فرگاس کریک
زندگینامه فرگاس کریک :
فرگاس کریک در آوریل ۱۹۳۵ در ادینبورگ اسکاتلند متولد شد. او یک روانشناس در حوزهی شناختی است که بر سطوح پردازش در حافظه تحقیق میکرده است. او تحقیقات خود را با همکاری Robert Lockhart در دانشگاه تورنتو در سال ۱۹۷۲ و همچنین Endel Tulving در سال ۱۹۷۵ انجام و ادامه داده است. فرگاس کریک جوایز متعددی را دریافت کرده است و از پیشروان حوزههای حافظه، توجه و شناختی میباشد. در حال حاضر او یک دانشمند برجسته در موسسه تحقیقات Rotman در تورنتو است. در سالهای اخیر، فرگاس کریک به عنوان یکی از اعضای انجمن سلطنتی در سال ۲۰۰۸ انتخاب شده است.
سطوح پردازش در مدل ارایهشده فرگاس کریک
مدل سطوح پردازش بر روی عمق پردازش در حافظه تمرکز دارد و پیشبینی میکند که چنانچه اطلاعات به شکلی عمیقتر پردازش شوند، ماندگاری آن در حافظه طولانیتر خواهد بود.
فرگاس کریک عمق را اینچنین تعریف میکند:
«عمق تعداد تحلیلهایی که بر روی اطلاعات انجام شده است نمیباشد، بلکه استخراج معنیدار اطلاعات بهواسطهی انگیزهها را شامل میشود».
این مورد بر خلاف مدل چندمخزنی، یک رویکرد غیر ساختار یافته است. ایدهی اصلی در اینجا این است که حافظه در حقیقت چیزی است که در نتیجهی پردازش اطلاعات حاصل میشود. حافظه صرفا یک محصول فرعی از پردازش عمیق اطلاعات است و تمایز روشنی بین حافظه کوتاهمدت و بلندمدت وجود ندارد. بنابراین، به جای تمرکز بر مخازن و ساختارهای درگیر با آن (به عنوان مثال حافظه کوتاهمدت و حافظه بلندمدت)، این نظریه بر فرایندهای مربوط به حافظه متمرکز شده است.
ما میتوانیم اطلاعات را از طریق ۳ روش پردازش کنیم:
پردازش سطحی در مدل فرگاس کریک
این پردازش دو شکل دارد:
۱. پردازش ساختاری (ظاهری). زمانی رخ میدهد که ما صرفاً ویژگیهای فیزیکی چیزی را رمزگذاری میکنیم. به عنوان مثال؛ توجه به طرح یک کلمه و یا اینکه حروف چگونه بهنظر میرسند.
۲. پردازش صوتی. این مورد مربوط به زمانی است که ما صدای آن کلمه را رمزگذاری میکنیم. پردازش سطحی صرفا شامل تمرینات تکراری میشود (تکراری که به ما کمک میکند تا چیزی را در STM نگه داریم) و منجر به حفظ اطلاعات نسبتا کوتاهمدت میشود. این امر تنها نوعی تکرار است که در مدل چند مخزنی نیز اتفاق میافتد.
پردازش عمیق در مدل فرگاس کریک
این پردازش شامل مورد زیر است:
۳. پردازش معنایی. زمانی اتفاق میافتد که ما معنی یک کلمه را رمزگذاری میکنیم و آن را با کلمات مشابه و با معانی مشابه مرتبط میسازیم. پردازش عمیق شامل تمرین و تکرار دقیق و همراه با جزئیات است که شامل تجزیه و تحلیل معنیدار (مثلا به همره تصاویر، فکر کردن، تداعی معانی و غیره) اطلاعات بوده و منجر به فراخوانی بهتر دادهها میشود. به عنوان مثال، معنا بخشیدن به کلمات و یا پیوند دادن آنها با دانش قبلی.
خلاصه
سطوح پردازش:
ایدهای که بیان میدارد نحوهی کدگذاری اطلاعات، چگونه در به یاد آوردن آن تاثیر میگذارد.
هرچه سطح پردازش عمیقتر باشد، اطلاعات سادهتر به یاد آورده میشوند.
مطالعهی اصلی: فرگاس کریک و تولوینگ (۱۹۷۵)
هدف: بررسی چگونگی تأثیر پردازش عمیق و سطحی بر یادآوری حافظه.
روش
یک توالی از ۶۰ کلمه به شرکتکنندگان ارائه شده و از آنها خواسته شد تا به یکی از سه سوال پاسخ دهند. بعضی از سؤالات، شرکتکنندگان را ملزم میساخت تا به روش عمیق (برای مثال معنایی) به پردازش اطلاعات بپردازند و سایرین نیز با توجه به سؤالات خود به روش کم عمق (به عنوان مثال ساختاری و واجی) به پردازش کلمه پرداختند.
مثال:
پردازش ساختاری یا تصویری: آیا کلمهای با حروف بزرگ یا حروف کوچک وجود دارد؟
پردازش صوتی یا شنوایی: آیا کلمهای برای قرار گیری در قافیهی … مناسب است؟
پردازش معنایی: آیا این کلمه برای قرارگیری در این جمله مناسب است؟ . . . ؟
سپس لیستی طولانی متشکل از ۱۸۰ کلمه را که کلمات اصلی در آن با هم مخلوط شده بودند در برابر شرکتکنندگان قرار گرفت. سپس از آنها خواسته شد تا کلمات اصلی را بیابند.
نتایج
شرکتکنندگان در این مرحله کلمات بیشتری را از حافظهی خود فراخوانی کردند که این واژگان از لحاظ معنایی با واژگانی که قبلاً از لحاظ واجی و بصری مورد پردازش قرار گرفته بودند، تطبیق داده شد.
نتیجهگیری
واژگان پردازش شده از لحاظ معنایی مستلزم تمرین و تکرار دقیق و پردازش عمیق که به یادگیری دقیقتر میانجامد میباشد و واژههایی که از لحاظ واجی و بصری پردازش شدهاند نیز مسلزم یک پردازش کم عمق و همچنین یادآوری نه چندان دقیق است.
کاربردها در زندگی واقعی
این توضیح از حافظه در زندگی روزمره مفید است، زیرا این روش شیوهای برجسته است که در طی آن پردازش اطلاعات به شکلی عمیقتر انجام شده و میتواند به حافظه کمک کند. سه نمونه در این خصوص وجود دارد.
•بازسازی – قرار دادن اطلاعات در میان کلمات خودتان و یا صحبت کردن در مورد آن با شخصی دیگر.
• روش لوسی (loci)- زمانی که برای به یاد آوردن یک سری از موارد، هرکدام از آنها را به یک مکان و یا یک مسیر آشنا پیوند میدهید.
• تصویرسازی – با ایجاد یک تصویر از چیزی که میخواهید به خاطر بسپارید، شما در مورد آن به خودتان توضیح میدهید و آن را به صورت بصری (یعنی به شکل یک نقشه ذهنی) کدگذاری میکنید.
مثالهای بالا میتوانند برای تجدید نظر در روانشناسی در خصوص استفاده از پردازش معنایی مورد استفاده قرار گیرند (مثلا مدلهای حافظه را در سکوت برای خودتان توضیح دهید و یا از نقشههای ذهنی بهره بگیرید و غیره) و باید با استفاده از تمرین و تکرار دقیق و توجه به جزئیات، پردازش عمیقتر انجام شود. در نتیجه، اطلاعات بیشتری به یاد میآید (و فراخوانی میشود) و نتایج بهتری در آزمون حاصل شود.
ارزیابی انتقادی
نقاط قوت
این نظریه یک کار تکمیلی در راستای پژوهش اتکینسون و شیفرین در خصوص انتقال از STM به LTM به حساب میآید. به عنوان مثال، تمرین و تکرار دقیق و با توجه به جزئیات، بیشتر از تمرین و تکراری که صرفا بهمنظور ابقای اطلاعات انجام میشود، میتواند به یادآوری اطلاعات کمک کند.
مدل سطوح پردازش، جهتگیری تحقیقات حافظه را تغییر داد. این امر نشان داد که رمزگذاری یک فرآیند آسان و ساده نیست. این ایده باعث شد تا به حافظهی بلندمدت صرفا به عنوان یک واحد ذخیرهسازی ساده نگاه نشود، بلکه دامنهی نگاه به آن گستردهتر شده و به عنوان یک سیستم پردازش پیچیده دیده شود.
ایدههای فرگاس کریک و لاکهارت به صدها آزمایش کمک کرد که بیشتر آنها برتر بودن پردازش معنایی عمیق برای به یاد آوردن اطلاعات را تایید کردند. این موضوع میتواند توضیح دهندهی این امر مهم باشد که چرا ما برخی از چیزها را خیلی بهتر و به مدت خیلی طولانیتری نسبت به موارد دیگر به یاد میآوریم. این توضیح از حافظه در زندگی روزمره مفید است، زیرا این روش شیوهای برجسته است که در آن پردازش اطلاعات به شکلی عمیقتر انجام شده و میتواند به حافظه کمک کند.
نقاط ضعف
با وجود این نقاط قوت، انتقاداتی نیز به نظریهی سطوح پردازش وارد شده است:
این نظریه توضیح نمیدهد که پردازش عمیقتر چگونه باعث بهبود حافظه میشود.
احتمالا عاملی که سبب افزایش میزان یادآوری در افراد می شود، عمق پردازش نیست. بلکه ممکن است تلاش بسیار زیاد صورت گرفته در پردازش عمیقتر نسبت به پردازش سطحی دلیل این نتیجه باشد.
مفهوم عمق مبهم است و قابل مشاهده نمیباشد.
بنابراین، نمیتواند به صورت عینی مورد اندازهگیری قرار گیرد.
آیزنک (۱۹۹۰) ادعا میکند که سطوح نظریهی پردازش، به جای اینکه توصیف و تصریح کننده باشد، صرفا حالتی تعریفی دارد. کریک و لاکهارت (۱۹۷۲) نیز معتقد بودند پردازش عمیق منجر به بهبود حافظه بلندمدت در مقایسه با پردازش سطحی میشود. با این حال، آنها نتوانستند یک گزارش دقیق درباره اینکه چرا پردازش عمیق بسیار موثر میباشد را ارائه دهند.
به هر صورت، مطالعات اخیر این نکته را روشن کرده است. به نظر میرسد که کدگذاریهای عمیقتر به دلیل اینکه توجه بیشتری را بر جزئیات معطوف میدارد، میتواند حافظه را تقویت کند.
رمزگذاری کارآمد و با توجه به جزئیات، قدرت ارائه و یادآوری حافظه را تقویت میکند و این کار توسط تمرکز بیشتر بر روی جنبه های معنایی و اتصال آن به شبکههای معنایی که از قبل موجود بودهاند صورت میپذیرد. تحقیقات بعدی نشان داد که پردازش، پیچیدهتر و متنوعتر از آن چیزی است که در سطح نظریهی پردازش بیان شده است. به عبارت دیگر، پردازش فراتر از دو مفهوم عمق و جزئیات است.
مثلا تحقیقی که توسط برانسفورد و همکاران او (۱۹۷۹) انجام شد نشان داد که به یاد آوردن جملهای مانند «یک پشه همانند یک پزشک است، زیرا کار هر دو زخمی کردن و خون ریختن است» نسبت به این جمله «یک پشه مانند یک راکون است؛ زیرا هر دو سر، پا و فک دارند»، محتملتر است. به نظر میرسد، منحصربه فرد بودن جمله اول باعث میشود تا آن را آسانتر به یاد بیاورید. زیرا این یک اقدام غیرمعمول است که یک پزشک با یک پشه مورد مقایسه قرار گیرد. در نتیجه، جمله دارای یک برجستگی خاص بوده و بهراحتی میتوان آنرا به خاطر آورد.
شرکتکنندگان زمان بیشتری را برای پردازش صرف میکنند
مشکل دیگر اینست که شرکتکنندگان بهطور معمول زمان بیشتری را برای پردازش عمیقتر یا وظایف دشوارتر صرف میکنند. بنابر این، نتایج حاصله میتواند صرفا به دلیل زمان بیشتری باشد که صرف شدهاست. پردازش عمیق با صرف «تلاش بیشتر» و همچنین «زمان بیشتر» انجام میشود. بنابراین دشوار است بدانید که کدام یکی از این دو مورد عاملی است که بر نتایج اثر میگذارد.
ایدههای مربوط به «عمق» و «جزئیات» مبهم است
و تعریف نامناسبی از آنها ارائه شده است. در نتیجه این امر کار سنجش را دشوار میسازد. در واقع، هیچ روش مستقلی برای اندازهگیری عمق پردازش وجود ندارد. این امر میتواند به یک استدلال دایرهوار منجر شود، زیرا درست است که پیشبینی میشود پردازش عمیق اطلاعات به یادآوری بهتر منتهی خواهد شد، اما اندازهگیری عمق پردازش مستلزم دانستن این مورد است که اطلاعات چگونه به یاد آورده میشوند.
نظریه سطوح پردازش متمرکز بر فرایندهای مربوط به حافظه است
و بنابراین ساختارها را نادیده میگیرد. شواهدی وجوددارد که از ایدهی ساختارهای حافظه مانند STM و LTM که تحتعنوان مدل چندمخزنی پیشنهاد شدهاند حمایتمیکند (مثلاً H.M. و اثر موقعیت سریال و غیره). علاوه بر این، حافظه پیچیدهتر از آن چیزی است که توسط نظریهی LOP توصیف شده است.