تئوری‌های حافظه

علت فراموشی

امتیاز

آن چه در این مقاله می خوانیم

علت فراموشی :

چرا فراموش می‌کنیم و واقعاً علت فراموشی چیست؟ دو پاسخ ساده به این سوال وجود دارد.

اول، حافظه ناپدید شده است، دیگر در دسترس نیست.

دوم، اطلاعات حافظه هنوز در سیستم حافظه ذخیره است، اما به دلایلی نمی‌توان آن را بازیابی کرد.

این دو پاسخ، خلاصه‌ای از نظریه‌های اصلی فراموشی می‌باشد که توسط روانشناسان توسعه یافته است. اولین پاسخ به احتمال زیاد برای فراموشی در حافظه کوتاه‌مدت و دومی برای فراموشی در حافظه بلندمدت مورد استفاده قرار می‌گیرد. فراموش کردن اطلاعات از حافظه کوتاه‌مدت (STM) را می‌توان با استفاده از نظریه‌های واپاشی اثر و جابه‌جایی توضیح داد. فراموش کردن در حافظه بلندمدت (LTM) را نیز می‌توان با استفاده از نظریه‌های تداخل و عدم انسجام شرح داد.

نظریه‌ی واپاشی اثر در خصوص فراموشی

این توضیح از فراموشی در حافظه کوتاه‌مدت، به این معناست که خاطرات در مغز اثر یا ردی را از خود برجای می‌گذارند. اثر، شامل برخی از انواع تغییرات فیزیکی و شیمیایی در سیستم عصبی است.

نظریه‌ی واپاشی اثر بیان می‌کند که فراموش شدن به‌دلیل واپاشی اتوماتیک یا محو شدن اثر در حافظه رخ‌می‌دهد. نظریه‌ی واپاشی اثر بر زمان و مدت زمان محدود حافظه‌ی کوتاه‌مدت متمرکز است. این نظریه نشان‌می‌دهد حافظه کوتاه‌مدت فقط می‌تواند اطلاعات را برای ۱۵ تا ۳۰ ثانیه نگه‌دارد، مگر اینکه این اطلاعات وارد مرحله‌ی تکرار و تمرین شوند (به‌منظور ثبت در حافظه بلندمدت). پس از این زمان، اثر اطلاعات دچار واپاشی و زوال شده و یا محو می‌شوند.

هیچ‌کس درمورد این واقعیت که حافظه با به‌وجود آمدن تاخیر بین یادگیری و فراخوانی روبه بدتر شدن می‌رود مخالفتی ندارد. اما همچنان اختلاف‌نظر در مورد توضیح این اثر وجود دارد. با توجه به نظریه‌ی واپاشی اثر در خصوص فراموشی، وقایع بین یادگیری و فراخوان هیچ‌تأثیری بر یادگیری ندارند. طول مدت زمانی‌که اطلاعات باید حفظ شوند مهم است. هرچه زمان طولانی‌تر باشد، واپاشی بیشتری در حافظه رخ‌داده و درنتیجه اطلاعات بیشتری فراموش می‌شود.

تعدادی از مشکلات روش شناختی برای محققانی که برای بررسی نظریه‌ی واپاشی اثر تلاش‌می‌کنند وجود دارد. یکی از مشکلات عمده کنترل حوادث و رویدادهایی است که بین یادگیری و فراخوانی رخ‌می‌دهد. واضحست که درهر موقعیت واقعی، زمان بین یادگیری چیزی و فراخوانی و به‌یادآوری آن با انواع مختلفی از وقایع پرمی‌شود.

این امری بسیار دشوارست تا مطمئن‌شوید که هر فراموش‌کردنی که اتفاق‌می‌افتد، نتیجۀ فروپاشی است، نه یک نتیجه از وقایع مداخله‌ای.

حمایت از این ایده که فراموش‌کردن حافظه کوتاه‌مدت ممکن‌است نتیجه واپاشی در طول زمان باشد، از تحقیقات انجام‌شده توسط براون (۱۹۵۸) در انگلستان و پیترسون و پیترسون (۱۹۵۹) در ایالات‌متحده اخذ شده‌است. تکنیکی که آنها توسعه‌دادند، به‌عنوان عملیات براون-پترسون شناخته شده است.

ارزیابی

حمایت مستقیم اندکی از نظریه‌ی واپاشی اثر، به‌عنوان توضیحی برای ازدست رفتن اطلاعات از حافظه کوتاه‌مدت و بلندمدت وجود دارد. یکی از مشکلاتی که در نظریه فروپاشی وجود دارد، کم و بیش عدم آزمون‌پذیری آن است.

درعمل، امکان ایجاد وضعیتی‌که بتوان طی آن یک‌دوره زمانی خالی یا فاصله بین ارائه‌ی مطالب و یادآوری آن ایجادکرد، وجودندارد. با ارائه اطلاعات به شرکت‌کنندگان، آنها کار تکرار و تمرین (به صورت خودکار) را آغاز خواهند کرد. اگر شما با وارد ساختن یک اقدام اختلالی از تمرین و تکرار جلوگیری کنید، این کار منجر به دخالت می‌شود.

نظریه واپاشی برای توضیح این مشاهدات که بسیاری از مردم می‌توانند رویدادهایی را که چندین سال پیش اتفاق افتاده را حتی با وجود عدم فکر به آن در طی دوران سپری شده و فاصله‌های زمانی به‌وجود آمده با وضوح زیاد به‌یاد بیاورند، دچار مشکل است. اگر این امر درست باشد و خاطرات ما به‌تدریج در طول زمان واپاشی داشته باشند، افراد نباید خاطرات واضحی از وقایع دور را که چندین سال درباره‌ی آن سکوت کرده‌اند در ذهن خودداشته باشند. با این‌حال، شواهدی نیز وجود دارد که نشان‌می‌دهد اطلاعات از حافظه‌حسی و از طریق فرایند واپاشی ازدست می‌رود.

جابجایی از STM

جابجایی به‌دنبال توضیح فراموشی در حافظه‌ی کوتاه‌مدت است. و پیشنهاد می‌کند که این امر به دلیل عدم دسترسی به آن رخ می‌دهد. نظریه‌ی جابجایی یک توضیح بسیار ساده در خصوص فراموشی را فراهم می‌کند. باتوجه به‌ظرفیت محدودش، میلر پیشنهاد ۷ مورد به اضافه منهای ۲ مورد را داد. که نشان می‌دهد STM تنها می‌تواند مقدار کمی از اطلاعات را در خود نگه دارد.

هنگامی که STM «پر» است، اطلاعات جدید جابجا می‌شوند یا اطلاعات قدیمی را «به بیرون هل داده» و خودشان جای آنها را می‌گیرند. اطلاعات قدیمی که که جابجا شده‌اند، در STM به فراموشی سپرده می‌شوند.

همچنین فرض شده بود اطلاعاتی که در مخازن کوتاه‌مدت ذخیره شده و مدت طولانی‌تری از زمان ذخیره آنها گذشته است، جزو اولین اطلاعاتی هستند که با ورود اطلاعات جدید جابجا می‌شوند (جدید‌ترین اطلاعات جایگزین قدیمی‌ترین اطلاعات می‌شوند). این کار مشابه روشی است که در طی آن جعبه‌ها باید از انتهای یک نوار نقاله خارج شوند و از ابتدا جعبه‌های جدید بر روی نوار نقاله قرار داده شود. جعبه‌‌هایی که در انتها به بیرون رها می‌شوند، همان جعبه‌هایی هستند که مدت زمان بیشتری بر روی تسمه نقاله بوده‌اند.

حمایت از این دیدگاه که جابجایی مسئول از دست دادن اطلاعات از حافظه کوتاه‌مدت بوده است، از مطالعات مربوط به استفاده از روش «به‌یادآوری آزاد» نشأت گرفته است.

مثال

یک مطالعه‌ی معمول از روش زیر استفاده‌می‌کند: شرکت‌کنندگان به‌یک لیست از کلمات که دارای یک نرخ ثابت، معمولاً دوثانیه برای هرکلمه می‌باشد گوش‌می‌دهند؛ سپس از آن خواسته‌می‌شود هر تعداد کلمه که برای آنها امکان‌دارد به‌یاد آورند. آنها آزادند کلمات را با هر ترتیبی یاد بیاورند، از این‌رو اصطلاح «به‌یادآوری آزاد» بر آن نهاده شده‌است.

یافته‌های مطالعاتی که از فراخوان آزاد استفاده‌می‌کنند بسیار قابل‌اعتماد بوده و نتایج مشابهی را در هر مورد ارائه‌می‌دهند. اگر هر مورد را در لیست قرار دهید و احتمال یادآوری شرکت‌کنندگان در آن را محاسبه‌کرده (با میانگین یادآوری کلمات در بین تمامی شرکت‌کنندگان) و نقطه‌ی به‌دست‌آمده آن را در برابر موقعیت یک مورد در لیست قرار دهید، منحنی موقعیت سریالی پدید می‌آید (شکل ۱).

شکل ۱: نمایش ساده‌ای از منحنی موقعیت سریالی برای به‌یادآوری فوری

شکل

یادآوری خوب موارد در ابتدای لیست به‌عنوان اثر تقدم و یادآوری مناسب اشاره شده‌است و مواردی‌که در پایان لیست قرار دارند به‌عنوان اثر تأخر در نظر گرفته‌می‌شوند. نظریه جابجایی در خصوص فراموشی حافظه کوتاه‌مدت می‌تواند به‌راحتی اثرات‌تأخر را توضیح‌دهد. آخرین کلماتی‌که در لیست ارائه شده‌اند هنوز در حافظه کوتاه‌مدت (با کلمات جدید) جایگزین‌نشده‌اند و همچنان برای یادآوری در دسترس می‌باشند.

اثر تقدم را می‌توان با استفاده از مدل چند مخزنی اتکینسون و شیفرین (۱۹۶۸) توضیح‌داد که پیشنهاد می‌کنند اطلاعات به‌وسیله‌ی تمرین و تکرار به حافظه بلندمدت منتقل‌می‌شود. اولین کلمات در لیست اغلب تکرار می‌شوند، زیرا در زمانی‌که آنها ارائه‌می‌شوند، هنوز مجبوربه رقابت با کلمات جدید دیگر بر سر ظرفیت محدود مخزن حافظه‌ی کوتاه‌مدت نیستند. این امر بدین معنیست که کلمات موجود در اوایل لیست، از احتمال بیشتری برای انتقال به حافظه بلندمدت برخوردارند.

بنابراین اثر تقدم منعکس‌کننده مواردیست که برای به‌یادآوری از حافظه بلندمدت در دسترسند. با این‌حال، کلمات موجود در وسط لیست تا زمانی‌که از سوی کلمات حاضر در انتهای لیست تحت‌فشار برای جابجایی قرار نگیرند، در حافظه کوتاه‌مدت باقی‌می‌مانند.

ارزیابی

تئوری جابجایی یک شرح خوب از اینکه چگونه فراموش کردن ممکن است در مدل اتکینسون-شیفرین(۱۹۶۸) در خصوص حافظه کوتاه‌مدت جای بگیرد را فراهم آورده است. با این وجود، مشخص شد که ذخیره‌سازی کوتاه‌مدت حافظه بسیار پیچیده‌تر از مدل اتکینسون و شیفرین است.

آزمایش موقعیت سریالی مرداک (۱۹۶۲) از ایده‌ی فراموشی به دلیل جابجایی در حافظه کوتاه‌مدت پشتیبانی می‌کند، اگرچه این اتفاق نیز ممکن است به دلیل واپاشی باشد (نه جابجایی). فراموش کردن در حافظه کوتاه‌مدت ممکن است به علت جابجایی یا به دلیل واپاشی رخ‌دهد. اما اغلب به سختی می‌توان گفت که کدام یک دلیل اصلی است.

نظریه‌ی تداخل

اگر شما در طول دهه ۱۹۳۰، ۱۹۴۰ یا ۱۹۵۰ از روانشناسان در خصوص دلیل فراموشی سؤال کرده باشید، احتمالاً پاسخ «تداخل» را از سوی آنها دریافت کرده‌اید. فرض بر این بود که حافظه می‌تواند با آنچه که قبلا آموخته شده و یا با آنچه که در آینده یاد خواهیم گرفت دچار تداخل ویا از هم گسیختگی گردد. این ایده نشان می‌دهد که اطلاعات در حافظه‌ی بلندمدت ممکن است در هنگام رمزگذاری مغشوش یا با اطلاعات دیگر ترکیب شده و در نتیجه خاطرات و موارد ثبت‌شده در ذهن را تحریف یا خراب کنند. نظریه‌ی تداخل بیان می‌کند که فراموشی به این دلیل اتفاق می‌افتد که خاطرات درهم تداخل ایجاد کرده و یکدیگر را مختل می‌سازند و به این ترتیب فراموش شدن به دلیل دخالت از سوی خاطرات دیگر رخ می‌دهد.

دو راه وجود دارد که در طی آن تداخل می‌تواند باعث فراموشی شود:

  1. زمانی که شما نمی‌توانید یک کار جدید را به‌خاطر یک کار قدیمی آموخته شده (در سابق) یاد بگیرید، تداخل پیش‌گستر (به پیش، به سوی جلو) رخ می‌دهد. این موضوع مربوط به وقتی است که دانسته‌های ما با آنچه که در حال حاضر در حال یادگیری آن هستیم، تداخل می‌یابد، یعنی خاطرات قدیمی خاطرات جدید را مختل می‌سازند.
  2. تداخل عطف به ماسبق (به سوی عقب، به سوی گذشته) زمانی اتفاق می‌افتد که یک کار قبلاً آموخته شده را به‌خاطر یادگیری یک کار جدید فراموش کنید. به‌عبارت دیگر، یادگیری قبلی با یادگیری جدید دچار تداخل می‌گردد، یعنی همان جایی که خاطرات جدید خاطرات قدیمی را مختل می‌سازد.

به‌نظر می‌رسد تداخل پیش گستر و عطف به ماسبق بیشتر در مواقعی اتفاق می‌افتد که خاطرات در آن مشابه هستند، مثلا اشتباه گرفتن شماره تلفن‌های قدیمی و جدید. چاندلر (۱۹۸۹) اظهار داشت، دانش‌آموزانی که در یک زمان مشابه موضوعات مشابهی را مطالعه می‌کنند اغلب تداخل را تجربه می‌نمایند.

یادگیری قبلی ممکن‌است گاهی‌اوقات با یادگیری جدید تداخل یابد (مثلا مشکلات ما با ارز خارجی درهنگام سفر به‌خارج از کشور). همچنین یادگیری جدید در گاهی از اوقات می‌تواند در کنار یادگیری قبلی باعث ایجاد سردرگمی و دستپاچگی شود. (شروع یادگیری زبان فرانسوی ممکن است بر حافظه‌ی ما در خصوص واژگان آموخته شده به زبان اسپانیایی تأثیر بگذارد).

تداخل در حافظه کوتاه‌مدت می‌تواند به شکل حواس پرتی رخ دهد، به‌طوری که ما فرصتی برای پردازش درست اطلاعات در وهله‌ی اول نداریم. (مثلا کسی‌که دقیقاً بیرون از کلاس درس درحال استفاده از مته با صدای بلند باشد و باعث حواس‌پرتی کلاس شود)

مطالعه کلیدی: پستمن (۱۹۶۰)

هدف: به‌منظور بررسی چگونگی تأثیر تداخل عطف به ماسبق بر روی یادگیری. به‌عبارت دیگر، برای بررسی اینکه آیا اطلاعاتی که اخیراً دریافت کرده‌اید، با توانایی یادآوری چیزی که قبلاً آموخته‌اید تداخل می‌یابد یا خیر.

روش: یک آزمون آزمایشگاهی مورد استفاده قرار گرفت. شرکت‌کنندگان به دو گروه تقسیم شدند. هر دو گروه می‌بایست لیستی از زوج کلمات را به‌خاطر داشته باشند، به‌عنوان مثال؛ گربه – درخت، ژله – خزه، کتاب – تراکتور. گروه آزمایشی همچنین می‌بایست که لیست دیگری از کلمات را که در آن کلمه‌ی دوم متفاوت بود را نیز بیاموزد – به‌عنوان مثال گربه – شیشه، ژله – زمان، کتاب – هفت تیر. به گروه شاهد یا کنترل لیست دوم داده نشد. از همه‌ی شرکت‌کنندگان خواسته شد تا کلمات موجود در لیست اول را به‌یاد آورند.

دستاوردها: به‌یادآوری گروه شاهد دقیق‌تر از گروه آزمایشی بود.

نتیجه: این امر نشان می‌دهد که موارد ارائه شده برای یادگیری در لیست دوم، باعث اختلال در توانایی شرکت‌کنندگان در یادآوری لیست اول شده است. این یک مثال از تداخل عطف به ماسبق است.

ارزیابی

اگرچه تداخل پیش گستر و عطف به ماسبق اثراتی قابل اعتماد و قوی می‌باشند، اما در عین حال مشکلاتی در خصوص توضیح فراموشی توسط نظریه‌ی تداخل نیز وجود دارد.

اولاً نظریه‌ی تداخل به ما در مورد فرآیندهای شناختی که در فراموشی دخالت دارند اطلاعات کمی ارائه می‌کند. دوماً، اکثر تحقیقاتی که در مورد نقش تداخل در فراموشی انجام شده است، در یک آزمایشگاه با استفاده از لیستی از کلمات انجام شده است. این امر بدین معنی است که چنین وضعیتی احتمالاً در زندگی روزمره نسبتاً کم اتفاق می‌افتد (به‌عبارت دیگر؛ اعتبار اکولوژیکی کمی دارد). در نتیجه، ممکن است این یافته‌ها از قابلیت تعمیم دادن برخوردار نباشند.

بدلی (۱۹۹۰) بیان می‌کند که وظایف محوله به افراد بیش از اندازه به یکدیگر نزدیک است و این درحالی است که در زندگی واقعی؛ این نوع از رویدادها از فاصله‌ی بیشتری از یکدیگر برخودار می‌باشند. با این وجود، تحقیقات اخیر تلاش کرده است تا به بررسی رویدادهای واقعی زندگی پرداخته و حمایت از تئوری تداخل را فراهم آورد. با این حال، هیچ تردیدی وجود ندارد که تداخل در فراموش کردن نقش دارد، اما اینکه چقدر فراموش کردن را می‌توان به تداخل نسبت داد هنوز معلوم نیست.

عدم تثبیت

توضیحات و شرح‌های قبلی در خصوص فراموشی عمدتاً بر شواهد روانشناختی متمرکز شده‌اند، اما حافظه بر فرآیندهای بیولوژیکی نیز متکی است. مثلا می‌توانیم اثر حافظه را به‌صورت زیر تعریف کنیم:

«برخی از تغییرات دائمی و ثابت در بستر مغز، به‌منظور نشان دادن برخی از جنبه‌های یک تجربه‌ در گذشته».

هنگامی که ما اطلاعات جدید را می‌گیریم، مقدار معینی از زمان برای ایجاد تغییرات در سیستم عصبی لازم است تا در آن جای بگیرد – روند تثبیت – تا در نتیجه به درستی در آن ثبت شود. در طول این دوره اطلاعات از حافظه کوتاه‌مدت به حافظه دائمی بلندمدت منتقل می‌شود.

مغز شامل تعداد زیادی سلول به نام نورون است که توسط سیناپس‌ها به هم متصل می‌شوند. سیناپس‌ها مواد شیمیایی را از یک نورون به نورون دیگر منتقل می‌کند. این مواد شیمیایی، به نام انتقال‌دهنده‌های عصبی، می‌تواند عملکرد نورون را مهار یا تحریک کند.

تثبیت

اگر بتوانید شبکه‌‌ای از نورون‌ها را از طریق سیناپس متصل کنید، یک الگوی تحریک و مهار وجود خواهد داشت. پیشنهاد شده است که این الگو از مهار و تحریک می‌تواند به عنوان پایه‌ای برای ذخیره‌سازی اطلاعات استفاده شود. از این روند تغییر نورون‌ها به‌منظور ایجاد خاطرات دائمی جدید، با عنوان تثبیت یاد شده است.

شواهدی وجود دارد که نشان‌می‌دهد در صورت آسیب‌رسیدن هیپوکامپ (ناحیه‌ای مغز)، فرایند تثبیت کاهش‌می‌یابد. در سال ۱۹۵۳، HM برای درمان صرع خود که بسیار شدید نیز بود یک جراحی مغزی انجام داد. جراحی باعث جدا شدن بخشی از مغزش شد و هیپوکامپ او را نابود کرد. و اگرچه صرع‌اش را تسکین داد، اما طیف وسیعی از مشکلات حافظه را در او برجای گذاشت. با اینکه STM به خوبی کار می‌کرد، اما او قادر به‌پردازش اطلاعات به منظور ثبت در LTM نبود.

مشکل عمده‌ای که HM با آن مواجه شده بود، عدم توانایی او در به‌یادآوری و یادگیری چیزهای جدید بود. این ناتوانی در ایجاد خاطرات جدید، به‌معنای اختلال یادزدودگی پیش گستر است. با این‌حال، علاقه‌ی ما در فهم مدت‌زمان استمرار روند تثبیت حافظه‌ی HM درخصوص رویدادهای واقع‌شده در قبل از عمل‌جراحی است. به‌طور کلی باید گفت که حافظه او برای رویدادهای قبل از عمل جراحی باقی می‌ماند. اما حافظه‌اش در خصوص رویدادهایی که در دو سال منتهی به جراحی رخ داده بود را از دست داده‌است.

پینل (۱۹۹۳) این ایده‌ی هیب (۱۹۴۹) را که روند ادغام حدود ۳۰ دقیقه به‌طول می‌انجامد را به چالش‌می‌کشد. حقیقت اینست‌که حافظه HM برای دوره‌‌ی دوساله‌ای پیش‌از عمل‌جراحی منقطع شده‌است که این امر نشان‌می‌دهد روند تثبیت برای چندین‌سال ادامه‌دارد. همچنین باید به این نکته نیز اشاره‌کرد که پیری و کهنسالی نیز می‌تواند توانایی ما برای تثبیت اطلاعات را مختل‌کند.

ارزیابی

تحقیق در خصوص فرایندهای مرتبط با تثبیت، به ما یادآوری می‌کند که حافظه بر فرآیندهای بیولوژیکی متکی است. هرچند روش دقیقی که نشان‌دهد نورون‌ها طی شکل‌گیری خاطرات جدید دچار تغییر و دگرگونی می‌شوند هنوز کاملا توضیح داده نشده‌است. با این حال، شکی نیست که تحقیق در مورد نقش نورون‌ها و انتقال دهنده‌های عصبی بینشی جدید و مهم را در خصوص حافظه و فراموشی فراهم می‌کند.

نظریه‌ی شکست بازیابی

شکست بازیابی اطلاعات به وضعیتی گفته می‌شود که در طی آن حافظه بلندمدت وجود دارد، اما قابل دسترسی نیست. می‌توان گفت چنین اطلاعاتی موجودند (به‌عبارت دیگر هنوز ذخیره شده‌اند) اما قابل‌دسترسی نمی‌باشند (به‌عبارت دیگر نمی‌توان آن‌را بازیابی‌کرد). این اطلاعات به دلیل اینکه نشانه‌های بازیابی وجود ندارد، دسترس‌پذیر نمی‌باشد.

وقتی ما یک خاطره یا مورد جدید را ذخیره می‌کنیم، در کنارش اطلاعاتی را در مورد وضعیت آن نیز ذخیره‌می‌کنیم. و این اطلاعات در مورد وضعیت به عنوان نشانه‌های بازیابی شناخته می‌‌شوند. وقتی مجدداً به‌همان وضعیت می‌رسیم، این نشانه‌های بازیابی می‌توانند خاطره یا موردی‌که مربوط به وضعیت موردنظر بود را رها کنند.

نشانه‌های بازیابی

نشانه‌های بازیابی می‌تواند موارد زیر باشد:

خارجی/ زمینه– در محیط، مثلا بو، مکان و غیره.

داخلی/ حالتدر وجود و درون ما، مثلا جسمی، احساسی، خلق و خوی، سرمستی و غیره.

شواهد قابل ملاحظه‌ای وجود دارد که نشان می‌دهد اگر نشانه‌های بازیابی مناسب وجود داشته باشند، احتمالاً اطلاعات از حافظه بلندمدت قابل بازیابی است. این شواهد حاصل آزمون‌های آزمایشگاهی و همچنین تجربه روزمره است. یک نشانه بازیابی، یک اشاره یا سرنخی است که می‌تواند به بازیابی کمک کند.

تولوینگ (۱۹۷۴) استدلال کرد که چنانچه آن دسته از نشانه‌های بازیابی که در هنگام رمزگذاری اطلاعات حضور داشتند در هنگام بازیابی نیز حاضر باشند، اطلاعات آسانتر قابل بازیابی خواهد بود. مثلا اگر هنگام پخش آهنگی از رادیو به‌همسرتان پیشنهاد داده‌باشید، به‌احتمال زیاد وقتی به‌همان آهنگ گوش‌می‌دهید، به‌یاد جزئیات پیشنهادتان می‌افتید. این آهنگ یک نشانه بازیابی است زیرا در هنگامی که اطلاعات رمزگذاری و بازیابی می‌شدند حضور داشته است.

تولوینگ پیشنهاد کرد که اطلاعات در مورد محیط فیزیکی (زمینه‌ی خارجی) و همچنین وضعیت فیزیکی یا روحی یادگیرنده (زمینه‌ی داخلی) به‌طور همزمان به همراه اطلاعات یادگیری‌شده ذخیره می‌شود. تثبیت حالت یا زمینه با فراهم آوردن اطلاعات مربوطه، کار بازیابی و فراخوانی اطلاعات را راحت‌تر می‌کند و این در حالی است که چنانچه نشانه‌‌های مناسبی وجود نداشته باشد، شکست در بازیابی اتفاق می‌افتد. مثلا زمانی که ما در یک زمینه یا حالت متفاوتی (به عبارت دیگر وضعیت یا موقعیت) هستیم بازیابی رخ نمی‌دهد.

نشانه‌ی زمینه‌ای (خارجی)

نشانه‌های بازیابی ممکن است براساس زمینه و یا همان محتوا باشد. یعنی موقعیت و یا وضعیتی که در آن اطلاعات رمزگذاری و بازیابی می‌شود. نمونه‌هایی مانند اتاقی خاص، رانندگی‌کردن در امتداد بزرگراه، گروه‌خاصی از مردم، روز بارانی و غیره می‌تواند مثال‌هایی در این‌خصوص باشند.

زمینه همچنین به نحوه‌ی ارائه اطلاعات نیز اشاره دارد. مثلا کلمات ممکن‌است به‌صورت چاپ‌شده، گفتاری یا آوازی باشند. که ممکن‌است در گروه‌های معنی‌دار جای گیرند- در دسته‌هایی مانند لیستی از حیوانات یا مبلمان– یا به‌عنوان یک مجموعه‌ی تصادفی و بدون هیچ‌گونه ارتباطی در بین آنها ارائه شوند. شواهد نشان می‌دهد بازیابی در زمانی‌که متن رمزگذاری با زمینه‌‌ی بازیابی مطابقت دارد، از احتمال بیشتری برخوردار است.

اگر از محل سابق زندگیتان (یا مدرسه قدیمی) بازدید کرده‌باشید، ممکن‌است اثرات مربوط‌به زمینه روی خاطره را تجربه کرده‌باشید. اغلب‌اوقات برخی بازدیدها به‌افراد کمک‌می‌کند تجاربی را به‌یاد آورند که ممکن‌است حتی ندانند چنین مواردی نیز در حافظه‌شان ذخیره شده‌است.

آزمایشاتی که اهمیت نشانه‌های مبتنی بر زمینه را نشان‌دادند

تعدادی از آزمایشات اهمیت نشانه‌های مبتنی بر زمینه برای بازیابی را نشان داده‌اند. در طی آزمایشی که توسط تولوینگ و پیرلستون (۱۹۶۶) صورت پذیرفت، از شرکت‌کنندگان خواسته شد تا لیستی از کلمات مربوط به دسته‌های مختلف، مثلا نام حیوانات، لباس و ورزش را یاد بگیرند.

سپس از شرکت‌کنندگان خواسته شد تا کلمات را به‌یاد آورند. کسانی که نام‌های دسته‌بندی شده به آنها داده شده بود، اساساً کلمات را به مراتب بیشتر از کسانی که چنین کلماتی به آنها داده نشده بود به‌یاد آوردند. دسته‌ها یک زمینه را ارائه می‌دادند و نامگذاری دسته‌ها نشانه‌های بازیابی را فراهم می‌کرد. تولوینگ و پیرلستون استدلال کردند که فراموشی ناشی از نشانه، توضیح‌دهنده‌ی تفاوت بین دو گروه از شرکت‌کنندگان می‌باشد. کسانی که کلمات کمتری به‌یاد آورده‌اند، نشانه‌های بازیابی مناسبی را در اختیار نداشتند.

همچنین یک آزمایش جالب توسط بدلی (۱۹۷۵) نیز نشان‌دهنده اهمیت موقعیت برای بازیابی است. بدلی (۱۹۷۵) از غواصان آب‌های عمیق خواست تا یک لیست از کلمات را به خاطر بسپرند. یک گروه این کار را در ساحل و گروه دیگر این کار را در زیر آب انجام دادند. سپس زمانی که وقت یادآوری فرارسید، به آنها گفته شده که نیمی از افرادی که در ساحل کلمات را حفظ کرده بودند باید بر روی ساحل باقی مانده و نیم دیگر می‌بایست در زیر آب کلمات را به‌یاد آورند. همچنین نیمی‌از گروهی‌که در ابتدا زیر آب بودند به‌ساحل آمده و مابقی باید کار یادآوری کلمات را زیر آب انجام‌می‌دادند.

نتایج نشان داد؛ کسانی که در محیطی مشابه (یعنی زمینه) کار یاد‌آوری را انجام داده‌اند،۴۰٪ بیشتر از آنهایی که یادآوری را در محیط‌های مختلف انجام داده‌اند توانستند کلمات را به‌خاطر آورند. این امر نشان‌می‌دهد چنانچه اطلاعات در زمینه‌ یا موقعیتی‌که در آن آموخته‌شده به‌یاد آورده‌شود، یادآوری اطلاعات بهبود می‌یابد.

نشانه‌های وابسته به حالت (داخلی)

ایده‌ی اساسی در بازیابی وابسته به حالت اینست که چنانچه فرد در هنگام یادآوری حافظه، در حالت فیزیکی یا روانی مشابه با زمان رمزگذاری قرار داشته‌باشد، یادآوری در بهترین وضعیت خواهد بود.

مثلا اگر دوستی در شب جمعه پس از نوشیدن مقداری نوشیدنی الکلی در کنارتان، جوکی برایتان تعریف‌کند یا با شما شوخی‌کند، به احتمال زیاد وقتی شما دوباره در همان حالت مشابه قرار می‌گیرید و یک نوشیدنی الکلی می‌نوشید، به‌یاد جوک یا شوخی دوستتان خواهید افتاد. درحالیکه صبح روز شنبه و وقتی از مستی درآمده‌اید، به احتمال زیاد آن را فراموش خواهید کرد. (مجدداً در حالت مستی و موقعیت موردنظر آن را به خاطر خواهید آورد).

نشانه‌های بازیابی حالتی ممکن است بر اساس وضعیت یک حالت باشد.

منظور وضعیت فیزیکی یا روحی فرد در هنگامی است که اطلاعات رمزگذاری شده و بازیابی می‌شود. مثلا وقتی اطلاعات رمزگذاری شده‌است، فرد ممکن‌است درحالت هشدار، خستگی، خوشحالی، ناراحتی، مستی یا هنگام بیرون‌آمدن از مستی قرار داشته‌باشد. این افراد هنگامی‌که در معرض وضعیت مشابه هستند، از احتمال بیشتری برای بازیابی اطلاعات برخوردار خواهند بود.

مطالعه تولوینگ و پیرلستون (۱۹۶۶) شامل نشانه‌های خارجی بود (مثلا ارائه نام‌های دسته‌بندی شده). با این‌حال، فراموش شدن وابسته به نشانه، با نشانه‌های داخلی نیز نشان داده شده است (برای مثال وضعیت حالت). اطلاعات در مورد وضعیت خلق و خو و حالات فعلی، اغلب در حافظه به‌صورت یک اثر ذخیره می‌شود. چنانچه در زمان بازیابی فرد در حالتی متفاوت قرار داشته‌باشد، احتمال فراموش‌کردن بیشتر می‌شود. تصور موجود اینست که؛ زمانیکه که وضعیت خلق‌وخوی هنگام یادگیری و بازیابی یکسان است، فراموشی باید کمتر اتفاق‌افتد. که این موضوع به‌طور کلی به عنوان حافظه‌ی وابسته به خلق و خو و حالت شناخته می‌شود.

یک مطالعه که توسط گودوین و همکارانش (۱۹۶۹) انجام‌شد، اثر الکل بر بازیابی وابسته به‌حالت را مورد بررسی قرار داد. آنها متوجه شدند زمانی که افراد هنگام نوشیدن نوشیدنی‌های الکلی اطلاعاتی را رمزگذاری می‌کردند، این امر از احتمال بیشتری برخوردار است که آن موضوع را در همان حالت مستی مجددا به یاد آورند. مثلا چنانچه درحالت مستی پولی‌را مخفی کرده‌باشند، بعید به‌نظر می‌رسد پس‌از رهایی از مستی و کسب هوشیاری بتوانند آن‌را بیابند. با این حال، زمانی که آنها دوباره مست بودند، اغلب محل اختفای پول را کشف می‌کردند. مطالعات دیگر اثرات متفاوتی را در خصوص اثرات وابسته به حالت یافتند. یکی از این مطالعات درخصوص زمانی بود که شرکت‌کنندگان در آزمایش، موادمخدری مانند ماری جوانا را مصرف‌کردند.

زمانی‌که بین خلق‌وخوی و حالات فرد هنگام یادگیری و بازیابی شرایطی یکسان حاکم‌باشد، افراد تمایل‌دارند موارد را بهتر به‌یاد آورند. وقتی شرکت‌کنندگان در خلق و خوی مثبت هستند، تأثیرات روی بازیابی به‌مراتب قوی‌تر از هنگامی‌ست که آنها تحت‌تأثیر حالات منفی‌اند. همچنین این موارد در زمانی که افراد به‌دنبال یادآوری رویدادهایی که با آنها ارتباط شخصی دارد هستند، قویتر عمل می‌کنند.

ارزیابی

باتوجه به نظریه‌ی شکست بازیابی، فراموش شدن زمانی رخ‌می‌دهد که اطلاعات در LTM موجود می‌باشند اما قابل دسترسی نیستند. قابلیت دسترسی بستگی به بخش عمده‌ای از نشانه‌های بازیابی دارد. بیشترین فراموشی در زمانی رخ می‌دهد که زمینه و حالت در هنگام رمزگذاری و بازیابی، با یکدیگر بسیار متفاوت باشند. در این وضعیت، نشانه‌های بازیابی وجود ندارد و در نتیجه فراموش شدن احتمالا وابسته به نشانه است.

شواهد قابل‌توجهی برای حمایت از نظریه فراموش کردن با توجه به آزمون‌های آزمایشگاهی وجود دارد. هرچند اعتبار اکولوژیکی این آزمون‌ها می‌تواند مورد سوال قرار گیرد، اما یافته‌های آنها با شواهدی خارج از محیط آزمایشگاه پشتیبانی‌می‌شود.

مثلا بسیاری از مردم می‌گویند که نمی‌توانند در مورد دوران کودکی یا روز مدرسه خود چیزی را به‌یاد داشته باشند. اما بازگشت به خانه‌ای که در آن دوران کودکی خود را سپری کرده و یا تجدید دیدار از مدرسه‌ای که در آن درس خوانده‌اند، اغلب نشانه‌های بازیابی را فراهم می‌کند که می‌تواند موجب رها‌سازی اطلاعات و ورود سیلی از خاطرات به ذهن آنها شود.

منبع:

https://www.simplypsychology.org/

نوشته های مشابه

2 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا