همدلی با همسر
همدلی با همسر
همدلی با همسر به چه معنا است؟
همدلی مثل این میماند که دو تا ذهن با هم تلهپاتی دارند. آهای، شمایی که فکر میکنید چون یارتان را کاملا درک میکنید پس همدلی هم دارید، کمی بیشتر فکر کنید.
درک کردن یک کار عقلانی است، درحالیکه همدلی یک کار عاطفی است.
تلاش کنید آنچه یک زن احساس میکند را بدون توجه به اینکه آیا از نظر شما منطقی هست یا نه، احساس کنید. سرنخ در عواطفی است که او ابراز میکند.
چطور میتوانید این کار را انجام دهید؟
میتوانید از خودش بپرسید چه احساسی دارد. میتوانید از زبان بدنش بخوانید (آیا دست بسته است؟ آیا منقطع نفس میکشد؟ آیا صورتش قرمز است؟ اینها همه علامتهایی هستند که نشان میدهد احتمالا عصبانی است).
اجازه بدهید که بداند برای احساس او ارزش قائل هستید و اینکه میتوانید درک کنید که چرا اینگونه احساس میکند. ما قصد نداریم با ذکر جزئیات علمی توضیح بدهیم که چرا این کار موثر است، ولی همین قدر میگوییم که قسمت عاطفی مغز وقتی احساس میکند با شخص دیگری در ارتباط است و تنها نیست، آرام میگیرد. همدلیتان را نشان دهید. شفقتتان را نشان دهید. این مساله ربطی به اینکه احساسات همسرتان درست است یا غلط، ندارد.
اگر قسمتی از شما فریاد میزند که «اگر این کار رو بکنی، پررو میشه و او برنده میشه!» بخاطر داشته باشید همآهنگی با احساسات او به این معنا نیست که با هر چیزی که میگوید موافق هستید، بلکه فقط به این معناست که به او گوش میدهید و او را میفهمید. ما به شما قول میدهیم اگر اول این کار را بکنید، گفتگوی شما برای حل کشمکشها به سمت و سوی خیلی بهتری خواهد رفت. شما جنگ و جدال کمتر و سکس بیشتری خواهید داشت. زیرا به جای اینکه از دست شما عصبانی باشد، احساس امنیت و شنیده شدن میکند؛ بنابراین به حل مشکل بین شما علاقهمند میشود و تلاش میکند آنرا حل کند، بنابراین میتوانید از لذت با هم بودن بهره ببرید.
احساس مسئولیت مردان
مردها در قبال احساسات زنها احساس مسئولیت میکنند. و این دقیقاً همان راه اشتباهیست که مردان میروند. هم مردها و هم زنها هردو دچار احساسات شدید میشوند، ولی مردها ترجیحمیدهند آن را پنهان کنند.
وقتی زنها دچار احساسات شدید میشوند، مردها میخواهند با یک حرکت آن را از بین ببرند. با خودتان روراست باشید، احساسات شدید زنها شما را بهشدت میترساند. هیچچیز سریعتر از اشکهایی که بهنظر از ناکجاآباد میآیند و هیچدلیل منطقی برایش پیدا نمیشود و برای فرونشاندنش دو ساعت گفتگو لازم است، یک مرد گنده را دچار وحشت نمیکند. شما میخواهید مستقیماً بهمنبع مشکل بروید، اما این در مورد خانمها کارنمیکند. بجای تلاش برای حل مشکل، سعی کنید.
جان در جلسات زوجدرمانی با این موضوع روبرو شد. مرد گفت هروقت زنش وارد اتاق میشود، عصبی و هیجانزده میشود و کل بدن زنش را رصد میکند تا ببیند خلقش تنگ و تارست یا نه. او به جلسهدرمانی آمد تا از جان بخواهد مشخصکند آیا ازنظر روانی زنش سالم است؟
زن گفت هروقت به اتاق میرود، همسرش مانند بتمن است: حصاری پیچیده دورش، غیرقابلنفوذ و رویینتن. بههیچ طریقی نمیتوان بهاو نزدیکشد. او گفت هیچوقت همسرش به او گوشنمیدهد، «هروقت بهت نیاز دارم، حواس و دلت بامن نیست».
ولی همسرش میگفت همیشه به او گوشمیدهد. وقتی جان این زوج را باهمدیگر مشاهدهکرد، متوجهشد نگرش مرد بهعواطف، غیرصبورانهست. جان مهارت همدلی با همسر را نمیدانست.
او نگرش «خب الان چیشده مگه؟» داشت. تحریکپذیر بود. وقتی بهزنش گوشمیسپرد، خودش را مسئول تغییرحالت منفی و ناشاد او بهحالت مثبت و خوشبینانه میدانست. او باور داشت نقشش بهعنوان شوهر اینست که زنش را خوشحالکند. بنابراین وقتی زنش ناراحت بود راههایی برای حلمشکل پیشنهادمیداد.
منطقی بهنظر نمیرسد؟
نه این یک اشتباه بزرگ است! مهارت همدلی با همسر چیز دیگری میگوید.
مرد اغلب کلی نصایح مشفقانه در کشکولش داشت. مثل: «وقتی دنیا با تو کنار نمیاد، بهتره تو باهاش کنار بیای». این نصیحت هیچ کمکینمیکند تا زن احساسکند کسی بهحرفش گوشداده. حتی برعکس، باعثمیشود احساسکند احمقیست که دچار پریشانیشده. بنابراین از اینکه اینقدر احساساتیست حس تحقیرشدگی میکند.
چهچیزی در رفتار این مرد باید تغییرمیکرد؟
چطور میتوانست با حواس و دلش آنجا باشد؟
چطور میتوانست قابلاعتمادبودنش را نشاندهد؟
همآهنگی
اینها همه به هم آهنگی برمیگردد. همیشه به همآهنگی برمیگردد. او بایستی به زنش توجه کند. باید به سمت زنش بچرخد. باید درک کند. باید بهصورت غیردفاعی گوش کند. باید همدلی کند. نیازی نیست که حتما مشکلی را حل کند. نیازی نیست که فلسفهبافی کند. نیاز نیست جنبه شخصی به مساله بدهد. نیاز نیست حال زنش یا عواطف او را و یا مسایل فکری او را سرو سامان بدهد. فقط بایستی بداند همسرش میخواهد احساس تنهایی کمتری کند. او مهارت همدلی با همسر را باید بیاموزد.
دانستن این نوع بینشها کمک بزرگی میکند، زیرا به این معنی است که زیر فشار کمتری قرار داری. نتیجه آن هم بزرگ است. وقتی شما هم آهنگ میشوی، زن همراه شما احساس امنیت میکند. وقتی او احساس امنیت میکند، دنیا مثل عسل شیرین میشود و زندگی بر وفق مراد پیش میرود. سکس خوب میشود. ارتباط شما همراه با شادی و لذت میشود.
اگر شما رابطهای نزدیک با یک زن دارید، باید همه عواطف او را به همان صورتی که هست ببینید (و همینطور همه عواطف خودتان). اجازه ندهید آنها شما را بترسانند. تصور نکنید میتوانید برای او دلایل منطقی بیاورید که چرا نباید این احساسات را داشته باشد. کلید مساله، پذیرش است. همانگونه که یاد میگیرید احساسات او را بپذیرید، یاد میگیرید احساسات خودتان را هم بپذیرید. معمولا عواطف زنان قویتر از مردان است. این تفاوت، پایه هورمونی دارد. شما این تفاوت در دو جنس را در بازی بچهها هم میتوانید ببینید. برای درک این مطلب، اجازه دهید نگاهی به بازیهایی بیندازیم که جان آنها را در تعطیلات بچهها در زمین بازی مشاهده کرد.
خرید اینترنتی کتاب اسرار دلربایی |
راه عملی همدلی با همسر
مردها همیشه این سوال را میپرسند که، «وقتی زنها احساساتی میشوند، سعی میکنند چه کاری انجام دهند؟» زنها از این سوال گیج میشوند. وقتی مردها میگویند زنی «احساساتی» شده، در مورد شادی، لذت، طنز، بازی، علاقه، هیجان، ماجراجویی، شهوت و اشتیاق حرف نمیزنند. منظورشان عواطف مثبت نیست. مردها با زنی که اینگونه احساسات را ابراز میکند، مشکلی ندارند.
مشکل مردها با احساسات منفی مانند غم، خشم، ترس، ناامیدی، حسادت، تنهایی، شرم و ناامنی است.
اینها احساساتی هستند که بیشتر مردها ترجیح میدهند اصلا نداشته باشند، کمتر در موردش حرف بزنند یا در آن کمتر بمانند. اکثر مردها باور دارند که گفتگو درباره این احساسات، فقط مسائل را بدتر میکند. این واقعیت ندارد. اما اغلب زنها این احساس را درباره عواطفشان ندارند. اجازه بدهید صریحتر صحبت کنیم. اجازه بدهید به نکته کلیدی آخر اشاره کنیم: برای یک زن، احساسات منفی وجود ندارد. برای یک زن چیزی تحت عنوان احساساتی شدن وجود ندارد. فقط احساسات وجود دارند. برای یک زن، احساسات همانقدر طبیعی هستند که نفس کشیدن. احساسات و عواطف فرصتی برای صمیمیت هستند. ارزش تکرار دارند. آنها فرصتی برای ایجاد ارتباط عاطفی هستند و فرصتی هستند تا شما قابل اعتماد بودنتان را نشان دهید. پس برای انکه مهارت همدلی با همسر بیشتری داشته باشید لازم است خوب گوش دادن را یاد بگیرید بدنبال راه حل دادن نباشید.
نتیجهگیری
در نهایت آنکه، هر ارتباطی بین دو نفر مسائلی در پی خواهد داشت. هیچ دو نفری در همه چیز کاملا با هم موافق نیستند. هدف آن نیست که دیگری را شبیه خود کنیم. هدف آن است که درک کنید شما چه شخص منحصر به فرد، شگفت انگیز، آزاردهنده، پیچیده، خسته کننده و جذابی در رابطه با شخص دیگری هستید. آیا خسته کننده نبود اگر با یک کپی از خودتان قرار ملاقات میگذاشتید یا بدتر از آن، با او ازدواج میکردید؟ از آنجایی که نمیتوانید عین خودتان را بوجود بیاورید، پس چه کار میخواهید بکنید. شما میتوانید برای درک او تلاش کنید. وقتی شما دست از تلاش برای تغییر او به شخصی شبیه خود دست بردارید، میتوانید با شخصیت واقعی او هم آهنگ شوید. در این زمان جادوی واقعی اتفاق میافتد.
منبع:
گاتمن، جان (۱۳۹۵). اسرار دلربایی. ترجمه کامیار سنایی، مانیا خواجه. تهران. نشر نسل نواندیش.