آزمون طرحواره
آزمون طرحواره
نام: …………………….. نام خانوادگی: …………………….. تاریخ: ………………………
دستورالعمل آزمون طرحواره
در این آزمون طرحواره ، فهرست زیر حاوی جملههایی است که یک شخص ممکن است برای توصیف خودش از آنها استفاده کند. لطفاً هر جمله آزمون طرحواره زیر را با دقت بخوانید و ببینید تا چه حدّ توصیف درستی از شما به دست میدهد. اگر شما برای پاسخ دادن خاطرجمع نیستید، بر پایهی چیزی که احساس میکنید جواب دهید، نه بر اساس آنچه که فکر میکنید درست است.
اگر دوست دارید، جمله آزمون طرحواره را طوری بازنویسی کنید که در مورد شما درستتر باشد و ببینید جمله چقدر در مورد شما درست است. سپس یکی از شمارههای ۱ تا ۶ را انتخاب کنید و در جای خالی پیش از جمله بنویسید.
مقیاس درجهبندی آزمون طرحواره
۱= کاملاً غلط
۲= تقریباً غلط
۳= بیشتر درست است تا غلط
۴= اندکی درست
۵= تقریباً درست
۶= کاملاً درست
مثال: من نگرانم که دیگران مرا دوست نداشته باشند. 4
|
۱- کسی نیست که نیازهای عاطفی مرا برآورده کند.
۲- من عشق و توجه کافی را دریافت نکردهام.
۳- غالباً کسی را نداشتهام که برای نصیحت و حمایت عاطفی به او تکیه کنم.
۴- اغلب، کسی را نداشتهام که از من حمایت کند، حرفهایش را با من بزند و عمیقاً نگران اتفاقاتی باشد که برایم میافتد.
۵- در بیشتر اوقات زندگی، کسی را نداشتم که بخواهد با من رابطه نزدیک برقرار کند و وقت زیادی را با من بگذراند.
۶- بهطور کلی کسی نبوده که به من عاطفه، محبت و صداقت نشان دهد.
۷- در بیشتر اوقات این احساس به من دست نداد که برای فرد دیگری، شخص ویژه و ممتازی به شمار میروم.
۸- در اغلب اوقات کسی را نداشتم که واقعاً به من گوش دهد. مرا بفهمد یا این که احساسها و نیازهای واقعی مرا درک کند.
۹- وقتی که نمیدانستم کاری را چگونه انجام دهم، بهندرت شخصی پیدا میشد که از او نصیحت و راهنمایی دریافت کنم.
ed*
۱۰- نگرانم افرادی را که دوست دارم در آیندهای نزدیک بمیرند، حتی وقتی دلایل پزشکی کمی برای تایید این امر وجود داشته باشد.
۱۱- من به افراد نزدیک خودم خیلی وابستهام، چون میترسم مبادا مرا ترک کنند.
۱۲- نگرانم که نزدیکانم مرا ترک کنند.
۱۳- احساس میکنم حمایت عاطفی کافی دریافت نکردهام.
۱۴- احساس میکنم که روابط مهم زندگیام تداوم نداشته باشد و انتظارم این است که این روابط به زودی تمام شود.
۱۵- عادت کردهام با کسانی ارتباط برقرار کنم که به تعهدات خود پایبند نیستند.
۱۶- در نهایت، من تنها و بیکس خواهم ماند.
۱۷- وقتی احساس میکنم کسی که برایم مهم است از من دوری میکند، مأیوس میشوم.
۱۸- برخی اوقات آنقدر نگران آن هستم که مردم مرا ترک کنند که آنها را از خود میرانم.
۱۹- وقتی شخصی حتی برای یک مدت زمان کوتاه، مرا ترک میکند، خیلی ناراحت میشوم.
۲۰- همیشه نمیتوانم به حمایت اطرافیان تکیه کنم.
۲۱- من نمیتوانم با مردم رابطه صمیمی داشته باشم، چون اعتماد ندارم در کنارم بمانند.
۲۲- به نظر میرسد افراد مهم زندگی من همیشه تغییر میکنند.
۲۳- نگرانم افرادی که دوستشان دارم، فرد دیگری را پیدا کنند و او را به من ترجیح دهند و مرا ترک کنند.
۲۴- افراد نزدیک من، غیرقابل پیشبینی بودهاند: لحظهای مهربان و لحظهای دیگر عصبی، ناراحت، خودمحور و پرخاشگر هستند.
۲۵- آنقدر به مردم نیازمندم که نگران از دست دادن آنها هستم.
۲۶- نمیتوانم شخصیت واقعیام را بروز دهم یا احساس واقعیام را بیان کنم، زیرا میترسم دیگران مرا ترک کنند.
ab*
۲۷- احساس میکنم مردم از من سودجویی میکنند.
۲۸- اغلب احساس میکنم که باید از خودم در برابر مردم محافظت کنم.
29- احساس میکنم که باید در حضور دیگران از خودم محافظت کنم، چون در غیر اینصورت به من آسیب میزنند.
30- اگر فردی کار خیلی خوبی برایم انجام دهد، پیش خودم فکر میکنم که حتماً قصد و انگیزه خاصی داشته است.
31- دیگران دیر یا زود به من خیانت میکنند.
32- اغلب مردم تنها به فکر خودشان هستند.
33- در اعتماد کردن به دیگران مشکل دارم.
34- نسبت به انگیزههای دیگران، سوءظن شدید دارم.
35- مردم به ندرت درستکار هستند، آنها معمولاً ریاکارند.
36- معمولاً به طور جدی به انگیزههای نهانی مردم فکر میکنم.
37- اگر فکر کنم فردی میخواهد به من ضربه بزند، پیشدستی میکنم و اول من به او ضربه میزنم.
38- مردم معمولاً مجبورند اعتماد خودشان را به من ثابت کنند، چون به آنها اصلاً اعتماد ندارم.
39- برای اینکه ببینم مردم به من راست میگویند یا نیت خوبی دارند، آنها را آزمایش میکنم.
40- با این باور موافقم: «یا دیگران را کنترل کن یا تحت کنترل دیگران قرار بگیر».
41- وقتی فکر میکنم که دیگران چگونه در طول زندگیام با من با خشونت رفتار کردهاند، عصبانی میشوم.
42- در طول زندگیام مردم به من نزدیک شدهاند تا از من سودجویی کنند یا برای رسیدن به اهدافشان از من سوءاستفاده نمایند.
43- افراد مهم زندگیام، از نظر عاطفی، جسمانی یا جنسی با من بدرفتاری کردهاند.
ma*
44- وصلهی ناجور اجتماع هستم.
45- اساساً با مردم دیگر فرق دارم.
46- نمیتوانم به کسی تعلقخاطر داشته باشم، انسان گوشهگیری هستم.
47- احساس میکنم از مردم بیگانه شدهام.
48- احساس تنهایی و انزوا میکنم.
49- همیشه احساس میکنم در جمع، جایی ندارم.
50- واقعاً هیچکس مرا درک نمیکند.
51- خانواده من با بقیه خانوادهها تفاوت داشته است.
52- برخی اوقات احساس میکنم کاملاً غریبهام.
53- اگر فردا ناپدید شوم، هیچکس توجهی نمیکند.
si*
54- مردان یا زنانی که دوستشان دارم، وقتی عیبهای مرا میبینند، نمیتوانند دوستم داشته باشند.
55- اگر کسی واقعاً مرا بشناسد، مایل نیست با من رابطهای نزدیک برقرار کند.
56- ذاتاً آدم بیارزش و مشکلداری هستم.
57- احساس میکنم نمیتوانم با یک زن یا مرد خوب رابطه برقرار کنم به گونهای که به من احترام بگذارد و از این طریق احساس کنم انسان ارزشمندی هستم. هر چقدر در این راه تلاش کنم، فایده ندارد.
58- شایستگی عشق، توجه و احترام دیگران را ندارم.
59- احساس میکنم دوستداشتنی نیستم.
60- در بسیاری جنبهها، شخصیتی آنقدر عجیب دارم که نمیتوانم خودم را به دیگران نشان بدهم.
61- اگر دیگران متوجه عیب و ایرادهای من بشوند، نمیتوانم توی رویشان نگاه کنم.
62- وقتی افراد مرا دوست دارند، احساس میکنم گولشان زدهام.
63- اغلب متوجه میشوم که به طرف کسانی جلب میشوم که در موردم خیلی انتقادی فکر میکنند یا مرا از خود میرانند.
64- رازهایی دارم که نمیخواهم نزدیکانم به آنها پیببرند.
65- تقصیر من است که والدینم نتوانستند به قدر کافی مرا دوست بدارند.
66- نمیگذارم مردم شخصیت واقعیام را بشناسند.
67- یکی از شدیدترین ترسهایم این است که نقصها و عیبهایم برملا شوند.
68- نمیتوانم بفهمم چطور ممکن است کسی بتواند مرا دوست داشته باشد.
ds*
۶۹- تقریبا هیچ کاری را نمی توانم به خوبی دیگران انجام بدهم.
۷۰- هر زمان پیشرفتی در کارم بوجود میآید، احساس بیکفایتی میکنم.
۷۱- بیشتر مردم در حوزههای شغلی و تحصیلی از من موفقترند.
۷۲- آدم شکستخوردهای هستم.
۷۳- اکثر افراد در کار یا تحصیل از من با استعدادترند.
۷۴- در کار یا تحصیل مثل بقیه باهوش نیستم.
۷۵- شکستها و بیکفایتیهایم در حوزه کار یا تحصیل مایه شرمساری من است.
۷۶- از آنجا که در کار یا تحصیل دستاوردی نداشتهام، در حضور دیگران خجالت میکشم.
۷۷- وقتی موفقیتهایم را با دیگران مقایسه میکنم، به این نتیجه میرسم که دیگران از من موفقترند.
fa
78- احساس میکنم نمیتوانم به تنهایی از پس کارهای زندگی روزمرهام بربیایم.
79- به کمک دیگران نیاز دارم.
80- احساس میکنم نمیتوانم گلیم خود را از آب بیرون بکشم.
81- معتقدم که دیگران بهتر از خودم میتوانند از من مراقبت کنند.
82- وقتی با یک وظیفهی جدید خارج از حوزه کاریام روبهرو میشوم، به دردسر میافتم، مگر این که کسی مرا راهنمایی کند.
83- فکر میکنم در انجام کارهای روزمره، آدم وابستهای هستم.
84- انجام هر کاری حتی اگر خارج از حوزه کار یا تحصیل باشد، من را ناراحت میکند.
۸۵- در بسیاری از حوزهها خود را بیکفایت میدانم.
۸۶- اگر به قضاوتهای خود در حوزههای مختلف زندگی اعتماد کنم، تصمیمات اشتباهی میگیرم.
۸۷- عقل درست و حسابی ندارم.
۸۸- اصلا به قضاوتهای خودم برای حل مشکلات روزمره اعتماد ندارم.
۸۹- نمیتوانم به توانایی خودم برای حل مشکلات روزمره اعتماد کنم.
90- احساس میکنم برای اینکه مشکلاتم را حل کنم، احتیاج به کسی دارم که بتوانم به راهنماییاش اعتماد کنم.
۹۱- زمانی که بحث پذیرش مسئولیتهای روزمره پیش میآید، بیشتر مثل بچهها رفتار میکنم تا یک انسان بالغ.
۹۲- متوجه شدهام که پذیرش مسئولیتهای زندگی برای من خیلی سخت و طاقتفرسا است.
di
۹۳- نمیتوانم از این احساس رها شوم که اتفاق بدی میخواهد بیفتد.
94- احساس میکنم هر لحظه ممکن است یک حادثه طبیعی، جنایی، حقوقی یا پزشکی برای من اتفاق بیفتد.
95- میترسم که یک فرد خیابانی و ولگرد شوم.
96- میترسم که مورد حمله قرار بگیرم.
97- خیلی احتیاط میکنم تا مریض نشوم یا صدمه نبینم.
98- میترسم که به یک بیماری خطرناک مبتلا شوم، حتی وقتی که هیچگونه نشانه خطرناک وجود ندارد.
۹۹- آدم ترسویی هستم.
۱۰۰- میترسم که در جهان وقایع بدی نظیر جنایت، آلودگی محیط زیست و غیره اتفاق بیفتد.
۱۰۱- اغلب احساس میکنم که ممکن است دیوانه شوم.
۱۰۲- اغلب احساس میکنم به یک حملهی اضطرابی دچار میشوم.
۱۰۳- اغلب نگرانم از اینکه دچار سکته قلبی یا بیماری سرطان شوم، حتی زمانیکه دلایل پزشکی کمی برای این نگرانی وجود دارد.
۱۰۴- احساس میکنم جهان، جایگاه خطرناکی است.
vu*
۱۰۵- قادر نیستم از والدینم جدا شوم، کاری که همسن و سالهایم انجام میدهند.
۱۰۶- من و والدینم تمایل داریم خود را بیش از حد در زندگی و مسایل یکدیگر درگیر کنیم.
۱۰۷- اگر من و والدینم، مسائل جزئی و خصوصی خود را از یکدیگر پنهان کنیم؛ احساس گناه یا خیانت میکنیم.
۱۰۸- من و والدینم مجبوریم هر روز با هم صحبت کنیم وگرنه یکی از ما احساس گناه، ناامیدی یا تنهایی میکند.
۱۰۹- اغلب احساس میکنم هویت جداگانهای از والدینم و همسرم ندارم.
۱۱۰- اغلب احساس میکنم انگار سایهی سنگین والدینم دائم بر سر من است. به نحوی که نمیتوانم یک زندگی جداگانه برای خودم داشته باشم.
۱۱۱- خیلی سخت است از افرادی که با آنها صمیمی شدهام جدا شوم؛ هرگونه جدایی مرا شدیداً آشفته میکند.
۱۱۲- هویت من چنان با هویت والدینم و همسرم گره خورده است که واقعاً نمیدانم کی هستم و یا چی میخواهم.
۱۱۳- وقتی که دیدگاه یا عقاید من با دیدگاه و عقاید والدینم یا همسرم تفاوت دارد، شدیداً آشفته میشوم.
۱۱۴- اغلب احساس میکنم در رابطه با والدینم و همسرم، هیچگونه حریم خصوصی ندارم.
۱۱۵- احساس میکنم زندگی مستقل و جداگانه من، والدینم را آزرده خاطر خواهد کرد.
۱۱۶- در کار دیگران دخالت نمیکنم، چون از عواقب دخالت در آن کارها میترسم.
۱۱۷- اعتقاد دارم اگر بخواهم هرکاری انجام بدهم، برای خودم دردسر درست میکنم.
۱۱۸- احساس میکنم چارهای ندارم جز اینکه به خواستههای دیگران تن بدهم، چون در غیر اینصورت یا مرا ترک میکنند یا درصدد تلافی برمیآیند.
۱۱۹- در روابطم، به دیگران اجازه میدهم که بر من مسلط شوند.
۱۲۰- همیشه به دیگران اجازه میدهم به جای من تصمیم بگیرند، در نتیجه واقعاً خواستههای خودم را نمیشناسم.
۱۲۱- احساس میکنم تصمیمهای مهم زندگیام را دیگران میگیرند.
۱۲۲- نگرانم که دیگران مرا طرد کنند. به همین دلیل همیشه در این فکرم که خوشایند و بابطبع دیگران باشم.
۱۲۳- خیلی برای من مشکل است که از دیگران تقاضا کنم حقوقم را رعایت و احساساتم را درک کنند.
۱۲۴- بهجای اینکه عصبانیتم را مستقیم ابراز کنم، جور دیگری تلافی میکنم.
۱۲۵- من بیشتر از دیگران از برخورد و ایجاد تعارض، اجتناب میکنم.
sb*
۱۲۶- نیازهای دیگران را در اولویت قرار میدهم وگرنه احساس گناه میکنم.
۱۲۷- وقتی دیگران را دستتنها میگذارم یا مأیوسشان میکنم، احساس گناه میکنم.
۱۲۸- من بیشتر به مردم کمک میکنم تا اینکه از آنها تقاضای کمک داشته باشم.
۱۲۹- در نهایت، کار مراقبت از نزدیکانم روی دوش من است.
۱۳۰- اگر کسی را دوست داشته باشم، تقریباً همه کارهای او را تحمل میکنم.
۱۳۱- آدم خوبی هستم چون بیش از آنکه به فکر خودم باشم به فکر دیگرانم.
۱۳۲- در محیط کار، معمولاً داوطلبانه، وقت بیشتری صرف میکنم یا کار بیشتری انجام میدهم.
۱۳۳- مهم نیست که سرم چقدر شلوغ است، من همیشه میتوانم وقتی را برای دیگران کنار بگذارم.
۱۳۴- خیلی کم توقعام، چون نیازهای من در حداقل است.
۱۳۵- تنها وقتی خوشحال میشوم که اطرافیانم خوشحال باشند.
۱۳۶- از بس که سرگرم مراقبت از دیگران هستم، وقت کمی برای خودم میماند.
۱۳۷- همیشه به درددل دیگران گوش دادهام.
۱۳۸- وقتی به کسی هدیه میدهم، بیشتر خوشحال میشوم تا اینکه هدیه بگیرم.
۱۳۹- اطرافیانم معتقدند که من برای رفع نیازهای دیگران خیلی تلاش میکنم، ولی برای خودم کاری نمیکنم.
۱۴۰- هر چقدر برای رفع نیازهای دیگران تلاش کنم، باز هم احساس میکنم کوتاهی کردهام.
۱۴۱- اگر کار دلخواهم را انجام بدهم، به شدت احساس ناراحتی میکنم.
۱۴۲- برای من خیلی مشکل است که از دیگران بخواهم نیازهایم را ارضاء کنند.
۱۴۳- نگرانم که کنترلم را از دست بدهم.
۱۴۴- نگرانم که اگر نتوانم خشم خودم را کنترل کنم از لحاظ جسمی یا هیجانی به دیگران آسیب جدی بزنم.
۱۴۵- احساس میکنم باید هیجانها و تکانههای خودم را کنترل کنم، چون در غیر اینصورت احتمال دارد اتفاق بدی بیفتد.
۱۴۶- خشم و کینه زیادی دارم که آن را بیان نمیکنم.
۱۴۷- خجالت میکشم از اینکه احساسات مثبتام مانند محبت و توجه را به دیگران بروز بدهم.
۱۴۸- از اینکه احساساتم را به دیگران ابراز کنم خیلی شرمسار میشوم.
۱۴۹- برای من خیلی سخت است که صمیمی و خودمانی رفتار کنم.
۱۵۰- آنقدر خودم را کنترل میکنم که مردم فکر میکنند آدم بیاحساسی هستم.
۱۵۱- از نظر دیگران من آدم عصبی و ناراحتی هستم.
et*
۱۵۲- باید در هر کاری که انجام میدهم بهترین باشم. نمیتوانم بپذیرم که نفر دوم باشم.
۱۵۳- تلاش میکنم که همیشه تمام کارها را به بهترین نحو ممکن انجام دهم.
۱۵۴- من باید در بیشتر اوقات در بهترین حالت باشم.
۱۵۵- سعی میکنم نهایت تلاش خودم را بکنم، خوب بودن نسبی کار هیچگاه مرا راضی نمیکند.
۱۵۶- آنقدر کار دارم که تقریباً در زندگی من هیچگونه آسایش و راحتی وجود ندارد.
۱۵۷- تقریباً هیچ کدام از کارهای من به اندازه کافی خوب نبودهاند. میتوانم همیشه کارم را بهتر انجام بدهم.
۱۵۸- باید به تمام مسئولیتهایم عمل کنم.
۱۵۹- احساس میکنم برای پیشرفت و دستیابی به خواستههایم همواره تحت فشار هستم.
۱۶۰- روابطم با دیگران صدمه دیده است، چون خیلی به خودم سخت میگیرم.
۱۶۱- سلامتی من در خطر است زیرا به دلیل اصرار بر انجام کارهای بدون عیب و نقص، به شدت تحت استرس هستم.
۱۶۲- اغلب لذتها و خوشیهایم را فدا میکنم تا کارها را طبق معیارهای سختگیرانهام انجام دهم.
۱۶۳- وقتی اشتباه میکنم، مستحق شدیدترین و بیرحمانهترین انتقادها هستم.
۱۶۴- وقتی کاری را اشتباه انجام میدهم، نمیتوانم خودم را ببخشم یا دست به بهانهتراشی بزنم.
۱۶۵- آدم رقابتطلبی هستم.
۱۶۶- ارزش زیادی برای پول و منزلت اجتماعی قائلم.
۱۶۷- همیشه باید در هر کاری بهترین باشم.
***
۱۶۸- وقتی از کسی چیزی میخواهم، خیلی برایم سخت است که «نه» بشنوم.
۱۶۹- اگر نتوانم به خواستهام برسم، دچار خشم میشوم.
۱۷۰- آدم خاصی هستم و نمیتوانم محدودیتهایی را که بر سر راه دیگران وجود دارد، بپذیرم.
۱۷۱- از اینکه مرا محدود کنند یا جلوی کارم را بگیرند، به شدت متنفرم.
۱۷۲- احساس میکنم نباید از قانون و قراردادهای بهنجاری که مردم تابع آنها هستند، اطاعت کنم.
۱۷۳- احساس میکنم کارها و خواستههای من، ارزشمندتر از کارها و خواستههای دیگران است.
۱۷۴- معمولاً نیازهای خودم را مقدمتر از نیازهای دیگران میدانم.
۱۷۵- اغلب متوجه شدهام که به قدری درگیر کارهای خودم هستم که دیگر نمیتوانم وقتی را به دوستان یا اعضای خانوادهام اختصاص بدهم.
۱۷۶- افراد اغلب به من میگویند در شیوهی انجام کارها خیلی کنترلگرانه رفتار میکنم.
۱۷۷- وقتی دیگران به خواستههایم عمل نکنند، به شدت عصبانی و تندخو میشوم.
۱۷۸- نمیتوانم تحمل کنم که دیگران به من دستور بدهند.
et*
۱۷۹- به سختی میتوانم جلو مصرف مواد، سیگار کشیدن، پرخوری یا سایر مشکلات رفتاریام را بگیرم.
۱۸۰- حوصله انجام کارهای متداول زندگی یا کارهای ملالآور را ندارم.
۱۸۱- اغلب بر اساس احساسها و تکانههایم عمل میکنم و باعث دردسر خودم و آزار دیگران میشوم.
۱۸۲- اگر به یکی از اهدافم نرسم، زود مأیوس میشوم و دست از تلاش برمیدارم.
۱۸۳- خیلی برای من سخت است که به خاطر دستیابی به هدف بلندمدت، از سر رضایتمندی فوری بگذرم.
۱۸۴- زیاد پیش میآید که وقتی عصبانی بشوم، دیگر نمیتوانم جلوی عصبانیتم را بگیرم.
۱۸۵- تمایل دارم در هر کاری افراط کنم، حتی وقتی این افراط، نتایج بدی برایم به دنبال دارد.
۱۸۶- زود کسل میشوم.
۱۸۷- وقتی در انجام کارهایم با مشکل مواجه بشوم، معمولاً نمیتوانم آن کار را ادامه بدهم و تکمیل کنم.
۱۸۸- نمیتوانم مدت زمان زیادی روی یک کار تمرکز کنم.
۱۸۹- نمیتوانم خودم را مجبور کنم که کارهای بدون لذت را انجام بدهم، حتی اگر بدانم که این کارها نتایج خوبی بهدنبال دارد.
۱۹۰- با کوچکترین مانعی در سر راه دستیابی به اهدافم، آرامشم را از دست میدهم.
۱۹۱- به ندرت توانستهام به تصمیمها و راهحلهایم پایبند باشم.
۱۹۲- آدم رک و صریحی هستم، احساسهایم را بدون رودربایستی نشان میدهم و اصلاً مهم نیست که بروز این احساسها چه پیامدهایی به دنبال دارد.
۱۹۳- اغلب کارها را بدون فکر انجام میدهم و بعد پشیمان میشوم.
is*
۱۹۴- برای من مهم است که تقریباً هر کسی که مرا میشناسد، دوستم داشته باشد.
۱۹۵- بسته به اینکه دیگران از من چی میخواهند، خودم را تغییر میدهم تا آنها مرا بیشتر دوست داشته باشند.
۱۹۶- با جدیت تمام تلاش میکنم که بدنم و ظاهرم تاثیر خوبی روی دیگران داشته باشد.
۱۹۷- ارزش من اساساً بستگی به این دارد که دیگران درباره من چه نظری دارند.
۱۹۸- ثروت و معاشرت با افراد سرشناس باعث احساس ارزشمندی من میشود.
۱۹۹- وقت زیادی صرف ظاهر خودم میکنم تا دیگران برایم ارزش قایل شوند.
۲۰۰- دستیابی به موفقیت برای من بینهایت ارزشمند است، به شرط اینکه دیگران این موفقیتها را ببینند.
۲۰۱- اینقدر فکر و ذکرم به این موضوع صرف میشود که نظر دیگران دربارهی من مثبت باشد، گاهی اوقات فراموش میکنم کی هستم.
۲۰۲- اگر اهداف من مورد پذیرش و تایید دیگران نباشد، دنبال کردن آن اهداف برای من سخت است.
۲۰۳- وقتی به تصمیمهای زندگیام نگاه میکنم، میبینم که در بیشتر این تصمیمها سعی کردهام در ذهنم نظر دیگران را لحاظ کنم.
۲۰۴- حتی اگر کسی را دوست نداشته باشم، بااین حال تلاش میکنم او مرا دوست داشته باشد.
۲۰۵- اگر نتوانم توجه دیگران را جلب کنم، احساس میکنم آدم کماهمیتی هستم.
۲۰۶- در هر جمع یا اجتماعی به دنبال دریافت توجه و تحسین دیگران هستم.
۲۰۷- برای اینکه احساس کنم آدم ارزشمندی هستم نیازمند تایید، تحسین و تمجید زیاد دیگرانم.
as*
۲۰۸- حتی زمانیکه کارها خوب پیش میرود، احساس میکنم که این حس خوب، موقتی است.
۲۰۹- اگر اتفاقات خوبی در زندگیام بیفتد، نگرانم که مبادا بدشانسی از راه برسد.
۲۱۰- خیلی نمیتوانم در کارها دقت کنم، چون تقریباً همیشه کارها غلط از آب در میآیند.
۲۱۱- مهم نیست که چقدر سختکوش باشم، نگرانم که تمام سرمایه مالیام را بر باد فنا بدهم.
۲۱۲- نگرانم که مبادا یک تصمیم اشتباه به فاجعهای تمامعیار منجر شود.
۲۱۳- اغلب درباره تصمیمهای کوچک نیز وسواس نشان میدهم. به این دلیل که پیامدهای یک تصمیمگیری اشتباه میتواند خیلی ناگوار باشد.
۲۱۴- اگر با این فرض کارم را شروع کنم که شکست میخورم، احساس بهتری دارم زیرا اگر شکست بخورم احساس ناامیدی نمیکنم.
۲۱۵- بیشتر ذهنم درگیر وقایع منفی زندگی است تا وقایع مثبت.
۲۱۶- اغلب بدبین هستم.
۲۱۷- افراد صمیمیی زندگیام مرا آدمی نگران میدانند.
۲۱۸- اگر دیگران سخت مجذوب برخی از کارهایم شوند، احساس ناخوشایندی به من دست میدهد و حس میکنم که این تعریف و تمجیدها، اخطاری است برای اینکه کارها به مشکل بخورند و بدعاقبت از آب دربیایند.
mp*
۲۱۹- اگر اشتباه کنم، باید تنبیه شوم.
۲۲۰- اگر سنگتمام نگذارم، بدون شک شکست میخورم.
۲۲۱- اگر اشتباه کنم، هیچ عذر و بهانهای پذیرفته نیست.
۲۲۲- افراد مسئولیتگریز باید به نحوی گوشمالی داده شوند.
۲۲۳- بیشتر اوقات، عذر و بهانههای دیگران را نمیپذیرم. آنها فقط نمیخواهند مسئولیت کارهای خودشان را بپذیرند و عواقب کارهایشان را ببینند.
۲۲۴- اگر کارم را انجام ندهم، باید عواقبش را بپذیرم.
۲۲۵- اغلب به اشتباهات خود فکر میکنم و از دست خودم عصبانی میشوم.
۲۲۶- وقتی دیگران مرتکب اشتباهی میشوند، پذیرش این جمله برای من سخت است: «ببخش و فراموش کن».
۲۲۷- حتی بعد از اینکه کسی از من معذرتخواهی میکند، باز هم دست از لجاجت و کینهجویی برنمیدارم.
۲۲۸- وقتی فکر میکنم کسی کار اشتباهی انجام میدهد، به شدت آشفته میشوم.
۲۲۹- زمانی که افراد دست به بهانهتراشی میزنند یا دیگران را مسئول مشکلات خودشان تلقی میکنند، عصبانی میشوم.
۲۳۰- دلیل اشتباه من مهم نیست، زمانی که مرتکب اشتباه میشوم باید جریمه بشوم.
۲۳۱- به خاطر اشتباهات و دستهگلهایی که به آب دادم، باید خودم را به شدت تنبیه کنم.
۲۳۲- من آدم بدی هستم که لایق تنبیه است.
pu*
تست طرحواره فوق را بصورت آنلاین از طریق لینک زیر می توانید انجام دهید
درود ، جواب سوالات آزمون طرحواره را باید در کدام قسمت وارد کرد .برای من جایی برای جوابها نبود . لطفا راهنمایی بفرمایید
پاسخنامه را به دایرکت اینستا ارسال کنید تا دکتر پاسخ بدهند.