چگونه بر بحران وجودی غلبه کنیم
بحران وجودی چیست؟
بحران وجودی یا اگزیستانسیال به احساس ناراحتی درباره:
1.معنا
2.انتخاب
3. آزادی در زندگی
4. و مرگ اشاره دارد.
چه از آن به عنوان یک بحران وجودی یاد شود یا اضطراب وجودی، نگرانیهای اصلی یکسان است:
اینکه زندگی ذاتاً بیمعنی است، اینکه وجود ما هیچ معنایی ندارد زیرا در آن حد و مرز وجود دارد و همه ما باید روزی بمیریم.
اضطراب وجودی معمولاً هنگام انتقالهای اساسی در زندگی بوجود میآید و نشاندهنده دشواری سازگاری با موقعیت جدید است، که اغلب به از دست دادن امنیت مربوط میشود.
مثلا یک دانشجوی دانشگاه که از خانه دور میشود یا یک فرد بزرگسال که طلاق سختی را پشتسر میگذارد، ممکن است احساس کند بنیان زندگی او در حال فروپاشی است.
این موضوع میتواند منجر به زیر سوال بردن معنای وجود از سوی آنها شود.
از نظر اگزیستانسیالیستها، یک بحران وجودی یک سفر، آگاهی، یک تجربه ضروری و یک پدیده پیچیده در نظر گرفته میشود. ریشه اصلی ناشی از آگاهی از آزادیهای انتخاب در زندگی است و اینکه چگونه روزی زندگی برای شما به پایان میرسد.
شناسایی یک بحران وجودی
در طی یک بحران وجودی، فرد ممکن است علائم مختلفی را تجربه کند. علائمی از جمله:
- اضطراب
- افسردگی
- احساس غرق شدن
- انزوا از دوستان و عزیزان
- نداشتن انگیزه و انرژی
- تنهایی
- نگرانی وسواسگونه
یک بحران وجودی اغلب پس از وقایع مهم زندگی رخ میدهد. وقایعی مانند:
- تغییر شغل یا حرفه
- مرگ عزیز
- تشخیص بیماری جدی یا تهدیدکننده زندگی
- ورود به یک رده سنی قابل توجه مانند 40، 50 یا 65 سال
- تجربه یک تجربه غمانگیز یا آسیبزا
- بچهدار شدن
- ازدواج یا طلاق
افرادی که دارای شرایط بهداشت روانی زیر هستند نیز ممکن است مستعد ابتلا به یک بحران وجودی باشند. اگرچه این اختلالات باعث بحران وجودی نمیشوند:
- اضطراب
- اختلال شخصیت مرزی (BPD)
- افسردگی
- اختلال وسواس-اجباری (OCD)
انواع بحران وجودی
«بحران وجودی» اصطلاحی است که میتواند انواع مختلفی از مسائل را توصیف یا گروهبندی کند.
ترس و مسئولیت
اگزیستانسیالیسم تأکید میکند که همه ما در زندگی آزادانه انتخاب میکنیم و با این آزادی انتخاب، مسئولیت به وجود میآید.
با این حال، با توجه به سرنوشت نهاییمان، مرگ وقتی در رابطه با تصویر بزرگتر از زندگی مشاهده میشود، اقدامات شما میتواند بیمعنی بهنظر برسد.
به این ترتیب، آزادی میتواند منجر به ناامیدی شود و مسئولیت ناشی از این آزادی میتواند باعث اضطراب شود. چندبار با تصمیمی دست به گریبان بودهاید و میترسیدید این تصمیم اشتباه باشد؟
این ترس از انتخاب اشتباه نشاندهنده عصبانیت در مورد آزادی مربوط به نگرانیهای وجودی است.
اگزیستانسیالیستها معتقدند ما این اضطراب یا عصبانیت را داریم. زیرا هیچ راه «درست» و هیچ راهنمایی وجود ندارد که به ما بگوید چه کاری باید انجام دهیم.
در اصل، هر یک از ما باید در زندگی خود معنایی پیدا کنیم. اگر این مسئولیت خیلی زیاد احساس شود، ممکن است به شیوههای رفتاری نامناسبی عقبنشینی کنیم که از این احساس اضطراب محافظت میکنند.
معنای زندگی
اگر با اضطراب وجودی دست و پنجه نرم کنید، ممکن است این سوال را بپرسید که «زندگی به چه درد میخورد؟»
همانطور که در گذر از زندگی خود حرکت میکنید و امنیت یک بافت و ساختار آشنا را از دست میدهید، ممکن است زندگی را زیر سوال ببرید و مدام تکرار کنید اگر در پایان نتیجه این است که میمیرید، چرا حرکتی انجام میدهیم؟
فیلسوف، روزنامهنگار و نویسنده فرانسوی آلبر کامو استدلال کرد که توانایی داشتن علاقه به چیزی (که در غیر این صورت میتواند یک زندگی بیمعنی تلقی شود) نشاندهنده قدردانی از خود زندگی است.
اصالت
یک بحران وجودی ممکن است شما را به سمت اصالتی سوق دهد که ممکن است اضطراب نیز به همراه داشته باشد.
ممکن است درباره زودگذر بودن وجودتان و نحوه زندگی در آن فکر کنید. هنگامی که شما به این فکر کنید که هر روز زنده از خواب بیدار خواهید شد، درست است که ممکن است دچار اضطراب شوید اما در عین حال معنای عمیقتری برای بیدار شدن هر روزتان پیدا خواهید کرد.
در بحران اصالت وجودی ممکن است متوجه شوید که دیگر به نظر نمیرسد همه مشکلات روزمره که این همه شما را آزار میدهد و دیگر فکرها و ترسها و اضطرابها در مورد زندگی از بین رفتنی هستند، زیرا با مشکل بسیار بزرگتری روبرو هستید.
در پایان زندگی شما، آیا هیچ یک از این موارد مهم است؟ مهم خواهد بود که چه شغلی را انتخاب کردهاید؟ چه مقدار پول داشتهاید یا چه اتومبیلی را رانندگی کردهاید؟
رویداد مهم زندگی یا مراحل زندگی
بسیاری از افراد وقتی به مرحله جدیدی از مرحله کودکی به بزرگسالی یا از بزرگسالی به زندگی سالمندی وارد میشوند، دچار بحران وجودی میشوند.
وقایع مهم زندگی از جمله فارغالتحصیلی، شروع کار جدید یا تغییر شغل، ازدواج یا طلاق، بچهدار شدن و بازنشستگی نیز میتواند یک بحران وجودی ایجاد کند.
مرگ و بیماری
از دست دادن شریک زندگی، والدین، خواهر و برادر، فرزند یا عزیزی دیگر اغلب افراد را مجبور میکند تا با مرگ و میر خود روبرو شوند و معنای زندگی خود را زیر سوال ببرند.
به همین ترتیب، اگر با بیماری جدی یا تهدیدکنندهای در زندگی روبرو هستید، ممکن است دچار یک بحران وجودی شوید که باعث میشود غرق در افکار مرگ و معنای زندگی شوید.
نکاتی برای غلبه بر اضطراب وجودی
با توجه به اینکه اضطراب وجودی به آگاهی از مرزهای نهایی زندگی، یعنی مرگ و شانس مربوط است، میتوان این نوع اضطراب را بیشتر اجتنابناپذیر دانست تا یک مشکل آسیبشناختی.
به همین دلیل، هر یک از ما باید راهی برای «زندگی با» این اضطراب پیدا کنیم تا اینکه در تلاش باشیم آن اضطراب را از بین ببریم.
در چنین مواقعی ما با دو راهحل روبرو هستیم. یکی اینکه اصلاً زندگی نکنیم یا زندگی را رها کنیم.
دوم اینکه چنان درگیر حواسپرتیهای روزمره شویم که زندگی اصیلی نداشته باشیم.
معلوم است که روش دوم هیچ جایی برای اضطراب وجودی باقی نمیگذارد و همچنین جایی برای یک زندگی اصیل باقی نمیگذارد.
اما در اصل هردو این راهها راهکار مقابلهای ناسازگار یا اجتناب است. چند نفر را میشناسید که با «چشمان بسته» زندگی را سپری کنند و هرگز به تصویر بزرگ نگاه نکنند؟
تجربه یک بحران وجودی نیز میتواند مثبت باشد. این بحران میتواند شما را مجبور کند هدف خود را در زندگی زیر سوال ببرید و به ارائه جهت به شما کمک کند.
با انجام این راهها کمک میشود بحران وجودی برای شما یا اطرافیانتان یک تجربه مثبت شود:
آن را بنویسید.
آیا میتوانید به این اضطراب وجودی عینیت دهید تا شما را به سمت زندگی اصیلتر راهنمایی کند؟ این اضطراب چه ارتباطی میتواند با شما در رابطه با دنیا داشته باشد؟ یک دفترچه یادداشت بیرون بیاورید و نظرات خود را در مورد این سوالات یادداشت کنید. در پاسخ به این سوالات است که خواهید فهمید چگونه میتوانید با یک بحران وجودی کنار بیایید.
به دنبال پشتیبانی باشید.
صحبت با روانشناس در مورد اضطراب وجودی شما میتواند به شما کمک کند دیدگاه بهتری در زندگی کسب کنید. از آنها بخواهید تا به شما کمک کنند مثبتترین و تحسین برانگیزترین ویژگیهای خود را شناسایی کنید.
مدیتیشن را امتحان کنید.
مدیتیشن میتواند به شما کمک کند افکار منفی را جایگزین کنید و از آسیبهای ناشی از اضطراب و نگرانی وسواسی مرتبط با یک بحران وجودی جلوگیری کنید.
تاریخچه
اصطلاح «بحران وجودی» ریشه در فلسفه اگزیستانسیالیسم دارد که از منظر کلی و فردی بر معنا و هدف وجود متمرکز است.
اگزیستانسیالیستها اضطراب را به روشی متفاوت از روانپزشکان و روانشناسان تعریف میکنند. آنها به جای درک اضطراب به عنوان مشکلی که باید حل شود، آن را بخشی اجتنابناپذیر از زندگی میدانند که همه تجربه خواهند کرد و چیزی مثبت است که میتواند درسهای مهمی در مورد زندگی به ما بیاموزد.
آنها نگرانیهای نهایی زندگی را مرگ، آزادی، انزوا و بیمعنایی میدانند. تصور میشود این نگرانیها باعث ایجاد ترس و عصبانیت میشوند زیرا ما هرگز نمیتوانیم مطمئن باشیم که انتخابهای ما درست است و پس از انتخاب، گزینه جایگزین باید رد شود.
در سال 1844، سورن كركگارد، فیلسوف دانماركی نوشت: «هر كسی كه آموخته باشد از راه درست مضطرب باشد، اوج نهایی را آموخته است.» این گفته بیانگر این ایده است که اضطراب وجودی فراتر از ترس از مشکلات روزمره است.
درمان
در حالی که هیچ درمان خاصی برای مقابله با اضطراب وجودی وجود ندارد، اما روشهای درمانی وجود دارد که میتواند برای جهتدهی صحیح به آن مفید باشد.
مثلا درمان شناختی رفتاری (CBT) و دارو میتوانند به رفع علائم اضطراب، افسردگی و سایر مسائل بهداشت روانی کمک کنند که ممکن است با اضطراب وجودی همراه باشد. علائمی از جمله افکار خودکشی.
صحبت با یک متخصص میتواند در کاهش اضطراب وجودی بسیار مفید باشد. اگر میبینید با عصبانیت وجودی دست و پنجه نرم میکنید، چه به دلیل یک اتفاق یا یک رویداد تغییردهنده زندگی، رویکردهای مراقبت از خود که بر یافتن معنا متمرکز هستند نیز میتوانند مفید باشند.
اردوان نیک آیین
https://www.verywellmind.com/coping-with-existential-anxiety-4163485
سلام آقای دکتر نظر شما در مورد شیطان چیست؟
این سوالات مفاهیمی دینی است که باید از متخصصین آن حوزه سوال کنید
سلام من از اوایل قرنطینه که حدودا 14 سالم بودتصمیم گرفتم خودم با تحقیق ومنطق وبه دورازتعصب واحساسات و… اعتقاداتمو تعیین کنم ولی هر چی بیشتر زمان گذشت سردرگمتر وغمگین تر شدم و هنوزکه هنوزه نتونستم بفهمم که من کی هستم و تو این دنیاچکاردارم و به همع چیز هم شک کردم حتی بدیهی ترین چیز ها مثلا حتی به این شک کردم که نکنه همه این دنیاساخته ذهن من باشه و واقعا وجودنداشته باشه.و اعتقادات و احساساتم هم بسیاربسیار ناپایدارن و همچنین من اضطراب زیادی دارم و بعضی وقتا رو بعضی موضوعات خیلی وسواسی میشم از قبیل چک کردن یا شست و شو و… الان هم میترسم که نکنه این ناپایداری احساسات که یه روز خوبم و یه روز بد یه بیماری روانی خطرناکی مثل دوقطبی یااختلال شخصیت مرزی باشه.
به نظرشما چطورمیتونم ازین وضعیت بیرون بیام؟
وقت بخیر. در این سن سوالات فلسفی برای هر نوجوان هوشمندی ایجاد می شود. سوالاتی که گفتید برای شکل گیری هویت نوجوان است و طبیعی است.
ناپایداری احساسات نیز در این سن طبیعی است و نگران نباشید.
مورد شست و شو موضوعی جدا است که می تواند ناشی از آمادگی شما برای وسواس باشد. در اینباره کمی بیشتر مطالعه کنید. مقاله درمان وسواس را در سایت مطالعه کنید تا از همین امروز جلوی انرا بگیرید
مرسی بابت پاسخگویی.امامن یه مشکل دیگه هم دارم واون اینکه اهداف مشخصی ندارم و هر هدفی که دارم خیلی کوتاه مدته ومن نمیتونم که به طور پیوسته روی اونهاکار بکنم مثلایه مدتی میخوام آزمون خلبانی بدم وخلبان بشم وبعد از مدت کوتاهی میخوام کنکور بدم وپزشکی بخونم. یایه روزی نماز میخونم وروز بعد بهش معتقد نیستم…
مقاله درمان کمالگرایی را در سایت مطالعه کنید. مشکل تغییر تصمیمات میتواند ناشی از ترس از اشتباه کردن باشد
سلام.
به عنوان کسی که مثل شما بوده و سالها توی مطب روانشناسها چرخیده و حتی با تجویز روانپزشک دارو هم مصرف کرده، دوستانه خدمتت عرض می کنم که بهتره وقتت رو توی این مسیر تلف نکنی. تنها درمان این مشکل آموختن حکمته.
موضوعی که امروزه اسمش رو گذاشتن اضطراب اگزیستنسیال، همون چیزیه که در گذشته بهش میگفتن غم غربتی که سالک احساس می کنه.پله پله که حکمت جهان رو بفهمی، حالت هم بهتر میشه. اصلا” سراغ فلسفه ی معاصر غرب نرو چون تضمین می کنم حالت رو بدتر می کنه و اگر خواستی فلسفه ی غرب رو مطالعه کنی تا اواخر قرون وسطی خوبه. از این دوره به بعد مشکلات روانی بشر سر و کله شون پیدا شده.
سپلس از شما