ریشه وسواس فکری
راههای غلبه بر وسواس فکری
چرا اکثر مردم «دیوانه» هستند؟
حقیقت این است که ما غالباً در دام ذهنمان میافتیم و حتی اگر فقط تعداد کمی از افراد ریشه وسواس فکری داشته باشند، در عین حال همه ما قادر به داشتن افکار ناخواسته و مزاحم هستیم. مثلاً وقتی مشغول تهیه شام با دوستانتان هستید و چاقوی آشپزخانه در دست دارید، ممکن است فکر زودگذری داشته باشید که چگونه میتوانید فرد کنارتان را چاقو بزنید! شما که از فکرتان ناراحت هستید، مشغول بریدن زنجبیل میشوید. یا وقتی در نزدیکی لبه قطار ایستادهاید، ممکن است فکر کنید پریدن جلوی قطار در حال حرکت چگونه خواهد بود. در نتیجه فقط برای اینکه بیشتر مراقب باشید، چند قدم به عقب برمیگردید. این افکار سرزده فرد را اذیت میکنند و اغلب احساس شرم، ترس و انزجار را تحریک میکنند و گرچه مطمئناً میتوانند ناراحتکننده باشند، اما همچنین بسیار طبیعی بهنظر میرسند و همه افراد را به وسواس فکری دچار نمیکنند.
وقتی آدام رادومسکی و همکارانش بیش از 700 دانشجو از 13 کشور مختلف را ارزیابی کردند، تقریباً همه دانشجویان (94٪) اظهار داشتند که در سه ماه گذشته فکر سرزدهای در ذهنشان داشتهاند. این بدان معنی است که یا همه ما دیوانه هستیم، یا افکار ناخواسته و سرزده بخشی از شرایط طبیعی ذهن انسان هستند.
ریشه وسواس چیست
بسیاری از مبتلایان به وسواس، بیش از حد در تلاش برای درک علت اختلال خود هستند. آنها بر این باورند که اگر بتوانند تشخیص دهند چه چیزی باعث به هم ریختن مغزشان شده است، میتوانند راهی برای رفع آن بیابند. افراد مبتلا به وسواس برای یافتن «ریشه مشکلشان» ساعتها به نشخوار فکری میپردازند.
بسیاری از افراد میگویند وسواسشان به خاطر یک اتفاق، ایجاد شده است. مثلا تروماها، مصرف حشیش، و وقایعی که در ذهنشان کاشته شده است و از بین نمیرود. البته درست است که محتوای برخی وسواسها میتواند تحتتأثیر رویدادهایی باشد که در زندگی فرد رخ میدهد. مثلا مبتلایان به وسواس فکری عملی در فرهنگهای اسلامی، بیشتر به اجبارهای مذهبی مبتلا هستند.
ریشه وسواس فکری
داشتن افکار ناخواسته و مزاحم ضرری ندارد. یعنی خود افکار وسواسی مسئله نیستند. در عوض، مشکل واقعی فقط زمانی شروع میشود که ما ریشه وسواس فکری خود را عملی میکنیم. یا برای مقابله با آنها شروع به نشاندادن عکسالعمل میکنیم. یعنی ذهنمان به رئیس ما تبدیل میشود.
وقتی با افکار وسواسی خود «سازگار» میشویم، شروع به استفاده از آنها بهعنوان یک دستورالعمل میکنیم. به عنوان چیزی که باید طبق آن عمل کنیم و از آن پیروی کنیم. اقدامات بدست آمده «اجبار» نامیده میشوند، و این رفتارهای اجباری هستند که باعث ایجاد همه مشکلات میشوند. مثلاً تصور اینکه میکروبها بدن شما را آلوده کنند مشکلی ندارد، به شرطی که برای این افکار معنایی قائل نباشید. با این حال، اگر این افکار را با معنای واقعی در نظر بگیرید و هر روز حداکثر دهبار دوش بگیرید تا از آلودگی جلوگیری کنید، این وسواس تأثیر منفی بر زندگیتان میگذارد.
وسواسها غالباً یک مولفه خرافی دارند و حتی اکثر افرادی که با OCD (وسواس فکری-عملی) دست و پنجه نرم میکنند، میدانند که تفکرشان تا حد زیادی نادرست و غیرمنطقی است. اما آنها همچنان احساس فشار میکنند تا اجبارهای خود را انجام دهند و دلیل این کار فقط برای ایمن ماندن است. مثلاً ممکن است یک شخص در مورد از دست دادن عزیزانش در یک حادثه رانندگی وحشتناک، افکار تکراری داشته باشد. در نتیجه، او احساس فشار میکند تا مرتباً از ایمنی وسائل اطمینان حاصل کند. این افکار تا جایی آزاردهنده میشوند که حتی در صورتیکه فرد میداند هیچگونه اتفاق خطرناکی قرار نیست بیفتد، اما آن رفتارها را مجدد تکرار میکند. رفتارهایی مانند چک کردن مرتب موتور یا ترمزها و قفلهای ماشین.
رفتار جبری
عمل اجباری اغلب احساس خوبی برای فرد بههمراه دارد. زیرا لحظهای از اضطراب یا ترس حاصل از فکر کممیکند. اما درحالیکه انجام اجبارها از رنج ساختگی جلوگیری میکند، اغلب با هزینههای واقعی همراه است. برخی از هزینهها فوری و عملی است. اجبارها میتوانند وقتگیر باشند. هنگامیکه نیاز دارید هر روز دهها بار دستانتان را بشویید قبل از اینکه «واقعاً تمیز» شوند، این شستشوها میتوانند بهسلامتیتان آسیب بزنند. از دیدگاهی دیگر، در مواردیکه مرتباً باید عزیزانتان را بهسمت رفتار اجباری خود بکشید، اجبار میتواند بر روابط شما تأثیر بگذارد. اما بدترین قسمت اینست که این هزینههایی که بهخاطر کارهایتان باید بپردازید، مدام درحال افزایش است. با ارزش قائلشدن برای این افکار ترسناک بهعنوان موردیکه باید از آن اجتناب شود، ترس از آنها را افزایشمیدهیم. اقدامات ما به آنها جایگاهی میدهد که لیاقتش را ندارند و ما در یک حلقه باطل گرفتار میشویم که آرامش روانی خود را بهتدریج از بین میبریم.
بنابراین گرچه اقدامات اجباری موجب تسکین لحظهای میشود، اما در طولانیمدت باعث درد و رنج میشود. اگر میخواهید از چرخه وسواس و عمل فرار کنید، باید شروع به تنظیم و شکستن محدودیتهای ذهنتان کنید.
راههای درمان وسواس فکری عملی
1. به صدای رئیس دیکتاتور درون توجه کنید
ذهن وسواسی مشتاق است به شما بگوید چهکاری باید و نباید انجامدهید. این ذهنیت مانند دیکتاتوری است که داخل سرتان زندگیمیکند. او شما را ترغیبمیکند اجبارهایتان را انجام دهید و در صورت عدمپیروی، با احساس اضطراب شدید تهدیدتان میکند. تا آنجا که زندگی سخت میشود. در اینجا شما باید با ایجاد فاصله، کنجکاوی و محبت بهخود، به خواستههای ذهنتان توجهکنید.
این موضوع شاید به این معنی باشد که خود را در میانه یک فکر وسواسی متوقفکنید. یا ممکن است بهمعنای متوقفکردن خودتان وسط یک عمل اجباری باشد. در این هنگام است که میتوانید این صدا را تشخیصدهید و بهآرامی با او صحبتکنید یا متوقفش کنید. البته گفتن اغلب آسانتر از انجامش است و هیچ فرمولی وجود ندارد که مناسب همه افراد باشد.
بسته بهشرایط و سابقه شخصیتان با وسواس، ممکناست به روشهای دیگری نیاز داشتهباشید.
وقتی خودتان را با یک فکر وسواسی گرفتار میکنید، ممکن است بخواهید با گفتن «من متوجهام که این فکر را دارم (شناسایی فکر وسواسیتان)» از این فکر خودداری کنید. در حین انجام اینکار، ممکناست متوجهشوید که چگونه این فضای بین شما و فکر وسواسیتان، در ذهنتان فاصله ایجاد کردهاست. شناسایی و آگاهی از فکر میتواند در متوقفکردن و کاهش علائم، بسیار مفید باشد. هنگامیکه خود را وسط یک عمل اجباری گرفتار میکنید، بهتر است لحظهای مکثکنید. به خود اجازه دهید تنش، ناراحتی و اضطرابی را که هنگام اتمام رفتار اجباری پیدا میکنید، احساس کنید. این بدان معنیست که اشتیاق بهعمل را کنار بگذارید و احساسات ناراحتکنندهتان را با شفقت بهخود و کنجکاوی برآوردهکنید.
اولین قدم برای مقابله با وسواس و اجبار این نیست که هرچه دیکتاتور بهشما میگوید، رفتار کنید. بلکه درعوض میتوانید بایستید. عقببروید و صدای این دیکتاتور را بهعنوان فکری که در سرتان میگذرد، نه چیزیکه واقعا هست، متوجهشوید. آنگاه متوجهخواهید شد که این شمایید که میتوانید ذهنتان را کنترلکنید، نه ذهنتان.
2. اعلامیه استقلال خود را اجرا کنید
وقتی جلوی تسلیم خواستههای ذهنیتان را گرفتید و حالت مهربانتری نسبتبه افکارتان پیدا کردید، وقتش است فیلمنامه را ورقبزنید. اکنون وقت اعلام استقلال است. البته مراحل اقدام هربار متفاوت است. و بسته به شرایط و سابقه شخصیتان با ریشه وسواس فکری و اجبار، ممکناست مجبور به امتحان شیوههای مختلفشوید. در این مرحله بهگونهای در برابر رئیس وسواسی ذهنتان قرار میگیرید. و مانند فردیکه میخواهد استقلال پیدا کند، کارهایی بر عکس خواستههایش انجام میدهید. مثلاً وقتی ذهنتان میگوید باید خود را بشویید، وقتش است انگشتانتان را در مقداری خاک بمالید.
البته بهیاد داشته باشید که غلبه بر وسواس فکری سختاست. بسته به شدت ریشه وسواس فکری این رفتار ممکن است برای برخی افراد دردناک باشد و حتی موجب درجات بسیار شدیدتری از وسواس شود که به آنها بسیار آسیب خواهد زد. پس پیشنهاد میشود در طول جلسات درمانی و زیر نظر مشاورتان به چنین کاری دستبزنید.
اگر عمل جایگزین برای اعلام استقلالتان، مفید و مبتنی بر ارزشها باشد، بهترست. مثلاً یک بیمار وسواسی فهمید ذهنش به او میگوید بچههایش خیلی جوانند و نمیتواند لمسشان کند. درعوض، بیمار برای مقابله با ذهنش و اعلام استقلال، تصمیمگرفت با آنها بازی کند. دکتر هایس نویسنده این مقاله میگوید: «من شخصاً در مورد کثیفبودن دستانم و نیاز به شستنشان افکار وسواسی داشتم. وقتی متوجه افکارم در مورد شستن دستهایم شدم، برای اعلام استقلال و ایستادن در برابرش به این نتیجه رسیدم: هرزمان ذهنم گفت «دستهایت را بشوی»، حتی اگر کثیف نبودند، لبخند بزنم و بهجایش انگشتانم را بمکم. ذهنم با این حرکت جیغ کشید! چندروز طول نکشید که اصرارهای وسواسیام دچار تردید شدند».
باز هم یادآوری میشود که این «بازی متقابل» را بهیک اجبار جدید تبدیلنکنید.
هدف، صرفنظر از آنچه دیکتاتور داخل ذهنتان میگوید، کسب یک زندگی کامل است.
پس مرحله دوم، کشف محدودیتهای ذهنتان و رفتار آزادانه و مستقل است. با شکستن قوانین شروعکنید.
برای درمان وسواس فکری خود کتاب خودیاری برای درمان وسواس را مطالعه کرده تمرینات آنرا انجام بدهید. برای دریافت کتاب کلیک کنید.
نتیجه
همه ما توانایی داشتن افکار وسواسی ناخواسته را داریم. اما صرفنظر از اینکه یک فکر چگونه میتواند ناراحتکننده باشد، یک فکر فقط یک فکر است و قدرت آسیب رساندن به شما یا دیگران را ندارد. وسواسها فقط زمانی به مشكلات تبدیل میشوند كه وارد عمل شوند. این عمل از اقدامات خصوصی برای خنثی كردن آنها یا اقدامات عمومی برای جبران آنها میباشد.
هنگامیکه فکرهایمان را بهمعنای واقعی کلمه بهصورت وسواسی دنبال میکنیم و اجباری به آنها عملمیکنیم، تأثیرات منفی روی زندگیمان میگذارند. پس از آن است که وسواس باعث میشود زمان، سلامتی و روابط ما آسیب ببیند و با گذشت زمان هزینههای بالاتری را برای اختلالمان بپردازیم. اگر میخواهیم بر ریشه وسواس فکری و رفتار اجباری خود غلبه کنیم، باید بیاموزیم که چگونه در میانه پرواز، افکار خود را متوقف کنیم. ممکناست لازم باشد که از افکار وسواسی خودداری کنیم و با ایجاد فاصله بین خودمان و فکرمان، تفکرات وسواسی خود را از دست بدهیم. یا ممکن است لازم باشد یاد بگیریم که چگونه احساسات ناراحتکنندهای را که در حین بروز افکار وسواسی به سراغمان میآیند، شناسایی کنیم و آنها را بپذیریم.
هنگامی که ذهن ما قوانین خودخواستهای را در مورد آنچه میتوانیم و نمیتوانیم انجام دهیم به ما ارائه میدهد، وقت آن میرسد که بر خلاف افکار حرکت کنیم و مستقل رفتار کنیم، دقیقاً همان کاری که رئیس (دیکتاتور) ذهن ما از آن میترسد. هرچه محدودیتهای خودآزمایی ذهن خود را بشکنیم، از زندان روانی خود زودتر رها میشویم و در نهایت میتوانیم از آزادی تازه پیداشدهمان لذت ببریم. این نوع آزادی، آزادی است که حتی میلیاردها پول نمیتواند برای ما بخرد.
منبع:
https://www.psychologytoday.com/us/blog/get-out-your-mind/201905/how-deal-obsessive-thoughts
نظر من اینه پیش ی روانکاو برو.من درگیر وسواس بودم و دارو مصرف میکردم.رفتم روانکاو گفت داروهاتو قط کن و بیا مشاوره.البته دوز داروهام کم بود.الان هفته ای یکبار میرم مشاوره و قرص نمیخورم.حالم از قبل بهتره
با سلام و خسته نباشید چند ماهی هست که یه وسواسی جنسی میاد تو افکارم همش حس میکنم یکی داره بهم سکس میکنه چیکار کنم خیلی حالم بد میشه
به خود بگویید این فکر است و بخاطر وسواس فکری در ذهن من میاید و واقعیت ندارد
سلام وقت بخیر
من ۱۹ سالمه دیپلمه مشکلم اینه که
یه جا دعوام شد بعدش اومدم بیرون از اونجا یه فکرایی اومد تو سرم ب همراه دلشوره و اضطراب و سردرد که چرا جوابشو ندادم و هی خودخوری کردم اما قبلا اینطوری نشده بودم تاحالا ، بعدش رفتم حرفایی ک تو دلم بود رو به اون یارو زدم یجورایی دلمو خنک کردم و مسئله برام حل شد و بزور حواسمو پرت کردم اینور و اونور تا اون فکرا از سرم پرید و دوباره حالم خوب شد بعد اون یه مدتی اونطوری نشدم تا دوباره یه جا بحثم شد و هم خیلی ترسیدم از طرف مقابلم چون یه ادم لات بود و وقتی از اونجا رفتم دوباره حالم خیلی بد شد و دوباره اون فکرا اومدن که چرا جوابشو ندادی و چرا ترسیدی و … خودخوری دوباره شروع شد رفتم پیش مشاور و باهم صحبت کردیم و مسئله های ذهنیمو حل کردیم و خوب شدم اما شبش دوباره فکرا اومدن مثل یه خوره چسبیدن به وجودم و دوباره حالم خراب شد و الان حدود یکسال و نه ماهه که از اون ماجرا میگذره و خیلی مشاوره رفتم و حتی دارو خوردم اما فقط دلشوره ام کم شده و الآن خودخوریم کمتره اما تو کارها و رفتارهای روزمره ام دچار مشکل شدم یعنی مثلا یکی از فکرام اینه که ترس برای بقای انسان لازمه اما من ذهنم قبول نمیکنه ترسمو و بخاطر همین اگه جایی بترسم سردرد شدیدی میگیرم بخاطر اینکه ترسمو نمیتونم قبول کنم و میگم ترس یعنی چی یا مثلا ذهنم به رفتارها و گفتارهای چه خودم چه بقیه خیلی دقت میکنه و همش چرا چرا میاد به ذهنم انگار معنی و درک بعضی چیزا از ذهنم رفته این فقط چند نمونه از افکارم بود ، توجه و تمرکزم کامل روی فکراییه که دارم و همش حواسم هست که یه فکرایی دارم که بهشون هنوز جواب ندادم و حل نشدن بخاطر همینم هست که توجه و تمرکز یا حواسم پرت نمیشه چون انسان فقط میتونه روی یه چیز تمرکز کنه نه دوتا و بخاطر همین که تمرکز و حواسم پرت نمیشه اصلا موقعیت جدیدی ک پیش میاد حالم بد میشه
ممکنه این افکار از عوارض قرصها باشه ؟ یا بخاطر اینه که زیاد خودخوری کردم ؟ کلا مشکلم چیه ؟
سلام اقای دکتر. کتاب خودیاری برای درمان وسواس فکری و عملی کی چاپ می شود ؟ قرار بود به زودی چاپ شود! با سپاس فراوان از شما
وقتتون بخیر. متاسفانه نشر متخصصان کمی تاخیر داشته اند. بمحض چاپ در اینستاگرام خبر آن اعلان خواهد شد
منظورتون دقيقا از اين جمله چيه دكتر جان،
من متوجه نشدم .
“باز هم یادآوری میشود که این «بازی متقابل» را بهیک اجبار جدید تبدیلنکنید.” ؟؟؟؟
یعنی اینگونه نشود که مکیدن دست تبدیل به اجبار شود.
باسلام.بجای اینکه هی کلنجار بروید با خودتان که اگه این عزیزمو از دست میدم چی میشه،اون عزیزمو از دست میدم چی میشه،یک کلام بگو اصلا از دست بدم مگه چی میشه.با اون مبارزه نکن.سعی کن تاییدش کنی تا دیگه به اون حساس نباشی.اینقدر بگو بعداز چند روز عادی میشه.وشادباش شما افسردگی گرفتید.شیطان میدانه چکار کنه.بخدا ذهن خراب و وسواسی زندگی مارانابود میکنه.التماس دعا
سلام دوست عزیز …. فحوای کلام شما کاملا درسته … بهترین و قوی ترین راه کمرنگ کردن وسواس های فکری و عملی همینه که به خودمون یاداوری کنیم که من نمیخوام جوابی به وسواس بدم و جنگی با هاش ندارم !! اتفاقا میخوام از درون بپذیرمش و به هش بگم اتفاقا این افکار وسواسی که میاد تو ذهنم من خودم دوسشون دارم و کاملا بی تفاوت با هاش برخورد کنیم …
سلام.من حدود ۲۵ سال وسواس دارم.اخیرا وسواس فکری دارم.و به این نتیجه رسیدم بهترین راهش،تایید اونه.نه مبارزه و راه حل پیدا کردن یا جواب پیداکردن برا اون.
دکترانوشه حرف خوبی زد گفت:هر وقت بخودت گیردادی وسواس میگیری.مثلا اضطراب داری در مورد ازدواج هی با خودت کلنجار میری،مثلا یکروز میگی خداهست کمکم میکنه زن خوب گیرم میاد.تا چندروز خوبی باز فکره میاد.وباز فکره آمده،بازچندروز کلنجار میری تا یک جواب پیدا کنی آرام بشی.بجا کلنجار بگو اصلا ازدواج نکنم به درک.هی بگو تا یادت افتاد بگو بیخیال میشی و نسبت به ازدواج دیگه حساس نیستی.وسواس نجسی پاکی مثلا الان گیر دادی فرش نجس،آب میکشی باز میگی پاک نشد.یا داشتم آب میکشیدم ریخت رو شلوارم،شلوارمم بشورم.و….همان اول بگو خوب فرش نجسه که نجسه.سخته ولی ممکنه.باور کنین جواب میده.التماس دعا
بله ریشه وسواس فکری اضطراب است. در این باره اضطراب ناشی از تردید و دودلی و اقدام برای اطمینان جویی است. نباید اطمینان جویی کنید. این روش درستی است
سلام من خیلی شدیدوسواس فکری دارم بخصوص خودآزاری وبیرون ریزی دارم وهرچیزی که به ذهنم میادروبه دیگرون به صورت صدای ذهنی ونشون دادن جوری که طرف به راحتی می گیره من چیم اصلاواین دچارترس ونگرانی درمن شده که ذهنموکنترل کنم ولی باکنترلش بدتربه وسواسیم دامن می زنم خیلی ناخواسته به آدمهابه اصطلاح آمیانه کلیدمی کنم گیرمی دم یا تویه فکرگیرمی کنم وناخواسته به صورت ذهنی بیان می کنم یعنی انگارجبرانشون می دم می گم می فهمونم چیزاییروکه دوست ندارم بگم روروش حساس می شم …خواهش می کنم راهنماییم کنید یابه ایمیلم پیام بدیدراهنماییم کنیدمچکرم
وقت بخیر. کتاب خود درمانی وسواس را از فروشگاه سایت تهیه کرده و مطالعه کنسد
بله ممنونم اگرکتاب صوتی دراین زمینه سراغ داریدمعرفی کنیدممنون می شم مرسی ازپاسختون مچکر
در زمینه وسواس فکری کتاب صوتی را می توانید در گوگل سرچ کنید. شخصا آشنایی ندارم
سلام وحید جان من مثل شما وسواس فکری دارم.یک خورده با خودت مهربان باش عزیزم.مثلا بگو ذهنم درگیر شد که شد این فکرا آمدن که آمدن.و ریشه ی وسواس تو پیدا کن.مثلا اون دلیلی که باعث شده وسواس بگیری،را تو خودت پیدا کن و با اون مشکل کنار بیا.مثلا مشکل ازدواج،بجا اینکه هرروز کلنجار بری یعنی چی میشه،چطور میشه.هر روز یک جواب پیدا کنی آرام بشی،بگو اصلا نگیرم زن به درک..دوست داشتن خود؛یعنی پذیرش وحید توسط خود وحید.یعنی اینکه به این نتیجه برسی در خودت که و بخودت بقبولانی که من چه آرام باشم چه نباشم همینم.وسعی میکنم بهتر بشم.و اینکه،دکتر انوشه میگه هر وقت بخودت گیر دادی وسواس میگیری.سعی هم نکن افکار منفی را بیرون کنی.مدیتیشن هم خوب هست.چون از در بیرون کنی،از پنجره ذهنت میان.خودتو سرگرم کن به کارمورد علاقه ت.ودیگر اینکه شل وول هم نباش.تو صاحب ذهنی.نه ذهن صاحب تو.بخدا ذهن خراب نابودت میکنه.اگه فکر منفی آمدبه خودت بگو این ذهن،خرابه من با اون کارندارم.تازه خداوند متعال بفکر مورچه های اعماق جنگل آمازون زیر اون برگه تو کف جنگل هست.چطور میتونه بفکر من و تو که اشرف مخلوقاتشیم نباش.ارتباطت را با خدا یک مقدار زیادکن.اگه میخوایی تو زندگیت موفق باشی،پدرتو بگو واست دعا کنه.اینو خداوند خودش تو قرآن گفته.وکار خیری که انجام میدی،ثوابشو با مردگان شیعه که وارث ندارن اولاد ندارن تو اون دنیا منتظر ثوابن،تا کسی واسه شان فاتحه ای بخوانه یا ثوابی بفرسته،ثواب کارای خیرتو با اونا شریک کن.بخدا جواب میگیری.التماس دعا
ممنون از شما که درباره ریشه وسواس فکری نظر خود را به اشتراک گذاشتید.
سلام وقت بخیر
دختری ۲۲ ساله هستم با زمینه مذهبی.
چند ماهی هست که به وسواس فکری اعتقادی شدید دچار شدم به طوری که احساس و افکارم نسبت به اعتقادات و خدا و ائمه (ع) تغییر کرده و این افکار به نوعی سؤظن نسبت به دین و امور دینی و هر امری که با دین مرتبط باشه تبدیل شده به طوری که نمیتونم برای آینده یا هفته بعدم برنامه ریزی کنم و از زندگیم لذت ببرم و دچار افسردگی خفیف هم شدم .
ممنون میشوم راهنمایی کنید.
وققتون بخیر. کتاب خودیاری درمان وسواس را از سایت تهیه کرده و مطالعه کنید
سلام اگه سوالی دارید بپرسید شاید من کمکتون کنم
۰۹۱۲۴۱۶۴۵۷
سلام آقای دکتر وقتتون بخیر،حدودا یک سال وخورده ای هست که خالم فوت کردندومن ازهمون موقع دچار ترس ازدست دادن عزیزانم شدم به طوریکه نمیتونستم مثل گذشته درس بخونم وتمرکز کنم وافت تحصیلی داشتم..وقتی استرس میگیرم این علائم تشدید پیدا میکنه وخیلی اذیت کننده است،من کنکوری هستم ومیخواستم خیلی زود درمان بشم ونتیجه بگیرم ولی بدون استفاده ازدارو،ممنون میشم پاسخ بدید..
سلام . ریشه وسواس فکری شما همانگونه که گفتید ترس از دست دادن است. مقاله تله رها شدگی را در سایت مطالعه کنید. ورزش هوازی مانند دویدن- پیاده روی تند- شنا- دوچرخه هر روز 50 دقیقه بطور منظم انجام دهید.
مقاله درمان اضطراب بدون دارو را در سایت مطالعه کنید. زیرا ریشه وسواس شما اضطراب است. اضطراب از دست دادن
سلام آقای دکتر خسته نباشید من یه کمی مذهبی ام البته نه از نوع تندروهاش که رو همه چی حساس باشم و اینجور چیزا، چند سال پیش یک عکسی در اینترنت به صورت تصادفی دیدم که به قرآن بی احترامی کرده بود وقتی عکس و دیدم خیلی ناراحت شدم و اثر منفی رو من گذاشت هر وقت اسم خدا رو می شنیدم و حالا هم اینجوریم همون عکس می اومد جلو چشام و احساس میکنم به مقدساتم بی احترامی میکنم و احساس میکنم وقتی اسم خدا رو رو زبانم میارم اظطراب میگیرم و هی باید اونو با خودم تکرار کنم تا به خودم ثابت کنم اون چیزیو که تو عکس اینترنت دیدم قبول ندارم و از اظطرابم بکاهم البته خودمم میدونم که اون چیزیو که تو عکس دیدم قبول ندارم ولی ترس از آسیب رساندن به ایمانمو دارم و احساس میکنم اگر به این وسواسی ها گوش ندم ایمانم به خدا آسیب می بینه ولی چند سالیه که این عکس یادم رفته ولی انقدر این وسوسه رو تو ذهنم با خودم تکرار کردم که از ذهنم این وسوسه ها بیرون نمیبرن لطفا راهنمایی کنید
این نوع وسواس بسیار شایع است و تنها شما به ان دچار نیستید. راه درمان این وسواس فرار از افکارتان نیست زیرا باعث می شود این افکار بیشتر به ذهنتان بیاید. شما باید افکاری و تصاویری که در ذهنتان تکرار می شود را ارادی به ذهنتان بیاورید تا اثر ان خنثی شود و ترسهایتان از بین برود. هر قدر بیشتر اینکار را بکنید این تصاویر زودتر از ذهنتان خارج می شوند. کتاب خود درمانی وسواس را از فروشگاه سایت تهیه کنید تا با روش درمان وسواس بیشتر اشنا شوید و یقین کنید که این روش درمان وسواس می باشد.
سلام اقای دکتر من شوهرم بیماری قلبی دارن دخترم هر ثانیه به ثانیه نبض پدرشون و می گیرن اصلا کارشون فقط نبض گرفتن شده خواب وخوراک ندارن خیلی نگرانشم فقط تو زندگی فکر وذکرشون پدرشون میباشد لطفا مرا راهنمایی کنین ممنون
چند ساله هستند؟
با سلام.. دکتر.. بنده چندین ساله وسواس فکری شدید دارم.. امسالم کنکور دارم.. سال دومم هست نمیتونم درس بخونم نه تمرکز دارم نه چیزی.. وسواسم.. وسواس شک و تردیده.. وقتی بیرون میرم یهو روی رنگ لباس طرف.. رنگ ماسکش اینکه چه رنگی بود مثلا.. ریش داشت یا نداشت.. این جور مسائل.. کلافم کرده دیگع.. نمیدونم چیکار کنم
کتاب خود درمانی وسواس را از سایت تهیه کرده و مطالعه کنید
با سلام
خیلی ممنون از مقاله خوب و مفیدتون. یک سوال داشتم. اینکه زن و مردی به هم علاقه داشته باشند ولی به دلایلی نتوانند با هم رابطه داشته باشند. مثلا متاهل بودن یکی از انها. و این باعث شود که شخص علاقه مند مرتب و به دفعات در روز به شخص دیگر فکر کند هم وسواس فکری است؟ یا طبیعی هست و جزیی از عشق؟
اسم این رابطه عشق نیست. در هنگام چنین رابطه ای هورمونی در مغز بنام دوپامین ترشح می شود که باعث وسواس می شود.
سلام وقتتون بخیر.
ببخشید من دانشجوی دندانپزشکی هستم، از قبل کنکور دچار وسواس فکری شدم. که به مرور جنبه های بیشتری از زندگیم رو درگیر کرد، شکلای متنوع تری پیدا کرد، دلیل اصلیش استرس کنکور بود که مانع مطالعه درستم میشد، بشدت درگیر میشدم و در روز فقط 2 ساعت شاید میتونستم بخونم، بگذریم ازینکه دانشگاهی که میخواستمو نیاوردم و همچنان غصه شو میخورم و یک افسردگی ای دارم بابتش، قبل کنکور و دبیرستان اگه 90درصد تمرکز موقع مطالعه ام بود ازون اتفاق به بعد 60،70 نهایتا شده. واسه آینده ام حتی من نیاز به تمرکز دارم، نیاز دارم بتونم خوب درس بخونم ولی نمیتونم، هروقت شروع میکنم به مطالعه، هرچند دیگه استرس کنکور تموم شده ولی وسواسه میاد سراغم، فکرم مشغول میشه و ناراحتی بزرگی منو میگیره که چرا من اینطورم، دوستانم هیچکدوم اصلا با چنین مشکلاتی سروکار نداشته و ندارند و این منو آزار میده. 1سال پیش وسواس خواب اضافه شد، نکنه خوابم نبره! در صورتی که عین خرس میخوابم ولی خب هرروز استرسشو دارم، ترس مزخرفی که ازم جدا نمیشه، ترس اینو دارم نکنه یهو کامل دیوونه شم نتونم درسمو ادامه بدم بخاطر وسواس و فلانو… ، یا بعد فارغالتحصیلیم بدون تمرکز کار کنم و نتونم موفق بشم یا مردم ناراضی باشن. دکتر هرقدر هم بیشتر فکر میکنم به اینکه وسواسی ام اونروز به گند کشیده میشه کامل، اینکه میگید باهاش بجنگید مثلا موقع خواب باعث میشه بدتر خوابم بپره، یا موقع مطالعه قشنگ فکرمو مشغول میکنه. این تمرکز نداشتنه داره دیونم میکنه، مثل سرطان یا یه بیماری صعب العلاج شده تو ذهنم. بدون هیچچچچ درمانی!
جنگیدن در مورد خواب به این معنا است که چون شما از بی خوابی می ترسید باید به خود بگویید هر زمان فکر بی خوابی به سراغم امد نمی خوابم تا درک کنید نخوابیدن فاجعه نیست. نهایت یک یا چند شب نمیخوابید ولی در نهایت درک می کنید که نخوابیدن فاجعهبار نیست.
مقاله درمان کمالگرایی را در سایت مطالعه کنید. شما دچار کمالگرایی نیز می باشید و مشکلاتتان اکثرا ناشی از ان است.
سلام اقای دکتر
من تقریبا از۱۹ سالگیم دچار وسواس شدم هرجور وسواس فکری که بگین داشتم از وسواس فکری آیینی بگیر تانخوابیدن واینا
الان تقریبا ۵سال از اونموقع میگذره باز دوباره دچارش شدم واینکه گاها با خانوادم خیلی جدی میشم تقریبا۴ ماهه هنگام خواب یه اهنگی میومد ذهنم وناراحتم میکرد ونمیزاشت بخوابم الانم کلا با هر چیز کوچیکی خوابم بهم میریزه و حالم بد میشه از نخوابیدن واینکه سرم هم دچار مریضی میشه قسمتایی که تا الان درد نمیکرد الان درد میکنه و قلبم هم میگیره و میترسم حمله ی قلبی بیاد بهم لطفا راهنماییم کنین مرسی
هر زمان استرس و اضطراب در شما افزایش بیابد وسواس نیز تشدید می شود.سعی کنید اضطراب را در خود کاهش دهید. مقاله درمان اضطراب را در سایت مطالعه کنید.
همچنین کتاب خوددرمانی وسواس را از فروشگاه سایت تهیه کرده و طبق انچه توضیح داده شده تمرینات انرا انجام دهید.
خلاصه درمان: هر قدر بیشتر به وسواس خود بها بدهید و فرار کنید وسواسها تشدید می شود
سعی کنین باخودتان مهربان باشین.خودتان را همانگونه هسنین بپذیرین یعنی من چه آرام باشم چه نباشم همینم.بقول دکتر انوشه هر وقت بخودت گیر دادی وسواس میگیری.شادباشین.منم همینطور بودم.
سلام دوست عزیز منم هم به این بیماری مبتلا هستم اما در زمینه اعتقادی اما در اینکه واقعا آزار دهنده هست و مثل سرطان میمونه با شما موافقم اصلا قصد ندارم هر کس این پیام رو میخونه مضطرب بشه که وسواس یک بیماری وحشتناکه ، حتی اگه وحشتناک هم باشه قابل کنترل و درمان هست.
راهکار هایی که من به پیشنهاد یک مشاور انجام دادم این بود که به دکتر طب سنتی مراجعه کردم چون غلبه سودا در بدن به ویژه در مغز باعث تشدید و یا حتی فکر وسواسی میشه پیشنهاد من به دوستان این هست که در کنار کمک و همراهی با مشاور و روان پزشک حتما به فکر کنترل و درمان غلبه سودا در بدن شون هم باشند چون برای من مؤثر بوده و از اضطراب و شدت این بیماری خدا رو شکر تا حدی کم کرده ، اما به تنهایی مفید نیست بلکه در کنار روند درمان با روان پزشک و روان درمانگر مفید و اثر بخشه. و اینکه به گفته دوستان سعی کنید با خدا رابطه تون رو بهتر کنید و از خدا بخواهید به قلب تون آرامش بده. ذکر لا حول و لا قوه الا با الله و علی بذکر الله تطمئن القلوب هم برای آرامش قلبی مفیده به ویژه اگه با توجه به معنی آیه باشد التماس دعا از دوستان
ممنون از تجربه خوب شما
سلام دکتر، راستش حدود 4 ساله من وسواس فکری گرفتم البته اخیرا بهتر شده ام ولی بدلیل شرایطی که دارم استرسم گاهی زیاد میشه و وسواس کاملا برمیگرده. یه سوال ازتون دارم. من چند وقته که با کسی آشنا شدم و فعلا مشغول شناخت هم هستیم، وسواس من نمود بیرونی نداره که ایشون متوجه بشه. میخواستم بدونم که لازمه خودم بگم بهشون این موضوع رو؟ قبل ازدواج بگم؟ بالاخره وسواس فکری یه بیماری ذهنی هستش و من گاهی شدیدا درگیر میشم باهاش البته به دیگران کاری ندارم موقع وسواسی شدن فقط خودم استرس شدیدی رو اونموقع تجربه میکنم و شاید یه کم عصبی شم. اگه این فرد همسر من بشه در آینده و بعد ازدواج متوجه بشه شاید حس بدی بهش دست بده، متوجهید خودتون که چی میگم، و این در صورتی هست که من حتی میتونم هیچ چیزی تا آخر عمر نگم، بنظرتون کدوم کار درسته؟
لزومی ندارد اسم وسواس فکری بر روی ان بگذارید ولی بگویید وقتی اضطراب من زیاد می شود این حالتها در من ایجاد می شود. برچسب زدن به خود دیگران را می ترساند ولی بیان حالتهای نگرانی و مشغولیتهای فکری در زمان استرس توصیف واقعی تری از شما بدست می دهد
عالی بود دکتر مقالاتتون عالیه..خداشاهده فکر نکنین من پول گرفتم تا از دکتر دفاع کنم من دارم دوره روان شناختی ocd رو طی میکنم دارم از روی کتاب دکتر درباره ocd و راهکارهای اون میرم جلو تونستم تا 85 درصد به کمک روزی یک عدد فلوکستین 20 که دکتر برام نوشته برم جلوو…من قبلا خواب نداشتم نمی تونستم ارایشگاه برم بخاطر ترس از بیماری الان میتونم به راحتی ارایشگاه برم و حتی ماشین اصلاح شخصی خودم رو هم با خودم نبرم..نکته کلیدی اینه خودتون رو در اون شرایط قرار بدین و بعد به خودتون بگین دیدین اتفاقی نیوفتاد…به امید موفقیت دکتر و همه مردم سرزمینم…
وقت بخیر. خوشحالم مورد توجه و فاید قرار گرفت. و سپاس از قدردانی شما که موجب انرژی مضاعف است.