در مغز عاشق چه میگذرد؟
مقدمه
مطالعه هلن فیشر بر روی مغز انسان عاشق حقایق زیادی را درباره این پدیده جهانی برای ما آشکار کرده است. در مغز عاشق انسان بنابر دانش جدید تغییر و تحولات بسیار عمدهای صورت میپذیرد. این مقاله به تغییر و تحولات بیولوژیک مغز عاشق میپردازد.
استاد کائنات کاین کارخانه ساخت
مقصود عشق بود و جهان بهانه ساخت
سخن شاعران و نویسندگان مملو از درد هجر است و ناله از دست بیوفایی معشوق. معشوق همه ناز است و عاشق همه نیاز.
با این وجود، انسان چه نیازی به عاشق شدن دارد و عاشقی چه نیازی از انسان را در طول تاریخ برآورده میکرده است؟ بدون عشق ساختار جوامع انسانی و زندگی انسان چه تفاوتی میکرده است که بشر حاضر به قبول درد عاشقی شده است؟ و در نهایت مغز عاشق از نظر تکاملی چگونه شفا یافته است؟ برای پاسخ به این سوالات باید به ساختار مغز رجوع کرد.
ساختار مغز انسان
مغز انسان همراه با رشد انسان تکامل یافته است. در واقع تاریخ انسان را میتوان در قسمتهای مختلف مغز او جستجو نمود. بر اساس نظریه پل مک لین در سال ۱۹۶۰، با رشد انسان در طول تاریخ قسمتهای جدیدی به مغز اضافه شده است.
مغز خزندهای یا باستانی
باستانیترین قسمت مغز خزندهای یا باستانی نام دارد (Reptilian Brain) که شامل ساقه مغز (BrainStem) و مخچه (Cerebellum) است و وظیفه اعمال حیاتی مانند تنفس، تعادل، ضربان قلب و گردش خون را برعهده دارد. مغز انسان و خزندگان در این قسمت از مغز با یکدیگر مشابهت دارد. ساقه مغز خود شامل بصل النخاع (Medulla)، پل دماغی (Pons) و مغز میانی (Mid Brain) میشود.
لیمبیک
ساختار دومی که بعد از آن بوجود آمد لیمبیک سیستم یا مغز پستانداری است که مسئول عواطف و احساسات و نیز خاطرات در انسان است. قسمتهای اصلی لیمبیک سیستم عبارت است از هیپوتالاموس که مسئول دمای بدن، گرسنگی، تشنگی، هیجانات اشتها و خواب است. امیگدال که مسئول درک هیجاناتی مانند خشم، شادی، ترس و نیز حافظه هیجانی است. و هیپوکامپ که مسئول خاطرات است. لیمبیک سیستم جایی است که ما تصمیمات و ارزشگذاریهای ناخودآگاهی میگیریم که در عین حال تاثیر زیادی بر رفتار ما دارند.
نئوکرتکس
جدیدترین قسمت مغز نئوکرتکس است که از دو نیکره چپ و راست تشکیل شده است. نئوکرتکس مسئول تفکر انتزاعی، زبان، تخیل و خودآگاهی است. نئوکرتکس برخلاف مغز باستانی بسیار منعطف بوده و قابلیت تطبیق زیادی با شرایط دارد و توانایی یادگیری آن بسیار زیاد است. در حالیکه پاسخ مغز باستانی مشخص و از پیش تعیین شده و اجباری است، ولی نئوکرتکس قدرت تطبیق خود با شرایط را داشته و بینهایت پاسخ به یک پدیده میتواند بدهد. مزیت پاسخهای مغز باستانی سرعت بالای پاسخها است. مغز باستانی به دلیل نداشتن آپشنهای متفاوت، پاسخ یکسان و همیشگی خود را با سرعت بالا میدهد که این خصیصه برای بقای فرد حیاتی است.
این سه قسمت مغز بهطور جداگانه فعالیت نمیکنند، بلکه بینهایت مسیرهای عصبی قسمتهای مختلف مغر را بهیکدیگر متصل کرده است.
تحقیقات براون و فیشر روی مغز افراد عاشق
لوسی براون و هلن فیشر بر روی مغز افراد عاشق تحقیقاتی انجام دادند. آنها پس از اسکن مغز عاشق این افراد به حقایق جالب توجهی دست یافتند. در این آزمایش مغز این افراد در حالیکه به عکس معشوق خود نگاه میکردند مورد مشاهده قرار میگرفت و پس از چند ثانیه عکس دیگری که بار عاطفی برای فرد نداشت به آنها نشان داده میشد تا به تفاوت مراکز فعالیت مغز در حین تماشای عکس معشوق پی برده شود. در FMRI انجام شده این دو محقق دریافتند که دو قسمت از مغز در حین تماشای عکس معشوق فعالیت از خود نشان میدهد:
۱. VTA (Ventral Tegmental Area)
۲. هسته دم دار (Caudate Nucleus).
VTA
VTA قسمتی از مغز میانی است که خود بخشی از ساقه مغز محسوب میشود و در هنگام تماشای عکس معشوق شروع به فعالیت میکند. این قسمت زمانی فعال میشود که ما چیزی را که واقعا میخواهیم مانند آب و غذا بهدست میآوریم. این همان قسمتی است که میگوید: «آره، خوشم اومد، از اینها میخواهم.» سیستم پاداش در مغز از VTA شروع میشود. هنگامی که شما عاشق هستید و به عکس معشوق نگاه میکنید، او را میبینید، صدای او را میشنوید و یا در خیال او را تجسم میکنید این ناحیه پیامهایی را از طریق آزاد کردن نوروترانسمیترهایی همچون دوپامین به سایر قسمتهای مغز از جمله هسته دمدار ارسال میکند. این همان قسمتی است که در هنگام مصرف کوکائین نیز فعال میشود.
هسته دمدار
هسته دمدار بهواسطه ارتباطی که با سایر قسمتهای مغز دارد، پیامهایی را که ازVTA دریافت کرده است را با صدا، بو، تصویر و احساسات مرتبط با معشوق یکپارچه میکند. هسته دمدار با کرتکس مغز (قسمت مربوط به تفکر) و قسمت حافظه در ارتباط است. بنابراین همه احساسات، هیجانات، افکار و انگیزههای شما در هسته دمدار با یکدیگر مرتبط و یکپارچه میشوند. (در تجربهای تصادفی، فردی که به اپیلپسی دچار بود پس از تحریک هسته دمدار در مغزش توسط الکترود اعلام کرد که عاشق دکتر است).
زمانی که شرکتکنندگان به عکس معشوق نگاه میکردند امیگدال آنها در قیاس با زمانی که به یک عکس خنثی مینگریستند واکنش کمتری داشت. امیگدال مسئول مسئول احساس ترس و خشم است. شاید به این دلیل است که مغز عاشق حاضر است برای وصال به معشوق دست به هر کاری بزند.
سیستم پاداش
زمانی که گشنه و تشنه میشویم، تمام توجه و تمرکز ما متمرکز بر بهدست آوردن غذا و آب میشود و نمیتوانیم به این امر بیتوجه باشیم، زیرا با بقای ما مرتبط است. همان قسمتی از مغز که به بقای ما مربوط است در هنگام عاشقی نیز فعال میشود. سیستمی که ما را متوجه عشق میکند همان سیستمی است که در مورد اصول اولیه بقا بهکار میافتد. پس از نوشیدن آب در هنگام تشنگی، سیستم پاداش احساس خوبی در ما ایجاد میکند. دیدن معشوق نیز سیستم پاداش را بهکار میاندازد.
به همین دلیل است که کنترل احساس عشق و رفتارهای ناشی از آن دشوار است، زیرا فرد تلاش دارد دوباره سیستم پاداش را به کار اندازد. عشق از نگاه هلن فیشر یک نوع اعتیاد است. مغز عاشق همان واکنشهایی را از خود نشان میدهد که مغز یک نفر که کوکایین مصرف کرده است نشان میدهد. فرد به دیدن معشوق و راهاندازی دوپامین و سیستم پاداش در مغز خود عادت کرده است. همان اتفاقی که در مغز یک معتاد صورت میگیرد. عشق از نظر هلن فیشر تنها یک احساس و هیجان نمیباشد، بلکه یک نیاز و سائق است؛ انگیزهای است برای بهدست آوردن معشوق (و یا کوکایین).
انسان برای زنده ماندن به سیستم پاداش نیاز دارد، زیرا به او میگوید که این آب و یا غذا مزه خوبی دارد. محل قرار گرفتن فعالیتهای مرتبط به عاشقی در ساقه مغز (قسمت ناخودآگاه و غیرارادی مغز) است که مسئول اعمال حیاتی بدن است. این امر به ما میگوید که عاشقی به جهت بقای انسان است. این دلیل توجیه میکند که چرا انسان نمیتواند دست از معشوق خود بشوید، با وجود آنکه میداند معشوق او فرد مناسبی نمیباشد و یا آنکه به او خیانت کرده است.
مغز عاشق در هنگام عاشقی
هر سه قسمت مغز عاشق در هنگام عاشقی درگیر است. مغز باستانی که با فعالیت VTA، دوپامین و نوراپی نفرین به هسته دمدار پمپاژ میکند. لیمبیک سیستم که هیجانات را درک و کنترل میکند. و نئوکرتکس که جدیدترین قسمت مغز است و درباره معشوق فکر میکند. البته لازم بهذکر است که بعضی از قسمتهای کورتکس (پری فرونتال) در هنگام عاشقی از فعالیت باز میماند و به این دلیل است که معشوق در نظر عاشق بیعیب و نقص جلوه میکند.
هلن فیشر میگوید از لحاظ تکاملی عشق بهجهت حفظ ژنها میباشد. ۹۷ درصد پستانداران تشکیل یک زوج نمیدهند، در حالیکه انسان این کار را میکند. از نظر هلن فیشر پس از اینکه انسان از درخت پایین آمد و مجبور شد بر روی دو پای خود راه برود، بهجای آنکه کودکش را بر پشت خود بگذارد میبایستی با دو دست او را بغل میکرد و بنابراین به کمک مردان نیاز داشت. مردان نیز برای محافظت زنان از حیوانات وحشی و مردان دیگر، تمایل به تشکیل زوج داشتند. بنابراین از نظر تکاملی این پدیده بهصورت سه مرحلهای جستجوی زوج، تمرکز انرژی بر شریک جنسی و احساس تعلق و باقی ماندن با شریک جنسی درآمد. زوج هایی که از یکدیگر محافظت میکنند امکان بقای بیشتری دارند و احتمال فرزند داشتن در آنها بیشتر است.
سه مرحله در عشق از دیدگاه هلن فیشر
براساس نظریه هلن فیشر، سه مرحله متفاوت در عشق وجود دارد: ۱. مرحله شهوت، ۲. مرحله جذبه عاشقی و ۳. مرحله دلبستگی.
فرد در مرحله شهوت بر اساس غریزه شهوت بهدنبال رابطه جنسی است و در بین همه افراد کسی را برای رابطه جستجو میکند. در مرحله شهوت ترشح هورمونهای تستسترون و استروژن که عبارت از سوخت میل جنسی میباشند در بدن زیاد میشود.
در مرحله جذبه عاشقی فرد عاشق یک نفر میشود و میخواهد با او رابطه داشته باشد. در این مرحله انرژی و تمرکز فرد بر روی یک نفر متمرکز میشود و فکر کردن به هر چیزی به غیر از معشوق دشوار میشود. مغز عاشق در این مرحله تمام توجهش متوجه معشوق میشود. هر کاری میکند تا معشوق را ببیند. اطراف معشوق پرسه میزند، جلوی راه او سبز میشود، عکسهای او را در فیسبوک و اینستا دنبال میکند، در مکانهای تردد او قرار میگیرد و … . در مرحله جذبه هورمون دوپامین که علت انرژی، تمرکز، خوشی و لذت، و میل به جستجو در انسان است و نیز نوراپی نفرین زیاد میشود. هورمون سروتونین در این مرحله کم میشود.
ماندن در این مرحله باعث میشود فرد از کارهای معمول زندگی باز بماند پس تکامل انسان را وارد مرحله دلبستگی و تعهد میکند. در این مرحله بین دو زوج تعهد ایجاد میشود و دو نفر متعهد میشوند تا با یکدیگر یکی شوند و یک خانواده تشکیل دهند. تنها در این مرحله است که دو نفر با اطمینان از حضور یکدیگر و احساس امنیت در قبال ترک شدن به جنبههای دیگر زندگی میپردازند. این مرحله برای حمایت از فرزندان و در نتیجه بقای ژنها ضروری است. در مرحله دلبستگی هورمونهای اکسیتوسین و وازوپرسین که مسئول ایجاد تعلق و تعهد، اعتماد و همدلی و کاهنده اضطراب است در بدن زیاد میشوند.
مقاله مرتبط: چرا در رابطه عاطفی خود احساس طردشدگی دارم؟
عشق و دوپامین
عشق در واقع اعتیاد به دوپامین است و مغز عاشق بنوعی معتاد به دوپامین است. طبق مشاهداتی که توسط اسکن مغزی انجام شده است میزان ترشح دوپامین در مغز افرادی که معتاد به قمار، پورنوگرافی، غذا و مواد هستند بسیار بالا است. یک فرد معتاد در واقع اعتیاد به ترشح زیاد دوپامین در مغز خود دارد. در مغز عاشق با مشاهده معشوق، مکالمه با معشوق و یا در آغوش گرفتن او، دوپامین (نام دیگر دوپامین هورمون احساس خوب است) ترشح میشود. فرد نسبت به ترشح دوپامین معتاد میشود، بنابراین سعی میکند به هر طریق ممکن در کنار معشوق قرار بگیرد تا مغز او همواره دوپامین ترشح کند.
افرادی که معتاد به ترشح زیاد دوپامین میشوند فعالیت مناطق امیگدال و پری فرونتال در مغز آنها کم میشود. امیگدال مسئول احساسات ترس و خشم است. فعالیت کم این منطقه باعث انجام کارهای غیرمعمول میشود. مغز عاشق برای بهدست آوردن معشوق تن به هر خطری میدهد.
در ره لیلی که خطرهاست در آن شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
بنابراین یک معنای مجنون بودن عبارت است از کم شدن فعالیت منطقه امیگدال. پری فرونتال مسئول تجزیه و تحلیل، قضاوت، و به تاخیر انداختن لذت است. به همین دلیل است که افراد معتاد و همچنین مغز عاشق هردو قدرت تفکر منطقیشان کم میشود و معشوق در نظرشان بیعیب و نقص جلوه میکند.
اگر در دیده مجنون نشینی بهغیر از خوبی لیلی نبینی
پس معنای دیگر مجنون بودن نیز کم شدن فعالیت پری فرونتال است.
تفاوت مرحله عاشقی با معتاد بودن در سیستم مغز
تفاوت مرحله جذبه عاشقی با معتاد بودن به موارد دیگر آن است که مرحله جذبه پس از مدتی از بین میرود و فرد وارد مرحله دلبستگی میشود، ولکن اعتیاد به غذا، ماری جوانا و … به دلیل آنکه پدیدهای تازه بوده و مغز در طول دوره تکامل خود با آن مواجه نگشته است، پس توانایی تطبیق خود را با آن ندارد و فرد بهطور طبیعی وارد مرحله بعدی نمیشود و تنها با اراده خود میتواند از آن رها شود.
پس از آنکه مغز عاشق با معشوق رابطه جنسی داشت و یا تماس بدنی با او برقرار نمود هورمون اکسیتوسین و وازوپرسین که هورمون دلبستگی و تعلق است در بدن او ترشح میشود و مغز عاشق اندک اندک وارد مرحله سوم رابطه عاشقی میشوید. بنابر تحقیقات دوناتلا مارازیتی (Donatella Marazziti)، در این مرحله تستسترون (هورمون مردانه) در بدن مرد کم شده و تستسترون در بدن زن افزایش مییابد. به تعبیری دیگر مرد لطیفتر شده و و زن خصلتهای مردانه بیشتری پیدا میکند و زن و مرد شبیهتر به یکدیگر میشوند. اسکن مغزی افرادی که ۲ تا ۴ سال (مدت زمان بیشتری) از عمر عاشقی آنها گذشته بود نشان داد که منطقه پالادیوم (Paladium) مغز آنها فعالیت بیشتری نشان میدهد. این منطقه مسئول احساس تعلق و دلبستگی است.
در مرحله ابتدایی جذبه عاشقی سروتونین فرد کم میشود و کورتیزول (هورمون استرس) زیاد میشود. افرادی که مضطرب بوده و به وسواس فکری دچار هستند نیز سروتونین در مغز آنها کم است. این امر توجیه میکند که چرا مغز عاشق بهطور وسواس گونهای به معشوق خود فکر میکند و دائم در اضطراب است که آیا معشوق او را دوست دارد؟ آیا به اندازه کافی زیبا هست؟ آیا به معشوق واصل میشود؟
در هنگام شکست عشقی چه اتفاقی در مغز عاشق میافتد؟
لوسی بروان و هلن فیشر ۱۵ نفر را که بهطور میانگین ۲۱ ماه در رابطه عاشقانه بودند و بهطور میانگین ۶۳ روز از قطع رابطه آنها گذشته بود مورد اسکن مغزی قرار دادند. نتیجهای که از این شاهدات بهدست آمد نشان داد که طرد عشقی همانند ترک کوکایین است. و نه تنها شباهت زیادی به درد فیزیکی بزرگی دارد، بلکه بهمدت طولانیتری از یک دنداندرد در ذهن فرد باقیمیماند.
اسکن مغزی افراد طرد شده در هنگام نگاه کردن به عکس معشوق نشان میدهد که همان مراکزی از مغز (VAT) که در هنگام درد فیزیکیای مانند درد دندان فعال است در هنگام طرد عاشقی نیز فعال میباشد. بهعبارت دیگر مغز عاشق هنوز درک نکرده است که رابطه تمام شده است و هنوز بهدنبال دریافت پاداش است. بنابراین درد عاشقی علاوه بر روانی بودن دردی فیزیکی نیز میباشد. حافظ می گوید:
درد عشقی کشیدهام که مپرس زهر هجری چشیدهام که مپرس
خاقانی می گوید:
دردی است درد عشق که درمان پذیر نیست از جان گریز هست وزجانان گریز نیست
در حین درد عاشقی دورهای از تمنا برای بازگرداندن معشوق و حفظ رابطه گذشته آغاز میشود. فرد شکستخورره و طردشده همانند قمارباز یا معتادی است که نمیتواند بر میل خود به بازی یا مصرف غلبه کند.
خنک آن قمار بازی که بباخت هر چه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر
اسکن مغز عاشق که طرد شده است فعالیت بیشتر در هسته اکومبانس را نشان میدهد. هسته اکومبانس منطقهای از مغز است که اعتیاد را ایجاد میکند. قسمتی که با خواستن، تمایل شدید، انگیزش و انرژی مرتبط است. این همان منطقهای است که موجب اعتیاد به سیگار، تنباکو، کوکایین، الکل، پورنوگرافی و … است.
مقاله مرتبط: ۹ قدم برای بهبودی بعد از پایان رابطه عاطفی
اضطراب جدایی هنگام شکست عشقی
افراد پس از شکست عشقی افسرده و مضطرب شده و دچار اضطراب جدایی میشوند. گاهاً به ورطه خودکشی یا دیگر کشی میافتند. هلن فیشر میگوید عشق یک اعتیاد خوبست اگر اوضاع بسامان پیشرود و یک اعتیاد بد است اگر بهخوبی پیش نرود. عشق همان قسمتهایی از مغز را فعال میکند که در زمان اعتیاد به مواد فعال میشود. بنابراین زمانیکه فرد از دیدن معشوق (مواد) باز میماند یا او را از دستمیدهد، تلاش بیشتری برای بهدست آوردنش میکند. زیرا عاشقی برای فرد از نظر بیولوژیکی موضوع بقا و تداوم ژنها است. بنابراین ساختار مغز، فرد را مجبور میکند بهدنبال معشوق باشد و همه جا او را بجوید. همانند فردی که تشنه است و فکر و ذکر او یافتن آب است.
چگونگی فعالیت دوپامین پس از شکست عشقی
بعد از شکست عشقی هرچیزیکه فرد را بهیاد معشوق میاندازد، باعث فعالیت مناطق هسته دمدار و ونترال تگمنتال که مراکز پاداش مغزند میشود. تحریک مراکز پاداش باعث آزاد شدن دوپامین در مغز میشود. دوپامین مدارهایی را در مغز فعال میکند که تمایل شدید برای خواستن بیشتر را ایجاد میکند. این خواستن بیشتر شما را وا میدارد دست بهکارهایی بزنید تا او را ببینید. و این دور باطل برای مدتی ادامه مییابد. (برای درک راههای رهایی سریعتر از این دور به مقاله ۹ قدم برای بهبودی پس از پایان یک رابطه عاطفی رجوع کنید) اما مشکل آن است که شعله عشق در شما همچنان به شدت قبل باقی است ولکن معشوق وجود ندارد. این امر منتج به درد عاطفی در فرد میگردد. و مناطقی از مغز (قشر اینسولا) که به درد جسمانی واکنش نشان میدهند شروع به فعالیت میکنند.
هلن فیشر طی تحقیقاتش دریافت پساز شکستعشقی مناطقی از مغز که بهتجزیه و تحلیل سود و زیان میپردازد نیز فعالمیشود. فرد دائما از خود سوال میکند که چرا اینطوری شد؟ چه کاری میتوانم بکنم؟
اگر رابطه به ارتباط بلندمدت بیانجامد وسواس فکری فرد از بین میرود. و هورمونهای وازوپرسین و اکسیتوسین که هورمون تعلق و دلبستگی است در فرد افزایش مییابد. سروتونین نیز افزایش مییابد ولکن مسیر پاداش تحریک پیشین خود را دریافت میکند. ولکن پس از قطع رابطه و شکست عشقی سیستم پاداش همچنان منتظر دریافت تحریک از سمت معشوق است. در حالیکه دیگر چنین تحریکی وجود ندارد. سیستم پاداش فرد را مجبور میکند تا تلاش کند معشوق را بازگرداند. همانند آنچه در مغز فرد معتاد اتفاق میافتد و فرد را مجبور به مصرف دوباره مواد میکند.
لوسی براون عصبشناس میگوید: طرد عشقی بسیار دردناکتر از طرد اجتماعی است. زیرا طرد عشقی قسمتهای باستانی مغز را درگیر میکند. همان قسمتهایی که احساسات گرسنگی و تشنگی را ایجاد میکنند. بنابراین طرد عشقی برای فرد حکم مرگ و زندگی را پیدا میکند و به همان نسبت نیز درناک میباشد.
آیا عشق می تواند برای مدت طولانی ماندگار شود؟
اسکن مغزی افرادیکه برای مدتطولانی در رابطه عاشقانه بودند و کسانیکه بهتازگی عاشق شده بودند نشان داد نواحی یکسانی از مغز در هردو گروه فعالمیشود. تفاوتیکه وجود داشت آن بود که افرادیکه بهتازگی عاشق شده بودند، نواحی مرتبط با اضطراب در مغزشان فعالتر بود. بهعبارت دیگر احساس عاشقی در آنها همراه با احساس اضطراب بود. درحالیکه افرادیکه چندین سال از عمر عاشقی آنها میگذرد اضطراب نداشته و درنتیجه احساس عشق را با رنگ متفاوتی درکمیکنند.
عشق با اعتیاد به دوپامین شروع میشود. ولی از آنجاییکه سایر جنبههای زندگی نیز نیاز به توجه دارند، اندکاندک توجه وسواسگونه فرد بهمعشوق کممیشود. این امر بهواسطه افزایش هورمون سروتونین صورت میگیرد. قانون تکامل اجازه نمیدهد انسان برای مدتطولانی پس از وصال در مرحله عشق رمانتیک باقی بماند. مغز انسان در طول سالیان بهگونهای شکلیافته که وارد مرحله سوم عاشقی میشود که همراهست با صمیمیت، تعهد و وفاداری. البته این امکان وجود دارد که فرد بهدلیل آنکه به معشوق واصل نشده است برای سالیان در حسرت او بسوزد.
ژنها در تلاش برای تکثیر خود هستند. زمانی از طریق تقلای برای واصل شدن بهمعشوق و زمانی با آرامش یافتن در محیط خانواده و حمایت از فرزندان.
منابع
– Theanatomyoflove.com
– helenfisher.com