روانشناسان بزرگ دنیا

آبراهام مازلو

امتیاز

آن چه در این مقاله می خوانیم

زندگینامه‌ی آبراهام مازلو

آبراهام مازلو در بروکلین نیویورک متولد شد. او فرزند ارشد خانواده‌ای با ۷ فرزند بود. والدین او مهاجران یهودی بودند که روسیه را به مقصد ایالات متحده ترک کرده بودند تا از وضعیت سیاسی نابسامان آنجا فرار کنند. آنها انتظارات بالایی از مازلو داشتند و او را مجبور به خواندن حقوق کردند. حکمرانی والدین تا سال ۱۹۲۸ ادامه یافت، یعنی تا زمانی که مازلو تصمیم گرفت کنترل زندگی خود را به‌دست گرفته و به‌جای حقوق، روانشناسی بخواند. وی در سال ۱۹۳۴ دکتری خود را از دانشگاه ویسکانسین ایالات متحده آمریکا دریافت نمود و تا سال ۱۹۵۱ در دانشگاه بروکلتین تدریس کرد. در سال ۱۹۶۰ با چاپ نظریه‌اش با نام «سلسله مراتب نیازها» در قالب کتاب، یکی از روانشناسان معروف شد و در سال ۱۹۶۷ به ریاست انجمن روانشناسی امریکا انتخاب شد.

سلسله مراتب نیازهای مازلو

سلسله مراتب نیازهای مازلو، نظریه‌ای انگیزشی در روانشناسی است که شامل مدلی از نیازهای پنج‌گانه‌ی انسانی بوده و اغلب به‌عنوان سطوح سلسله مراتبی در یک هرم نمایش داده می‌شود.

در سلسله مراتب نیازها، فرد می‌بایست قبل از رسیدن به نیازهای بالاتر، نسبت به نیازهای موجود در سطوح پایین به مرز رضایتمندی رسیده باشد. از کف سلسله مراتب به سمت بالا، نیازها شامل: نیازهای فیزیولوژیک، ایمنی، عشق و تعلق، عزت نفس و خودشکوفایی می‌باشند.

سلسله مراتب نیازهای مازلو - وبسایت تخصصی روانشناسی

نیازهای کمبود در برابر نیازهای رشد

این مدل ۵ مرحله‌ای می‌تواند به نیازهای کمبود و نیازهای رشد تقسیم شود. ۴ سطح اول اغلب با عنوان نیازهای کمبود (نیازهای D) و سطح بالایی با عنوان نیاز رشد یا وجودی (نیاز B) شناخته می‌شود.

نیازهای کمبود به‌واسطه محرومیت ایجاد می‌شوند و گفته می‌شود که درصورت برآورده نشدن باعث تحریک فرد می‌شود. همچنین، هرچقدر طول دوره‌ی زمانی عدم دسترسی به این نیازها طولانی‌تر شود، انگیزش و میزان تحریک فرد برای دستیابی به چنین نیازهایی قوی‌تر می‌گردد. برای مثال، هرچه فرد بیشتر از غذا محروم باشد، گرسنه‌تر خواهد شد.

آبراهام مازلو (۱۹۴۳) این امر را به‌طور اولیه مطرح کرد که افراد باید نیازهای مربوط به کمبود در سطح پایینتر را قبل از حرکت به سوی رفع نیازهای رشد سطح بالاتر مرتفع سازند. هرچند، وی بعدا تصریح نمود که مرتفع ساختن یک نیاز پدیده‌ای «همه یا هیچ» ( صفر یا صدی) نیست و لذا بیان این موارد، اظهارات قبلی‌اش مبنی بر اینکه نیاز باید به طور صددرصدی تا قبل از ظهور نیازهای بعدی رفع شود را نقض کرد.

وقتی نیاز کمبود به طور کم و بیش مرتفع می‌گردد، در ادامه آن نیاز از بین خواهد رفت و فعالیت‌های ما به سمت رفع مجموعه نیازهایی که هنوز مرتفع نشده‌اند پیش می‌رود. این موارد بعدا تبدیل به نیازهای برجسته‌ی دیگر ما می‌شوند. هرچند با وجود این، نیازهای رشد کماکان احساس می‌شوند و حتی زمانی که روی کار می‌آیند ممکن است قوی‌تر نیز بشوند.

سلسله مراتب نیازهای مازلو ۲

نیازهای رشد از فقدان چیزی ناشی نمی‌شوند، بلکه از میل به رشدی که در وجود یک فرد قرار دارد منشأ می‌گیرد. وقتی این نیازهای رشد به‌طور معقول برآورده شوند، فرد ممکن‌است بتواند به بالاترین سطح که خودشکوفایی نامیده‌می‌شود برسد.

هر فردی میل به صعود در سلسله‌مراتب و به‌سوی سطح خودشکوفایی دارد. متاسفانه گاهی روند پیشرفت به‌دلیل شکست در رفع نیازهای سطح پایین‌تر مختل می‌شود. تجارب زندگی، شامل طلاق و ازدست‌دادن شغل، می‌تواند باعث شود یک فرد بین سطوح سلسله‌مراتب در نوسان باشد (درجا بزند).

لذا، تمامی افراد نمی‌توانند صرفا در جهتی یک‌سویه در طول سلسله‌مراتب حرکت کند و ممکن‌است بین انواع مختلفی از نیازها در حال آمد و شد باشد.

موراد سلسله مراتب اصلی مدل نیازهای ۵ مرحله‌ای:

آبراهام مازلو (۱۹۴۳،۱۹۵۴) این چنین مطرح ساخت که افراد برای رفع نیازهای خاصی تحریک می‌شوند و یا انگیزه می‌یابند و همچنین برخی نیازها بر سایرین مقدم هستند. اساسی‌ترین نیاز ما، بقای جسمانی است و این اولین چیزی است که باعث ایجاد انگیزش در رفتار ما می‌شود. وقتی سطح مذکور تحقق یافت، سطح بعدی ما نیز با تحریک همراه شده و این روند تا آخر ادامه می‌یابد.

۱. نیازهای فیزیولوژیکی.

اینها التزامات زیست‌شناختی برای بقای انسان می‌باشند، از قبیل؛ هوا، غذا، آب، لباس، گرما، سکس و خواب.

۲. نیازهای ایمنی.

محافظت از خطرات، ایمنی، نظم، قانون، ثبات، رهایی از ترس.

۳. نیازهای عشق و تعلق.

بعد از تحقق نیازهای فیزیولوژیکی و ایمنی، سطح سوم از نیازهای انسان ماهیتی اجتماعی داشته و شامل احساسات تعلق و وابستگی می‌باشد. این امر نیاز به انجام رفتارهایی در راستای برقراری روابط بین فردی را برانگیخته می‌کند.

مثال‌ها شامل دوستی، صمیمیت، اعتماد و پذیرش، دریافت و ارائه عاطفه و عشق، وابستگی، بخشی از یک گروه بودن (خانواده، دوستان، کار).

۴. نیازهای عزت نفس.

که مازلو آن را به دو طبقه تقسیم کرد: عزت برای خود (کرامت، پیشرفت، مهارت، استقلال) و میل به شهرت یا احترام از جانب دیگران (مثل جایگاه و پرستیژ).

مازلو نشان داد که نیاز به احترام یا شهرت برای کودکان و نوجوانان مهمتر و مقدم بر عزت نفس واقعی یا کرامت است.

۵. نیازهای خودشکوفایی.

تحقق توانایی‌های شخصی، خود کامروایی، جستجوی رشد شخصی و تجارب بزرگ و میل به تبدیل شدن به هرآنچه توانایی‌اش را داریم (مازلو، ۱۹۸۷).

سلسله مراتب نیازهای مازلو ۳

مازلو اشاره کرد که نیازهای انسان در یک سلسله مراتب تنظیم شده‌اند:

«این امر کاملا صحیح است که انسان فقط با صرف کردن نان زندگی کند – وقتی نانی وجود ندارد (یعنی نانی به خودی خود وجود ندارد و انسان برای به دست آوردن آن مجبور به تلاش است). اما وقتی نان زیادی وجود دارد و شکمش سیر است چه اتفاقی برای میل انسان رخ می‌دهد؟ نیاز دیگری (و بالاتری) ظهور می‌کند و این نیاز، به‌جای گرسنگی فیزیولوژیکی بر ارگانیسم غالب می‌شود و وقتی این موارد نیز درواقع مرتفع شوند، مجددانیازهای جدیدی (و بازهم بالاتر) ظهور می‌یابد و این روند تا انتها ادامه می‌یابد. منظور من از سازمان دهی نیازهای انسانی در سلسله مراتب تقدم نسبی، همین موضوع است» (مازلو، ۱۹۴۳).

آبراهام مازلو نظریه‌اش را براساس مفهوم سلسله مراتب نیازها طی دهه‌های متعدد اصلاح کرد (مازلو، ۱۹۴۳، ۱۹۶۲، ۱۹۸۷).

باتوجه به ساختار سلسله مراتب، مازلو (۱۹۸۷) فرض کرد که ترتیب در سلسله مراتب آن چنان که در توصیف اولیه‌اش اعمال کرده، سفت و سخت نیست.

مازلو اینچنین مطرح ساخت که ترتیب نیازها می‌تواند براساس شرایط خارجی یا تفاوت‌های فردی منعطف باشد. برای مثال، او مطرح می‌کند که برای برخی از افراد، نیاز به عزت نفس مهمتر از نیاز به عشق است. برای برخی دیگر، نیاز به احساس رضایتی سازنده می‌تواند حتی از نیازهای پایه نیز مقدم‌تر باشد.

آبراهام مازلو (۱۹۸۷) همچنین اشاره داشته است که اغلب رفتارها چند عامل انگیزشی دارند و گفت: هر رفتاری به‌طور همزمان نه تنها با یک نیاز، بلکه با نیازهای پایه‌ای متعددی تعیین می‌‌شوند.

خلاصه‌ای از سلسله مراتب نیازها آبراهام مازلو

الف) موجودات انسانی با سلسله مراتب نیازها برانگیخته می‌شوند.

ب) نیازها در سلسله مراتبی سازمان یافته‌اند که نیازهای اساسی‌‌‌‌‌تر باید پیش از نیازهای بالاتر، کم و بیش برآورده شوند.

ج) ترتیب نیازها مطلق نیست، بلکه می‌تواند براساس شرایط خارجی یا تفاوت‌های فردی منعطف باشد.

د) اغلب رفتارها چند – انگیزشی هستند یعنی به‌طور همزمان با بیش از یک نیاز پایه تعیین می‌شوند.

سلسله مراتب گسترش یافته‌ی نیازها

مدل ۵ مرحله‌ای مازلو (۱۹۴۳، ۱۹۵۴) بعدها برای دربرگرفتن نیازهای ادراکی و زیبایی‌شناختی و پس از آن نیازهای تعالی‌یابی گسترش‌یافت.

تغییرات در مدل ۵ مرحله‌ای اصلی برجسته بوده و شامل مدل ۷ مرحله‌ای و ۸ مرحله‌ای می‌باشد که هر دو طی دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ تحول یافتند.

۱. نیازهای زیست‌شناختی و فیزیولوژیکی. هوا، غذا، آب، آشیانه، گرما، سکس، خواب و غیره.

۲. نیازهای ایمنی. محافظت از خطرات، ایمنی، نظم، قانون، ثبات، رهایی از ترس.

۳. نیازهای عشق و تعلق. دوستی، صمیمیت و پذیرش، دریافت و ارائه عاطفه و عشق. وابستگی، بخشی از گروه بودن (خانواده، دوستان، کار).

۴. نیازهای عزت نفس. مازلو آن را به دو طبقه تقسیم کرد. عزت برای خود (کرامت، پیشرفت، مهارت، استقلال) و میل به شهرت یا احترام از دیگران (مثل جایگاه و پرستیژ).

۵. نیازهای شناختی. آگاهی و فهم، کنجکاوی، اکتشاف، نیاز به با معنا بودن و پیش‌بینی پذیری.

۶. نیازهای زیبایی شناختی. قدردانی و جستجوی زیبایی، توازن، ظاهر و غیره.

۷. نیازهای خودشکوفایی. تحقق توانایی‌های شخصی، خود کام‌بخشی، جستجوی رشد شخصی و تجارب بزرگ.

۸. نیازهای تعالی. فردی به‌وسیله ارزش‌ها برانگیخته می‌شود که فراتر از خودِ شخصی تعالی یابد (مثلا تجارب عرفانی و تجارب خاص در طبیعت، تجارب زیبایی شناختی، تجارب جنسی، خدمت به دیگران، جستجوی علم، مذهب و غیره).

خودشکوفایی

به‌جای تمرکز بر آسیب شناسی روانی و آنچه در افراد نابهنجار تلقی می‌شود، مازلو (۱۹۴۳) تبیین مثبت‌تری از رفتار انسانی را شکل داد که بر موارد صحیح و سالم تمرکز دارد. او به توانایی انسان و چگونگی تحقق این توانایی‌ها علاقمند بود.

آبراهام مازلوی روانشناس (۱۹۴۳، ۱۹۵۴) اینچنین مطرح ساخت که انگیزش انسان براساس در جستجوی رضایت و خرسندی بودن در افراد و همچنین تغییر در خلال رشد شخصی می‌باشد. افراد خودشکوفا کسانی هستند که رضایتمند بوده و قادر به انجام هر کاری که توانایی انجام آن را دارند می‌باشند.

رشد خودشکوفایی (مازلو، ۱۹۶۲) به نیاز به کشف و رشد شخصی که در خلال زندگی فرد به وجود می‌آید برمی‌گردد. از نظر مازلو، فرد همیشه «درحال شدن» است و هرگز در این مسیر در حالتی ایستا نمی‌ماند. در خودشکوفایی، فرد معنای زندگی که برایش اهمیت دارد را می‌یابد.

همانطور که هر شخصی منحصر به‌فرد است، انگیزش در راستای خودشکوفایی، افراد را از جهات مختلفی هدایت می‌کند (کنریک و دیگران، ۲۰۱۰). برای برخی افراد خودشکوفایی می‌تواند از طریق خلق آثار هنری یا ادبی به‌دست آید، برای برخی دیگر از طریق ورزش، در کلاس درس یا در مجموعه‌های مشارکتی.

توصیف مازلو از خودشکوفایی

آبراهام مازلو (۱۹۶۲) معتقد بود که خودشکوفایی می‌تواند از طریق مفهوم تجارب بزرگ و اعلی نیز اندازه‌گیری شود. این اتفاق زمانی رخ می‌دهد که فرد دنیا را کاملا آنطور که هست تجربه می‌کند و احساسات سرخوشی، لذت و شگفتی در او وجود دارد.

این امر مهم است بگوییم که خودشکوفایی فرایندی مداوم در پروسه‌ی «شدن» است، نه حالت کامل رسیدن به شادی (هافمن، ۱۹۸۸).

مازلو توصیف زیر را از خودشکوفایی ارائه می‌کند:

«این موضوع به میل فرد برای خودکام‌بخشی، یعنی گرایش به تحقق یافتن آنچه به‌طور بالقوه می‌باشد برمی‌گردد.»

البته نوع خاصی که این نیازها به خود می‌گیرند، از فردی به فرد دیگر متفاوت می‌باشند. خودشکوفایی در یک فرد می‌تواند میل به تبدیل شدن به یک مادر ایده‌آل باشد و در فرد دیگری با ورزشکار شدن و یا در نقاشی کشیدن و یا ابداع اختراعات خود را نشان دهد (مازلو، ۱۹۴۳).

ویژگی افراد خودشکوفا

هرچند ما همگی به‌طور نظری قادر به خودشکوفایی هستیم اما اغلب ما این کار را نخواهیم کرد یا فقط تا میزان محدودی موفق به انجام این کار می‌شویم. مازلو (۱۹۷۰) برآورد کرد که فقط دو درصد افراد به حالت خودشکوفایی می‌رسند. او به طور خاص به ویژگی افرادی که به توانایی‌های خود تحقق بخشیده‌اند علاقمند بود.

مازلو (۱۹۷۰) با مطالعه ۱۸ نفر که آنها را خودشکوفا درنظر می‌گرفت (از جمله آبراهام لینکلن، و آلبرت انیشتین) ۱۵ ویژگی فرد خودشکوفای را شناسایی کرد:

ویژگی خودشکوفاها:

۱.آنها واقعیت را به‌طور کارآمدی درک کرده و توانایی شرایط بلاتکلیفی را دارند.
۲. خود و دیگران را آنطور که هستند می‌پذیرد.
۳. در فکر و عمل خودانگیخته هستند.
۴. مسئله محور هستند (نه خودمحور).
۵. حس شوخ‌طبعی غیرمعمول دارند.
۶. می‌توانند به‌طور عینی به زندگی بنگرند.
۷. بسیار خلاقند.
۸. نسبت به فرهنگ‌پذیری مقاومند اما غیرمتعارف نیستند.
۹. نگران رفاه بشریت هستند.
۱۰. قادر به درک عمیق تجارب اساسی زندگی هستند.
۱۱. روابط بین فردی رضایت‌بخشی را با افراد معدودی برقرار می‌کنند.
۱۲. تجارب بزرگ
۱۳. نیاز به حریم شخصی
۱۴. نگرش‌های مردم سالارانه
۱۵. استانداردهای اخلاقی قوی.

رفتارهای منجر به خودشکوفایی:

الف) تجربه زندگی همانند یک کودک، با جذب و تمرکز کامل.
ب) امتحان چیزهای جدید به جای چسبیدن به مسیرهای امن.
ج) گوش دادن به احساسات خود در ارزیابی تجارب به‌جای توجه به صدای اکثریت یا قدرت غالب یا سنت.
د) اجتناب از تظاهر (نقش بازی کردن) و صادق بودن.
ه) آمادگی برای «محبوب نبودن» در صورت عدم توافق دیدگاهشان با اکثریت.
و) مسئولیت‌پذیری و سخت کوشی.
ز) تلاش برای شناسایی موارد حفاظتی و انگیزه‌ لازم برای دست کشیدن از آنها (در صورت لزوم).

ویژگی‌های خودشکوفاها و رفتارهایی که منجر به خودشکوفایی می‌شوند در بخش بالا فهرست شدند. هرچند افراد به روش منحصر به‌فرد خودشان به خودشکوفایی دست می‌یابند، اما ویژگی‌های مشترک خاصی دارند. با اینکه خودشکوفایی درجه‌بندی دارد، اما موجود انسانی کاملی وجود ندارد (مازلو، ۱۹۷۰).

لازم نیست که تمامی ۱۵ ویژگی برای تحقق خودشکوفایی وجود داشته باشد. همچنین صرفا افراد خودشکوفا این ویژگی‌ها را نشان نمی‌دهند. مازلو خودشکوفایی را برابر با کمال نمی‌دانست. خودشکوفایی صرفا شامل دستیابی به توانایی‌ها است. لذا، کسی می‌تواند احمق، بی‌ادب، و کندذهن باشد و همزمان خودشکوفا نیز باشد. کمتر از دو درصد جمعیت به خودشکوفایی می‌رسند.

کاربردهای آموزشی

نظریه سلسله مراتب نیازهای آبراهام مازلو (۱۹۶۲) نقش مهمی در آموزش و مدیریت کلاس درس مدارس دارد. به‌جای کاهش رفتار در پاسخ به محیط آبراهام مازلو (۱۹۷۰) رویکردی کل‌نگر را برای آموزش و یادگیری اتخاذ کرد. مازلو به کلیه‌ی ویژگی‌های عقلانی، اجتماعی، هیجانی و جسمانی فرد و چگونگی تاثیر آنها بر روی یادگیری توجه می‌کند.

کاربردهای نظریه سلسله مراتبی آبراهام مازلو برای کار معلم در کلاس درس واضح است. قبل از رفع نیازهای شناختی دانش‌آموز، آنها باید ابتدا نیازهای فیزیولوژیکی اساسی را مرتفع کنند. برای مثال، دانش‌آموز خسته و گرسنه تمرکز بر یادگیری را دشوار می‌داند. دانش‌آموزان باید از لحاظ عاطفی و جسمانی احساس ایمنی و پذیرش در کلاس کنند تا درنتیجه به‌توانمندی‌های کاملشان دست یابند.

آبراهام مازلو توصیه می‌کند که به دانش‌آموزان باید نشان داده شود که آنها در کلاس درس مورد احترام و ارزش هستند و معلم باید محیطی حمایتگر را برای آنها فراهم کند. دانش‌آموزان دارای عزت نفس پایین تا وقتی عزت نفسشان تقویت نشود، به لحاظ تحصیلی تا حد بهینه پیشرفت نخواهند داشت.

آبراهام مازلو (۱۹۷۱) استدلال کرد که رویکرد آموزشی کل‌گرایانه، افرادی را ایجاد می‌کند که «قوی‌تر و سالم‌تر بوده که تا حد بیشتری زندگی خود را به دستانشان می‌گیرند. با افزایش مسئولیت‌پذیری شخصی برای زندگی شخصی در کنار مجموعه‌‌ای از ارزش‌ها در راستای هدایت تصمیمات، افراد شروع به تغییر فعال جامعه‌ای که درآن زندگی می‌کنند خواهند کرد».

ارزیابی منتقدانه

مهم‌ترین محدودیت نظریه آبراهام مازلو مربوط به روش‌شناسی او است. مازلو ویژگی‌های افراد خودشکوفا را با اتخاذ رویکرد کیفی به نام تحلیل زندگی‌نامه‌ای فرمول‌بندی کرد.

اول

او به بیوگرافی و نوشته‌های ۱۸ نفر که آنها را خودشکوفا می‌دانست توجه کرد. با توجه به این منابع، او فهرستی از ویژگی‌ها را شکل داد که مشخصه این گروه خاص بود، نه کل بشریت. از دیدگاه علمی، مشکلات متعددی در این رویکرد خاص وجود دارد. اولا، می توان استدلال کرد که تحلیل زندگی‌نامه به‌عنوان یک روش بسیار عینی است زیرا کاملا براساس عقاید محقق بنا شده است. عقیده شخصی همیشه مستعد جانبداری است که اعتبار داده‌های به‌دست آمده را کاهش می‌دهد. لذا تعریف عملیاتی مازلو از خودشکوفایی نباید کورکورانه به‌عنوان حقیقتی علمی پذیرفته شود.

دوم

بعلاوه، تحلیل زندگی‌نامه‌ای آبراهام مازلو بر نمونه‌ای جانبدارانه در خصوص افراد خودشکوفایی متمرکز است که غالبا محدود به مردان سفیدپوست تحصیل کرده (مثل توماس جفرسون، آبراهام لینکلن، آلبرت انیشتین، ویلیام جیمز، آلدوس هکسلی، بتهوون) بود.

هرچند آبراهام مازلو (۱۹۷۰) زنان خودشکوفا مثل الینور رزولت و مادر ترزا را نیز بررسی کرد، اما آنها جمعیت کوچکی از نمونه‌اش بودند. این کار تعمیم‌دهی نظریه‌اش به زنان و افراد از طبقات اجتماعی پایینتر یا قومیت متفاوت را دشوار ساخت. لذا اعتبار جمعی یافته‌های مازلو را مورد سوال قرار داد.

بعلاوه، آزمایش تجربی مفهوم مازلو از خودشکوفایی به روشی که روابط علی را بتوان در خصوص آن برقرار ساخت دشوار است.

سوم

انتقاد دیگر مربوط به این فرض مازلو است که نیازهای پایینتر باید قبل از دستیابی فرد به‌خودشکوفایی و توانایی‌هایش برآورده‌شوند. همیشه اینطور نیست و لذا سلسله مراتب نیازهای مازلو در برخی جنبه‌ها اشتباه است.

از طریق بررسی فرهنگ‌هایی که در آن تعداد زیادی از افراد در فقر زندگی می‌کنند (مثل هند)، مشخص می‌شود که افراد هنوز قادر به رفع نیازهای رده بالاتر مثل عشق و تعلق هستند. هرچند نباید مثل مازلو گفت که افراد دارای مشکل در رفع نیازهای فیزیولوژیکی پایه (مثل غذا، آشیانه و غیره)، نمی‌توانند نیازهای رشدی بالاتر را برآورده سازند.

همچنین افراد خلاق زیادی مثل مولفان و هنرمندان (مثل رمبرانت و ونگوگ) طی زندگی‌شان در فقر به‌سر بردند. اما بازهم می‌توان گفت که به خودشکوفایی دست یافته‌اند.

چهارم

روانشناسان امروزه انگیزش را به‌عنوان رفتاری قطبی مفهوم‌سازی می‌کنند که در آن، نیازها می‌توانند در سطوح مختلفی به‌طور همزمان عملیاتی شوند. فردی ممکن است در عین اینکه دارای انگیزش برای رفع نیازهای کمبود باشد، در همان زمان برای رفع نیازهای سطوح بالایی نیز دارای انگیزه باشد.

تحقیقات معاصر توسط تای و دینر (۲۰۱۱) نظریه آبراهام مازلو را با تحلیل داده‌های ۶۰۸۶۵ شرکت کننده از ۱۲۳ کشور آزموده‌اند که در سراسر مناطق مهم دنیا زندگی می‌کردند. این نظرسنجی از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۰ انجام شد.

پاسخ دهندگان سوالاتی را درباره ۶ نیاز که مشابه با مدل مازلو بود پاسخ دادند: نیازهای پایه (غذا، سرپناه)، ایمنی، نیازهای اجتماعی (عشق، حمایت)، احترام، مهارت و خودمختاری. آنها سعادت خود را نیز در سه مقیاس مجزا رتبه‌بندی کردند: ارزیابی زندگی (دیدگاه شخص درباره زندگی کلی‌اش)، احساسات مثبت (نمونه‌های روزانه لذت یا سرگرمی) و احساسات منفی (تجارب روزانه همراه با غم، خشم و یا استرس).

نتایج مطالعه از این دیدگاه حمایت می‌کند که نیازهای جهانی انسان، ربطی به تفاوت‌های فرهنگی دارند. هرچند ترتیب نیازها در سلسله مراتب درست نیست.

دینر توضیح می‌دهد: هرچند نیازهای پایه ممکن است در زمانی که مرتفع نشده‌اند بیشترین توجه را به سمت خود جلب کنند، اما شما نیازی به تحقق آنها برای سود بردن (از دیگر نیازها) ندارید. برای مثال حتی وقتی گرسنه‌ایم، می‌توانیم از بودن با دوستانمان لذت ببریم. دینر درباره چگونگی عملکرد مستقل نیازها می‌گوید: آنها مثل ویتامین هستند؛ ما به همه‌ی آنها نیاز داریم.

منبع:

https://simplypsychology.org/

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا