لارنس کلبرگ
زندگینامهی لارنس کلبرگ
لارنس کلبرگ در برانکس ویل نیویورک متولد شد. وی کوچکترین فرزند آلفرد کلبرگ، مردی یهودی و همسر دومش شارلوت آلبرشت، زنی پروتستانی بود. کلبرگ لیسانس خود را تنها در عرض یکسال، در سال ۱۹۴۸ به دست آورد و توانست در سال ۱۹۵۸ دورهی دکترای روانشناسی را در شیکاگو به پایان رساند. در سالهای اولیهی تحصیلش، کارهای پیاژه را مطالعه میکرد. کلبرگ روانشناسی بود که بیشتر به خاطر نظریهاش بر مراحل رشد اخلاقی شناخته شد. وی به عنوان استاد در دانشگاه شیکاگو و دانشگاه هاروارد به تدریس اشتغال داشتهاست. نظریه وی توسعهای بر کار ۲۵ سال قبل ژان پیاژه در ارتباط با رشد اخلاقی در کودکان بود.
مراحل رشد اخلاقی کلبرگ
لارنس کلبرگ (۱۹۵۸) با اصل تئوری رشد اخلاقی پیاژه (۱۹۳۲) موافق بود. اما قصد داشت تا ایدههای خود را بیشتر توسعه دهد.
او از تکنیک قصهپردازی پیاژه به منظور بیان داستانهایی از مردم که شامل معضلات اخلاقی نیز میشد، استفاده میکرد. در هر مورد، او یک انتخاب را با صرف تفکر و اندیشه در نظر میگرفت. مثلا حقوق برخی مقامات و نیازهای برخی از افراد مستحق که بهطور ناعادلانه با آنها رفتارمیشد را مورد مقایسه قرارمیداد. یکی از مشهورترین داستانهای لارنس کلبرگ (۱۹۵۸) مربوط به مردی به نام هینز (هانس هم تلفظ میشود) است. که در نقطهای از اروپا زندگی میکرد.
همسر هینز در اثر نوع خاصی از سرطان رو به مرگ بود. پزشکان معتقد بودند که یک داروی جدید ممکن است او را نجات دهد. این دارو توسط یک داروساز محلی کشف شدهبود و هینز بهشدت سعی داشت مقداری از آن را خریداری کند. اما داروساز ده برابر پولی که برای دارو هزینه کرده بود را طلب میکرد. و این خیلی بیشتر از مقداری بود که هینز میتوانست تهیه کند. هینز پس از دریافت کمکهایی از دوستان و خانوادهاش، تنها توانست نیمی از پول موردنیاز برای تهیهدارو را فراهم آورد. او به داروساز گفت که همسرش در حال مرگ است. و از او درخواستکرد یا دارو را به او ارزانتر بفروشد یا بهوی اجازهدهد مابقی پول را بعداً بپردازد.
داروساز پیشنهاد هینز را رد کرد و گفت او دارو را کشفکرده و میخواهد از آن پول به دست آورد. شوهر که از نجات جان همسرش فروماندهبود، شببعد بهزور و غیرقانونی وارد داروخانه شد و داروی موردنظر را بهسرقت برد.
سوالاتی که کلبرگ مطرح مینماید
لارنس کلبرگ مجموعهای از سوالات مانند موارد زیر را ارائه میکند:
۱. آیا هینز باید دارو را بدزد؟
۲. اگر هینز همسرش را دوست نداشت، ممکن بود چیزی تغییر کند؟
۳. اگر بیمار موردنظر یک شخص بیگانه یا غریبه بود، هیچ گونه تغییری در این اتفاق به وجود میآمد؟
۴. اگر زن فوت میکرد، پلیس میبایست داروساز را به جرم قتل بازداشت میکرد؟
با بررسی پاسخهای کودکان در سنین مختلف به این سوالات، لارنس کلبرگ امیدوار به کشف این موضوع بود که چگونه استدلالهای اخلاقی با بالا رفتن سن افراد تغییر میکند. نمونهی موردنظر شامل ۷۲ پسر از شیکاگو در سنین ۱۰ تا ۱۶ سال بود که ۵۸ نفر از آنها در فواصل زمانی سه ساله، به مدت ۲۰ سال مورد بررسی قرار گرفتند (Kohlberg, 1984).
با هر کدام از پسرها، مصاحبهای دو ساعته بر اساس ده معضل صورت گرفت. آنچه که لارنس کلبرگ عمدتاً به آن علاقهمند بود بررسی این موضوع نبود که آیا پسران این عمل را درست میدانستند یا غلط، بلکه دلایل ارائه شده از سوی آنها برای تصمیمگیریهایشان برای او اهمیت داشت. او پی برد که با بالا رفتن سن بچهها، دلایل آنها نیز دچار تغییر و تحول میشوند.
او سه مرحلهی مشخص از استدلال اخلاقی را شناسایی کرد که هر کدام دارای دو زیرمرحله یا مرحلهی فرعی بودند. افراد تنها میتوانند از طریق این سطوح در فهرست ذکر شده عبور کنند. هر مرحلهی جدید، جایگزین استدلال متداول در مرحلهی قبل میشود. همهی افراد (الزاما) به تمامی مراحل نمیرسند.
مراحل رشد اخلاقی لارنس کلبرگ
سطح ۱- اخلاق پیش عرفی (پیش قرار دادی)
در سطح پیش عرفی (غالبا نه ساله و جوانتر، در برخی از موارد بیش از نه سال)، ما کد اخلاقی شخصی نداریم. در عوض، کد اخلاقی ما با استانداردهای بزرگسالان و پیامدهای ناشی از پیروی و یا نقض قوانین آنها شکل گرفته است.
اقتدار و نفوذ خارج از حیطهی فردی است و استدلال بر اساس پیامدهای فیزیکی اقدامات شکل میگیرد.
مرحله اول: توجه به تنبیه و فرمانبرداری.
کودک/فرد برای جلوگیری از تنبیه یا مجازات خوب عمل میکند. در صورتی شخص مجازات خواهد شد که مرتکب اشتباهی بشود.
مرحله دوم. فردگرایی و مبادله.
در این مرحله، کودکان تشخیص میدهند که صرفاً یک دیدگاه درست، همانگونه که توسط صاحبان قدرت ارائه میشود وجود ندارد. افراد مختلف، دیدگاههای مختلفی دارند.
سطح ۲- اخلاق متعارف (قرار دادی)
در سطح متعارف (بیشتر در نوجوانان و بزرگسالان)، ما شروع به درونی کردن استانداردهای اخلاقی با توجه به مدلهای ارزشمند بزرگسالان میکنیم.
در این وضعیت، اقتدار درونی شده است، اما مورد سوال قرار نمیگیرد و استدلال نیز بر اساس هنجارهای گروهی تعیین میشود که شخص به آن تعلق دارد.
مرحله سوم. روابط بین فردی خوب.
کودک / فرد برای اینکه در نگاه دیگران بهعنوان یک فرد خوب دیده شود، خوب عمل میکند. بنابراین، پاسخ با تأیید دیگران ارتباط دارد.
مرحله چهارم. حفظ نظم اجتماعی.
کودک / فرد از قوانین گستردهتری در جامعه مطلع میشود، بنابراین به منظور تبعیت کردن از قانون و اجتناب از گناه، عقاید خود را با قوانین و قواعد منطبق میسازد.
سطح ۳– اخلاق پسا عرفی (مافوق قراردادی)
عقاید و نظرات فردی بر اساس اصول خود انتخابی بنا نهاده میشوند و استدلال اخلاقی مبتنی بر حقوق فردی و عدالت است. طبق نظر کلبرگ، اکثر افراد به این سطح از استدلال اخلاقی میرسند.
تنها ۱۰ تا ۱۵ درصد از افراد توانایی تفکر انتزاعی لازم برای مرحله ۵ یا ۶ (اخلاق پس عرف) را دارند. این امر بدین معنی است که اکثر افراد مبنای دیدگاه اخلاقی خود را پیرامون خود قرار میدهند و تنها یک اقلیت و یا بخش بسیار کوچکی از افراد مبنای تفکر خود را از مسیر اصول اخلاقی دنبال میکنند.
مرحله پنجم. قرارداد اجتماعی و حقوق فردی.
کودک / فرد در خصوص این موضوع آگاهی دارد که وجود قوانین/ قواعد هر چند در مواردی بر ضد برخی از منافع خاص افراد است، اما در کل به نفع اکثریت میباشد.
مسائل همیشه روشن و صریح نیست. برای مثال در معضل هینز، حفاظت از زندگی مهمتر از شکستن قانون ضد سرقت است.
مرحله ششم. اصول فراگیر یا همگانی.
افراد در این مرحله مجموعهای از رهنمودهای اخلاقی خود را توسعه میدهند که ممکن است متناسب با قانون باشد و یا نباشد. این اصول برای همه اعمال میشود.
مثلا حقوق بشر، عدالت و برابری. در این شرایط، فرد این آمادگی را خواهد داشت که برای دفاع از این اصول اقدام کند، حتی اگر این امر بدان معنا باشد که علیه روند در جریان جامعه به پیش رود و عواقبی از قبیل مورد تقبیح قرار گرفتن و یا محکوم شدن به زندان را بپذیرد. کلبرگ تردیدی نداشت که تنها افراد اندکی به این مرحله میرسند.
مشکلات روشهای لارنس کلبرگ
۱. معضلات تصنعی میباشند (مثلا آنها اعتبار اکولوژیکی ندارند)
غالب معضلات برای اکثر مردم ناآشنا هستند. به عنوان مثال، در معضل هینز، همه چیز در خصوص این سؤال که آیا هینز باید برای نجات جان همسر خود دارو را بدزدد یا خیر به خوبی به پیش میرود (غالب افراد موافق این اقدام هستند).
با این حال، افرادی که در تحقیقات کلبرگ حضور داشتند بین ۱۰ تا ۱۶ ساله بودند. آنها هرگز ازدواج نکرده و هرگز حتی به مقدار بسیار اندک نیز در موقعیتی همانند داستان موردنظر قرار نگرفته بودند. آنها چطور باید میدانستند که آیا هینز باید دارو را سرقت کند یا نکند؟
۲. نمونه جانبدارانه است
با توجه به نظر گیلیگان (۱۹۷۷)، به دلیل اینکه نظریه کلبرگ بر اساس یک نمونهی مردانه بنا نهاده شده است، پس مراحل نیز منعکس کنندهی تعریفی مردانه از اخلاق (مردسالارانه) میباشد. اخلاق مردانه مبتنی بر اصول انتزاعی قانون و عدالت است، در حالی که اخلاق در زنان بر اساس اصول شفقت و مراقبت هستند.
علاوه بر این، مسئله تعصب جنسیتی مطرح شده توسط گیلیگان، یادآور بحثهای مهم مربوط به جنسگرایی در روانشناسی است که درصورت نادیده گرفتن آن میتواند تاثیر زیادی بر نتایج حاصل از تحقیقات روانشناسی داشته باشد.
۳. معضلات فرضی هستند (بهعبارت دیگر، آنها واقعی نیستند)
در یک وضعیت واقعی، انجام چه اقداماتی از سوی یک فرد عواقب واقعی در بر خواهد داشت و گاهی از اوقات نیز برای آنها بسیار ناخوشایند خواهد بود؟ اگر آنها در یک وضعیت واقعی قرار میگرفتند، باز هم به چنین استدلالی میرسیدند؟ جواب این سوالات را به درستی نمیدانیم.
این واقعیت که نظریه لارنس کلبرگ به شدت وابسته به پاسخ فرد به یک معضل تصنعی است، موجب به وجود آمدن یک سوال در خصوص اعتبار نتایج حاصل از این تحقیق میشود. پاسخ افراد در شرایط واقعی زندگی خود، ممکن است در مقایسه با آنچه که آنها در مواجه با یک معضل تصنعی ارائه شده در یک محیط تحقیقاتی آرام و بدون دغدغه ارائه میدهند، بسیار متفاوت باشد.
۴. طراحی پژوهشی ضعیف
روشی که لارنس کلبرگ در هنگام بنا کردن این نظریه تحقیقاتی انجام داد، ممکن است بهترین روش برای آزمودن این موضوع که آیا همهی کودکان به دنبال توالی یکسانی در جهت پیشرفت مرحلهای میروند یا خیر نباشد. تحقیق او مقطعی بود، به این معنی که او با بچههایی در سنین مختلف مصاحبه کرد تا ببیند سطح توسعهی اخلاقی آنها چگونه است.
یک راه بهتر برای مشاهدهی اینکه آیا همهی بچهها ترتیب یکسانی را در تمامی مراحل دنبال میکنند و یا خیر، لزوم انجام تحقیقات طولی در مورد همان کودکان است.
با این حال، تحقیقات طولی در مورد نظریه کلبرگ تاکنون توسط کالبی و همکاران او (۱۹۸۳) انجام شده است که در طی آن ۵۸ شرکت کنندهی مرد (پسران) که در مطالعهی اصلی کلبرگ حضور داشتند مورد آزمون قرار گرفتند. او آنها را در مدت ۲۷ سال، شش بار مورد آزمون قرار داد و در نهایت این نتیجه اصلی کلبرگ که همه ما از طریق مراحل رشد اخلاقی در یک ترتیب یکسان و مشابه عبور میکنیم را مورد تأیید قرار داد.
مشکل در خصوص نظریه لارنس کلبرگ
۱. آیا مراحل متمایزی از توسعه اخلاقی وجود دارد؟
لارنس کلبرگ ادعا میکند که چنین چیزی وجود دارد، اما شواهد همیشه از این نتیجهگیری حمایت نمیکند. به عنوان مثال، شخصی که تصمیمگیری را بر اساس استدلال اصولی در یک وضعیت توجیه میکند (مرحله ۵ یا ۶ اخلاق پس عرفی)، در اغلب موارد در صورت مواجه شدن با یک داستان دیگر به سوی استدلال قراردادی (مرحله سوم یا چهارم) عقبنشینی میکند. در عمل، به نظر میرسد که استدلال در مورد صحیح و غلط بودن یک موضوع، بیش از آنکه به قوانین کلی بستگی داشته باشد، به شرایط بستگی دارد.
علاوه بر این، افراد همیشه در حال پیشرفت در میان مراحل نیستند و رست (Rest, 1979) دریافت که از هر چهارده نفر، در حقیقت یک نفر دچار لغزش و عقبگرد میشود. شواهد در خصوص مراحل متمایز از رشد اخلاقی بسیار ضعیف بهنظر میرسد و و برخی نیز معتقدند که در پشت این نظریه، اعتقاد فرهنگی جانبدارانهای در خصوص برتری ارزشهای آمریکایی نسبت به دیگر فرهنگها و جوامع نهفته است.
۲. آیا قضاوت یا عقیدهی اخلاقی با رفتار اخلاقی تطابق دارد؟
کلبرگ هرگز ادعا نکرد که بین تفکر و عمل (آنچه که ما می گوییم و آنچه که ما انجام میدهیم) یک مطابقتی وجود دارد، بلکه او اظهار میدارد که این دو با یکدیگر ارتباط دارند. با این حال، بی (Bee, 1994) اشاره میکند که ما باید این موارد را مورد محاسبه قرار دهیم:
الف) عادتهایی که مردم در طول زمان توسعه دادهاند.
ب) آیا افراد شرایط را مستعد مشارکت خود میبینند؟
ج) ارزشها و مزایای انجام رفتار به یک نحو خاص.
د) انگیزههای رقابتی مانند فشار از ناحیهی گروه همسالان، علاقه شخصی و غیره.
به طور کلی بی به این امر اشاره میکند که رفتار اخلاقی تنها بخشی از مسألهی استدلال اخلاقی است. این موضوع نیز تحتتاثیر عوامل اجتماعی است.
۳. آیا عدالت اساسیترین اصل اخلاقی محسوب میشود؟
این دیدگاه لارنس کلبرگ است. با این حال، گیلیکان (۱۹۷۷) نشان میدهد که اصل مراقبت و سرپرستی از دیگران نیز به همان اندازه مهم است. علاوه بر این، کلبرگ ادعا میکند که استدلال اخلاقی مردان اغلب بیش از زنان است.
دختران اغلب در مرحلهی ۳ در سیستم کلبرگ قرار میگیرند (گرایش به سوی پسر خوب- دختر خوب)، در حالی که پسران بیشتر در مرحله ۴ (گرایش به سوی قانون و نظم) یافت میشوند. گیلیگان چنین پاسخ میدهد:
«ویژگیهای بسیاری که به طور سنتی خوبیهای زنان را بیان میکند، از قبیل مراقبت از دیگران و حساس بودن نسبت به نیازهای دیگران، در توسعه اخلاقی به عنوان کمبود نشانهگذاری شدهاند».
به عبارت دیگر، گیلیگان ادعا میکند که در نظریه کلبرگ یک تعصب جنسی وجود دارد. او ندای زنانهی محبت، عشق و صلحی که همراه با اجتماعی شدن دختران است را نادیده میگیرد.
گیلیگان اینچنین نتیجه گیری میکند که نظریه کلبرگ به جای دیدگاه اخلاقی عدالت، باید این واقعیت که زنان از دیدگاه اخلاق مراقبتی با مشکلات اخلاقی رو به رو میشوند را مورد محاسبه و اشاره قرار میداد که این امر برخی از مفروضات اساسی نظریه کلبرگ را به چالش میکشد.