تحقیقات مهم روانشناسی

آزمایش هری هارلو

امتیاز

آن چه در این مقاله می خوانیم

مطالعات هری هارلو درباره میمون‌ها

هری هارلو (۱۹۵۸) خواستار مطالعه‌ی مکانیسم‌هایی بود که میمون‌های رزوس تازه متولد شده را با مادرانشان پیوند می‌­دادند. این نوزادان شدیدا به مادران خود برای تغذیه، حمایت، آسایش و جامعه‌پذیری وابسته بودند. اما دقیقا پایه‌ی پیوند چه بود؟

نظریه­ رفتارگرایانه­ دلبستگی حاکی از آن است که یک نوزاد یک دلبستگی را با مراقبی که غذا برایش فراهم می‌کند تشکیل می‌دهد. در مقابل، توضیح هری هارلو این بود که دلبستگی به عنوان نتیجه‌ای از آرایه­‌ی «آسایش ملموس» توسط مادر رشد می‌یابد، این امر نشان می‌دهد که نوزادان یک نیاز ذاتی (بیولوژیکی) دارند و به چیزی برای آسایش عاطفی چنگ زده‌­اند.

هری هارلو چندین مطالعه در مورد دلبستگی در میمون‌های رزوس را در طول دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ انجام داد. آزمایش‌های او چندین شکل به خود گرفت:

۱.میمون‌های نوزاد در انزوا به سر برده می‌شوند.

او نوزادان را گرفت و آن‌ها را از بدو تولد جدا کرد. آنها هیچ تماسی با یکدیگر و یا هر کس دیگری نداشتند. او برخی را به مدت سه ماه، برخی را به مدت شش ماه، برخی را برای مدت نه ماه و برخی را در تمام طول مدت اولین سال زندگی آنها بدین شیوه نگهداری کرد. سپس آن‌ها را به جمع سایرمیمون‌ها برگرداند تا ببیند که عدم دلبستگی چه تاثیری بر روی رفتار آن‌ها دارد.

هری هارلو به این نتیجه رسید که محرومیت (هرگز هیچ‌گونه دلبستگی ایجاد نکرده‌باشد) به‌طور دائمی مخرب (برای میمون­‌ها) است. میزان رفتار غیر عادی میمون‌ها نشان‌دهنده طول مدت زمان انزوای آنها است. آنهایی که به مدت سه ماه در شرایط انزوا نگهداشته می‌شدند، کم‌تر تحت‌تاثیر قرار می‌گرفتند. اما آنهایی که برای مدت یکسال در انزوا به سر می‌بردند، هرگز از اثرات محرومیت بهبودی نیافتند.

۲. میمون‌های نوزاد با مادران جایگزین پرورش می‌یابند.

۸ میمون بلافاصله بعد از تولد از مادرشان جدا شدند و در قفس‌هایی با دسترسی به دو مادر جایگزین قرار گرفتند که یکی از آن‌ها عروسکی سیمی بود و یکی از آن‌ها با پارچه­‌ی حوله‌­ای نرم‌تری پوشانده شده بود. چهار تا از میمون‌ها می‌­توانستند از مادر سیمی و چهارتای دیگر از مادر پارچه‌ای شیر دریافت می‌نمودند. این حیوانات برای ۱۶۵ روز مورد مطالعه قرار گرفتند.

هر دو گروه از میمون‌ها وقت بیشتری را با مادر پارچه­‌ای گذراندند (حتی اگر شیر هم نداشت). نوزاد فقط وقتی به طرف مادر سیمی می‌رفت که گرسنه بود. پس از دریافت غذا، برای بیشتر مدت روز به سمت مادر پارچه‌ای باز می­‌گشت. اگر یک جسم ترسناک در قفس قرار داده می‌شد، نوزاد به مادر پارچه­‌ای (پایگاه امنِ نوزاد) پناه می‌برد.

این جانشینی در کاهش ترس میمون‌­های جوان‌تر موثرتر بود. وقتی که مادر پارچه­‌ای حاضر بود، نوزاد مدت زمان بیشتری به کاوش می‌پرداخت. این شواهد از نظریه­‌ی تکاملی دلبستگی پشتیبانی می‌کند. که در آن حالت، این پاسخ حساس و امنیت‌بخش مراقبت‌کننده است که دارای اهمیت می‌­باشد (برخلاف تهیه‌غذا).

تفاوت‌های رفتاری

هارلو تفاوت‌های رفتاری را در بین میمون‌هایی که با مادران جایگزین و مادران معمولی بزرگ شده‌ بودند را مشاهده کرد؛

الف) آن‌ها بسیار خجالتی بودند.

ب) آن‌ها نمی­‌دانستند که چطور با دیگر میمون‌ها رفتار کنند.

پ) آن‌ها به راحتی مورد قلدری سایرین قرار می‌گرفتند و قادر نبودند تا بر روی پای خودشان بایستند.

ج) آن‌ها با جفت گیری مشکل داشتند.

د) نوزادان ماده که بزرگ می‌­شدند، مادران نامساعد بودند.

این رفتارها فقط در میمون‌هایی مشاهده شد که به مدت بیش از ۹۰ روز با مادران جایگزین زندگی کرده بودند. برای آن‌هایی که کم‌تر از ۹۰ روز با این مادرها زندگی کرده بودند، اثرات ممکن است در صورتی که آنها در یک محیط عادی قرار گیرند که در آن محیط بتوانند دلبستگی­‌ها را شکل دهند، معکوس می­‌شود.

هری هارلو به این نتیجه رسید که برای یک میمون که به طور طبیعی رشد می‌کند، باید مقداری تعامل با یک شی وجود داشته باشد که بتواند در طول ماه‌های اولیه‌ی زندگی (دوره‌ی بحرانی) به آن متوسل شود. متوسل شدن یک واکنش طبیعی است. در زمان استرس میمون به سمت شی که به طور معمول به آن متوسل می­‌شود و با آن می‌­چسبد حرکت می‌کند، گویا متوسل شدن به آن شی استرس را در میمون کاهش می‌دهد.

او همچنین نتیجه گرفت که محرومیت زودهنگام مادرانه منجر به آسیب عاطفی می‌شود، اما در صورتی که دلبستگی تا قبل از پایان دوره­‌ی بحرانی شکل گیرد، تاثیر آن می‌تواند در میمون‌ها کم شود و نوزاد میمون دوباره بهبود یابد. با این حال، اگر محرومیت مادرانه تا پس از پایان دوره­­‌ی بحرانی به طول انجامد، دیگر هیچ میزان از مواجهه میمون­‌ها با مادران و هم سن و سالان نمی‌تواند آسیب‌های عاطفی که قبلاً رخ داده را اصلاح کند. اولین چیزی که هری هارلو دریافت کرد این بود که؛ به جای محرومیت مادرانه، این محرومیت اجتماعی بود که این میمون‌ها از آن رنج می‌برند. وقتی که تعدادی از نوزادان میمون را به وضعیت اصلی خودشان می‌­برد، ولو به مدت ۲۰ دقیقه حضور در یک اتاق بازی با سه میمون دیگر، او دریافت که آنها از لحاظ عاطفی و اجتماعی کاملا طبیعی رشد کرده­‌اند.

بررسی اخلاقی مطالعه‌­ی هری هارلو

کار هارلو مورد انتقاد قرار گرفته است. آزمایش‌های او به عنوان تلاش­‌هایی با بی­رحمی غیرضروری (غیراخلاقی) و با ارزش محدود که در تلاش برای درک تاثیرات محرومیت بر نوزادان انسان بوده دیده شده ‌است.

مشخص بود که میمون‌ها در این مطالعه در اثر به سربردن در شرایط انزوا از آسیب عاطفی رنج می‌برند. این امر در زمانی که این میمون‌ها در مجاورت یک میمون طبیعی (که توسط یک مادر بزرگ شده‌ است) قرار داده شدند، کاملاً مشخص بود، زیرا آنها در گوشه‌ای کزکرده و دچار ترس و (درمان)افسردگی شدید شده بودند.

همچنین هری هارلو حالتی از اضطراب در میمون‌های ماده ایجاد کرد و این اضطراب­‌ها زمانی‌که مادر شدند، پیامدهایی برایشان داشت. این میمون‌ها چنان عصبی می­شدند که صورت نوزادان خود را به زمین کوبیده و آن را به‌عقب و جلو می­‌کشیدند.

تجربه­‌ی­ هارلو گاهی به عنوان ارایه­‌ی یک بینش ارزشمند در توسعه­ و رشد دلبستگی و رفتار اجتماعی توجیه می‌شود. در زمان انجام این تحقیق، یک عقیده­‌ی غالب مبنی بر اینکه دلبستگی به عامل فیزیکی (یعنی غذا) مربوط می‌­شود و نه مراقبت عاطفی وجود داشت.

می‌توان اینگونه استدلال کرد که منافع این تحقیق از هزینه‌های آن (رنج حیوانات) بیشتر است. برای مثال، این تحقیق بر روی کار نظری جان بالبی، مهم‌ترین روانشناس در نظریه­‌ی دلبستگی تاثیرگذار بوده است. همچنین این تحقیق می‌تواند در متقاعد ساختن مردم درباره­‌ی اهمیت مراقبت عاطفی در بیمارستان‌ها، مهدکودک­‌ها و مراقبین روزانه­‌ی کودکان حیاتی باشد.

منبع:

 https://simplypsychology.org/

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا