آرون بک
زندگینامه آرون بک :
آرون بک در ۱۸ جولای ۱۹۲۱ در پراویدنس رود آیلند ایالات متحده آمریکا متولد شد. آرون فرزند پنجم خانواده بود و تولدش با درمان افسردگی مادر گره خورده بود، سالهای بسیاری از عمر خود را نیز صرف همین موضوع کرد. پژوهشهای بسیار، چندین کتاب و مقاله و ساخت ابزاری برای سنجش افسردگی. در ۱۹۵۴ بِک وارد دانشگاه پنسیلوانیا شد و تمرکزش را بر روی پژوهشی در بیماران افسرده گذاشت. آرون بک تا به امروز در نوشتن ۵۴۰ مقاله و ۲۲ کتاب مشارکت داشته است و بیش از دو هزار مقاله به کارهای او ارجاع داده شده است. از روانشناسانی که تحتتاثیر کارهای آرون بک بوده است، میتوان به سلیگمن اشاره داشت. در حال حاضر آرون بک رئیس موسسه غیردولتی بک در دانشگاه پنسیلوانیا است که بر درمان شناختی و پژوهش تمرکز دارد.
آرون بک
سیستم درمانی آرون بک (۱۹۶۷) مشابه با الیس است، اما در موارد افسردگی بیشتر مورد استفاده قرار میگیرد. درمانگران شناختی به مراجعین کمک میکنند تا افکار منفی و خطاهای عقلانی را که موجب افسردگی آنها میشود، شناسایی کنند.
درمانگر همچنین مراجعین را راهنمایی میکند تا افکار غیرکاربردی خود را مورد سوال قرار داده و به چالش بکشند، تجربیات جدیدی را امتحان کنند و در نهایت روشهای جایگزین تفکر در زندگی روزمرهی خود را بهکار گیرند.
آرون بک معتقد است که واکنش فرد به افکار خاص ناراحت کننده ممکن است باعث بروز اختلال یا حالتی غیرعادی شود. به همان نسبتی که ما با بسیاری از موقعیتهایی که در زندگی بهوجود میآیند مقابله میکنیم، افکار مطلوب و ناراحتکننده هر دو به صورت همزمان به ذهن ما خطور میکنند. بک این شناختهای ناخواسته را افکار خودکار نامید.
وقتی جریان افکار خودکار در یک فردی بسیار منفی است، انتظار میرود آن فرد افسرده شود (من هرگز این مقاله را تمام نخواهم کرد، نامزد من در هوس بهترین دوست من است، من چاق هستم، پول ندارم، پدر و مادرم از من نفرت دارند – آیا تا به حال چنین احساسی را تجربه کردهاید؟). اغلب این افکار منفی حتی در مواجهه با شواهد متضاد (رد و نفی کنندهی آن افکار) نیز همچنان ادامه دارد.
بک (۱۹۶۷) سه مکانیسم را شناسایی کرد که به نظر وی مسئول افسردگی بودند:
- سه گانهی شناختی (تفکر منفی خودکار)
- طرحوارههای منفی از خود
- خطاها در منطق (به عنوان مثال پردازش ناقص اطلاعات)
سه گانهی شناختی
سه گانهی شناختی، سه شکل از تفکر منفی (یعنی درماندگی و نکوهش) که در افراد افسرده معمولا وجود دارند: یعنی افکار منفی درباره خود، جهان و آینده. این افکار معمولا به صورت خودکار و خودبخودی در افرادی که افسرده میباشند به وقوع میپیوندند.
همانطور که این سه مولفه در تعامل با یکدیگر هستند، آنها در فرایند پردازش شناخت نرمال دخالت کرده و منجر به اختلال در ادراک، حافظه و حل مسئله شده و علاوه بر این فرد غرق در افکار منفی میشود.
طرحوارهی منفی از خود
بک بر این باور بود، افرادی که تحت فشار افسردگی قرار دارند، طرحوارهی منفی از خود دارند. آنها مجموعهای از باورها و انتظارات خود را دارند که اساسا منفی و بدبینانه هستند. بک ادعا کرد که طرحوارههای منفی ممکن است در دوران کودکی به عنوان عواقب ناشی یک رویداد ناگوار ایجاد شده باشد. تجربیاتی که ممکن است به طرحهای منفی منجر شوند عبارتند از:
* مرگ یکی از والدین یا خواهر یا برادر
* طرد از سوی پدر و مادر، انتقاد، دریافت حمایت بیش از حد، غفلت و سوء استفاده.
* مورد آزار و اذیت واقع شدن در مدرسه یا محرومیت از بودن در گروه همسالان.
افراد با طرحوارهی منفی از خود مستعد دچار شدن به اشتباهات منطقی در تفکر خود هستند و تمایل دارند تا به طور انتخابی بر روی برخی از جنبههای یک موقعیت خاص تمرکز کنند، در حالی که اطلاعاتی که به همان میزان با آن موقعیت مرتبط میباشند را نادیده میگیرند.
تحریفات شناختی
بک (۱۹۶۷) تعدادی از فرآیندهای تفکر غیرمعقول (یعنی تحریفات فرآیندهای تفکر) را شناسایی نمود. این الگوهای فکری غیرمنطقی مربوط به خودمغلوبی میباشند و میتوانند اضطراب و افسردگی زیادی را برای فرد ایجاد کند.
دخالت خودسرانه: نتیجهگیری بر اساس شواهد ناکافی یا غیرقابل قبول: به عنوان مثال، فکر میکنید بیارزش هستید، زیرا میخواهید یه یک کنسرت خیابانی بروید اما بارش باران آغاز میشود.
انتزاع انتخابی: تمرکز بر یک جنبه از یک وضعیت و نادیده گرفتن سایر موارد: به عنوان مثال، با اینکه شما تنها یکی از بازیکنان یک تیم فوتبال هستید، اما نسبت به باخت تیم خود احساس مسئولیت میکنید.
بزرگنمایی: مبالغهکردن در خصوص اهمیت رویدادهای نامطلوب. به عنوان مثال، اگر یک راننده سبب ایجاد یک خراش کوچک بر روی ماشین شما شود، شما او را به عنوان یک راننده کاملا افتضاح ببینید.
کوچک شمردن: نادیده گرفتن اهمیت یک رویداد. به عنوان مثال، شما از سوی معلمان خود برای نمرات عالی خود در یک نیمسال مورد تحسین قرار میگیرید، اما شما این موضوع را بیاهمیتی میبینید.
تعمیم افراطی: نتیجهگیریهای منفی گسترده، تنها برای یک رویداد ناچیز. مثلا شما در یک امتحان که به طور معمول تلاش خود را کردهاید نمرهی D دریافت میکنید. اما شما فکر میکنید که به دلیل گرفتن این نمره یک احمق هستید. (زیرا تمام تلاش خود را کردهاید و نمرهای بالاتر را نتوانستید اخذ کنید).
شخصیسازی: اختصاص دادن احساسات منفی دیگران به خود. مثلا وقتی معلم با ظاهری واقعا عصبانی وارد کلاس میشود، گمانمیکنید باید این عصبانیت را سر شما اعمال کند.
ارزیابی انتقادی
باتلر و بک (۲۰۰۰) ۱۴ بررسی متاآنالیز را برای بررسی اثربخشی شناخت درمانی بک مورد بررسی قرار دادند. و نتیجه گرفتند که حدود ۸۰ درصد بزرگسالان از درمان سود بردهاند. همچنین مشخص شد که این درمان نسبت به درمان دارویی از موفقیت بیشتری برخوردار بوده و میزان عود بیماری نیز در چنین حالتی کمتر است، که این گزاره را تأیید میکند که افسردگی مبتنی بر شناخت است. این امر نشان میدهد که دانش توضیح شناخت میتواند کیفیت زندگی مردم را بهبود بخشد.
منبع:
https://www.simplypsychology.org/
1 دیدگاه