روابط عاطفی

در زمان سوگواری چه اتفاقی برای ما می افتد

امتیاز

در زمان سوگواری چه اتفاقی برای ما می‌افتد؟

نحوه مواجه با سوگ و چگونگی فرایند سوگواری مستلزم یادگیری مهارت‌های سوگواری می‌باشد. افسردگی بعد از سوگ طبیعی است، ولکن فراگیری نحوه مواجهه با فقدان به ما کمک می‌کند تا این دوران را سریعتر پشت سر بگذاریم.

زیستن در واقعیت فقدان

تنها راهی که برای شروع صحبت در مورد سوگ بلدم، شروع کردن با موضوع نابودی است: سکوت و سکونی در مراحل اولیه سوگواری وجود دارد که همه چیز را فرا می‌گیرد. فقدان و سوگ، ما را طوری بهت زده می‌کند که به مکانی فراتر از هر زبانی کشیده می‌شویم. مهم نیست چطور با دقت واژه‌هایم را کنار یکدیگر بچینم، هرگز قادر نخواهم بود به جایی که این حس درون شما زندگی می‌کند برسم. زبان پوششی برای سکون نابودی است، و البته چه پوشش ضعیفی.

در مواجهه با سوگ، پذیرش یکی از معدود چیزهاییست که واقعاً کمک می‌کند. زندگی شما نمی‌تواند اصلاح شود، نمی‌تواند بهتر شود و به نظر می‌رسد هیچ راه‌حلی وجود ندارد. این بدان معناست که مسیر عملکرد ما درون سوگ ساده است: کمک به شما در تعیین اینکه چه چیزی طبیعی است و یافتن راه‌هایی تا از قلب ویران شده شما حمایت کند. این بخش درباره کمک به دوام آوردن شما در دنیای ترسناک سوگ شدید است.

سوگواری- سایت روانشناسی دکتر کامیار سنایی

سوگواری برای همه کارهایی که باید می‌کردید

وقتی کسی می‌میرد، صرف تعداد کارهایی که باید انجام دهید ذهن را اذیت می‌کند؛ اما به طریقی همه چیز انجام می‌شود. کنار بچه‌هایتان، همسرتان یا والدینتان می‌نشینید و کلماتی را که هیچوقت نباید می‌گفتید به زبان می‌آورید. به همه کسانی که اسمشان در دفترچه تلفن نوشته شده زنگ می‌زنید. حقایق را ساده و سر راست دوباره و دوباره تکرار می‌کنید. دنبال بهترین قیمت کفن و دفن هستید. مراسم یادبود را سازماندهی می‌کنید و … .

خوب است اجازه دهید مردم تا جایی که می‌توانند به شما کمک کنند، اگر این کار بخشی از مسوولیت‌های شما را تخفیف می‌دهد. رسیدگی به این جزییات برای برخی از مردم آخرین کار ملموسی است که از روی دوست داشتن و صمیمیت می‌توانند برای شخصی که در گذشته است، انجام دهند. هیچ پاسخ درستی برای سوگواریتان وجود ندارد. هر کاری که به نظرتان سنگین است به دیگران بسپارید و هرجا ممکن است به کسی اجازه ندهید کارهایی را که به نظرتان صمیمی و مهم است انجام دهد.

بازگویی داستان سوگ

ممکن است به خودتان بیایید و ببینید داستان فقدانتان را بارها و بارها بیان کرده‌اید، حتی به غریبه‌ها یا به آدم‌هایی که تازه ملاقات کرده‌اید. یا شاید در ذهنتان وقایعی را که به این فقدان منجر شده بارها مرور کرده‌اید. همه‌ی اینها عادی است. انسان‌ها موجوداتی داستان‌سرایند. به همین دلیل است که از اسطوره‌های فرهنگی، داستان‌های خلقت و فیلم داریم. با تعریف کردن دوباره و دوباره داستان این فقدان انگار به دنبال پایانی جایگزین می‌گردیم، یک راه فرار؛ راهی که در آن نتیجه وقایع تغییر کرده باشد یا هنوز هم ممکن باشد تغییر کند. شاید چیزی را در نتیجه آن جا انداخته باشیم. اگر فقط بتوانیم داستان را به مسیر درستی برگردانیم، هیچ یک از اینها اتفاق نخواهد افتاد. مهم نیست که این کار منطقی نیست، چرا که در سوگ منطق هیچ معنایی ندارد.

تعریف کردن داستان، هم ضروری و هم شکنجه‌وار به نظر می‌رسد. در بخش سوگ و تجربه اضطراب، تکرار داستان ساز و کار ایمنی است. راهی برای ذهن خلاق است که تلاش می‌کند جهان را زمانی که از هم پاشیده است دوباره مرتب کند. ما داستان را بارها و بارها تعریف می‌کنیم، چون داستان سوگ ما نیاز دارد تا گفته شود. ما دنبال راهی می‌گردیم که این داستان را منطقی جلوه دهد، حتی اگر نتواند هیچوقت این کار را انجام دهد. اگر نمی‌توانید داستانتان را به انسان دیگری بگویید، راه دیگری پیدا کنید. دفتر خاطرات، نقاشی، داستان سوگتان را تبدیل به رمانی گرافیکی با داستانی بسیار تاریک کنید. یا به جنگل بروید و به درختان بگویید. وقتی بتوانید داستانتان را بدون اینکه کسی سعی کند تغییرش دهد بگویید، خیالتان راحت می‌شود. درختان نخواهند پرسید: «واقعاً حالت چطور است؟» و باد اهمیتی نمی‌دهد اگر گریه کنید.

به سوگواری استراحت دهید

چندبار مردم شما را تشویق کرده‌اند فکرتان را به‌چیز دیگری مشغول کنید؟ یا از صحبت درباره نام آن شخص خاص اجتناب‌کرده‌اند تا یادآوری نکنند که چه چیزی را از دست داده‌اید؟ انگار ممکن‌است برای یک لحظه فراموش‌کنید. همه‌ما به کمی استراحت نیاز داریم. نمی‌توانید هرثانیه به فقدانتان خیره بمانید. ارگانیسم فیزیکی بدنتان نمی‌تواند چنین چیزی را تحمل‌کند. مشکل اینجاست که به‌خصوص در مراحل اولیه سوگواری، درد همه‌جا هست. هیچ چیزی وجود ندارد که با فقدان مرتبط نباشد. فاصله‌گرفتن از درد اغلب نتیجه بسیار معکوسی می‌دهد. به‌خصوص تجربه سینما رفتن ممکن است تجربه بی‌رحمانه‌ای باشد! به تماشای فیلمی شاد می‌روید و می‌فهمید شخصیت اصلی فیلم همسرش را از دست داده! یا در نیمه‌راه می‌فهمید هرگز نمی‌توانید در مورد این فیلم با خواهرتان شوخی‌کنید، یا اینکه فرزندتان هرگز آن‌را نمی‌بیند.

مسائل روزمره‌ تبدیل به باری روی دوشتان می‌شوند: دفعه اولی که باید فرمی را پر کنید و گزینه بیوه را انتخاب کنید، یا اینکه از شما پرسیده می‌شود چند فرزند دارید. وقتی به بخش شماره‌های اضطراری فرم می‌رسید و می‌فهمید که نمی‌توانید نام شخصی را بنویسید که سال‌ها در آن قسمت می‌نوشتید. با فکر اینکه بیشتر از خانه بیرون بروید خودتان را وادار می‌کنید به‌مهمانی بروید و می‌بینید هر سوالی که در مکالمه‌های کوتاه از شما می‌پرسند فقط به یک جواب می‌رسد: مرگ.

به‌خاطر داشته باشید که در مواجهه با سوگ عزیزان در روزهای اولیه تلاش برای دوباره پیوستن به‌جهان، باری سنگین و سهمگین است. تعاملات انسانی در سوگ طاقت‌فرساست. بسیاری مردم انتخاب می‌کنند جهانشان را بسیار کوچک کنند. دعوت به همه‌چیز را رد کنند و حتی فردی‌که همیشه برونگرا بوده، در می‌یابد که نسبت به قبل نیاز به زمان بیشتری برای سکوت و تنهایی دارد.

و در پایان!

لطفاً بدانید اگر دنیای بیرون بیش از حد خشن و اشباع‌شده از همه چیزهای مربوط به سوگ به‌نظر می‌رسد، این شما نیستید که بیش از حد حساسید. دنیاست که پر شده از چیزهایی مرتبط با سوگ شما. اگر چیزی هست که حتی لحظه‌ای به‌شما تسکین و آرامش می‌دهد، به‌سمتش حرکت کنید؛ فرقی نمی‌کند چه باشد. پیدا کردن فرصت استراحت در سوگ تقریباً غیرممکن است. اما این فرصت‌های گاه به گاه ضروری‌اند. یک‌روز یا بیشتر داخل حصاری به انتخاب خودتان، برای سلامتی مفیدست.

 

برگرفته از کتاب عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست

از مگان دیواین

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا