۷ دلیل برای ضرورت مشاوره ازدواج
۷ دلیل برای ضرورت مشاوره ازدواج:
نرخ ازدواج ظاهراً در حال کاهش است. در حالیکه این یک آمار تکراریست که ۵۰ درصد از ازدواجهای نخست به طلاق ختم میشود، این رقم در ۳۰ سال گذشته تغییری نکرده است. نرخ طلاق، همچنین با توجه به سطح آموزش، اعتقادات مذهبی و بسیاری از عوامل دیگری که شریکان زندگی از آن برخوردارند، کم و زیاد میشود.
اما وقتی طلاق اتفاق میافتد، این امر منجر به بروز مشکلاتی برای بزرگسالان و همچنین کودکان میشود. برای بزرگسالان، طلاق میتواند یکی از پردغدغهترین رویدادهای زندگی باشد. تصمیمگیری در مورد طلاق، اغلب با دودلی و عدماطمینان در مورد آینده است. اگر کودکان درگیر این موضوع شوند، ممکن است اثرات منفی از قبیل روگردانی، احساس رهاشدگی، خشم، سرزنش، گناه، تمایل به مصالحه و برونریزی را تجربه نمایند.
موفقیت یا عدمموفقیت در رابطه زناشوییتان به چگونگی رسیدگی به چندین مسئله شخصی بستگی دارد. از رابطه خود گرفته تا تصمیمات مالی، فرزندان و رابطه جنسی، هردوی شما باید بدانید چه انتظاری دارید و برای ارزشها و نیازهای خود و همسرتان تا چه حد حاضرید انرژی و زمان بگذارید. ازدواج تعهدی بین دونفر است که ممکن است در مورد برخی موضوعات نظرات مختلفی داشته باشند.
تحقیقات زیادی که طی سالها انجام شده، ثابت کرده است که صحبت در مورد این موارد قبل از روز عروسی میتواند بهطور قابلتوجهی در موفقیت یک ازدواج تأثیر بگذارد. بههمین دلیل مشاوره قبل از ازدواج اغلب شامل سوالات بسیار رایج، اما مهمی است که در قلب یک ازدواج سالم قرار دارند.
با دانستن اینکه شریک زندگیتان از زندگی مشترک با شما چه انتظاری دارد، با رشد روابط خود آمادگی بیشتری برای مدیریت این شرایط خواهید داشت. بهتر است در طول جلسات مشاوره پیش از ازدواج این سوالات را با شریک زندگیتان مرور کنید.
طلاق برای برخی افراد بهترین انتخاب است، اما برای برخی دیگر …
در حالیکه طلاق میتواند برای برخی افراد، ضروری و سالمترین انتخاب باشد؛ برخی دیگر هم ممکن است بخواهند آنچه را که از این وصلت باقیمانده نجات دهند. زمانیکه زوجها با مشکلاتی روبرو میشوند، ممکن است از این امر تعجب نمایند که چه زمانی برای مشاوره ازدواج مناسب است. در اینجا هفت دلیل سودمند وجود دارد.
۱. زمانیکه ارتباط زوجین با یکدیگر با مشکلاتی روبرو شده است، مشاوره ازدواج سودمند است.
زمانی که ارتباط رو به وخامت میگذارد، اغلب به سختی میتوان آن را به سمت درست هدایت کرد. ارتباط منفی میتواند شامل هر چیزی باشد. هرچیزی که باعث میشود تا یک شریک احساس افسردگی، ناامنی، بیتوجهی و یا تمایل به عقبنشینی از مکالمه داشته باشد. این امر میتواند شامل لحن مکالمه نیز باشد. مهم است که این مطلب را به خاطر داشته باشید که همیشه مهم نیست شما چه میگویید. بلکه این چگونه گفتن شما است که دارای اهمیت میباشد.
ارتباط منفی همچنین میتواند شامل هرگونه ارتباطی باشد که نه تنها منجر به جریحهدار شدن احساسات میگردد، بلکه سوء رفتار احساسی یا جسمی و همچنین ارتباط غیرکلامی را نیز در بر میگیرد.
۲. زمانیکه یک یا دو نفر از زوجین، قصد برقراری یک رابطهی عشقی (نامشروع) را دارند و یا یکی از زوجین در گذشته چنین رابطهای داشته است.
بهبود یافتن از یک رابطهی عشقی و به دست فراموشی سپردن آن غیرممکن نیست، اما تلاش زیادی میطلبد. این کار نیازمند تعهد و تمایل به سوی بخشش و به جلو حرکت کردن است. برای رهایی از یک رابطهی عشقی، هیچگونه فرمول جادویی وجود ندارد. اما اگر هر دو نفر نسبت به فرآیند درمان متعهد و صادق باشند، این ازدواج ممکن است نجات داده شود. حداقل ممکن است مشخص شود که برای هر دو نفر بهتر است که درجا نزنند و حرکت نمایند.
۳. زمانیکه به نظر میرسد زوجین «صرفا فضایی یکسان را اشغال کردهاند».
وقتی زوجها، بیش از آنکه یک زوج متأهل باشند، شبیه همخانه میباشند، این امر میتواند نشاندهندهی نیاز به مشاوره باشد. این مطلب به این معنا نیست که چنانچه زوجی همهی کارها را با مشارکت هم انجام ندهند، آنها گرفتار مشکلند. اگر فقدان ارتباطات، گفتگو، صمیمیت یا هر عنصر دیگری وجود داشته باشد، زوجین احساس جدی و مهم بودن کرده و احساس میکنند که صرفا «همزیست» میباشند. این میتواند نشانهی این باشد که یک متخصص بالینی ماهر میتواند به گونهای کمک نماید تا پی برده شود چه چیزی گم شده و چگونه باید آن را بازپس گرفت.
۴. زمانیکه طرفین نمیدانند چگونه اختلافات خود را حل کنند، مشاوره ازدواج سودمند است.
تماشای فیلم جی. آی. جو در هنگام کودکی را به یاد دارم. هر نمایش با عبارت «اکنون شما میدانید و دانستن نیمی از نبرد است» به پایان میرسید. برای من این عبارت، این وضعیت را به ذهنم میرساند: زمانیکه یک زوج شروع به تجربهی اختلاف میکنند و از اختلاف خود آگاهی دارند، دانستن تنها نیمی از نبرد است. بسیاری از اوقات شنیدهام که زوجها میگویند: «ما میدانیم چه اتفاقی افتاده است، اما نمیدانیم چطور آن را حل کنیم.» این زمان مناسبی برای وارد ساختن یک شخص ثالث به ماجرا است. اگر زوجی در مشکلات غرق شده باشند، متخصص بالینی و مشاور ازدواج ماهر میتواند آنها را بهسمت صحیح حرکت دهد.
۵. زمانیکه یکی از زوجین، شروع به برونریزی احساسات منفی میکند؛ مشاوره ازدواج سودمند است.
من معتقدم آنچه که ما در درونمان احساس میکنیم، آن را در نمای بیرونی خود نشان میدهیم. حتی اگر بتوانیم این احساسات را برای مدتی پنهان کنیم، در نهایت بهسطح میرسند. احساسات منفی همانند تنفر یا ناامیدی، میتواند به رفتارهای آسیبرسان و گاهی مضر تبدیل شود. میتوانم زوجی را بهیاد بیاورم که در آن زن، از بیملاحظهگیهای شوهرش بسیار رنجیده بود. اگرچه زن قبول کرد در این رابطه بماند و روی بهتر شدنش کار کند، اما بسیار کینهجو شده بود. زن از روی عمد کارهایی انجام میداد تا شوهرش فکر کند او بیوفایی یا خیانت میکند. هرچند او در حقیقت به شوهرش خیانت نمیکرد. او دلش میخواست شوهرش همان دردی را که او احساس کرده احساس نماید. عملی که نتیجهای معکوس و خلاف انتظار و زیانبار داشت. یک متخصص بالینی ماهر و مشاوره ازدواج میتواند به این زوج در تشخیص احساسات منفی و یافتن راههای بهتر برای بیانشان کمک کند.
۶. زمانیکه جدایی، تنها راهحل به نظر میرسد؛ مشاوره ازدواج سودمند است.
زمانی که یک زوج با یکدیگر نمیسازند و یا مشاجره میکنند، اغلب یک فرصت یا وقفهای کوتاه بسیار کمک کننده است. با این حال، زمانی که یک وقفه تبدیل به یک شب اقامت دور از خانه و یا در نهایت منجر به جدایی موقت میگردد، این امر میتواند نشاندهنده نیاز به مشاوره باشد. ماندن دور از خانه معمولاً شرایط را حل نمیکند. در عوض، این فکر را تقویت میکند که دور ماندن از خانه مفید بوده و این موضوع اغلب منجر به غیبتهای مکرر میشود. وقتی که زن یا شوهر غایب مجددا به خانه باز میگردد، مشکل هنوز همچنان وجود دارد، اما اغلب اوقات از پیگیری مجدد آن دوری میجویند، زیرا مقداری زمان گذشته است.
۷. زمانیکه یک زوج بهخاطر بچهها کنار هم ماندهاند؛ مشاوره ازدواج سودمند است.
اگر یک زوج احساس میکنند که عاقلانه است که به خاطر بچهها کنار هم بمانند، ممکن است مشارکت یک شخص ثالث کمککننده باشد. اغلب زوجها بر این باورند که با ماندن در کنار هم، کار درست را انجام میدهند، اما در واقع این کار برای بچهها مضر است. برعکس، اگر یک زوج قادر به حل مساله و حرکت به سوی یک رابطهی مثبت و سالم باشند، این امر میتواند بهترین تصمیم برای آنها باشد.
بهنظرم، وقتی زوجها درحال انتخاب هستند که باید باهم بمانند یا خیر، کودکان هرگز نباید عامل تعیینکنندهی این مساله باشند. من کار کردن با نوجوانی را به یاد میآورم که در مدرسه دچار مشکل شده بود. او در حال برونریزی و یا تخلیه هیجانی بود و نمرات او رو به کاهش گذاشته بود. او پس از چند جلسه اظهار داشت: «من میدانم که والدینم واقعاً یکدیگر را دوست ندارند.» وقتی از او پرسیدم که چرا، او پاسخ داد: «آنها با هم خوب هستند، اما هرگز همانند والدین دوستانم لبخند نزده و یا نمیخندند.»
کودکان عموماً بسیار بصیر و باهوش هستند. مهم نیست که زوجها در مورد اینکه آنها قادرند شادی خود را جعل کنند چگونه فکر مینمایند. زیرا اغلب کودکان قادر به درک این شادی تصنعی میباشند.
همهی ازدواجها قابل نجات نیستند. در فرآیند مشاوره ازدواج برخی از زوجها ممکن است متوجه شوند که جدا شدن برای آنها بهتر است. با این حال، برای آن دسته از روابطی که میتوان آنها را نجات داد و همچنین برای آنهایی که مایل به انجام این فرآیند هستند، مشاورهی ازدواج ممکن است بتواند به آنها یادآوری کند که چرا عاشق شدهاند و آنها را در همان مسیر نگه دارد.
از طریق مشاوره آنلاین ازدواج و یا مشاوره حضوری میتوانید در بهبود و افزایش کیفیت ازدواج خود گامی اساسی بردارید.
منبع:
https://psychcentral.com/
بله ازابتدانداشتم اماخودم راقانع میکردم وبه مروردیگراصلا نمیتوانم خودم راقانع کنم واحساس میکنم باهرباررابطه حالم بدترمیشود .باید چیکارکنم .لطفا راهنماییم کنید .متچکرم .
باید با توجع به دلیل این موضوع به حل آن اقدام کرد. می تواند دلی ان این باشد که همسرتان پیش نوازی ندارد. یا اینکه در رابطه تننها بفکر ارضا خود است. یا کلمات محبت امیز نمی گوید و شما احساس مورد سو استفاده شدن دارید. یا اینکه رابطه شما در کل خراب است و این حالت شما ناشی از خشم کلی تان از همسر است که در رابطه جنسی بروز می کند. دلایل زیادی می تواند داشته باشد. شما باید به یک رواندرمانگر مراجعه کنید تا مشکل خود را مبسوط و با دقت مطرح کنید.
باسپاس ودرودبه شماوهمکاران گرامی منتظر جواب شما هستم .بدرود .
پاسخ داده شد.
باسلام .من. خانمی ۳۳ ساله هستم وشوهرم ۵۰ساله ..ویک دختر۶ساله دارم .هرچه خودم راقانع میکنم حتی مواقعی که نیازشدید به رابطه زناشویی دارم اما به همسرم نزدیک نمیشوم وانگارمیلی ندارم وچیزی مانع میشود وانگارکه علاقه ای به همسرم ندارم .خیلی سخت است .لطفا راهنمایی کنید .متچکرم .
سلام جانم. باید بفرمایید ایا از ابتدا نداشتید و یا از زمان خاصی این اتفاق برای شما افتاده. اطلاعاتی که داده اید بسیار ناقص است. دلایل بسیاری می تواند عدم علاقه شما داشته باشد. توضیحات بیشتری بدهید.
پاسخ رراایمیل کردم منتظر جواب ونظر شما هستم .باتشکروسپاس .