۱۰ گام در درمان اختلال شخصیت خودشیفته
مقدمه
اینترنت پر است از سایتهای روانشناسی که میگویند اختلال شخصیت خودشیفته قابل درمان نیست. آنها همچنین میگویند خودشیفتگان فریبکارهای بزرگی هستند که میتوانند حتی رواندرمانگران باتجربه را گول بزنند و آنچه در این موارد پیشرفت درمان بهنظر میرسد، فقط تغییر رفتار موقتی است. از سوی دیگر، آنها ادعا میکنند که خودشیفتهها حقیقت را پیچانده و بهنوعی میتوانند رواندرمانگران باتجربه را متقاعد کنند که بیعیب هستند و مشکل اصلی، شخص دیگری است.
امروزه شاید بتوان گفت موارد بالا صحت ندارد. درمانهای موثر برای اختلال شخصیت خودشیفته وجود دارد و گرچه تغییر در این شخصیتها دشوار است، اما ممکن است. همه توانایی رشد و تکامل را دارند و این شامل افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته نیز میشود. پس چرا بسیاری از مردم معتقدند که NPD (یا اختلال شخصیت خودشیفته) با رواندرمانی قابل درمان نیست؟
سه دلیل اساسی وجود دارد که ما در مورد عدم درمان موفقیتآمیز اختلال شخصیت خودشیفته نمیشنویم:
- تعداد بسیار کمی از موسسات آموزش رواندرمانی وجود دارد که بر آموزش تشخیص و درمان NPD تمرکز دارند. بیشتر برنامههای آموزشی رواندرمانی برای آموزش عمومی و نه متخصصان طراحی شده است.
- این اختلال برای یادگیری صحیح و بهعنوان یک تخصص دشوار، گران و وقتگیر است. برای داشتن مهارت در این زمینه حداقل سه سال آموزش پیشرفته لازم است.
- بیشتر افراد خودشیفته در صورت احساس خطر یا ناراحتی، از رواندرمانی پرهیز میکنند و یا زودتر دوره درمان را ترک میکنند.
به طور خلاصه:
رواندرمانگرهای کافی در زمینه تشخیص و درمان اختلال شخصیت خودشیفته وجود ندارند. در واقع بسیاری از افراد مبتلا به NPD رواندرمانی نمیخواهند و بسیاری از افرادی که خواهان رواندرمانی هستند، نمیفهمند مشکل اساسی آنها خودشیفتگی است. ناآگاهی آنها از ماهیت واقعی مسائلشان، آنها را بهسمت انتخاب نوع اشتباه درمانگر سوق میدهد. این بدان معناست که اکثر خودشیفتههایی که وارد درمان میشوند، در نهایت با رواندرمانیهایی روبرو میشوند که ممکن است اختلال خودشیفتگی را در آنان تشخیص ندهند یا در صورت بروز علائم آن، هیچ ایدهای در مورد نحوه درمان مسائل افراد خودشیفته ندارند.
با افزودن این مشکل، بیشتر افراد خودشیفته درمان را زودتر از موقع مناسب ترک میکنند و این موضوع حتی اگر درمانگر مناسبی نیز درمان را انجام دهد، بالاخره اتفاق میافتد. این اتفاق معمولاً به این دلیل است که آنها شناخت واقعیت درونیشان را بسیار دردناک میدانند. این شناخت شامل از کار انداختن مکانسیمهای دفاعی آنها و روبرو شدن با شرم اساسی و اعتماد بهنفس پایینشان است.
درمان موثر اختلال شخصیت خودشیفته چگونه است؟
طول دوره رواندرمانی بیش از انتظار این مراجعان است. برای مشکلات پیچیده ده جلسه درمانی کافی نخواهد بود. رواندرمانی کامل NPD معمولاً حداقل ۵-۱۰ سال طول میکشد. یک روند طولانی، آهسته و پیچیده بهصورت مرحلهای پیش میرود و امکان دارد مراجعان در هر نقطه متوقف شوند. اینکه آنها چقدر در دوره درمانی قرار میگیرند بستگی به این دارد که چند مرحله را طی میکنند و شدت اختلالشان چقدر است. خودشیفتگان با عملکرد بالا که با اکثر قسمتهای زندگی خود بهخوبی کنار میآیند، در مقایسه با افراد خودشیفته کمکارتری که قادر به ادامه درمان و زندگی روزمره نیستند و دوستی ندارند، در درمان بهتر عمل میکنند.
۱۰ گام در درمان اختلالات خودشیفته
در اینجا یک نگاه مختصر به روند کار خواهیم داشت. لطفاً بهخاطر داشته باشید که اشکال مختلف درمانی برای اختلال خودشیفتگی وجود دارد و انتخاب صحیح روان درمانگر و ادامه درمان همگی در بهبود این اختلال نقش خواهند داشت.
گام ۱. تسکین یا التیام علائم.
اکثر مراجعهکنندگان با NPD برای خوب شدن یا تغییر وارد درمان نمیشوند. آنها معمولاً برای رهایی از احساسات و علائم ناخوشایند یا برای جلب رضایت شخصی که برای او مهم است، میآیند. برخی به محض بهتر شدن احساس یا دلجویی از شخص مقابل مانند همسرشان، درمان را ترک میکنند.
گام ۲. نگران آینده درمان نباشید.
بهنظر برخی از مراجعان مبتلا به NPD رواندرمانی جالبتر از آن است که انتظار داشتهاند. اگر آنها کاملاً توانایی انعکاس خود را داشته باشند، ممکن است به اندازه کافی درمان ادامه دهند تا عوامل تحریکشان را بشناسند و الگوی ذهنی را تهیه کنند که به آنها کمک کند از آسیبهای آینده جلوگیری کنند. در این مرحله هنوز همهچیز درباره این مراجعان است. پس تمایلی برای درک یا تغییر تأثیر آنها بر سایر افراد نداشته باشید. مهم این است که در این مرحله آنها تاثیر دیگران روی خودشان را بشناسند.
گام ۳. مکانیزمهای دفاعی آنها را شناسایی کنید.
در این مرحله من به مردم کمک میکنم تا الگوهای دفاعی اولیه خود را درک و شناسایی کنند. این موارد ممکن است شامل بررسی وضعیت کودکی آنها و چگونگی یادگیری کنار آمدن با مسائل دوران کودکی باشد. این نوع شناسایی هنوز هم نسبتاً مرحله درمانی آسانی است، زیرا بدون اینکه احساس قضاوت کنند، میتوان ذهنیات آنها را در بسیاری موراد شناسایی کرد.
گام ۴. سازوکارهای جدید مقابله ایجاد کنید.
اکنون که فرد میداند چه کاری انجام میدهد و چرا این کار را انجام میدهد، استراتژیهای خودشیفتگی قدیمی بهسادگی از بین نمیروند. این مثال در مورد تغییر نگرش این افراد صدق میکند که: اگر با دو دست خود را به لبه صخره نگه داشتهاید تا نیفتید، به شرایطتان آگاه باشید، زیرا روش کوهنوردی شما ناکارآمد یا دردناک است. بنابراین، ما بحث در مورد روشهای مقابلهای دیگری را شروع میکنیم که آنها میتوانند بهجای مکانیسمهای قدیمی استفاده کنند و نیازهایشان را برآورده کنند.
گام ۵. عادتهای جدید را تشکیل دهید.
بیشتر مکانیسمهای مقابله با خودشیفتگی را میتوان عاداتی دانست که از طریق اتصالات عصبی در مغز رمزگذاری میشوند. هدف اصلی اکنون دو بعد است: (۱) مهار عادتهای خودشیفته قدیمی و خودکار (۲) جایگزینی الگوهای جدید و مطلوبتر.
اگر این کار چند صد بار هم انجام شود، در نهایت روش جدید در مغز کدگذاری میشود. الگوی خودشیفتگی قدیمی ارتباطات عصبی بهدلیل عدم استفاده ضعیف میشود و اکنون مکانیسمهای جدید مقابله به الگوی پیشفرض خودکار تبدیل میشوند.
گام ۶. تأثیر بر سایر افراد.
بیشتر اوقات، مراجعانی که دارای الگوهای مقابلهای دفاعی خودشیفته هستند نمیتوانند تأثیر خود را روی افراد دیگر جدی بگیرند، تا زمانیکه الگوهای مقابله جدیدتری داشته باشند. آنها بیش از حد احساس شرم را تجربه خواهند کرد.
موفقیت آنها در درک خود و شکلگیری عادتهای جدید باعث ایجاد یک غرور واقعبینانه میشود. این امر به آنها انگیزه کمتری برای خود بزرگنمایی میدهد و توانایی بیشتری در این باره پیدا میکنند که اهمیت به زندگی دیگران میتواند به پیشرفت آنها و بهبود وضعیت زندگیشان کمک کند. این موضوع مراجع را بهسمت همدلی بیشتر سوق میدهد. ما هنوز از این دریچه به موضوع نگاه میکنیم که سود و زیان از دید این مراجعان چگونه است. چرا که در فقدان احساس همدلی در این نوع شخصیت، یکی از راههای عوض کردن دیدگاه، تغییر نگرش از دید سود و منفعتشان است.
گام ۷. تمرکز بر درد دوران کودکی.
در این مرحله، مراجعان ملایمتر و زندگی آنها بهطور کلی آرامتر است. آنها آموختهاند که چه نوع کارهایی آنها را تحریک میکند و روشهای سازندهتری برای کنار آمدن با شرایط ایجاد کردهاند.
اکنون که برخی از دفاعهای آنها در برابر شرم کمتر ضروری است، آسیبهای دردناکی از گذشته شروع به خودنمایی میکنند. اگر درمان خوب پیش برود، مقداری بهبودی اتفاق میافتد و در طی این روند، آنها با مرور کودکی میتوانند احساسات همدلانهتری را با کودک درونشان تجربه کنند.
آنها همچنین شروع به ایجاد ظرفیت برای ایجاد یک تصویر پایدار، واقعبینانه و یکپارچه از خودشان میکنند. این موضوع به آنها امکان میدهد افراد دیگر را به روشی یکپارچه ببینند. از تحریف شناختی هیچ یا همه چیز فاصله بگیرند و به این تفکر دست یابند که نه همه چیز خوب و نه همه چیز بد است.
گام ۸. صدای درونشان را بیدار و آنها را آماده شنیدن خود کنید.
افراد خودشیفته قبل از اینکه بتوانند همدلی عاطفی با افراد دیگر ایجاد کنند، بیشتر نیاز به همدلی با خود دارند. در اوایل درمان (تقریباً در هر مرحله) شروع به صحبت در مورد اینکه چگونه کودکان بهطور خودکار درک خود را از دیدگاه والدین یا مراقبانشان، ایدههای والدین یا مراقبانشان درباره درست و غلط درونی میکنند و همچنین ایدههای خود در مورد آنچه شایسته ستایش و سرزنش است (تنبیه و تشویق) از بزرگترها به ارث میبرند، به درمانگر کمک میکند تا مراجع صدای درون خود را بهتر بشنود.
ما تلفنهای همراه، رایانهها و برنامههای خود را بهروز میکنیم، اما بسیاری از ما هنوز زندگی خود را بر اساس «نرم افزار» درونی که توسط یک کودک بسیار کوچک برنامهریزی شده است، اداره میکنیم. افراد خودشیفته باید بررسی کنند که چگونه صدای راهنمای درونی با آنها صحبت میکند و به موارد زیر توجه کنند:
- آیا لحن صدای درونی خود را دوست دارید؟
- این صدا شیرین، دوستداشتنی، خشن یا ترسناک است؟
- آیا منصف است؟
- آیا یک راهنمای قابل اعتماد در زندگی است؟
- آیا وقتی خوب کار میکنید، به شما پاداش میدهد؟
- آیا وقتی نیاز به کنترل خود دارید، باعث احساس شرم و گناه شما میشود؟
- آیا مجازاتهایش بیش از حد سخت است؟
- آیا واقعاً برای دریافت پیام به چنین سختگیری نیاز دارید؟
هنگامی که آنها از لحن و محتوای صدای درونی خود آگاهی یافتند و فهمیدند که نحوه گفتگوی درونی قابلتغییر است، میخواهیم تغییراتی را که ممکن است دوست داشته باشند، ایجاد کنند.
ایجاد تغییرات به آگاهی و تمایل به چالش کشیدن و مهار صدای درونی نیاز دارد. گاهی اوقات تنها چیزی که لازم است، یک فریاد محکم است: «جلوی آن صدا را بگیرید!» وقتی صدا خیلی خشن است، مراجعان تمرین میکنند تا با روش جدیدی که ترجیح میدهند، با خود صحبت کنند. همانند تغییر مکانیزمهای دفاعی، این امر میتواند آگاهی زیادی به همراه داشته باشد و در عین حال به تکرارهای زیادی نیاز دارد تا به مهارت تبدیل شود.
توجه:
معمولاً از گوش دادن به میزان خشن بودن افراد در ارتباط با دیگران میتوانید بفهمید که شخصی نسبت به خود خشن رفتار میکند. سختگیری درونی متناسب با سختگیری بیرونی است. سرزنش و قضاوت در مورد دیگران راهی برای هدایت منتقد درونی خشن به بیرون است. این رفتار گرچه هزینهاش به دوش دیگران است، اما باعث آرامش درونی آنها میشود.
گام ۹. یاد گرفتن مهارت همدلی با افراد دیگر.
هنگامی که آنها درد خود را درک کنند و صدای داخلی خشن و بیارزش خود را بیشتر تحت کنترل بگیرند، میتوانند به دیگران نگاهی همدلانه کنند. بهطور کلی، اولین همدلی عاطفی واقعی آنها با افراد دیگر توسط شخصی برآورده میشود که شرایط زیر را داشته باشد:
- آنها هیچ تهدیدی برای فرد خودشیفته نیستند.
- شخص دیگری که آنها را به یاد خودشان میاندازد.
- این فرد به شکلی آسیبدیده که بسیار شبیه آنچه خودشیفته تجربه کرده است.
اگر همهچیز خوب پیش برود، برخی از این مراجعان به آهستگی ظرفیت همدلی احساسی خود را گسترش میدهند.
گام ۱۰. یافتن اصالت.
همدلی مستمر و شنیدن خود واقعی و کنار گذاشتن دفاعشان، باعث بهبود روابط درمانی میشود. آنها احساس اعتماد میکنند که میتوانند با رواندرمانگراشان بدون قضاوت شدن در ارتباط باشند، چرا که درمانگر «جنبه بد» آنها را دیده است و هیچ قضاوتی روی این جنبه صورت نگرفته است.
آنها قدمهای کودک درونشان را به جلو برمیدارند و سعی میکنند با دیگران رفتاری همراه با احترام و درک داشته باشند. اگر این موضوع خوب پیش برود، اعتماد آنها به دفاع قدیمی «خود کاذبشان» کاهش مییابد و خود به خود شادتر میشوند.
موارد فوق طرحی کاملاً مختصر از درمان اختلال شخصیت خودشیفته است. همانطور که از قبل گفته شد، درمان این افراد پیچیده است، مراحل زیادی را شامل میشود و احتمالاً مدت زیادی طول خواهد کشید. زمینههای زیادی برای درست کردن وضعیتشان وجود دارد. بعضی اوقات این افراد نمیخواهند همه این کارها را انجام دهند، یا نمیتوانند از پس عبور از مراحل درمان برآیند. آن دسته از افرادی که مدام در حال تلاش برای تغییر هستند، در نهایت بهبود مییابند و میزان بهبودی به تمایل آنها برای ادامه کار روی خودشان بستگی دارد. خودشیفتگان با درمان مناسب و تلاش زیاد میتوانند به آرامی تغییر کنند.
منبع:
https://www.psychologytoday.com/us/blog/understanding-narcissism/
سلام وقتتون بخیر
همیشه دوست دارم اول باشم و از اینکه کسی بهتر از خودم باشه به شدت متنفرم
تظاهر میکنم حسادت نمیکنم ،وقتی کسی نکته مثبتی داره ازش تعریف میکنم اما در عین حال سعی میکنم منم اون نکته مثبت را پیدا کنم و میدونم حسادتی را برای خودم دارم فقط بروز نمیدم
علاقه خاصی دارم که ازم تعریف و تمجید بشه و این خیلی اذیتم میکنه و حرف های بقیه بیش از حد برام مهمه حتی شده هر موقع بیرون می ریم وقتی میرسم خونه به رفتارام فکر میکنم که نکنه حرف اشتباهی زده باشم یا کار درستی انجام نداده باشم و اگه کوچکترین اشتباهی کرده باشم خودمو سرزنش میکنم و مدام به این فکر میکنم که دیگران رفتار هامو قضاوت میکنن
اصلا ادم انتقاد پذیری نیستم و تلاش خودمو میکنم که نظرشو عوض کنم که من اون طور نیستم که فکر میکنه
بیشتر اوقات چهره ای سرد و خشک از خودم نشون میدم و میدونم مغرورم البته الان خیلی کمتر و روی خودم کار کردمو غرورمو کم کردم
کار کردن با چشمام برام راحته اینطور بگم که میتونم راحت با نگاه کردن به کسی دروغیو بهش بباورونم و موارد دیگه
وقتی کمکی به کسی میکنم منتظر سودی هم برای خودم هستم مثلا وقتی میخوام کاری برای کسی کنم جلوی همه اونکارو انجام میدم که بقیه هم بدونن من کمک کردم اما همیشه اینطور نیست وممکنه بخاطر دل خودم کمکی بکنم اما حداقل باز هم انتظار تعریف و تشکر از طرف مقابلو دارم
حرف زدن در مورد موفقیتامو دوست دارم حتی بدون اینکه کسی ازم بپرسه
با وجود اینکه ادم های زیادی اطرافمه بازم احساس تنهایی میکنمو بیشتر اوقات با خودم درد و دل میکنم و فکر میکنم ادم درون گراییم
اعتماد به نفس خیلی زیادی دارم و از شکست میترسم
تمام این هایی که گفتم ازارم میده و طبق شناخت کمی که داشتم خصوصیات فرد خودشیفته هستن و خیلی دلم میخواد عوضشون کنم رفتار های دیگه ای هم دارم اما این چند تا حس کردم مهم تر بود
ممنون میشم بهم کمک کنید
حتی الان که خودم دارم کامنتمو میخونم هیچ نکته بدی ازش نمیبینم و نمیخوام حس کنم مشکلی دارم
شما کمالگرایی دارید. مقاله درمان کمالگرایی را بخوانید
به نظرم این خصوصیاتی که گفتی بیشتر ممکنه که تیپ شخصیتی مهر طلب داشته باشی. در مورد این تیپ شخصیتی هم مطالعه کن شگفت زده میشی. آدم خودشیفته هرگز از رفتارهای عذاب نمیکشه و احساس نمیکنه که به جای کار درست نیست اما تو دنبال راه حل برای تغییر هستی . خیلی فرق میکنه
سلام دکتر من اختلال خود شیفتگی پنهان دارم یعنی من واقعا یه جوری که طرف روبه رو نمی فهمه احساس ارزشمند بودن رو ازشون می گیرم
من واقعا خیلی تنهام و بیشتر اوقات انگار دارم تظاهر می کنم فک می کنم بقیه رو رفتار من تمرکز کردن و همش حس می کنم دارن قضاوتم می کنم این مشکل بیشتر تو کار گاه آزارم می دهد من یک درونگرام و واقعا بعضی وقتا جواب های سوالات ساده رو نمی دم انگار از شخصیتم کم می سه من از اینکه خودمو قربانی نشون میدم و اینکه می خوام بدون هیچ تلاشی به بقیه بگم که من بدون هیچ تلاشی و هیچ ویژگیی عالی هستم بیشتر ناراحتم می کنه و واقعا از شکوندن دل دیگران خسته شدم من این کارو هرروز می کنم بهشون نشون می دم که بی ارزشن من چیکار می تونم بکنم
من در نوجوانی با مادر م خیلی مشکل داشتم اون همه جا سر همه چی به من گیر می داد سر راه رفتن در بستن همه چی من هنوزم فک می کنم بقیه هم همین حس را به من دارم خودم حرف های مامانم رو به خودم می گم و ناراحت میشم ولی وقتی واقع بستانه نگاه می کنم منم می تونم مثل بقیه خوب باشم. وقتی یکی از جلو ی چرخم رد میشه حس می کنم داره میاد سمتم و به من فک می کنه به رفتارام ولی اینطور نیست
عزیزم شما اسیب زیادی در کودکی خورده اید. خودشیفته نیستید بلکه باید راهها و تکنیکهای ارتباط و محبت نشان دادن به دیگران را فرا بگیرید. همچنین شما از آسیب خوردن از سمت دیگری می ترسید به همین جهت حمله می کنید. کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید را تیه کنیدو بخوانید
الان ۱۸ سالمه و تازه دانشجو شدم
چون فک میکنم سن تاثیر داشته باشه روی رونددرمان
همیشه هم از عادی بودن ترسیدم
فک میکنم عادی بودن یعنی بی ارزش بودن
حتما باید یچیز خاصی راجب یکی وجود داشته باشه تا ارزشمند باشه و منم حتما اون چیز خاص رو دارم
سلام دکتر
من فک کنم این خودشیفتگی رو از مامان بابام ب ارث برده باشم
همیشه ب ما سخت میگرفتن ک بچه های عالی باشیم
همیشه میگفتن بچه های ما فلانن
بچه های ما تو فامیل لنگه ندارن از همه بهترن و همیشه میخاستن ما کلی دستاورد داشته باشیم همیشه بابام میگفت بچه های منو ببین چقدر نسبت ب بقیه با ادبتر و باشخصیت ترن. همیشه هم هی بهممیگفتن تو آیندت خیلی روشنه.
من رسیدم راهنمایی از همسالام طرد شدم و اصلا نمیتونستم بفهمم چرا خیلی گیج بودم. یاد گرفتم اگ مهربون باشم و لبخند بزنم و … دیگ طردم نمیکنن
همیشه دوست داشتم نفر اول باشم
ت بچگی اگ یکی از من بهتر بود سعی میکردم تخریبش کنم ک توجهات رو خودم باشه
تا الان هم همیشه مشکل عزت نفس داشتم
فک کنم اختلال خودشیفته دارم
قابل درمانه؟
خیر شما خودشیفتگی ندارید. دچار کمالگرایی هستید. مفاله درمان کمالگرایی را در سایت مطالعه کنید
وای بخدا داشتم میزدم زیر گریه حالم از خودم بهم میخورد خیلی ممنونم ازتون
من دکتر نیستم اما مشکل شما نوعی از خودشیفتگی رو در شما داره بوجود میاره من فقط اینو یاد گرفتم و دوست دارم شمام اینو بدونید هیچ ارزشی از عزت نفس داشتن بالاتر نیست مگر اینکه تو در موردش تلاشی نکرده باشی، یه فوتبالیست اگه مهاجم باشه هیچوقت به یه دفاع حسادت نمیکنه اما میجنگه تا اونو در رقابت سالم شکست بده
رقابت سالم میشه هدف که بدست آوردن همون توپ فوتباله و گل زدن و رقابت ناسالم میشه ضربه ی جسمی وارد کردن به طرف مقابل برای بدست آوردن همون توپ فوتبال و گل زدن