پردازش اطلاعات
پردازش اطلاعات
نقطهی مرکزی روانشناسی شناختی، ایدهی پردازش اطلاعات است. روانشناسی شناختی فرد را به عنوان یک پردازندهی اطلاعات میبیند. به همان شیوهای که یک کامپیوتر اطلاعات را در برگرفته و یک برنامهی مشخص را برای تولید یک خروجی دنبالمیکند.
روانشناسی شناختی ذهن انسان را با یک کامپیوتر مقایسه میکند و پیشنهاد میکند که ما پردازندهی اطلاعات هستیم و این امر ممکن و مطلوب وجود دارد که فرآیندهای ذهنی/ میانجیگرانهی درونی بین محرکها (در محیط ما) و پاسخی که ما ایجاد میکنیم را مورد مطالعه قرار دهیم.
مفروضات بنیادین
رویکرد پردازش اطلاعات بر اساس تعدادی از مفروضات، از جمله موارد زیر استوار است:
- اطلاعات موجود در محیط از طریق یک سری از سیستمهای پردازشگر مورد پردازش قرار میگیرند. (مثلا توجه، ادراک، حافظه کوتاه مدت)؛
- در این سیستمهای پردازش؛ تبدیل یا تغییر اطلاعات با استفاده از روشهای سیستماتیک صورت میپذیرد؛
- هدف از پژوهش، تعیین فرآیندها و ساختارهایی است که عملکرد شناختی را پایهریزی میکنند؛
- پردازش اطلاعات در انسان، همانند کامپیوتر است.
قیاس کامپیوتر-ذهن
توسعهی کامپیوتر در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ تأثیر مهمی بر روی روانشناسی داشت و بخشی از آن، اعتباری برای رویکرد شناختی بود تا که به وسیلهی آن تبدیل به رویکرد غالب در روانشناسی مدرن شود (غلبه بر رفتارگرایی). کامپیوتر استعاره یا قیاسی را در اختیار روانشناسان شناختی قرار داد که آنها به وسیلهی آن میتوانستند به مقایسهی پردازش ذهن انسان با کامپیوتر بپردازند.
استفاده از کامپیوتر به عنوان یک ابزار برای تفکر و پیبردن به اینکه چگونه ذهن انسان اطلاعات را مدیریت میکند، قیاس کامپیوتری نامیده میشود. اساسا، یک کامپیوتر اطلاعات را کدگذاری، ذخیره (به عبارت دیگر تغییراتی بر روی آن اعمال میدارد)، از اطلاعات استفاده کرده و یک خروجی تولید میکند (اطلاعات را بازیابی میکند). ایدهی پردازش اطلاعات توسط روانشناسان شناختی به عنوان یک مدل از تفکر انسانی به کار گرفته شد.
برای مثال، چشم اطلاعات بصری و کدهای اطلاعاتی را به سوی فعالیتهای عصبی الکتریکی هدایت میکند و سپس اطلاعات به مغز، یعنی جایی که «ذخیره» و «کدگذاری شده» است برگشت میکند. این اطلاعات میتواند توسط سایر قسمتهای مغز که به فعالیتهای ذهنی از قبیل حافظه، ادراک و توجه مربوط میباشند استفادهشود. خروجی (مثلا رفتار) نیز ممکن است خواندن آن چیزی باشد که شما میتوانید بر روی یک صفحه چاپشده ببینید.
از اینرو، رویکرد پردازش اطلاعات، تفکر را بهعنوان محیطی که دادههای انتقالیافته توسط حواس ما را فراهم میآورد توصیفمیکند. اطلاعات را میتوان با استفاده از «برنامههای ذهنی» ذخیره، بازیابی و متحول کرد، به طوریکه نتایج آن پاسخهای رفتاری باشد. روانشناسی شناختی از بسیاری از رویکردها و زمینههای مطالعهای برای تولید دادهها، مانند نظریهی یادگیری اجتماعی، عصب شناسی شناختی و هوش مصنوعی (AI)، تأثیر پذیرفته و با آنها یکپارچه شده است.
پردازش اطلاعات و توجه
هنگامیکه ما بهطور انتخابی و ارادی در یک فعالیت شرکت میکنیم، ما توجه به سایر محرکها را نادیده میگیریم. اگرچه حواس و توجه ما میتواند توسط چیز دیگری مانند زنگ تلفن یا کسیکه نام ما را صدا میزند پرتشود. روانشناسان علاقهمند به چیزی هستند که باعث میشود ما به یک چیز بیشتر توجه کنیم (توجه انتخابی). آنها به دنبال پاسخ دادن به این سوالات هستند که چرا ما برخی از اوقات توجه خود را به سمت چیزهایی که قبلا نسبت به آنها بیاعتنا بودیم معطوف میداریم (به عنوان مثال؛ پدیدهی کوکتل پارتی) و یا اینکه ما چگونه میتوانیم در یک زمان و آن واحد توجه خود را بر روی چند چیز مختلف متمرکز کنیم (ظرفیت توجهی).
یکی از روشهای مفهومسازی توجه این است که انسانها را به عنوان پردازندههای اطلاعاتی در نظر بگیریم که می توانند تنها یک مقدار محدود از اطلاعات را در یک زمان واحد پردازش کنند، بدون اینکه بار بیش از حدی به آنها تحمیل شود. برادبنت و دیگران در دهه ۱۹۵۰، مغز را به عنوان یک سیستم پردازش اطلاعات محدود در نظر گرفته و مدلسازی کردند که خروجیها بواسطهی آن تغییر و تحول مییابند.
سیستم پردازش اطلاعات
مدل پردازش اطلاعات، شامل یک سری از مراحل یا جعبهها است که مراحل پردازش را نشان میدهند. فلشها جریان اطلاعات را از یک مرحله به مرحلهی بعد نشان میدهند.
* فرایندهای ورودی به تجزیه و تحلیل محرکها مربوط میشود.
* فرایندهای ذخیرهسازی همه چیزهایی را که به مغز وارد میشوند، پوشش داده و میتواند شامل کدگذاری و کنترل و انجام کار بر روی محرکها باشد.
* فرایندهای خروجی، مسئول تولید پاسخ مناسب برای یک محرک هستند.
ارزیابی انتقادی
تعدادی از مدلهای توجه در چارچوب پردازش اطلاعات پیشنهاد شده است که برخی از آنها در زیر ذکر شدهاند:
مدل فیلتر برادبنت (Broadbent’s Filter Model 1958)، مدل تضعیف تریزمن (Treisman’s Attenuation Model 1964) و مدل انتخاب پایانی دویچ و دویچ (Deutsch and Deutsch’s Late Selection Model 1963).
با اینحال، هنگام مطالعه و بررسی این مدلها و رویکردهای پردازش اطلاعات، بهطور کلی برخی نقاط قابلارزیابی نیز وجود دارد. این موارد شامل:
مورد اول
مدل پردازش اطلاعات، پردازش محرکهای ورودی را به شکل سریالی فرض میکند.
پردازش سریالی به طور موثر به این معنی است که یک فرآیند باید قبل از شروع فرایند بعدی انجام شود.
پردازش موازی فرض میکند که برخی یا همهی فرآیندهای دخیل در یک کار(های) شناختی، صرفا در یک زمان رخ میدهند.
شواهدی که از جانب آزمایشهای صورت گرفته در خصوص انجام دو کار همزمان به دست آمده است، نشان میدهد که پردازش موازی امکانپذیر میباشد. تعیین اینکه آیا یک کار خاص در طی یک فرایند سریالی یا موازی پردازش شده است دشوار است، چرا که به احتمال زیاد این امر به دو مؤلفه بستگی دارد؛ اول فرایندهای مورد نیاز برای انجام یک کار و دوم میزان ممارست و تلاشی که برای انجام یک کار صرف شده است.
پردازش موازی احتمالا بیشتر در زمانی رخ میدهد که فرد بسیار ماهر میباشد. مثلا یک تایپیست ماهر بهچند کلمهی بعدی نیز فکرمیکند، درحالیکه تازهکار تنها میتواند روی یک کلمه در یکزمان متمرکز شود.
مورد دوم
قیاسی که بین شناخت انسان و عملکرد کامپیوتر توسط رویکرد پردازش اطلاعات اتخاذ شده است محدود میباشد. کامپیوترها را میتوان به عنوان سیستم پردازش اطلاعات در نظر گرفت، زیرا:
(i) اطلاعات ارائه شده را با اطلاعات ذخیره شده برای ارائه راه حلی در خصوص انواع مشکلات ترکیب مینماید،
(ii) اکثر کامپیوترها یک پردازندهی مرکزی با ظرفیتی محدود دارند و معمولا فرض می شود که محدودیتهای ظرفیت بر سیستم توجه انسان تاثیر میگذارد.
اما؛
(i) مغز انسان توانایی پردازش موازی گستردهای دارد و کامپیوتر اغلب بر پردازش سریالی تکیه میکند؛
(ii) انسانها در شناختهای خود، تحت تأثیر عوامل هیجانی و انگیزشی متناقض زیادی قرار میگیرند.
مورد سوم
شواهدی که برای نظریهها و یا مدلهای توجه، تحت رویکرد پردازش اطلاعات ارائه شدهاند، عمدتا بر اساس آزمایشات کنترل شده و شرایط علمی صورت گرفتهاند. بیشتر مطالعات آزمایشگاهی مصنوعی هستند و میتوان گفت که اعتبار اکولوژیکی ندارند.
در زندگی روزمره، فرآیندهای شناختی اغلب با یک هدف مرتبط هستند (برای مثال، شما در کلاس درس توجه میکنید، زیرا میخواهید امتحان را با موفقیت پشت سر بگذارید)، در حالی که در آزمون های آزمایشگاهی، این کار جدای از دیگر عوامل شناختی و انگیزشی انجام می شود. اگر چه این آزمونهای آزمایشگاهی به راحتی قابل تفسیر میباشند، اما داده ها ممکن است برای دنیای واقعی خارج از آزمایشگاه قابل استفاده نباشند. رویکردهای معتبر جدید شناختی از نظر اکولوژیکی پیشنهاد شده است (مثلاً چرخهی ادراکی، نایسر، ۱۹۷۶).
توجه، با اینکه به طور عمده جدای از سایر فرآیندهای شناختی مورد مطالعه قرار گرفته است، اما واضح است که به عنوان یک سیستم متصل با فرایندهای شناختی مربوط به ادراک و حافظه عمل می کند. هر چقدر که ما در بررسی بخشی از سیستم شناختی به شکل مجزا موفق عمل کنیم، باید این امر را به یاد داشته باشیم که اطلاعات ما احتمالا در مورد شناخت در زندگی واقعی روزمره، چیزهای کمی میتواند به ما بگوید.
مورد چهارم
مدلهای پیشنهاد شده توسط برادبنت و تریزمن، مدلهای «پایین به بالا» یا «محرک محور» توجه هستند. اگر چه توافق شده است که اطلاعات محرکهای محوری در شناخت مهم میباشند، اما آنچه که فرد با توجه به انتظارات و تجارب گذشته بر روی وظیفهی خود اعمال میدارد نیز مهم است.
این تأثیرات به عنوان فرایندهای «بالا به پایین» یا «مفهوم محوری» شناخته می شوند. به عنوان مثال، متن درون مثلث زیر را بخوانید:
انتظار (پردازش از بالا به پایین) اغلب اطلاعات را در حدی فراتر از کاربردپذیری واقعی محرکهایی (پایین- بالا) که ظاهراً به ما مربوط میباشند، ارائه میکند.
شما متن موجود در مثلث بالا را چگونه خواندید؟
نکته؛ عبارت The دوبار تکرار شده است اما ذهن آن را به طور معمول نادیده میگیرد.