درمان اسکیزوفرنی
مقدمه
پیش از شناخت درمان اسکیزوفرنی، لازم است به سوالاتی اساسی پاسخ دهیم. اسکیزوفرنی چیست؟ نشانههای آن چه میباشد؟ دلایل ایجاد اسکیزوفرنی چیست؟ طول دوره آن چه مدت است؟ درمان اسکیزوفرنی چقدر طول می کشد؟
و در نهایت، سوال اساسی این است که آیا درمان اسکیزوفرنی شناخته شده است؟ آیا درمان قطعی برای آن وجود دارد؟
اسکیزوفرنی یک بیماری روانی جدی است که علت تغییرات چشمگیر در باورها و ادراکات، رفتارها و احساسات فرد میشود. نشانهها و دوره و مدت بیماری در افراد مختلف متفاوت است، اما مشخصه همه آنها تجربه از دست دادن ارتباط با واقعیت است. بهعبارت ساده، اسکیزوفرنی عبارت از ناتوانی فرد در تشخیص بین واقعیت و خیال است. در این حالت باورها، ادراکات و احساسات فرد منطبق با واقعیت نمیباشد. تقریباً یک نفر از هر صد نفر در برههای از زندگیاش به اسکیزوفرنی مبتلا میشود.
نشانههای اسکیزوفرنی
اسکیزوفرنی توسط نشانههای ایجابی (عملکرد عادی افراطی) و نشانههای سلبی (کم شدن یا از دست دادن عملکرد عادی) شناسایی میشود. ( درمان اسکیزوفرنی در حال حاضر عبارت است از بهبود نشانهها)
الف) نشانههای ایجابی شامل این موارد میشوند:
هذیان، توهم، اختلالات فرایند زبان و فکر (آشفتگی کلامی) و رفتار بینهایت آشفته.
۱. هذیان: هذیانها در هر یک از ابعاد حسی از جمله شنوایی، بینایی، چشایی، لامسه و بویایی رخ میدهند، اگرچه توهمات شنیداری شایعترین آنها هستند. این توهمات شنیداری میتوانند بدین اَشکال باشند: صداهایی که به فرد فرمان میدهند، صداهایی که درباره افکار یا اعمال فرد اظهارنظر میکنند یا صداهای متعددی که با یکدیگر صحبت میکنند.
۲. توهم: توهمات، باورهای غلط و اغلب عجیبی هستند که فرد به آنها عقیده راسخ دارد و معمولاً شامل تفسیر نادرستی از یک دریافت یا تجربه هستند. مثلاً فرد باور دارد بیگانگان، مغز او را از سرش خارج کردهاند، همسایگان با امواج مغناطیسی او را کنترل میکنند، دیگران در تعقیب فرد هستند یا فکر میکند او ناپلئون بناپارت یا ناصرالدین شاه است. هذیانات میتوانند شامل باورهایی در رابطه با شکنجه، خود شخص، احساسات بدنی، مذهب، بزرگنمایی یا کنترل باشند.
۳. اختلالات فرایند زبان و فکر: این نشانهها بهشکل گفتار آشفته نمایان میشوند. در این حالت فرد بهصورت نامنظم و آشفته سخن میگوید و نمیتوان نظم منطقی را در بین سخنان فرد پیدا کرد. فرد تنها واژههایی را در کنارهم ردیف میکند، در حالیکه معنایی منطقی ندارد. به این حالت، سالاد لغات نیز میگویند؛ زیرا فرد تنها لغاتی را کنارهم بیان میکند.
۴. رفتار آشفته: رفتار بینهایت آشفته در فرد به شکلهای مختلفی نمایان میشود، از مشکلات انجام فعالیتهای روزانه گرفته (مثلاً حفظ بهداشت، لباس پوشیدن به شیوهی غیرعادی) تا هیجانات غیرقابلپیشبینی یا در موارد جزئی، رفتار کاتاتونیک (فرد حرکت نمیکند و یا بهدیگران واکنشی نشان نمیدهد) و حرکتهای تکراری از جمله راه رفتن دایرهوار.
ب) نشانههای سلبی:
ویژگیها و قابلیتهای هیجانی رفتاری و شناختی هستند که فرد آنها را از دست میدهد. از جمله:
۱. هیجانی: کناره گرفتن از اجتماع، فعالیتهای اجتماعی و دوستان، فقدان علاقه و شوق، بیانگیزگی و سردی هیجانی.
۲. رفتاری: مشکل در شروع و پیگیری کارها و کندی حرکات.
۳. شناختی: ناتوانی در تمرکز و توجه کردن، مشکلات در رابطه با حافظه، مشکل در بهکارگیری آموختهها، مشکل در تصمیمگیری، فراموش کردن چیزها.
تشخیص نشانههای سلبی اغلب دشوار است، چون نشانههای سلبی نسبتاً خاص نیستند و میتوانند توجیه مشکلات دیگری از قبیل عوارض جانبی دارویی و یا افسردگی باشند. این نشانهها میتوانند بر عملکرد فردی، اجتماعی، حرفهای و شغلی فرد اثر بگذارند.
دلایل ایجاد اسکیزوفرنی:
عوامل ایجاد کننده اسکیزوفرنی بهطور کامل روشن نمیباشد و دانشمندان تنها فرضیاتی در اینباره دارند. شناخت دلایل ایجاد این بیماری، به شناخت درمان اسکیزوفرنی کمک میکند. براساس تحقیقات انجام شده، محققین بهجای یک عامل، یک سری از عوامل را در ایجاد اسکیزوفرنی دخیل میدانند. آمادگی ژنتیکی در ترکیب با وقایع محیطی میتواند آغازگر اسکیزوفرنی باشد.
ژنتیک:
تحقیقات نشان میدهند که احتمال بروز اسکیزوفرنی در فردی که یکی از والدین او به اسکیزوفرنی مبتلا باشد، حدود ۱۰ برابر بیشتر است و در صورتیکه یکی از دوقلوهای همسان به اسکیزوفرنی مبتلا باشد، احتمال بروز در همسان او ۵۰ درصد میباشد. این حقایق نشان از تاثیر زیاد عوامل ژنتیکی است. با این حال، این ارقام نرخ عدمتطابق در دوقلوهای یک تخمکی را توضیح نمیدهند که این امر، نشانگر اهمیت عوامل محیطی بر رشد حالتهای روانی است، عواملی از قبیل: استرس، استفاده از موادمخدر و ابراز شدید احساسات در خانواده.
بیولوژی:
تحقیقات انجام شده نشان میدهند که ساختار مغز افراد مبتلا به اسکیزوفرنی متفاوت است. مغز آنها دچار عدم تعادل در رابطه با نوروترانسمیترهایی مانند دوپامین، سروتونین و گلوتامیت است. همچنین ممکن است بخشهایی از مغزآنها رشد نکرده باشد. صدمات مغزی در دوران جنینی نیز میتواند علت اسکیزوفرنی باشد.
عفونت و اختلال سیستم ایمنی:
وقایع محیطی نیز میتواند از عوامل موثر در ابتلا به اسکیزوفرنی باشد. بهطور مثال، ابتلا مادر به تب در دوران حاملگی و یا مشکلات حین تولد، احتمال ابتلا به اسکیزوفرنی را بالا میبرد. از سویی دیگر، همزمانی وقایع استرسزا با آغاز ابتلا به اسکیزوفرنی، این سوال را ایجاد کرده است که آیا استرس و تنشها باعث ایجاد اسکیزوفرنی هستند و یا آنکه خود نتیجه اسکیزوفرنی هستند؟ هنوز پاسخ قطعی برای این سوال وجود ندارد.
مواد:
استفاده از موادی چون ماری جوانا، حشیش و ال اس دی نیز میتواند باعث عود علائم فرد مبتلا به اسکیزوفرنی شود و یا در فردی که آمادگی ابتلا به بیماریهای روانی دارد، استفاده از مواد باعث بروز علائم برای اولین بار میشود.
حقایقی درباره اسکیزوفرنی:
۱. سن شروع
سن شروع نخستین دوره روانپریشی در اسکیزوفرنی معمولاً بین ۲۰ و ۳۰ سال است، اگرچه میتواند در سنین ۱۳ تا ۱۹ هم رخ دهد. میزان ابتلا در بین زنان و مردان یکسان است، ولکن نشانههای آن در مردان (نوجوانی و اوایل دهه ۲۰) زودتر از زنان (بین ۲۰ تا ۳۰) بروز مییابد. بروز نشانهها در سنین پایینتر نشانگر شدت و عمق بیماری است. کودک ۵ ساله نیز میتواند به اسکیزوفرنی دچار شود، ولکن ابتلا پیش از نوجوانی بسیار نادر است.
۲. شروع میتواند ناگهانی یا تدریجی باشد.
یک فرد میتواند تنها یک دوره اسکیزوفرنی حاد را از سر بگذراند و فرد دیگر چندین دوره درگیر آن باشد (در این دورهها فرد تماس خود را با واقعیت از دست میدهد. در عین حال اسکیزوفرنی، بیماری برای تمام عمر است) و در عین حال، در فواصل این دوران، زندگی طبیعی داشته باشد. گروهی نیز ممکن است پس از شروع اولین دوره، دائماً حالشان رو به وخامت برود و تواناییها و مهارتهایشان کاهش یابد. فرد مبتلا میتواند بین دورههای عود و بهبود بیماری در صورت عدم درمان اسکیزوفرنی خود در نوسان باشد.
۳. افراد مبتلا به اسکیزوفرنی برخلاف باور عموم، خطرناک نمیباشند.
آنها ترجیح میدهند جدا از دیگران و تنها باشند. آنها بیش از آنکه برای دیگران خطرناک باشند، برای خودشان خطرناک هستند؛ زیرا میزان خودکشی در بین افراد مبتلا به اسکیزوفرنی بالا است. در واقع، ۴ تا ۱۰ درصد بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی در انجام خودکشی موفق میشوند و تعداد قابلتوجهی مبادرت به آن میورزند و افکار خودکشی نیز تجربه مشترک بیماران اسکیزوفرنی است. عوامل خطر خودکشی شامل این موارد میشوند: جوان و مرد بودن، داشتن یک بیماری مزمن و اغلب عودکننده، سطوح بالای اختلالات، اختلال عملکردی و احساس ناامیدی.
۴. مشکلات همراه
مشکلات همراه از قبیل اضطراب اجتماعی، خطر خودکشی، افسردگی، رفتار خودکشیگرایانه و مصرفمواد در اختلالات روانی شایع هستند و میتوانند بر عملکرد بیماران تأثیر زیادی بگذارند، اگرچه روشن نیست که آیا این مشکلات، بخشی از بیماری روانی یا مجزا از آن هستند یا از عواقب آن میباشند. (درمان) اضطراب اجتماعی شایع است و ماهیت بیماری روانی بدین معناست که افراد در درک دنیای اجتماعیشان و نیت دیگران (که به آن «نظریه نقص ذهن» میگویند) مشکل دارند.
برخی از افراد بهواسطه ترس از ارزیابی منفی دیگران و بدنامی توأم با بیماری روانی، دچار هراس اجتماعی میشوند. همچنین شواهدی وجود دارد که نشان میدهد افراد مبتلا به اختلالات روانی بیشتر در معرض حوادث آسیبزا قرار دارند. مطالعاتی از این قبیل که توسط موزر، گومن، ترامبتا و همکاران انجام شدند، نشان میدهند نرخ طول عمر سوءاستفاده فیزیکی و جنسی در کودکی و اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) در افرادی که دچار بیماری روانی شدید هستند، نسبت به افراد عادی بسیار بیشتر است. اختلال استرس پس از سانحه نیز با افزایش نرخ خودآزاری همراه است که ممکن است خطر خودکشی را در بیماران اسکیزوفرنی آسیبپذیر کنونی افزایش دهد.
۵. عوامل بهبود
برخی از عواملی که احتمال بهبود و درمان اسکیزوفرنی را بالا میبرد عبارت است از آغاز بیماری در سن بالاتر با شروع حاد، بینش، مؤنث بودن، انجام اقدامات زودهنگام، محیط اجتماعی حامی، غیرمنتقدانه و غیرخشونتآمیز، مطابعت از درمان دارویی و عدم وجود سابقه خانوادگی مرتبط با اختلال روانی.
معرفی یک پروندهی بالینی
مریم یک دختر ۲۶ ساله است که با پدر و مادرش زندگی میکند و بهعنوان معاون اداری مشغول به کار است. او از ۲۱ سالگی دچار یک بیماری روانی شد. در شش ماه منتهی به FEP، خانواده مریم و دوستان نزدیکش متوجه تغییراتی شدند. برای مثال، مریم رفتهرفته به ظاهرش نمیرسید و گاهی ژولیده بهنظر میرسید. او بهتدریج از خانواده و دوستان فاصله گرفت و به مرور زمان بهشدت منزوی شد. او از غذا خوردن با پدر و مادرش اجتناب میکرد، چون باور داشت مادرش غذا را سمی میکند.
مریم جواب تماسهای تلفنی دوستانش را نمیداد و بهتدریج روزهایی از هفته سر کار نمیرفت و میگفت در محل کار، قربانی زورگویی و آزار و اذیت است. او باور داشت رئیسش برای اینکه خبر اخراجش را به او بدهد، پیامهای مخفیشدهای را در ایمیلهای کاری عادی او قرار داده است. مادر مریم فهمید او با خودش حرف میزند و بهنظر بسیار آشفته و پریشان حواس است. او چند ماه، حس «چیزی روبراه نیست» را تجربه کرده است.
اولین دوره حاد بیماری
مریم طی اولین دوره حاد بیماریاش، بهشدت بدگمان (پارانوئید) شد و دوستان نزدیک و خانوادهاش را متهمکرد که پشتسرش غیبتمیکنند. او همچنان باور داشت رئیسش برایش پیامهای پنهانی میفرستد. او رفتهرفته با شنیدن صداها وحشت میکرد. این توهمات شنیداری بهشکل صداهای متعددی بودند که باهم صحبتمیکردند. مریم سه صدا را شناساییکرد که نظرات توهینآمیز و اتهامی ابراز میکردند و به او میگفتند دوستان نزدیک و خانوادهاش دشمنانش هستند. آن صداها، همکاران مریم را متهم به نقشهکشیدن برای تخریب جایگاهش کردند و به او هشدار دادند مراقبباشد. صداها مستقیماً او را احمق و بیفایده خواندند.
مریم این صداها را شیطانی توصیفمیکرد و عقیدهداشت این صداها از تمام افکار و احساساتش باخبرند. همچنین صداها دستور کارهایی هم به او میدادند: «دستانت رو بذار روی اجاقگاز داغ!» یا «بپر جلوی اون ماشین!». در یک موقعیت، پدر و مادر مریم او را در حالی پیدا کردند که کنار یک جاده شلوغ ایستاده بود. وقتی از او پرسیدند چرا آنجا ایستاده، در پاسخ گفت: «اگر اینجا وایسم، اونا دست از سرم برمیدارن!». علاوه بر این صداهای شیطانی، مریم از صداهای خوبی هم میگفت که درباره موقعیتهای خطرناک به او هشدارمیدادند.
مثلاً گاهی صدایی میشنید که به او هشدار میداد آدمهای کثیفی ممکناست در خیابان به او حملهکنند. در واکنش به این هشدار، او تا وقتیکه باور نمیکرد آنها دور شدهاند، در نزدیکترین مغازهای که مییافت، پنهانمیشد. مریم اعتقاد داشت این هشدارها بسیارمفید بودند و متقاعد شدهبود که عملکردن به این هشدارها او را از آسیب دور نگه داشتهاست. او در محلکار هم صدایی میشنید که به او هشدار میداد رئیسش قرارست یک پیام پنهانی از طریق ایمیل به او ارسالکند، بنابراین از هر ایمیلی که از رئیسش دریافتمیکرد پرینتمیگرفت. پدر و مادرش پرینت این ایمیلها را در خانه پیدا کردهبودند که روی پیامهای متعددی در بینشان ماژیک کشیده شده بود.
شروع جدی درمان اسکیزوفرنی در مریم
در دوران عید، وضعیت مریم بهسرعت وخیم شد و درست روز پیش از عید در محلکار به اوجش رسید. مریم درست قبل از اینکه برای ناهار بیرون برود، رئیس و عدهای از همکارانش را در جلسه دید. او متوجهشد نگاه رئیسش از دور به اوست و همکارانش درحال خندیدن هستند. مریم فوراً فهمید او موضوع خنده آنهاست. خشمگین شد. با عصبانیت وارد اتاق رییس شد و او را متهمکرد که قصد اخراجش را دارد، چون او سرکار احساساتی است. مریم بهشدت هیجانی و پرخاشگر شد، علیرغم اینکه یکی از همکارانش تلاشمیکرد او را آرام کند. صداهاییکه در سرش میشنید بلندتر میشدند و او شروع به فریاد زدن و ناسزا گفتن میکرد.
اینجا بود که یکی از کارمندان، آمبولانس را خبر کرد و مریم برای معاینه و بررسی وضعیتش بهبخش روانی فرستادهشد، او در آنجا پذیرششد و برای درمان اسکیزوفرنی او را نگهداشتند. مریم چهار هفته را در بیمارستان سپری کرد و داروهایی برای درمان اسکیزوفرنی مصرفکرد. طرح درمان اسکیزوفرنی او شامل مشاوره و آموزش والدینش درباره تشخیص و توصیههای کلی درباره چگونگی مدیریت و کنترل او در خانه میشدند. نشانههایش در دوران بستری شدنش بهبود یافتند و او درنهایت، مرخصشد و برای درمانهای مکرر سرپایی قرار ملاقات گذاشتهشد و درمان را در خانه و تحتنظر ادامهداد.
در طول سالها درمان اسکیزوفرنی ، مریم سهدوره عود داشت که با الگوی مشابهی از بدگمانی (پارانوئی)، باورهای مربوط بهخود، توهمات شنیداری و کنارهگیری و انزوا همراهبودند. هر عود شامل بستری کوتاه در بیمارستان و افزایش داروها میشد. نشانههای باقیمانده پس از هر دوره، مشترکبودند و علیرغم اقدامات دارویی، نشانههای روانپریشی همچنان وجود داشتند. او بهخاطر نشانههای بیماری، معمولاً از معاشرت با دیگران و بهطور کلی بیرونرفتن اجتنابمیکرد. با افزایش آگاهی از مزایای بالقوه درمانهای روانشناختی، مریم برای درمان شناختیرفتاری و در تلاش برای درمان نشانههای مداوم ایجابی، بهیک روانشناس بالینی ارجاع دادهشد.
درمان اسکیزوفرنی چقدر طول میکشد
هیچ مدت زمان ثابتی برای درمان اسکیزوفرنی وجود ندارد، اما درمان قطعی اسکیزوفرنی و درمان اسکیزوفرنی بدون دارو در حال توسعه و تحقیقات گستردهای است. راههای زیادی برای درمان اسکیزوفرنی وجود دارد که به طور ایدهآل در حوزه یک رویکرد تیمی قرار میگیرد. اینها شامل دارو درمانی، روان درمانی، رفتار درمانی و خدمات اجتماعی و همچنین مداخلات آموزشی است. روانپزشکان، روانشناسان، مددکاران اجتماعی و سایر متخصصان سلامت روان در کمک به افراد مبتلا به اسکیزوفرنی و خانواده هایشان، نقش بسیار مهمی دارند.
درمان اسکیزوفرنی
همانگونه که ذکر شد، دلایل اسکیزوفرنی مشخص نمیباشد و بههمین دلیل درمان قطعی اسکیزوفرنی تا به امروز ممکن نگردیده است. سعی درمانگران آن است که نشانههای اسکیزوفرنی را از بین برده و یا کاهش دهند تا بدینوسیله بیمار بتواند اهداف خود در زندگی را دنبال کند، از خود مراقبت کند، شغل داشته باشد و در کل سربار دیگران نباشد.
۱- درمان اسکیزوفرنی از طریق دارو:
مهمترین درمان اسکیزوفرنی بالاخص در دوران حاد بیماری، درمان دارویی میباشد. داروها بیماری را درمان نمیکنند، بلکه آن را کنترل مینمایند. به همین دلیل، بدون صلاحدید پزشک نباید مصرف دارو را قطع و یا کاهش داد. با وجود مصرف دارو، استفاده از سایر روشهای درمانی برای درمان اسکیزوفرنی ضروری است.
داروهای ضد روانپریشی را میتوان به دو دسته تیپیکال (نسل اول) و اتیپیکال (نسل جدید) تقسیم کرد. داروهای تیپیکال بر روی نشانههای ایجابی از جمله توهم، هذیان و پریشانی موثر هستند و داروهای اتیپیکال، هم بر روی نشانههای ایجابی و هم نشانههای سلبی موثر میباشند و به نسبت، اثرات جانبی کمتری دارند.
نمونه داروهای نسل اول:
کلورپرومازین- هالوپریدول- پرفنازین- فلوفنازین- تریفلوپرازین- پیموزاید
نمونه داروهای نسل جدید:
رسپریدون- الانزاپین- کلوزاپین- کاریپرازین- برکسپیپرازول- آسناپین
۲- درمان روانشناختی اسکیزوفرنی:
پس از آنکه توسط دارو، نشانههای ایجابی اسکیزوفرنی (توهم، هذیان، پریشانی فکر) کاهش یافت، بایستی درمان اسکیزوفرنی از طریق روانشناختی را آغاز کرد. هدف درمانهای روانشناختی در درمان اسکیزوفرنی ، توانمندسازی فرد در حوزههای مختلفی چون ارتباط، کار، مراقبت از خود و حل مسئله است.
توانبخشی: برنامههای توانبخشی در درمان اسکیزوفرنی به بیمار کمک میکند تا با کسب اعتماد بهنفس لازم، مهارتهای موردنیاز برای یک زندگی مفید، پربار و مستقل را کسب کند. آموزش مهارتهایی مانند: شغلی و استخدامی، پخت و پز، رفت و روب، بودجهبندی پول، خرید، تعامل و معاشرت اجتماعی، حل مساله و مدیریت استرس.
آشنا کردن بیمار با گروههای خودیاری که اعضای آن، خود با این بیماری دست و پنجه نرم کردهاند نیز به آموزش بیمار در نحوه مدیریت بیماری خود کمک میکند. آموزش مهارت به بیمار برای پیدا کردن شغل نیز از موارد مهم توانبخشی در درمان اسکیزوفرنی است.
آموزش روانی: آموزش روانی عبارت از آگاهی درباره بیماری، نحوه درمان، و نحوه شناسایی نشانههای اسکیزوفرنی برای متوقف کردن آنها و جلوگیری از شروع یک دوره حاد اسکیزوفرنی میباشد. آموزشهای روانی برای اطرافیان بیمار و کسانی که از بیمار مراقبت میکنند نیز مفید میباشد.
۳- درمان شناختی رفتاری اسکیزوفرنی:
روش دیگر در درمان اسکیزوفرنی درمان شناختی است که فرد مبتلا با مراجعه به یک درمانگر حاذق میتواند از آن بهره بگیرد.
یادگیری تکنیکهای کنترلی به بیمار اجازه به چالش کشیدن باورهایش درباره تجربیات روانپریشانه را میدهد. استراتژیهای انطباقی شامل موارد زیر میشوند:
۱. جابجایی تمرکز:
این فرایندیست که در آن بیمار با جدیت، توجهش را از یک موضوع یا تجربه بهچیز دیگری تغییر میدهد. در جلسه به بیمار آموزش داده میشود در زمان مناسب توجهش را از طریق تمرین تغییر دهد. مثلاً اوقاتی بود که مریم هنگام بحث درباره صداها در جلسه نگران میشد، بنابراین روانشناس از مریم میپرسید تصویری که روی دیوار است را توصیفکند تا توجهش را تغییر دهد. بهعنوان روشی دیگر، بیمار میتواند توجهش را روی مجموعهای از تصاویر مثبت متمرکز کند. مریم از این استراتژی با بهیاد آوردن تعطیلاتی که در سواحل اسپانیا گذرانده بود، استفادهکرد. او آموزش دید از یک تصویر بصری از ساحل الهام بگیرد و آن تصویر را با جزئیات توضیح بدهد. از او خواسته شد تجربه ساحل را توسط تمام حسهایش بهیاد بیاورد. مریم مرتباً این خاطره را تمرین کرد تا اینکه توانست به خواست خودش برای تغییر تمرکز از آن استفادهکند.
۲. آموزش آگاهی:
این استراتژی شامل آموزش دادن به بیماران میشود تا نشانههایشان و بهویژه شروع آنها را بشناسند، و به آنها واکنش نشان ندهند یا گرفتار محتوای آنها نشوند. با نظارت بر زمان و موقعیتهایی که نشانهها در آنها بروز میکنند، بیماران میتوانند از استراتژیهای انطباقی از قبیل تغییر تمرکز برای کاهش تأثیر احساسی محتوای نشانهها استفاده کنند. هدف در اینجا دو قسم است: کمک به بیمار برای جدا شدن ذهنی از محتوای نشانهها و استفاده از نشانهها بهعنوان راهنمایی برای اقدام جایگزین.
۳. تکنیکهای برانگیختگیزدایی:
سطوح بالای برانگیختگی به آسیبشناسی اسکیزوفرنی ربط دارند و اغلب هم پیش از تجربیات روانپریشانه و هم بهعنوان پاسخ به تجربیات روانپریشانه رخ میدهند. آموزش مختصر ریلکسیشن و تمرینات تنفسی به بیمار میتواند از تحریک و برانگیختگی ناشی از تجربیات روانپریشانه بکاهد.
۴. افزایش سطوح فعالیت:
بیماران روانپریش، بهویژه مستعد انزوا و فعالیتهای اجتماعی محدود هستند، بنابراین تمرینات منظم و استاندارد فعالیتها بهویژه اگر در آغاز بروز نشانهها باشد، میتواند استراتژی انطباقی قدرتمندی باشد.
۵. مشارکت و عدممشارکت اجتماعی:
اگرچه برای بسیاری از بیماران، تحمل تعاملات اجتماعی دشوار است، لیک باید به بیماران آموزش داد که سطوحی از عدم مشارکت اجتماعی وجود دارد که میتوان از آن برای کمک به تحمل تحریکات اجتماعی بهره برد. مثلاً مریم پس از یک دوره بهبودی، بهتدریج به محل کارش بازگشت (دو بار در هفته). زمانیکه احساس میکرد در محل کار بیش از حد برانگیخته شده است، محل کار را ترک میکرد و کمی قدم میزد و سپس دوباره به محل کارش بازمیگشت (او بر سر وقفههای منظم میان کار با رئیسش به توافق رسیده بود). استفاده از این روش میتواند به بیماران کمک کند تا احساس کنند بر محیط اجتماعیشان کنترل دارند و میتوانند اعتماد به نفسشان را برای آغاز تعاملهای اجتماعی بیشتر کنند. این روشی برای کاهش تأثیر نشانههای آنها است.
۶. ایجاد توضیحات جایگزین:
اهداف این بخش، کمک به بیمار جهت در نظر گرفتن حداکثر توضیحات بالقوهای است که میتوان برای یک موقعیت یا تجربه متصور شد و نیز کمک به بیمار برای آنکه افکار خود را بهعنوان باور در نظر بگیرد و نه یک حقیقت. افراد مبتلا به توهم در افکار، در حیطه پردازش اطلاعات سوءبرداشت نشان میدهند، بنابراین در نظر گرفتن جایگزینها در وسعت بخشیدن به تفکر بیماران مهم است. بیماران تشویق میشوند باورهایشان را به محض بروز زیر سؤال ببرند: «چرا من فکر میکنم اون مرد داره به من نگاه میکنه، وقتی من تا حالا اونو ندیدم؟»
به همین نحو، میتوان آنها را تشویق کرد بهدنبال تناقضات باشند و از آنها برای به چالش کشیدن باورهایشان استفاده کنند. مریم برای صداهایی که میشنید توضیح جایگزینی نداشت، جز اینکه آن صداها معرف موجودات مبهم و تعریفنشده و قدرتمندی بودند و یا نشانه عدم تعادل شیمیایی در مغز او هستند. پس از چند پرسش، درمانگر به مریم پیشنهاد کرد که ممکن است صداها، افکار خودش باشند یا تراوشی از حافظه به آگاهی، که او قادر نیست تشخیص دهد زاییده افکار خودش هستند. به همین دلیل صداها اغلب بازتاب ترسها یا نگرانیها و یا شاید جنبههایی از گذشته او بودند.
۷. بررسی شواهد:
بیماران میتوانند بیاموزند برای به چالش کشیدن باورهایشان درباره نشانهها، شواهدی را بررسی و جمعآوری کنند که مبنی بر عدم تأیید آنها باشد. جاییکه صداها قادر مطلق و حقیقی انگاشته میشوند، میتوان شواهد را بررسی کرد تا دید آیا آنها در گذشته، درست بودهاند یا غلط. مثلاً صداهایی که مریم میشنید به او میگفتند او نادان و بیفایده است. با توجه به این که باور داشت در آستانه اخراج شدن از محل کارش است، او نتیجه گرفت صداها باید درست باشند.
با وجود این، زمانیکه شواهد بررسی شدند، مریم دریافت اصلاً اخراجی در کار نیست و برعکس، رئیس او بسیار نگران حال او بوده است. این امر به مریم کمک کرد تا ایدههای خودش را (اینکه او نادان است) با زیر سؤال بردن آنها به چالش بکشد. بیماران در ترکیب با این استراتژی میتوانند جملاتی را تمرین کنند تا تجربه روانپریشانه خودشان را زیر سؤال ببرند، جملاتی از قبیل: «این صداها واقعی به نظر میرسه، امّا اینا فقط افکار خودمه» میتوانند انتساب دوباره به این صداها بدهند. بیان شفاهی چنین جملاتی بسیار موثر است.
جلوگیری از عود بیماری
نشانههای اولیه
عود به ندرت بدون هیچ پیشآگهی رخ میدهد. معمولاً نشانههای مقدماتی دارد که میتوانند چند روز، چند هفته یا ماهها طول بکشند، اگرچه دوره مقدماتی معمولاً حدود چهار هفته است. هیچ نشانه یا عامل راهاندازی به تنهایی منجر به عود نخواهد شد. شناسایی نخستین نشانههای هشداردهنده بیمار میتواند زمان لازم برای دسترسی به درمان را کوتاه کند. به این منظور میتوان از بیمار خواست تا نشانهها و علائم دورهها یا عودهای روانپریشانه قبل را بهخاطر آورد. صورتبندی مشکل مراجع و اطلاعات اخذ شده از اعضای خانواده و مراقبها میتواند به بیمار در شناسایی نشانههای هشداردهنده و راهاندازهای بالقوه عودهای آتی کمک کند. هرچقدر درمان اسکیزوفرنی در مراحل ابتداییتر صورت پذیرد، امکان بهبود افزایش مییابد.
نشانهها عبارتند از:
۱. بیتفاوتی نسبت به موقعیتهای مختلف
۲. افت عملکرد در مدرسه یا محیط کار
۳. عدم توجه به بهداشت شخصی و ظاهر خود
۴. تغییر شخصیت از جمله تغییرات خلق، عصبی بودن و کم تحمل شدن
۵. کنارهگیری از اجتماع
۶. پاسخهای غیرمنطقی، خشمگینانه و ترسآور به افراد نزدیک خود
۷. بدخوابی
۸. عدم تمرکز
۹. رفتارهای عجیب
۱۰. مشغولیت ذهنی زیاد با امور مذهبی و یا اسرارآمیز
۱۱. کم شدن میزان غذا
۱۲. بیان جملههایی که معنایی ندارد
۱۳. افکار خودکشی
۱۴. بدون دلیل خندیدن
* باید آگاه بود که عدم مصرف داروها، بزرگترین دلیل عود بیماری است. داروها باید بهطور منظم مصرف شوند.
* از مصرف الکل و مواد باید بهشدت احتراز کرد، زیرا میتواند علت شروع و عود بیماری شود. الکل و مواد نشانههای بیماری را نیز شدت میبخشند.
* از جمله عوامل دیگر در عود بیماری، استرس است. بیمار باید راههای ریلکس کردن خود و یا دوری از موقعیت استرسزا را فرا بگیرد.
* انجام روزانه ۳۰ دقیقه تمرینات ورزشی نیز به جلوگیری از عود بیماری کمک میکند.
* خواب مناسب و به اندازه کافی نیز در پیشگیری از عود موثر است. انجام تمرینات ورزشی، نخوردن کافئین، تماشا نکردن تلویزیون پیش از خواب و … در کیفیت خواب موثر هستند. (به مقاله ۴ روش برای داشتن خوابی آرامتر مراجعه کنید)
و نکته انتهایی آنکه،
* اگرچه درمان اسکیزوفرنی بهطور قطعی در حال حاضر ممکن نمیباشد، اما میتوان با مدیریت کردن بیماری و از بین بردن نشانههای آن، زندگی نرمالی داشته و از زندگی لذت برد.
پینوشت: تماشای فیلم بسیار جذاب «ذهن زیبا» که درباره زندگی جان نش، برنده جایزه نوبل است، به شما در درک بیشتر بیماری اسکیزوفرنی کمک میکند.
معیارهای تشخیصی برای اسکیزوفرنی چه میباشند؟
پاسخ را از طریق لینک زیر، ببینید و بشنوید! |
https://www.youtube.com/watch?v=SH0FAgMJebw |
منبع:
۱.هافمن، دیوید (۲۰۱۲). درمان شناختی رفتاری در بزرگسالان. ترجمه: کامیار سنایی. نشر ارجمند.
سلام آقای دکتر من پدرم اسکیوزفرنی داره من اولین بچش بودم دوسالم بود پدرم به این بیماری مبتلا شد میگن حشیش مصرف کرده بود اینجوری شده بود و متاسفانه برادرم کوچیک تر از خودمم همون اشتباه کرد و گل مصرف کرد ۱۸ سالش بود توهم شدید و حس ترس داشت بردیم روانپزشک دارو تجویز کرد و بعد سه سال روانپزشک رو عوض کردیم روانپزشک جدید نوار مغز نقشه مغزیش رو گرفت و گفت اسکیوزفرنی هستش بنظر شما نقشه مغز نوار مغز تشخیص ۱۰۰درصدی میده یانه ممنون میشم جواب منو بدید
خیر. باید از روی نشانه ها و علایم تشخیص داد. ممکن است آثار ناشی از مواد بوده باشد و یا دوقطبی باشد و بر اثر مواد تشدید شده باشد
سلام برادر من الان 42 ساله هست و حدود 16 الی 17 سالگی بعد از جدایی پدر و مادرم و فشار بیش از حد بهش برای درس خوندن به یک باره شروع کرد به منزوی شدن و با خودش حرف زدن دوست داشت فوتبالیست بشه دوست داشت درس نخونه و یه شغل معمولی داشته باشه و… اما ما به عنوان خانواده بهش اجازه ندادیم بعد شروع کرد به ساختن اون دنیایی که خودش میخواست درون ذهنش بردیمش دکتر و الانزاپین ،کلومیپرامین سیتالوپرام مصرف میکنه به مرور بهتر شده ولی همچنان با خودش حرف میزنه مخصوصن وقتی اضطراب پیدا میکنه من شک دارم این داروهایی که میخوره بنابر تشخیص درست بوده باشه چون افکارش غیر واقعی نیست ولی دنیایی که دلش میخواست رو تو ذهنش ساخته و با اونا زندگی میکنه الانم دکتر ریسپریدن 2 بهش داده ولی بهتر نشده ممکن راهنمایی کنین لطفن ممنون
احتمالا مشکل احساس تنهایی و عدم روابط اجتماعی است. باید مهرات ارتباط اجتماعی در او تقویت شود تا نیازی به ساختن دنیای غیر واقعی نداشته باشد. در عین حال نشانه افسردگی نیز می تواند باشد. بهتر است منظما ورزش کند
دکتر مادر من شیزوفرنی دارن
تقریبا ۷۰ سالشه الان وضعشم بدتر شده
میخوام بستری کنمش زیر نظر باشه بهتر شه
باید چکار کنم
پیش یک روانپزشک بروید تا دستور بستری بدهد
سلام پسرم ۳۳ ساله هست با سابقه مصرف ماری جوانا و تریاک تشخیص اسکیزوفرنی حاد براش دادند دوبار بستری شده بار دوم ای سی تی گرفته دارو ریسپریدون ۴,والپروات سدیم،دوتا کلوزاپکس ،تری هگزفدین مصرف میکنه الان اصلا خوب نیست حرف نمیزنه غذا با ما نمیخوره …
دکتر چکار کنم؟
وقتی ماری جوانا مصرف می شود نمی توان تشخیص اسکیزوفرنی داد زیرا علائم می تواند ناشی از مصرف باشد
دکتر عزیز و بزگوار من به نظر خودم وسواس ندارم اینکه میپرسم میخوام خیالم راحت شه مردم ی بینی عمل میکنن 10تا دکتر میرن ازتون عذر میخوام اگر چندین بار پیام دادم من از دو چیز خیلی ترسیدم یکی ریسپریدون 1 البته دورش کم هس وهم واسه وسواس هم اضطراب که اصلش آنتی سایکو هس و اینکه واقعا چرا برای بار دوم واسم اتقاق افتاد چطور من بعد از 7ماه نتونسم فراموش کنم و دوباره نظرم عوض شه تو اون شرایط که فک کنم بار اولم توهم نزدم و درس فک میکردم بار دومم توهم زدم با وجود اینکه رفته رفته باورهای اشتباهم ازبین میرفت حتی واسه اینکه باورم شه موقع ترس شدید رو کاغذ مینوشتم کسی دنبالت نیست کسی کاریت نداره همه دوستن
وقت بخیر. دکتر من آخرین پیام هسم که گفتید ممکنه واسه آدرنالین باشه توهم
خب سوال این جاست من الان خوب هسم. و اون دوره که فک میکردم تعقیب میشدم اصلا فک نمیکردم که اشتباه میکنم و نگراش متنی من درست بود وقتی پیام میدادم به دوستام. سوال این هس این که میگن بیماری عمود کرده یعنی من الان که حالم خوب هس به فرض که بیمار باشم
بعد یک مدت دوباره بیماریم عود میکنه و دوباره دچار توهم و هذیان میشم. واین بیماری پیشرف میکنه سپاس از شما
گفتگوی با خود و در دست داشتن یک کاغذ یا صوت از خود که به شما یاداوری می کند که این فکرها واقعیت نیست در این دوران بشما کمک می کند
رفتم دکتر روان پزشک بهم گفت علائم سایکوز داری ولی سایکوز نداری اختلال اظطراب هس
یکی دیگه بهم گفت مال اظطراب هس نصف لگزوپرام10 بخور
با پوکساید 5اون اولی که بهم گفت روزی 2بار قرص لگزوپرام
تموم شد ازیپم 20بخور قبل از خوابم ریسپریدون همون که گفت علائم سایکوز داری بعدم گفت اگر نخوری اسکیزوفرنی میگیری
من چیکار کنم یکیشم اصن قرص نداد
استاد خودمم تو دانشگاه حرف شمارو زد بهم گفت یادداشت کن هذیان هارو روانشناسها ی چیزی میگن روان پزشکام فقط یکیش اینقدر قرص واسم نوشت و گفت بخور اگر نخوری میگیری و این انتی سایکو هس قرصه
دکتر من راهنمایی ودبیرستانم تیزهوشان بودم
تو ایران تو کنکور آزمایشی ربطه دوم داشتم
واقعا نفهمیدم چطور این بلا سرم اومد که اینقدر توهم شنوایی گرفتم
تو DSM هم نشانه فعال ها توهم و هذیان و دوبار توهم زدم بار دوم ی شرایطی واسم پیش اومد که ی سری چیزا واسم تداعی شد که دوباره توهم زدم من دیگه نمیخوام همچین بلایی سرم بیاد پیش کدوم دکتر برم که تخصصی بیمارانی اسکیزوفرنی بتونه بشناسه دیگه هیچ وقت نمیخوام واسم تکرار شه من ساکن شیراز هسم شما متخصصی نمیشناسید توروخدا اگر متخصصی میشناسید که وقت بزاره واسم توضیح بده ویزیت شم صحبت کنم یا خودتون یا هر کس دیگه ازتون تمنا میکنم کمکم کنید
الان که حالتون خوبه پیش یک روانپزشک برید و شرایط رو توضیح بدید. ممکنه سایکوز گذرا بود باشه. متاسفانه کسی را در شیراز نمی شناسم
سلام دکتر وقت بخیر من ی جایی واسم مشکل پیش اومد ترسوندنم بعد فکر کردم دارن تعقیبم میکنن بعدش فک کردم تو خونه تحت نظرم با دوربین چکم میکنن تو چشام لنز هس و استاد فکر خوان میتونه فکرمو بخونه ی سری صدا هم میشنیدم
رشتم روانشناسی هس. رفتم دکتر پیش استاد خودم گفت سایکوز گذرا بوده بعدشم گفت شرطی شدی سایکوتیکم نبوده تقریبا 6 الی 7ماهی گذشت ی سری شرایط واسم پیش اومد دوباره رفتم تو فاز بعدش دوباره خوب شدم. بار دوم فقط فکرم تعقیب بود و فکر میکردم امدما مشکلم میدونن و بهم خبر دادن دیگه خبری از فکرای خییلی عجیب نبود. رفتم دکتر اعصاب روان ۲تا دکتر رفتم یکیش دارو نداد یکیشم پرانول پوکساید و لکسوپرام 10دادبهم گفت نصفشو بخور قبل از خواب سوالی که دارم من توهم شنیداری و هذیان توطئه داشتم که ملاک های DSM هس
نوار مغزم دادم مشکل نداشتم
میترسم اسکیزوفرنیفرم باشه تقریبا 2هفته علائم خیلی زیاد داشتم به 6ماه نرسید ولی خب فک کنم ۳ماه شد
الان واسه اینکه مطمعن شم
برم دکتر بگم ام را ای انجام بدم ببینم
لب جلویی و بطنا و هر چیزی که نشون دهنده بیماری هس چک بشه
خب اگر فقط ملاک سالاد کلمات باشه رفتار کاتاتونیک خیلی شدید یا اینکه من خودآگاهی دارم یا بیمار اسکیزوفرن با پای خودش نمیاد مراجعه کنه و چشماش خوب نمیتونه دنبال کنه پس بقیه نشونه ها چی و اگر باشه چطور مدیریتش کنم ترو خدا کمکم کنید چطور خیالم راحت شه
من 24سالم هس و تو اغلب منابع نوشته شده اوجش همین سنو سال ها هس
بدترین فکرارو داشتم و الان ناراحتم از خودم و حتی رفتم درمانگاه بهم آرامش بخش زدم روان پزشک اولی بهم گفت مثل سرماخوردگی هس خوب میشه سایکوتیک گذرا بوده اون یک جلسه منو دید
روان پزشک دومی ازم نواز مغز گرفت گفت اسکیزوفرنی نیس شاید مربوط به صرع بشه بعدم که جواب نوار مغز دید گفت نه
روانشناس خودم تقریبا 10جلسه رفتم پیشش از بار اول و دوم میگگه مشکلی نداری
این فکرا مشکل نیس دکتر من باید چیکار کنم
بعدم گفت قهوه زیاد نخور توهم میده من نمیدونم واقعا
وقت بخیر. نوع نوشتار شما نشان دهنده اسکیزوفرنی بهیچوجه نیست. ضمن اینکه فردی که اسکیزوفرنی می گیرد در سنین کودکی نوجوانی نیز می توان نشانه هایی مانند گوشه گیری و… را در او مشاهده کرد که این نشانه ها در مطالب شما نیست. از نوشته های شما بر میاید فرد مضطربی هستید. هجوم آدرنالین به مغز می تواند توهم ایجاد کند.
امادگی برای شرایط اضطرابزایی که توهم ایجاد می کند و گفتگو با خود در زمان توهم (نوشتن بر روی کاغذ که این افکار واقعیت ندارد و یاداوری در زمان هجوم افکار) به شما کمک می کند با این افکار مقابله کنید
وقتتون بخیر آقای دکتر. فرد اکسیزوئیذی بین اطرافیان هست که متاسفانه داروهاشو نصفه میخوره میگه داروی زیاد برای سلامتی جسمم خوب نیست. توهم شنیداریش برگشته. بنظرتون معقوله که تو این شرایط روانکاوی شروع بشه یا فقط باید فقط زمانی شروع بشه که توهم شنیداری کاملا قطع بشه؟ ایشون باور دارن که اکسیزوئیدن ولی باور ندارن توهم شنیداریش واقعا توهمه، خودش رو فردی میدونه که دیگرانی استعداد و حس اونو گرفتن.
باید دارو مصرف کنند
سلام دکتر وقتتون بخیر
من بهتون پیام دادم و بهم گفتید ممکنه به خاطر هجوم آدرنالین باشه توهم هات و از نوع نگارش شما اسکیزوفرن نیستید. من موقع هذیان تعقیب هم وقتی با دوستام چت میکردم نوع نگارش و حرف زدنم مشکل نداشت ولی باور قوی داشتم که تعقیب میشدم
دوتا سوال دارم
من یکی از دوستام داشت در موردم
صحبت میکرد و ی سری اطلاعات درست بهم داد استارت اولیه اینکه شاید تعقیب شدم از این جا شروع شد و رفته رفته حرفای بقیه مثلا یکی دیگه از دوستام بهم گفت به شوخی gps بهت وصل هسا هرجا بری میام پیشت و من هی رفته رفته برای بار دوم این هذیون بهم غلبه کرد و باورم شد اینو خاصم بدونم ربط به شرطی شدن داره یا نه
و سوال دوم
اگر من به عنوان فرض بیمار اسکیزوفرن باشم
ووقتی میگن بیماری طرف عود کرده یعنی دوباره من توهم و هذیان اومده سراغم
و در کل من بیمار هسم و دوباره نشانه ها ی فعال مثل هذیان و توهم خودشو نشون داده؟
بیماری اسکیزوفرنی مانند سایر مشکلات روانی که در توهم داشتن با اسکیزوفرنی مشترک می باشند(مانند دوقطبی یا مصرف مواد در برخی افراد) موقت نمی باشد و فرد اینگونه نیست که کاملا خوب شود و بعد کاملا دجار توهم شود.
سلام وقت بخیر فردی در اطرافیان هست که چندین ساله خواب درست نداره به همه بدبین و شکاکه مدام در این فکره ک دیگران قصد اذیت و آزار رسوندن بهش دارن و توهم خیانت از جانب زنش داره یهو بین دعوا گریه میکنه یهو میرقصه و خودشم گاها میگه که من دیوونم ولی امکان راضی کردنش برای اومدن پیش روانپزشک نیست چیکار میشه براش کرد لطفا کمک کنید
دارو را در مایعات او حل کنید
با دادن شرح حالش به پزشک میشه براش دارو گرفت؟؟ چون خودش به هیچ عنوان حاضر به مراجعه به پزشک نیست
بله می شود
سلام و وقت بخیر خدمت دکتر عزیز
دکتر جان طی صحبت هایی که باهاتون داشتم که من دچار ختلال اسکیزوفرنی فرم هستم یا خیر مبنی بر داشتن علائم مثبت 1هذیان 2توهم
که البته هذیان ها غیر غریب بودن
و ممکنه تو زندگی عادی پیش بیاد
ولی منطقی نبود و اشتباه میکردم
مثلا تعقیبم میکردن که ببینن چطور آدمی هسم و در موردم نظر
میدن و
زمان که حداقل یک ماه و حداکثر 6ماه هست
که من تقریبا 3ماهو نیم دچار هذیان و توهم بودم
باتوجه به اینکه حتی به صورت طیف در نظر بگیریم اختلال خلقی باشه حالا چه افسردگی داشته باشم چه دوقطبی باشم و تو مانیا
توهم زده بوده باشم چه اختلال شخصیت و چه سایر اختلالات سایکوتیک
و باز با توجه به خودآگاهی که دارم
و حتی تو توهم و هذیانم اوریشن داشتم و پیش خیلی دکترها رفتم
متوجه تفاوت تشخیص در زمینه اینساید یا خودآگاهی شدم
که معمولا تشخیص افتراقیش این جوری هس که بیماری که سایکوز داره اصلا متوجه توهماتش نیس
تو منابع خودمون هم بعضی جا ها نوشته خودآگاهی دارد وبعضی جاها نوشته ندارد و تمام روانشناسها بهم گفتن نوع فرمش هم نبوده
اما در مورد خودآگاهی 2تا روان پزشک بهم گفتن روانشناسها ندیدن چون تو بخش بیمارستان نبودن و بعد از بهبود متوجه توهم میشن از تقریبا به طور متوسط روان پزشک ها یک سری به صورت قاطع گفتن خود آگاهی ندارن و یک سری گفتن ممکنه داشته باشن
و ممکنه نداشته باشن
من خطاهای ادراکی زیاد داشتم شنوایی
اما توهم هم داشتم شنوایی که بدون محرک بود. وصدا شنیدم که چند سالته برو خودتو بکش
دکتر که زیر نظر ایشون هسم
تشخیص یک نوع افسردگی و اظطراب داده
قرص های که مصرف میکنم
پرفنازین 2 هست که واسه اضطراب زیاد هس. وانتی ساکوتیکم هس
لورازپام 2 واسه آرامشم و خواب
سرترالین تقریبا ی حالت تاثیر رو خواب اضطراب و افسردگی
و کلومی پرامین واسه افسردگی خواب و وسواس
صبق صحبتام متوجه شدید
که خیلی پیگیر هسم
و حالت وسواس وارسی هست
اما یک دلیل دیگش که تقریبا واسم قانع کننده هس اختلاف نظر
هست در مورد بینش به خود که اگر یکی کامل واسم توضیح میدادم
آنقدر نگران نبودم و افکار اذیت کننده مزاحم نداشتم
و با توجه به صحبت هایی که کردم به نظر شما چه نوع اختلالی هس
گاهی اوقات از فکر زیاد دچار خطای ادراکی میشم که مثلا به اسکیزوفرنی که فکر میکنم ذهنم
مثل جاروبرقی اگر کلمه از دهن کسی بیرون بیاد که ا س داشته باشه فکر میکنم میگه اسکیزوفرنی داره
قصد دارم ام ار ای هم بگیرم پیش دکتر مغز اعصاب نرفتم فقط روان پزشک رفتم با روان شناس
چون گزارش هایی هم مبنی بر نشان، دهنده عقده های قاعده ای
لوب پیشانی و لیمبیک مثل خود اسکیزو فرنی در اسکیزوفرنی فرم هم هس ت
در کل اگر محبت کنید و خواهشمو بپذیرید در مجموع
3سوال دارم
توضیح در مورد بینش
2توضیح در مورد اینکه اگر علائم اشنایدری حذف شده مثلا صداهایی که اظهار نظر میکنند و شنیدن صدای فکر و…. پس تعریف توهم شنوایی دقیق چیه
3 تشخیص شما با توجه به علائم
بالینی که عرض کردم خدمتتون چی هست
وقتی شخصی نسبت به توهمات خود خوداگاهی دارد پس می تواند بر توهم خود مسلط باشد. دیگر نمی توان اسکیزوفرنی به ان اطلاق کرد.
در مورد شما مهم آن است که در هنگام یروز توهم بر اساس توهمات رفتار نکنید و زندگی را بر اساس صداهایی که محرک ندارند پیش نبرید و به خو یاداور شوید این صداها واقعی نیست.
ممکن است به اضطراب بالا ارتباط داشته باشد.
با سلام من ۱۵ سال انواع قرصهای اعصاب رو خوردم و ۲ ساله که فهمیدم بیماریم اسکیزوفرنیه الان فقط قرص رسپریدون ۲ میخورم خیلی خیالبافی میکنم مثلا فکر میکنم اگه ی نیرویی خارق العاده ای داشتم که همه مردم یک کشور دیگه رو میکشتم و یا اگه میتونستم پرواز کنم و به بقیه هم یاد بدم آیا مصرف قرص رسپریدون بتنهایی کافیه و دیگر اینکه چون قرص رسپریدون باعث کاهش دوپامین میشه خیلی افسرده شدم و کارایی مو از دست دادم آیا لازمه دوز قرص رسپریدون مو کم کنم چون بدلیل کاهش دوپامین افکار خودکشی گاها سراغم میاد
مواردی که فرمودید و نحوه نگارش شما بیانر اسکیزوفرنی نمی باشد. لیبل بی جهت بر خویش نگذارید.
با یک متخصص گفتگو کنید
سلام من 20 سالمه از حدودا 16 سالگی مدام دارم با خودم حرف میزنم اینجوری که فک میکنم ادم خیلی مهمی هستم و گاها خودمو به جای شخصیت هایی میزارم که دوست دارم باشم اوایل خوب بود هو ازاش لذت میبردم هم میتونستم تشخیص بدم کدوم اتفاق مال رویاست کدوم واقعی اما الان کمکم همه چی داره قاطی میشه گاهی وقتها فرامش میکنم که چی واقعی یه چی نیست تازه همین موضوع باعث شد که توی این چندسال حتی یه دوست هم نداشته باشم اتفاق های خیلی بدی تو زندگیم افتاد ولی حتی یه ذره هم ناراحت نشدم خیلی از چیزهایی که میتونست مال من باشه ازدستم رفت به همه عالم و آدم شک دارم حتی و قتی کسی خونه نیست چک میکنم ببینم دوربین تو خونه نباشه به هیچکس هم اعتماد ندارم حتی شده بدون هیچ دلیلی دلم خواسته که زنده نباشم اصلأ گاهی وقتها علت زنده بودنم رو نمی فهمم انا با این حال الان میخوام زنده بمونم بدون این رفتار ها میخواستم بدونم که بیماریم چیه؟
احتمال دارد نشانه تنهایی شما باشد. در مواقع تنهایی شدید تخیل فرد شدید می شود. احتمال دوم دو قطبی است. ممکن است دوقطبی خفیف داشته باشید.
بدلیل اینکه خودتان بر حال خود و تخیلاتتان اگاه هستید دچار اسکیزوفرنی نمی باشید.
سلام اقای دکتر
دختر خاله من حدود8 ماهه دچار توهمات اینه که مدام همه ازش خواستگاری میکنن… با خودش حرف میزنه.گریه میکنه… و از همه مهمتر اینکه همش توهم داره دیگران میخوان بهش اسیب بزنن
و دکتر هم نمیاد و اصلا همکاری نمکنه حدودا 20 روز هست اصلا غذا نمیخوره….
چکار باید کرد؟ با توجه به اینکه مادر نداره و پدرشم حاضر نیست کتبا علام کنه این بستری شه
باید حتما دارو مصرف کنند
خود شما مریض ترید با احترام
سلام من ۱۳ سالمه و الان نزدیک یک سال میشه که معتاد به بازی های موبایل شدم و با خودم خیلی زیاد حرف میزنم و توهم خیلی زیادی دارم برای مثال خودم رو توی جمع خانوادگی میزارم و انگار که در حقیقت داریم با هم صحبت میکنیم.و واقعیتش خودم فکر میکنم یکی از دلایل اصلیش نداشتن هیچ دوست صمیمی هستم. درسته؟؟
،واینکه دلیل دیگرش اعتیاد داشتن به بازی های موبایل هم میشه،?؟؟ لطفا جواب بدین
بله. موبایل باعث می شود با دنیای مجازی مشغول شوید و مهارت ارتباط در دنیای واقعی را یاد نگیرید. باید دوست پیدا کنید. سن شما سن ارتباط اجتماعی با دوستان است
سلام.
من الان این مقاله رو خوندم ولی مطمئن نیستم ک شامل منم هست یا نه.
من 14 سالمه و از بچگی حدودا 7 یا 8 سالم بود که توهم شنیداری داشتم.درواقع والدینم خیلی دکترها بردن منو ولی خوب نشدم میگفتن اختلال اسکیزوفرنی
دارم ولی اصلا خوب نشدم..مادربزرگم برد پیش این شخصایی ک با جن گیری و اینا کار دارن چون فکر میکردن اگه اختلال نیس پس حتما جنی چیزیه..حدودا 10 ساله بودم ک بردنم..ولی خب خودم اصلا اعتقاد نداشتم و هرچقدر میگفتم که باهاش صحبت میکنم و میگه جن نیست باور نمیکردن..بردن اونجا هم ولی خوب نشدم…همینجوری ادامه داشت..درواقع یه دوست شده برای من من خودم درونگرام و خب علاقه ای به داشتن دوستای زیاد ندارم..چند تا دوست دارم ولی نه از نوع صمیمی..این صدا از بچگی با من بوده و باهاش صحبت میکنم و اصلا نمیتونم زندگیمو بدونش تصور کنم…از حدودا یک و نیم ماهه که این صدا تصویر هم داره..ینی من به وضوح یه شخصی رو میبینم .درواقع اوایل برای حدودا دو هفته توهم های تکراری و کوتاه میزدم.و فکر میکردم به خاطر فشار درسیمه.چون مدرسه ی من مدرسه ی خاصه و واقعا فشار درسیش زیاده.اما بعد دو هفته دقیقا روز تولدم دیگه توهم لحظه ای نبودش.ینی به وضوح میدیمش یه شخصی رو.به والدینم گفتم وگفتن یه سال بزرگتر شدم و عوض اینکه عاقل تر بشم دارم سر به سرشون میزارم؟و گفتن که حتی شک دارن ک واقعا صدای یه شخصی رو میشنوم و صحبت میکنم باهاش و اگه دروغ میگم بگم بهشون اشکالی نداره ک بهشون دروغ گفتم!منم دیگه ادامه ندادم و گفتم اره شوخی میکنم و صدا هم کمتر شدن…درحالی ک اینطور نبود.. از طرفی مطمئنن اگه میدیدن میگفتن دیگه…چهرش اشنا بود برام ولی نمیشناختمش.برای حدودا 3 هفته اینا فقط به صورت توهم دیداری با من بود و تقریبا هر جا میرفتم با من بودش.و صحبت میکرد و میگفت که همون صدای توی ذهنمه…خب البته ک اولش خیلی ترسیده بودم ولی وقتی دیدم ک کاری نداره باهام یکم از ترسم کم شد.درواقع یکی از کارهای پژوهشی برای مدرسم این بود ک درباره به انواع اختلالات مقاله باید اماده میکردیم.الان توی یکی از کامنت ها هم ک خوندم گفتین ک شاید اختلال دو قطبی دارن ولی من کاملا با این اختلال اشنا هستم و مطمئنم همچین چیزی نیست..ولی من این اختلال رو ندارم و با علائم و رفتار های شخصی ک دوقطبی یا چندشخصیتی داره اشناعم..و خیلی واقعی به نظر میاد و اصن هیچ فرقی نداره با واقعیت من حتی بهش دست هم زدم و احساسش میکنم ینی فرق با ادم واقعی نداره…اما خب چندین بار ک شمارش از دستم دررفته خواستم عکس بگیرم ولی نشد…با توجه به این ک هیچکی جز من نمیبینه فکر کردم ک شاید اختلال اسکیزوفرنیه.درواقع هیچ تاثیری روی اخلاق و رفتارم نداشته چه اون صدا ک از بچگی باهام بوده و چه این.و اگرم داشته مثبت بوده.من درونگرام و دوستی ندارم ک باهاش راحت باشم و صحبت کنم.و علاقه ای هم ندارم.درواقع دوستام در حد دوستای عادین نه صمیمی.ولی خب از بچگی با من صحبت کرده و واقعا فکر میکنم جای دوست نداشتم روگرفته و خیلی باهاش احساس راحتی میکنم.میخواستم بدونم ک ایا لازمه ک من حتما کاری برای این بکنم یا نه؟
چون تاثیر بدی نداشته و برعکس یکمم حالمو بهتر کرده..
خیلی جاها خوندم ک شخص رو وادار به کارهای مختلف میکنه و شخص دست به جمله خودکشی میزنه ولی من اینطوری نیستم.و دیگه انگار عضوی از خانوادمه ک فقط من میبینم..چیکار کنم؟صدا رو ک نتونستن خوب کنن..این که میبینمش رو باید حتما کاری کنم براش؟ینی در اینده مشکل میشه برام؟
ممنون میشم جواب بدین.
تا 18 سالگی این پدیده شایع است و در افرادی اتقاث می افتد که احساس تنهایی زیادی می کنند و دوستان کمتری دارند و یا اینکه با دنیای واقعی راحت نیستند.
مواردی که گفتید به اسکیزوفرنی شباهت ندارد.
اگر بعد از 18 سالگی نیز کمتر نشد به دکتر مراجعه کنید
اکنون نیز با ایجاد دوستی های عمیق می توانید شدت انرا کمتر کنید زیرا نیاز شما به چنین دوست خیالی کم می شود
سلام.
یه سوالی داشتم.
من الان این موضوع رو دیدم و خوندم و
من 14 سالمه و حدودا یک و نیم ماهه که این اختلال رو دارم.درواقع اوایل برای حدودا دو هفته توهم های تکراری و کوتاه میزدم.و فکر میکردم به خاطر فشار درسیمه.چون مدرسه ی من مدرسه ی خاصه و واقعا فشار درسیش زیاده.اما بعد دو هفته دقیقا روز تولدم دیگه توهم لحظه ای نبودش.ینی به وضوح میدیمش یه شخصی رو.به والدینم نگفتم چون میدونستم یه توهمه.چون به صورت کوتاه هرچند ناواضح دیده بودمش.و جدا از اون اگه میدیدن میگفتن دیگه نه؟..چهرش اشنا بود برام ولی نمیشناختمش.برای حدودا 3 هفته اینا فقط به صورت توهم دیداری با من بود و تقریبا هر جا میرفتم با من بودش.و خب البته ک اولش خیلی ترسیده بودم ولی وقتی دیدم ک کاری نداره باهام یکم از ترسم کم شد.بعدش از یه هفته پیشه ک شروع به صحبت کرده با من..میدونم اغلب کسایی ک این اختلال رو دارن نمیدونن که اختلاله ولی خب من قبل از اینکه این اختلال رو داشته باشم درموردش خونده بودم و اتفاقا یکی از کارهای پژوهشی برای مدرسم بود و از اون جدا هرچقدرم ک واقعی به نظر بیاد با توجه به این ک هیچکی جز من نمیبینه میفهمم ک یه مشکلی هس.درواقع هیچ تاثیری روی اخلاق و رفتارم نداشته و اگرم داشته مثبت بوده.من درونگرام و دوستی ندارم ک باهاش راحت باشم و صحبت کنم.و علاقه ای هم ندارم.درواقع دوستام در حد دوستای عادین نه صمیمی.ولی خب این یه هفته ک شروع به صحبت کرده واقعا فکر میکنم جای دوست نداشتم روگرفته و خیلی باهاش احساس راحتی میکنم.میخواستم بدونم ک ایا لازمه ک من حتما کاری برای این بکنم یا نه؟
چون تاثیر بدی نداشته و برعکس یکمم حالمو بهتر کرده..
ممنون میشم جواب بدین.
سلام دکتر
برادر متولد 75 هست دیپلم گرفت یک دفعه در گیر علائم بدبینی، افکار منفی، پرخاشگری شد، باتوجه به اینکه به چندین پزشک مراجعه مردیم تشخصی بعضی از پزشکان اول اختلال عصبی دوقطبی بود اما بعدش گفتن اسکیزفرنی هست، الان سوال من این هست آیا اسکیزوفرنی قابل درمان هست یعنی امکانش هست داداشم خوب بشه واسه همیشه، یانه
تو رو خدا راهنمایی کنید و یک پزشک خوب هم معرفی کنید
اسکیزوفرنی و دوقطبی درمان نمی شود بلکه تحت کنترل قرار می گیرد. همیشه باید دارو مصرف کنند. تشخیص در این زمینه اولین قدم است. زیرا داروها و درمان هر کدام متفاوت است. دوقطبی بیماری سبک تری است و راحت تر کنترل می شود. علائمی که فرمودید احتمال دوقطبی بیشتر است. زیرا در دوران مانیک علائم شبیه اسکیزوفرنی می تواند باشد.
سلام من ۳۵ سالم و از ۳ ساال پیش سایکوز دارم و دارو مصرف میکنم مثل پرفنازین ۸ و بی پریدین ۲ لورازپام و ترانکوپین
ولی بیشتر مواقع به چیزای منفی فکر میکنم البته قبل از مریضیم هم همینطور بودم و چون با مادرم زندگی میکنم همش باهاش جنگ اعصاب دارم از طرفی دوست ندارم اذیتش کنم ولی ازیه طرفم بیماریم به اینجور رفتارها مجبورم میکنه و دست خودم نیست و از دست خودم و بقیه عصبانی ام و همش نفوس بد میزنم خواهش میکنم بگید چکار کنم
شما دچار اسکیزوفرنی نیستید. زیرا لحن نوشتار شما و خوداگاهی به مشکلتان اسکیزوفرنی را رد میکند. احتمالا دوقطبی دارید. مقاله درمان دوقطبی را بخوانید.
سلام آقای دکتر برادر من ۳۲ سالشه و مدت ۶ ساله که دچار اسکیزوفرنی شده مدام با خودش بلند بلند حرف میزنه و فحاشی میکنه و فکر میکنه فرد مهمیه و بقیه میخوان بکشنش، یا بلند بلند بدون علت میخنده گهگاه هم رفتارش به شدت از کنترل خارج میشه و به نزدیکان و حتی همسایه ها حمله ور میشه، این شش سال بیماریش روز به روز بدتر داره میشه و دارو های روانپزشک دیگه کوچکترین اثری نداره دکتر روانپزشک توصیه کرده که شوک درمانی بشه، خواستم بپرسم شوک درمانی حالش رو بدتر نمیکنه؟ چون ما میترسیم از اینی که هست بدتر بشه
اگر با دارو جواب نگرفتید شوک درمانی می تواند به او کمک کند
سلام، برادرم به این بیماری مبتلا شده، اصلا و به هیچ وجه باور نداره که اون مریضه و دکتر نمیاد و دارو نمیخوره، فکر میکنه بقیه نمیفهمن! حرفایی از قدرت ماورایی، کنترل جهان و کائنات و اینا میزنه
چجوری باید قانعش کنیم بیماره و دارو بخوره؟ اگر بزور ببریمش بیمارستان و مدتی اونجا باشه آیا مار درستی هست؟
در مواقع ضرورت و شدت بیماری چاره دیگری نیست
خواهر منم همینطور بود ما از قبل با روانپزشک هماهنگ کردیم بعد خواهرمو چون استرس شدید هم داشت به همون بهانه بردیم دکتر تا راضی شه بیاد. اسکیزوفرنی و پارانویا داره که دکتر به خودش نگفت و دکتر خیلی ملایم باهاش برخورد کرد و داروی اسکیزوفرنی داد اما بهش گفت برای اضطرابه خواهرم قبول کرد مصرف کنه و دیگه بهتر شد ازون موقع
سلام وقت بخیر من پدرم عوامل اسکیزوفرنی داشت حدود ۲ ماه بعدش خوب شده و رفتاراش عین قبل شده پدر من ۴۸ سال سن دارد و داره نمیخورد ممکنه عواملش دوباره برگردد خود به خود خوب شد و رفتارش عین قبلش عادی شد
ایشان اسکیزوفرتی ندارند. احتمالا دچار اختلال دوقطبی هستند
سلام من همه میگن اسکیزوفرنی دارم اصلا معتاد نیستم صداها میشنوم خودشون میگن با موبایل صدا میندازن من دوره اول بیماریم آمپول میزدم تا خوب شدم دکتر آمپول قطع کرد تا قرص ریسپریدون2 میخوردم الانم تریفن و ریسپریدون 4میخورم که خوبم نیستم نظر شما چیه
کمی بیشتر درباره نشانه های خود بگویید
مرسی باهام حرف میزنند تو دانشگاه فکر میکردم بچه ها پشت سرم حرف میزنند بیشتر نشانش همون صدا هست منو اذیت میکنه
اگر آگاه هستید که این صداها واقعی نیست شما دچار اسکیزوفرنی نیستید. فرد دچار اسکیزوفرنی این صداها را ولقعی می داند
منم هنوز شک دارم فکر میکنم همسایه های خونه قبلیمون میان دنبالم
بهتره برای مدتی دارو مصرف کنید. احتمال دارد دوقطبی باشد. برای مدتی مصرف دارو می تواند به شما کمک کند بر خود مسلط شوید
سلام من داروی ریسپریدون 4 و تریفن 2 مصرف میکنم
قرصام فقط یک ذره تاثیر داره
سلام من مادر الان ۴۸سالشه از ۲۵سالگی این بیماری همراهشه
ی مدت بستری شد خوب بود ولی بعد فوت پدرم داره بدتر میشه
دنبال یه دکتر خوب هستم برای درمانش توی تهران
اگه راهنمایی کنید ممنون میشم
سلام. کنترل اسکیزوفرنی با دارو ممکن است. متاسفانه من کسی را که درمان غیر دارویی انجام دهد (که می تواند بسیار موثر نیز باشد بهمراه دارو)نمی شناسم.
سلام وخسته نباشید من پدرم ازوقتی یادم میاد بیماری اسکیزوفرنی داره همش ادعا میکنه که خداست و همش پرخاشگری میکنه دادوبیداد میکنه اگه به حرفاش گوش ندیم شرمیشه کلا خیلی اذیت میکنه کلی بیمارستان بستری بوده و داروهارو تا زمانی که بیمارستانه میخوره میاد خونه نمیخوره عربده میزنه و فقط مدام چرتوپرت میگه چندباره خودکشی کرده و حتی بهش شوکم دادن ولی اصلا انگار نه انگار حتی زمانی که بیمارستان بستری میشه نقش بازی میکنه حتی دکترم گول میزنه که خوب شده ولی همین که میاد خونه فقط میخواد انتقام بگیره چون رفته بیمارستان و شروع میکنه به آزار روحی دادن به ما که آخرم مادرمو دق داد و کشت الآنم ماروداره نابود میکنه آخه ما چیکارکنیم ؟ یعنی تواین دنیا به این بزرگی کسی نمیتونه به ما کمک کنه واین بیماری لعنتیو ازین ببره؟
درکتون میکنم خیلی سخته. در صورت امکان بذاریدش آسایشگاه حالا که همکاری نمیکنه
به نام خدا
شیزوفرنی بیماری نیست و چون ما تصوری صحیح از آن نداریم باعث می شویم که آن را چیزی عجیب بدانیم در صورتی که از نظر رابطه فیزیکی چیزی که وجود دارد وجود دارد و ما همیشه به بحثی جدید از بیماری می رسیم آن را خارق العاده و تصوری که وجود ندارد می دانیم این را با همان رابطه فیزیکی و کمی فکر خودمون که “چیزی از بین نمیرود تنها از چیزی به چیزی دیگر تبدیل می شود” رد کرد
توهم: از استعمال یا وارد کردن موادی که باعث واکنش های شیمیایی در بدن و درنتیجه عوض کردن دستورات مغزی می باشد به وجود می آید و از نظر علمی ما تا چیزی را نداشته باشیم نمی توانیم پردازش کنیم.
هر دارویی اثر خود را دارد و اگر معقولانه فکر کنیم مثل کامپیوتری است که به قول شما بدون دریافت داده بتواند کاری انجام بدهد که این خود منطقی و علمی نیست و همیشه ما به چیزی که نمی توانیم آن را درمان کنیم آن را پیچیده و یک جادو به نظر می بینیم در صورتی که هیچ جادویی وجود ندارد و علت هر چیزی موجودیت آن و کاملا منطقی و علمی می باشد و از نظر من چیزی که وجود دارد یعنی اینکه وجود دارد.
خواهش می کنم در مورد چیزی که سر جمع یک ساعت به آن فکر کرده اید نظر ندهید و دنبال درمان و پژوهش باشید.
دکتر حسین زاده
سلام. ممنون از نظر شما
حس میکنم ممکنه داشته باشیش
حس میکنم ممکنه داشته باشیشولی نظرت خیلی قشنگ بود اخراش مخصوصا
باسلام الان یک بیماری مشابه اسکیزوفرنی در ایران شایع شده که علایم دقیقا به اون را داراست و اغلب می گویند از چشم ما می بینند و در سر ما صحبت میکنند و ان را ربط به شیشه و مخدر صنعتی و سنتی می دانند و چون اطلاعات پزشکان قدیمی دیگر کهنه شده با تجویز داروهای بالا و ضد توهم بیمار را زمین گیر می کنند با تحقیقات اکیب بسیار قدرتمند ما و با پیدا کردن ۱۷۷ نفر در گروه های اجتماعی متوجه شدیم که یک نوع چیپ مخصوصی که به صورت نانو تکنولوژی می باشد در بین افرادی که تمایلات جنسی و مذهبی و بدون دفاعیه مثل کسانی که شیشه مصرف می کنند، یک عده شبه نظامی در بیمارستان های دولتی پخش می کنند و در مجرای گوش یا بینی نصب می کنند و شنیدن صدا در سر در ایران مد شده و در حال افزایش است در صورتی که در جاهایی مثل تایلند که از هر نوع مواد برای لذت های جنسی استفاده می شود گزارشی بر این منوال نشده است.به افراد قربانی TLS گفته میشود و با استفاده از هوش مصنویی تحت نظارت و شکنجه هستند . کامپیوتر هر صدایی که می شنود می تواند با صدای یکی از اشنایتان صحبت کند و قدرت نفوذ این امواج هارپ ۳۵ کیلومتر زیر زمین هم می تواند وارد شود.۰چون طول مدت شکنجه بیشتر است قربانیان کنترل ذهن فکر می کنند که بیمار هستند.
یا خوده خدا
*اصطلاحه*
تو خودت مبتلا ب اسکیزوفرنی هستی عزیز دل