شیوههای فرزند پروری بدون شرط
مقدمه
فرزند پروری بدون شرط اصطلاحی است که اخیراً بیشتر از زبان پرورشکاران و بالینگران میشنویم. زمانیکه از والدین میپرسم اهداف بلندمدت شما برای کودکانتان چیست و یا بهعبارت دیگر، دوست دارید فرزندانتان زمانی که بزرگ شدند چطور باشند، همه آنها اهدافی چون صداقت، مهربانی، فداکاری، تفکر عمیق، توانایی و مهارت داشتن روابط سالم با دیگران و … را ذکر میکنند.
سوال بعدی من از والدین آن است که (با فرض درستی اهداف) آیا تاکنون با خود اندیشیدهاند که آیا رفتارهایی که با کودکان خود دارند و تکنیکهایی که بهکار میبرند، آنها را به این اهداف رهنمون میکند یا خیر؟
از آنها میخواهم تا چشمان خود را ببندند و لحظاتی به رفتارهایی که با کودکان خود دارند بیندیشند و اینبار خود را در قالب کودکی تصور کنند که درمعرض این رفتارها و تکنیکها میباشد. سپس از آنها میخواهم تا حال احساس خود را بیان کنند. اکثر آنها احساساتی چون خشم، نفرت، اضطراب و ترس، گناه و عجز و ناتوانی را ذکر کردند. از آنها میپرسم آیا بهنظر آنها این احساسات میتواند کودکان را به اهداف بلندمدتی که خواهان آن هستند، برساند؟
من متقاعد شدهام بسیاری از ما در حقیقت میخواهیم فرزندانمان هنگامیکه با دوستانشان هستند تفکر کنند، دارای اعتماد بهنفس و از لحاظ اخلاقی شجاع باشند. ما امیدواریم بهخصوص هنگامیکه موضوع مسائل جنسی و موادمخدر در میان است، در برابر قلدرها و فشار همسالان مقاومت کنند. اما اگر برای ما مهم است که «کودکان قربانی عقاید دیگران» نشوند، باید «تفکر پیرامون همه عقاید از جمله عقاید بزرگسالان» را به آنها آموزش دهیم. به بیانی دیگر، اگر برای اطاعت در خانه پاداشی در نظر بگیریم، ممکن است کودکانی تربیت کنیم که هرآنچه که افراد خارج از منزل به آنها میگویند را نیز اطاعت کنند.
باربارا کلوروسو، نویسنده، خاطر نشان میسازد که
اغلب شکایت والدین از نوجوانان را میشنود که «بچه خیلی خوبی بود، رفتار خوبی داشت، بهخوبی تربیت شده بود، بهخوبی لباس میپوشید. ولی الان بهش نگاه کن!». وی پاسخ این شکایت را اینگونه میدهد: از وقتیکه بچه بوده همون طوری لباس پوشیده که شما بهش گفتید؛ طوری رفتار کرده که شما بهش گفتید؛ چیزایی رو گفته که شما ازش خواستید. الان داره به کس دیگهای گوش میکنه که بهش میگه چکار کنه … اون تغییر نکرده. اون هنوز هم داره به کس دیگهای گوش میکنه که بهش میگه چکار کنه. مسئله اینه که اون کس دیگه، شما نیستید؛ همسن و سالاش هستن.
بعضی والدین نیز بهدرستی بیان میکنند آنچهکه برایمان اهمیت دارد، کمک به کودکان برای تعیین و وصول به اهدافشان است. اگر این مطلب برای ما قابل درک و پذیرش است مجبوریم خود را آماده کنیم. زیرا آنها اهداف و ارزشهایی که با ارزشهای ما شبیه نیستند را انتخاب خواهند کرد. اما طبق تحقیقات، اگر میخواهیم فرزندانمان افرادی باشند که در جهت بهبود امور تلاش میکنند و هرچه را همانگونه که هست نپذیرند، لازم است تا دست از کنترلشان برداریم و باید و نبایدهای خود را به آنها تحمیل نکنیم و برای بهکارگیری بایدها و نبایدهای خود از تشویق، تنبیه، محرومیت یا هر تکنیک دیگری که هدفش کنترل کودک در مسیر دلخواه ماست، دست برداریم.
والدین باید بین عشقورزیدن برای آنچه کودکان انجام میدهند، یعنی فرزند پروری بدون شرط و عشقورزیدن برای آنچه آنها هستند، تمایز قائل شوند. فرزندپروری مشروط معنایش آن است که کودکان باید برای کسب محبت و عشق بهطریقی رفتار کنند که از نظر ما درست است یا مطابق با استانداردها و باید و نبایدهای ما است. فرزند پروری بدون شرط یعنی رفتار والدین و عشق آنها به کودک وابسته به اینکه کودکان چگونه رفتار میکنند یا آنها موفق هستند یا رفتار خوبی دارند، نیست.
کودکان نیاز دارند همانگونهکه هستند و برای آنچه هستند، دوست داشته شوند.
وقتی این اتفاق بیفتد، آنها میتوانند خودشان را حتی زمانی که گند میزنند و یا کاری را ناقص انجام میدهند، اساساً بهعنوان افرادی خوب قبول کنند. هنگامی که این نیاز ابتدایی برآورده شود، آنها آماده پذیرش (و کمک) دیگران خواهند بود. درغیر اینصورت آنها مداوماً نگران بهدست آوردن تایید دیگران هستند. آنها مستعد افسردگی بوده و عزت نفس اندکی دارند.
مقاله مرتبط: کودکان سرکش
گروهی از این کودکان افرادی کمال گرا میشوند که هیچ زمان احساس رضایت از خود ندارند و دائماً خود را سرزنش کرده و مورد نقد قرار میدهند (به هیچ جا نرسیدم، خاک بر سرم در مسابقه باختم، شاگرد دوم کلاس شدن هیچ ارزشی ندارد، باید اول میشدم). در هر کاری میخواهند بهترین باشند. آنها استانداردهای غیرواقعبینانهای برای خود تعریف میکنند تا شاید پس از وصول به آنها اندکی احساس رضایت از خود کنند. اما این احساس رضایت از خود دیری نمیپاید، زیرا مانند غریقی هستند که با تلاش بسیار خود را به سطح آب میرسانند و نفسی میگیرند، ولکن مجدداً با دست برداشتن از تلاش خود را در زیر آب میبینند.
گروهی دیگر از این کودکان افرادی مهر طلب میشوند که همیشه در پی راضی نگاه داشتن دیگران هستند. آنها در کودکی این پیام را دریافت کردهاند که همینگونه مورد عشق والدین خود نمیباشند، بلکه باید با اطاعت از آنها و کسب رضایت آنها عشق موردنیاز خود را از آنها دریافت کنند. آنها در بزرگسالی نیز در پی رضایت همه هستند. بهطور خلاصه، عشق ورزیدن بدون شرط چیزی است که کودکان برای رشد و نمو به آن احتیاج دارند.
چرا تنبیه، پاداش و … همگی مخالف فرزند پروری بدون شرط هستند؟
چرا تنبیه، محرومیت، دریغ کردن عشق، پاداش و همگی مخالف فرزند پروری بدون شرط هستند؟ و چرا اثرات منفی بر کودک میگذارند؟
درباره مضرات تنبیه فیزیکی کودک، والدین کمتر تردید دارند و غالب والدین (حداقل والدینی که زحمت مطالعه این مقاله را بهخود دادهاند) از آن پرهیز میکنند. تحقیقات نشان میدهد تنبیه، کودکان را پرخاشگرتر کرده و آنها را بهسمت نتایج آسیبزای متفاوتی میکشاند. اما کمتر والدی آگاه است که نکات مشترک بسیاری بین تنبیه فیزیکی و محرومیت کودک از عشق و توجه یا تکنیک وقفه (سرسنگین بودن با کودک، حرف نزدن و قهر کردن، بیتوجهی به کودک حتی برای زمانی کوتاه) وجود دارد. هردو به کودکان میگویند اگر کاری که دوست نداریم انجام دهید، کاری میکنیم که رنج ببرید تا رفتارتان را تغییر دهید. (تنها مساله باقیمانده آن است که ما چه نوع رنجی را در آنها بهوجود میآوریم: ایجاد درد فیزیکی از طریق زدن یا ایجاد درد عاطفی از طریق انزوای اجباری).
هافمن بیان میکند که در بعضی موقعیتها، دریغ کردن عشق حتی ممکن است از تنبیهات آشکارا خشن نیز بدتر باشد. او اظهار داشت: «اگرچه دریغ کردن عشق موجب تهدید فیزیکی یا مادی بالفور برای کودک نمیشود، ولکن از نظر عاطفی آسیبزنندهتر از ابراز قدرت است، زیرا موجب تهدید طرد و جدایی میشود». علاوه بر آن، درحالیکه برای والدین واضح است که دریغ کردن عشق چه زمانی به پایان میرسد، ولکن کودک ممکن است این موضوع را درک نکند، زیرا او کاملاً به والدین وابسته است و همچنین بهدلیل عدم تجربهاش درکی از زمان ندارد تا طبیعت موقتی بودن دیدگاه والدین را درک کند.
تکنیک دریغکردن عشق شاید در کوتاهمدت موفق عمل کند، ولکن
ولکن طبق تحقیقات هافمن، موتور محرک این موفقیت ایجاد احساس عمیق «اضطراب درباره احتمال از دست دادن عشق والدین» است. طبق مشاهدات روانشناسان، این شکل انضباط، مدت زمان بیشتری نسبت به سیلیزدن، کودک را در موقعیت رنج عاطفی قرار میدهد.
تنبیه فیزیکی و ایجاد درد عاطفی هردو مبتنی بر آن است که کودکان را مجبور کنیم بهنتایج رفتارشان روی خودشان بیندیشند. یعنی به این فکر کنند که چه رفتاری در آنها منجر به تنبیه و یا پاداش میشود. که البته بسیار متفاوت از آن است که کودکان را بهگونهای تربیت کنیم که درباره تاثیر رفتارشان روی دیگران بیندیشند. این ویژگی دوم است که کودکان را به اهداف بلندمدتی چون گذشت، مهربانی، خدمت به دیگران و … رهنمون میشود، نه ویژگی اول که بهواسطه آن، فرد تنها به خود میاندیشد.
طبق تحقیقات هافمن، کودکانی که توسط والدین به محرومیت و درد عاطفی دچار میشوند، هنگام تصمیمگیری در نحوه تعامل با دیگران، شرایط خاص هر موقعیت و نیازهای افراد دیگر را درنظر نمیگیرند. بلکه آنها یاد گرفتهاند برای اجتناب از ازدستدادن عشق والدین، دقیقاً آنچه به آنها گفته شده را انجام دهند. آنها بدون هیچگونه انعطافی در همهی زمانها بدون در نظر گرفتن تفاوت موقعیتها، تنها قوانین را اجرا میکنند. آنها توانایی تفکر درباره شرایط، موقعیت و نیازهای افراد دیگر را ندارند. و تنها فکر آنها از دست ندادن عشق والدین و تنبیه نشدن است.
اگر شنیدن این مطلب که تکنیکهای دریغ کردن عشق و محروم کردن از توجه آسیبزا است، شوکبرانگیز بود؛ پس باید کمربندهایتان را محکم ببندید تا نکته دیگری را نیز بگویم. تقویت مثبت (مانند پاداش، تشویق و تحسین) نیز که روش محبوب والدین و معلمان است، تفاوتی با تکنیکهای فوقالذکر ندارد! و اما چرا؟
اولین نکتهای که باید بدانید این است که
پاداش در بهبود کیفیت کار و یادگیری کاملاً بیتاثیر است. مطالعات بسیار زیادی کشف کردهاند که چه کودکان و چه بزرگسالان هنگامیکه برای انجام وظایفشان یا انجام وظایف خود به نحو بهینه، پاداش دریافت میکنند کمتر موفق عمل میکنند. در واقع، دانشمندان اولیهای که این نتیجه را کشف کردند، گیج و متعجب شدند. آنها انتظار داشتند که دادن مشوق برای عملکرد بهتر، باعث انگیزه بخشیدن به افراد برای انجام بهتر آن شود. درحالیکه بهطور مداوم خلاف آن را مشاهده میکردند. مطالعات همواره نشان دادهاند زمانیکه در کلاسهای درسی از هیچگونه پاداشی استفاده نمیشود و بهجای نمره دادن از توصیف عملکرد دانشآموز استفاده میشود- در حالیکه سایر فاکتورها یکسان باشد- تمایل دانشآموزان به یادگیری بیشتر است.
درست است! تنبیه و پاداش باعث میشود تا کودک به دستور شما عمل کند. اما هیچکدام نمیتواند در ایجاد تعهد نسبت به انجام یک وظیفه یا یک عمل، به افراد کمک کند. هیچ دلیلی برای انجام آن عمل، زمانیکه پاداش یا تنبیهی در کار نیست، وجود ندارد. برای مثال، محققین دریافتهاند کودکانیکه برای انجام عمل نیک، پاداش دریافت میکنند، احتمال کمتری دارد خودشان را افرادی خوب بدانند. در عوض، آنها تمایل دارند رفتار خودشان را به پاداش نسبت دهند. بنابراین، جاییکه پاداشی در کار نیست، کودکانی که پاداش دریافت کردهاند در مقایسه با گروهیکه در ابتدا پاداش دریافت نکردند، احتمال کمتری دارد که برای کمک کردن اقدام کنند. آنها حتی در قیاس با خودشان پیش از دریافت پاداش نیز با احتمال کمتری کمک میکنند. نکته آخر آنکه، آنها یاد گرفتهاند اقدام برای کمک به دیگری فقط برای کسب پاداش است.
مشکل تقویت مثبت چیست؟
مشکل تقویت مثبت آن است که انگیزه درونی را از بین میبرد. هرچه انگیزه بیرونی بیشتر باشد، انگیزه درونی کاهش مییابد. اما مشکل زمانی خود را بیشتر آشکار میکند که با رشد کودک، باید انگیزههای بیرونی بیشتر و بزرگتری برای او در نظر گرفت تا او همان رفتار قبل را انجام دهد. بههمین دلیل است که فرزندانی که بوسیله تقویت مثبت یا تنبیه وادار به درس خواندن شدهاند، علاقه و رغبتی به مطالعه و آگاهی ندارند و تا زمانیکه مجبور نباشند، کتاب نمیخوانند.
به کودکان برای حل یک جدول پاداش بدهید؛ آنها بعد از اتمام آزمایش، کمتر تمایل دارند سراغش بروند. در حالیکه کودکانی که چیزی دریافت نکردهاند، مستعد آن هستند که در زمانهای بیکاری به سراغش بروند.
بهنظر خبرهای بد تمامی ندارد! الفی کهن به ما میگوید آنچه در مورد پاداشهای ملموس (پول یا غذا) و سمبولیک (نمره یا ستاره) صادق است، درباره پاداشهای کلامی نیز صادق است. در بسیاری موارد، تاثیرات تحسین کودک میتواند به بدی تاثیرات دادن انواع چیزهای جالب دیگر باشد.
یافتههای محققین نشان میدهد افرادیکه برای کار خوبشان تحسین میشوند، اغلب در هفته آتی دچار لغزش میشوند. چرا؟ بخشی به این خاطر است که معنای تحسین یعنی کار بههمان خوبی انجام شود، و این ایجاد فشار میکند. بخشی هم بهخاطر آن است که علاقه مردم به آنچه انجام میدهند ممکن است کاهش یابد. (زیرا اکنون هدف اصلی کسب تحسین است). بخشی نیز بهخاطر آن است که هنگامیکه آنها شروع به فکر کردن درباره اینکه چطور آن تحسینهای مثبت را بهدست آورند میکنند، احتمال کمتری دارد که ریسک کنند؛ چیزیکه برای خلاقیت لازم است.
تقویت مثبت نتایج بهتری در کسب دستاورد ندارد. شبیه دیگر انواع پاداشها و تنبیهات، بهترین کاری که انجام میدهد تغییری موقت در رفتار کودک است. مثلاً کودکانیکه برای نوشیدن آب میوه تحسین شدند، درنهایت آن را بسیار کمتر دوست داشتند.
تحقیق نگرانکننده دیگر مطالعه درباره کودکانی بود که
اغلب توسط والدینشان برای بخشنده بودن مورد تحسین قرار میگرفتند. آنها هرروز در قیاس با کودکان دیگر تمایل کمتری برای بخشندگی نشانمیدادند، دقیقاً شبیه کودکانیکه پاداش ملموس دریافت کرده بودند. هر وقت آنها جملات «من برای این کارت به تو افتخار میکنم»، «خیلی کارت عالی بود» را میشنیدند تمایلشان به بخشندگی و کمک به دیگران اندکی کاهش مییافت. آن رفتارها دیگر بهعنوان چیزی که فی نفسه دارای ارزش است در نظرشان نبود. بلکه چیزی بود که آنها مجبور بودند برای بهدست آوردن واکنش تحسینآمیز بزرگسالان انجام دهند. در این مورد، بخشندگی فقط وسیلهای برای کسب چیزی دیگر شده بود. موارد دیگر ممکن است نقاشی، شنا یا هر چیز دیگری باشد که ما آن را تقویت مثبت میکنیم.
در سبک فرزند پروری بدون شرط والدین مراقب هستند و اغلب چیزی را که کودک انجام میدهد، توصیف میکنند و از او میخواهند به پیامدهایش بیندیشد. اما «خیلی عالیه» توصیف نیست، بلکه قضاوت است و احتمالاً کودکان پیامدهای مبهم و نگرانکنندهای از نحوه احساسمان درباره خودشان دریافت میکنند. بهجای «من عاشقت هستم»، آنچه تحسین کردن بهدیگران منتقل میکند اینست که «چون این کار را کردی من عاشقت هستم». لازم نیست حتماً با کلام این را بگوییم، همانطوریکه اغلب نیز این کار را نمیکنیم. در حالیکه در عمل آن را اظهار میکنیم، چهکه عشق و علاقه خود را تنها در شرایط خاصی نشان میدهیم. به همین ترتیب، در دریغ کردن عشق نیز والدین نیاز ندارند بگویند: «من دوستت ندارم، چون تو خوب عمل نکردی» بلکه در عمل آن را نشان میدهند. در هر دو مورد، پیام بسیار واضح و روشن منتقل میشود.
از نتایج تحسین آن است که
کودکان کمتر قادرند به دستاوردهای خودشان افتخار کنند. یا آنکه مطمئن باشند که چه چیزی حقیقتاً دستاورد است. در موارد حاد، آنها میتوانند تبدیل به انسانهایی شوند که معتاد تحسین هستند. کسانیکه حتی بهعنوان بزرگسال همچنان برای تایید اعتبار به دیگران متکی هستند. آنها پریشان و ناامید در حالیکه به یک همسر، ناظر، و یا شخصی دیگر که قدرتشان را به او محول کردهاند وابستهاند، مترصد آن هستند که دیگران به آنها بگویند کارشان را خوب انجام دادهاند.
اینکه آیا تقویت مثبت تاثیر زیانبار دارد و اگر دارد چگونه، بستگی به عوامل متفاوتی دارد. مهم است که چگونه تحسین انجام شود. نحوه جملهبندی تحسین، لحن صدا، و اینکه در حضور دیگران گفته میشود و یا بهطور خصوصی. چه کسی مورد تحسین قرار میگیرد مهم است: سن کودک، خلق و خوی او و دیگر فاکتورهای مرتبط مهم است. دلیل انجام تحسین مهم است. کودک برای انجام چه کارهایی مورد تحسین واقع میشود و هدف شما از تحسین چیست. یا اینکه کودک، هدف شما را چگونه درک میکند. تفاوت است بین آنکه شما کودکی را بهخاطر کاری که زندگی شما را آسانتر میکند تشویق کنید (مثلاً، تمیز غذا خوردن) و یا آنکه او را بهخاطر کاری که حقیقتاً چشمگیر است تحسین کنید.
تفاوت است بین آنکه کودکی را بهخاطر آنکه کورکورانه اطاعت میکند (مثلاً از یک قانون شما پیروی میکند) مورد تشویق قرار دهید و یا آنکه از یک سوال حقیقتاً متفکرانه او احساس خوشحالی کنید. فرق است بین آنکه هدفتان از تشویق، کنترل کودک و تغییر رفتار اوست یا آنکه طبق فرزند پروری بدون شرط ابراز خوشحالی خودانگیخته درباره کاری است که کودک انجام داده.
راههایی را میتوان برای کم کردن اثرات منفی تحسین پیدا کرد.
اما نکته بسیار مهم این است که حتی بهترین نوع تحسین نیز به حد استاندارد نمیرسد. به همین دلیل در ادامه به راههایی غیر از تحسین بهجای یک تحسین کمتر آسیبزا تاکید میکنم.
مشکل اصلی همه تکنیکهای ذکر شده در بالا آن است که به کودک این پیام را میدهد که: «تو مجبوری چیزهایی که من دوست دارم را انجام دهی تا من حمایتت کنم و روی خوش به تو نشان بدهم» و این یعنی محبت مشروط که مغایر با فرزند پروری بدون شرط است. محبت مشروط علت بسیاری از مشکلات فرد در بزرگسالی از جمله اضطراب، افسردگی، استفاده از موادمخدر و عدم توانایی حفظ یک رابطه سالم با همسر (فرد همیشه احساس طردشدگی از ناحیه دیگری و تنهایی دارد) خشم از والدین و احساس درماندگی و در یک کلام عزت نفس پایین است.
بعضی از والدین میپرسند: «خوب، جایگزین آن در فرزند پروری بدون شرط چیست؟». چطور میتوانیم در فرزند پروری بدون شرط بدون کنترلگری بیش از حد کودکان را هدایتکرده و برایشان محدودیت قائل شویم؟
چرا باید از کنترلگری حذر کنیم؟
اما کنترلگری چیست که لازم است ما از آن حذر کنیم؟ کنترلگری عبارت است از واداشتن کودک به انجام آنچه موردنظر و خواسته ما است. در واقع تحمیل اراده خود به کودک بدون موافقت واقعی او. بعضی والدین تلاش میکنند با اجبار فیزیکی کودکان را کنترل کنند. گروهی دیگر با ایجاد حس گناه اینکار را میکنند («بعد از همه کارهایی که برایت کردم، خوب قلبم را شکستی …»). بعضی والدین دائماً سر کودکان غر میزنند و مشغول انتقاد کردن هستند. بعضی دیگر هیچ نشانهای از آنکه با کار کودک موافق نیستند، نشان نمیدهند تا آنکه ناگهان بهطور غیرمنتظرهای منفجر میشوند. در این زمان از خط قرمزی عبور شده است- که بیش از آنکه به رفتار کودک مرتبط باشد، به خلق آن روز والد بستگی دارد- و ناگهان والد خشمگین شده و زور و اجبار بهکار میبرد.
اما نکته جالب موضوع آن است که طبق تحقیقات انجام شده، کودکانی که احتمال بیشتری دارد هرچه والدین به آنها میگویند را انجام دهند، کودکانی هستند که والدینشان بر اساس فرزند پروری بدون شرط به قدرت متکی نمیباشند و در عوض یک رابطه گرم و ایمن با آنها ایجاد کردهاند. آنها والدینی دارند که با آنها با احترام رفتار میکنند، استفاده از قدرت را به حداقل رساندهاند، و برای هر درخواستی که میکنند دلیل و توضیح ارائه میکنند. بنابراین کنترلگری نه تنها در وصول به اهداف بلندمدت به ما کمک نمیکند، بلکه در دستیابی به هدف کوتاهمدت انجام خواسته والدین نیز همیشه موفق عمل نمیکند. هرچقدر پدر و مادری بیشتر دغدغه کنترل کردن کودک را داشته باشند، در نهایت کنترل کمتری بر او خواهند داشت.
مقاله مرتبط: نقش والدین در رشد عزت نفس کودک
کنترلگری زیاد کودکان را بیمار میکند.
زمانیکه والدین بر کنترلگری مطلق تاکید میکنند، بعضی کودکان بیش از حد گوش بفرمان و بله- قربانگو میشوند و بعضی دیگر بیش از حد خیره چشم شده و با هر چیزی سر ستیز و مخالفت دارند. بنابراین باید بدانیم زمانیکه با کنترلگری قصد تحمیل ارادهمان را داریم، همانگونهکه نانسی ساملین بیان میکند: «حتی وقتی که ما میبریم، در واقع میبازیم». یعنی حتی اگر در ظاهر موفق شویم کودک را وادار کنیم رفتار مطلوب موردنظرمان را نشان دهد، ولکن خود را از اهداف بلندمدتمان دور کردهایم. ما در رابطه با فرزندمان، یا هردو برنده و یا هردو بازنده هستیم. اگر کودک ما در رابطه با ما احساس باختن (غم، خشم، ترس و اضطراب) دارد، پس ناگزیر ما نیز باختهایم.
کنترلگری به کودکان میآموزد در برخورد با مشکلات باید از زور و قدرت استفاده کنند. کنترلگری که والدین در مورد آنها بهکار میبرند، آنها در مدرسه یا زمین بازی درباره دوستان خود عیناً تکرار میکنند. مطالعات نشان میدهد کودکانی که توسط والدین کنترلگر پرورش یافتهاند، حتی کودکان سه ساله، احتمال زیادی دارد که با کودکان هم سن خود با خشونت و نامحترمانه برخورد کنند. کنترلگری در عین حال به کودک میآموزد که بدور از چشم منبع قدرت میتواند آن کار را انجام دهد و تنها موضوع بازدارنده آن است که گیر نیفتد.
راهحل جایگزین برای کنترلگری چه میباشد؟
و اما راهحل جایگزین! طبق دیدگاه الفی کهن روش انجام دادن-همراه با (در فرزند پروری بدون شرط ) که باید جایگزین روش انجام دادن-برای شود، عبارت از آنست که والدین بهجای تصمیمگیری برای کودکان، همراهشان شده و از تصمیمات آنها حمایت کنند. در این روش هر تصمیمی با مشارکت کودک صورت میپذیرد و مشورت، اصل اساسیاش است. بنابراین در این روش هیچ پیشنهاد از پیش مشخصی برای نحوه رفتار با کودک نمیتوان داد. جمله «وقتی کودک شما میگوید الف، باید در موقعیت ب قرار بگیرید و با تن صدای ج جمله … را بگویید»، هم توهین به والدین و هم به کودکان است.
تربیت کودک مانند پختن غذا نیست که تنها لازم باشد از دستورالعمل یک متخصص پیروی کنید. بلکه تنها اصول کلی وجود دارد که میتواند راهگشای والدین باشد. شما باید فکر کنید آیا این باورها منطقی است؟ و اگر منطقی است، چگونه ممکن است درباره پرورش فرزندتان بهکار آید.
لازم بهذکر است که فرزند پروری بدون شرط مسیری هموار و ساده نیست و مستلزم تلاش روزافزون والدین و صبوریشان است. والدین نباید این اصول در فرزند پروری بدون شرط را با این انگیزه بکار برند که کودکان آنچه را آنها میخواهند انجام میدهند، بلکه بکار بستن این اصول در فرزند پروری بدون شرط باید با تغییر در هدفشان نیز همراه باشد. یعنی سوال اصلی والدین نباید «چطور کاری کنم که کودکم آنچه میگویم انجام دهد» باشد، بلکه والدین باید بپرسند: «کودکم به چه چیزی نیاز دارد و چگونه میتوانم این نیازها را برطرف کنم؟»
از طرفی باید آگاه بود که لازم نیست خواستههای کودک همیشه محقق شود، ولی میتواند همیشه موردنظر باشد و نباید هرگز از آنها غفلت شود. خیلی مهم است که کودک را شخصی ببینیم که دیدگاهی منحصر بهفرد، ترسها و نگرانیهایی حقیقی که همراه با نوعی متفاوت از استدلال است دارد (که لزوماً موردپسند ما نیست).
اصول فرزند پروری بدون شرط چه میباشند؟
۱. تفکر کنید
والدین خوب حاضرند به رفتار و کردار خود بیندیشند. من نمیگویم که شما با احساس گناه و عدم کفایت ذهنتان را درگیر کنید. این کار انتقاد بیش از حد از خود است که هیچ نفعی نیز ندارد. اما اکثر ما از بازنگری و صرف وقت درباره نحوه رفتار با کودکانمان بهجهت آنکه فردا والدین بهتری نسبت به امروز باشیم، نفع میبریم.
سعی کنید بفهمید چه چیزی سبک فرزندپروری شما را شکل میدهد. آیا سبک شما طبق اصول فرزندپروری مشروط است یا فرزند پروری بدون شرط . هرچه با خودتان صریحتر باشید، بهتر میفهمید که چطور نیازها و تجربیات خودتان بر نحوه رفتار با کودکتان تاثیر میگذارد. (بهطور مثال، چه چیزی شما را بسیار عصبانی میکند و چرا). در اینصورت احتمال اصلاح کردن نیز بیشتر میشود. برای مثال، موضوعاتی که باعث عصبانی شدن بعضی افراد از کودکانشان میشود، ممکن است یادآور چیزهای نامطلوبی درباره خودشان باشد. همانطورکه پیت هین شاعر دانمارکی میگوید: «خطاهایی که بهیچوجه نمیتوانیم در دیگران تحمل کنیم، در واقع متعلق به خودمان هستند.»
بهطور خلاصه: درباره انگیزههای خود روراست باشید. نسبت به نشانههایی که میگوید شما در تعامل با کودکان خود بهسمت سبک کنترلگری کشیده شدهاید، گوش بزنگ باشید.
۲. در درخواستهای خود بازنگری کنید
در بسیاری از مواقع شاید مشکل نه در سرکش و نافرمان بودن کودک، بلکه در درخواست شما باشد. غالب کتابهای روانشناسی مملو از تکنیکهایی (تنبیه، محروم کردن، تهدید، دریغ کردن عشق، پاداش) است که چطور کودکان را واداریم تا خواسته ما را برآورده کنند. ولی کمتر طبق سبک فرزند پروری بدون شرط از والدین میخواهد به درخواستهای خود بیندیشند. آیا این درخواست من با سن و سال کودک مطابقت دارد؟ آیا این درخواستم بیشتر نیاز من است یا نیاز کودک؟ مثلاً باید برای خود روشن کنیم که اصرار ما به کودک بر یادگیری پیانو، برای کودک است یا برای خودمان. بسیاری از درخواستهای ما، آرزوهای برآورده نشدهایست که میخواهیم آن را از طریق کودکمان برآورده کنیم. درحالیکه باید بدانیم اینها خواستههای ما میباشد و نه لزوماً خواستههای کودک ما.
نکته اصلی آن است که پیش از آنکه بهدنبال روشهایی برای اجبار کودک به انجام آنچه به آنها میگوییم باشیم، بهتر است به خودمان زمان بدهیم و دوباره درباره ارزش و ضرورت خواستههای خود بیندیشیم.
۳. بر اهداف بلندمدت تمرکز کنید
در این اصل از فرزند پروری بدون شرط اهداف بلندمدت مانند تابلوهایی میباشد که مسیر را برای ما روشن میسازد. اگر اهداف بلندمدت ما صداقت و مهربانی، تفکر عمیق و حفظ روابط سالم با دیگران و … است، باید از خود سوال کنید آیا تکنیکهای دریغ کردن عشق، تنبیه، پاداش و تحسین من را به این اهداف میرساند؟ در واقع هر کاری که شما بهطور معمول با کودکان خود انجام میدهید، باید در سایه اهداف بلندمدتتان ارزیابی شود. اینکه کودکتان ظرف شیر خود را میریزد، عصبانی میشود یا فراموش میکند تکالیفش را انجام دهد، به اندازه کارهایی که شما انجام میدهید تا او فردی مسئول و مهربان شود، دارای اهمیت نیست.
۴. برای ارتباط اولویت قائل شوید
در فرزند پروری بدون شرط داشتن یک رابطه خوب و صمیمانه با کودک بسیار مهم است. زمانیکه کودکان به اندازه کافی در کنار ما احساس امنیت میکنند تا دلایل کار غلطشان را توضیح دهند، حل کردن مشکلات و رفتارهای نادرست آسانتر است. احتمال زیادی دارد که کودکان هنگامی که توی دردسر افتادهاند، برای مشورت به ما رجوع کنند. همچنین زمانیکه قدرت انتخاب برای با ما بودن دارند احتمال بیشتری دارد که بخواهند با ما وقت صرف کنند. علاوه بر آن، وقتی آنها میدانند که میتوانند به ما اعتماد کنند، احتمال بیشتری دارد اگر اهمیت آن را گوشزد کنیم، آنچه که از آنها میخواهیم را انجام دهند.
البته یک رابطه محکم و مبتنی بر عشق به این دلیل اولویت ندارد که مفید است. بلکه در فرزند پروری بدون شرط خود فینفسه هدف است و وسیلهای برای وصول به چیز دیگری نیست. به همین دلیل است که لازم است از خود سوال کنیم آیا ارزش دارد ارتباط خود را بهخاطر خواباندن نوزاد در شب، و یا استفاده یک نوباوه از گارشو و یا تذکر به کودک درباره رفتارش بهخطر بیاندازیم. زمانهایی هست که مجبوریم بهجهت انجام کاری درست وارد عمل شویم و کودک را از انجام کاری بازداریم و باعث شویم کودک از دستمان برنجد. اما پیش از آنکه ما از این رفتارهای کنترلگرانه بهره جوییم و کودک را ناشاد سازیم و همچنین پیش از آنکه هر کاری کنیم که میتواند یک شرط در عشق ورزیدن ما محسوب شود، بایستی کاملاً مطمئن شویم که این شرط ارزشش را دارد.
۵. نگاه خود را تغییر دهید، تنها رفتار خود را تغییر ندهید
در فرزند پروری بدون شرط کافی نیست که تنها رفتارمان با کودک را تغییر دهیم، مثلاً او را تنبیه نکنیم. لازم است دیدگاه خود را نیز تغییر دهیم. وقتی کودکی کار نادرستی انجام میدهد، والدین مشروط احتمالاً آن را بهعنوان یک تخلف در نظر میگیرند و تخلف طبیعتاً پیامدی بهدنبال خواهد داشت. والدین نامشروط مستعد آن هستند که همین عمل را بهعنوان مشکلی که باید حل شود در نظر بگیرند، فرصتی برای آموزش و نه رنجاندن کودک. پذیرش رفتار کودکان بهعنوان «لحظه آموزش» از ما دعوت میکند تا آنها را در فرایند حل مسئله دخیل کنیم که احتمالاً موثرتر نیز میباشد. تلاش کنید تا به کودک کمک کنید اثرات اعمال خود و اینکه چگونه این اعمال میتوانند به احساسات سایر افراد لطمه بزنند یا زندگی آنها را دشوارتر کنند، را درک کنند. از کودک میخواهیم به راههای بهتر شدن اوضاع، جبران، جایگزینی، خاتمه دادن یا عذرخواهی بسته به موقعیت بیاندیشد.
۶. احترام بگذارید
در فرزند پروری بدون شرط احترام به کودک یک اصل است. کودکان زمانیکه مورد احترام قرار گیرند، احتمال بیشتری دارد که به دیگران (از جمله شما) احترام بگذارند. حتی والدینی که آشکارا به کودکان خود عشق میورزند نیز همیشه به کودکان احترام نمیگذارند. از جمله سخنان نیشدار و متلک میگویند. به خواستههای آنها بیتوجهی میکنند و احساسات خشم و ترس آنها را نادیده میگیرند. آنها وسط حرف کودکشان بهگونهای میپرند که هیچگاه این کار را با یک بزرگسال انجام نمیدهند. خود کودک وقتی این کار را با آنها انجام میدهد، آنها خشمگین میشوند.
معنای دیگر احترام آن است که آگاه باشیم کودکان در بعضی موضوعات از ما آگاهتر هستند. گاهی اوقات کودکان بهتر از والدین میدانند چه زمانی گرسنه یا خوابآلودهاند. آنها درباره ویژگیهای دوستانشان، آرزوها و اهداف خود، چگونگی رفتار معلمهایشان با آنها، نیازها و امیال بدنشان، آنکه عاشق چه کسی هستند، برای چه چیزی ارزش قائلند و برای چه چیزی ارزش قائل نیستند، بیشتر آگاهند. درهر صورت همیشه نمیتوانیم تصور کنیم که چون ما بالغتر هستیم، لزوماً بینش بیشتری نسبت به کودکانمان داریم تا آنها نسبت به خودشان.
بنابراین توهینآمیز است که یک والد به کودک بگوید که او چه احساسی دارد. مثلاً در پاسخ به کودکی که نسبت به برادرش اظهار نفرت میکند، مادر میگوید: «چرا اینطوری میگی؟ من میدونم که از برادرت نفرت نداری!». فارغ از آنکه این حرف کمکی به موقعیت نمیکند، کودک چنین پاسخهایی را بهعنوان پذیرش شرطی درک میکند. کودک ممکن است باور کند که احساسات او مهم نیستند، و داشتن چنین احساساتی صحیح نیست. و او تنها در صورتی دوست داشته میشود که درباره چیزهایی که مادر فکر میکند باعث تاسف است، متاسف باشد.
۷. خود حقیقیتان باشید
ما نباید سعی کنیم خود را فرابشری نشان دهیم. ما نباید پشت نقش پدری و مادری پنهان شویم، تا حدیکه بشری بودنمان (یا ارتباط انسانیمان با آنها) ناپدید شود. مردمان واقعی نیازهای مختص خود را دارند، از بعضی چیزها لذت میبرند و از بعضی دیگر نفرت دارند. کودکان لازم است اینها را بدانند. مردمان واقعی بعضی اوقات متلاطم، پریشان و خسته میشوند. آنها همیشه مطمئن نیستند چه کاری را باید انجام داد. بعضی وقتها بدون فکر چیزی میگویند و بعد پشیمان میشوند. ما نباید بیش از آنکه هستیم تظاهر به شایستگی و توانایی کنیم. وقتی گند میزنیم، باید به آن اعتراف کنیم. «میدونی عزیزم چی شده؟ دارم به چیزیکه دیشب بهت گفتم فکر میکنم، به این نتیجه رسیدم که احتمالاً اشتباه کردم.»
لازم است هر از گاهی از کودک خود معذرت خواهی کنیم. این کار تصویر والد کامل را از شما دور میکند و یادآوری میکند که شما نیز جایزالخطا هستید. در واقع این کار به آنها نشان میدهد که میشود به اشتباه اعتراف کرد (به خود و یا به دیگران). همچنین بعضی وقتها ما مرتکب اشتباه میشویم، بدون آنکه شخصیتمان را زیر سوال ببریم و یا احساس ناشایستگی کنیم.
۸. کم بگویید و زیاد بشنوید
در باور فرزند پروری بدون شرط اگر گفتگو با کودکانمان درباره کار غلطی که انجام دادهاند نتیجه مورد انتظار ما را بهبار نمیآورد، دلیلش آن نیست که لازم است شکل شدیدتری از نظم را بهکار ببریم. شاید دلیلش آن است که در اکثر گفتگو، ما سخن گفتیم. شاید ما آنقدر درگیر تلاش برای گفتن نقطه نظرات خود بودیم که حقیقتاً نقطه نظرات آنها را نشنیدیم. یک والد خوب بودن، بیشتر شنیدن است تا توضیح دادن.
بهعنوان یک قانون در فرزند پروری بدون شرط اولویت اولمان آن است که درک کنیم منبع مشکل چیست تا بدین ترتیب نیاز کودک را تشخیص بدهیم. برای این کار لازم است هنر خوب گوش کردن را فرابگیریم. گاهی اوقات رفتارهای مشکلساز دلیلش ویژگیهای خاص یک کودک و یا موقعیت است. وقتی کودکان بهدلیل کم سن بودن نمیتوانند این دلایل را توضیح دهند- یا در بعضی موارد حتی درک کنند- ما مجبوریم با کنار هم قرار دادن نشانههایی که ممکن است به ما کمک کند، از آنچه در حال وقوع است آگاه شویم.
الفی کهن میگوید:
زمانیکه پسرم اسا در سومین سالگرد تولدش بدخو شده و به ما میچسبید، متوجه شدیم که احتمالاً این موضوع با رفتن پرستارش که از زمان تولد از او مراقبت میکرد مرتبط است. نه تنها او برای پرستارش اندوهگین بود، بلکه با خودش فکر میکرد که آیا معنای این رفتن آن است که مامان و بابا هم ممکن است یک روز ناپدید شوند. کار عبثی است اگر از او بخواهیم که هیاهو براه نیندارد.
وقتی کودکان آنقدر بزرگ شدهاند که به ما بگویند چرا خوشحال یا عصبانی هستند، سوال بعدی که پیش میآید آن است که آیا آنها آنقدر احساس امنیت میکنند که به ما بگویند. وظیفه ما آن است که این احساس امنیت را ایجاد کنیم. به آنها بدون قضاوت گوش بدهیم. به آنها اطمینان بدهیم برای گفتن آنچه انجام دادهاند دچار دردسر نمیشوند و کسی آنها را بهخاطر احساسشان سرزنش نمیکند.
بهجای حرف زدن باید سوالات مناسبی بیابیم که فرزندمان تشویق به صحبت شود. سوالات ما نباید جنبه تفتیش و بازرسی داشته باشد و در عین حال نباید شکل قضاوت بهخود بگیرد. بلکه باید این احساس را به او بدهد که منبع مطمئن، امن و حمایتگری برای گفتگو در اختیار دارد.
مقاله مرتبط: پدیده بولیزم یا زورگویی
۹. سن و سال کودک را در نظر بگیرید
والدین کنترلگر از کودکان خود انتظارات بالای غیرواقعی دارند. بخشی از آن بهخاطر آن است که آنها درک نمیکنند چقدر این انتظارات غیرواقعی است. اینگونه والدین ممکن است یک کودک نوباوه را برای کاری که گفته است انجام میدهد و انجام نداده، تنبیه کنند. یا از یک کودک پیشدبستانی انتظار دارند در کل طول مدت شام خانوادگی آرام بنشیند. حقیقت آن است که کودکان کم سن و سال نمیتوانند به قولی که دادهاند، متعهد بمانند. چنین انتظاری از آنها مانند آنست که چیزی را از کودک انتظار داشته باشیم که از نظر رشدی نامناسب است. همچنین بسیار غیرواقعی است که از کودک انتظار داشته باشیم برای مدت طولانی ساکت و بیحرکت بماند. خیلی طبیعی است اگر بیقرار باشند، بلند صحبت کنند یا فراموش کنند باطری اسباببازی را خاموش کنند و با کوچکترین تغییری در محیط به جنب و جوش بیفتند.
ما باید انتظارات خود را با آنچه کودکان قادر به انجامش هستند، هماهنگ کنیم.
۱۰. بهترین انگیزه ممکن مطابق با حقایق را به کودک نسبت بدهید
این جمله از نویسنده و پرورشکار، نل نادینگز، یکی از خردمندانهترین اندرزهاییست که تا بهحال شنیدهام. این جمله از دو حقیقت سرچشمه میگیرد. اول: ما معمولاً بهطور قطعی نمیدانیم چرا کودک عمل خاصی را انجام داده است. دوم: باور ما درباره دلایل رفتار او باعث ایجاد پیشگویی خودکامبخش میشود. اگر فرض کنیم که رفتار نادرست کودک از یک انگیزه شیطانی ناشی شده تا باعث اذیت و آزار شود یا به این دلیل است که از تنبیه فرار کند- یا آنکه ما کارش را به طبیعت بد و دردسرسازش نسبت دهیم- او احتمالاً همان چیزی میشود که دقیقاً از آن میترسیم. کودکان درباره انگیزههایشان یک تئوری میسازند که بخشی از آن ناشی از فرضیات ما درباره انگیزههایشان است و براساس این تئوری رفتار میکنند. «تو فکر میکنی که من فرد کاملاً بدی هستم و نیاز است که همیشه کنترل شوم. خوب! حالا به من نگاه کن همانطورکه فکر میکنی رفتار میکنم.»
بعضی وقتها در کارگاه آموزشی خود از شرکتکنندگان میخواهم یک واقعه را از دوران کودکیشان بهخاطر بیاورند که کار غلطی انجام دادند- یا اینکه متهم به انجام کار غلطی شدند. از آنها میخواهم تا جای ممکن جزییات این واقعه را بهخاطر بیاورند: به آنها چه گفته شد یا چه رفتاری توسط افراد بزرگتر با آنها شد و نتیجهاش چه شد. حقیتی که من را شوکه کرد آن است که چقدر داستانهای افراد درباره معلم و یا والدی که همه حقایق را در دست نداشته، ولی سریع بهسراغ این فرض رفت که حتماً آنها کار بدی انجام دادهاند، در حالیکه حقیقت نداشت، شایع است.
حتی اگر والدین این را بلند نگویند،
ولی در دل باور داشته باشند که این کار، کار کودکشان است، زیرا او خرابکار، خنگ و بد است، روی کودک تاثیرش را خواهد گذاشت. تنها انتساباتی که به زبان میآوریم نمیباشد که اهمیت دارد، بلکه آنچه در ذهن خود میپرورانیم نیز دارای اهمیت است.
خبر خوب آن است که ما میتوانیم یک چرخه سالم را بهجای یک چرخه معیوب ایجاد کنیم. اگر هیچگونه شاهد متضاد محکمی نداریم، چرا فرض نکنیم یک توضیح بیضرر برای آنچه اتفاق افتاده است وجود دارد؟ شاید آنچه یک رفتار حساب شده خشونتآمیز بهنظر میرسد، در واقع یک اتفاق باشد. شاید آنچه بهظاهر دزدی میرسد، اصلا اینطور نباشد. ما میتوانیم با رفتار کردن با کودکان بهنحوی که گویی آنها توسط ارزشهای متعالی برانگیخته شدهاند، حقیقتاً این ارزشها را در آنها ایجاد کنیم. در نتیجه آنها آنچه بهترین برایشان است را باور میکنند و براساس اعتماد ما به خودشان زندگی میکنند.
۱۱. در مواقع غیرضروری نه نگویید
حقیقت آن است که اکثر والدین بهطور مداوم نه میگویند. طبق مطالعات توصیفی، بالاخص کودکان کمسنتر دقیقاً هر چند دقیقه از کارهایی که میخواهند انجام دهند باز داشته میشوند یا مجبور به کاری میشوند که تمایلی به آن ندارند (اگر باور ندارید، آنچه را در طول یک روز در خانهتان اتفاق میافتد زیر نظر بگیرید). البته که هیچ پدر و مادر مسئولی از چنین مداخلاتی شانه خالی نمیکند. اما این پرسش از خود که آیا ما بیش از حد چنین کاری نمیکنیم، ارزشمند است.
بعضی وقتها ما به بهانه امنیت، نه گفتن خود را توجیه میکنیم. ممکن است از کودکان بخواهیم کارهایی که حقیقتاً بیخطر است را متوقف کنند. یا ممکن است بطور اتوماتیک وقتی چیزی غیرمتداول را پیشنهاد میکنند، نه بگوییم. ما گاهی انجام کاری را تنها به این دلیل که برای ما سخت است، به کودک اجازه نمیدهیم.
در فرزند پروری بدون شرط پیشفرض پاسخ ما باید بله باشد و برای نه گفتن و همراهی نکردن و یا مداخله بیجا و ممنوع کردن آنچه کودک پیشنهاد کرده، نیازمند دلیل خوب هستید. البته این سوال پیش میآید که چه چیزی یک دلیل خوب را میسازد و این یک راه معقول برای ورود کردن به موضوع است، بالاخص اگر ما عادت به رد کردن درخواستها داشته باشیم. وقتی بیجهت و به تعداد زیاد نه میگوییم، کودک در جاییکه واقعاً مهم و ضروری است به ما گوش نمیدهد. حتی در مواقع حیاتی نیز لازم است دلایل تصمیم خود را برای کودک بهطور واضح شرح دهیم. نباید برای مسائل کوچک حد و حدود تعیین کنید تا انرژی لازم برای مواجهه در موقعیتهای مهم را داشته باشید.
۱۲. غیرمنعطف نباشید
در این اصل از فرزند پروری بدون شرط در موقعیتهای خاص از قوانین چشمپوشی کنید. گاهی وقتها زمان همیشگی خواب را فراموش کنید، ممنوعیت غذا خوردن در اتاق پذیرایی را تحت شرایطی بهحال تعلیق درآورید. برای کودکتان روشن کنید که این اجازه شما یک استثناء است، چیزیکه نباید زمانهای دیگر از شما انتظار داشته باشند. اما اجازه ندهید ترس آنکه این کار عادتشان شود، مانع انعطافپذیر بودن شما شود.
۱۳. تلاش کنید تا مسائل را از دید کودک نگاه کنید
«درک دیدگاه کودک» در فرزند پروری بدون شرط به والدین کمک میکند تا درباره نیازهای کودکان خود آگاهی بیشتری کسب کنند و با مسائل راحتتر و بهتر برخورد کنند. هنگامیکه از خودمان میپرسیم: «در این شرایط من چه احساسی میداشتم؟» ارتکاب دوباره بسیاری از رفتارها برایمان دشوار میشود.
در سال ۱۹۹۷ دو تحقیق انجام شد. یکی از آنها دریافت والدینی که بهتر قادر بودند افکار و احساسات نوجوان خود را در هنگام عدم توافق درک کنند، در نهایت تضاد کمتری با نوجوان خود داشتند یا حداقل نتیجه رضایتبخشتری از اختلاف بهوقوع میپیوست. تحقیق دیگر روی خانوادههای امریکایی دارای کودکان نوپا انجام شد. و معلوم شد والدینی که قادر بودند نقطهنظرات کودک را بپذیرند، نتیجتا نسبت به نیازهای کودکان بیشتر پاسخگو بودند. پاسخگو بودن بیشتر والدین بهنوبه خود احتمال پذیرش ارزشهای والدین توسط کودک را بالا برده و منجر به آن میشد که کودکان به درخواستهای والدین، بیشتر پاسخ مثبت بدهند.
۱۴. عجله نداشته باشید
والدین زمانی که وقت تنگ است، همانند زمانی که در اجتماع هستند، کنترلگری بیشتری میکنند. زمانی که وقت کافی دارید، به آرامی مشخص کنید که کجای برنامه زمانیتان را میتوانید تغییر دهید تا احتمال فشار آوردن بر کودک را برای آنکه عجله کند، کاهش دهید. چه میشود اگر ما پانزده دقیقه زودتر از خواب بیدار شویم؟ چه میشود اگر ما پنجشنبه به فروشگاه مواد غذایی برویم؟ چه میشود اگر زمان حمام گرفتن را تغییر دهیم؟ اجتناب از انجام کارها در زمان کوتاه با این هدف که به کودکان اجازه بدهیم احساس تعجیل نکنند تا از کودکی خود لذت ببرند، خیلی آسانتر از چیزی است که فکر میکنید.
مزیت دیگر این کار آن است که به شما فرصت میدهد تا منتظر کودکی که مخالفت و پافشاری میکند، بمانید و او را با تهدید و یا تحمیل اراده خودتان مجبور نکنید.
الفی کهن از روشهایی نام میبرد که به والدین کمک میکند فرزند پروری بدون شرط را جایگزین فرزندپروری مشروط کنند. فرزندپروری مشروط بر اساس الگوی انجام دادن-برای میباشد، در حالیکه فرزند پروری بدون شرط طبق اصل انجام دادن–همراه با است. بر این اساس در فرزندپروری مشروط والد تلاش دارد خواستهها و تصمیمات خود را (که آنها را درست و غیرقابل مذاکره میداند) درباره کودک با بهکارگیری تکنیکهای متفاوتی چون تنبیه، پاداش، دریغ کردن عشق و محبت، تحسین و … اعمال کند. درحالیکه در فرزند پروری بدون شرط تصمیمات همراه با کودک اتخاذ میگردند و کودکان نقش فعالی در زندگی خود دارند.
مقاله مرتبط: رشد اخلاقی از نظر الفی کهن
برخی روشهای فرزند پروری بدون شرط
۱. تعداد، حیطه و شدت انتقادهای خود را کم کنید
زبانتان را گاز بگیرید و بسیاری از اعتراضهای خود را قورت دهید. چرا که واکنشهای منفی مکرر اثربخش نیستند. اگر کودکان احساس کنند خشنود ساختن ما امری غیرممکن است، از تلاش برای خشنود ساختن ما منصرف میشوند. انتخابی بودن آنچه که بدان اعتراض میکنیم یا از آن ممانعت بهعمل میآوریم، سبب میشود «نه» گفتن به مواردی محدود شود که واقعاً مجبور به نه گفتن هستیم.
بهجای اینکه به کودک متذکر شوید که مشکل دارد («شما در قبال افراد، رفتار خیلی بدی داری»)، بهطور واضح مشخص کنید که کدام رفتارش مدنظرتان است. («هنگامیکه داشتی با خواهرت صحبت میکردی، صدایت واقعاً نامهربانانه بود»).
علاوه بر کاهش تعداد انتقادات لازم است شدت آن را نیز کاهش دهیم. در عین حال که اطمینان حاصل میکنید پیامتان را منتقل میکنید، تا سر حد امکان ملایمت به کار ببرید. حتی هنگامیکه به نظر میرسد کودکان به ما گوش فرا نمیدهند، آنها بیشتر واکنشهای منفی ما را جذب میکنند. و بسیار بیش از آنچه نشان میدهند، عمیقاً تحتتاثیر قرار میگیرند. در حقیقت، هنگامیکه رویکردمان چندان سختگیرانه نیست، ممکن است تاثیر بیشتری داشته باشیم.
۲. حفظ خلق و خوی خوش
بعضی والدین ذاتاً خوشخلقتر هستند. اما میتوان با تمرین کردن تلاش کرد تا لحظاتی که در کنار فرزندانمان هستیم لحظات شیرینتری را برایشان ایجاد کنیم. اگر فرزندانمان بدانند از دیدن آنها خوشحال میشویم، این امر نقطهی آغازی برای انتقال چیزی شبیه پذیرش نامشروط است. از سوی دیگر، اگر آنها اغلب از طرف ما احساس قضاوت منفی داشته باشند – ترشرویی (که آنها ممکن است به اشتباه خود را مقصر آن بدانند)؛ چشم برگرداندن، آه سوزناک کشیدن – این میتواند بسیار برخلاف دوست داشتن نامشروط باشد.
بسیاری از اوقات کودکان با مخالفت با ما و سرکشی قصد دارند محبت ما را مورد آزمون قرار دهند. ما در واکنش، بهطور قاطع باید سعی کنیم در دام آنها نیفتیم. ما باید به آنها اطمینان خاطر دهیم: «مهم نیست که چه کار میکنی، مهم نیست که من چقدر ناامید میشوم، من هرگز، هرگز، هرگز دست از دوست داشتن تو بر نمیدارم». کودک باید احساس کند که همواره مورد تایید و پذیرش شما میباشد. این وضعیت سبب «بروز بهترین عواطف آنها» میشود و از این رو «فضا و حمایت برای تفکر و پرداختن بهعمل اخلاقی جبران» را برای آنها فراهم میسازد؛ یعنی تفکر درباره آنکه چطور کار غلط خود را جبران کنند.
۳. بدون بهانه به آنها محبت کنید
درحالیکه میتوان کودکان را با چیزهای زیادی لوس کرد، اما نمیتوان آنها را با عشق (نامشروط) زیاد لوس کرد. همانطور که یک مولف اشاره کرده است، مشکل کودکانی که آنها را لوس میدانیم آن است که آنها «مقدار زیادی از آنچه خواستهاند و مقدار کمی از آنچه نیاز داشتهاند، دریافت کردهاند». بنابراین بدون محدودیت، بدون استثناء و بدون بهانه به آنها محبت کنید (که به آن نیاز دارند). صرفنظر از خلق و خو یا شرایط تا جاییکه میتوانید به آنها توجه کنید. اجازه دهید بدانند از بودن با آنها خوشحالید و بدون توجه به هر آنچه رخ میدهد، به آنها اهمیت میدهید.
هنگامیکه هدیهای به کودکان میدهیم، این کار باید بدون هیچ دلیلی باشد. هدایا نباید هرگز بهعنوان مشوقی برای رفتار خوب، گرفتن نمرات خوب یا انجام هرچیز دیگری ارائه شوند.
۴. بهجای قضاوت و ارزیابی، موقعیت را توصیف کرده و سوال مطرح کنید.
در فرزند پروری بدون شرط بهسادگی میتوانید درباره آنچه که دیدهاید بازخورد بدهید. اگر کودک کاری غمخوارانه یا سخاوتمندانه انجام داد، میتوانید بهآرامی توجهاش را بهتاثیر عملش بر سایر افراد جلب کنید. این امر بهکلی با تحسینکردن که تاکیدش بر چگونگی احساستان درباره آنچه از او میبینید و میشنوید است، متفاوت است. میتوانیم بهسادگی آنچه که دیدهایم را بیان کنیم. و به کودک اجازه بدهیم خودش تصمیم بگیرد که چه احساسی درباره آن میخواهد داشته باشد. (بهجای اینکه به او بگوییم آن کار چطور بوده است). یک عبارت ساده و عاری از ارزیابی به کودک اجازه میدهد بداند که شما متوجه بودهاید.
در نهایت پرسشها حتی از توصیفات نیز بهترند. بهجای آنکه فکرتان را درباره کاری که او انجام داده بیان کنید، طبق اصول فرزندپروری نامشروط از او بپرسید درباره کارش چه فکر میکند. این کار به احتمال زیاد میتواند منجر بهترویج بازتاب دادن شود و به این موضوع پرداخته شود که چرا اقدام به یک روش میتواند از روش دیگر بهتر باشد. پرسشهایی که شما درباره آنچه که او نوشته، کشیده یا ساخته از او میپرسید، وی را به تفکر درباره این موضوع سوق میدهد که در انجام چه کاری موفق بوده و چگونه آن را انجام داده است. این امر میتواند به پیشرفت بیشتر و تحریک علاقهاش به خود کار بیانجامد.
نکته مهم آن است که بهمحض اینکه به قضاوت میپردازیم، آنها شروع به متوقف کردن تفکر درباره آنچه که انجام دادهاند میکنند.
اینگونه نگویید: (فرزندپروری مشروط) | اینگونه بگویید: (فرزند پروری بدون شرط) |
من این روشی که انجام میدهی را دوست دارم. | چیزی نگویید (تنها توجه نشان دهید). |
خیلی نقاشی زیبایی است! من آنها را خیلی دوست دارم. | بهجای ارزیابی آنچه میبینید، آن را توصیف کنید. |
تو یک یاریرسان واقعی هستی. | تاثیر رفتارش را روی دیگران توضیح میدهید: «میز را برای من چیدی! این باعث شد کارم راحتتر بشه برای آشپزی». |
خیلی انشای خوبی نوشتی. | از او بخواهید تفکر کند: «چطور به این نتیجه رسیدی که برای جلبنظر خواننده، اینطور شروع کنی؟» |
مایکل! کار عالی کردی که به دوستت هم دادی. | بهجای قضاوت، سوال کنید: «چی شد تصمیم گرفتی شکلاتت را به آلبرت بدهی؟ در حالیکه مجبور نبودی!» |
۵. اجازه دهید کودکان برای زندگیشان تصمیمگیری کنند.
در بحث فرزند پروری بدون شرط دلیل ابتدایی اخلاقی این است: همه مردم باید روی زندگی خود کنترل داشته باشند. البته که در مورد کودکان محدودیتهایی برای میزان و چگونگی کنترل وجود دارد. بالاخص زمانی که آنها کم سن هستند، چیزهای بسیاری را باید مدنظر قرار داد. اما این اصل کلی را نفی نمیکند. باور من آن است که پیش فرض ما باید مجاز دانستن بچهها به تصمیمگیری درباره موضوعاتی که برایشان مهم است باشد، بجز مواقعی که ما دلیل قانع کنندهای برای چشمپوشی از این حق داریم.
در واقع در فرزند پروری بدون شرط عمل انتخاب کردن اهمیت بیشتری نسبت به آنچه انتخاب میکنیم دارد. زمانی که والدین بر وسوسه کنترلگری خود غلبه کرده و راه دیگری را اتخاذ میکنند تا به کودکان کمک کنند تجربه خودمختاری داشته باشند، این کودکان احتمال بیشتری دارد آنچه از آنها خواسته میشود را انجام دهند و احتمال کمتری دارد سوء رفتار از خود نشان دهند. نوجوانانی که قادرند در تصمیمگیریهای خانواده شرکت کنند، آمادگی بیشتری برای تکیهکردن به والدین و در میان گذاشتن عقایدشان دارند. آنها احساس بهتری درباره خودشان، علاقه بیشتری به مدرسه و تکالیف چالشزا دارند و نیز احتمال بیشتری دارد خودشان را از مشکلات دور نگاه دارند.
در بحث فرزند پروری بدون شرط حتی نوزادان نیز میتوانند مجاز به انتخاب باشند.
آنها ترجیحات روشنی برای زمان غذا خوردن، نحوه بغل شدن، نحوه نوازش شدن، اسباببازی مورد علاقه و چیزهای دیگر دارند. مهم است که ما خود را با آنچه به ما میگویند هماهنگ کنیم. تا جای ممکن تلاش کنیم بهدرخواستهای آنها احترام بگذاریم و بر برنامه ثابت خود جهت خواب و خوراک اصرار نورزیم. و یا با آنها بگونهای که بیشتر برای ما خوشایند است و نه آنها، تعامل نکنیم.
وقتی کودک بزرگتر میشود، بهطور فزایندهای قابلیت توضیح دادن و بحث کردن پیدا میکند. ما در این مرحله میتوانیم بر اساس فرزندپروری نامشروط از مزایای یک امکان سوم که عبارت از کار کردن مشترک بر روی امور است، بهره ببریم. موضوع مهم آن نیست که خود تصمیمگیری کنیم یا تماماً تصمیمگیری را به کودک بسپاریم. بلکه موضوع آن است که چگونه بهنحوی تعامل کنیم و فعالانه عمل نماییم تا به کودکانمان کمک کنیم، انتخاب کنند. اگر به کودک اجازه دهیم هر کاری را که میخواهد انجام دهد، حتی زمانی که ما با آن موافق نیستیم، این خطر وجود دارد که ما این پیام را بفرستیم که ما اهمیتی نمیدهیم و میخواهیم از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنیم.
مثال:
به باور ما کودک زمان زیادی را صرف تماشای تلویزیون و بازیهای کامپیوتری میکند. در تصمیمگیری مشارکتی در ابتدا لازم است والدین شنونده خوبی باشند تا نیازها و خواستههای حقیقی کودک را کشف کنند. علاوه بر گوشکردن نیاز است تا والدین درباره احساساتشان صریح و بیپرده باشند، و درنهایت با مشارکت کودک بهدنبال راهحل بگردند: «اجازه بده باهم گفتگو کنیم که برای تو چه چیزی منصفانه است و در عینحال نگرانیهای من هم موردتوجه قرار بگیرد. اجازه بده فکرهایمان را بههم بگوییم و امتحانشان کنیم.»
درباره این موضوع، گفتگو ممکن است به اینجا برسد که توافقی درباره محدود کردن زمان تماشای تلویزیون و مشخص کردن گروهی از برنامهها و بازیهای کامپیوتری که موردقبول هستند و گروهیکه مورد قبول نیستند، صورت گیرد (و دلایل آن). اما این تازه آغاز گفتگو است. نیاز است که ما دلایل زیرینی که توضیح میدهد چرا تلویزیون بهترین دوست کودک شده است را کشف کنیم. و ممکن است تصمیم بگیریم زمان بیشتری را با کودک در رابطه با فعالیتهایی که بهعنوان والدین کمک میکنیم تا کودکان انتخاب کنند، صرف کنیم.
لازم بهذکر است که خودمختاری کودک نیازمند آنست که درباره موضوعاتی که نتیجهاش برایمان مهم است، اظهار عقیده کنند. کودکان باید قادر باشند تصمیماتی بگیرند که ظرفیت بههول و ولا انداختنمان را دارند.
نکته دوم، پیشنهاد من آن نیست که درباره هرچیزی باید مذاکره کرد، تنها درباره موضوعاتی که کودکان باید درباره آن چیزهای زیادی بدانند میتوان مذاکره کرد (موضوعات مهم). موضوع تناقضآمیز آنست که کودکان زمانیکه مطمئند این امکان را دارند که میتوانند با موضوعات، زمانیکه احساس میکنند برایشان مهم است، مخالفت کنند یا راهکار جدیدی پیشنهاد بدهند، احساس نیاز کمتری به چالش با هر تصمیم دارند.
بعد از بهکارگیری همه این اصول و راهها، با وجود آنکه درصد احتمال مقاوت کودک بسیار کم میشود، ولی همچنان احتمال آن هست.
در این شرایط باید:
الف) تا حد ممکن آرام و مهربان باشید.
با قدرتتان کودک را در هم نشکنید. اگر کودکی خوی بدی دارد و خشمگینانه با هر پیشنهاد شما مخالفت میکند، خودتان را در کشمکش با او نیندازید. وقتی او قادر به استدلال نیست، گفتگو معنا ندارد و البته فریاد کشیدن شما هم در جواب او هرگز صحیح نمیباشد. به او چند دقیقه فرصت برای بهبود بدهید. طوفان فرو خواهد نشست.
ب) اگر آنچه از کودک خود میخواهید، انجام دهد؛ چندان چیز جالبی نیست.
صادق باشید و به این واقعیت اذعان کنید. اگر شما تنها به این دلیل که روز شلوغی را پشت سر گذاشتهاید از او میخواهید ساکت باشد، این را به او بگویید. برای درخواستتان دلایل توجیه کننده نسازید.
ج) منطق کار را توضیح دهید.
«چون من میگویم» بهیچوجه دلیل نمیباشد، بلکه درخواست پذیرش اجبار است.
د) خواسته خود را به یک بازی تبدیل کنید.
از تخیلتان استفاده کنید تا به کودکان بیاموزید کاری نهچندان دلچسب را به کاری دلپذیر تبدیل کنند.
ه) الگو ایجاد کنید.
آسانتر آن است که به کودک چیزی را بگوییم انجام دهد که خودمان هم اراده به انجام آن داریم. اگر میخواهیم اتاقشان را تمیز کنند، وقتی از اتاق خارج میشوند چراغ را خاموش کنند، خودمان نیز باید همینگونه عملکنیم.
و) تا حداکثر ممکن به آنها آزادی انتخاب بدهید.
درون محدودیتهایی که آنها مجبور به رعایت آن هستند از آنها سوال کنید که چطور، کجا، چه زمانی و با چه کسی میخواهند آن را انجام دهند.
*پینوشت: برای مطالب بیشتر در زمینه فرزند پروری بدون شرط میتوانید به کتاب فرزند پروری بدون شرط اثر الفی کهن با ترجمه دکتر کامیار سنایی مراجعه کنید.
منبع
کهن، الفی. (۱۳۹۷). فرزند پروری بدون شرط. ترجمه: دکتر کامیار سنایی. نشر صابرین.
برخی مواقع امکان قدردانی در قالب نوشتار امکان پذیر نیست.موقع تدریس کارگاه های آموزشی فرزندپروری همیشه زمان زیادی را برای توصیف محبت بدون قید و شرط برای والدین صرف می کردم.وقتی عنوان کتاب ارزشمندی که حضرتعالی ترجمه کردید را دیدم بی درنگ سفارش دادم .با توضیحات ارزنده بالا شک ندارم مثال ها و توضیحات ارایه شده در کتاب کمک بزرگی به ارتباط سازنده والدین با فرزندان خواهد کرد.سپاس از زحمت ارزنده حضرتعالی.
جناب دکتر عبدالله زاده. حسن نظر شما باعث دلگرمی بنده است. خوشحالم که مورد نظر شما قرار گرفت.
درود و احترام بابت مطلب بسیار خوبی که منتشر کرده اید.من میخواستم کتاب فرزند پروری بدون شرط را تهیه کنم میشه راهنمایی فرمایید؟ در سایت نشر صابرین سرچ کردم نتیجه ای در بر نداشت. با سپاس
ممنون از بازخورد محبتآمیز شما. طی یک ماه آینده چاپ خواهد شد و در کتابفروشیها در دسترس خواهد بود.
ممنون از بازخورد محبت امیز شما. انچه شما در ان خود را ازمودید بر اساس الگوی یونگی می باشد که متفاوت از تقسیم بندی های کارن هورنای است. مانند دو سیستم اندازه گیری متفاوت برای شی واحد.
سلام. مطلب بسیارجالب و قابل استفاده ای بود. ممنون از شما. من قبلاً در یک آزمون متوجه شده بودم که کهن الگوی غالب من هفایستوس است؛ شخصی که از کودکی مورد بی توجهی واقع شده و ….در اینجا ویژگی هایم منطبق با شخصیت مهر طلب بود.