشم و نظرشو جلب کنم و همراهش مشکلی ک از بچگی پیدا کرده رو درست کنم نظری دارید؟
شما دچار تله ایثارگری هستید و عاشق افراد مشکل دار می شوید. حتما با یک روانشناس این مشکل خود را حل کنید. دو مقاله تله ایثار و تله محرومیت هیجانی را در سایت دکتر سنایی مطالعه کنید.
این رابطه اگر بهبود پیدا کنید مناسب شما نخواهدبود
سلام آقای دکتر
من دختری 19 ساله هستم که به مدت 5 ماه با شخصی 31 ساله در تلگرام ارتباط داشتم،این آقا از همون اول به من گفتن که با من رابطه عاشقانه نخواهند داشت و منم قبول کردم،ولی رفتار و حرفاش همیشه مثل یه پارتنر بود.در طی این چند ماه به دفعات زیاد بحث و دعوا داشتیم که البته همش در حد یه نصفه روز بود.قرار بود همدیگه رو ببینیم که پیش نیومد،تا اینکه در دو سه هفته اخیر به شدت سرد شد،ارتباط رو به حداقل رسوند،هر پیام منو بعد از 6,7 ساعت جواب میداد اونم نه مثل همیشه،و من که میپرسیدم مشکلش چیه،همش میگفت که مشکلات دارم،این دو سه هفته به همین روال گذشتتا اینکه من بهش گفتم دیگه رابطمون تموم شده،تو دروغ میگی که مشکل داری، اون هم شروع کرد به گفتن که برادرم با زنش مشکل داره،پدرم چشمشو باید عمل کنه،خودم مریض شدم،بدهی دارم و .. که من گفتم امیدوارم مشکلاتت حل بشه و تمام
الان به شدت بهم سخت میگذره،نمیدونم چه اتفاقی میفته،برمیگرده یا نه ولی من بهش وابسته شده بودم.
بنظرتون راست میگفت؟ من کار درستی کردم؟ نظرتون چیه؟
کاملا کار درستی کرده بودید. ایشان داشت شما را بازی می داد.
این یک بازی قدیمی است که بعد از وابسته کردن عقب می روند تا دیگری را محک بزنند چقدر وابسته شده و می توان روی او کنترل داشت.
بهیچوجه تماس نگیرید با او و اگر تماس گرفت بدانید ممکن است بارها این بازی تکرار شود
سلام دکتر جان من با خانمم که ازدواج کردم چون تو دوران دوستی میگفت ۵تا مهریه میخوام منم بعد ازدواج مجابش کردم که مهریه رو ببخشه و در ازای اون ۳دنگ خرید خونه رو به نامشون بزنم بهد از اینکارم پشیمون شدم چون کارم درست نبود و تو دعواها مدام بحثش رو میکشید وسط که سرم کلاه گذاشتی منم سر همین یک چک ۱میلیاردی به ایشون دادم که اطمینان داشته باشه که من اگر کار ناپسندی کردم بره اجرا بزاره,ما دعواهایی سر خواهر و مادر ایشون سر اذیت های نزدیک ازدواج داشتیم که کینه به دلم مونده بود و اکقرا بعد از خونه مادر ایشون که می اومدم دعوامدن میشد که البته من سریع عذرخواهی میکردم پارسال اواخر سال خانمم به یک ماموریت به عسلویه رفت و اون چند روزی که نبود من به شدت اضطراب داشتم که نکنه طوریش بشه و تا زمانی که هواپیما ایشون در تهران بشینه من حالم اکی نبود,وقتی تهران اومد گفت که همکارم که یک مرد هم بود,میگفت که شوهرت دتره کنترلت میکنه اینقدر زنگ میزنه که ناراحت شدم که چرا این حرف اجازه داده به خودش که به خانم من بگه,امسال مجدد سفر کاری پیش اومد کیش که سر همون موضوع اضطراب نزاشتم بره و تیر خلاصی به مشکلات ما بود,ایشون بعد از یک هفته گفت میخوام ازت جدا بشم,من به هم ربختم کاملا و ضعف نشون دادم که گفت حالا ایندفعه اخر فرصت میدم بهت,ولی بعد ۱ماه بازم اکی نشده بود و میگفت که تو خونه حالم بده,اضطراب دارم مدام و برا همین گفتم ۱هفته بیا برو خونه مامانت منم میرم خونه مامانم حالت بهتر شد میارمت,که عصر اومد خونه چک و سند و شناسنامه و پاسپورت اینا رو برداشت و گفت طلاق میخوام,پیش روانپزشک مشاور که رفتیم گفت ۲ماه فاصله بگیرید و بعد تصمیم بگیرید ایشون قبول کرد تو این مدت ۲مرتبه گفت برمیگردم ولی بعدش گفت نه فرصت دادم خانواده من هم پیگیر بودن که چون عصبیش میکرد گفتم تماس نگیرین الان یک ماه و نیمه که دور از همیم و تو این مدت من رو شخصیت خودم خیلی کار کردم که ادم بهتری باشم,مادر ایشونم صحبت کردم میگفت برگرده زندگی خوبی ندارید گفتم بزارید بیام حرف بزتم حداقل بعد,که گفت حالا بزار ۲ هفته دیگه,الان چیکار کنم که بتونم به زندگی برگرده و تغییر رو ببینه چون جفتمون تو ۵سال زحمت زندگیمون کشبدیم و ۸سال با هم بودیم و نمیخوام به همین راحتی بپاشه این زندگی
شما نفرمودید مشکل شما از نظر ایشان چیست.
مقاله تله رها شدگی را در سایت بخوانید. شما تله رها شدگی دارید و ترس از دست دادن دارید
مشکل من از نظر ایشان اینه که میگه نمیتونم بهت اعتماد کنم,پای مادرت در زندگی ما هست,وسواس داری و تو کارا من کمکتم,تو پولای من ازم گرفتی,مدام رابطه میخوای منظور از مدام ۲بار در هفته هست,و اینکه خسته شدم
من پولی از همسرم نمیگرفتم وقتی تمام پولم به تتمام می رسید میگفتم شما خرج کن چون حقوقم اونقدر بالا نبود و تازه که داشت همه چی اکی میشد ابن مشکل پیش اومد,الان راه حل شما چیه,رها کنم واقعا ایشون رو
کسی که اینقدر سخت باهم زندگی رو ساختیم
کسی که دوسش داشتم
از ایشان بخواهید که فرصتی دیگر به زندگی مشترک بدهند.
شما بنظر کمی شکاک هستید. احتمالا ایشان از این موضوع کمی ناراحت است
در هر حال بهتر است با یک مشاور هردو صحبت کنید تا به شما کمک شود
…دیگه، دختر به این جوونی دنبال یه پیر سگ هستی که ننش گوزیده یا داداشش ،سیگدیرش کن برو رابطع بعدی انقدر عوض کن تا اونی که باهاش به ارامش میرسی پیدا کنی یبار بهش بگو … مادرت دفه اخری که شمارت یه اسمتو رو گوشیم میبینم بعد برو دنبال ارامش خودت
سلام و عرض ادب و خسته نباشید
مردی 40 ساله هستم و دوران بچگی سختی سراسر با ترس و تنبیه از طرف برادر بزرگم داشتم و بعلت فوت پدر ایشان بزرگی میکردندکه نه تنها بزرگ نبود بلکه تمام اعضا را از رسیدن به موفقیت و شکوفایی استعدادهایشان، بعلت بدرفتاری محروم کرد.
بالاخره تا به جوانی رسیدیم و من همیشه در جستجوی کسی بودم که حالم در کنارش خوب باشد. ازدواج کردم و متاسفانه چیزی که از ازدواج میخواستم در این وصلت نبودو تا به الان که دو فرزند هم دارم با وجود تلاشهای منطقی جهت جدا شدن به نتیجه نرسیدیم و کماکان زوج هستیم و از هیچ نظر مشکل نداریم فقط من دوستش ندارم و حسی به ایشان نیست. بدین جهت باز هم از تلاش برای یافتن آن فرد که در ذهن پرورانده ام دست برنداشتم تا اینکه با خانومی آشنا شدم که خیلی دوستش داشتم و آنقدر به ایشان وابسته شدم و آنقدر احترام و ارزش دادم و از هر نظر پشتیبان ایشان بودم، مرا ترک کرد و دو سال از قطع رابطه که واقعا دردناکترین درد زندگی را تجربه کردم گذشت و با خانومی دیگر که واقعا بهترین بودند آشنا شدم و یکسال با هم هیچ مشکلی نداشتیم تنها من از اول به ایشان گفتم که نمیتوانم با او یا کسی ازدواج کنم و به این خاطر مدتی پیش بدون اطلاع به من به عقد کسی درآمده و با این وجود باز هم راه تماس با او را پیدا کردم و حتی حاضر به ازواج شدم اما قبول نکردند. از یک طرف از دست دادنش، از طرفی بدست نیاوردنش، و همچنین عذاب وجدانی که خودم را مقصر میدانم، از پایم انداخته اند و از حالت استاندارد زندگی خارجم کرده اند. بی قراری، بی ثباتی آرامش، تصمیمات نادرست و هزاران صفات بد دیگر در من بوجود آمده که حاصل این ماجراست. لطفا راهنمایی کنید بلکه راهنمایی شما ناجی من باشد.
وقت بخیر. مشکلات شما در روابط ناشی از تجربیات بد کودکی است. وقتی فرد چنین تجربیات بدی داشته باشد متاسفانه در روابطی وارد می شود که همان تجربیات را تکرار کند. یعنی انسان دوران کودکی خود را بارها تکرار می کند. مقاله تله رها شدگی را در سایت بخوانید. شما دچار تله رها شدگی هستید.
شما تنها عاشق کسانی می شوید که نمی توانید کاملا از بدست اوردن انها مطمئن باشید. شحسی که بدست اوردید ارزش خودش را از دست می دهد در ذهن شما. مشکل الگوهای ب دوران کودکی است.
کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید را مطالعه کنید
دختری 30 ساله هستم که با پسری 27 ساله بمدت دو هفته همو تو محیط اکادمیک میدیدم و شماره به هم دادیم و پیام میدادیم تا اینکه این اقا براش ظاهرا ی مشکلی پیش اومد و اصلا یبارم با من بیرون قرار نزاشت و پیام هم مثلا اولا زود زود پیام میداد جویای احوالم بود ولی بعد یمدت یه پیام دادم بعد ۶ روز با یه شماره دیگه جواب داد گفت شمارمو عوض کردم و خوب برخورد کرد منم جوری برخورد کردم اینگار هیچی نشده و بعدش دوباره همون اش و همون کاسه دیگه دیدم پیام نمیده من هر دو روز در میون بهش پیام دادم و جویای احوالش بودم ولی با تاخیر جواب میداد بعدش ب خودم گفتم بسه دیگه پیام ندم ببینم اصلا خودش سراغی میگیره ولی چهار روز گذشت هیچی نگفت ب نظرتون چیکا کنم
فکر نمی کنم جای سوال داشته باشد. رابطه یکطرفه است
دختر سی ساله با یه پسر بیست هفت ساله مثل این میمونه بگی یکی بنز سواره چرا نمیاد سمند سوار شه ؟خب اون براش دخترای هفده تا بیست چند ساله جذابترن شما اگه راست میگی با یک مرد سی هشت تا چهل سال رل بزن اون موقع ببین هر دقیقه باس بگی کجایی چیکار میکنی ولی اون پسر کم سن سال تورو با یکی دیگه هم ببینه شاید براش مهم نباشه یا به یکی دیگه تورو پیشنهاد بده ،عقل نداری راحتی دیگه
…بابا،کسی که عاشق دخترزیرهجده سال بشه قطعا پدوفیله وچندسال بعدکه دخترسی ساله شد، دوباره دنبال دختر کم سن وسال میره،درضمن کی گفته هفده ساله ها بنزن؟ مدام درحال رل زدن وهرزگی هستن،بعله اینطوریاست، همه مثل تو تربیت نشدن
سلام آقای دکتر من بخاطر نحو تربیت و بزرگ شدنم خیلی کمبود محبت از طرف خانواده داشتم و همیشه یه خلأیی در وجودم بود و حسرت میخوردم که کمی ابراز علاقه بهم میکردن.ولی چون خیلی مغرور بودن و منم به تبعیت از اونا نمیخواستم غرورمو زیر پا بزارم اینو به صورت فریاد میگفتم که یکم بهم توجه کنن.خلاصه بخاطر این مسئله دوست زیادیم مدرسه نداشتم و غالبا تنها بودم.تو سن ۱۷ سالگی از طریق فضای مجازی با یه آقا آشنا شدم که از بنده ۱۶ سال بزرگ تر بودن.ایشون متاهل بودن و همیشه از زندگی زناشوییشون با زنشون ناله میکرد و راضی نبود و مثل یه دوست با من درد و دل میکرد منم به حرفای ایشون گوش میدادم و هم دردی میکردم.یه روزی این آقا اومد گفت که از زنشون طلاق گرفته و الان آزاده و راحت و خب جریان هم از اینجا شروع شد که بعد این قضیه با من خیلی گرم میگرفت و از اون حالت دوستی اومده بود بیرون و ابراز علاقه میکرد و هی ازم تعریف میکرد.منم چون کمبود محبت داشتم و واقعا نیاز داشتم یکی بهم توجه کنه خیلی خوشم میومد و تحت تاثیر قرار میگرفتم.در آخر ما باهم وارد یه رابطه عاطفی شدیم و واقعا خیلی احساس خوبی از همدیگه داشتم.ولی هرچقدر از رابطه میگذشت رفتار ایشون خیلی عجیب غریب میشد مثلا یه بار اومده بود خودشو جای دوستش جا زده بود و میگفت دوس پسرت مرده و اینا و ۴ ۵ روز ادای دوست خودشو در میورد و در آخر میومد میگفت سرکاری بود.من واقعا درکش نمیکردم چرا این رفتارارو داره.که بعدش یه روز اومد گفت زنش حامله بوده و داره پدر میشه.من خیلی بهش شک میکردم بخاطر این حرفا چون چجوری حامله شده وقتی طلاق گرفته خلاصه منم بخاطر این حرفا دیگه مثل قبل نمیتونستم باهاش رفتار کنم و عصبی میشدم وقتی میدیدمش انگار که داره یه چیزیو ازم پنهون میکنه.بخاطر همین به مرور زمان دعواهامون زیاد شد و دیگه به جای تعریف ازم میگفت تو شبیه زن اولمی با این رفتارات.من واقعا دوسش داشتم و عاشقش بودم ولی خیلی داشت بهم آسیب میزد و میدونستم ته این رابطه هیچی ولی چون خیلی وابستگی شدید بهشون داشتم جدا شدن واقعا برام سخت بود.این آقا یه هفته میومد یه ماه میرفت و اصلا نبود که یه روز اومد گفت من بیماری لاعلاج دارم بخاطر همین نیومدم و حالم خوب نیست.منم باورش کردم و خیلی نگرانش بودم.خلاصه ۴ ۵ ماه اینجوری گذشت که اومد گفت من دروغ گفتم مریض نبودم و…واقعا خیلی شکه بودم که چرا اخه چرا باید اینکارارو کنی و حس درد داشتم از ته قلبم دوسش داشتم ولی اون از اعتمادم سواستفاده کرده بود.بعد این ماجرا من ولش کردم و یه سال خبری ازش نشد که دوباره بهم زنگ زده بود و چون دلم براش تنگ شده بود اوکی شدیم.ولی میدیدم هردوتامون مثل قبل نیستیم با اینکه دوسش داشتم ولی رفتارم دیگه مث قبل نمیشد و میدیدم با دخترای دیگه تو مجازی خیلی گرم میگیره و از دیدن این صحنه ناراحت میشدم.بعد ۳ سال اومدن و رفتن البته تو مجازی من قصد داشتم که برم شهر آقا و از نزدیک همو ببینیم و حرفامونو بزنیم.ولی نمیدونم اینکارو بکنم یا نه؟آیا ارزش داره یا نه؟من هنوزم دوسش دارم با تمام این اتفاقا و واقعا دیوانگیه دوست داشتن همچین آدمی ولی دست خودم نیست.شما بگین آقا دکتر من چیکار کنم لطفا!!
بهیچوجه نروید. ایشان شخصیت ناسالمی دارند. شما نیز البته مشکل دارید که جذب چنین فرد ناسالمی شدید. هرگونه ارتباط را با او قطع کنید زیرا هرقدر بیشتر جلو بروید آسیب بیشتری می خورید و در نهایت با زخم بیشتر از رابطه بیرون می آیید. می دانم سخت است از رابطه بیرون بیایید ولی بهتر است امروز سختی بکشید تا اینکه فردا با درد بیشتر بیرون بیایید. ایشان بهیچوجه شخصیت سالمی ندارد
سلام خسته نباشید قبل از هرچیز ممنون برای توضیحات راهنمایی های کامل شما واقعا مفید و امور بود..
خدمتتون عارضم من دختری ۲۳ساله هستم در کودکی دورانه جدایی مادر و پدرم من و دو خواهر که از خودم بزرگتر بودن به همراه مادرم و خانواده دایی ام به سفر رفتیم که من هر سه نفرشون از دست دادم و ۳سال پدرم خبری ازش نداشتیمو با پدرومادربزرگم زندگی میکردم که من اونجا ۹ سال داشتم و واقعا فشار های بدی از سمته تربیت کردن های غلط دایی و طرز فکر سنتی پدربزرگم… بعد اون پدرم ازدواج کرد و من اومدم دیشه پدرم که زن بابای به شدت بد جنسی داشتم که تو ۱۲ سالگی فرار کردم و واقعا دوره سختی رو گذروندم تا بعد ۳ ماه با یک آقا که از من سه سال بزرگ تر بود آشنا شدم و خیلی کمکم کرد و عاشق هم شدیم و من بخاطره به سری شرایط چون واقعا اون خم سنش کم بود و کاری نمیتونست بکنه و برادرای بزرگش واقعا حساب میبرد من مجبور بودم یه سری مار هاییکه خودم هم دوست نداشتم قایمکی انجام بدم مه زندگیمو سروسامون بدم بعد مدتی پارتنر من متوجه سد و چون خیلی عاشق من بود و از شرایطم اطلاع داشت قهر و اینا داشتیم اما برگشت داشتیم از اون زمان مه این اتفاق افتاد تا الان حدوده ۷ سال میگذره و من هر روزی که میگذشت بیشتر عاشق و وابسته نیشدم بهش و با خونوادش آشنا شدم که شرایط بسیار خوبی داشتن و حتی با من آشنا شدن و برای مدتی داخل باشگاه برادرش مار کردم و حالا پیشرفت های خوبی تو این سالها داشتم و خسه قدرت داشتم از اینکه کنارش بودم توی این مدت ها بارها شدت بود قهر و استی و بعضی وقتا خیانت های گذری هم دیدم مه من چشم پوشی کردم الان حدوده یکسال هست که واقعا رابطمون دزست نمیشه و به حدی رسیده که حقه دخالت و سوال و جواب ندارم دیدار هامون و تماس هامون کمتر شده و رفتارامون مثله زن و شوهر ها شده من ولی تمام وجودم اون رو میدونم و اون از این موضوع خبر داره و الان به شرایطی رسیده مه واقعا آدمه با اعتبار و گنده از توی شتر سده و کلا خانواده سنتی و مردسالاری دارن اون بارها بخاطره خیانت هاییکه درگیر میشدیم دعوا راه انداخته با این مضمون مه تایمی که عاشقم بوده خیلی من بهش بد مردم و اذیت شده حالا کات میکنیم و بعد دو ماه آشتی میکنیم طولانی ترین تایم قهر ما ۳ماه تا ۳ماهو نیم بوده ، الان وضعیت کوری شده که انگار عادت شده براش هرکار بکنه من هیچ حقی نداشته باشم دخالت کنم و حرف میزنم دعوا میکنه و بعد دو ماه دوباره به محیطی رنگ میزنه جرات ندارم نه بگم و میرم میبینمش و اون هم از این موضوع خاطر جمع هست من حتی پیشنهاد اینکه زن بگیره هم من نمیتونم ولش کنم و حاضرم خرجمو بده و زن دوم هم بشم هم گفتم در کل زندگیم با فکره اون میگذره اون هم با تلاش هاییکه میکنه به من میگه مد این رابطه رو نمیخوام خونوادم به زور میخاد دامادم کنن و تو نباید باشی ولی خوب خودش هم نمیتونه و اونم تمایل داره کاملا به من حتی خیلی ها بخاطره سنتی بدونشون میگن مادرش جادو مرده اون سرد شه از تو از ابن چیزا ولی تایم زیادی مه گذشته زورش و کم کرده، من بارها بعد مدتها سعی کردم سرگرم کنم خودمو با کسی اما این موضوع که کلا نبینمش تا آخره عمرم اصلا برام باور شدنی نیست و همیشه فکر میکنم هربار مات برگشت داره من واقعا نمیدونم باید چیکار کنم راستش نمیخام قبول کنم این رابطه تموم شه گون هیچکس امنیت و حسی که اون داده به من رو نداده
من واقعا احتیاج به کمک چت به خودم چه برای بهبوده رابطه ام میخام با علم لینکه دیگه با همه کار هاش کنار اومدم و به روش نمیارم ولی حسه غرور وخودخاهانه اون هم خیلی شده نظره شما چیه عایا؟ ممنون مه وقت گذاشتید
متاسفانه شما در یک رابطه سمی هستید. بخاطر دوران بد کودکی از این رابطه مسموم نمی توانید دل بکنید. در حالیکه باید زودتر بیرون بیایید.
مقاله تله رها شدگی را در سایت بخوانید. شما دچار تله رها شدگی هستید
هر قدر بیشتر در رابطه بمانید او بد رفتاری بیشتر می کند و در نهایت با وضعیت بدتری مجبور می شوید از رابطه بیرون بیایید. زودتر خودتان رها کنید
سلام علیکم ،خسته نباشید آقای دکتر .من ۲۶سالمه بطور اتفاقی و ناخواسته وارد یه رابطه مجازی با یه پسر ۲۷ساله شدم (البته وقتی این رابطه آغاز شد من ۲۳سالم بود و اون ۲۴)الان چهار سال از این رابطه می گذره ما از طریق اینستاگرام آشنا شدیم .اون اهل تاجیکستان ساکن روسیه است من کویت زندگی میکنم.میگه نمیخواد منو از دست بده پارسال قرار بود اقامت روسیه رو بگیره و بهش ویزای کشورای عربی رو بدن و بیاد ک همو از نزدیک ببینیم.اما مشکلی ک داره و من سر در گمم اینه ک خیلی آدم سردیه و هر روز هر روز برام زنگ نمیزنه و پیام نمیده یک روز در میان زنگ میزنه البته تایم صحبت کردنمون زیاده تقریبا ۲:۳۰دقیقه صحبت میکنیم و اون میگه سر کاره و نمیتونه زیاد زنگ بزنه .حتی شبا هم در حد خوب هستی و شب خوش می نویسه برام .من چند بار سر این مسئله باهاش بحث کردم و کات کردم هر بار اون قدم جلو گذاشته و برگشته گفته دلتنگم شده .اون بوکسور هستش و تو کشور خودش آدم معروفی هست و من دانشجوی پزشکی هستم .
الان ما دوباره قهریم و اینبار باز هم من کات کردم دلیلش این بود ک هر چی براش زنگ میزدم و می نوشتم جواب نمی داد آنلاین بود از صبح تا شب کلا آنلاین بود.و هیچی نمی گفت سین هم نمیکرد .الان بعد دو هفته دوباره برام می نویسه کلیپای عاشقانه میفرسته.سوال اینه من چکار کنم ؟؟؟؟لطفا حتما پاسخ بدین ممنون
شما تا زمانی که از نزدیک با او اشنا نشدید نباید رابطه را عاطفی کنید زیاد. باید مدتی از نزدیک بیشتر او را بشناسید و ببینید چقدر قابل اعتماد است.
انتظار شما از یک رابطه تلفنی زیاد است.
هر دو شما با یک مشاور مشورت کنید تا ببینید با رابطه خود چکار کنید
سلام اقای دکتر.منبه مدت ۳ یا ۴ سال با یه اقایی دررابطه هستم و به شدت به همعلاقه مندیم اما رابطمونو خیلی با وضع بدی شروع کردیم با دخالت کردنتو گذشته هم.بارها کات کردیم و هربار فرصت دادیمکاون گذتشته رو فراموش کنیمو دیگه تکرارش نکنیم اما نشد.الانهمدر استانه کات کردن هستیم چون به ایننتیجه بسیدیم ک واقعا نمیشه یه چیزایی رو حل کرد و مدامبه همگیر الکی میدیم و دعوا بحث داریم.به نظر شما راهی هست؟
متاسفانه سرک کشیدن در گذشته همدیگر مشکلات زیادی بوجود می اورد. اما موضوع مهم تر ان است که ویژگیهای حساس شما باعث شد درباره گدشته هم کنجکاوی کنید پس همین ویژگیها همیشه همراه شما خواهد بود.
بهتر است رابطه را تمام کنید
سلام و ارادت آقای دکتر
واقعا دمتون گرم ک داخل کامنت پاسخ کامل به عموم میدین
بزرگوار بنده 22 سن دارم و عزیزی ک باهاش در رابطه هستم 24سال دارن
ما هشت سال هست که باهم هستیم
از نوجونی باهم بودیم ولی هیچ رابطه جنسی نبود تا الان ک به خونواده ها گفته شده یکم هست ولی پیش روی اصلا نداره چون کلا برا رابطه هم رو نخاستیم
چند سالی هست ایشون یک پسر عمو دارن که باهاش راحتن و چند سال پیش همین پسر عمو درخواست ازدواج داده بود به همین خانم که بخاطر من رد کرده
ولی دیروز من اومدم چت های خانوم رو خوندم درسته حرف نامربوطی زده نشده ولی همه جور حرف و خنده زده شده و خیلی راحت هستن و من میپرسم راضی نیستم شما اینجوری حرف بزنی میگه مث داداشمه تنها پسر عموم هست ک راحتم باهاش ولی ده پسر عمو دیگه داره و میگه بهش اعتماد دارم و اونجوری نیست
ولی آقای دکتر من اذیت میشم وقتی میبینم باهاش بخند بخند داره و خیلی راحته باهاش حرفایی ک بی ربط هست میگن و میخندن راجب درسو دانشگاه و خوابگاه دوست و آشنا میگن مخصوصا ک درخواست ازدواج داده قبلا و الان اون پسر عمو نامزد کرده نمیدونم چرا نامزد اون پسره هیچی نمیگه به این پسر ک چرا با دختر عموت اینقدر راحتی
الان ده بار شده بهش میگم راضی نیستم باهاش حرف بزنی همیشه گارد میگیره و ی بحث بزرگ پیش میاد اصلا گوش نمیده حرفمو نمیدونم واقعا خیلی اذیت میشم
من بخدا با هیچ دختری حرف نمیزنم تو این هشت سال بار ها از سوی بقیه درخواست رابطه شده اصلا قبول نکردم حتی تو مهمونی صحبت هم نمیکنم ک خدایی نکرده سو تفاهم پیش بیاد و همیشه دنبال زندگی سالم بودم دنبال زندگی آروم و وجدان راحت بودم ولی این چیزا واقعا آدم رو اذیت میکنه بنظرتون حرفام درسته چیکار کنم آیا زیادی حساسم نمیدونم واقعا چیکارمه این خانم زیاد از حد با پسر عموش راحته ویس میدن میخندن مسخره میکنن تیکه میندازن پسره راجب نامزدش میگه نمیدونم چیکار کنم خواهش میکنم کمکم کنین
من منتظر پاسخ شما بزرگوارم
امیدوارم سوالمو تایید کنین
این موضوعات فرهنگی است و نمی توان حکم درست و غلط قطعی داد. تنها راه حل گفتگو کردن و ابراز احساسات درونی تان به ایشان است. او باید درک کند حتی اگر کار غلطی نمی کند ولی باعث ناراحتی کسی است که دوستش دارد و قرار است اولویت زندگی او باشد.
درباره نحوه ارتباط با جنس مخالف بطور کلی با یکدیگر گفتگو کنید و حد و مرزهای خود را بازگو کنید.
سلام اقای دکتر ، قبل از هر چیز ممنون از اینکه وقت میذارید برای پاسخگویی ، من مدت ۸ سال با یه خانمی در رابطه بودم ، بتده وضع مالی خوبی ندارم ، تو همه ی این سالها تلاش کردم که به یه پولی برسم که بتونم زندگی تشکیل بدم ، ولی متاسفانه نشد ، این خانم هم همه جوره با من راه اومد حتی کلی خواستگار رد کرد به خاطر من ، ولی چند ماه پیش دیگه واقعا به این نتیجه رسیدم که توانایی مالی برای ازدواج ندارم ، مستقیم بهش گفتم ، الان من ۳۴ سالمه و ایشون ۳۲ سال ، ،، از موقعی که جدا شدیم به عجیب ترین و شدیدترین شکل ممکن ، انچنان عذاب وجدانی گرفتم که نکنه من زندگی اون رو به خاطر خودخواهی خودم از بین بردم ، نکنه اون نتونه ازدواج کنه و باعث اینکار من بوده باشم ، نکنه دیگه نتونه خودشو جمع و جور کنه و سنش از این هم بالاتر بره ، ،،،این عذاب وجدان پدر منو در اورده ، سه ماهه که یک شب هم راحت نخوابیدم، حتی غذا نمیتونم بخورم ، مدام بغض دارم ، به معنای واقعی کلمه پدرم از فکر و خیال و عذاب وجدان داره در میاد ، واقعا نمیدونم چیکار کنم
این نشانه محبت شما به او است. زندگی ایشان برای شما مهم است و این نشانه بدی نیست. اما از سویی دیگر باید بدانید که ما باید به اندازه سهم خویش مسئولیت بپذیریم. شما هدفتان ازار ایشان نبوده است و شرایط نیز تماما دست شما نبوده است. ضمن اینکه بخشی از ماجرا نیز او بوده است و اراده او نیز دخیل بوده. او فردی بدون اراده نبوده که شما تمام مسئولیت را برعهده بگیرید.
سلام اقای دکتر وقتتون بخیر
ممنون بابت صبوری و پاسخگوییتون
من با یه اقایی در ارتباط بودم
رابطمون خوب بود اون اقا خیلی تلاش کرد برای رسیدنمون
۵ سال برام صبر کرد
و ۲ سال هم باهم دوست بودیم
همه چیز خوب بود
خیلی زود قهر میکرد و بحثامونو کش میداد ولی از من توقع داشت زود بحثارو فراموش کنم و کشش ندم ولی خودش اینکارو نمیکرد
درصورتی ک من خیلی درکش میکردم و زود بحثارو خاتمه میدادم
منم خیلی اشتباهات کردم توی رابطه ک منو بخشید
اونم خیلی اشتباه کرد ک من بخشیدمش ولی اون همش اینو به روم میاورد ک من بخشیدمت تو اشتباه کرده بودی و من گذشتم و…
زود عصبی میشد اروم نمیشد
بد قلق بود
نمیزاشت با دوستام برم بیرون
میرفتم سرسنگین برخورد میکرد
ولی خودش میرفت و من اصلا کاری بهش نداشتم چون اصلا به من ربطی نداشت .
همیشه ام میگف ما باهم ازدواج نمیکنیم . معلوم نیس چی میشه. و… کلا میگف من قولی بهت ندادم و قرارم نیس باهم ازدواج کنیم.
سر یه موضوع کوچیک کلی بحث میکرد و خیلی حساس بود
روز اخر ک کات کردیم از اول صبحش باهام قهر بود و سرسنگین (بخاطر اینکه روز قبلش شرایطم جور نشد برم باهاش چت کنم) و کلا سرسنگین بود کل اون روز رو ، نزدیک عصر که شد بهم پیشنهاد+۱۸داد (با چت و تماس) و بخاطر این درخواستش یهو مهربون شد و رفتارش خوب شد (با اینکه از صحبش تا همون ساعت داشت بحث میکرد و سرسنگین بود)
منم سر همین باهاش کات کردم چون حس کردم به شخصیتم توهین شده
حس سو استفاده شدن بهم دست داد و تموم کردم همه چیزو
اخرشم بهم پیام داد ک دنبال بهونه بودی واسه تموم کردن و منم جوابشو ندادم
بنظرتون من تند رفتم؟ من عجله کردم برای کات و نباید انقدر زود کات میکردم باهاش؟
از نظر روحی شزایط سختی دارم و واقعا در دوراهی درست یا غلط قرار گرفتم
لطفا کمکم کنید
ایشان واضحا به شما گفتن که دوستی شما موقت است. هدف دوستی موقت نیز مشخص است. شما فقط خود را گول می زدید که این را نفهمید. اگر به این شرایط اسم سواستفاده می گذارید پس قرار نیست برگردید. ضمن اینکه حتی برای دوستی موقت نیز ایشان بنظر فرد اراش بخش و مناسبی نمی رسد.
سلام اقای دکتر
من دوست پسری داشتم که از اول قصدمون ازدواج بود.چندین ماه بود با هم حرف میزدیم وایشون ی کم حالت افسردگی داشت مثلا ناراحت میشد از چیزی خداحافظی میکرد و میرفت و بعد از چند روز برمیگشت.اصلا در مورد چیزی که ناراحتش میکرد دوست نداشت حرف بزنه و چیزایی که باعث ناراحتیش میشد رو پنهون میکرد.خیلی قهر میکرد و این از نظرم نرمال نبود این همه قهر کردن حتی چند بار گفتم دیگه نمیخوام باهم باشیم و جدا شدیم ولی بعد مدتی برمیگشت. وقتی قهر میکرد و میرفت تو فضای مجازی همیشه چک میکرد ببینه انلاینم و باکسی چت میکنم نصف شب بیدار میشد و چکم میکرد.موقع اشتی هم کلی قسمم میداد که با پسری چت نکردم یا کسی نیومده پی ویم.هر وقت هم پیام میداد و من انلاین بودم احساس میکرد با مرد دیگه ای چت میکنم در صورتی که هزار بار براش قسم خوردم که جز اون با کسی نیستم و فقط با ی دختر حرف میزنم. انقد حساسیت نشون داد که مجبور شدم ی اکانت دیگه نصب کنم.برای استفاد کردن و حرف زدن با دوستام.ی روز یکی از اشناهامون پسری رو بهم معرفی کرد برای اشنایی ازدواج منم همون روز به دوست پسرم گفتم خواستگار دارم و تکلیف رابطمون رو مشخص کنه تا منم بتونم برای ایندم تصمیم بگیرم و اون موقع از شدت ناراحتی گوشی رو قطع کرد و حرفی نزد فرداش تصویری زنگ زد و گفت امشب خیلی فکر کردم من نمیتونم بهت قول ازدواج بدم خوایتگارت رو بخاطر من رد نکن.چون کارمو از دست دادم و میدونم کم میارم، نمیتونم خوشبختت کنم،میخوام برم خارج،منم خیلی گریه کردم و گفتم ولی من دوست دارم و میخوام با تو ازدواج کنم کارم نداری برام مهم نیست صبر میکنم تا کار پیدا میکنی و منم هیچی ازت نمیخوام.چند روز بعد باز اومد گفت کارای خارج رفتنم داره جور میشه و بیخبال من باش برو دنبال زندگیت باز گریه کردم و گفتم مگه نگفتی تو رو برا ازدواج میخوای چرا کاری کردی که عاشقت بشم اونم در جواب گفت من نخواستم وابسته م بشی فقط خواستم با هم حرف بزنیم و اشنا بشیم بعد گوشیش رو خاموش کرد.منم قبول کردم با خواستگارم اشنا بشم و ی بار باهاش حرف زدم افکارمون به هم نمیخورد ردش کردم.بعد چند روز دوست پسرم پیداش شد و با کلی التماس و گفتن غلط کردم خواست برگرده منم قبول کردم. ازم پرسید با خواستگارم حرف زدم منم برای اینکه ناراحت نشه گفتم نه.چند روز بعد وارد تلگرامم شد و فهمید ی بار با خواستگارم حرف زدم و با ی اکانت دیگه با دوستام حرف زدم.دوستام هم دختر بودن.کلی خودشوناراحت کرد و هر چی از دهنش در میمومد بهم میگفت حتی گریه میکرد میگفت من عاشقت شده بودم ولی تو بهم خیانت کردی از این به بعد همش با دخترا خوش میگذرونم و بازیشون میدم و دیگه هیچ وقت عاشق نمیشم.بعد ی ماه دعوا باهام اشتی کرد و ی روز باهام خوب بود یهو یادش میفتاد که ی اکانت دیگه داشتم و با خواستگارم حرف زدم کلی بهم فوش میداد و بعد باز برمیگشت تا ی روز گفت حتی اگه با هم ازدواج کنیم تا ابد بهت شک خواهم داشت همش احساس میکنم با مردا چت داری هر چقدر براش توضیح دادم وقتی تو رفتی و گفتی نمیخوامت منم چاره ای نداشتم بعدم من فقط با دختر حرف زدن بیخودی بهم شک داری اونم گفت هزار دلیل بیار با مرد نیستی بازم باور نمیکنم و گفت دوست دختر گرفته و خواست جدا بشیم.الان چند روزه جدا شدیم و حال روحیم اصلا خوب نیست همش میگم کاش پشیمون بشه و برگرده.در صورتی که میدونم اصلا تعال روحی نداشت و شکاک بود ولی بازم خیلی دلتنگشم.اقای دکتر تو این شرایطی که پیش اومده ایا واقعا تقصیر کدوممون بوده؟ ایا امکانش هست برگرده پیشم؟و اینکه بیخیالش بشم یا اگه برگشت باهاش اشتی کنم؟
مهم نیست بر می گردد یا خیر. مهم ان است که بهیچوجه با او دوباره ارتباط برقرار نکنی. ایشان بهیچوجه سلامت روان ندارند و شما بیش از چند ماه بعد از ازدواج نمی توانی کنار او زندگی کنی. کاملا روشن است که ایشان مشکلات شدید دارد.
اما مهم تر ان است که چرا شما به چنین فردی وابسته شدید. مسلما شما نیز کمبود توجه داری که کنترل کردن او برای شما نشانه محبت و توجه است.
باز هم تکرار می کنم که هرگز مجدد وارد رابطه با او نشوید و خود را از این رابطه مسموم خارج کنید
خیلی ممنون اقای دکتر از پاسخگوییتون
یعنی برای هر کسی تعریف میکنم حرف شما رو میزنن و خودمم میدونم اصلا این آقا سلامت روانی ندارن چون در مدتی که با هم بودیم شاید در ماه چند روز با هم حرف میزدیم.بقیه ش مثل بچه ها سر هیچ و پوچ قهر میکرد.شماره ش رو خاموش میکرد خودشم میگفت افسردگی و کمبود توجه دارم.وقتی قهر میکنم دوست دارم بیای نازمون بکشی.منم توی زندگیم با هیچ مردی نه رابطه نه چت نداشتم و این اقا از اول برای اینکه باهاش باشم از هر روشی استفاده میکرد بینهایت بهم محبت میکرد تا دید کاملا بهش وابسته شدم دیگه بعد از اون قهر کردناش شروع شد.بعد که قبول کردم باهاش باشم گفت من از دختری خوشم میاد که محل سگ بهم نزاره بخاطر این انقد دنبال تو بودم.وگرنه آقای دکتر من تک فررندم و توی خونه بینهایت بهم محبت میکنن و اصلا توی زندگیم کمبود محبت و توجه ندارم.شاید اولین تجربه م بوده که انقد ناراحت و دلتنگشم
سلام.دکتر جون امیدوارم حالت خوب باشه
دکتر یه سوال داشتم
میدونم خیلی چرت پرته
دکتر. من وارد یه رابطه ک میشم همچی خوب و اینا بعدش نمیدم واس چی دوس دارم کات کنمب مولا جدی میگم نمیدونم چرا کات کردن بیشتر حال میدهخداوکیلی جدی میگم وقتی دختر کم کم داره حسهایی پیدا میکنه من میزنم همه چی میترکونم البته قبل این ک وابستم شه
دکتر ت میدونی چراا
خودم حس میکنم یه مریضی چیزیه
بعدش ب خودم مرتیکه مگه اسکولی مریضی چته
دکتر جون عزیزت بگو چمه
خداوکیلی جدی میگم
دچار تله رها شدگی هستید. مقاله تله رها شدگی را در سایت مطالعه کنید.
من اعتیاد دارم به پارتنرم وحدود۱۰ماه رابطه شروع شده۳۱سالمه واولین باره چنین حسی و تجربه میکنم که انقدر وابسته ام وازاونجای که ایشون روح سرکش دروغگو و شیطونی داره و نتونستم درستش کنم باید ترکش کنم و واقعا دارم عذاب میکشم نه باکسی میتونم توی رابطه برم حتی با دوستام نمیتونم وقت بگذرونم فقط دلم میخاد بخابم که بگذره وتموم بشه دوره نقاحت ازخونه نمیتونم بیرون برم وباکسی درارتباط باشم چیکارکنم لطفا کمکم کنید
دچار تله رها شدگی هستید. مقاله تله رها شدگی را در سایت مطالعه کنید
سلام آقای دکتر
ممنون از پاسخگوی خوب شما
بنده خانمی ۴۴ ساله هستم که مدت ۴ سال در عقد مردی که ۴ سال از من بزرگتر هستن می باشم
هر دو همکار هستیم ولی بدلیل مشکلات مالی تصمیم گرفته بودیم تا زمانیکه شرایط تشکیل زندگی مشترک فراهم نشده رابطه مون رو در محیط کار علنی نکنیم
از نظر اخلاقی بسیار مهربان و بسیار مغرور و متاسفانه زیاد انعطاف پذیر نیستن و از نظر کاری بسیار قوی و با اراده هستن
در این چند سال از نظر رابطه مشترک مشکل خاصی نداشتیم و واقعا همدیگه رو دوست داشتیم و باهم قرار گذاشته بودیم که رابطه کاری رو از رابطه شخصی جدا کنیم ولی اخیرا پس از یک بحث کاری به مدت ۴ ماه ایشون با بنده متارکه کردن و به تماس های بنده جواب نمیدان تا اینکه اخیرا حاضر شدن با من صحبت کنن و از صحبت های تند ایشون متوجه شدم که رفتارهای کاری بنده و اختلاف سلیقه در محیط کار اثر خیلی بدی بروی ایشون گذاشته و بطوری که ایشون گفتن بنده قصد تخریب ایشون در محیط کار رو داشتم و گفتارم و رفتارم با هم تناقض و میخواستم مانع و گلوگاهی در واحد باشم و از حد گذروندم
مسائلی که باعث سوء تفاهم ایشون شده رو براشون توضیح دادم و تا حدی قانع شدن
و رفتارشون تا حدی از حالت سردی خارج شده و در حال حاضر یک رابطه عادی و مثل دو همکار باهم داریم و تمایلی به صحبت و ادامه رابطه نشون نمیدن و میگن باید به من فرصت بدی تا فکر کنم و نیاز به زمان دارم و نمیدونن چه موقع می تونن با این قضیه کنار بیان
الان حس می کنم دیگه ارزشی برای ایشون ندارم
و در تمام این مدت فقط رابطه کاری و وجاهت و غرور و جایگاه کاری برای ایشون مهم بوده و تمام زحمت ها و فداکاری هایی که برای ایشون انجام دادم چه در کار چه در رابطه عاطفی نادیده گرفته و فراموش شده و حس می کنم بازیچه بودم و خیلی دل شکسته و افسرده شدم
رابطه در صورتی که تمام شرایط یک رابطه زناشویی را داشته باشد و مدت زیادی در این شرایط بطول بیانجامد ولی اقدامی در جهت تعهد ایجاد نشود احتمال زیادی دارد به جدایی بیانجامد زیرا نفس رابطه چالش زا و مشکل افرین است و تنها تعهد به رابطه و یکدیگر است است که می تواند دونفر را در کنار هم نگاه دارد.
اکنون نیز بهتر است از رابطه بیرون بیایید و خود را از حالت انتظار خارج کنید و تا زمانی که تصمیم ایشان قطعی نشد وارد نشوید. منظور از قطعیت فراهم کردن شرایط رابطه متعهدانه است
سلام آقای دکتر ، من دختری ۳۲ ساله هستم با آقای آشنا شدم ک حدود 22 سال از من بزرگتر هستند و مجرد هستند ایشون ابراز علاقه کردن و من هم ب مرور ب ایشون علاقه مند شدم خیلی فرد محترم و باشخصیتی هستند موقعیت و کار و شرایط اجتماعی خیلی خوبی هم دارند… ما فاصله مکانی با هم داریم ایشون شهری هستند که حدود ۶ ساعت با شهر من فاصله داره… چون وجوه مشترک زیادی با هم داریم غیر مستقیم از من خواستگاری کردن و گفتند که باید بیام و ببینمت از نزدیک، برای آشنایی بیشتر، دوبار گفتن چون من حسی بهشون نداشتم گفتم نیاید ولی بار دوم و سوم که گفتن بیام من موافقت کردم ولی هربار برای اومدن بهونه میارن یبار میگن هوا بده و... و اون چند روزی که من منتظرشون هستم که بیان آفلاین میشن و اصلا خبری از خودشون نمیدن و اصلا تو فضای مجازی نیستن و زنگ هم نمیزنن ، من تا مرز دیوانگی میرم … یکبار هم ک صحبت کردیم گفت من ماشین ندارم وگرنه سریع میومدم، خب تو بیا…. حتی گفت با مادرت بیا …ک من قبول نکردم… حالا نمیدونم این آدم واقعا سرکارم گذاشته یا دوسم داره و میخواد ازدواج کنیم واقعا گیج شدم… نمیدونم چکارکنم…. ممنون میشم راهنمایی بفرمایید.
فردی که تا سن 50 سالگی ازدواج نکرده است احتمالا دچار تردید در تصمیم گیری است. ایشان مشکل کمالگرایی دارند.
احتمال دیگر ان است که گذشته ای دارند که شما بی خیر هستید
در صورت فرض اول یهیچوجه خود را معطل او نکنید زیرا اگر شما موافقت کنید او عقب می رود زیرا وقتی موضوع جدی شود او تردید می کند
خیلی خیلی ممنون از پاسخ عالیتون …از گیجی دراومدم… آقای دکتر این مشکل تردید در تصمیم گیری و کمالگرایی قابل درمان هست؟ و من به عنوان کسی که با ایشون در ارتباطم و دوسشون دارم چطور باید باهوشون رفتارکنم؟ ک تردیدشون کمتر بشه و مشکلشون یکم بهتر شه…
یا مقاله ای در این مورد پیشنهاد میکنید ک بخونم؟
تشکر از شما
مقاله درمان کمالگرایی را در سایت مطالعه کنید
شما کاری نمی توانید برای ایشان بکنید. وقت خویش را تلف نکنید
سلام اقای دکتر
م
سلام اقای دکتر،به تازگی رابطه ای رو قطع کردم که میشه گفت هرروز شده ۱ساعت همو میدیدم و به شدت وابستم بود،من حس دوس داشتنمو هیچ وقت به زبون نیووردم ولی توی رفتارم دوس داشتن موج میزد (نگران غدا خوردنش بودم براش میبردمو…)یجورایی تکمیل کننده هم بودیم و خیلی شبیه هم بود رفتارامون این لجبازی تخس بودنه وخیلی چیزای دیگ ،تا اینکه این وسط همکاراش نزدیک خونه ما بودن و دوست مزخرفش گفت من به پارتنرم با یه ادم دیگ خیانت کردمو دیده منو و نفر بعدی هم تایید کرده بود.۲روزی مشغول درس و دانشگاه بودم نشد ببینمش چون همش میگفت ببینیم همو حرف دارم و سر موضوعی ناراحت شدم بعد ۲روز تماس گرفتن موضوع خیانتو بهم گفت من گفتم اینکارو نکردم ولی عصبی شدم من باب اینکه میگفت اندازه چشماش بهم اعتماد داره و اعتماد نکرد و بلاکش کردم یهو ،بعدش اومد و رابطه تموم کرد .توی بحث و اینا با دوستش متوجه این داستانا شدم و فهمیدم دوستش بهش گفته،۲بار در ۲روز پشت سرهم زنگ زدم بار اول نیومد بار دوم اومد تا توی کوچه و کافه رو پیدا نکردو اخر رفت و هیچوقت نشد حرف بزنیم. بعدش توی چت تونستبم یکمی حرف بزنیم و تاحدی ثابت شد دوستش دو رو بازی در اورده، چون دوستش به من گفت کار من نبود اون شاید پیچوندت رفته با کسی،من بعد اینکه فهمیدم کار دوستش بوده رفتم سراغ اون ک پیاممو برا پارتنرم فرستاد و ازش خواست جلوی منو بگیره و پارتنرم بعد این پیام تازه باهاش بحث کرد ک چرا همچین ادمیه و دو رو بوده،اسکرین پیاماشونو بران فرستاد ولی وقتی گفتم خواستین رودررو حرف بزنین منم هستم کلا رفت و نه عذرخواهی نه چیزی و نه پیامی تا به امروز ، من هنوزم فکر خیلی درگیره این موضوعاته نمیدونم واقعا شناخت من از دوس داشتنش اشتباه بوده یا نه اخه چشمای ادم دروغ نمیگن و نمیدونم چیکار کنم ،از اون روز دعوا هم تقرببا ۲۵روزی گذشته و هیچی به هیچی پیامی نداد و زنگم نزد
علاقمندی و دوست داشتن ایشان دلیل بر ان نمی شود که یک سری خصوصیات و ویژگی های ایشان ظاهر نشود. اینکه ایشان فردی زودجوش و دهن بین هستند موضوعی است که ارتباطی به دوست داشتن ندارد. شما باید تصمیم بگیرید با این شناختی که بدست اورده اید بالفرض که برگردند باز هم می خواهید ادامه بدهید. زیرا بیقین باز هم شبیه این موضوعات تکرار می شود
تینا جان ابت کمه نونت کمه عقلت کمه؟ شما یکی ندیده نشناخته رابطه نداشته اونم با این تفاوت سنی ،باعث ازردگی خاطرت بشه ،پس اگر یوقت یه پسر چش رنگی مو بور پوست سفید سیکس بک دار پولدار گیرت بیاد دوبار زنگتو جواب نده احتمالا خودکشی میکنی،این ادمها نیستن واست ارزش قائل میشن ،خودت برای خودت ارزش قائل شو ،بد زشت نزن این حرفا رو برو دنبال هدف هات زندگی رو به هدف هات گره بزن نه به ادم ها و اشیا
سلام آقای دکتر، وقت شما بخیر
من دختری ۲۹ ساله هستم، چند وقت پیش از طریق خانواده من و آقایی ۳۰ ساله، بهم معرفی شدیم برای آشنایی، بیرون رفتیم، تلفنی صحبت داشتیم. همه چیز متعادل و خوب داشت پیش میرفت. این آقا حتی به طرق مختلف ابراز علاقه هم میکرد. اما یکدفعه گفت آمادگی لازم برای ازدواج را ندارد و خانوادش ازش خواستن تا آشنا بشه. در حال حاضر ما کات هستیم. در صورت بازگشت آیا چنین شخصی فرد مناسبی برای زندگی مشترک هست؟
ممنون میشم راهنمایی بفرمایید
باید دلایل رفتن ایشان مشخص شود. احتمالا رابطه عاطفی دارند که ایشان را دچار ترذیذ می کند. یا اینکه شخصی بی ثبات هستند. هر دلیلی که داشته باشد رفتار ایشان مستلزم ان است که با دقت بسیار بیشتری در صورت بازگشت با او وارد ارتباط جدی شوید زیرا رفتار او می تواند از دلایل شخصیتی بیاید.
سلام وقتتون بخیر من دختری۳۳ساله هستم تاالان وارد رابطه ای نبودم تا چندماه پیش یه اقای مشاورو روانشناس ب من پیشنهاد دوستی دادن من ب ایشون قبل از درخواستشون علاقه مند شده بودم ولی اصلا به رو نیوردم ،بعد از دو سه بار قرار و وابستگی زیاد ایشون گفتن رابطه باید صفر یا یک باشه یعنی همه جوره و من مخالف رابطه ی جنسی هستم ولی ایشون تاکید بر این موضوع داشتن تا جایی که نتونستن تحمل کنن و کات کردن از جایی هم که فهمیده بودن من ایشونو دوسشون دارم و وابسته شدم ایشون گفتن به هیچ عنوان پیام ندم بهشون ،از تمام راه هایی ک باعث میشد من ایشونو ببینم دوری کردم چون واقعا حالم بد شد و استرس و بغض میکنم و به دکتر مراجعه کردم و دارو مصرف میکنم ،ولی گاهی ایشونو تصادفی میبینم ،خیلی اذیت و داغونم ولی ب هیچ عنوان پیام و ..نمیدم بهشون ولی تحملش سخته ،اگه میشه منو راهنمایی بیشتری لکنید تا ازین حال راحت بشم،ممنون از شما
متاسفانه بنظر میاید ایشان قصد جدی نداشته اند زیرا کسی در ابتدای رابطه در صورتی که برای شخص مقابل ارزش و احترام قائل است چنین درخواستی نمی کند ضمن اینکه فرد مقابل مخالف بوده باشد. این رابطه را بهیچوجه بصلاح شما نمی بینم مگر انکه صرف دوستی 1 یا 2 ساله برای شما مشکلی نداشته باشد. قصد وی دوستی موقت است
سلام و وقت بخیر
اقای دکتر؛
من دختری با سن خیلی کم هستم که حتی خجالت میکشم سنمو بگم از بچگی در محیطی بزرگ شدم که پسری نبود و شاید همین باعث شد از نا اگاهی و…. عاشق پسرعموم بشم که ۷سال از من بزرگتره در سن خیلی کم چشم و گوش من باز شد و از اینجا که پسری دور و بر من نبود چشمم به تنها پسر عموم افتاد که تهران زندگی می کردند ( من تهرانی نیستم) الآن حدود ۴ سال از اون تحول میگذره.
یکسال پیش من اشتباهی کردم و این حس رو به ایشون گفتم میدونستم ایشون هم علاقه ای به من دارند و درست هم بود هفته ای گذشت و ما با هم ارتباط داشتیم بعد از یک هفته ایشون به من گفتند این رابطه صلاح نیست ممکنه نظرت عوض بشه و…. درست هم میگفتند اما من بشدت دلبسته به ایشون بودم سه ماه بعد تولدشون بود و من کادویی براشون تهیه کردم شب خونه مادربزرگم خوابیدم( اونم همونجا بود) با هم کمی حرف زدیم و…
گویا رابطه از دوباره سر گرفته بود فرداظهر ِ اون روز ایشون کاملا عوض شدند و بهونه باکرگی من و نا پاکی خودشون رو وسط اوردند( نمیگم من مشکلی با این قضیه ندارم ولی هرکسی اشتباهاتی کرده) و خیلی ساکت از هم رابطمون رو قطع کردیم ….
دعواهایی هم از سر بچگی باهم داشتیم اما من ایشون رو خیلی دوست داشتمو…..
بعد از قطع ارتباط ؛ ایشون خیلی تغییر کردن نه تنها بعد از ابراز علاقه به هم نزدیک تر نشدیم بلکه دور تر هم شدیم طوری که من ۳ ماهه از ایشون یه سلام هم نشنیدم و البته احساس میکنم به این دلیل هست که یا میخوان منو اروم کنن و فراموششون کنم یا اینکه خودشونو و البته بگم من نه تنها اروم نشدم بلکه تیک های عصبی خیلی شدیدی هم دارم که البته بخاطر شون به دکتر هم مراجعه کردم
اما مشکل من خیال پردازی هاییست که دارم…
تقریبا از خواب که پا میشم در انتظار شب هستم که خیال پردازی کنم حافظه عددی و تصویری خیلی خوبی دارم و به خاطر ذوق شاعری و نویسندگی که دارم خیلی دقیق خیال میبافم(شاعر هستم)
اما این خیالات خیلی افراطی شده طوری که گاهی دنیای واقعی رو تشخیص نمیدم با توجه به درونگرا بودنم هم رفیقی ندارم و سرگرمی ام شده جلو اینه با خودم حرف زدن
بعضی اوقات که پسر عموم رو تخیل میکنم و باهاش حرف میزنم در خیالم به این موضوع که:«من شبها تورا خیال کردم و الان دارم اون حرفارو بهت میزنم »اشاره میکنم و در نهایت پی میبرم که اینم یه خیاله
طوری شده عاشق دنیای خودم هستم و نمیخوام ازش بیرون بیام
مشکلی با قضیه عشقی که برام پیش اومده ندارم چون به هرحال سن من خیلی کمه و امکان داره سال ها بعد پسر عموم بیاد و من عوض شده باشم
مشکلی هم با دنیای خودم ندارم
ولی من خیلی تنهام و مشکلم اینه
حوصله هیچکاری جز خوابیدن ندارم و از درس خوندن متنفر شدم
و الان که به چند سال پیشم و اهداف اون زمان فکر میکنم شدیدا غرق فکر میشم اوضاع خیلی تغییر کرده
واقعا نمیدونم چکار کنم من بعد از اون دیگه من قبلی نیستم نمیتونم بگم این من بده ولی واقعا دلم برای اون من قبلی تنگ شده برای پاکی و نجابتش دوست دارم یک نفر باشه به شعر ام گوش بده حتی یک گوش شنوا هم کافیه
میشه بگید اسم این تخیل افراطی چی هست و چه کار کنم؟
سپاس
پ. ن: ۵ سال دچار این تیک ها هستم
خیالپردازی در سن نوجوانی طبیعی است اما شما متسفانه در این مرحله مانده اید. باید با تلاش خودتان و فعالیتهایی همچون ورزش، پیدا کردن دوستان اجتماعی و فراگیری مهارت بجای تخیل انرژی تان را بر روی کارهای مفیدتر بگذارید. بهیچوجه ارتباطی با پسرعمو برقرار نکنید تا زودتر این تخیلات تمام شود. سعی کنید فعالیت کنید. از خان بیرون بروید و…منتظر نباشید حالتان خوب شود که این کارها را بکنید بلکه بالعکس باید این فعالیتها را انجام بدهید تا حالتان خوب شود
یه مثال برات می زنم ، یادته کلاس اول دبستان چی برات مهم بود چه خنده دار بود چی باعث ناراحتی شدیدت میشد، خب وقتی یادت اومد دنیای هفت سالگیتو ، با دنیای امروزت مقایسه کن ، چقدر دنیات تغییر کرده، اولویت هفت سالگیت با امروز چقدر جابجا شدن ، حالا تو همون ادمی یا نه ، معلومه که هستی ، ولی دنیات تغییر کرده ، پس تو اگه نجابت داشتی الانم داری ، ادم نانجیب نمیتونه نجیب بشه و ادم نجیبم بکشیش نمیتونه نانجیب بشه ، عاشقم همیشه نجیبه پس همیشه عاشق خودت بمون و از زندگی لذت ببر
باسلام اقای دکتر.
بنده دختری هستم۲۸ساله.
با یه فردی اشنا شدم.که سه سال ازخودم کوچکتره.
من خودم قبلا رو این فرد یه مدتی بود که نظرداشتم اما احساساتم رو بروز ندادم.تااینکه بعدمدتی متوجه شدم این فرد چندوقتیه خودم وهمه ی اعضای خانواده ام را فالو کرده.خیلی پیگیره.استوری میذاشت میذاشت یا من اسواری میذاشتم حرفایی میزدکهدمیخواست خودشو نزدیک کنه.واینکه بازمن یه جورایی میپیچوندم که طرف نتونه ازاحساساتش بگه.این شخص فامیله.
واینکه عیدشدمارفتیم شمال.
ایشون هیچ وقت مهمونی به همراه خانوادش منزل مادربزرگم نمیومدن.اماامسال اومدن.بعدچندوقت مارفتیم منزلشون عیددیدنی.
وخیلی باخانوادم گرم گرفتن.کلا انقدازخودش صحبت میکردبیوگرافی دادازخودش که چی داره چی نداره.که منوجذب خودش کنه.من متوجه احساسش بشم.اما من چون قبلا شکست عشقی داشتم.بااینکه بعدمدت ها به این اقا حس پیداکردم امابازنخواستم واردرابطه بشم.
وگذشت وگذشت تااینکه بالاخره به احساسش اعتراف کرد.کلی هم قسم خوردکه قصدش جدیه.قسم مرگ پدرومادرش.وکلی حرفایاحساسیه دیگه.که کلا واردرابطه شدم.رابطمون خیلی خوب بود.تااینکه این اقا مدام وارد بحثای جنسی میشدن.من نمیگم شیطنت دررابطهدنبایدباشه.امانه انقد هول وعجولانه.
هربارکه میگفتن.من میگفتم هروقت امدین جلو محرم شدیم به وقتش.
اما یه بار ازم درخواست کردن.من گفتم نه.این اقا بدون هیچ دعوایی هیچ فشی کلا سراغمونگرفتن وحتی پیام عذرخواهی نفرستادن.اصلا اصلا هیچی
ازشخصی که میشناختم مطمئن بودم سوال کردم یه مچین رفتاری کرده مدت ۱۰روزه پیداش نیست.که به طرف مقابل گفته به فلانی بگو من شرایط ازدواج ندارم.دوری بهتره.اگه ادامه بدیم وبهش نرسم دیوانه میشم.
من واقعا درک نمیکنم.نمیفهمم یعنی چی
کلا ذهنم درگیرشده اقای دکتر.
بعداتمام رابطه همچنان واتس اپ واینستای من رو چک میکردن اما بدون اینکه به من پیامی بدن.اصلا نمیفهمم خداشاهاده رفتاراش طوری بودکه میگفتی همین الان میادمیگیرتت
واینکه من بهشون میگفتم عجله ندارم تاببینیم قسمت چی باشه و خیلی عصبی میشد میگفت قسمت میشه خدا خواسته.تااخرتابستان صبرکن.اما یه هو…قال گذاشت.بدون جواب بدون دلیل..حتی جواب تماسوپیامم رونمیدن..ایشون ازلحاظ مالی هم هیچ مشکلی ندارن.امانمیدونم چرا باز طفره میرفتن.واینکه خیلی راجب اینده باهام صحبت کردن.که چی دارن چی ندارن.چه برنامه ای داره.اما واقعا نمیفهمم.من خیلی این چندوقته اذییت شدم.ودیدم خبری نشد اینستاروبلاک کردم.
اما نمیدونم رفتن یه هویی …
ایشان فشارشان به شما بخاطر نزدیک شدن و رابطه جنسی بوده است. او رابطه ای می خواست که هزینه ای بابت آن ندهد.
سلام آقای دکتر من با پسر داییم حدود ۵ سالی رابطه داشتیم و خیلی همدیگرو دوس داشتیم و در سال آخر رابطه مون به علت این که خانواده ها فهمیدن جدا شدیم و گفتن که باید ارتباط تون تموم کنید و رابطه تقریبا تموم شد و ایشون وارد رابطه شدن …
چند ماه بعد ایشون دوستشون فرستادن که بنده برگردم ولی دوستشون به بنده پیشنهاد داد من بعد کلی اصرار التماس حدود دو ماه بعد با ایشون وارد رابطه شدم و این قضایا تا دو سال ادامه داشت در این فاصله هر دو ما همدیگرو تو اینستا داشتیم تولد من و تبریک میگفت ولی من میترسیدم که پاسخ بدم و برگردم شخصی که باهاش ارتباط داشتم و دوست نداشتم و جرئت جدایی هم نداشتم خلاصه که جدا شدیم و پارتنر سابق من تو این یکسال با شخص دیگه ای وارد رابطه شده بودن و حدودا بعد چند ماه از جدایی شون من به پارتنر سابقم گفتم که بیا فرصت بدیم و برگردیم ایشونم با بدبینی قبول کردن و حدود دو ماهی باهم بودیم ولی یکهو من سر رابطه قبلیش به ایشون گیر دادم بعد دو هفته ای به من گفتن نمیتونن منو ببخش من دو سال ایشونو رهت کردم با بهترین دوستشون منو نمیبخشن واقعا تو این ۸ سال خیلی عذاب کشیدم و نمیتونم واقعا فراموششون کنم مخصوصا که تو این دو ماه به خانواده شون گفته بودن برگشتیم درک نمیکنم چطور همچی خراب شد همش میگفتن رابطمون جدی میشه و یکهو همچی تغییر کرد که اگر این ها رو فاکتور بگیریم خودشون اول وارد رابطه شدن ولی من و مقصر میدونن
ایشان بنظر دنبال بهانه هستند. بنابراین اگر این مورد نیز برطرف شود به موارد دیگر گیر می دهند
سلام آقای دکتر وقت بخیر من دختر ۲۸ هستم که به تازگی از یک رابطه ۴ساله که خیلی دوسشون داشتم بیرون اومدم خیلی تلاش کردم با توجه به اختلاف های اخلاقی که داشتیم توی رابطه بمونیم چون من دختر دیسپلین دار و ایشون خونسرد و درون گرا که این اواخر عصبی شده بودن چون موقعیتی پیش اومد و ایشون تنها اومدن با پدر من صحبت کردن قرار بود تا بهمن ماه ایشون بیان و همه چی و رسمی کنن اکی بود اما چون شرایط کاریشون بهم ریخت جا زد. کلا از عید به بعد ایشون سرد شده بودن چون من هم همش استرس دلشتم و سعی میکردم سوال نپرسم که چی شد اما درست جواب نمی داد ایشون تو این ۴ سال با خانواده من جز پدر اشنا شده بودن من با خواهر اایشون که ازدواج کرده بودن .خودش از همون ابتدا به من همسر میگفتن و میگفت تنها کسی هستی که مادر بچه منی. حالا براحتی سر یه بحث کوچیک گفت از پس زندگی برنمیام و گذاشت رفت دارم دردمیکشم دکتر خیلی سخته همش امید دارم برگرده ما هم سن بودیم و شرایط مالی ایشون از ما خیلی پایین تر بود اما من کلی جنگیدم و به خانواده گفتم اگه شرایط اولیه زندگی رو تامین کنه من با ایشون قطعا ازدواج می کنم اما رفت و خم شدم 🙁 دکتر کمکم کنین
منظور شما از کمک متوجه نمی شم
ممنون دکتر
منظورم اینکه راهنمایی بفرمایید چطور ازوم بگیرم خیلی روز های سختی میگذرونم همش گریه و دل تنگی همش چشم انتظارم که شرایط درست شه اصلا خواب خوب ندارم همش استرس دارم لرز دارم
نمی دونم چطور ارامش بگیرم
این حالتهای شما در این دوران طبیعی است و با طی زمان درست می شود ولی مهم ان است که بدون احساس و بر اساس منطق در نظر بگیرید بالفرض بازگشت ایشان همچین فردی که بنظر ثبات ندارد برای شما مناسب است. ایا در شرایط مشابه که در اینده کم نیست باز چنین کارهایی نمی کند
با سلام ممنون از راهنمایی های خوبتون.اقای دکتر من پنج سال درگیریه حس عاطفی بسیارشدیدی شدم علتش رو هم نمیدونم متاهل هستم نمیدونم اسمش رو بزارم عشق یانه ولی پنج سال همه زندگی من وخودم رو درگیر کرده همون طوراون شخص رو خیلی راها برای تموم کردن این رابطه انجام دادم خیلی تلاش کردم اما هر کار کردم تاثیری نداشته وانگار حس وعلاقه ووابستگی من به اون فرد روز به روز بیشتر میشه اون شخص هم فامیل نزدیکی هستند ومدام در رفت وامد هستیم هیچ راهی برای فراموشی وجود نداره من واقعا دیگه خسته شدم از ادامه این رابطه واقعا نمیدونم باید چیکار خواهش میکنم راهنماییم کنید
باید اگاه باشیداسامی را درست استفاده کنید. این علاقه شما عشق نیست. عشق بر پایه آگاهی و اخلاق شکل می گیرد که در این علاقه هیچکدام وجود ندارد. این علاقمندی بر اساس نقاط ضعف درون شکل می گیرد
نقاط ضعف درون یعنی چی باید چه جوری تقویتش کنم ممنونم از پاسخگوییتون
یعنی مواردی که نسبت به انها اگاه نیستیم. باید اول به انها اگاهی بیابیم و سپس در جهت رشد انها قدم برداریم
سلام چند ماهی هست با یک آقا در رابطه بودم اولاش میگفت من دنبال رابطه جنسی نیستم ولی کمکم بهم پیشنهاد داد بعد از اینکه رسید به مقصدش الان دیگه اون قربون صدقه های قبلاً نمیگه منم ترکش کردم ولی برام خیلی سخته چیکار کنم آروم بشم آقای دکتر فقط دنبال رابطه جنسی هست من بهش میگم عوض شدی میگه نه من همونم
اگر او همچنان در رابطه با شما و ازدواج جدی است ااحتمال دارد شما دچار تله رها شدگی باشید. مقاله تله رها شدگی را مطالعه کنید و با یک روانشناس مشورت کنید
سلام آقای دکتر.
دختری ۲۷ ساله هستم. من حدودا چندماه با یه آقایی که سنشون از من خیلی بیشتر بود رابطه مجازی داشتم. ایشون خیلی آدم خوب و منطقی بهنظر میرسیدن. من به تدریج ازشون خوشم اومد و وابسته شون شدم. ولی ایشون کم کم رفتارشون سرد شد و مثل قبل نبودن ولی به من میگفتن سرشون شلوغه. هرچند من میدونستم که فقط بهونه ست. یه بار که باهاشون چت میکردم بدون دلیل قانع کننده و بدون اینکه بحث خاصی بشه و ناگهانی کلا چت رو حذف کردند بامن، و منم خیلی ناراحت شدم و بخاطر همین پیگیر این کارشون نشدم و دیگه بهشون پیامی ندادم و ایشون هم همینطور.
الان بیشتر از یک ماه از این اتفاق میگذره ولی بازم خیلی وقتا دلم برای ایشون تنگ میشه و دوست دارم بهشون پیام بدم. گاهی میگم شاید اگه این رابطه اینقدر ناگهانی و بدون مقدمه تموم نمیشد الان حال بهتری داشتم. آیا بنظر شما کار درستی کردم که بعد از حذف چت از طرف ایشون دیگه هیچ پیگیری نکردم و ارتباطم رو قطع کردم؟
یااینکه باید دلیل این کار رو جویا میشدم؟
بله کار درستی کردید. هیچ جوابی از سمت او حال شما را خوب نخواهد کرد بنابراین حتی اگر او پیام داد بدون خواندن پیام را حذف کنید
سلام آقای دکتر،با تشکر از لطف شما و سایت بسیار خوبتون.
دختری ۲۹ ساله هستم که تا حالا با هیچ پسری رابطه عاطفی نداشتم بخاطر شرایطی که تو محیط خونه بود،کودکی خیلی بدی داشته ام که الانم متاسفانه دچار تله هایی هستم که البته دارم رو خودم کار میکنم و یکم بهتر شدم،خیلی دوس دارم که زندگی مشترک با کسی که من رو درک میکنه داشته باشم،اما رابطه ای با محیط بیرون ندارم وفقط فضای مجازی رو دارم که با کسی بتونم آشنا شم،اما نمیدونم باید چیکار کنم چجوری شروع کنم ،نمیتونم زود اعتماد کنم به کسی،از طرفی هم الان هم واقعا تو شرایط سختی هستم بخاطر مسئله مالی واقعا تو فشار هستم واین استرس واقعا دیگه روحیه م رو ضعیفتر کرده والان واقعا نمیدونم چطوری یه تصمیم درست برای انتخاب پارتنر یا همسر آینده م بگیرم،لطفا راهنمایی بفرمایید،سپاسگزارم.
جناب دکتر راهنمایی میفرمایید لطفا
کتابهای زیر را مطالعه کنید.
1. زندگی خود را دوباره بیافرینید
2. وقتی اضطراب حمله می کند
3. رشد و افزایش عزت نفس
بسیار متشکرم از لطف و راهنمایی شما
سلام آقای دکتر من دختری ۳۳ ساله هستم که از سن ۲۹ سالگیم با پسری در ارتباطم به قصد ازدواج و خیلی هم سخت گیر بودم در انتخابم اما ایشون خیلی از معیار های منو از جهت برخورد اجتماعی و اعتقاداتی رو داشتن اما از همون ابتدا متوجه کنترل گریرایشون شدم میگفتن با پسر خالت فقط سلام و علیک کن بیدگرون تنها نرو و مرد فالو نکن کامنت نزار و پسر هارو لایک نکن و از این قبیل.تا این که من دیگه رابطه رو قطع کردم هی برگشتیم و دوباره چند بار قطع رابطه شد اما ایشون در مدتی که هی رابطه قطع و وصل نیشد یه پیج علمی زدن و دختر اارو فالو کردن و کامنت میزلشتن حتی قربوندصدقه دختر خالشون میرفتن تو کامنت که باعث آزار من شد و دیگه ازشون قطع امید کرد و نه ماهی هست که دیگه قطع رابطه کردیم فقط ایشون گاهی پیام میدن که من دارم بکوب کار میکنم و پول جمع میکنم که بیام خواستگاریت و من به خودشناسی رسیدم و مثل قبل نیستم و دیگه اذیتت نمیکنم.آقای دکتر من خیلی بلاتکلیفم چون قبلا هم مشاوره رفتم و بهم گفتن که کاملا ایشون رو ترک کنم ولی نمیدونم با عشق و احساسی که به هم داشتیم چه کار کنم.ممنون از پاسخگوییتون
بهیچوجه این رابطه به صلاح شما نیست و ایشان همان فرد قبلی هستند. رابطه را کاملا قطع کنید و هیچ گونه راه ارتباطی را باز نگذارید
سلام اقای دکتر
دختری ۲۳ساله هستم با اقایی همسن خودم حدودا ۲،۳سالی هست درارتباطیم وخانواده هاهم اطلاع دارن ولی مادر ایشون اختلال روانی دارن دارو مصرف میکنه و هرروز یه سنگی تو رابطمون میندازه و حرفای نامربوطی میزنه طوریکه هیچکدوم دیگه تحمل حرفاشو نداریم و چن روزی هست رابطمونو تموم کردیم بااینکه باز همدیگه رو دوست داریم الان کلا ازنظر روحی داغونم چون ۳سال اززندگیم رفت الان نمیدونم واقعا چیکارکنم
هر قدر زودتر جلوی ضرر بایستید بهتر است. این حال بد شما طبیعی است و پس از مدتی کاهش می یابد
سلام آقای دکتر یه سوال مهمی دارم که چند وقتیه ذهنمو مشغول کرده آیا یه دختری که تیپ شخصیت مهر طلب داره بصورت خیلی افراطی و همچنین وابسته به عشقه و اعتیاد عاطفی داره هم در خصوص گذراندن سالم دوره سوگ پس از شکست عشقی باید این مراحل رو طی کنه یا برای این شخصیت مهر طلب و وابسته سوگ پس از طلاق یا شکست عاطفی اصلا مهم نیست و فقط تو رابطه بودن و تایید شدن براش ملاکه آیا افکار ضد و نقیض رابطه عاشقانه قبلیش میتونه روی ارتباط جدیدش تاثیر بذاره یا این قبیل اشخاص از قاعده سوگ پس از شکست عشقی مستثنی هستن ممنون از لطف شما
اتفاقا برای چنین شخصیتی مهمتر است که دوران سوگ را بگذراند
سپاس از لطف و بزرگواری شما
بعنوان آخرین سوال از حضرتعالی اینکه اگر به هر دلیلی بجای گذروندن صحیح دوران سوگ پس از شکست عشقی همچنان همانند همین رفتار فعلی رابطه واکنشیشون رو ادامه بدهند و به این رابطه اصرار داشته باشن چه اتفاقی براشون رقم میخوره و پس از چه مدت این مشکل ممکنه نمایان بشه؟ البته ممکنه غیر قابل پیش بینی باشه ولی خیلی دلم میخواد که بدونم ادامه این رابطه و نگذروندن سوگ باعث چه اتفاقی براشون میشه؟
نگذراندن سوگ یک رابطه خوب را خراب میکند. رابطه بد را نیز تشدید کرده و فرد قدرت تشخیص رابطه بد را ندارد
در واقع در ارتباط با ایشون با توجه به توضیحات مبسوط که از نظر من و به زعم نظر سایر نزدیکان که ایشون و رابطه جدیدشون رو میشناسن و متفق القول اذعان دارن که وارد یه رابط اشتباه و ناسالمی قرار گرفته در حقیقت همین رابطه رو دو دستی میچسبه و ادامه میده یا امیدی میشه داشت که خودش پس از رسیدن به آرامش و تعادل روحی در بین راه متوجه اشتباهش بشه
سلام آقای دکتر دختری که اعتیاد عشقی داره و کلا آدم وابسته عاطفی هست و 2 بار ازدواج ناموفق داشته آیا میتونه متوجه رابطه نا سالم بشه مخصوصا پس از اینکه وارد رابطه جنسی هم شده باشه میتونه خودش با اتکا به خودش و بدون نظر دیگران از این رابطه سمی واکنشی خارج بشه در ثانی خیلی هم مهر طلب هست و رابطه قبلیش به این شکل بود که از طرف پارتنرش و خانواده اونا مدام تحقیر و توهین و مورد ضرب و شتم قرار میگرفت ولی در نهایت واهمه و ترس از جدایی داشت این رفتارهای ناهنجار رو تحمل میکرد در ضمن ایشون تازه درگیر شکست عشقی شده و احتمالا بخاطر تحت تاثیر قراردادن من یا انتقام از من یا خلاء عاطفی و تنهایی وارد چتنین رابطه ای شده پارتنر جدیدش خیلی اصرار داشت که باهاش در ارتباط باشه به قصد ازدواج ولی ایشون اوایل همیشه بهش میگفت خیر تا جایی که اون آقا یه هدیه بعنوان خداحافظی به ایشون داد جالب اینجاست که پارتنر من به من گفت که اصلا ازش خوشم نمیاد و از این هدیه ای که داده خوشم نمیاد ولی الان حدود 5 ماه از آخرین ارتباط با من گذشته و با ایشون وارد رابطه شده جالب اینجاست که این خانم فکر کنم طرحواره ایثار داره و اوایل به من میگفت دلم برای این آقا میسوزه چون همش دلتنگ منه در واقع اون آقا درگیر یه عشق یه طرفه شده بود و مدام عکسهایی براش میفرستاد که نشون بده چقدر عاشقشه بعنوان مثال رفته بود زیر سرم و تو یه حالت ضعف و غش عکسهایی برای پارتنرم فرستاده بود و ایشون هم دقیقا تمام عکسها و مواردی که بینشون تو شبکه های اجتماعی رد و بدل میشد رو بهم نشون میداد علت اختلاف من و ایشون زمانی ایجاد شد که من هنوز از شوک و سوگ عاطفی رابطه قبلیم خارج نشده بودم و یه حس خیلی بدی نسبت به خودم داشتم البته بگم هیچ احساسی بعد از طلاق نسبت به همسر قبلیم نداشتم و ندارم میدونم اشتباهه که وقتی سوگ تموم نشده نباید وارد رابطه جدیدی شد اینو اوایل نمیدونستم ولی الان با پوست و گوشت و استخوان درک میکنم واقعا عاشق پارتنر جدیدم هستم ولی ایشون پیش خودش همش فکر میکرد که من علقه و علاقه ای هنوز نسبت به همسر سابقم دارم ولی اصلا اینجوری نیست واقعا کوچیکترین حس و عشق و عاطفه ای نسبت به ایشون ندارم با توجه به توضیحات فوق ازتون استدعا دارم منو راهنمایی کنید آیا این نحوه ارتباط ایشون که واقعا مطمنم حس قلبی و احساسی نسبت به ایشون ندارن و بنا به ملاحظاتی وارد چنین رابطه اشتباهی شده ممکنه تو کوتاه مدت متوجه اشتباهش بشه و تصمیم منطقی بگیره اون چیزی که فکر منو درگیر میکنه اینکه شاید پیش خودش فکر کنه که چون وارد رابطه با کس دیگه ای شده شاید من دیگه نخوام ببینمش یا عشق و علاقمو نسبت بهش از دست دادم باور کنید من همچین احساس منفی نسبت به رفتار ایشون ندارم و خیانت تلقی نمیکنم چون خودم در زمانی که درگیر سوگ بودم چون هیجانات منفیم بالا خودم بهش گفتم ما بدرد هم نمیخوریم و میتونی وارد هر رابطه ای بشی در صورتی مهم اینکه شخص تو حالت منطقی و به دور از هیجان تصمیم بگیره حتی حاضرم چند سال منتظرش بمونم هر چی گفتم تو اون شرایط فقط و فقط بخاطر شدت عشقم نسبت بهش بود شاید تو وهله اول به ذهن متبادر بشه که دارم توجیه میکنم ولی قلبا اینجوری نیست الان 100 درصد تو حالت نرمال روانی قرار دارم میدونم تو اون شرایط نتونستم نیازهاشو برطرف کنم و این موضوع رو کسی که درگیر مراحل سوگ باشه میتونه درک و فهم کنه میدونم این حرف من باعث شکست عشقی ایشون شد و به تنها چیزی که تو اون مقطع به ذهنم نمیرسید همین موضوع بود الان چندین ماهه که خودم شکست عشقی رو تجربه کردم و میکنم مطمنم احساسمون نسبت به هم وابستگی نبود و عشق ناب بود واقعا دلبسته هم بودیم چطور میتونم بهش ثابت کنم که قلبا عاشقشم ولی اون اواخر بهم میگفت بخاطر خلا عاطفی من فقط وابستت شده بودم در صورتی که این رابطه جدید ایشون ناشی از خلا عاطفی هست شک ندارم متاسفانه 5 ماهه منو کلا بلاگ کرده شب و روز به یادشم و فقط و فقط حسرت میخورم که چرا ناخواسته باعث شدم عشقمون از طرف ایشون به تنفر تبدیل بشه آیا هنوز بهم فکر میکنه آیا ممکنه متوجه اشتباهش بشه و مجدد زندگی عاشقانه رو تجربه کنیم همه کس منه
متاصفانه رابطه شما با ایشان و رابطه او با شخص مقابل همگی رابطه ای مریض و بیمارگونه است. ایشان متاسفانه دچار تله محرومیت هیجانی و تله ایثارگری است. شما نیز دچار تله طرد و ترک هستید.
رابطه خود را با ایشان بهتر است فراموش کنید مگر زمانی که ایشان کاملا تکلیف خود را با رابطه دیگر مشخص کرده باشند. در این شرایط شما بهیچ.جه نباید خود را در مسیر او قرار دهید.
البته اینکار شما نیز خود نشانه مشکل در شما است که نمی توانید خود را از این رابطه بیرون بیاورید
سلام آقای دکتر من دو سال هست که با دختری وارد یک رابطه ی شدیدا عاطفی و عاشقانه شده ام. ما تصمیم به ازدواج گرفتیم و به خواستگاری اش رفتم ولی اصلا فرهنگ خانواده های ما به همدیگر نمی خورد مخصوصا که پدر ایشان از یک بیماری روانی رنج می برد. اخیرا متوجه شده ام خانواده اش خیلی روی تصمیم گیری او تاثیر می گذارند و اصرار های بیجای آن ها حتی باعث شده ازدواج ما به تاخیر بیوفتد. به نظر شما می توانم قید خانواده اش را بزنم و با او ازدواج کنم؟ چطور میتونم با خانواده اش کنار بیام؟ ما دو نفر خیلی همدیگر را دوست داریم…
ازدواج دونفر عبارت است از اردواج دو خانواده. مسلما باید موضوعات خود را با خانواده ها حل کنید. حتی اگر با وجود مخالفت خانواده ها قصد ازدواج دارید باید اگاه باشید که مشکلاتی پیش روی شما خواهد بود که بهتر است از ابتدا با یک مشاور مشورت کنید تا با نجوه رفتار درست و آگاهانه بر مشکلات غلبه کنید
سلام آقای دکتر اگه دختری بدلیل مشکلات عاطفی دوران کودکی و مهر طلب بودن اعتیاد به عشق داشته باشه پس از شکست عشقیش و بدون گذروندن صحیح مراحل سوگ و کمتر از 6 ماه وارد رابطه عاطفی جدیدی بشه میتونه این رابطه رو ادامه بده؟ اگه بله چه مدت این رابطه ادامه پیدا میکنه خدمتون عرض کنم واقعا رابطه جدیدش بر مبنای عشق و علاقه قلبی نیست و بیشتر بخاطر خلاء عاطفی و ترس از تنهایی وارد چنین رابطه ای شده
مسلما کار درستی نیست که بدون ترمیم اسیب قبلی وارد رابطه شد ولکن نمی توان پیشبینی دقیقی کرد که چه اتفاقی می افتد
از تموم دوستان گرامی با نهایت وجود و احساسم تقاضا میکنم اگه در ابتدای رابطه عشق و علاقه باطنی و قلبی نسبت به طرف مقابلون ندارید یا از ظاهر,شخصیت،اعتقادات و فرهنگ خانوادگی و.. طرف قلبا حس خوبی نمیگیرید و نداریدخواهش میکنم تمنا میکنم تو معذوریت قرار نگیرید و رابطه رو ادامه ندید قطعا خیلی از اشخاص تو یه مدت کوتاه واقعیت خودشون و شخصیتشون رو نشون نمیدن در واقع شخصیت نمایشی دارن پس لطفا اگه برنامه ای برای ازدواج دارید خیلی خیلی محتاطانه هرگونه رابطه ای رو ادامه بدین البته با چشم باز و صرفا جهت شناخت نه اینکه وابسته طرفتون بشید متاسفانه خیلیها خطوط قرمز رو رد میکنن و از همون ابتدا میان تا بمونن چطور میشه بدون شناخت میرید تا زندگیتونو بسازین و عدم رعایت این موضوع باعث میشه روز به روز فقط وابستگی زیاد بشه نکته مهم مخصوصا برای دخترای عزیز اینکه فکر نکنید اگه طرفتون مخصوصا اوایل رابطه خیلی محترمانه صحبت میکنه یا از نظر عاطفی ابراز احساساتی نسبت بهتون داره یا هدیه هایی بعضا گران قیمت براتون میخره دلیل بر این نمیشه که عاشقتونه در خیلی از مواقع در حقیقت هدف طرف مقابلتون اینه که سعی میکنه شما رو در معذوریت قرار بده حتی اگر هم واقعا عاشق شما باشه مهم اینه که شما هم متقابلا عاشقش باشید تاکید میکنم عاشق و دابستش باشید نه وابسته متوجه این مسایل حتما باشید چیزی که مهمه صداقت طرف مقابلتون و جذابیت شخصیت اونه ممکنه طرف مقابل ویژگیهای مثبت زیادی هم داشته باشه ولی مهم اینه که شما میخواهید تا آخر عمر روز و شب کنار هم زندگی کنید مطمن باشید به مرور هیچ عشق و علاقه ای بوجود نمیاد ممکنه وابستگی بخاطر ارتباط و تعامل بوجود بیاد ولی قطعا اون عشق اهورایی که آرزوی قلبیتونه محقق نمیشه از همون ابتدا اگه عشقی نسبت بهم داشتید که هیچ در غیر اینصورت مطمن باشید فقط وابستگیه و به مرور سرخورده و احساس بی ارزشی و نا امیدی تموم وجودتون رو تسخیر میکنه لطفا تو رابطه ناسالم نمونید قطع به یقین دیر یا زود خودتون متوجه میشید لطفا زمان و جوونیتونو با ادامه رابطه ناسالم تباه نکنید حرمت نفس داشته باشید و مطمن باشید شما لایق و شایسته عشق واقعی هستید و همچنین مطمن باشید تو هر سن و سالی میتونید عشق واقعیتونو پیدا کنید و ترس از بالا رفتن سن و یا ترس از تنهایی نباید باعث بشه که رابطه سمی رو ادامه بدید تنهایی اصلا مانع نیست به شرطی که به اون خودشناسی رسیده باشید قطعا تنهایی بهتر از بودن با کسیه که عاشقش نیستید
سلام ببخشید من ۲۱ سال دارم و با پسری که یک سال ازمن بزرگتر بود به مدت ۵ ماه رابطه داشتم. ما خیلی عاشق هم بودیم خیلی زیاد و کم کم داشتیم برای ازدواج اماده میشدیم ولی من رابطم رو با ایشون قطع کردم . ایشون خیلی زود از کوره در میرفتن و همش به اعضای خانوادشون امر و نهی میکردن.
برای همین ترسیدم که نکنه این رفتار و اخلاق ایشون در اینده به رابطمون و به من ضربه بزنه برای همین علی رغم تمام اون احساسات رابطم رو باهاش تموم کردم.
الان هر روز دارم عذاب میکشم
میگم نکنه اشتباه کردم
هنوزم خیلی عاشقشم
لطفا راهنماییم کنید
مدتی طول می کشد تا احساسات شما درست شود. اگر عصبی بود تصمیم درستی گرفتید
سلام آقای دکتر من قبل از اینکه مراحل سوگ رو طی کنم وارد یه رابطه عمیق عاطفی به قصد ازدواج شدم و همدیگرو خیییییلی دوست داشتیم طلاق من با پارتنر قبلیم توافقی بوده و هیچ کدوممون هیچ احساسی نسبت بهم نداستیم و نداریم و هم از لحاظ منطقی هم احساسی تصمیم به جدایی منطقی و معقولترین تصمیمی بود که گرفتیم حتی بعد از طلاق و طی دوران طی کردن سوگ هم هیچ تمایلی به بازگشت نداشتیم ولی حدود 6 ماه تا یکسال پس از جدایی کم کم احساساتی نظیر عذاب وجدان مدام منو اذیت میکرد نمیدونم چطور توضیح بدم منظور از عذاب وجدانم این نبود که از جدایی پشیمون شدم و دلم میخواد مجددا به رابطه قبلیم برگردم یه حسی مثل نامردی کردن و تنها گذاشتن همسر سابقم داشتم ولی هر جور که فکر میکردم میدیدم که هیچ علاقه ای نسبت بهشون نداشتم و ندارم ولی به مرور باعث شد نتونم احساسات و علاقه و نیازهای پارتنر جدیدم رو بر طرف کنم خیلی هم عذاب میکشیدم میدونستم از این رفتارهای افسرده گونه من و احساسات متناقضم قلبا خیلی ازم آزرده خاطر بودن و واقعا چون نمیخواستم ناراحتش کنم بدنبال توجیهی برای قطع رابطمون میگشتم چون نمیدونستم این حالت من چقدر زمان میبره تا به تعادل برسم حضور من نه تنها باعث آرامش ایشون میشد بلکه ناخواسته باعث رنجش ایشون هم میشدم بهشون گفتم با باید رابطه رو کات کنیم درخواست کرد با گریه که لااقل با هم دوست بمونیم من نپذیرفتم چون احساس میکردم چون نمیتونم حس واقعیمو نثارش کنم به خودم و وجدانم درگیر بودم که نکنه این دوستی باعث بشه که فکر کنه دارم ازش سو استفاده عاطفی یا جنسی میکنم خلاصه پس از حدود 14 ماه از سوگ قبلی کاملا خارج شدم و مجددا با ایشون ارتباط گرفتم با تموم وجودم عاشقش بودم و هیچ مانعی برای ابراز احساساتم وجود نداشت تموم وجودم مال اون بود ولی متاسفانه ایشون تازه وارد سوگ شده بودن و بار هیجان منفی و احساسات شدیدشون نسبت به من و رفتار من باعث شد نسبت بهم سرد بشن دقیقا همون حالتهایی رو که من تو اون مدت تجربه کردم رو به عینه میدیدم و متاسفانه فقط و فقط بخاطر فرار از تنهایی و و مهمتر از اون خلا عاطفی وارد یه رابطه سمی و کاملا اشتباهی شده سوالم از جنابعالی اینه که ممکنه ایشون طی این مدت متوجه حالات روحی سابق من بشه و با خودش قیاس کنه و از رابطه ناسالم خارج بشه و مجدد بهم برگردیم واقعا معتقدم که ما همدیگرو کاملا درک میکردیم و قطعا میتونیم همدیگرو خوشبخت کنیم
این دوران بسیار پرفراز و نشیب است و تنها پس از فروکش کردن طوفان می توان واقعیت را دید و اکنون نمی توان حتی درباره دوست داشتن هریک اظهار نظر قطعی کرد.
سلام آقای دکتر منظور شما رو از کامل شدن پازل ذهنی ایشون رو متوجه نشدم
یعنی موضوع و کار ناتمام ذهنی که باید تمام شود تا خیال فرد راحت شود
تا زمانی که مراحل گذر سوگ شکست عاطفی رو که حداقل یکسال از قطع رابطه است رو طی نکردین به هیچ عنوان وارد رابطه جدیدی نشید فطعا در کوتاه مدت متوجه رابطه سمیتون میشید و زود از این رابطه واکنشی و انتخاب تصادفی خارج میشید البته اگه انسان منطقی هستین و آینده زندگی براتون اهمیت داره در غیر اینصورت و ادامه اون رابطه جدید غلط به مرور یه رابطه فرسایشی رو طی میکنید بدون هیچگونه احساسی نسبت به پارتنرتون و روز به روز نسبت به زندگی و رویاهاتون نا امید و سرخورده مبشین نکته دوم حتی اگه شکست عشقی هم نخوردین و توافقی هم جدا شده باشید حتما باید دوره سوگ که گاها تا 3 سال یا بیشتر هم ممکنه طول بکشه رو سپری کنید فکر نکنید که چون هیچ احساسی به شریک عاطفی سابقتون نداشتین پس وارد سوگ نمیشم حتما و قطعا افکار متناقض و منفی تو مخیلتون سیر میکنه البته در مورد طلاق توافقی سوک سنگینی ممکنه احساس نکنید ولی رابطه بعدیتون رو حتی اگه عاشق و معشوق هم باشین رو تحت تاثیر میذاره و گاها سو تفاهماتی نسبت به رابطه ایجاد میشه لطفا منطقی و حساب شده وارد رابطه بشین حتما مدت زیادی رو صرف ارتقای عزت نفستون کنید اگه قلبا هنوز به شریک عاطفیتون احساس تعلق و عشق ناب دارین و احساس میکنید هر تصمیمی نسبت به کات کردن هیجانی و احساسی و عجولانه بوده بهم فرصت مجدد بدید قطعا پشیمون نمیشید حتی اگه وارد رابطه جدیدی هم شدین چون در این مواقع بخاطر احساسات منفیتون انتخاب اشتباهی کردین هم نگران نباشید و فورا از رابطه جدیدتون خارج بشید ذهن خوتنی نکنید که ممکنه پارتنر قبلیتون بخاطر شروع این رابطه جدید ممکنه منو دیگه نخواد قطعا اونم شرایط و علت ورود شما به این رابطه واکنشی بدون شناخت رو درک و فهم میکنه چون خودش این دوران بحرانی رو به عینه و ملموسا درک کرده در آخر هیچ وقت اگه احساس عشق عمیق قلبی نسبت به رابطه تون ندارید وارد نشید و اگر هم شدین فورا خارج بشین و با معشوقتون لجبازی نکنین در واقع با آینده و زندگیتون لجبازی نکنید چرا که یه عمر فقط حسرت میخورین و مدام تا آخر عمر خودتون رو سرزنش میکنید.
لطفا تحت هیچ شرایطی حداقل یکسال پس از جدایی وارد رابطه جدیدی نشید چرا که این ورود بر مبنای واقعیت و بشکل منطقی نیست و صرفا برای رهایی از ,احساسات و هیجانات منفی نظیر احساس تنهایی احساس پوچی و بی ارزشی بخاطر خلا عاطفی یا درملندگی یا عزت نفس پایین پس از جدایی عاطفی یا رهایی از مشکلات و غم و اندوه ناشی از جدایی یا حتی ترس از بالا رفتن سن یا بخاطر فشارهای اطرافیان و….صورت گرفته و کاملا هیجانی و احساسی تصمیم اشتباهی گرفتید قطعا با رابطه جدید وابستگی بوجود میاد ولی معیار و شاخصهای انتخاب عشق از بین میره و قطعا در آینده ای نه چندان دور به بن بست میرسید در وهله اول با خودتون منطقی استدلال کنید که علت شکست و جدایی عاطفی رابطه عاشقانه قبلیتون چی بوده ممکنه فقط بر مبنای سو تفاهمات این جدایی صورت گرفته پس بخاطر خوشبختی و آرامش خودتون حتما یه فرصت دیگه بهم بدید حیفه که موانع و طرحواره های ذهنی یا ذهن خوانی طرف مقابل و نشخوارهای منفی نسبت به رابطتتون باعث جداییتون بشه در اینصورت تا آخر عمرتون آه و حسرت میخورید لجیازی و غرورتون احمقانه رو بذارین کنار در عشق واقعی غرور یه سمه و تا زمانی که ابتدای رابطه نسبت به طرفتون عشق قلبی ندارین بخاطر صرف خلا عاطفی و سایر طرحواره ها وارد هیچ رابطه ای نشید و اگر شدید به خودتون دروع نگین که به مرور بهتر میشیم سریعا از این رابطه سمی خارج بشین دنبال بهونه و توجیه موندن تو رابطه نباشید الان جدا بشید خیلی بهتر از اینه که در آینده جداشین یکی از این افکار منفی انرژی و زمانیه که تو رابطه جدید صرف کردید یا احساس عذاب وجدان بخاطر درد شکست عاطفی طرف مقابل یا هزینه های مالی و…. میباشد اگه الان خارج نشید و درگیر و اسیر عشق یطرفه شخص مقابلتون بشید در آینده نه چندان دور این احساس ناخوشایند رو با پوست و گوشت و استخوان لمس و درک میکنید برای طرف مقابلتون حس ایثار و فداکاری نداشته باشید این حس زمانی به کمک شما میاد که تو یه رابطه عاشقانه و متقابل باشید بازم تاکید میکنم در صورت امکان به عشق قبلیتون برگردین و از نو همه چی رو شروع کنید و این برگشت نباید بخاطر عذاب وجدان ترحم و دلسوزی یا خلا احساسی و عاطفی باشه برگشتتون فقط بخاطر خود شخص ماهیت و جوهر اون پارتنر باشه در هم از نظر روحی حل بشید
موفق باشید
سلام اقای دکتر
دختری 20 ساله درگیر کنکور هسم.تا 18 سالگی ادم برونگرا و اجتماعی بودم و اطرافیانم میگفتن که خیلی ادم خلاق و ایده پردازیم..در همان سن با پسری هم سن خودم اشنا شدم…به او علاقه نداشتم و این را به خودش هم گفته بودم ولی او اصرار زیادی کرد تا وارد رابطه شوم…در ابتدا رابطه منطقی ای ب نظر میرسید اما بعد گذشت 4ماه فهمیدم زیاد هم با هم تفاهم نداریم!اما مشکلی که وجود داشت احساساتی بود ک نسبت به او ب وجود امده بود,از طرفی به احساسات او به من نیز شک نداشتم اما انگار باز یک چیز کم بود!رابطه ما با تا همین دو هفته پیش هم ادمه داشت و بیشترین روزی که توانستم با او ارتباط نداشته باشم 5روز بود…حقیقتا در اخرین بحثمان که البته بیشتر گیرهای غیر منطقی اوست و دروغ هایش(که بیشتر دروغ هایش برای نگه داشتن من است ) به شدت نسبت به او سرد شدم حقیقتا زیاد ازین بحث ها داشتیم و همیشه من ادای کات کردن را درمی اوردم و او همیشه میگفت که اخرین بارش است و دیگر مرا ناراحت نخواهد کرد…وضعیتم حدود 11 ماه به گونه ایست که دیگر نه تنها حوصله دیگران و حتی او بلکه حوصله خودم را نیز ندارم…قلب و منطقم به من میگویند تمام کنم و به سمت ارزوهای خودم بروم اما یک چیزی مانند خوره انگار که دوست داشتن اورا به من یاداوری میکند…در اخرین بحثمان که مدت زیادی هم طول کشید و او دید که من مانند گذشته ها به او احساس ندارم یکسره قسم میخورد که خودش را درست خواهد کرد اما مشکل من اینست که نمیتوانم اورا باور کنم….چت کردن با او مانند یک عذابی برای من است ولی او میوید که فرصت بدهم اما دوست ندارم عمرم بیشتر ازین ها تلف شود…خواهش میکنم کمکم کنید…
باید ببینید چه چیزی باعث می شود نتوانید از این رابطه که بقول خودتان جذابیتی ندارد نتوانید بیرون بیایید. چه ویژگی در شما وجود دارد؟ ایا نه گفتن برای شما سخت است و نگران هستید او را ناراحت کنید و یا چه چیز دیگری نمی گذارد خارج شوید
با سلام
من 37 ساله هستم که متاسفانه همیشه نسبت به ارتباط با جنس مخالف مقاومت داشتم و درخواست های ازدواج را هم جدی نمیگرفتم.ولی در دوسال اخیر با مشاوره ها و خودشناسی ها تا حد زیادی مقاومت ها را از بین بردم تا اینکه در اولین تجربه از شکستن گاردهایم، در یک رابطه دوستی یک ساله با یکی از هرنجوهایم (ایشان از دو سال قبل هنرجوی من بودند)قرار گرفتم که آقایی بودند که 3 سال از من کوچکتر بودند..پسر خیلی خوبی بودند و ما بسیار به یکدیگر شبیه بودیم و اگر ساعت ها صحبت میکردیم بازهم حرف برای گفتن بود. ایشان اوایل به من ابراز علاقه هم میکردند ولی من هنوز از حس های خودم مطمئن نبودم و ایشان برای من مثل یک دوست دختر بودند. و از مصاحبت با ایشان احساس خوبی داشتم بعد از چندماه که ایشان همچنان حس و حال خوبی از این دوستی داشتند کم کم من هم به ایشان دلبسته شدم و همزمان ایشان گفتند که ترس از ازدواج دارند. من هم چون تصمیمی برای ازدواج با ایشان نداشتم برایم مهم نبود اما کم کم احساس کردم ایشان کمی از من فاصله گرفتند و از انجایی که ما هر دو غرور داشتیم تقلای زیادی برای ماندن در کنار هم نداشتیم ولی با فاصله گرفتن من ایشان بیشتر از قبل با چت کردن ابراز تمایل میکرد… تا اینکه من حدود شش ماه قبل حس کردم صمیمیت ما خیلی زیاد شده و بیشتر از آن دیگر یا تعهد هست یا جدایی. و از ترس اینکه بیشتر دلبسته ایشان نشوم یکباره و غیرمنتظره یک بگو مگویی با ایشان داشتم و حرف های ناخوشایندی بهم زدیم که بعضا ناراحت کننده بود(فکر میکنم بیشتر بخاطر خشمی بود که از تضادهای احساسی درونی مان داشتیم)خواستم کلا از زندگی هم بیرون رویم. زیرا حس ماه های اخیر دوستی ام این بود که دلم نمیخواهد دوست معمولی هم باشیم. با اینکه خودم هم قصد ازدواج با ایشان را بخصوص به دلایل سن کمتر ایشان و بعضی مسایل حل نشده دیگر نداشتم ولی از ادامه دادن اون دوستی احساس میکردم حس هایی در من دستکاری میشود که باعث ارامش من نبود. حس میکردم حتی در دوستی هم تعهد میخواهم که شاید خواسته منطقی نبود چون ما شبیه دوست دختر دوست پسر هم نبودیم و صرفا صمیمیت زیادی داشتیم و البته حس علاقه ای که هیچ کدام ما در مورد ان مطمئن نبودیم.
حال سوال من از شما این است که من در این مدت خیلی مراقبه کردم و تقریبا مطمئن هستم دیگر هیچ احساسی به ایشان ندارم. فکر میکنم اینکه به نوعی مانع حضور ایشان در کلاس شدم یک رفتار غیر حرفه ای بود. ایشان مدتی قبل به من پیام دادند و با اینکه من فکر میکردم بهتر است مجددا ایشان کلاسشان را تشریف بیاورند ولی بازهم با سردی برخورد کردم
آقای دکتر من واقعا ذهنم به شدت درگیر هست. به نظرم ایشان دوست بسیار همدل و همراهی خواهند بود حتی میتوان کار هنری مشترک انجام داد و من هم این مدت بسیار از ایشان آموخته ام. قطعا ایشان را به عنوان دوست، دوست میدارم ولی حس قبلی را دیگر ندارم. آیا به نظر شما به ایشان پیام بدهم که به کلاس برگردند و یک دوستی مثل دوستی ساده و رسمی داشته باشیم؟ چون ایشان حس طردشدی هم دارند و داشتند همیشه. و من نمیخواهم بعث این احساس در ایشان شوم درحالی که میدانم مقصر من بودم که احساساتم را مدیریت نکردم.
خیلی ممنونم که پاسخ میدهید
no friendship after relationship
این قانون ارتباط بعد از روابط عاطفی است. مسلما بازگشت ایشان به کلاس منجر به آزارهای بیشتر هر دو نفر خواهد شد. هر قدر زودتر و با آسیب کمتر از یکدیگر فاصله بگیرید بهتر است.
مگر آنکه ایشان مصمم و با قاطعیت تصمیم خود مبنی بر ارتباط هدفمند با شما را اعلان کند.
خیلی ممنونم آقای دکتر
البته اقای دکتر ارتباط دوستی ما صرفا در حد دیدار یک بار در هفته (به مدت 2 سال) در کلاس و البته صحبت های زیاد حضوری و مجازی بود که ان صحبت ها و تشابهات ما بسیار فضای صمیمی ایجاد کرده بود.(البته حس علاقه بود ولی چون تصمیم جدی برای ازدواج نبود، هر دو ما در ستیزی درونی با حس هایمان بودیم) آیا این ارتباط هم relationship محسوب میشود؟
و نمیتوان یک فضای رسمی معلم و شاگردی را ادامه داد؟
قبلا بخاطر پاسخ گویی مجدد بی پایان سپاسگزارم
اگر احساس به یکدیگر داشتید خیر.
سلام دکتر عالی بود
با سلام
وقتی رابطه ای بعد از یک سال با وجود علاقه فراوان طرفین با توجه به نداشتن تفاهم در بعضی مسائل تمام میشود و من خودم احساس بهتری دارم بعد اتمام رابطه چون در بعضی مسائل پارتنرم آرامشم رو سلب میکردن و به این نتیجه رسیدم که دیگه نمیتونم باهاشون ادامه بدم و الان در اینستاگرام استوری گذاشتن موندم نگاه کنم یا نگاه نکنم استوریشون رو و پیجشون هم بازه کلا از اول من و خودشون همو فالو نکرده بودیم
از طرفی موندم نگاه کنم بگه فکرش کلا مونده پیش من و نگاه نکنم بگه کلا این دختر بی عاطفه بود و سریع من رو فراموش کرده ،من از اتمام رابطه هم اصلا پشیمون نیستم و احساس بهتری در زندگی دارم و تفاهمی رابطه رو کات کردیم
رابطمون هم ۴ روزه که تمام شده لطفا راهنماییم کنید که نگاه کنم استوریشون رو یا نگاه نکنم ؟
وقتی رابطه شما با ایشان مناسب شما نبوده است چه اهمیتی دارد او چه فکری درباره شما می کند.
مسلما نباید نگاه کنید اگر می خواهید رابطه با اذیت کمتری تمام شود
سلام آقای دکتر ، من ۷ سال پیش با یه دخنر که به درخواست و خواهش خودش بود وارد رابطه شدم ، تو این هفت سال واقعا از ته دل عاشقش شدم همونطوری که اون با من بود ، ولی الان دو ماهه بهم میگه میخواد تنها باشه و ازم میخواد رابطهرو تموم کنیم ، اصلا متوجه نمیشم چرا این اتفاق داره میافته و حتی جوابمم نمیده ، نمیفهمم دختری که خودش عاشق شده و با التماس این رابطرو شروع کرده چرا باید بعد هفت سال که من تازه میتونم رابطرو باهاش جدی کنم و برم خواستگاریش اینجوری بزنه زیر همه چی واقعا نمیدونم چیکار کنم برام خیلی سخته ولش کنم لطفا کمکم کنید ؟
دلایل متفاوتی می تواند این رفتار داشته باشد اما ایشان حداقل توضیح به شما بدهکار هستند. البته گاهی خود فرد نیز نمی داند چرا سرد شده و نیاز است با کمک مشاور دلایل خود را درک کند
سلام آقای دکتر وقت بخیر
دختری 20 ساله هستم که درگیر رابطه عاطفی شدم.متاسفانه بعد از گذشت چند ماه از آشنایی مون من نسبت به آقا سرد و بد بین شدم و نمیخوام باهاش ادامه بدم . از طرفی هم نه میتونم احساسمو بهش بگم تا ایشون هم تصمیم بگیرن و نه میتونم ادامه بدم . از تموم کردن رابطه ترس دارم و نمیتونم حرفا مو رک و پوست کنده بگم. فقط دارم خود خوری میکنم .
دلایل سرذ شدن خود را به او بگویید تا او نیز اگر دلیل قانع کننده ای دارد بیان کند. در صورت تکرار رفتار راحت تر می توانید او را ترک کنید
سلام و احترام
اقای دکتر من حدود 2 سالی هست از دوست دختر قبلیم جدا شدم ولی فکرش بودم.
تا اینکه مدتی هست با شخص جدیدی آشناشدم.
متاسفانه دوبار به طرف جدیدم ناخاسته اسم دوست قدیمی گفتم و بسیار ناراحت شدند و گفتند حتی دیگه باهام نمیمونند،ولی با توضیح کنارم هستند اما مثل قبل نیستند.
من حقو کامل به ایشون میدم چون از لحاظ کلامی مرتکب اشتباه شدم ولی هدف و نیتم دوست جدیدم بود،حتی موقع گفتن متوجه نشدم نام فرد قبلیمو اوردم و از عکس العمل طرفم فهمیدم.
لطفا منو راهنمایی کنید چه کنم دیگه این مورد برایم پیش نیاید و در مورد برطرف شدن سوتفاهم و بازگشت طرف جدیدم به اشتیاق و فرم قبلیش چه کنم؟
(بعداز اون موارد خیلی رفتارشون تند وسرد شده)
سپاس از شما
شما مرتکب اشتباه شدید ولی واکنش ایشان اگر شما درست درک کرده باشید که همه ان ناشی از این موضوع است بیش از حد طبیعی است. زمان بیشتری که در کنار ایشان وقت صرف کنید هم باعث می شود تکرار اشتباه اسم را نداشته باشید و هم او اطمینان بیشتری می کند
سلام و احترام
سپاس از اطلاعات خوبتان..
بعد از اون دوبار ، بسیار سرد و تند شدند و سر هر موضوعی به زبان می اورند و کنایه میزنند.
دیگه تمایلی به بیرون رفتن ندارند(برعکس ابتدای اشنایی)
حتی چند روز پیش خودشون با دوستشون(چند روزه این دوست جدید پیدا شده و بنظرم داره خرابش میکنه) پارتی رفتند و بهم گفتن و یه عکس فرستادند(قبلش گفتم منم ببر که قبول نکردن،گفتن کمه و …).
یا پریشب گفتند قردا کلا پیام نده تا خودم شرایط داشتم پیام بدهم.
و کلی بی محلی و تندی و گاهی هم سرحال می شود.
بنظرتون دلیلش فقط همون دوبار اشتباه صدا زدن اسم ایشان هست یا فرد یا افراد دیگری وارد رابطه شدند که براشون جذاب هست و به قولی من شدم فرد ذخیره؟
و اینکه بنظرتون این رابطه را حفظ کنم یا رها کنم؟
نظر کلی و نهایی حضرتعالی چیست؟
(همیشه احترامشونو نگهداشتم و در برابر حرفاشون صبوری کردم-کلا حدود یکماه اشنا شدیم).
پیشاپیش از راهنمایی های مفیدتون سپاسگزارم
بهتر است از رابطه بیرون بیایید کاملا. در صورتی که اظهار تمایل کرد مجدد شروع کنید. این حالت باعث آزار شما است
میخوام بدونم واقعا چی تو دلشه تا سریعتر به یه جواب جامع وکامل برسیم هم من وهم اون زودتر به نتیجه برسیم و وقت همو الکی هدر ندیم
سلام آقای دکتر.روزبخیر
خیلی ممنون از مطالب مفید سایتتون
آقای دکتر من با یه آقایی بمدت یکسال در حال آشنایی بودم بطور جدی و تقریبا میشه گفت رابطه خوبی داشتیم.تااینکه قبل خواستگاری براساس یه خطا از طرف من و سوتفاهمات رابطه ما به جدایی رسید.ایشون مدام میگفتن جدا شدن سختمه ولی منطقم نمیپذیره ادامه رابطه رو.بعد جدایی ایشون گاه گاه بمن پیام های مناسبتی میدادن مثلا دو هفته یبار و تقریبا این ارتباط یسال ادامه داشت و تو این مدت تخم امید برگشت ایشون تو دلم کاشته میشد تااینکه من تصمیم گرفتم دلیل این پیام هارو بپرسم و تکلیف خودمو بدونم .تو همین حین ایشون پیام دادن گفتن ک من وارد رابطه دیگه دارم میشم.تقریبا دوران سختی بود ولی چیزی که عجیبه اینکه دو ماه پیش ایشون بمن پیام دادن و نتیجه جواب کنکور پرسیدن و من در جواب گفتم شما وارد رابطه شدی به گفته خودتون و رد بدل کردن این پیام ها حس عادی برای من نداره هم برام سخته هم جز چارچوب زندگیم نیس.آقای دکتر نمیدونم چرا هنوزنمیتونم رفتن ایشونو بپذیرم.از طرفی نگا میکنم تو شبکه اجتماعی شماره من جز مخاطبین اون هست.سوالم اینه چرا پیام دادن و نتیجه کنکور پرسیدن؟و چطوری میتونم بخودم کمک کنم.من ۲۷ سالمه ایشون ۳۱
متاسفانه ایشان شما را بعنوان پلی برای راحت تر رفتن به رابطه دیگر قرار داده است. بهیچوجه پاسخ ندهید و هر گونه ارتباطی را قطع کنید. در غیر اینصورت بهبودی در شما حاصل نمی شود
من دوست دارم تجربه خود را به اشتراک بگذارم، نام من جوی از لندن است.
بعد از چهار سال ازدواج، شوهرم تصمیم گرفت که برود. من هر کاری از دستم بر می آمد انجام دادم تا او را برگردانم، اما همه چیز بیهوده بود، من واقعاً می خواستم او را به خاطر عشقی که به او دوست دارم، برگردانم، برای همه چیز از او التماس کردم، قول دادم، اما او قبول نکرد. من مشکلم را به یکی از دوستان توضیح دادم و او پیشنهاد کرد که ترجیح می دهم با دکتر سانگو تماس بگیرم تا به من کمک کند طلسم آشتی را حذف کنم و آن را برگردانم. چاره ای نداشتم جز اینکه امتحانش کنم. به دکتر سانگو اطلاع دادم و او به من اطمینان داد که مشکلی وجود ندارد و سه روز پیش همه چیز درست می شود. او مسحور شده بود و در کمال تعجب روز دوم شوهرم با من تماس گرفت. من خیلی تعجب کردم، به تماس پاسخ دادم و او فقط گفت که برای همه چیزهایی که اتفاق افتاده بسیار متاسفم، می خواهد من به او برگردم. در صورت نیاز به کمک، همچنین می توانید برای هر یک از مشکلات زیر با دکتر سانگو تماس بگیرید:
1) طلسم عشق
2) طلسم عشق گمشده
3) طلسم طلاق
4) طلسم صحافی.
6) جادوهای جداسازی قطعات
7) یک عاشق سابق را حذف کنید
8.) می خواهید در دفتر / قرعه کشی خود ارتقا پیدا کنید
9) بزرگ شدن آلت تناسلی
10) مشکل بارداری
با دکتر سانگو با ایمیل زیر تماس بگیرید
سلام ایمیلتون کجاس پس
سلام آقای دکتر.
ممنون بخاطر مقاله مفیدتون.
بنظرتون ادامه یک رابطه مجازی باامید اینکه واقعی بشه باوجود اختلاف مسافت خیلی زیاد و اینکه طرف مقابل این رابطه رو فقط به چشم یه رابطه مجازی میبینه، کار درستیه؟ از طرفی ایشون خیلی آدم خوبی هستن و منم بهشون وابسته شدم.
وقتی موضع ایشان در قبال رابطه روشن است نباید انتظار دیگری داشته باشید. نهایتا روشن می توانید از او بپرسید که هدفش از رابطه چیست. در صورت منفی بودن بسرغت رابطه را تمام کنید
در ضمن من اقایی ۳۹ ساله و ایشون هم همسن بنده هستن کلا بلاک کردن من به خاطر همین سئوال من از ایشون بود که چرا همش انلاین هستو گفتم شاید با کسی دیگیری هست که باعث شد ناراحت شدن و من رو کلا بلاک کردن حالا میخواستم ببینم امکان داره دوباره برگردن و من باید چه کار کنم در این شرایط
باید کمی صبر کنید تا با گذشت زمان بتدریج ایشان آرام تر شود. سپس دوباره اقدام کنید
با سلام
ببخشید اقای دکتر من مدتی با یه خانوم همسن خودم اشنا شدم و مدتی هم صحبت میکردیم ولی بعد از مدتی بحثمون شد و باعث شد که ایشون من رو کلا بلاک کنن و شماره های من رو ببندن البته نمیدونم کسی دیگه در زندگیشون هست یا نه چون من میدیدم خیلی انلاین بود گفتم با کی هستی که ناراحت شد و من رو کلا بلاک کرد میخواستم ببینم امکان برگشت دارن و میتونم بهش پیام بدم چه کار کنم به نظر شما ممنونم جواب بدین
با سلام و عرض ادب
پسری ۳۴ ساله هستم، همکاری دارم که حدود ۶ سال به صورت مستقیم و خیلی نزدیک به هم کار میکنیم. ایشان حدود ۳ سال از من بزرگتر هستند. حدود ۱۱ ماه پیش رابطه نزدیک کاری وارد فاز جدیدی شد و ارتباط نزدیکی بینمون شکل گرفت. در همین حین از ۳ ماه پیش بنده سعی کردم از پدر و مادر جدا بشم و به خونه خودم برم. ایشان برای تجهیز و خرید لوازم با من میومدن و در انتخاب لوازم خانه کمکم میکردند. نزدیک ۲ هفته پیش پس از کش و قوس هایی ارتباطمون پایان دادیم. الان واقعا حس بدی دارم چون توی خونه به هر وسیله که نگاه میکنم یاد ایشون میافتم. چطور این حس هارو از خودم دور کنم؟ چون واقعا نمیشه وسیله ها و خاطرات حین خرید و دیزاین کردن خونه رو فراموش کنم و جمعشون کنم. واقعا اگر میدونستم چنین درد و رنجی تحمل خواهم کرد اجازه نمیدادم با من بیاد خرید. چه کار کنم تا با این درد و رنج کنار بیام؟
زمان باعث می شود بتدریج احساس غم شما کمتر شود. هرگونه ارتباط با او را قطع کنید.
درود برشما
مشابه این اتفاق برای بنده افتاد بعداز ۹سال رابطه عاشقانه
در سن ۴۰ سالگی
اصلا قابل وصف نیست چقدر سخت هست
درک میکنم
دوست عزیز از خونه ای که اوکی کردی لذت ببر و بنظر شخصی من کمتر تنها بمون
و سعی کن زمانی که خونه هستی با همکاران و دوستان سالم وقت بیشتری بگذرونی
شما ی رود جاری بودی که ایشون جلوت سد زده و شمارو ثابت نگه داشته،
الان اون سد رفته کنار در نتیجه جاری شو و بهتر از قبل زندگی کن
بخودت هم سخت نگیر و صبر و زمان خودش کم کم کاری میکنه باهات که اون لوازم رو با عشق پایداری که خدا بهت در اینده میده ازشون استفاده میکنی
این دوران رو گذروندم و خیلی شرلیط از این بدتر بود برام، فقط خودم رو گول نزدم و زمان دادم، کم کم اروم میگیری و به روال قبل برمیگردی
پایدار و مانا باشی
سلام آقای دکتر
من ۱۰ ماه با ی دختری ک عاشقم بود چت کردم ولی کم کم عشق اون کم شد و من چند وقته متوجه شدم وارد رابطه جدیدی شده ولی باهم ارتباط داریم ک میگه دیگه نمیخوامت ولی من خیلی دوسش دارم بنظرتون منتظر بمونم رابطه اش رو تموم کنه یا نه
خیر. اینکار باعث می شود بشدت اذیت شوید. بهتر است هرگونه رابطه را با او کات کنید
با کسی نزدیک ۹ ماه دوست بودیم
خانوادشم در جریان بودن
عاشقش بودم حس میکردم اونم دوسم داره و احساسش مثل منه
ولی بعدد۹ ماه یهویی خیلی سرد شد نه مثل همیشه پیام میداد نه زنگ میزد حتی بهونه گیری میکرد
هروقتم میپرسیدم میگفت کار دارم و…
تا اینکه یهویی گذاشت رفت حتی دلیلم نگفت
چند روز پیام نداد وقتی منم پیام دادم گفت ما به درد هم نمیخوریم و از این حرفا
الان ۵ ماه میگزره از روزی که رفته
من نتونسم فراموش کنم هرکار هم میکردم برگرده تو این ۵ ماه
شاید کمرنک شده باشه نبودش ولی فراموش نشده چون بالاخره مدت زیادی باهم بودیم
من یه خاستگار دارم که همه تاییدش میکنن و راضی ان
و از نظر خودمم کامل هستش اخلاقی مالی خانواده و…
ولی میترسم نتونم اونجور که باید محبت کنم بهش یا نتونم تو دلم جا کنم ایشونو
و حتی میگم نکنه بعدا عشق قبلی برگرده و من هوایی بشم و پشیمون
ایا بعد ازدواج عشق به وجود میاد یا محبت ایجاد میشه؟
واقعا فکرم درگیره چند روزه
چیکار باید بکنم
بهتر است مدت بیشتری از کات کردن شما بگذرد. نباید در این مدت هیچ پیام و خبری از او بگیرید. کاملا ارتباط را قطع کنید. سپس وارد ارتباط جدید بشوید اگر فرد مناسبی است.
مقاله تله رها شدگی را در سایت بخوانید. شما دچار تله رها شدگی هستید
با سلام و احترام
من دختری ۳۰ ساله هستم دو سالی با پسری بودم که ایشون ۵ ماهی از من بزرگترن و تو این دو سال با اینکه رابطه ما بیشتر مجازی بود ولی خیلی تلفنی تصویری و چتی حرف زدیم تو این دوسال روزی چندین ساعت حرف میزدیم به خاطر مسافت شهرها که ۶_۷ساعتی راهه ایشون هر دو سه ماه یکبار برای دیدن من میومدن و تو این شرایط هم اعتماد کامل بهشون پیدا کردم هم به نظرم ادم واقعا مهربوون و درستین رابطه جنسی هیچوقت درخواست نکردن ولی من خودم شروع کننده ارتباط لمسی عاطفی بودم .. هم من تجربه رابطه قبلی داشتم هم ایشون …. و ایشون به مدت سه سال با دختر بودند که گفتند سال دوم دوستیشون بهش پیشنهاد ازدواج دادند ولی اون دختر بلاخره بهش خیانت جنسی میکنه و رابطشون تموم میشه که فکر میکنم خیلی ضربه خوردن و همیشه اظهار میکنه کاش تو رو زودتر پیدا میکردم یا کاش هیچوقت دانشگاه نمیرفتم تا اون چیزا رو تجربه کنم … حتی بهم گفت دختر گاهی واسطه میفرسته یا خودش زنگ زده ولی بهش گفته کس دیگه ای تو زندگیشه…. من خودمم ابراز علاقه کم از بقیه مردا نشنیدم اما احساس میکنم علاقه این اقا بهم خیلی عمیقه و حقیقیه… وقتی به دیدنم میومد موقه خدافظی چشماش پر اشک میشد….. حس میکنم از لحاظ فکری و اخلاقی خیلی شبیهیم و مناسبمه ولی نمیدونم چرا به ازدواج راضی نمیشه چند بار از جانب من مطرح شد ولی بدون نتیجه… یکبار هم گفت ازدواج مسوولیت داره و من الان در خودم نمیبینم….من جدیدا رابطه رو تموم کردم و بهش گفتم فقط در صورتی که به جدی شدن رابطمون فکر کنه هستم و اونم خدافظی کرد با اینکه هنووز استوریای دلتنگی و عاشقانه میذاره… من دوسش دارم ولی دیگه در شرایطی نیستم که ازدواجمو بیش از این به تاخیر بندازم … به نظر شما من تا چه مدت باید در انتظار باشم که شاید از روی دوری و دلتنگی خواسته منو قبول کنه و زمان بیشتر از اون به این معنیه که هیچ امیدی به پذیرش خواسته من نیست و من برم دنبال زندگی خودم و شاید ازدواج با شخص دیگه…
کار کاملا درستی کردید که از رابطه بیرون آمدید. اگر او برای ازدواج با شما تصمیم اندکی نیز داشته باشد به شما مراجعه می کند در غیر اینصورت شما بدون اتلاف وقت بیشتر به این موضوع پی برده اید
چندوقته از دوست پسرم جدا شدم ولی هروقت اونو توی خیابون میبینم استرس میگیرم و بغض میکنم چیکار کنم ک دیگه استرس نگیرم
سلام. پسری هستم مذهبی و مقید بدون هیچگونه رابطه عاطفی با کسی. حتی به صورت مجازی هم با دختری خارج از دایره کار صحبت نکردم.
چند ماهی میشه متوجه شدم که دختری که 2 سال از من بزرگ تره و همکار من هست هم عاشق من شده. پس از کشف این نکته به ایشون صراحتا اعلام کردم که ما از لحاظ های اعتقادی و فرهنگی و خانوادگی شبیه به هم نیستیم و چنین رابطه حتی در صورت منجر شدن به ازدواج برای هیچکدوم اوکی نیست.
باز ایشون منو قانع کرد که تغییر میکنه و شروع کرد به نماز خواندن. حتی میخواد تاتو هاش رو پاک کنه. روابطش با باقی پسر هارو قطع کرده و در حال درست کردن حجابش هم هست به دلیل شرایط کاری میخواد آروم آروم تغییر کنه که مثالا آتو دست همکاران نده.
من در مدت زمانی با ایشون صحبت میکردم و به ایشون علاقه من شدم. بسیار علاقه مند تا اینکه متوجه شدم ایشون قبلا شراب هم خورده و کلا خونوادشون علاوه بر اینکه چندان دینی نیستند بلکه شراب هم میخورن در مقایسه با خانوادهه من.
در این شرایط که خیلی هم به ایشون علاقه مند شدم تصمیم گرفتم که رابطه رو خاتمه بدم چون تصور هر بار این موضوعات برای من خیلی آزار دهنده بود که مثالا با کلی پسر دوست بوده (دوستی معمولی) و همچنین اینکه من دیدم یکی دو دفعه همکار دیگم رو بغل کرده یا اینکه شراب خورده یا اینکه خانوادش به ما نمیخورن یا اینکه حجابش اوکی نیست و عکسش دست ده ها نفر هست.
با این همه اون این موضوعات رو تفاوت نمیبینه و خودم هم قبول دارم که سخت گیرم اما عشق اون به من ثابت شده و من هم عاشقش شدم.
الا ایهال اون موقع برای اولین بار در عمرم با ایشون کافه رفتم و گفتم که ما مناسب هم نیستیم در حالی که اشکم در می اومد.
فردای اون روز اومد شرکت و عملا من از یک خط قرمز دیگه عبور کردم و نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و اون ازم خواست که اجازه بدم بغلم کنه و من اجازه دادم.
حتی گذاشتم اون منو ببوسه و منم اینکارو انجام دادم.
بعد از اون شرایط برام سخت تر شد. از طرفی اون به من دست میزد و منم دوستش داشتم و با اینکه میدونستم کلی با اون اختلاف دارم اما بغلش میکردم و میبوسیدمش و هر چند روز هم بهش میگفتم تمومش کن و بعد دوباره از نو.
در حالی که تک تک لحاظت با اون بودن برام لذتبخشه و فرد بسیار پر انرژی هست باز فکر گذشته اون و اختلافات ما منو دیوونه میکنه و باعث میشه با اینکه دیوانه وار عاشقشم اما عقلم دائم در عذاب باشه. همیشه با خودم وقتی بغلش هستم فکر میکنم چند تا پسر دیگه در آغوش اون ولو بدون هیچ حسی بودن؟
اون خیلی راحت در خصوص گذشتش حرف میزنه در حالی که من با وجود امکانات زیاد حتی به با بودن با دختری فکر هم نکردم و حتی یه بار هم که گفتم یه دختری غیر از اون از من خوشش اومده کلی ناراحت شد و متوجه شدم خیلی خودخواه هم هست.
به صورت کلی میدونم نمیتونم با اون با آرامش خاطر راجع گذشته و حالش به دلیل اختلاف فرهنگ و اختلاف خانوادگی و سطح اجتماعی زندگی کنم و میتونم که بدون اون هم نمیتونم و حالم بده.
با این حال وقتی کنار هم هستیم و من اتشقیاق فراوان ایشون رو میبینم آرامش میگیرم و چندان موضوعات دیگه برام اهمیت نداره در بسیاری از موارد.
در چند روز اخیر دوباره موضوع نامناسب بودن رو باهاش پیش کشیدم و دیگه با من حرف نزده و گوشیشو خاموش کرده و من شدیدا داغونم.
البته میدونم دردش تموم میشه اما مشکل دیگری هم هست.
—-
به تازگی من مجبور به حذف یکی از اعضای تاثیر گذار شرکت شدم و به حضور فردی با نشاطی مثل ایشون نیاز بود برای رفع حس بدی که در این خصوص وجود داشت.
پس با ایشون صحبت کردم تا بتونم از نشاط ایشون برای رفع این حس بد استفاده کنم و در خلال همین روند من و او عاشق هم شدیم گرچه در همان ابتدای ورود اون به شزکت باز هم من حسی به ایشون داشتم و برای او هم همینطور بود به گفته خودش.
حالا با کات کردن من عملا میدونم که از شرکت استعفا میده و در داخل شرکت برای من یک مشکل مدیریتی جدید پیش میاد که آن فرد هم اگر بره عملا گروهی که تشکیل دادیم هم منحل میشه و باید دوباره یک تیم جدید ایجاد کرد و این زمان بره و هزینه زیادی داره.
من ۲۲ سالمه و آن دختر ۲۴ سالشون
چکار کنم در این شرایط؟
با توجه به طرز نگرش شما این رابطه بهیچوجه مناسب شما نمی باشد. هر قدر جلوتر بروید دلبستگی بیشتر شده و بیشتر اذیت می شوید.
دنبال بهانه برای ارتباط نباشید. موضوع شرکت و…تنها بهانه های ذهنی برای دیدن اوست.
هر رابطه ای را با او قطع کنید.
سلام وقت بخیر دکتر اگه امکانش هست جوابمو زود بدین تو بد شرایطی گیر کردم.
موضوع از اینجا شروع شده که با یه خانومی ۲سال کوچکتر از خودم تو کافی شاپ آشنا شدم ایشون به طریقی از اینستا فالو کرده وبهم پیام دادن و موضوع دوستی رو مطرح کردن که منم واقعا ازش خوشم میومد و جواب مثبت دادم و شروع به یه رابطه عاطفی وعمیق کردیم واز نظر مسائل جنسی مشکلی نداشتیم تا رسید روزی که رابطمون به مشکل خورد من بیخیالش شدم ولی بعد چند ماه دوباره بهم پیام دادن و از اونجایی که دوسش داشتم وارد فاز جدید رابطه شدیم اما این دفعه فرق میکرد او ازم یه رابطه معمولی میخواست ولی من واقعا از دوست معمولی بودن متنفرم و نمیتونم هضمش کنم شایدم از نظر خیلیا درست نباشه ولی من واقعا به مسائل جنسیم اهمیت میدم بحث ما ازدواج نیست بحث ما سر دوست معمولی بودن و نبودن هستش از ایشون اسرار ازمن انکار خلاصه چند باری سر این موضوع کات کردیم ولی این دختر خانوم بازم بهم به بهانه دل تنگی بهم پیام میده یا به قول خودش دوستم داره ولی من واقعا این مدل رابطرو که دوستی معمولی باشرو نمیخوام نمیدونم واقعا چی تو فکرشه از یه طرفی دوسش دارم واقعا از طرفی دیگه منو تو بد شرایطی گذاشته ،به نظر شما واقعا حرف دل این خانوم چی هست یا واقعا چی تو سرشه بعد یه رابطه عمیق یکدفعه وارد فاز جدید شده و فقط دوستی معمولی رو میپسنده و دل اینم نداره به کل بی خیال من بشه هر کاری باهاش میکنم که بره دیگه بر نگرده بازم بعد مدتی دوباره سروکلش پیدا میشه با اینکه میدونه من خواستم چیه ،شاید واقعا من ونظرم واسش مهم نباشه با تشکر از راهنماییاتون
احتمال دارد باور داشته باشد که دلیل سردی شما داشتن رابطه جنسی زودهنگام با او بوده است.
منظور از شرکت و گروه، شرکت هایی هستن که گروهی زیرمجموعه میگیرن؟!
یطوری حرف زدی من فکردم خودت ۵۰سالته و دختره ۴۰ سالشه
خب اون شراب میخوره، تو چی که نماز خون و با ایمان هستی پس چطور ناموس مردم رو بقل کردی!!
هرکی شراب خورد بد نیست و هرکس هم سر به سجاده بود دلیل به خوب بودنش نیست
هنو هیچی نشده شروع کردی به پاک کردن تاتو های خانم
شما هنوز کاملا واضح تکلیفتون رو مشخص نکردید چطور اجازه میدید در مورد بدن شخص دیگه نظر بدید که چیکار کنه
بنظر من شما دنبال یکی شبیه خودت باش
بزا اون خانم هم زندگی شادش رو داشته باشه و قسمت اونم دست خدا به بهترین شکل رقم بخوره
پایدار باشید
ببین اولا انقدر از رو ندادن به دخترا حرف نزن جنابعالی الان رفتی طرفو بغل گرفتی ثانیا اون دختر رو اگه نمیخوای و شک داری بیخود بغل گرفتی بغلش کردی که فردا یکی دیگه بیاد بگه اون با هزار نفر بوده
چنین تفاوتی هایی حتی تو لایه های ابتدایی و سطحی هم فاجعه اس و کاملا معلومه بدرد هم نمیخورین
سلام آقای دکتر وقتتون بخیر
بنظر شما چقدر میشه روی قانون جذب و nlp برای برگردوندن دوست دختر حساب کرد؟
و اگر من نسبت به گذشته تغییراتی کرده باشم و سعی کنم از طریق فضای مجازی( بدون اینکه اون رو به طور مستقیم خطاب قرار بدم) اون تغییرات رو بهش نشون بدم، آیا میتونم دوباره به خودم جذبش کنم؟
راستی یه انتقاد از سایتتون: شایدم مشکل از من باشه ولی هر چقد روی گزینه ((پاسخ)) در کامنت ها میزنم امکان ریپلای کردن رو برای من نمیاره
ممنون
1. هیچ ارتباطی نداشته و بر روی آن حساب نکنید
2. بستگی دارد به آنکه ایشان صفحه شما را دنبال می کند یا خیر
سلام آقای دکتر امیدوارم حالتون خوب باشه
من سینا هستم که ۷ مهر یک دیدگاه خیلی طولانی تو همین مقاله نوشت
میخواستم بپرسم برخی ها به من میگن عشق اول زندگیتو به هیج وجه نمیتونی فراموش کنی و همیشه نسبت بهش یه حسی خواهی داشت. ایم درسته؟
سوال دومم اینه که من ۳ ماهی هست کات کردم. الان از نظر احساسی خیلی آروم تر شدم ولی هنوز بخ دحتره (بر حسب عادت) فکر میکنم.
بنظرتون نیاز هست به یک روانشناس مراجعه کنم؟
اگر آره میشه یک روانشناس در همدان یا تهران بهم معرفی کنید
پبشاویش بابت پاسختون ممنون
عشق اول و یا چندم نیز پس از مدتی از یاد خواهد رفت. شما به مواردی که در مقاله گفته شده است عمل کرده و مناظر گذر زمان برای بهبود باشید
سلام آقای دکتر وقتتون بخیر
من 19 سالمه و تا 9 ماه پیش با دختری همسن خودم در یک رابطه مجازی بودم. خب در ابتدای آشنایی بنظر می رسید که شباهت زیادی بهم داریم ولی رفته رفته متوجه تفاوت هایی هم شدیم که البته باهاشون کنار اومدیم.
متاسفانه در طول این رابطه من هنوز درگیر شخصیت بچگونه خودم بودم و همیشه ضعف نشون میدادم. بدتر اینکه خیلی وقت ها که اون دختر به من نیاز داشت من یا نمی تونستم پیشش باشم ( یا آخر شب خوابم میبرد و یک ساعت بعد بیدار می شدم یا اینکه بین قرار با دوستم یا کمک به اون نمی تونستم اولویت بندی کنم) بزارید بهتر بگم : تا وقتی نیازش داشتم عاشقش بودم و وقتی که احساس می کردم که نیازش ندارم خدا خدا می کردم که آنلاین نشه و من بتونم تنها بمونم.
بهر حال همیشه اینجوری نبود. واقعا دوستش داشتم مخصوصا وقتی که make love انجام می دادیم. گرچه مجازی بود ولی لذت بخش بود و بهم یادآوری می کرد که واقعا دوستش دارم
ما 3 بار بهم زدیم و 2 بار هم از طرف اون بود و من خواهشو التماس که نرو …
بار اول 14 روز طول کشید تا برگرده. بار دوم 1 روز.
بار سوم زمانی بود که پدربزرگش فوت کرد و من اون موقع پیش یکی از دوستام بودم. بعد از اینکه برگشتم خونه سعی کردم آرومش کنم
ولی بهم گفت : (( دیگه هیچی ازت نمیخوام سینا!)) و تماس ما قطع شد. نمی دونم کارم اشتباه بود یا نه ولی تصمیم گرقتم دیگه بهش پیامی ندم و دیگه باهاش وارد رابطه نشم چون تو وضعیت من جز درد بیشتر چیزی براش به ارمغان نمیارم.
3 ماه هیچ تماسی نداشتیم جز اینکه استوری های اینستاگرم یکدیگه رو چک می کردیم. نمیدونم واقعا مال من رو چک می کرد یا فقط چون بین استوری های دیگه اش بود مال من سین می خورد…
بهر حال …. من 1 هفته پیش بهش پیام دادم. نامه ای نبود که دعوت به ورود دوباره به رابطه کنه ولی خب امیدوار بودم بتونه سنگ بنای این کار باشه. مضمون نامه به این صورت بود : ازش بابت اینکه بهم نشون داد واقعا چجور آدمی هستم و همیشه ازم حمایت کرد تشکر کردم و برای همه بی توجهی هام و کم مهری هام معذرت خواهی کردم.
که اینطور جواب من رو داد :((مرسی ولی فکر نمی کنی زیادی دیر شده باشه؟ اگه دو ماه پیش این پیام رو میدادی شاید اشکم راه میفتاد ولی الان فقط شوکه شدم که دیدمش….)) بعد از یک صحبت کوتاه بهم گفت: (( هیچ وقت هیچ چیز تو برای من خواستنی نبود. فقط یه حس که تو گذشته تشکیل شده بود و نمی تونستم ازش خلاص شم و ممنون که نابودش کردی و دوتامونو آزاد کردی))
و همین طور گفت که بعد از من نمیتونه به کسی اعتماد کنه
لازم به ذکره اینطور عنوان کرد که من در طول این سه ماه (( ولش کردم)) به عبارتی من کسی بودم که بهم زد…
2 روز بعد این گفت و گو به من یک پیام فرستاد که در واتس اپ به صورت (( این پیام حذف شده)) نمایش داده شد. من سلام کردم احوالش رو مثل سری قبل پرسیدم و در جواب گفت: (( حالم خوبه. اشتباهی برات یه چیزی فرستادم ، ببخشید.))
بعد از اینکه گفتم اشکالی نداره یه عکس از یه کتاب که قبلا بهش معرفی کرده بودم فرستاد. گفتم میتونم پی دی افش رو بفرستم و هیچی نگفت. بعد هم که فرستادم گفت ممنون و جوابش رو دادم. از اون موقع دیگه ارتباطی نداشتیم
الان اکانت اینستاگرامش رو mute کردم تا استوری هاش رو هم نبینم.
در حال حاضر می دونم که باید خودم رو از روابط عاطقی با اون یا دختر دیگه ای قرنطینه کنم و نباید اجازه بدم که طغیان احساسی باعث بشه کنترلم رو از دست بدم. همینطور هر روز مدیتیشن انجام می دم تا بتونم ذهن آرومی داشته باشم
سوالم اینه که آیا من می تونم اونو به طور کامل فراموش کنم؟ اگر فرضا یک سال دیگه وارد رابطه ای شدم رابطه قبلی آزارم نمی ده؟ آیا ممکنه یه روز ببینمش و همین باعث خیانت به رابطه جدیدم بشه ؟
و از همه این ها گذشته ، من قصد دارم تغییر کنم. بچگیمو بزارم کنار و مهارت های جدید یاد بگیرم. بنظر شما با توجه به تنفری که اون دختر از من داره (نظر خودم اینه که داره) آیا می تونم یه روز اونو به خودم جذب کنم؟ آیا میتونم گذشته مو جبران کنم؟
اون ، دختر خیلی خوبی بنظر می رسید در طول رابطه 9 ماهه مون و دوست دارم در آینده هم با دختری مثل اون در ارتباط باشم
آیا این فرصت رو به من میده که یه بار دیگه برای شناخت یکدیگر وقت بزاریم؟
از این که به درخواستم پاسخ می دید پیشاپیش ممنونم
پ ن : من از 3 ماه پیش تغییر کردن رو شروع کردم
بله بعد از کان کردن مدت زمانی نیاز است که او را فراموش کنید. نگران نباشید. در آینده زمانی میرسد که او یک نفر مثل هزاران نفر دیگر می شود. یشرط انکه ارتباط شما کاملا قطع شود.
در صورت جدی بودن شما امکان دارد که برگردد.
سلام وقت بخیر.
من روز یکشنبه 1400/7/4 سوالی در این صفحه در مورد برگرداندن هدیه بعد از اتمام رابطه ارسال کردم اما هنوز نمایش داده نشده.
راه ارتباطی با مدیر سایت پیدا نکردم که اطلاع بدم برای همین اینجا دوباره پیام میذارم. ممنون میشم بازبینی بفرمایید و سوالم رو منتشر کنید تا من هم بتونم جواب سوالم رو بگیرم.
ممنونم
هدایا بهتر است از دسترس فرد بعد از کات کردن دور شود. می توان هدایا را به فرد برگرداند اما نباید این امر را بهانه ای برای ارتباط مجدد کرد. باید از شخص سومی کمک گرفت و فرد سوم نیز نباید هیچ خبر و اطلاعی از او به شما بدهد.
سلام جناب دکتر
پسری ۴۳ ساله هستم و به مدت ۸ سال با همسرم زندگی کردم به دلایل مختلف و عدم تفاهم از هم جدا شدیم ایسان همچنان ویرجین هستن حدود یکسال قبل از جدایی عاشق یکی از همکارام که اونم به تازگی از همسرش جدا شده بود شدم و از ناحیه ۲ طرف کاملا عاشق واعقی بودیم تا اینکه حدود ۴ماه از جدایی من و طلاق رسمی وارد سوگ پس از طلاق شدم در واقع از لحاظ اخلاقی نوعی عذاب وجدان درونی داشتم ولی هیچ احساس عاطفه محبت یا عشقی نسبت بهش نداشتم و ندارم به عشقم هم این موضوع رو مطرح کردم و گفتم زمان مبخوام تا خودمو پیدا کنم ولی تایک دقیقش رو نمیدونم این حالت برای من ۶ ماه طول کشید و هیچ تماس و ارتباطی با عشقم نداشتم تا اینکه با موضوع کنار اومدم ودتنش قبلیم کاملا حل شد با ایشون تماس گرفتم و چند بار هم باهم بیرون و مسافرت رفتیم تا اینکه یدفه از این رو به اون رو شد و گفت اصرار نکن تو با من بد کردیو…. ولی من باهاش صادق بودم وداز نظر روانی توداین مدت خیلی داغوندبودم اصرار بیش از حد من و تماسهای مکررم باعث شد در نهایت بلاگ بشم آیا امکان برگشت ایشون وجود داره؟ من بابت تمام اقدامات غیر ارادی که تو این ۶ ماه بحرانی داشتم ازشون قلبا عذر خواهی کردم آیا بر میگرده چقدر باید کات نگه دارم در ضمن ایشون یه بچه ۵ساله دارن و تنهای تنها تو تهران به دور از خانواده زندگی میکنن
رابطه شما کمی پیچیده شده است. بهتر است در زمان سوگ با کسی وارد رابطه نشد تا خود و دیگری را دچار مشکل نکرد. ایشان ناخوداگاه نسبت به شما خشم دارند و ارتباط دوباره ایشان برای کامل کردن پازل ذهنی خود بوده است وپس از ارتباط دوباره با شما این پازل کامل شده و درنتیجه انگیزه ارتباط با شما را از دست داده اند. بهتر است مدتی جویای ایشان نشوید. تنها پس از مدتی حدود 6 ماه خبری کوتاه از او بگیرید تا ببینید نظرشان تغییر کرده یا خیر
من وارد رابطه شدم با یه پسر که بعدازمدتی جدی شدوازم خواست به ازدواج فکر کنم یه دیدار باهم داشتیم بعد از این دیدار بهم گفت ک از نظر چهره زشت نیستی اما انتخاب من نیستی … رابطمونو تموم کردیم ولی من ب شدت دوسش دارم و وابستش شدم
چیکار باید بکنم ایا امکان بازگشت هست؟
بهتر است بفکر بازگشت نباشید. پسندیدن چهره برای مرد مهمترین ملاک رابطه است. هر شخصی چهره ای زیبا بنظرش می رسد. و این سلیقه می باشد. بهتر است با کسی وارد رابطه شوید که از نظر او زیبا بنظر میرسید
سلام وقت بخیر.
یک سوالی از خدمتتون داشتم امیدوارم راهنماییم کنید.
من 27 سالم هست و 4 سال با پسری که 8 سال ازم بزرگتر هست دوست بودیم, من عاشقانه دوسش داشتم و اون هم همینطور. (امروز شاید به دوست داشتنش شک دارم اما تمام حسایی که داشتیم به هم و کنار هم نمیتونه الکی بوده باشه). ایشون مدتیه با کسی که قبل از من باهاش دوست بود در ارتباط بود و من اینو متوجه شدم و به رابطمون و تمام حسایی که بهش داشتم خاتمه دادم و تو شرایط روحی بدی هستم.
* سوال من اینه که من تفکر ذهنیم همیشه این بوده اگر روزی با کسی دوست بودم و به هر دلیلی کات کردیم ,هدیه هایی که برام خریده رو بهش پس بدم. دلیل اصلیش چون به هیچ وجه تو اینجور موارد مسایل مالی برام مهم نیست و عزت نفسم از همه چیز مهمتره,, دوم هم بخاطره اینکه هدیه هاش قطعا منو یاد اون میندازه و شاید بهتر باشه نداشته باشمشون..
میخوام بدونم از نظر شما پس دادن هدیه درسته یا نه؟ مخصوصا دلیل اول برام مهمتره, وگرنه در صورت پس ندادن میتونم مثلا طلاهایی که بهم داده رو بفروشم و چیز دیگه ای بخرم که دیگه اونا منو یادش نندازه, یا وسایل دیگه که قابل فروختن نیست رو ببخشم به کسی دیگه یا کلا جمعشون کنم و بذارم تو انباری..
خیلی فکرم مشغول این هست که هدیه ها رو پس بدم بهتره یا نه. ( با توجه به اینکه اصلا توقع پس گرفتن هدیه هایی که من بهش دادم رو ندارم و اگر بخواد اینکارو کنه ازش میخوام به من نده و هرکاری که خودش میخواد باهاشون بکنه)
ممنون میشم ازتون اگر کامل راهنماییم کنید که بتونم تصمیم درست تر رو بگیرم.
ببخشید طولانی شد. ممنونم
مهم این است که پس دادن هدیه بهانه ای برای گفتگو نباشد. نفر سومی هدیه ها را پس بدهد.
چه قدر جالب بود سوال شما دقیقا سوال توی ذهن من بود همه مواردی که نوشتید عینا…
دوست داشتم بدونم در نهایت چی کار کردید
مخصوصا مورد آخر که منم دوست ندارم هدیه هایی ک دادم رو پس بگیرم واقغا آدم میمونه چی کار کنه
سلام. اقای دکتر اینکه یک رابطه عاطفی بخاطر مسائل مالی و فقط و فقط مسائل مالی به تعویق بیفته در شرایطی که هر دو طرف مسئله رو قبول دارن و در عین حال در بقیه موارد به لحاظ فکری نزدیکن رابطشون کمرنگ بشه. اگه دوباره بعد از مرتفع شدن مشکلات بهم برگردن از نظر روانشناختی درسته؟
اگر تنها دلیل آنها برای قطع رابطه عاطفی موضوع مالی بوده بله می توانند دوباره به یکدیگر بازگردند
سلام اینکه میزان احساساتی بودن و منطقی بودن تو یک رابطه عاطفی به یک اندازه باشه. یک پیامد خوبه یا نه؟
ممنونم
در یک رابطه عاطفی متری وجود ندارد که بتوان گفت این رابطه عاطفی چه میزان بر اساس منطق و چه میزان بر اساس عقل است. دو طرف یک رابطه عاطفی نقش تعیین کننده دارند.
سلام
هر دو 31 ساله بودیم ودر یک سال و نیم دو سه بار بحث جدی شد من فش بد دادم بار اخر رفتم گلوشو گرفتم که چرا این کارو میکنی خودم زدم چون دچار مشکلات زیادی و بحران روحی بودم به شدت پشیمونم در شخصیت من نیست این رفتار من حتی از کوچکترین بی ادبی هم پشیمونم هیچ جا حتی شوخی یا چیز دیگه بیرون فحش نمیدم دارم روی کنترل خشم کار میکنم با مشاور ولی ایشون هر کار کردم قبول نکر نزدیک یک ماه که نمیاد ولی اخرین بار هفته پیش دیدمش من چطور ثابت کنم تعییر کردم و تنگر بزرگی خوردم و جبران کنم؟ مگر میشه که راهی نباشه؟ اگر کسی در زندگی بخواد جبران کنه و از رفتاری پشیمون باشه چه راهی داره دکتر چرا همه میگن فقط جدایی؟ لطفا درباره راه جبران بگین فردی مثل من داره با مشاور کار میکنه با خونواده دوستان صحبت کرده چه رفتاری داشته باشه من چطور ثابت کنم چطور برگردونم البته خونوادشم مخالف بودن حالا متوچه شدن ما بجث کردیم گفتن نه و اونم تشدید کرده ولی من خیلی دوستش دارم و لیاقت جفتمون این نیست دکتر خودم خجالت میکشم میگم این حرفا رو لطفا کمک کنید سپاس
برای بازگشت باید او حداقل فرصت را برای اثبات خود به شما بدهد. فعلا چنین امکانی ندارید.
بیجهت اصرار زیاد نکنید و بجای آن صبور باشید و اجازه بدهید زمان بگذرد.
زمان می تواند تا حدی بنفع شما باشد اگر در این مدت صبوری کرده و فشار بیش از حد نیاورید
سلام وقت بخیر
من یک مرد متاهل داری یک فرزند بودم که با همسر سابقم مشغول زندگی بودیم که این زندگی چندان ایده عال نبودش ولی یک زندگی بود که کجدار و مریض کنار هم میگذشت تا اینکه من با خانمی که همکارم بود و دوسال پسش همسرش فوت کرده بود آشنا شدم و بعنوان یک دوست از مشکلات و مسایل زندگی خصوصی بهش گفتم و این خانم فقط شنونده بود تا اینکه یک ماه از این موضوع گذشت بهم پیام داد ناراحت بودم در محل کار گفتش چی شده گفتم خونه بحثم شده و گفتش بیا باهم حرف بزنیم آروم بشی کنارتم و کمک میکنم
خلاصه بعد از ساعت کار ما دوتایی بیرون رفتیم و صحبت کردیم و منو آروم کرد و خواست کمکم کنه و این روال تا سه ماهی همین طور بودش که شده بود وابستگی و شخص من از خانواده دور شده بودم و این خانم شدش همه کس من که دیگه اهل منزل هیچ اهمیتی نداشتن و ازاین موضوع گذشت تا به جایی که اختلافات خانوادگی بالاگرفت و ما از هم طلاق گرفتیم و جدا شدیم و من ماندم این خانم همکار تا اینکه به اینجا رسیدیم باهم ازدواج کنیم و ما رفتیم یه خونه شریکی خریدیم و رفتیم سر خونه و اثاث بردیم و از این داستان حدود 4 ماه گذشت و با هم زندگی کردیم که سر یک سری مسایل اختلاف نظر داشتیم و بحث داشتیم تا اینکه هفته پیش باهم دعوامون شدش این خانم رفتش خونه پدرش قهر و من فرداش بهش زنگ زدم بلند شوبیا خونه خودت گفتش نه زنگ های منو سه بار یکی جواب میداد وقتی هم که جواب میداد خیلی سرد یا بی تفاوت و اینکه میگفت تو باید بیایی بگی ببخشید تو باید درست بشی همه مقصر داستن من میدید و حتی میگفت زندگی قبلی هم تو مقصر بودی خرابش کردی
تا به اینجا رسید که گفت من میرم پیش اون خانم میگم شما مقصری و مشکل از توست و از اون خانم حلالیت میگیرم جوری که باعث عصبانیت من شدش و کار به دعوا مامور و همکارا اون شرکت نمیدونستن ما باهم هستیم ولی حدسی هم زده بودن ما باهم هستیم چون من توی این شرکت بودم تعصب خاصی روی آن خانم داشتم اینکه من محل کار قبلیم ترک کردم سر یک سری از همین مسایل و جای دیگه مشغول کار شدم حدود یک سال میشه
اون خانم رفته پیش مدیر عامل شرکت قبلی نمیدونم چی گفته که زنگ زده به مدیر جدیدم گفته این نفر اخراج کن و غیره و مدیر من هم گفته مسایل شخصی به مسایل کاری ربطی نداره
ممنون میشم جناب دکتر راهنمایی کنید من چیکار کنم و چیکار کنم که الان واقعا اروم بشم خیلی بهم ریخته و عصبی هستم
اشتباه شما زمانی شروع شد که هنوز رابطه قبلی تمام نشده وارد رابطه جدید شدید تا خلا قبلی را جبران کنید و این بدترین اشتباه و بالتبع انتخاب را رقم می زند. در این شرایط هیچکس توانایی انتخاب درست را ندارد و تنها از ترس تنهایی و پناه بردن از مشکلات به سمت دیگری می رود.
بنظر نمی رسد این رابطه سرانجامی داشته باشد و هر قدر بیشتر داخل بروید مشکلات بیشتر خود را نشان می دهد. بهتر است با مصالحه و آسیب کم تر از یکدیگر جدا شوید
سلام روز بخیر. دکتر یکی از ترفندهایی که بعضی پسرا بعد از کات کردن رابطه دارن پیام دادن و ادامه دوستی مثل دو تا دوست معمولیه. حالا تحت هیچ شرایطی بعد کات کردن رابطه عاطفی، حتی اگه واقعا تو مسایل غیر عاطفی میتونستند کمکمون هم کنن بازم ارتباط نگیریم؟
با تشکر
راه بهبودی بعد از قطع رابطه عاطفی فقدان هرگونه تماسی است.
سلام اقای دکتر ببخشید من شیش ماه با پسری بودم که یک بار کات کردیم ولی بعد از سه روز دوباره باهم بودیم و همه چی خوب بود تا حدودی کمی دعوا و بحث داشتیم در مدت رابطه به صورتی اون نمیفهمید من چه نیاز هایی دارم از نظر عاطفی منم مال اونو نمیفهمیدم ولی باهم خوب بودیم تا اونجا که میشد همو از نظر روحی ارضا میکردیم چند روز پیش باهم کات کردیم پس از کات کردن این پسر بهم گفت برای خودم منو ول میکنه چون عذاب وجدان داره که منو به شدت اذیت میکنه
ایا به نظرتون دلیل ول کردنش واقعا همین بوده؟
با میتونیم دوباره پیس هم برگردیم؟ و من باید منتطر بمونم با خودم برم پیشص برای دوباره از سر گیری رابطه؟
مسلما این پسر درون خود دچار تردید است. اینکه بخاطر تو رفتم بهانه می باشد
سلام آقای دکتر وقتتون بخیر
این یک کامنت تکراری نیست لطفا تا آخر بخونید
من 19 سالمه و به مدت 9 ماه با دختری همسن خودم در یک رابطه مجازی بودم. خب در ابتدای آشنایی بنظر می رسید که شباهت زیادی بهم داریم ولی رفته رفته متوجه تفاوت هایی هم شدیم که البته باهاشون کنار اومدیم.
متاسفانه در طول این رابطه من هنوز درگیر شخصیت بچگونه خودم بودم و همیشه ضعف نشون میدادم. بدتر اینکه خیلی وقت ها که اون دختر به من نیاز داشت من یا نمی تونستم پیشش باشم ( یا آخر شب خوابم میبرد و یک ساعت بعد بیدار می شدم یا اینکه بین قرار با دوستم یا کمک به اون نمی تونستم اولویت بندی کنم) بزارید بهتر بگم : تا وقتی نیازش داشتم عاشقش بودم و وقتی که احساس می کردم که نیازش ندارم خدا خدا می کردم که آنلاین نشه و من بتونم تنها بمونم.
بهر حال همیشه اینجوری نبود. واقعا دوستش داشتم مخصوصا وقتی که make love انجام می دادیم. گرچه مجازی بود ولی لذت بخش بود و بهم یادآوری می کرد که واقعا دوستش دارم
ما 3 بار بهم زدیم و 2 بار هم از طرف اون بود و من خواهشو التماس که نرو …
بار اول 14 روز طول کشید تا برگرده. بار دوم 1 روز.
بار سوم زمانی بود که پدربزرگش فوت کرد و من اون موقع پیش یکی از دوستام بودم. بعد از اینکه برگشتم خونه سعی کردم آرومش کنم
ولی بهم گفت : (( دیگه هیچی ازت نمیخوام سینا!)) و تماس ما قطع شد. نمی دونم کارم اشتباه بود یا نه ولی تصمیم گرقتم دیگه بهش پیامی ندم و دیگه باهاش وارد رابطه نشم چون تو وضعیت من جز درد بیشتر چیزی براش به ارمغان نمیارم.
3 ماه هیچ تماسی نداشتیم جز اینکه استوری های اینستاگرم یکدیگه رو چک می کردیم. نمیدونم واقعا مال من رو چک می کرد یا فقط چون بین استوری های دیگه اش بود مال من سین می خورد…
بهر حال …. من 1 هفته پیش بهش پیام دادم. نامه ای نبود که دعوت به ورود دوباره به رابطه کنه ولی خب امیدوار بودم بتونه سنگ بنای این کار باشه. مضمون نامه به این صورت بود : ازش بابت اینکه بهم نشون داد واقعا چجور آدمی هستم و همیشه ازم حمایت کرد تشکر کردم و برای همه بی توجهی هام و کم مهری هام معذرت خواهی کردم.
که اینطور جواب من رو داد :((مرسی ولی فکر نمی کنی زیادی دیر شده باشه؟ اگه دو ماه پیش این پیام رو میدادی شاید اشکم راه میفتاد ولی الان فقط شوکه شدم که دیدمش….)) بعد از یک صحبت کوتاه بهم گفت: (( هیچ وقت هیچ چیز تو برای من خواستنی نبود. فقط یه حس که تو گذشته تشکیل شده بود و نمی تونستم ازش خلاص شم و ممنون که نابودش کردی و دوتامونو آزاد کردی))
و همین طور گفت که بعد از من نمیتونه به کسی اعتماد کنه
لازم به ذکره اینطور عنوان کرد که من در طول این سه ماه (( ولش کردم)) به عبارتی من کسی بودم که بهم زد…
2 روز بعد این گفت و گو به من یک پیام فرستاد که در واتس اپ به صورت (( این پیام حذف شده)) نمایش داده شد. من سلام کردم احوالش رو مثل سری قبل پرسیدم و در جواب گفت: (( حالم خوبه. اشتباهی برات یه چیزی فرستادم ، ببخشید.))
بعد از اینکه گفتم اشکالی نداره یه عکس از یه کتاب که قبلا بهش معرفی کرده بودم فرستاد. گفتم میتونم پی دی افش رو بفرستم و هیچی نگفت. بعد هم که فرستادم گفت ممنون و جوابش رو دادم. از اون موقع دیگه ارتباطی نداشتیم
تا یه مدت استوری های خودش و دخترخاله هاش که دوستای صمیمیش بودن دنبال میکردم. اما بعد یه مدت بیخیال شدم. و همه شونو mute کردم.
با این وجود تا مدتها(۲ ماه) ذهنم درگیر بود. بدون اینکه بخوام راجعه به ملاقات دوباره باهاش خیالپردازی میکردم.
اینکار مثل قبل دردناک نبود اما باعث حواس پرتی و عدم تمرکز میشد. (من اون موقع در نظر داشتم تا دوباره برش گردونم به زندگیم)
این قضیه همینطور ادامه پیدا کرد تا اینکه دوباره خودش بعد ۲ ماه از آخرین صحبتمون بهم پیام داد
فقط نوشت:((خوابت و دیدم.))
فرداش که جوابشو دادم خیلی عادی صحبت میکرد. انگار دو تا دوستیم که همدیگه رو بعد چند وقت دیدیم و اون لحن سردش دیگه وجود نداشت.
راجعه به مشکلات من و کاری که باهاش کردم دعوا کردیم و بعد بحث عادی تر شد.
مشخص بود که سعی میکردم گفت و گو رو ادامه بده. بعد یهو پرسید:((با کسی آشنا شدی؟))
که گفتم نه و در جواب گفت یکی از دوستان های قدیمیش که دوساله باهم بودن تو مدتی که من پیشش نبودم (بلافاصله بعد از کات کردن ما) خیلی مراقب بوده و حالا نسبت به هم علاقه دارن. میگفت بهش علاقه داره ولی دقیقا تو یه رابطه نیستن.
و میگفت:((اوضاع پیچیدس ولی خوب پیش نمیره.))
میگفت سر یک سری موضوعات حرف همو نمیفهمن
خلاصه اون روز چیزی حدود ۸ ساعت با من صحبت کرد و وقتی من اشاره به مشکلات معدم کردم (که از زمانی که باهاش وارد رابطه شدم شروع شد) و اون هم مثل آدمی که براش مهمه سعی میکرد راجعه بهش سوال کنه.
ولی قبلش هم گفته بود که من رو از زندگیش بیرون کرده.
فردا اون روز صحبتی نداشتیم( من در طول روز رفته بودم مهمونی و اون هم شب رفته بود پیش اون پسره تا راجعه به مشکلاتش باهاش صحبت کنه)
امروز که باهم یکم صحبت میکردیم مشخص بود که خیلی حوصله منو نداره یه جور ایی. آنلاین بود ولی دیر جواب میداد. و من هم بهش پیام ندادم دیگه.
خب حالا سوالی که ذهنمو مشغول کرده اینه که چرا به کسی که ازش متنفره و نمیخواد هیچوقت ببخشدش پیام داده؟ چرا طوری برخورد کرد که انگار بیماری من براش مهمه؟
چرا اون تو یه ماه منو کامل کنار گذاشته ولی من نتونستم؟ چرا هنوز وقتی پیام میده بهم قلبم تند میزنه و بدنم یا گرم میشه یا سرد میشه؟
و تازه! الان حسابی چاق شده. و حتی وقتی عکسش رو هم میدیدم نمیتونستم بگم ازش خوشم نمیاد (از دخترای چاق متنفرم)
اون داره به من به عنوان یه گزینه دوم نگاه میکنه یا فقط میخواد وقتشو یه جور ایی پر کنه؟
چرا هنوز نپذیرفتم که هیچ چیز اون آدم دیگه به من هیچ ربطی نداره.
فقط میخوام از ذهنم بره بیرون
بشه مثل هر آدم دیگه ای که تو زندگیمه .
فقط یه مورد: حتما باید ارتباطم رو باهاش قطع کنم؟
ینی اونایی که کات کردن و هر روز باز هم همدیگه رو میبین پس باید چیکار کنن؟
پن: این اولین رابطه ای بود که داشتم.
شما حتما باید ارتباط خود را با او کاملا قطع کنی وگرنه همینطور اذیت میشی.
او شما را در مواقع تنهایی و بیکاری و وقتی کس دیگری نباشه می خواد. زاپاس کس دیگری نکن خودت رو.
تا زمانی که ارتباطت رو حتی در حد پیامک نگه داری قلبت تند میزنه. چون از ذهن خارج نکردی. بعد از 6 ماه که همه درها را بروی خودت بستی دیگر بی تفاوت میشی
سلام وقتتون بخیر. تو ارتباطات عاطفی.. بین دو راهی نوع رفتار و اخلاق و نداشتن شرایط ازدواج. کدوم ارجح تره
با تشکر
مسلما بهتر است بعد از ایتکه فرد مقابل رفتار و اخلاق مناسبی نداشت از او جدا شوید. راههای کات کردن و بهبودی بعد از تمام شدن رابطه عاطفی را در مقاله ذکر کرده ایم. اما اگر فرد شرایط ازدواج نداشت می توانید صبوری بیشتری بخرج دهید تا ببینید ایا توان و عرضه تغییر شرایط را دارد
مرسی دکترجون .. شما با فرمایشات خودت تا حدودی قانون جذب و صبوری و اینکه آدمها اگر تغییر و دوری ببین و جذاب باشی برمیگردن رو زیرسوال بردی . لطفا در اطلاعات خودتون تجدید نظر کنید . یاحق
سلام اقای دکتر وقت بخیر
من و یک اقایی حدود پنج سال باهم رابطه داشتیم(کاملا مجازی)
رابطه ما از سن کم شرو شد حدودا ۱۵سالگی
الان مدتی هست که ب این نتیجه رسیدم ایشون فرد ایده ال برای زندکی من نیستن
و تحمل بعضی رفتار های ایشون برای من سخته
من این مسائلو درمیون گذاشتم و جدا شدم
این جدا شدن کاملا تصمیم عقلی و منطقی بود
ولی از لحاظ روحی و قلبا در عذابم
بسیار ب این اقا عادت کردم
و الان بعد جدایی مدام ب خوبی ها و مزیت ها و خاطره های خوبی ک باهم داشتیم فکر میکنم
حدودا ۱۰روز بعد جدایی این اقا با من تماس گرفتن
و با گریه گفتند ک لطفا برگرد
قبول نکردم
از لحاظ عقلی ادامه این رابطه منطقی نیست برای من
چون خیلی تفاوت داریم
اما گاهی وقتا احساسات ب من غلبه میکنه و دوست دارم برگردم
این وابستگی اذیتم میکنه و مدام فکر میکنم این اقا حال خوبی نداره وجدانم ناراحته
و از طرفی میدونم این اقا شخص مناسبی نیستن
لطفا کمکم کنید
باید به خود زمان بدهید. همه این احساسات پس از مدتی از بین می رود. فقط هیچ ارتباطی با او نداشته باشید. هیچ پاسخی ندهید
سلام آقای دکتر خسته نباشید
من به مدت ۴ سال است که با دختری اشنا شدم و این اولین رابطه من است در ابتدا اوضاع خوبی نداشت ولی کم کم بهتر شد و من به اون علاقه داشتم برای اولین بار همون چند ماه اول داخل اینستاگرام دیدم که به راحتی ایدی خودش رو داده و با ی اقایی وارده صحبت شده بخشیدمش و رابطه رو ادامه دادم بعد از مدتی ی اقایی پیدا شد که قبل درموردش بهم گفته بود که این اقا باعث شده رابطه قبلیش تموم بشه و هیچ ارتباطی با این اقا نداشته و سر کله همین اقا باز پیدا شد و به من گفت که ما باهم بودیم سه ماه هم با من بوده و هم با شما من حرف اون اقارو باور نکردم و بازم به این دختر شانس دادم و بعد از این اتفاقات تقریبا سه سال هیچ اشتباهی ازش ندیدم و اینم بگم که ما در دو شهر متفاوت هستیم و دانشگاه اشنا شدیم و دذ طول این مدت که من هیچ اشتباهی ازش ندیدم بازم باهم دعوا مشاجره داشتیم سر هر موضوعی و تا همین الانم ادامه داره ک دیشب بحث کردیم و ایشون گفتن که من داخل فضای مجازی میتونم با ادم های حسابی تری حرف بزنم که مشاجره نداشته باشیم و هربار بعد هر بحث و کات باز اشتی میکنیم و هربار مثل الان تصمیم به تموم شدن میگیرم یا خودم کوتاه میام و پیام میدم یا اون با پیام هاش و حرفاش باعث درست شدن همه چیز میشه ولی حس میکنم الان هر دوتامون به اندازه کافی خسته شدیم ولی نمیدونیم چجوذی تمومش کنیم و راحت بشیم و میدونم الان بازهم همه چی درست میشه بینمون و هردو طرف خیالمون راحته شاید به نظر شما ترک این رابطه درسته؟ چجوری باید تمومش کنم؟ ممنون میشم راهنمایی کنید
اولا مشخص نیست ایشان کارهای گذشته را تکرار نمی کند زیرا شما در دو شهر متفاوت هستید. وقتی در دو شهر هستید و اینقدر مجادله دارید وقتی کنار هم قرار بگیرید نمی توانید بهیچوجه رابطه خوبی داشته باشید.
روشهای پایان رابطه عاطفی و کات کردن در مقاله بوضوح توضیح داده شده است.
سلام و وقت بخير
من دختر ٣٤ساله هستم و با اقاي ٣٨ساله به مدت ٨سال در ارتباطم و يكسال هست كه باهم زندگي ميكنيم و دقيفا از زماني كه باهم زندگي ميكنيم اختلاف نظر و دعوا شروع شده و كاملا باهم اختلاف نظر داريم
الان كه من گفتم جدا بشيم رفتار خيلي بدي نشون داد و گريه و اينكه عوض ميشم و اينكه من نميدونم چطور اين رابطه رو تموم كنم كه كمتر اذيت بشه و اينكه يكماه براي رفتن و جابه جا شدن خودم هم زمان لازم دارم
سلام آقای دکتر
من ۲۸ سالمه حدود دو ماه به صورت کاملا مجازی با یک خانم ۲۴ ساله ارتباط داشتم تو این مدت به ایشون بسیار وابسته شدم ولی به خاطر اختلاف مذهبی خانواده ایشون با ازدواج ما مخالفت کردند . خانم دو بار با من قطع رابطه کرد که با اصرار من ارتباط مجددا برقرار شد تا نهایتا دو روز قبل بهم گفت که پسری با شرایط بسیار ایده آل به خواستگاریش آمده و با اینکه هیچ علاقه ای به پسر ندارد قصد ازدواج با او را دارد من هم کلی اصرار کردم که فایده ای نداشت نهایتا بعد از دو ساعت گریه و زاری دو طرفه ارتباط ما قطع شد
اکنون بعد از دو روز هنوز اضطراب بسیار شدید تب و لرز و حتی مشکلات گوارشی برایم پیش آمده هنوز امیدی هم به بازگشت او دارم شماره اش را هم نگه داشتم و مرتبا عکس های پروفایل او را چک میکنم ( البته بدون تصویر صورت )
لطفاً من رو راهنمایی کنید
سپاس از شما
مانع مذهبی مشکل بزرگی است. بهتر است از ذهن او را خارج کنید و دستورالعمل مقاله بهبودی بعد از قطع رابطه عاطفی را عمل کنید. مشکلات شما طبیعی است. برای آشنایی با مشکلات حاضر و دلیل آن مقاله در مغز عاشق چه می گذرد را در سایت مطالعه کنید.
من ۳۳ سالم وپزشکم و با یک پزشک دیگه اشنا شدم و معرفی کرده بودن ، بعد از چند ماه معرفم که دوستم و الان ازدواج کرده فهمیدم که قبلا این پسره خاستگارش بوده و پسر گفته نه اما دوست من همچنان براش این مهم بود و دوستش داشت و تمام حرفایی که بین من دوستم رد بدل میشد درباره پسره را رفته بود بهش گفته بود و البته خیلی ناخن میزد که ببینه ما بهم چی میگیم و نهایتا هم یک روز عکس من و که با اون دیده بود به پسره مسیج داد که پشیمونم که شما را بهم پعرفی کردم و نمیتونم شما دو تا رو کنار هم ببینم
خلاصه پسر هم از این مه من بعضی حرفا رو به دوستم که راوی بود میگفتم ناراحت شد وگفت کات کنیم
ولی ما کات کردیم اما بعدش گاهی اون مسیج میداد گاهی من و چندین بار هم گفت دلم برات تنگ شده
و من تقریبا خیلی دوستش داشتم چون تمام خصوصیاتی که میخواستم داشت
ولی در کل پسری بود که چندان توجه نمیکرد و شاید دفعات بعدی بیشتر من سر صحبت باز میکردم
چندین بار هم گفت دوستت دارم
ولی ما پسرا میتونیم کسی را دوست داشته باشیم اما باهاش ازدواج نکنیم
بعدا که این گفت برای اینکه ناراحت نشم گفتم منم قصد ازدواج با تو را ندارم و فقط دوست نزدیک باشیم
یه موقعی هر دو در شرایط یه امتحان سخت و کنکور بودیم و اون بیش از همیشه بهم نزدیک شد
و خوب چندین دفعه گفت دوستت دارم و …… و روابط تا حدی نزدیک ولی نه خیلی
اما بعدش ۱-۲ ماه بعد دیدم فقط منم که دارم احوال میپرسم و …
بهش گفتم داستان چیه.؟ گفت ما دوستیم اما زن و شوهر که نیستیم و میتونیم با هر کسی بیرون بریم اما با هم صادق باشیم اگه بعد ۲۰ دفعه بیرون رفتن حسی بین من و دختر دیگه به وجود اومد به تو میگم تو هم بهم بگو
ایشون شرایط خوبی داره چه تحصیلی چه ظاهری
البته در حد هم هستیم
وقتی این گفت حس کردم که خیلی بی عاطفه است و احتمالا اون نزدیک شدنش بخاطر تنهایی بوده یا …
و حس کردم من اذیت میشم
و این نوعی میخوام با کس دیگه باشم به زبان مادبانه است
حالا مشکلی که دارم اینه که احساس بدی دارم که تا حدی بمن نزدیک شد و نوعی ظلم در حق خودم میدونم و کلا این ادم از ذهنم نمیره بیرون
چه کار کنم
شما هر ارتباطی را با ایشان قطع کنید. اجازه ندهید این حس یک طرفه همچنان ادامه پیدا کند و بیشتر اذیت کند شما را. شما هر دو با هم رابطه داشتید و شما هم رضایت داشتید در انزمان. پس یک نفر از دیگری سو استفاده نکرده است. این فکر درست نیست. احساس سواستفاده شما ناشی از گول خوردگی است و نه رابطه. اجازه ندهید این گول خوردگی با مسیج دادن و…همچنان ادامه بیابد.
سلام
دختری هستم که بعد از ۴ سال، رابطهی عاشقانهای رو که پر از صداقت و شناخت بود تموم کردیم اول از طرف خودم بابت اتفاقاتی که افتاد و در نهایت از هر دو طرف. هرچند نمیدونم در نهایت از طرف مقابل هم تموم شد یانه.
خانوادهی من ناراضی بودند و امکان ازدواج نبود و یا خیلی سخت بود. از طرف ایشون فقط یکبار اقدام به خاستگاری صورت گرفت و چون جواب نه شنیدن گفتن هروقت شرایطشون کاملا اوکی شد دوباره اقدام میکنند. شغل و هیچ منبع درامدی نداشتند.
ما راجع به همه چیز صحبت میکردیم و خوب بودیم جز این موارد اصلی. بعد از ۴سال هیچ تفاوتی صورت نگرفته بود و من درسته بهشون علاقه داشتم ولی داشتم تک تک خاستگارای خوبمو رد میکردم به خاطرشون و در نهایت ایشون هربار موقع پیش اومدن خاستگار برام ناراحت میشدن و…
من هیچ انتظار مادی از این رابطه نداشتم و تنها چیزی که میخواستم ارامش بود ولی همون هم کم کم از بین رفت و این علاقه ناامیدانه ادامه پیدا کرد.
من همیشه اعتقادم این بود که باید رابطهها مخصوصا ازدواج با صداقت باشه. یک خاستگار دارم و میخوام اجازهی خاستگاری بدم ولی میترسم از اینکه از ارتباط قبلیم بگم و اینکه نمیدونم آیا با وجود اینکه کاملا رهاش کردم و دیگه امیدی به بهبود رابطهی قبلی ندارم درسته که اجازهی خاستگاری بدم و فرصت دوباره به خودم بدم یا زوده؟ و اینکه باید تو جلسهی خاستگاری به تجربهی قبلیم اشاره کنم یانه؟
(کمتر از یکسال از تموم شدن میگذره.)
شما حتما باید اجازه بدید خواستگاری کنند. خیر قرار نیست چیزی درباره رابطه قبلی بگویید. اما اگر ایشان تاکید زیادی داشتند که در قبل ایا با کسی بوده اید یا نه شما دروغ نگویید ولکن قرار نیست جزییات را بگویید. بفرمایید برای اشنایی با کسانی در ارتباط بوده اید. اشاره به جزییات نکنید. اگر او پس از مدتی خواهان جزییات شد باید بدانید فرد شکاکی است و یا انکه از نظر فکری در یک سطح نیستید و باید ارتباط را تمام کنید.
سلام من دختری ۱۸ ساله هستم و حدود ۳ سال پیش با پسری که الان۲۵ سال دارن اشنا شدم ایشون از اول به من میگفتن که قصد ازدواج دارم باهاتون ولی وقتی حرفش رو میارم مدام بهانه میارن که باید کار پیدا کنم و فلان به خودم میگن دوست دارم و اخرش مال همیم ولی وقتی از ازدواج میگم میگن موقعش نیست و هی طفره میرن خانوادم از جریان ما خبر دارن و الان حدود یک ماهی هست که نه ایشون پیامی دادن نه من ازشون سراغی گرفتم من رو توی بلاتکلیفی میزارن و اصلا نمیدونم چیکار کنم از طرفی هم خواستگار دارم و نمیدونم چیکار کنم میشه راهنماییم کنید
نباید امیدوار باشید به ازدواج با ایشان. او در شرایطی که هزینه ای از نظر روانی و …نداشته است قولهایی داده اند ولی وقتی به واقعیت نزدیک می شود و جدی می شود رفتار او چیز دیگری می گوید. به رفتار ناظر باشید نه گفتار
سلام دکتر، مقاله مفیدی بود
دقیقا همون روزی که پادکست شما رو گوش کردم، قبلش یه مقاله دیگه خونده بودم که میگفت یکی از راههایی که آروم میشید اینه که تمام حرفای نگفته خودتون رو به شخص مورد نظر بگید، همون لحظه بود که میخواستم بعد از چندوقت دوباره بهش پیام بدم به این بهانه، ولی بعدش که پادکست شما رو گوش کردم منصرف شدم. من از شخصی خوشم اومده که دراوایل باهم خوب بودیم، لااقل من اینطور فکر میکنم، ولی بعد از مدتی رفتارش سرد شد، بنظرم مقصر خودم بودم که بیش از حد وابسته شدم، به حدی رسید که سرچیزای بیخود عصبانی میشد، منم همه ش کوتاه میومدم، آخرین بار بازم عصبانی شد بااینکه من چیز خاصی نگفته بودم که بخواد دراین حد عصبانی بشه، بعد هم رفت و دیگه خبری نگرفت، دراین مواقع من همیشه بعد یه مدت ازش خبر میگرفتم و سرحرف رو باز میکردم بااینکه مقصر نبودم، ولی اینبار تصمیم گرفتم من دیگه دنبالش نرم اگه خواست خودش برگرده. ولی الان بااینکه چند هفته ای میگذره همیشه هرروز ناخودآگاه دلتنگش میشم. چرا از درون خیلی ناراحت و غمگینم ولی درظاهر عادی رفتار میکنم و هیچ ناراحتی دررفتار ظاهریم یا حرف زدنم با بقیه دیده نمیشه و روی کارم هم میتونم تمرکز کنم؟
سپاس از وقتی که میگذارید.
مقاله طرحواره رها شدگی را در سایت مطالعه کنید. مقاله محرومیت هیجانی را نیز در سایت مطالعه کنید
ممنون از پاسخگویی تون
آیا ازسر گرفتن این ارتباط دوباره از طرف من کار اشتباهیه؟ دو سه روزه خیلی تو سرم میاد که ازش دوباره خبر بگیرم
بله اشتباه است کاملا
سلام اقای دکتروقت بخیر، ممنون میشم راهنماییم کنید من دختری ۲۴ ساله که با اقاپسری که ۲سال ازمن کوچکتر هستند و شهر دیگری هستند نزدیک ۳ ساله توی رابطه ایم از اول قصد این اقا ازدواج بوده و الان ازمن خواستگاری هم کردند و از اول قرارمون این بود که ایشون بیاد مشهد و درجلسه خواستگاری ب توافق رسیدیم حتی خانواده ها ، الان حدود یه هفتست کلا نظرش برگشته و میگه من توانایی زندگی در مشهدو ندارم شخصی ک واقعاعاشقم بوده(از هر نظر بمن ثابت شد یه نمونش همین که اومدن نشون گذاشتن ) و الان یه هفته ای هست که اول گفت من شرایط ازدواج رو ندارم بهد از صحبت های زیادی که باهم داشتیم الان میگه من نمیتونم بیام مشهد و خودمو کم دارم تو زندگیم ،نمیدونم بهانه داره میاره یا واقعا افسردگی گرفته چون ما روزهای خوش زیادی با وجود این فاصله کنار هم داشتیم فقط این مسئله ناگفته نماند که من چند باری بهش گفتم بیا این رابطه رو تموم کنیم اون هم صرفا چون روش فشار بیارم بخاطر اینکه زودتر دنبال کار توی مشهد باشه البته توی شهر خودش شغل خیلی خوبیم داره اگه لازم باشه ایشون مشکلی بابت اومدن ب مشهد داشته باشه خب من میرم اونجا برای زندگی ، ولی الان نمیدونم طرفم سرد شده نسبت بهم یا دو دل شده برای ازدواج یا اصلا افسردگی گرفته بخدا در عرض یک شب اینجوری شد نمیدونم خواهش میکنم راهنماییم کنید خیلی سردرگمم چون هربار میگم چیشده میگه خودمم نمیدونم چمه حتی بهش گفتم اگه فکر میکنی پشیمون شدی روراست بیا بهم بگو ولی میگه نه ربطی ب تو نداره بازم نمیدونم شاید چون میدونه من ناراحت میشم اینو میگه
بعضی اقایان در هنگام جدی شدن ازدواج دچار ترس می شوند. ترس از محدود شدن. ممکن است این مشکل او باشد
ببخشید وسط نوشتن صفحه عوض میشد برای همین چندبار پیامم اومده آخرین پیامم کاملترینش هست.پیشاپیش ازتون ممنونم ببخشید انقدر طولانی شده
سلام آقای دکتر وقت بخیر و خسته نباشید.ممنونم از مطالب مفیدتون.آقای دکتر من یه دختر ۲۶ ساله هستم که حدود ۱سال و چندماه پیش با آقای۳۱ساله ای آشنا شدم و به دلیل اینکه طرز فکر و رفتار و عقاید ایشون (که اینها خیلی برام مهمه)وحتی شغل وظاهر ایشون همون هایی بود که مدنظر من بود شدیدا به ایشون علاقه مند شدم وعلاقه من روز به روز بیشتر شد و ایشون هم همینطور واین چیزی نبود که فقط توی حرف گفته باشن توی از رفتارهاشون هم این رو دیدم .ما اوایل رابطه در مورد ازدواج صحبت کردیم که ایشون دلایل زیادی مطرح کردن که فعلا نمیخوان ازدواج کنن ویکی از اون دلایل شکست خیلی از اطرافیانشون در ازدواج بود و گفتن که شرایط اقتصادی هم اجازه نمیده که بخوان الان به ازدواج فکر کنن و اینم اضافه کردن که معلوم نیست چی بشه من نمیتونم در مورد آینده یه صحبت قطعی بکنم و بگم بله ما حتما ازدواج میکنیم معلوم نیست در آینده چه اتفاقی بیوفته شاید ۲سال ۳سال بعدازدواج کردیم و تا آخر عمر باهم موندیم شاید هم نشه و جدا بشیم البته چون اونموقع اوایل رابطه بودیم و حرفشون از نظر من خیلی منطقی بود من هم به این زودیا قصد ازدواج نداشتم و فقط قصدم از این بحث این بود که بدونم هدفش از رابطه با من چیه گفتم که بله حرفای تو درسته و ما رابطه مونو ادامه میدیم .و تقریبا ۱۰ ماه بعدش دوباره بحث ازدواج پیش اومد راستش انتظار داشتم با اطمینان بهم بگه که میخواد باهم ازدواج کنیم و خودم هم بهش گفتم وقتی به آینده فکرمیکنم تورو توی آینده ام میبینم ولی ایشون باز حرفای چند ماه پیش رو زد و گفت که من نمیتونم به ازدواج وبه آینده فکر کنم از بدبینیشون و ترسشون از ازدواج گفتن واینکه خانوادهشون هم از خداشونه که ایشون ازدواج کنن ولی با توجه به شرایط موجود نمیتونن بهش فکر کنن در ضمن ایشون جدیدا شغلشون رو گسترش دادن و شدیدا سرشون شلوغه و اینم گفتن که شرایط شغلی من الان اجازا نمیده به ازدواج فکر کنم و ازدواج قوانین خودش رو داره و من باید شبها به موقع خونه باشم و تو خانوم من باشی انقدر دیر بیام خونه کلی دعوامون میشه و البته در مورد این موضوع حق دارن چون چندبار بهشون گیر دادم که بهم زنگ نمیزنی و توجه نمیکنی خودم هم میدونم یکم اذیت کردم.اون روز که صحبت کردیم بهشون گفتم اگر تو نمیتونی به ازدواج فکر کنی من چجوری با تو رابطه م رو ادامه بدم و ایشون گفتن من بهت حق میدم ولی باز هم حرفای خودشون رو زدن و کلی هم ازم تعریف کردن گفتن که تو با توجه به این خصوصیات شخصیتی و ظاهری که داری بهترین کیس برای ازدواجی ولی الان واقعا نمیتونم بهش فکرکنم و گفتن کم کم داشت نظرم در مورد ازدواج عوض میشد که شغلم رو گسترش دادم و بیشتر سرم شلوغ شد و دوباره دیدم که الان شرایط ازدواج رو ندارم و ازشون پرسیدم تا کی این وضعیت شغلت اینطوریه گفتن معلوم نیست چندماه یا یکی دوسال خودمم نمیدونم.اونروز خیلی باهم خوب بودیم حتی وقت خداحافظی خیلی خوب و باروی خوش خداحافظی کردیم.ولی من خیلی ناراحت بودم دوست داشتم با اطمینان بگه من میخوام باهات ازدواج کنم به خاطر همین ۲روز بعد صحبتمون بهش پیام دادم و گفتم من نمیتونم رابطه رو ادامه بدم و از زندگیت میرم و ایشون جوابی ندادن و رابطمون قطع شد. و از طرفی یک دوست مشترک داریم که در این مورد باهاش صحبت کرده بودن و دوستمون به من گفت که ایشون گفتن تقصیر خودشون یعنی دوست پسرم بوده که اینطوری شده .الان دوماهه رابطمون قطع شده و من انتظار داشتم توی این دوماه ایشون بیان دنبال من یا حالی از من بپرسن ولی کاری نکردن ولی چون خودم هم نگرانشون بودم یه هفته پیش پیام دادم و خیلی عادی احوالپرسی کردیم و ایشون هم حال منو پرسیدن و در حد چند جمله پیام دادیم. این رو هم بگم این ۲ماه مخصوصا یک ماه اول برای من خیلی سخت گذشت از شدت دلتنگی و غم و ناراحتی و هرروز گریه میکردم.به نظر شما من عجله کردم که رابطمونو قطع کردم؟ و باید صبر میکردم؟چون من می ترسیدم اگه ادامه بدم ووابستگیم بیشتر بشه و آخرش هم ازدواج نکنیم بدتر از الان ناراحت میشم و ضربه میخورم پس بهتره الان رابطمو قطع کنم.نمیدونم شاید باید صبر میکردم میسپردم به زمان .ولی الان خانوادم و دوستام میگن کاردرستی کردی خودم هم این فکر رو میکردم و حتی به این فکر کردم که اگه ایشون منو دوست داست محکم میگفت باهات ازدواج میکنم ولی از طرفی هم میگم خیلی آدم مسئولیت پذیرودقیق وحساسیه که همه چیز رو در نظر میگیره و حرف میزنه وگرنه راحت میتونست دروغ بگه یا بدون فکر حرف بزنه .بعضی وقتا هم فکر میکنم من تنهاش گذاشتم باید میموندم کنارش و باهم این روزها رو میگذروندیم شاید بهتر بود صبر میکردم چون من خودم هم الان شرایط ازدواج رو ندارم و خودم هم میخواستم یکی دوسال بعد ازدواج کنیم ولی فقط ترسم از اینه که اگه نشه چی میشه و چی به سرمن میاد.آقای دکتر با توجه به شرایط و شخصیت ایشون ودلیل من برای قطع رابطه به نظر شما کار درستی کردم که اینطوری رابطه رو قطع کردم؟ به نظرتون بهتره برگردم به رابطه یا نه و اگر قرار به بازگشت باشه باید من برگردم به رابطه یا ایشون بیاد دنبال من؟راستش خیلی توی دوراهی موندم انقدر به این موضوع فکر کردم و فکر های جورو واجور اومده تو سرم که خسته شدم.ممنون میشم نظرتون رو در این باره بدونم
تصمیم شما کاملا درست بود. ایشان دچار کمالگرایی هستند و مشکل در انتخاب دارند. این افراد از اشتباه کردن بشدت می ترسند. بهیچوجه حتی در شکا احوالپرسی و یا چک کردن اینستا او با او ارتباط نگیرید.
در صورت عدم قطع ارتباط تنها با گذاشتن وقت بیشتر دو سال دیگر به همین نقطه می رسیدید.
باعرض سلام خدمت اقای دکتر دختری ۲۱ساله هستم که دوسال هست بایکی از همکلاسی هایم در ارتباط هستیم دوستی ما دردانشگاه درابتدا فقط صرفا بخاطر کمک درسی بود من دختری بودم که دوست داشتم به همه کمک کنم و اون زمان در رابطه ای دیگر بودم که باعث ایجاد علاقه بین من و ایشون شد و رابطه ی قبلیمو تموم کردم و مدتی بصورت همزمان باهردوی این افراد درارتباط بودم و نمیتونستم تصمیم بگیرم و قبول دارم که خیانت کرده ام بعدازاین ماجرا چون من و این اقا بهم علاقه داشتیم رابطمونو ادامه دادیم ایشون به گل اعتیاد دارن و چندباری باهم اقدام کردیم که ترک کنن تا بتونیم باهم ازدواج کنیم و تواین رابطه ی دوساله جوری باهام برخورد کردن که انگاری عقد کردیم و پدرومادرش از حضور من خبردارن و من هم اصرار میکنم برای ازدواج چون احساس میکنم این ۲ سال دوستی کافی است و روابط ما از چارچوب دوستی خارج شده ولی ایشون با تمام میل و علاقه ای که به من دارن نمیتونن ترک بکنن و من سراین قضیه دودل هستم و بار ها قهر کردم و ایشون از طریق خاهرم و مادرم پیگیری کردن مادرشونو فرستادن و من کلا به شدت سرد شدم و احساس میکنم خیلی بی احترامی میکنم و اینقدر قهر کردم و بخاطر اصرار و گریه ها و قول های ایشون برگشتم خیلی بی ارزش شدم و اینکه ما درطول رابطه سر چیز های کوچک همیشه بحثمان میشه و من هم همیشه قهر میکنم و بلاک میکنم و گوشی خاموش میکنم نمیدونم راه حل چیست و چیکار باید بکنم وخسته شدم و اینکه واقعا بهشون علاقه دارم اما تواین دوسال هم من هم ایشون نتونستیم رابطه رو خوب مدیریت کنیم و خیلی از حرمت ها دررابطه شکسته شده
عزیزم رابطه داشتن پیش از ازدواج بجهت شناخت است. شما و او مشکلات رابطه را شناختید ولکن همچنان ادامه می دهید. پس به چه جهت اقدام به اشنایی کردید. از همان ابتدا ازدواج می کردید. گل کشیدن او و اختلافات شما موضوعی نیست که بشود به اشانی از انها گذشت
سلام دکتر من حدود۳۸سالمه با دختری آشنا شدم ۲۹ساله بعد مدتی متوجه شدم اسمش رو به من اشتباه گفته و اسمش واقعیش چیزه دیگری بود هم اسم هم فامیل وقتی گفتم چرا دروغ گفتی گفت خانواده من حساسن بخاطر اینکه شناخته نشم خواستم زمان مناسب خودم بهت بگم حتی داشتن یک برادر رو تا ماهها مخفی کرد یا اسم دانشگاهش رو هم که مدرک گرفته بود اشتباه گفت وقتی گفتم چرا گفت چون خیلی زیاد فرق نمی کرد شهید رجایی یا شهر ری کلا همه چیز رو من در طول زمان و کم کم فهمیدم حتی تاریخ تولد ساده رو هم اولش اشتباه گفت شغل پدر اسم مدیر جایی که کار میکرد…. و برای اینها تنها دلیلیش این بود که برای حفظ آبروی خانواده بوده بعد مدتها رابطه یک روز در عرض چند ساعت تماس گرفت و گفت یک خکاستگار آشنا دارم تحت فشار خانواده هستم مدتی ما باهم نباشیم من به بهانه ای اگر شد بهش بگم نه و توهم تماسی نگیر در این مدت منم الان هیچ توضیح منطقی ندارم که بدم من فرداش زنگ زدم و گفتم اینکه خواستگاری داری قبول ولی باید به من توضیح میدادی نه اینکه یه هو بگی پیام نده من میخام با این آقا مدتی تلفنی رابطه داشته باشم اگه جوابم منفی شد باهات تماس میگیرم که البته بنظر من حرف بسیار زشتی بود و برخورنده البته خیلی چیزها رو با لحن آروم و به اصطلاح زبون بازی بیان میکنه سوال من از شما اینه که این دختر حتی اگر برگرده آدم قابل اعتمادی هست برای یک رابطه عاطفی
دائما حرف از عشق و علاقه و زندگی مشترک میزد ولی در عمل من چیزی دیدم تعجب آور واقعا و منفعت طلبی محض
ممنون میشم راهنمایی کنید جواب این خانوم در صورت برگشت چی باید باشه؟
دروغ گفتن اسم و..می تواند ناشی از فرهنگ و جامعه باشد که ایشان ترس اتمام رابطه و اسیب دیدن داشته است و بهمین دلیل به میزان اعتماد به شما حقایق بیشتری از خود بیان می کرده است. ولکن اینکه ناگهان به شما خبر خواستگار را داده است اگر رابطه شما جدی بوده است و حرفهایی جدی درباره اینده زده بودید نشانه غیر قابل اعتماد بودن ایشان است.
سلام وقتتون بخیر.خواستگاری داشتم که ازهرلحاظ موقعیت خوبی داشتن وخونوادم هم ایشونو قبول داشتن ایمان ونجابت ایشون باعث شد که نسبت به ازدواج بااین آقا مطمئن شم من آیندمو باایشون ساخته بودم حدود۴ماه باهم درارتباط بودیم تو چندبار آخری که بیرون رفتیم ایشون دست منو گرفتن بغل کردن منو بوسیدن ودفعه اخراین حرکات بیشتر وتقریبا حس کردم ایشون میخوان نیاز جنسیشونو ارضا کنن من تو دوران کودکی از طرف یکی از آشنایان مورد ازارجسمی قرار گرفتم تو سن ۱۹سالگی هم یه ادم اشتباه وارد زندگیم شد وچندباری منو بزور بوسید ویه سری حرکت هاانجام داد والان با حرکت این خواستگارم علاوه براینکه همه چیو بهم زدم حتی بااینکه دوسش داشتم نسبت بهش سرد شدم وباعث شد خاطرات بد گذشتم تداعی بشه از طرفی نسبت به خودم احساس گناه دارم که چرا اجازه دادم این اتفاق بیفته وهمه چی خراب شه ویا اینکه من قول دادم اجازه نمیدم که کسی بهم دست بزنه واحساس گناه دارم که شاید من هم دوست داشتم تواون لحظه این اتفاق بیفته.بعد اون اتفاقا خودم اجازه ندادم خونوادش انگشتر بیارن وهمه چی رو بهم زدم این روزها واقعا حال بدی دارم توروخدا کمکم کنید
وقت بخیر. شما باید سریعا با مراجعه به یک درمانگر حال خود را بهبود ببخشید. این موضوع می تواند پس از ازدواج نیز برای شما مشکل ساز شود. حرکت او در دوران آشنایی رسمی که بین شما بوده است لزوما غیر طبیعی نمی باشد. بر فرض عدم تناسب با فرهنگ شما عکس العمل شما بیش از اندازه بوده و ناشی از مشکل کودکی شما است
سلام دکتر
من و دوس پسرم عاشق همیم و من ی اردک داده بودم ک پارتنرم بران نگه داره خونشون و مادرم به مادر ایشون زنگ زدن چندبار ولی مادرشون جواب نمیدادن وقتی گفتم چرا اینجوریه مادرت بعد دوسال ک زنگ میزنیم جواب نمیده گفت مدلشه و خیلی از بقیه بهتره و منم عصبی شدم و گفتم نشونه بی شخصیته و ایشون به من بعد از چند سال برای اولین بار بی احترامی کردن و گفتن تو گه خوردی که به مادر من اینجوری میگی وایسا ی دهنی از و خونوادت بشکونم (تهدیدم کردن)
من همچنان دوسشون دارم و الان ۱ هفتس ک باهم صحبت نکردیم
من نمیدونم باید چیکار کنم دکتر
شما از ایشان عذر خواهی کنید. در صورتی که نپذیرفتند باید بدانید که او فرد مناسبی برای شما نیستند زیرا نمی توانند کینه را فراموش کنند و این موضوع در ازدواج که مشکلات زیادی بوجود میاید همواره با قهر و کینه وپرخاش او همراه است.
ببینید ایا واکنش پرخاش ایشان چقدر تکرار شونده و طولانی است
سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه
من چهارده سالم هست ولی خوب تقریبا از ۳ سال پیش عاشق به دختر خانومی شدم و خیلی رابطم باهاش خوب بود ولی خوب تا ۱ سال هیچکدوممون ابراز نکردیم ولی خوب پیاپی برای هم کادو میفرستادیم و واقعا عاشق شده بودیم تا پارسال که من دیگه بهش گفتم و در کمال ناباوری بهم گفت باید فکر کنم گفتم باشه ۱ هفته بعد گفت نه من با کسع دیگه ای هسم ولی خوب من وابستش شده بودم و نمیتونستم به همین علت از خواهش کردم ولی بازم قبول نکرد و گفت من عاشقت بودم خیلی زیاد ولی دیر پا پیش گذاشتی
بعد از چند مدتی دوباره با هم خیلی خوب شدیم و تا اینکه دوباره یشب گفت بیا سطح دوستیمونو بیاریم پایین تر ولی خوب طبق معمول من نتونستم و خواهش کردم و … ولی خوب یهو عصبی شدم و گفتم بسه دیگه! من نمیدونم هر کاری میخوای بکن و اونم گفت هر وقت خواستی منو بعنوان یه دوست ببین ولی عاشق نه
منم از اونشب دیگه بهش پیام ندادم ولی هنوز فکرم درگیرشه و واردهر رابطه ی که میشم فقط برا ۲ روزه و من میکشم کنار چون نمیخوام بهش خیانت کنم و یجورایی هم ترسیده شدم نکنه دوباره به اینک وایسته شم و …
پیشنهاد شما چیه؟
للخشید متنم ژولانی شد
بهیچوجه دیگر پیامم به او ندهید. دوستی معمولی برای شما انکان ندارد
میخوام بدونم چرا یک دختر باهات تو یه تخت میخوابه بعدش واسه چیز مسخره کنار میکشه بعدش بعد یه مدت خودش پیام میده ،زنگ میزنه،ولی دیگه مثل قبل بهت علاقه نداره و فقط میخواد که یه دوست معمولی باشین و همه جوره پای دوست معمولی بودن وای میسته حتی اگه باز هم بحثتون بشه دوباره خودش پا پیش بزاره وپیام بده و هر سری سر این موضوع بحث کنیم و باز دوباره همین جریان ۵ساله ادامه داره،میخوام بدونم چی تو مغز پوکش میگذره ،الان ما زاپاس شدیم؟یا داره باهامون بازی میشه ………
بعضی افراد رابطه تا زمانی برایشان جذاب است که دیگری را به دام بیندازند
سلام آقای دکتر، وقتتون بخیر.
من متولد 80 هستم و با پسری که متولد 68 هستند در گروهی داخل تلگرام آشنا شدم و بعد از مدت زمان تقریبا دو سال قرار ملاقات حضوری گذاشتیم. در صورتی که هر دو در تهران زندگی میکنیم و خیلی راحت میتونستیم همدیگر رو زودتر ملاقات کنیم و از طرف ایشون برای قرار گذاشتن خیلی اصرار بود اما من با توجه به تعاریفی که ایشون از گذشتشون کرده بود دلم نمیخواست ببینمشون در صورتیکه خیلی بهشون علاقهمندم و از خیلی نظرها همدیگه رو درو میکنیم. خلاصه بعد دو سال تونستم خودمو قانع کنم که گذشته، گذشته و زمان حال مهمه. حالا که با همدیگه شکل رابطمون رو عوض کردیم، من خیلی بیشتر از قبل اذیت میشم.
اون زمان اول آشنایی که ما چت میکردیم من از ایشون سوالاتی میپرسیدم درباره روابط قبلیش و دوستیهای سابقش و ایشون خیلی با افتخار و با جزئیات کامل از روابط جنسیش و دخترهایی که باهاشون در ارتباط بوده، صحبت کرد. حالا کوچکترین اتفاقی که میفته من یاد حرفهای سابقش میفتم و رابطه زمان حالمون خراب شده. همش دارم اذیت میشم! به نظر شما راهکاری برای کنترل افکار منفیم وجود داره؟ من خیلی بهش علاقه مندم و دلم نمیخواد ترکش کنم ولی از طرف دیگه خیلی دارم اذیت میشم.
مثلا امروز میگه بیا با اسنپ بریم بیرون، یاد این افتادم تعریف کرده بود با دوستدختر سابقش با اسنپ میرفتن بیرون و بعد خونه دوستدخترش میرفته…
یا مثلا از شمال بدم میاد یا حتی از پژو ۲۰۶ متنفرم! چون ایشون مدتی شمال زندگی کرده، اون اوایل برام تعریف کرده بود که پژو ۲۰۶ داشته و با دوستدخترش توی ماشین رابطه جنسی برقرار میکردن!
من هر دفعه یاد این مسائل میفتم دلم میخواد خفش کنم!!! و همیشه حرف از جدایی میزنم ولی دلم نمیاد که جدا بشم! ایشونم میگه که درسته تجربه های زیادی داشته ولی من عشق اولشم و دوستم داره، هر وقتم یاد این مسائل میفتم گریه میکنه و میگه دوست داره زودتر این مشکلمون حل بشه و قصدش ازدواجه!
ببخشید زیاد تایپ کردم خلاصه سوالم اینه که راه حلی برای اینکه افکار منفی ذهنم رو کنترل کنم وجود داره؟ میتونم رابطه رو ادامه بدم؟
متاسفانه رابطه شما بدلیل نادانی ایشان از ایتدا بشکل درستی اغاز نشد. هیچ راهی وجود ندارد و شما اگر قرار باشد با او در ارتباط باشید این افکار تکرار می شود. کوچکترین لغزش ایشان باعث می شود تمامی خاطرات زنده شود.
اما سوال مهمتر انکه چرا شما با وجود تعذیف این مسائل همچنان به ارتباط ادامه دادید. برای درک پاسخ به مقاله تله رها شدگی در سایت مراجعه کنید.
سلام مجدد جناب دکتر. ممنون از پاسخگوییتون.
سوال پرسیدید که با وجود این تعریف ها چرا من به رابطه ادامه دادم؟ من همانطور که گفتم رابطمون به صورت مجازی شروع شد، من اون اوایل اصلا سوالهایی که میپرسیدم و پاسخهایی که دریافت میکردم رو جدی نمیگرفتم، فکر میکردم یه رابطه مجازیه و بعد اکانتم رو پاک میکنم و تموم میشه! ولی این اتفاق نیفتاد و هر وقت خواستم رابطم رو با ایشون تموم کنم نگران بودم که الان ایشون میرن و با یکی دیگه آشنا میشن! دلیل دیگش این بود که ما رشته های تحصیلیمون یکیه و خیلی کمک ازش میگرفتم، با خودم میگفتم اگر رابطم رو باهاش تموم کنم از کی میتونم توی انجام پروژه های دانشگاه کمک بگیرم! به خودم اومدم دیدم وابستش شدم، دوستش دارم و نمیتونم ترکش کنم! اگر از همین افکار منفی که نسبت به گذشتش توی ذهنم میاد فاکتور بگیریم، در زمان حال هیچ مشکلی با هم نداریم. ولی هر حرفی میزنن یا هر رفتاری انجام میدن که حتی نشون دهنده علاقشون به منه، من یاد روابط جنسی یا حتی ممکنه جنسی هم نبوده باشه و صرفا عاطفی بوده در گذشتهشون میفتم.
شما ماشینی می خواهید بخرید. فروشنده می گوید فقط موتورش خراب است و درست هم نمی شود. باقی چیزها خوب است. می خرید؟
سلام وقتتون بخير
من زماني كه ١٦ سالم بود به پشتيبان كنكورم علاقه مند شدم ايشون ٦ سال از من بزرگتر بود. به مدت سه سال اين علاقه رو پنهون كردم تا جاييه كه حتي فكر ميكرد من ازش خوشم نمياد
بعد از اينكه كنكور دارم و رفتم دانشگاه بعد از دو ترم بهش زنگ زدم كه جواب نداد بهش پيام دادم و خودم رو معرفي كردم
خيلي استقبال كرد و تحويلم گرفت كلي صحبت كرديم و راجب دانشگاه و اينا ازم پرسيد من چون نميخواستم متوجه بشه دوسش دارم گفتم يه روز هماهنگ كنيم كه هم ايشون باشن هم مشاور كنكورم كه ببينمشون
گفتن حتما و بهت خبر ميدم و اينا ولي خبري نشد كه خودم پيگير شدم و بهش گفتم كه من اگه ميخواستم مشاور رو ببينم به شما پيام نميدادم اونجا تا حدودي گوشي اومد دستش و كلي تعجب كرده بود و ميگفت تو كه با من خوب نبودي بعد با هم رفتيم بيرون كافه دوستش برد منو كلي حرف زديم اخرش برگشت بهم گفت احساس ميكنم يه چيزي ميخواي بگي ولي نميگي منم انكار كردم تا خودش برگشت گفت تو منو دوس داري؟ منم نميدونستم چي بگم واسه همين گفتم اره اونم بلافاصله گفت منم دوست دارم و من واقعا فك كردم معجزه شده خلاصه موقع خدافظي گفت كه شب كلي حرف ميزنيم و منم كه خوشحال ترين بودم ولي پيام نداد بازم فردا شبش خودم پيام دادم كه گفت داشتم تا الان فك ميكردم چون به نتيجه اي نرسيدم پيام ندادم و واقعا قفل كردم از حرفات بعدش هم گفت با وجود همه علاقه ام نميتونم و شرايطش رو ندارم كه كنارت باشم
خودش پزشكي ميخونه و مدرس زيست هم هست گفت وقتشو امادگي قبول مسئوليت رو ندارم من خيلي غرورم رو شكوندم و بهش اصرار كردم ولي قبول نكرد و گفت هميشه مثه يه دوست رو من حساب كن بعد از اون حرف ميزديم و يه بار ديگه هم بيرون رفتيم كه واقعا رفتارايي ميكرد كه فك ميكردم دوسم داره ولي بعد از اون ديگه هر دفعه به يه بهونه اي قرار رو پيچوند
خودش ميگفت بريم بيرون ولي خودش خبر نميداد
منم ديگه اخرش قاطي كردم و گفتم با شخصيت من بازي نكن اگه نميخواي بياي بيرون
بهم گفت واقعا دوست دارم ببينمت راستش دارم از ايران ميرم و دوس دارم ببينمت و بغلت كنم و خاطره بسازيم و از اين حرفا ولي حتي واسه يه قرار هماهنگ نميكرد منم بهش اعتراض كردم و از اون به بعد ديگه حرف نزديم و تقريبا تموم شد ارتباطمون
سوال من از شما اينه كه من الان بايد چيكار كنم ايا برگردم؟؟ تلاش كنم؟؟ يا بيخيال شم؟؟ اين رفتاراش نشونه از چيه؟؟ دوسم داره يا نه؟؟
ببخشيد سرتون رو درد اوردم
سلام. احتمالا یکی از مشکلات او بزرگتر بودن او از شما است. اختلاف سن وقتی بزرگتر می شوید کمتر خودش را نشان می دهد. یعنی وقتی مثلا شما 23 ساله و او 29 ساله باشید کمتر این اختلاق رامتوجه می شوید. البته ممکن است در ان زمان نیز از نظر او این اختلاف سن موضوعی اساسی باشد.
سلام
دکتر سنایی ، ببخشید ، ممکنه لطفا کمکم کنین فقط از شما بر میاد من شرایط خیلی خوبی ندارم لطفا دقیق بخونید و جوابم بدید.
جناب دکتر من پسر و ۱۶ ساله هستم. در کلاس فیزیک که مختلط بود دختر خانومی شرکت داشتند. من عکس ایشون رو توی سایت آزمونها دیدم.
من ایشون رو حضورا ندیدم و کلاس هم مجازی بوده.
حدود دوهفته قبل بهشون به بهانه سوال درباره آزمونها و تحصیل پیام دادم. من در دلیرستان استعدادهای درخشان تحصیل میکنم و فهمیدم ایشون هم توی دبیرستان فرزانگان(استعدادهای درخشان دختران) درس میخونن.
دختر خیلی فعالی توی کلاس بودن.
به بهانه اینکه دارم از تلگرام میرم و واتساپ دارم برای اینکه اگر کلاسی بود من بهتوندبگم و … ، شماره ش که واتساپ داشت بهم داد.
پس از مدت چند ، یک بار تلویحا بهشون اعلام علاقه کردم ؛ گفتم :« همینکه باهاتون حرف میزنم هم از تنهایی در میام و هم آروم میشم».
البته در طول همه صحبت های ما ، ایشون جوابهاش تک کلمه ای بود.
آخرش روز بعد از اینکه تلویحا اعلام علاقه کردم ، مستقیما ازش خواستم که بیاد از الآن ازدواج کنیم. بهش گفتم که به شما علاقه دارم و به خاطرتون غرورم رو شکستم و بهتون ابراز علاقه کردم و با من ازدواج میکنید؟
یک کلمه نوشت متاسفم و بلاکم کرد فکر کنم.
چند دقیقه بعد توی یه پیامرسان دیگه حرفام رو ادامه دادم ؛ پیام اومد که پسرم این پیاما برای ما میاد و نازنین اصلا تلگرام نداره و بهتره به درست برسی لطفا مزاحم دخترم نشو.
من بهشون گفتم که شمارتون برمی دارم برای آینده رسما خدمت میرسم ، جواب داد حذف کنید لطفا
در نهایت یک پیام دیگه نوشتم براش که من شرایطم خوبه و خونواده خوبی دارم ، فکر میکنم اصلا نخوندش و گفت که لطفا پیام ندین
من جوابش رو دادم که : شما انگار پیامم رو نخوندین که بعدش اینجا هم بلاکم کرد.
توی تلگرام بهش پیام دادم که من کلاس فیزیکم رو تغییر دادم و متاسفم از برخوردتون.
جواب داد که من از تون خواستم پیام ندین اما پیام دادین و فلان آخرش هم گفتم پیام ندین ممنون میشم
من هم نوشتم با کمال میل! و اون جواب داد ممنون و من هم بهش گفتم که «خجالت بکشید ، بسه دیگه».
از اونجا صحبت قطع شد و من هم کلا از همه فضای مجازی بیرون اومدم تا اینکه امروز دوباره پیام دادم بهش راجع به نظر خواهی راجع به یه مدرس که آیا این مدرس کارش خوبه یا نه ؛ دید ولی جوابم نداد.
دیگه چیزی ننوشتم و حتی این پیام قبلی رو هم پاک کردم.
به نظر شما
۱) باید چه کرد؟
۲) من اگر ایشون رو بخوام آیا راهی هست؟ برای آتی اگر بخوام پا پیش بذارم چی؟ باید چه کنم؟چطور باید برخورد کنم و ادامه بدم؟ میشه دلشون بدست آورد؟
۳) به نظر شما ممکنه ایشون به من علاقه داشته باشه یا این علاقه ممکنه ایجاد بشه؟
۴) آیا علت اینکه جواب هاشون از ابتدا تک کلمه ای و سرد بوده و اینکه خواسته من رو رد کردن ، نشانه پاکی و نجابتشونه؟ یا اینکه ممکنه توی رابطه با کسی دیگه باشن؟
وقت بخیر. اجازخ بدید مدتی زمان بگذرد. حدود 6 ماه و بعد مجددا از طریق کسی که او را بشناسد وارد عمل شوید. بیش از این پیام ندهید زیرا حالت مزاحمت پیدا می کند و باعث می شود شانس خود را از دست بدهید.
علاقه در حال حاضر وقتی نمی شناسد شما را چطور ممکن است داشته باشد.
رد کردن تماس نشانه ان است که نمی تواند به کسی که نمی شناسد اعتماد کند
سلام جناب اقای دکتر خداخیرتون بده
۳۲ سالمه و با پسری ۶سال بزرگتر ازم ۵ماه تو رابطه بودیم. از لحاظ سطح فرهنگی پایینتر از ماست ولی برام مهم نبود یعنی من برا ازدواج نمیخواستمش و خودش میگفت ازدواجی نیستم.یکی دوبار قهر کردیم که خیلی بد باهام حرف زد .خودش وانمود میکرد از دروغ بیزاره ولی بار سوم اب سردی ریخت روم. تو اوج خوشی و مهربونی بودبم که عکس دختری رو نشون داد گفت از من دست بکش. توکه همیشه میگفتی منو میشناسی بفرما بهت ثابت کردم نمیشناسی منو. یعنی تا یک هفته غذا نمیتونستم بخورم با اینکه تودم برا تفریح و حال دل خودم میخواستمش و برا ازدوام بدردم نمیخورد. ولی انگار کاینات رو دست زد بهم بدجوری زمین زد منو. البته بگم کم کم عاشقش داشتم میشدم و با همه اخلاق و کرداراش گفتم اشکال نداره دوس داریم همدیگه رو . البته این رفتن با یکی دیگش هم فک کنم انتقامی بیش نبود پسر مغرور و لج بازیه چون قبلا بهم گفته بود چرا تو دوران قهرمون با اکیپ دختر پسر رفتی بیرون احتمالا خواسته بگه منم حرص تورو درمیارم ولی عاخه من بعد هر دعوا فک میکردم کلا تمومه رابطه. و بخودش هم گفتم هرجا میرم دوس دارم توهم باشی جایی نیست یا کاری نیست که بترسم و ازت مخفی کنم.و این خیانتش هم الکیه احساس میکنم احتمالا میخواست گریه و زاری کنم و بهش وابسته شم. ولی بعد ۵ماه یخ زدم چه دروغایی که نگفت بهم. حتی گفت بخاطررت سیگارو ترک کردمم که بعد فهمیدم دروغ محضه. محیط کارمون یکیه هروز میبینمش ولی محلش نمیزارم خیلی سخته . همون روز اول بلاکش کردم از همه جا. نمیدوم چیکار کنم. این ادم مریضه یا من خیلی حساسم. هردومون سابقه شکست عاطفی شدید داشتیم طوری که من بعد شکست سنگینم تا ۶سال هیچ رابطه ای نداشتم و بدبین بودم به پسرا. اون هم احساس میکنم خیانت دیده از دختر که اینکارو کرد باهام تا دید دارم دلبستش میشم نامردی کرد و ولم کرد توی اوج بدون هیچ دعوایی اصن. خودش گفت سرکارت گذاشته بودم خیلی دارم میسوزم. همیشه براش مهربون و صادق بودم واقعا دنبال دلیلم چرا. تو دعوا هم هیچی نمیتونم بهش بگم همش مونده شده بغض دوس دارم حرفامو بشنوه بعد ولش کنم. چون خیلی حرفا بهش نزدم ولی اون هرچی از دهنش درومد گفت.
شما دچار الگوی طرد و رهایی هستید. مقاله تله رهاشدگی و نیز مقاله چرا در روابط عاطفی خود احساس طرد شدگی میکنم را در سایت مطالعه کنید تا بهتر به دلیل علاقمندی خود به او پی ببرید.
موارد گفته شده در مقاله بهبودی بعد از قطع رابطه عاطفی را عمل کنید تا زودتر از نظر عاطفی رها شوید.
مسلما این ارتباط و شخص ایشان مناسب شما نمی باشد و بهتر است رابطه بی هدف را ادامه ندهید.
ممنونم جناب اقای دکتر. دقیقا تله رهاشدگی دارم همیشه حتی در اوج خوشی هم میگم بعدش یه اتفاتق تلخه و من تنها میشم مثل همیشه. ولی من نیاز دارم به یه جنس مخالف نه بخاطر نیاز جنسی کلا بیرون رفتن وقت گذروندن. چون پدرم جدا زندگی میکنه ایران نیست اصلا و رابطمون خوب نیست باهم . من تو زندگی همش احساس خلا میکننم از محبت جنس مخالف. بخاطر همین هر جنس مذکری بهم محبت میکنه سریع هوا برم میداره بعدش میبینم که من توهمی بودم اصن منظوری نداشته. عاخه چیکار میتونم بکنم هروز این اقا رو میبینم و تظاهر به بیخیالی میکنم درحالی که زندگیم بهم ریخت ساده لوحانه داشتم حتی برا ازدواج باهاش هم فکر میکردم. یه راهکار بدین چطور کلا فراموشش کنم بلاکش کردم ولی باز گاهی چک میکنم درحالی که اون نمیبینه و نمیفهمه. اون هم دوباره رفتارایی که ترک کرده بود رو داره انجام میده مثل سیگار و دوستای ناباب و شب گردی. من فقط چطور با این وابستگیم کنار بیام. همش دنبال جایگزینم ولی خب نیست و باشه هم اعتمادی نیست دیگه به غریبه اینکه تقریلا نزدیکم بود اینطور شد. الان فقط میخوام ببینمش و دلیل بخوام و کلی حرفای دلم رو بهش بزنم که نگه من نمیفهمم چه جونوری بوده ولی میدونم اشتباهه اخه هروزم چکش میکنم چطور غلبه میشه کرد با اینکه از هر لحاظ به هم نمیخوریم سطح فرهنگ و خانوادگی و معاشرت و ادب و سلامت بودن ولی منو وابسته کرده به رفتاراش و محبتاش. یه راهکار برای فراموشی میخواستم. ممنون
راهکار در مقاله بهبودی بعد از قطع رابطه عاطفی به تفصیل داده شده. می توانید با یک رواندرمانگر در این روزها مشاوره کنید تا قدم به قدم در کنار شما حضور داشته باشد.
سلام
دختری سی ساله هستم که از سن ۲۸ سالگی و از طریق مجازی با آقایی که یکسال از خودم کوچک تر بود آشنا شدم آشنایی ما در بستر کار پژوهشی شکل گرفت و از طریق گروه مهاجرتی مشترکی که هر دو توش عضو بودیم . چون هر دوی ما زمینه کاری و قصد مهاجرت به یک کشور رو داشتیم . من اوایل رابطه خیلی از ایشون خوشم نمیومد و رابطه اصلا برام جدی نبود و با وجود اینکه مکان سکونت ما با همدیگه فاصله زیادی نداشت هرگز عزمی برای دیدار حضوری هم نداشتیم . حدود شش ماه بعد از آشنایی اولیه ایشون کارشون جور شد و رفتن و بعد مهاجرت با وجود اینکه من خیلی اصرار کردم رابطه مون رو قطع کنیم ایشون اصرار شدید کردن که بمونیم و هی به من محبتش بیشتر و بیشتر شد . متاسفانه به د