سرژ مسکوویچى
زندگینامهی مسکوویچی
سرژ مسکوویچی در سال ۱۹۲۵ در روانی متولد شد. او یک روانشناس اجتماعی بود. در طی دهه ۱۹۶۰ موسسه مطالعات پیشرفته دانشگاه پرینستون او را به ایالات متحده دعوت کرد. مسکوویچی همچنین عضو آکادمی علوم و هنر اروپا و همچنین عضو آکادمی علوم روسیه و عضو افتخاری آکادمی علوم مجارستان بود. او در سال ۲۰۰۳ توانست جایزهی بالزن را برای روانشناسی اجتماعی به نام خود کند. مسکوویچی در سال ۲۰۱۴ در پاریس درگذشت.
مسکوویچى و نفوذ اقلیت
اصطلاح «نفوذ اقلیت» بهنوعی از نفوذ اجتماعی اشارهدارد که به قرارگرفتن درمعرض یک موقعیت اقلیتی منسجم و استوار در یک گروه مربوطمیشود. نفوذ اقلیتها عموما پس از یک دوره زمانی احساسمیشود و طی آن، تمایلبه ایجاد پذیرشی خاص از دیدگاههای اقلیت بهوجود میآید.
یک نمونه مهم از یک اقلیت در زندگی واقعی که بر اکثریت تاثیرمیگذاشت، جنبش طرفداران حقرای و انتخاب زنان در سالهای اولیه قرنبیستم بود. در ابتدای اینکار، یک گروه کوچک از طرفدران حقرأی برای زنان، شدیدا برای اینکه به زنان باید حقرأی دادهشود مشاجره و گفتگو کرده و استدلال آوردند. سختکوشی این زنان همراه با اجرای عدالت در قبال آنها، درنهایت اکثریت را مجبورساخت تا دیدگاه آنها را بپذیرند.
در بسیاری از مطالعات مربوط به همنوایی و انطباق که تاکنون توصیف شدهبودند، این گروه اقلیت بود که با اکثریت موافقتمیکرد و همراهمیشد، اما مسکوویچى (۱۹۸۰, ۱۹۷۶) استدلالی متفاوت را ارائهکرد. او ادعا کرد که اش (۱۹۵۱) و دیگران تاکید زیادی بر این مفهوم داشتند که اکثریت در یک گروه، نفوذ زیادی بر اقلیت دارد، درحالیکه به اعتقاد وی، ممکن است اقلیت بر اکثریت تاثیر بگذارد. با این حال ایدهی اش با نظر مسکوویچی موافقبود (یعنی مسکوویچی همنوایی اقلیت با اکثریت را قبولدارد، اما در اینجا عکس این حالت نیز موردبررسی قرارمیگیرد).
او همچنین احساسکرد که نفوذ اقلیت رخمیدهد و این امر بهطور بالقوه مسئلهی ارزشمندی برای مطالعه تلقیمیشد. مطالعهای با تمرکز بر اینکه چرا برخی از افراد ممکناست بهنظر اقلیت احترام بگذارند و در برابر فشار گروهی مقاومتکنند.
مسکوویچی بین تبعیت و گرایشیافتگی تمایز قائلشد. تبعیت در مطالعات همنوایی (مثلاً در مطالعاتش) رایجاست که بهموجب آن شرکتکنندگان بهطور عمومی با هنجارهای گروه همنوا میشوند، اما بهطور شخصی آنها را در وجود و نهان خود رد میکنند.
گرایشیافتگی به این معنیست که چگونه اقلیت میتواند اکثریت را تحتتاثیر قرار دهد. بهعبارت دیگر، گرایشیافتگی متقاعد ساختن اکثریت، برای صحیح انگاشتن دیدگاه اقلیت است. این امر میتواند بهطرق مختلف بهدست آید (مثلا انطباق، انعطافپذیری). گرایشیافتگی با تبعیت از جنبهای دیگر نیز دارای تفاوت است، زیرا این مفهوم معمولاً شامل پذیرش هردو حالت، یعنی پذیرش عمومی و خصوصی دیدگاه یا رفتار جدید میشود (مثلاً درونیسازی).
اقلیت چگونه دیدگاه اکثریت را تغییر میدهد؟
مسکوویچی استدلال میکند که نفوذ اکثریت بر اساس تبعیت عمومی استوار است. این امر احتمالا یک مورد از نفوذ اجتماعی هنجاری میباشد. قدرت عدد در این رابطه مهم است، زیرا اکثریت توانایی پاداش و مجازات را با تأیید و عدم تایید خود دارا میباشد. به همین دلیل، همواره فشاری برای همنوایی اقلیتها وجود دارد.
از آنجایی که اکثریت مردم اغلب نسبت به آنچه که اقلیتها در مورد آن میاندیشند بیعلاقه هستند، نفوذ اقلیت به ندرت بر نفوذ اجتماعی هنجاری مبتنی است. در عوض این گروهها، معمولا بر نفوذ اجتماعی اطلاعاتی مبتنی میباشند. در این حالت از سوی گروههای اقلیت، ایده های جدید به اکثریت ارائه میشود، اطلاعات جدیدی که منجر به بازبینی نظرات آنها میگردد. در این خصوص، نفوذ اقلیت شامل پذیرش خصوصی (یعنی درونیسازی) میشود، یعنی اکثریت متقاعد میشوند که دیدگاه اقلیت درست است.
چهار عامل اصلی در نفوذ یک اقلیت بر اکثریت اهمیت دارد. سبک رفتاری، سبک تفکر، انعطافپذیری و همانندی یا یکی شدن.
(۱) سبک رفتاری
سبک رفتاری شامل ۴ جزء است:
۱. انسجام: اقلیت باید در نظر آنها (اکثریت) استوار باشد
۲. به درستی و صحت ایدهها و دیدگاههایی که ارائه میکنند اعتماد داشته باشند
۳. بیطرفانه ظاهر شوند
۴. در برابر فشار اجتماعی و سوءاستفادهها مقاومت کنند.
مسکوویچی (۱۹۶۹) اظهار داشت که مهمترین جنبهی سبک رفتاری، انسجام است که مردم با توجه به آن موضع خود را حفظ میکنند. دیدگاه اقلیتی که بدون تغییر و منسجم باشد، نسبت به اقلیتی که انسجام نداشته و به طور ناگهانی ذهنیت خود را تغییر میدهد، از احتمال بیشتری برای نفوذ بر اکثریت و تأثیر بر آن برخوردار است.
مسکوویچی (۱۹۶۹) سبکهای رفتاری (منسجم / غیرمنسجم) را در نفوذ اقلیتها در مطالعات آبی-سبز خود (مربوط به طیف مختلف اقشار مردم) مورد بررسی قرار داد. او نشان داد که یک اقلیت منسجم از یک اقلیت غیرمنسجم در تغییر دیدگاه اکثریت موفقتر بوده است.
انسجام به دلایل زیر میتواند مهم باشد:
– در مواجهه با یک گروه اقلیت منسجم، گروه اکثریت ناگهان به خود آمده، توجه کرده و در موضع خود بازنگری خواهد کرد.
– انسجام این تصور را به وجود میآورد که اقلیت متقاعد شدهاند که در مسیر درست قرار داشته و به دیدگاه خود متعهد میباشند. همچنین هنگامی که اکثریت با فردی مواجه میشوند که دارای اعتماد به نفس و از خودگذشتگی بهمنظور به دست آوردن جایگاه مردمی است و از عقب نشینی نیز خودداری میکند، ممکن است فرض کنند که او دارای یک امتیاز یا درجه است.
– یک اقلیت منسجم، هنجارهای ایجاد شده را تغییر میدهد و باعث ایجاد عدم اطمینان، شک و تردید و کشمکش میشود. این امر میتواند منجر به این شود که اکثریت، دیدگاه اقلیت را جدی بگیرد. در این حالت احتمال بیشتری وجود دارد که اکثریت دیدگاه خود را (به منظور بازنگری و یا تجدیدنظر) مورد پرسش قرار دهد. به منظور تغییر دیدگاه اکثریت، اقلیت باید یک موضع واضح و صریح را ارائه داده و همچنین باید موضع خود را به طور مداوم مورد دفاع و حمایت قرار دهد.
یک تمایز بین دو نوع از انسجام وجود دارد:
(الف) انسجام دیاکرونیک. یعنی شکلگیری انسجام در طول زمان- اکثریت بر دیدگاههای خود پافشاری کرده و آن را تغییر نمیدهد.
(ب) انسجام سینکرونیک. یعنی انسجام بین اعضا شکل گرفته- همهی اعضا موافق هستند و از یکدیگر پشتیبانی میکنند.
(۲) سبک تفکر
سه یا چهار گروه اقلیتی را در نظر بگیرید (مثلا پناهجویان، حزب ملی انگلیس و غیره). شما در مورد هر کدام از این گروههای اقلیتی و دیدگاههای آنها چگونه فکر میکنید و چه واکنشی در مورد آنها از خود نشان میدهید؟
آیا دیدگاههای آنها را کاملا رد میکنید و یا در مورد آنچه که آنها باید بگویند فکر کرده و دیدگاههای آنها را با دیگر افراد مورد بحث و تبادل نظر قرار میدهید؟ اگر شما دیدگاه های افراد دیگر را بدون تفکر در خصوص آنها نادیده بگیرید، ممکن است این امر بدین معنی باشد که شما دچار تفکر یا پردازش سطحی شدهاید. در مقابل، اگر شما عمیقا در مورد دیدگاه های مطرح شده فکر کردهاید، شما در حال تفکر یا پردازشی سیستماتیک هستید. تحقیقات نشان داده است که اگر یک اقلیت بتواند اکثریت را به فکر کردن در مورد یک مسئله و همچنین اندیشیدن در مورد استدلالهای موافق و مخالف وادار کند، در این حالت اقلیت فرصت خوبی برای نفوذ و تأثیر بر اکثریت خواهد داشت.
اگر اقلیت بتواند اکثریت را به بحث و مذاکره در مورد استدلالهایی که اقلیت در حال ارائهی آن است وارد سازد، نفوذ و تأثیر به احتمال زیاد قویتر خواهد شد.
(۳) انعطافپذیری و سازش
برخی محققان این سوال را مطرحکردهاند که آیا صرفا عاملیکپارچگی برای نفوذ یک اقلیت بر اکثریت کافی است یا خیر. آنها استدلال میکنند که نکتهی کلیدی در این است که اکثریت، انسجام را چگونه تفسیر میکند.
اگر اقلیت منسجم؛ انعطاف ناپذیر، مصالحهناپذیر و تعصب به نظر برسد، بعید است که بتواند دیدگاه اکثریت را تغییر دهد. با این حال، اگر آنها ظاهرا انعطافپذیر و آشتیپذیر باشند، احتمالا به آنها به دید افرادی میانهرو، با افراطیگری کمتر، دارای خلق و خوی همکاریپذیری و همچنین منطقیتر نگاه شود. در نتیجه، آنها فرصت بهتری برای تغییر دیدگاه اکثریت خواهند داشت.
برخیاز محققان بیشتر به این موضوع پرداختهاند و پیشنهاد کردهاند که در اینجا صرفا نمود ظاهری انعطاف و سازشپذیری ملاکنیست. بلکه مورد مهم در اینجا انعطاف و سازشپذیری واقعی است. این احتمال توسط نمث (۱۹۸۶) مورد بررسی قرار گرفت.
در این آزمایش، هیئت منصفهای بهصورت آزمایشی تشکیل شده بود که گروهی متشکل از سه شرکتکننده در آن حضور داشتند. و یکشخص همپیمان (همدست) میبایست میزان جبرانخسارت درخصوص قربانی یک حادثهی تلسکی (وسیلهیکه در پیست افراد را جابجامیکند) را تعیینکند. زمانی که اقلیت منسجم (همدست) برای مقدار بسیار کمی از خسارت استدلال آورد و از تغییر موضع خود نیز خودداری نمود، نتوانست تأثیری بر روی اکثریت داشته باشد. اما هنگامی که او دست به مصالحه و حرکت به سمت موضع اکثریت از طرق مختلف کرد، اکثریت نیز به سوی سازش و مصالحه پیش رفته و دیدگاه خود را تغییر دادند.
این آزمایش اهمیت انسجام را مورد سوال قرار میدهد. موضع اقلیت تغییر کرد و در این حالت دیگر انسجامی وجود نداشت، اما با این حال این تغییری بود که ظاهرا به دلیل آن نفوذ اقلیت حاصل شده بود.
(۴) همانندسازی
مردم تمایل دارند خود را با افرادی که آنها را شبیه به خودشان میبینند، همانند کنند. به عنوان مثال، مردان تمایل به همانندی با مردان، آسیاییها با آسیاییها، نوجوانان با نوجوانان و غیره دارند. تحقیقات نشان میدهد که اگر اکثریت با اقلیتها یکی شوند، احتمال بیشتری دارد که نظرات اقلیت را بهطور جدی در نظر بگیرند و دیدگاههای خود را با توجه به اقلیت تغییر دهند.
به عنوان مثال، یک مطالعه نشان داد که یک اقلیت همجنسگرا که برای حقوق همجنسگرایان استدلالآوری و مباحثه میکردند، در برابر یک اقلیت غیرهمجنسگرا که آنها نیز در راستای تحقق حقوق همجنسگرایان مباحثه و گفتگو میکردند، از نفوذ کمتری بر اکثریت غیرهمجنسگرا برخودار بود.
اکثریت غیرهمجنسگرا با اقلیت غیر همجنسگرا یکی شدند. آنها تمایلداشتند اقلیتهمجنسگرا را متفاوتاز خود ببینند که دارای علایق و نگرانیهای خودشان بوده و جنبش خاص خود را ترویجمیکنند.
مسکوویچی و همکاران (۱۹۶۹)، مطالعهی آبی- سبز
هدف:
بررسی تأثیر یک اقلیت منسجم بر اکثریت. مسکوویچی (۱۹۶۹) آزمایش خود را دوباره انجام داد، اما این بار به صورت معکوس. بهجای قرار دادن یک فرد در میان اکثریتی از همدستان، او دونفر از همدستان را درکنار چهار شرکتکنندهی واقعی قرارداد. شرکتکنندگان ابتدا تحت آزمایشات چشمی قرار گرفتند تا اطمینان حاصل شود که دچار کور رنگی نیستند.
روش:
آنها گروهی شامل چهار شرکتکننده و دو عضو همدست تشکیل دادند. ۳۶ اسلاید به افراد نشان داده شد که به وضوح دارای سایههای متفاوت آبی رنگ بود. و سپس از آنها خواسته شد که رنگ هر اسلاید را با صدای بلند بیان کنند. در بخش اول آزمایش، دو عضو همدست تمامی ۳۶ اسلاید را سبز اعلام کردند. آنها در پاسخهای خود کاملا منسجم و محکم بودند. در بخش دوم آزمایش، آنها رنگها را ۲۴ بار سبز و ۱۲ بار آبی اعلام کردند. در این مورد آنها در پاسخهایشان دچار عدم انسجام و تناقض بودند. آیا پاسخ دو عضو همدست بر چهار شرکتکنندهی حقیقی دیگر تأثیر میگذارد؟ به عبارت دیگر، آیا نفوذ اقلیت وجود خواهد داشت؟
جدول
یافتهها:
در وضعیت اول متوجهشدیم درمقایسه با اقلیتهای غیرمنسجم (فقط ۱٫۲۵٪ گفتند اسلایدها سبز است)، اقلیتمنسجم بر اکثریت تاثیرگذار بودهاست (۸٫۲۴٪). یک سوم (۳۲٪) از همهی شرکتکنندگان نیز حداقل یک بار رنگ سبز را اعلام کردند.
نتیجه:
اقلیتها میتوانند اکثریت را تحتتاثیر قرار دهند، اما نه در همه زمانها. بلکه تنها در زمانی که آنها به روشهای خاصی رفتار کنند (مثلا سبک رفتاری منسجم).
انتقاد:
این مطالعه از آزمونهای آزمایشگاهی استفاده کرد. حال این سؤال پیش میآید که آیا نتایج به دست آمده در خصوص زندگی واقعی صادق هستند (اعتبار اکولوژیکی)؟
همچنین مسکوویچی از دانشجویان زن به عنوان شرکتکننده استفاده میکند (یعنی نمونه نمایندهی عموم نیست). بنابراین نتایجی که او بهدست آورده است قابل تعمیم به همهی مردم نیست. زیرا آنها صرفاً دربارهی رفتار دانشجویان زن به ما اطلاعات ارائه میدهند.
ارزیابی مطالعات نفوذ اقلیت
بیشتر تحقیقات صورتگرفته در مورد نفوذ اقلیت، بر اساس آزمونهای انجامشده در آزمایشگاهها میباشد. این امر باعث سؤالبرانگیز بودن اعتبار اکولوژی آن میشود. آیا میتوان یافتههای تحقیقات آزمایشگاهی را بهموقعیتهای دیگری تعمیمداد؟ ادوارد سامپسون (۱۹۹۱)، یکی از افرادیست که بهطور ویژه از تحقیقات آزمایشگاهی در مورد نفوذ اقلیت انتقادمیکند. او نکات زیر را بیان میدارد.
شرکتکنندگان در آزمونهای آزمایشگاهی بهندرت «گروههای واقعی» میباشند. اغلب آنها مجموعهای از دانشجویان هستند که یکدیگر را نمیشناسند و احتمالا هرگز در آینده نیز دوباره یکدیگر را ملاقاتنمیکنند. همچنین باید اشارهکرد که آنها در یککار تصنعی دخالتدارند. به این ترتیب، آنها بسیار متفاوت از گروههای اقلیت موجود در یک جامعهی وسیعهستند که بهدنبال تغییر نظر اکثریت میباشند.
مثلاً اعضای حقوق زنان، حقوق همجنسگرایان و سازمانهای حمایت از حقوق حیوانات، اعضای گروههای فشار مانند صلح سبز و دوستان زمین، از شرکتکنندگان در آزمونهای آزمایشی بسیار متفاوتمیباشند. آنها در موقعیتهای مختلف، با محدودیتهای متفاوتی عملمیکنند. آنها اغلب با مخالفتهای مشخص و معینی مواجههستند. آنها بهیک نهضت یا جنبش متعهد بوده و اغلب یکدیگر را میشناسند، از یکدیگر حمایتهای اجتماعی قابلتوجهی را بهعمل آورده و گاه زندگی خود را وقف تغییر دیدگاه اکثریت میکنند. قدرت و وضعیت آزمونهای آزمایشگاهی، تا حد زیادی از ارائه و شبیهسازی اختلافات گستردهی موجود در قدرت و وضعیت که اغلب باعث ایجاد تمایز بین اقلیتها و اکثریتها میشود، ناتوان است.
همچنین مسکوویچی از دانشجویان زن بهعنوان شرکتکننده استفادهمیکند (یعنی نمونه نمایندهی عموم نیست). بنابراین نتایجی که او بهدست آورده است، قابل تعمیم به همهی مردم نیست. زیرا آنها صرفا دربارهی رفتار دانشجویان زن به ما اطلاعات ارائهمیدهند. همچنین گفتهمیشود که زنان نسبت به مردان از قابلیت همنوا شدن بیشتری برخوردار میباشند. بنابراین ممکناست تفاوت جنسیتی در مردان و زنان، در نفوذ اقلیتها تأثیرگذار باشد. انتقاد دیگر میتواند این باشد که چهارنفر برای یک گروه کافی نیستند و نمیتوانند بهعنوان یک اکثریت درنظر گرفتهشوند.