طرحواره درمانی

طرحواره درمانی

امتیاز

آن چه در این مقاله می خوانیم

طرحواره درمانی

مقدمه

طرحواره درمانی (ST) یک رویکرد درمانی یکپارچه است که توسط دکتر جفری یانگ تهیه شده است و عمدتا به منظور درمان کسانی مورد استفاده قرار می‌­گیرد که دچار مشکلات بین فردی و هویتی مرتبط با اختلالات شخصیتی هستند. انگیزه‌­ی یانگ در توسعه­‌ی ST، تلاش برای پاسخگویی به نیازهای افرادی بود که رفتار درمانی شناختی (CBT) برای آنها موثر نبود. این روش ریشه‌­های نظری کاملا محکمی در نظریه‌ی دلبستگی دارد. فرض اصلی این است که آسیب شناسی شخصیتی از نیازهای برآورده ­نشده­‌ی بنیادی که در دوران کودکی اتفاق می‌افتد رشد یافته و منجر به توسعه‌ی طرحواره­‌های ناهنجار زودهنگام (EMS) می‌شود.

 ST ترکیبی از جنبه‌های مدل­‌های شناختی، رفتاری، روان‌شناختی، دلبستگی و گشتالت است و خود را یک مدل واقعا یکپارچه و همچنان در حال تکامل می­‌داند؛ زیرا استفاده از آن در سطح بین‌المللی در حال رشد می­‌باشد. ادغام نظری، بیش از ترکیب کردن ساده‌ی تکنیک­‌ها است و این روش به دنبال ایجاد یک نظریه­ نوبنیاد است و در نتیجه فراتر از تجمیع صرفا چند بخش در کنار هم می­‌باشد. تکنیک­‌های شناختی و رفتاری هنوز هم جنبه‌های اصلی درمان را شامل می‌شود اما این مدل به فعالیت­‌های متمرکز بر احساسات، تکنیک­‌های تجربی و روابط درمانی به یک اندازه بها می‌­دهد. همانند CBT، ساختار در این روش سیستماتیک و خاص است و یک توالی از مراحل ارزیابی و درمان را شامل می­‌شود. با این حال، سرعت و تاکید بر جنبه­‌های خاصی از درمان ممکن است با توجه به نیاز فردی متفاوت باشد.

تمرکز طرحواره درمانی

ST بر ریشه‌های مشکلات روانی در دوران کودکی متمرکز است. یانگ (۱۹۹۰) طرحواره‌های ناهنجار زودهنگام را به عنوان الگوها یا طرح‌­های شکست­ خورده­ احساسی و شناختی توسط خود فرد که در دوران کودکی پیشرفت می‌کنند و در طول زندگی نیز تقویت می‌­شوند تعریف کرده است. تصور می‌شود که رفتارهای ناهنجار توسط طرح­واره‌ها هدایت می­‌شوند. بر اساس این مدل، طرحواره‌ها ابعادی هستند، یعنی اینکه آنها سطوح مختلف شدت و فراوانی را دارا هستند. هرچه طرحواره­­‌ایی تثبیت شده‌­تر باشد، موقعیت‌های بیشتری آن را فعال می‌کند و در نتیجه تأثیر منفی شدیدتر و طولانی‌تری را نشان می‌دهد.

تجربه بالینی من در درجه اول با مردان خلافکار دارای اختلال شخصیتی بوده است. در چارچوب طرحواره درمانی، رفتار شخص خلافکار به عنوان یک استراتژی مقابله با ناهنجاری شناخته می‌شود که به عنوان راهی برای جبران نیازهای برآورده نشده در دوران کودکی توسعه یافته است. با توجه به مشکلات مشارکتی و انگیزشی که می­توان در هنگام کار با این گروه از مددجویان تجربه کرد، یافتن یک نظریه برای شرح رابطه‌ای معنی‌دار در بین مشکلات و تجربیات یک فرد ضروری است. هدف ST؛ فراهم کردن یک زبان مشترک برای درمانگرها و مددجویان، توانمندسازی ما برای مفهوم‌سازی، کار برای تفسیر تجربیات اضطراب‌زا و اختلالات عاطفی و الگوهای رفتار ناسازگار می‌­باشد.

طرحواره­‌ها و ذهنیت‌های طرحواره‌ای

یانگ پیشنهاد می‌کند که هجده EMS یا طرحواره ناسازگار می­‌تواند وجود داشته باشد (جدول ۱ را ببینید). که این موارد فرضیه­‌های قطعی در مورد خود و دیگران است که در دوران کودکی رشد کرده و در طول زمان به بقای خود ادامه می‌دهند.

جدول ۱

نداشتن رابطه و طردشدگی

تجاوز، ضربات روحی در دوران کودکی، زندگی خانوادگی نامطمئن، طرد و تحقیر، احساس متفاوت بودن و کمبود داشتن در برخی موارد، دوره‌های طولانی ناامنی و والدین ناسازگار.

رهاشدگی

بی‌اعتمادی

محرومیت هیجانی

نقص و شرم

انزوای اجتماعی

خودگردانی و عملکرد مختل

اکثراً محافظت و کنترل بیش از حد کودکان یا چشم‌پوشی کردن از آنها فقط باعث می‌شود علاقه‌ای به زندگی نشان ندهند و در نتیجه تضعیف شده و احساس بی‌کفایتی و ترغیب به وابستگی به دیگران در آنها شکل می‌گیرد.

وابستگی/ بی‌کفایتی

آسیب‌پذیری

خودِ تحول‌نیافته/ گرفتار

شکست

نقص در محدودیت‌ها

حس کنترل رشدنیافته، داشتن مشکل در احترام گذاشتن به حقوق دیگران، داشتن خانواده‌های بسیار محدود، نبود قوانین برای کودکان.

استحقاق

ناکارآمدی

خودکنترلی/ خودانضباطی ناکافی

هدایت شدن توسط دیگران

عشق و محبت آموخته شده و مشروط، نگرانی بیش از حد خانواده در مورد ظاهر، تمرکز والدین بر نیازهای خودشان.

اطاعت

ایثارگری افراطی

تایید و جلب توجه

مراقبت و منع بیش از حد

کنترل سخت‌گیرانه والدین برای اختیار دادن به کودک، مراقبت همیشگی و گوش به زنگ بودن برای وقوع یک اتفاق ناگوار، ترس از مجازات شدید در صورت بیان احساسات.

منفی‌گرایی/ بدبینی

بازداری هیجانی

استانداردهای سخت‌گیرانه/ مجازات‌های بیش از حد

خصوصیات طرحواره درمانی

طرحواره‌ها در ساختارهای عمیق­تری، نسبت به باورهای بنیادین مورد استفاده در رفتار درمانی شناختی در نظر گرفته می­‌شوند. آنها تأثیر قابل‌توجهی در شکل‌گیری هویت دارند و بنابراین نسبت به تغییر مقاومت بیشتری دارند. با توجه به تعریف، EMS به معنی ناکارآمدی بوده و منجر به پریشانی روانی می‌شود. تصور می‌شود که EMS در نتیجه‌ی فطرت ذاتی کودک و تجربیات اولیه­‌ی او بوده و به طور گسترده­‌ای از طریق تعاملات منفی مداوم با دیگران تقویت شده است. در بزرگسالی فرد در انواع مختلفی از امور شناختی، عاطفی و رفتاری مشغول می­‌شود که آنها را قادر می‌سازد تا با حفظ، اجتناب و سازگاری با طرحواره‌­های خود برای جلوگیری از آشفتگی­‌های روانشناختی مضطرب­ کننده استفاده کنند.

این سبک­‌های مقابله‌ای، به صورت الگوی تسلیم (شکل دادن به طرحواره و پذیرش اینکه عواقب منفی ناشی از آن اجتناب ناپذیر است)؛ الگوی اجتنابی (اجتناب از عوامل داخلی و خارجی که ممکن است طرحواره را فعال کند)؛ و الگوی جبران افراطی می‌باشد (عمل به طرحواره، حتی اگر امر مخالف درست باشد).

ذهنیت‌ها

در حالی که EMS ماهیت‌هایی صفت مانند دارد که ویژگی­‌های پایدار شخصیتی را نشان می‌دهد، «ذهنیت‌های طرحواره‌ای» حالت‌مانند بوده و نمود­هایی تغییرپذیر از طرحواره­‌ها می­‌باشند. ذهنیت‌های طرحواره‌ای (جدول ۲ را ببینید) به عنوان «حالت­‌های خویشتن» تعریف می‌شود که در مواقع اضطراری به جلو رفته و در بازنمود شخص تسلط پیدا می­‌کنند و از مجموعه‌ای از طرحواره­‌ها و استراتژی­‌های­ مقابله­‌ای تشکیل شده است. برنشتاین، آرنتز و ووس (۲۰۰۷) یک مدل اصیل و ابتکاری را برای تطبیق ذهنیت‌های طرحواره‌ای که معمولا در مددجویان درگیر با دادگاه و بزهکار دیده می‌شود، گسترش داده‌اند. در مددجویانی که دارای اختلالات شخصیتی شدید بوده و شخصیت­هایشان نیز ضعیف می‌­باشد، ذهنیت‌های طرحواره­‌ای می­‌تواند به سرعت از یک حالت به سوی حالتی دیگر تغییر کند. قاعده‌سازی یا فرمولاسیون بالینی با استفاده از ذهنیت‌های طرحواره‌ای، درمانگر را قادر می‌سازد تا با استفاده از تکنیک­‌ها، با این تغییرات ناگهانی و شدید احساسی و عاطفی کار کند.

جدول ۲

تکنیک‌­های اصلی طرحواره درمانی

در حالیکه CBT قصد دارد به مددجویان آموزش دهد تا احساسات منفی خود را سرکوب کنند، ST از تکنیک‌های تجربی برای تحریک تأثیرات استفاده می‌کند تا بدان وسیله درمانگر تلاش کند تغییری را در یک مسیر پیوسته­‌ی احساسی ایجاد کند. در ابتدای درمان، تکنیک‌های تجربی مانند تصویرسازی و تجسم و درمان­‌هایی که مددجو در مقابل درمانگر می‌­نشیند و با او ارتباط می‌­گیرد، برای دسترسی به تجربیات عاطفی اصلی شخص مورد استفاده قرار می‌گیرد و در مراحل بعدی، درمان بیشتر درگیر استراتژی­‌های شناختی و رفتاری می­‌شود. در مقایسه با CBT ،ST از روشی با ساختارمندی بسیار کمتر استفاده می‌کند و تاکید بر روابط درمانی به عنوان وسیله‌ی اصلی برای تغییر همچنان باقی می‌ماند.

استراتژی­‌های کلیدی ارتباطی؛ مواجه شدن با همدلی (اعتباربخشی پیشرفت و تداوم پیوسته­ طرحواره­‌ها، همزمان با مواجه شدن با ضرورت تغییر) و تعیین حدود از سوی درمانگر می‌­باشد (این امر بدین معنی است که آنچه موردنیاز فرد است نه از سوی پدر و مادر خود، بلکه از سوی درمانگر و با توجه به مرزهای رابطه­‌ی درمانی ارائه می­‌شود).

تجربه دوران کودکی همیشه در گفتگوهای درمانی حضور دارد. حتی در زمانی که تمرکز بر روی مسائل جاری می‌­باشد، هدف این است که اکنون بتوانیم موارد روی داده در گذشته را درک کنیم. هنگامی که معلوم نیست فرد چرا به نحوی خاص عمل می‌­کند، پی بردن به طرحواره­‌ی اولیه برای تسهیل درک نحوه رفتار کنونی فرد به عنوان راهی برای مقابله با تجربیات خطرناک به کار گرفته می‌شود.

نقاط قوت طرحواره درمانی

یکی از بزرگترین نقاط قوت ST، اینست که مفاهیم به آسانی درک‌شده و با مددجویان از لحاظ عاطفی عجین می­‌شود. درمان­‌ها اغلب در حول نیازهای برآورده نشده در کودکانی که وضعیتی آسیب‌پذیر دارند متمرکز می‌شوند. من در مطالعات خودم، هرگز در برابر زبانی که کودک بر روی آن متمرکز بوده است با مقاومتی روبرو نبوده‌ام. ایده مهم درخصوص بیان‌کردن مطالب اینست که احساسات مضطرب در پاسخ به‌مسائل جاری، به‌طور مستقیم با تجربیات دوران‌کودکی ارتباط‌دارند. و استراتژی‌هایی که آنها به‌عنوان یک کودک برای مقابله با آن توسعه‌داده‌اند، اکنون در بزرگسالی برای آنها مشکل‌ساز شده­‌است. این مفهوم برای بیان عمق عاطفی و احساسی، نسبت‌به اصطلاح «باور اصلی» که طی آن توانایی تجربه‌شخصی حاصل‌نمی­‌شود، مؤثرترست.

سوالی که اغلب پرسیده می‌شود این است که آیا استفاده از مدل ذهنیت‌های طرحواره‌ای، در مقابل مدل تمرکز­یافته بر روی طرحواره قرار دارد یا خیر. هنگامی که مددجویان مشکلات کمتری دارند، دو یا سه طرحواره ممکن است برای درک بیشتر مسائل ارائه شده کفایت کنند. در چنین مواردی، مدل طرحواره به تنهایی می‌تواند چارچوبی برای درک شرایط خاص زندگی مراجع فراهم آورد. مدل ذهنیت طرحواره‌ای بسیار وسیع­تر بوده و کمتر اختصاصی است. این  مدل مخصوصا برای بررسی مجموعه ­ زخم­‌های روحی مربوط به اوایل دوران زندگی و مشکلات شخصیتی مفید است. من در بررسی­‌های خودم، تمایل دارم با اکتشاف طرحواره‌­های اصلی برای هر فرد، به طور عمده از حوزه­ گسستگی (ارتباط) و طرد شدن شروع کنم. به منظور تسهیل درک مددجو از مدل نظری، چنانچه شناخت حالاتشان به درک آنها در خصوص وضعیت فعلی آنها کمک می­‌کند، از ذهنیت‌های طرحواره‌ای برای توضیح رفتارها و احساسات آنها استفاده کنید.

طی فرایند طرحواره درمانی چه اتفاقی می‌­افتد؟

ST یک درمان دراز مدت (۲-۳ سال) است و به یک پروتکل ثابت برای تشکیل تعدادی جلسه­ درمانی تقسیم نمی‌شود. حتی در صورتی که اختلالات شخصیتی چندان شدید نیز نباشد، باز هم کمتر از یک سال به‌ندرت می­‌تواند کافی باشد. درمان شامل تقلیل تدریجی و گام‌به‌گام بخش‌­های ناکارآمد ساختار شخصیتی، از طریق تقویت بخش­ بالغ و سالم فرد است. مرحله ارزیابی معمولا روی کارهای تصویری تاکید زیادی دارد. و به طور متوسط می‌تواند دو یا سه ماه طول بکشد. علاوه‌بر ارزیابی کامل تشخیصی (که توصیه‌می‌­شود)، تعدادی از ابزارهای پرسشنامه‌ای که در مرحله ارزیابی مورداستفاده قرار می‌گیرند نیز طراحی‌شده­‌اند. تا معلومات مربوط به طرحواره­‌ها و ریشه­‌های آنها و همچنین استراتژی­‌ها و شیوه­‌های مقابله‌ای را بیابند.

پرسشنامه­‌ی طرحواره‌­ای یانگ و پرسشنامه ذهنیت‌های طرحواره‌ای می‌تواند برای شناخت بیشتر مراجع مورد استفاده قرار گیرد. با این حال اطمینان از خودگزارشی (حالتی که فرد خودش مسائل را با توجه به پرسشنامه ارائه می­‌کند)، به‌ویژه وقتی شخص دارای آسیب‌شناسی قابل توجهی است، می‌تواند مشکوک بوده و زیر سوال برود. استفاده مؤثر از این ابزارها، به خصوص با توجه به مدت آنها، به عنوان مبنایی برای اندازه‌گیری تغییر نمی‌­باشد. بلکه راهی برای به رسیدن به کلیات موردنیاز برای بحث در طول درمان است.

فاز تغییر

در طول فاز تغییر، تصاویر و نقش بازی کردن‌­ها همچنان مورد استفاده قرار می‌گیرند. زیرا برای غلبه بر طرحواره‌­ها و ذهنیت‌های طرحواره‌ای تثبیت‌یافته مفید هستند. سپس در ادامه‌­ی فاز تغییر، تمرکز روی تقویت این تغییرات شناختی و عاطفی به‌منظور تقویت ذهنیت یک بزرگسال سالم صورت‌می‌گیرد. در نهایت، توجه بیشتر به سمت شکستن الگوی رفتاری و آماده شدن برای پایان دادن به درمان است. مدیریت در پایان بخشیدن به درمان، به‌طور کلی اغلب وابسته به نوع وظیفه­‌ای است که درمانگر برای خود قائل است. درمدل ST، اگر وظیفه‌ی موردنظر اجازه‌را بدهد، تأکید زیادی برای ادامه­‌ی تماس محدود با مددجو پس از پایان‌یافتن درمان وجوددارد. که نسبت به مدل­‌های دیگر مناسب­تر است.

اصل‌مهم در اینجا اینست که مددجو ممکن‌است به‌فراگیری در رابطه‌درمانی همچنان ادامه‌دهد تا ساختارهای پشتیبانی جایگزین را در زندگی‌اش ایجادکند. من در مطالعات و بررسی­‌هایی‌که انجام‌می‌­دهم، مددجویان را به‌حفظ تماس ازطریق تلفن و نامه­‌ها که در درمان، ارزش‌اعتباری دارند، تشویق‌می­‌کنم. انگیزه­‌ی آنها برای ادامه‌ی این کار می­‌تواند دریافت مشاوره در مورد مشکلی باشد که برای آنها به‌وجود می­آید. یا برای بروزرسانی شرایط فعلی آنها باشد. این کار تا زمانی‌که شرایطشان تا حدی پیشرفت‌کند که دیگر نیازی به این کمک­‌ها نداشته‌باشند، ادامه می‌یابد. این مثالی خوب برای این امرست که چگونه می‌توان از رویکرد «درمانگر به‌جای والدین» یا بازوالدینی حدومرزدار در فضای‌درمانی استفاده‌کرد.

طرحواره درمانی بر روی چه افرادی مؤثر است؟

اگرچه ابتدا ST برای درمان اختلال شخصیت مرزی (BPD) طراحی شده بود، همچنین با گستره­ وسیعی از موارد بالینی مورد استفاده قرار می‌گیرد. با این حال پایه و اساس شواهد کاربرد آن خارج از BPD و در دوران کودکی می‌باشد. اکثر شواهد تا کنون در خصوص مددجویان مبتلا به BPD حاصل شده است. یک آزمایش چند مرکزی در هلند نشان داد که ST حدود نیمی از نمونه BPD ­ را بهبود می‌بخشد. و از این مقدار، دوسوم بهبودی بالینی قابل‌توجهی را تجربه می‌کنند. ST همچنین دو برابر موثرتر از «درمان متمرکز بر انتقال» عمل کرده است. و با وجود اینکه یک درمان طولانی مدت و با شدت بالا می‌­باشد، ST هزینه کمتری داشته. و تعداد افرادی که درمان را رها کرده‌اند نیز بسیار کمتر بوده است. انجام روش ST به شکل گروهی؛ در مقایسه با درمان معمول، در مورد BPD به‌شکلی مؤثرتر عمل کرده‌است.

تغییرات در مراحل درمانی اختلالات مختلف شخصیتی، مانند اختلال شخصیت خودشیفته و اختلال شخصیت ضداجتماعی وجود دارد. ممکن است برای هر مددجویی که حداقل برخی از ریشه­‌های مشکلات آنها مربوط به اوایل زندگی آنها می‌­باشد و همچنین دارای مشکلاتی در خصوص بازگشت و تکرار الگوهای منفی زندگی در شرایط فعلی زندگی خود هستند سودمند باشد. من در بررسی­‌ها و مطالعات درمانی خودم چارچوبی مفید و البته در بسیاری از اوقات با انطباقی تقریبا فراگیر برای تمام مددجویان، از جمله کسانی که با بیماری­‌های روانی و ناتوانی­‌های یادگیری مواجه بودند پیدا کردم.

درمانگری با رویکرد طرحواره ­درمانی

کیفیت شخصیتی درمانگر در طرحواره درمانی یا ST بسیار مهم است. مقیاس درجه­‌بندی شایستگی که درخصوص درمانگران طی آموزش استفاده می‌شود، به اندازه‌ کافی انعطاف‌پذیر است. تا سبک‌­های مختلف درون‌فردی را در اختیارشان قرار دهد. و درمانگر را تشویق‌می‌کند با قوت به توانایی خود در زمینه «باز والدینی حد و مرزدار» به‌شکلی موثر توجه‌کند. یک درمانگر خوب طرحواره درمانی باید شخصا تحت‌تأثیر درمان خود با مددجویان قرار گیرد. و به‌همین دلیل روی توجه به نیاز­های حقیقی آنها به‌منظور مراقبت از آنها تأکید شده‌است. درمانگر همچنین نیاز به انعطاف‌پذیری دارد. درمانگرانی که با پروتکل­‌های ساختارمند و قابل‌پیش‌بینی (یعنی ازپیش تعیین‌شده) راحت‌ترند، معمولا برای طرحواره درمانی مناسب نمی‌­باشند.

اصل تکمیل‌گری

این رویکرد چون برپایه­‌ فرمولاسیون شرایط و وضعیت مددجویی که لحظه‌به‌لحظه ممکن‌است تغییرکند بنا نهاده‌شده، نیاز به‌تطبیق و پاسخگویی دائمی‌دارد. توانایی راحت‌بودن، داشتن آغوشی‌گرم، غمخوار بودن و قابلیت اشتراک‌گذاری این احساسات با بیمار به‌منظور ایجاد یک پیوند والدین‌گونه، امری حیاتیست. انجام این‌کارها به‌درمانگری نیازدارد که درک درستی از نیازهای عاطفی مددجو، ازطریق فرمولاسیون تجربیات دوران‌اولیه زندگی و توسعه‌ی طرحواره داشته‌باشد. اصل «تکمیل­‌گری»، فرایندیست که طی آن رفتار فرد می‌تواند دیگران را به‌سوی یک الگوی تعاملی آشنا و مرکزی سوق دهد.

از این امر در مدل طرحواره درمانی، به عنوان تاثیر عاطفی متقابل طرحواره یاد شده. و به عنوان فعال‌سازی بین‌فردی طرحواره‌ای بین افراد، قابل درک و تفسیر می‌باشد. هنگامی‌که طرحواره‌­های خود شخص درمانگر توسط الگوهای بین‌فردی و الگوهای مبتنی بر طرحواره­‌ی مددجو فعال‌می‌­شوند، این مورد می‌تواند روی درمانگر-مددجو کارساز باشد. تاثیر عاطفی متقابل طرحواره همچنین یک مفهوم بسیارمفید در درک الگوهای تعاملی در داخل رسوم و روش­های متداول‌است.

در این روش، لمس فیزیکی «قابل قبول بوده، اما ضروری نیست». این مورد به‌ویژه برای آن دسته از مددجویانی مورد استفاده قرار می­‌گیرد که محرومیت‌عاطفی در دوران کودکی آنها قابل‌توجه بوده‌است. اگر یک درمانگر بیش از حد از لمس‌کردن خودداری کند، ممکن‌است از لحاظ عاطفی سبب کم‌گویی بشود. و به همین سبب این اقدام تمرکزی مهم در نظارت بالینی خواهد بود. برای من به‌عنوان یک درمانگر مرد لمس‌کردن مراجع زن پذیرفتنی نیست. زیرا این امر ممکن است باعث ایجاد دست پاچگی و حتی نقض مرزها و حدود قانونی شود. با این حال، قادر به تشخیص این احساس هستم که زمان مناسب برای استفاده از لمس‌کردن چه‌هنگامی است. و به‌جایش از طریق بیان کلمات غمخوارانه این کار را انجام‌می­‌دهم. وابستگی احساسی از طریق تمایل به نزدیک‌شدن به‌مددجویان به‌دست می‌آید.

درمفهوم بی‌طرفی، تصوری از حفظ فاصله با بیمار وجوددارد و بسیاری از درمانگران روانپزشکی این فاصله را سنجیده و لحاظ‌می­‌کنند. طرحواره درمانی می­‌تواند به آن دسته از درمانگرانی که همیشه به دنبال این بوده‌­اند تا به طور لحظه‌­ای دستورات درمانی نظری را به شیوه­‌ای که می­‌خواهند ارائه دهند، آزادی عمل می‌‌دهد.

تعلیم و آموزش

انجمن بین‌المللی طرحواره درمانی (ISST) دستورالعمل­‌های موردنیاز آموزشی برای تبدیل شدن به یک متخصص معتبر را منتشر کرده است. آموزش در سه‌سطح (پایه، استاندارد، پیشرفته) می­‌باشد که توسط ساعات مشخصی از حضور در کارگاه‌­های آموزشی و تمرین­‌های نظارتی تعیین‌می­‌شود. افراد تحت آموزشی که به مرحله پیشرفته برسند، واجد شرایط آموزش دادن به دیگران خواهند شد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا