زندگی شاد (۱)
زندگی شاد
همه انسانها در طول زندگی خود بهدنبال خوشبختی، خوشحالی و سعادت و درواقع یک زندگی شاد هستند و هر فکر، کار و رفتاری در انسان درنهایت معطوف بهحداکثر رساندن شادی و بهحداقل رساندن رنج است.
در تحقیقی از آدمها پرسیدهشد که فکر میکنند چهچیزی زندگی آنها را بهتر میکند و بنابراین بهترست وقت خود را روی چهچیزی صرفکنند؟ ۸۰ درصد پاسخدهندگان بیانکردند که میخواهند ثروتمندتر شوند و این هدف اصلی آنها در زندگی است. ۵۰ درصد از این تعداد مشهور شدن را نیز جزو اهداف خود ذکر کردند. اجازهبدهید ببینیم ما برای زندگی بهتر روی اهداف درستی سرمایهگذاری میکنیم؟
ما در عصری زندگی میکنیم که با وجود بهبود سلامت فیزیکی، افزایش سطح رفاه و افزایش ثروت، تعداد بیشتری از مردم از افسردگی و اضطراب رنج میبرند.
تا یک دهه پیش تمرکز روانشناسی بر کمکردن رنج و ناراحتیها و مشکلاتی از جمله اضطراب، افسردگی، وسواس، پارانویا و … در انسان بود و تلاش داشت تا با تشخیص مشکلات و ارائه راهحل با آنها مبارزهکند. روانشناسی مثبتگرا اعلانکرد که چرا ما بر نقاط قوت فرد تمرکز نکنیم؟ زیرا در صورتیکه حتی موفق بهبهبود مشکلات فوقالذکر در فرد بشویم، تازه بهابتدای راه رسیدهایم و فرد را تنها از منفی بهصفر رساندهایم ولکن در جهت کشف و شکوفایی استعدادهای فرد کاری نکردهایم. روانشناسی مثبتگرا در پی کشف آنست که چهچیز یک زندگی خوب و سعادتمند و همچنین زندگی شاد را میسازد و افراد خوشبخت چهویژگیهایی دارند.
روانشناسی مثبتگرا باور دارد با تمرکز بر افراد خوشبخت و موفق و شرایطی که آنها داشتهاند و برای خویش ایجاد کردهاند و نیز ویژگیهای آنها و مسیری که طیکردهاند، راحتتر میتوان مسیر خوشبختی و سعادت را پیمود. دکتر شاهار اعتقاد دارد همانگونه که میتوانیم یک زبان خارجی را یاد بگیریم، در عین حال میتوانیم نحوه خوشبختبودن و شادی و یک زندگی شاد را نیز فرابگیریم.
روند مقاله
در ادامه این مقاله سعی کردهایم به سوالات زیر پاسخ بدهیم:
- ویژگیهای زندگی شاد چیست؟
- تعریف شادی چیست؟ آیا خندیدن جزء لاینفک شادی است؟
- تفاوت احساس لذت و احساس شادی و خوشبختی چیست؟
- آیا فرد شاد و خوشبخت باید همیشه احساس خوب داشته باشد؟
- تفاوت داشتن احساس غم و داشتن احساس شادی چیست؟
- ارتباط موفقیت با شادی چیست؟ ایا امکان دارد فردی موفق باشد ولکن زندگی شاد نداشته باشد؟
- آیا شرایط جامعه میتواند بر احساس شادی فرد تاثیر بگذارد؟
- ارتباط ثروث مادی با احساس شادی چیست؟
خوشبختی چه میباشد؟
براساس نظر اپیکور، کسب و پیروی از لذات مایه خوشبختی است. ولکن او ۳ نوع لذت را از یکدیگر متمایزمیکند. لذتهای طبیعی و ضروری مانند غذا، پوشاک. لذتهای طبیعی اما غیرضروری مانند غذای خوشمزه، لباس زیبا و منزل راحت. لذتهای غیرطبیعی و غیرضروری مانند قدرت و احترام و تجملات. از نظر اپیکور برای خوشبختبودن فقط ارضای نیازهای گروه اول لازم است. گروه دوم را میتوان پیرویکرد ولی بهترست از آنها چشمپوشی کنیم. از لذتهای گروه سوم کلاً باید اجتنابکرد زیرا مانع خوشبختی هستند.
دکتر شاهار، خوشبختی را لذتبردن و احساسرضایت از هر آنچه اکنون دارید تعریفمیکند. او خوشبختی را همچنین احساس لذت همراه با معنا تعریف میکند. یک فرد خوشبخت کسی است که از احساسات مثبت درون خود لذتمیبرد و در عینحال یک زندگی هدفمند را دنبالمیکند.
مارتین سلیگمن نیز در تعریف خوشبختی آن را شامل سه فاکتور میداند: ۱. هیجانات مثبت: عبارت است از داشتن احساسات خوب درباره گذشته، حال و آینده. ۲. غرقگی یا اشتیاق: زمانهایی که فرد چنان درگیر کارش میشود که گذر زمان را درک نمیکند (درباره این مفهوم در ادامه به تفصیل توضیح داده شده است). ۳. معنا: فرد خود را به چیزی فراتر از خود (جامعه، دین و یا یک سازمان) متعهد میکند.
باید آگاه بود که احساس شادی و خوشبختی چیزی فراتر از نداشتن غم یا حتی وصول به شرایط مطلوب زندگی همانند سلامت، ثروت، موفقیت در کار و یا حتی داشتن خانواده است. خوشبختی رسیدن به مقصد نیست بلکه یک فرایند است. انسان در حین تلاش برای رسیدن به مقصد میتواند کاملا احساس خوشحالی و خوشبختی کند. لذت کوهنوردی لزوماً در رسیدن به قله نیست، بلکه طی مسیر فی نفسه برای کوهنورد ارزشمند و شادیبخش است. بنابراین خوشبختی بیش از آنکه ناشی از وصول به اهداف باشد، ناشی از مهارت و توانایی لذت بردن از مسیر وصول به اهداف است.
خوشبختی ناشی از انجام دادن است
بنابراین خوشبختی بیش از آنکه عبارت از داشتن باشد، ناشی از انجام دادن است. اگر مهارت لذت بردن از مسیر را نداشته باشیم و تنها از رسیدن به مقصد لذت ببریم، احساس خوب در ما کوتاهمدت خواهد بود و پس از وصول به هدف بهسرعت به داشتن چیز جدید عادت خواهیم کرد و برای ما شادیآور نخواهد بود و بهدنبال چالش جدیدی خواهیم بود. مثلا فکر میکنیم اگر ماشین بنز آخرین مدل داشته باشم، دیگر از آن به بعد احساس شادی خواهم کرد. شاید تاکنون به بنز آخرین مدل دست پیدا نکرده باشیم ولی همه ما به بسیاری از چیزها رسیدهایم که گمان میکردهایم داشتن آنها احساس شادی زیادی در ما ایجاد میکند و منجر به یک زندگی شاد میشود، ولی پس از وصول به آنها احساس خوشبختیمان در بلندمدت تغییری نکرد. بنابراین خوشبختی ناشی از انجام کارها است و نه داشتن چیزها.
متاسفانه فیلمها و سریالهایی که تهیه میشود یا حتی داستانها، مثلا داستان سیندرلا که پس از ازدواج با شاهزاده، دیگر به خوشبختی و یک زندگی شاد رسید؛ همگی در القاء این خطای فکری موثر میباشند.
از سویی دیگر، خوشبختی با نداشتن غم، اضطراب و عدم افسردگی یکسان نیست. خوشبختی یک پدیده وجودی و فعال است ولکن فقدان غم یک پدیده عدمی و منفعلانه است. بهعبارت سادهتر، برای رسیدن به خوشبختی باید آگاهانه تلاش کرد و در جهت وصول به آن اقدام کرد. هیچ فردی در سکون و سکوت خوشبختی را کسب نخواهد کرد. در حالیکه اگر شرایط بدی ایجاد نشود، شما غمگین نخواهید بود. (بعضی افراد از کودکی مستعد افسردگی هستند که خود بهدلیل شرایط ژنتیکی است) ممکن است که شما بدون هر گونه تلاشی غمگین نباشید، ولکن مطمئنا خوشبخت نیز نخواهید بود.
تعریف سعادت و خرسندی در گذشته
در گذشته سعادت و خرسندی عبارت بود از رسیدن به آنچه فرد به آنها نیاز داشت. از جمله غذا، سرپناه و … و وصول به هر کدام از اینها برای او معنای خوشبختی داشت و فرد فرصت فکر کردن به چیزی فراتر از غذا و سرپناه و امنیت را نداشت. در عصر کنونی معنای خوشبختی مانند همه مفاهیم دیگر دچار تغییر شده است. دیگر اطمینان داشتن از غذا و سرپناه بهمعنای خوشبختی نیست. معنای خوشبختی و زندگی شاد در دنیای معاصر کمی پیچیدهتر از گذشته شده است. از آنجایی که در عصر کنونی امکان بیشتری برای انسان وجود دارد تا استعدادهای نهفته در وجود خویش را کشف و آشکار کند، خوشبختی نیز معنا و مفهوم جدیدی یافته است. انسان کنونی با داشتن غذا و سرپناه و حتی امنیت لزوما احساس شادی و خوشبختی نمیکند، بلکه او ناخودآگاه میداند به چیزهای دیگری برای خوشبختی نیاز دارد.
خوشبختی را باید از احساس خوشی و لذت زودگذر متمایز کرد. هر فردی از لحاظ احساسی در طول زندگی بالا و پایینهای زیادی را تجربه میکند. ولکن نه فردی را که زمانهای شادی تجربه میکند میتوان خوشبخت نامید و نه فردی را که در زمانهایی دچار غم میشود باید بدبخت دانست. احساس خوشبختی پدیدهای فارغ از اتفاقات روزمره زندگی است. احساسی درونی است که تحتتاثیر وقایع روزمره زندگی قرار نمیگیرد (به خط پایه خوشبختی مراجعه شود). خوشبختی بیشتر بهوسیله حالت و وضعیت ذهن تعیین میشود تا شرایط خارجی. یک شخص خوشبخت کسی نیست که تحت شرایط خاصی شاد است، بلکه او فردی است با نگرشهای خاص درباره خود، دنیا و دیگران. بنابراین تغییر دادن دنیا کمک چندانی به افزایش شادی و زندگی شاد فرد نمیکند، بلکه این تغییر نگرش است که میتواند شادی بهمراه داشته باشد.
مزایای شادی
تمرکز بر احساسات منفی منجر به بکار افتادن مکانیسم جنگ و گریز در ما میشود و در نتیجه وسعت دید و حق انتخابهای ما را محدود میکند و احساسات مثبت منجر به خلاقیت و پشتکار بیشتر میشود. احساسات مثبت باعث میشود موثرتر با مشکلات و چالشهای زندگی مواجه شویم. باید توجه داشت که احساسات مثبت بهیچوجه باعث خوش خیالی در فرد نمیشود و او را از زندگی واقعی دور نمیکند، بلکه کمک میکند تا فرد هر چه بهتر امکانات موجود را بررسی کند و در کمال واقع بینی از حداکثر توان و ظرفیت خویش بهره ببرد. بنابراین احساسات مثبت قرار نیست لزوما و بهطور مستقیم باعث خوشحالی ما بشوند، بلکه احساسات مثبت باعث میشود بیشترین توان خود را برای زندگی بگذاریم و در نتیجه بهترین چیز را نیز از زندگی دریافت کنیم.
شادی تنها موجب ایجاد حس خوب و لذتبخش و نیز یک ذهن آرام نمیشود. شادی مزایای دیگری نیز دارد که میتوان از آنها بهره برد. از جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
انسانهای شاد دوستان بیشتری دارند.
انسانهای شاد از نظر سلامت در شرایط بهتری قرار دارند و عمر طولانیتری میکنند. سیستم ایمنی افراد شاد بهتر کار میکند.
انسانهای شاد اجتماعیتر هستند و اعتماد بیشتری به دیگران داشته و به دیگران بیشتر کمک میکنند.
انسانهای شاد نگرش صلح جویانهتری دارند و حس همکاری در آنها بالاتر است.
افراد شاد در محیط کار کارمندان بهتری هستند.
مدل همبرگر شادی
تال بن شاهار در تعریف شادی و نیز برای کمک به درک نحوه دستیابی به شادی ۴ سبک زندگی را تشریح میکند و باور دارد تنها یک مدل باعث احساس شادی و خوشبختی در فرد میشود. این ۴ مدل عبارتند از مدل لذتگرایی- مدل برتریجویی یا کمالگرایی- مدل پوچگرایی و در نهایت مدل شادی. در ادامه هر یک را بهصورت مختصر توضیح میدهیم.
۱. مدل لذتگرایی (hedonism):
وقتی از افراد بپرسیم یک زندگی شاد چگونه زندگی میباشد، اکثر افراد تصویر یک زندگی پر از لذت و بدون رنج به ذهنشان خطور میکند. یک خانه مجلل، سفرهای لوکس زیاد، اتوموبیل اخرین مدل، تحصیلات، موقعیت اجتماعی و یک همسر زیبا چیزهایی است که به نظر افراد یک زندگی همراه با شادی را شکل میدهد.
این سبک زندگی یک فرد لذتگرا میباشد. در این سبک از زندگی فرد تنها به لذتهای آنی توجه میکند و به نتایج رفتارهای حال حاضر خود نمیاندیشد. آنها به حال زنجیر شدهاند. فرد لذتگرا از هرگونه فعالیتی که رنج بهمراه داشته باشد اجتناب میکند و از هر چه احساس لذت به او بدهد فارغ از نتایج آن، استقبال میکند. اگر کاری سخت باشد، آن را رها میکند. اگر رابطهای طراوت و تازگی خود را از دست داده باشد، بهسرعت آن را رها کرده و به سراغ رابطه جدید دیگری میرود. اگر مواد مخدر احساس خوب به آنها بدهد استفاده میکنند زیرا باور دارند باید در لحظه زندگی کرد.
کودکان بر اساس لذت زندگی میکنند
کودکان این چنین زندگی میکنند. آنها نیز در لحظه زندگی میکنند و نگران نتایج کارهای خود نیستند. تنها پس از رشد و کمال است که فرد توانایی مییابد به غیر از لذت لحظه نیز بیندیشد. هر قدر فرد رشد بیشتری داشته باشد، توانایی بیشتری در به تاخیر انداختن لذتهای آنی به جهت منافع آتی مییابد. فردی که رشد نیافته است تنها میتواند در لحظه زندگی کند و لذت لحظه برای او مقدم بر هر نفعی هر چند بزرگ در آینده است.
در مدل همبرگر شاهار فرد لذتگرا مانند کسی است که غذای فست فود میخورد. اگرچه در حال حاضر لذت زیادی میبرد، ولی سلامت آتی او را به خطر میاندازد. در این مدل زندگی فرد توجهی به عواقب رفتارهای حال حاضر خود ندارد و باور دارد باید از هرگونه رنج و چالشی در حال حاضر اجتناب کرد. اگر قرار است بین میهمانی رفتن و درس خواندن جهت امتحان هفته آینده یکی را انتخاب کند، فرد لذتگرا حتما میهمانی را انتخاب میکند.
چنین فردی اهداف بلندمدت ندارد. بدون داشتن اهداف بلندمدت زندگی برای فرد بیمعنا میباشد. چنین فردی شادی واقعی را احساس نمیکند و تنها سعی دارد خود را از لذتی به لذت دیگر بیندازد تا احساس ملال و کسالت را در خود کاهش دهد.
مشکل این سبک از زندگی آن است که فرد مجبور است هر دم بر میزان لذت خویش بیفزاید تا به همان میزان گذشته احساس شادی کند. (تحقیق انجام شده درباره ۱ دلار اول و ۱ دلار دوم را در ادامه مطالعه کنید) فرد در این حالت در نهایت بالفرض غرق کردن خود در لذتها احساس ملال و دلزدگی میکند و در درون میداند چیزی کم است و چیزی درست کار نمیکند.
۲. مدل کمالگرایی یا برتریجویی (rat racer):
در این سبک از زندگی فرد تنها کارهایی را انجام میدهد که فکر میکند مفید است و باید انجام دهد، هر چند هیچ علاقهای به انجام آنها نداشته باشد. این افراد تمامی لذتهای حال حاضر را فدای منافع آتی میکنند. بگونهای که گاها احساس لذت در آنها ایجاد احساس گناه میکند. این افراد از زندگی حال حاضر خود هیچ لذتی نمیبرند و به آینده زنجیر شدهاند. آنها مهارت لذت بردن در لحظه را ندارند و همه لذتها را حواله به آینده میدهند. آیندهای که هیچ وقت نخواهد آمد. باور آنها این است که خوشبختی چیزی است که تنها پس از طی مسافتی سخت و صعب در آینده بهدست میآید. ولی وقتی آن آینده فرا برسد، احساس آنها تغییری نخواهد کرد و آنها همچنان بهدنبال خوشبختی در آینده هستند.
آنها با خود فکر میکنند اگر لیسانس بگیرم دیگر احساس خوشبختی و شادی میکنم. اگر تلاش کنم و فلان خانه را بخرم، دیگر از آن به بعد شاد خواهم بود. اگر دکتر بشوم دیگر احساس خوشبختی میکنم. این در حالی است که اگر دکتر نیز بشوند احساس خوشبختی نمیکنند و با خود فکر میکنند اگر احساس خوشبختی نمیکنم بدین دلیل است که بهترین دکتر شهر نشدهام و اگر بهترین دکتر شهر شوم احساس شادی خواهم کرد. اما با رسیدن به هر هدف تنها هدف بعدی در ذهن کمالگرا شکل میگیرد و این سیر برای همیشه در زندگی یک کمالگرا ادامه دارد. (برای درک بهتر این سبک از زندگی مقاله درمان کمالگرایی را مطالعه کنید)
کمالگرا در مدل همبرگر
در مدل همبرگر شاهار کمالگرا کسی است که همبرگر گیاهی میخورد. از خوردن آن هیچ لذتی نمیبرد، ولکن بهخاطر منافع آتی آن این کار را میکند. شعار کمالگرا این است: امروز رنج بکش تا فردا خوش باشی. البته خوشی برای کمالگرا هیچ زمان فرا نمیرسد، زیرا او مهارت لذت بردت از زندگی را فرانگرفته است. او خود را در دنیای مسابقه میبیند که مدام باید با همه رقابت کند. با خود میگوید اگر از این افراد بهتر شوم دیگر احساس خوشحالی میکنم. اما هر قدر از دیگران جلو بزند باز هم افرادی را میبیند که از او جلوتر هستند. او هیچ زمان احساس شادی نمیکند. کمالگرا مهارت لذت بردن از مسیر را فرا نگرفته است و تمام هدف او رسیدن به مقصد است.
مقصدی که رسیدن به آن تنها برای مدت کوتاهی به او احساس راحتی میدهد. این احساس راحتی را نباید با احساس شادی اشتباهگرفت. این حس خوب پس از رسیدن به مقصد ناشی از زمین گذاشتن باری است که بر دوش فرد بوده و اکنون به زمین گذاشتهاست. بنابراین فرد بهجای آنکه از مقصد خود لذت ببرد، بلافاصله تدارک مقصد بعدی را میبیند؛ زیرا آنگونه که او تصور مینمود وصول به مقصد او را خوشحالنکرد، پس گمانمیکند احتمالا آنقدرها این مقصد ارزشمند نبوده است. پس بهتر است مقصد متعالی دیگری را تدراک ببینم. کمالگرا آسودگی ناشی از تمامشدن هر کار و فشار ناشی از آن را با شادی اشتباهمیگیرد. موفقیت شادی منفی است نه شادی مثبت. یعنی ما پس از موفقیت برای مدتکوتاهی استرس و اضطراب نداریم. این حالت را نباید با شادی اشتباه گرفت.
۳. مدل پوچگرایی (nihilism):
این بدترین سبک زندگی است. فردی که نه از لحظه حال لذت میبرد و نه هدفی برای آینده دارد. چنین فردی باور دارد که فرقی نمیکند که چه کاری انجام دهد، زیرا فکر میکند در هر صورت نمیتواند وضعیت موجود و آینده خود را تغییر دهد. فرد پوچگرا به یک درماندگی آموخته شده دچار شده است و باور دارد ارتباطی بین تلاش او و نتایج حاصله و کسب شادی وجود ندارد. او به گذشته و تجارب بد آن زنجیر شده است. چنین فردی انگیزهای برای زندگی ندارد زیرا بر اساس تجارب منجر به شکست گذشته فکر میکند هر کاری انجام دهد در زندگی او تغییری حاصل نمیشود و او کنترلی بر زندگی خود ندارد. (یا حداقل بر بخشهایی از آن)
چنین فردی انگیزهای برای حرکت و عمل ندارد. هر چه پیش آید را بناچار میپذیرد و نقشی برای خود در زندگی قائل نمیباشد.
در مدل همبرگر شاهار پوچگرا کسی است که غذایش نه لذیذ است و نه سالم و مقوی.
۴. مدل شادی (happiness):
در این مدل فرد در عین حال که از لحظه لذت میبرد برای آینده خود نیز اهدافی دارد و اجازه نمیدهد لذت لحظه به بهای آسیب رساندن به آینده او تمام شود.
در این سبک زندگی تعادلی بین کسب لذت لحظه و هدفمندی در زندگی وجود دارد. اگرچه در ابتدا بهنظر میرسد که کسب لذت با کسب منفعت آتی و هدفمندی متضاد بهنظر میرسند ولکن میتوان بسیاری مواقع این دو فاکتور را درکنار یکدیگر داشت. مثلا دانشآموزانیکه شوق یادگیری دارند از کشف ایدههای جدید هنگام مطالعه لذتمیبرند و در عین حال خود را برای حرفه و شغل آینده آمادهمیکنند. شخصیکه بهشغل خود علاقه دارد در عین حال که از انجام کار خود لذتمیبرد در شغل و حرفه خود پیشرفت نیز میکند. اما در عینحال میدانیم همه کارهایی که باید انحام بدهیم لزوما همراهبا لذت نمیباشد. شبی که مجبوریم بهجهت امتحان تا صبح بیدار بمانیم مسلما با سختی و رنج همراه است ولکن ما آنرا برای شادی بزرگتری در آینده میپذیریم. ولی باید بدانیم تا جای ممکن باید درگیر فعالیتهایی باشیم که هردو فاکتور لذت و منفعت را توامان بهمراه داشتهباشند.
لذت بردن از مسیر
در این مدل فرد درک کرده که زندگی بدون چالش ارزش زیستن ندارد و زندگی بیمعنا میشود. اما از سوی دیگر احساس خوشحالی را تنها در رسیدن به مقصد نمیداند بلکه از طی مسیر احساس لذت و خوشحالی میکند. مانند کوهنوردی که اگر چه قصدش رسیدن به قله است، ولکن از طول مسیر نیز احساس لذت میکند چه که در غیر اینصورت بهقول کریشنا مورتی چه تفاوتی است بین کسی که با هلیکوپتر به قله رسیده و کسی که این مسافت را پیاده پیموده. اما مسلما بدون داشتن هدف (رسیدن به قله) کوهنورد در طول مسیر سرگشته و سردرگم است زیرا نمیداند به کجا میخواهد برود. به چپ برود یا به راست. به بالاتر برود و یا سفرش را متوقفکند. این گیجی و سردرگمی به او اجازه نمیدهد که از پیمودن مسیر احساس لذت کند. بنابراین اولین نتیجه داشتن یک هدف بلندمدت توانایی لذتبردن از زمان حال است.
در مدل همبرگر شاهار فرد شاد کسی است که همبرگرش هم خوشمزه است و هم سالم و بیضرر.
همه ما ترکیبی از این ۴ مدل میباشیم و ویژگیهای همه این ۴ مدل را در خود داریم. هر قدر جنبههای مختلف زندگی خود را به مدل چهارم نزدیکتر کنیم، زندگی شادتری خواهیم داشت.
توهمات شادی/ شادی چه نمیباشد؟
دن گیلبرت میگوید متاسفانه ما بواسطه تصورات غلط و باورهای اشتباهی که ناشی از فرهنگ است دانش درستی از آنچه واقعا ما را خوشحال و خوشبختمیکند نداریم و بنابراین بهگونهای عمل و رفتار میکنیم که هرچه بیشتر در سراب خوشبختی قرار میگیریم و خود را از شادی دور میکنیم. بسیاری از ما باور داریم که اگر فلان شغل را میداشتم، با فلان زن یا مرد ازدواجمیکردم، فلان مسابقه را میبردم، کمی زیباتر بودم، سختتر تلاش میکردم، در فلان کشور زندگیمیکردم آنوقت مطمئنا احساس شادی میکردم و زندگی شاد میداشتم.
بسیاری از ما تمام طولعمر با این تصورات بهدنبال شادی و خوشبختی و زندگی شاد هستیم. تصوراتیکه فرهنگ به ما داده بدون آنکه خود درباره درستی آن تفکر کردهباشیم. به این دیدگاه رایج «تردمیل لذت» نیز میگویند. به این معنا که فرد پس از کسب هر لذت (برندهشدن در یک لاتاری، گرفتن مدرک تحصیلی، ازدواج با شخص دلخواه و …) لحظاتی یا زمانهای کوتاهی احساس بهتری میکند، ولکن بهسرعت بهخط پایه خود از شادی برمیگردد و مجددا این چرخه را از سر میگیرد.
دن گیلبرت برمبنای تحقیقات بسیار نتیجهمیگیرد انسانها درباره آنچه آنها را واقعا در آینده خوشحال یا ناراحتمیکند درک و پیشبینی درستی ندارند. آنها ناراحتی و خوشحالیهای آینده را در ذهنشان اغراقآمیزمیکنند. یعنی فکرمیکنند اگر با فلان شخص ازدواجکنم خیلی شاد خواهمشد. یا اگر نامزدم منرا رها کند از غصه خواهممرد. افراد از سرعت تطبیق خود با شرایط، چهخوب و چهبد آگاه نمیباشند. بهزبان ساده انسانها بهشرایط خوب یا بد بهسرعت عادتمیکنند.
در آزمایشی از افراد پرسیدهمیشد که از خوردن چیپسی که در اتاق شکلات بود بیشتر احساس خوب میکنند یا از خوردن چیپسی که در اتاقی بود که چیزهایی روی میز بود که از آنها نفرتداشتند. آنها باور داشتند چیپسی که در اتاق شکلات است احساس بهتری میدهد درحالیکه در عمل از هردو به یک اندازه احساس خوب کردند.
کارکرد تصورات و باورهای نادرست
تصورات و باورهای نادرست باعث میشود رفتارهایی را در زندگی برگزینیم که در تصور ما احساس بهتری به ما میدهد و یا آنکه انتظار مقدار زیادی احساس خوب از آن رفتار را داریم، در حالیکه در عمل به میزانی که فکر میکردهایم به ایجاد احساس بهتر در ما کمک نمیکند. بهطور مثال باور بسیاری از ما آن است که داشتن یک ماشین شیک و گرانقیمت حال ما را به مقدار زیادی و برای مدت طولانی خوب خواهد کرد. ولکن بر اساس تحقیقات در عمل هر گونه داشتنی کمکی به ایجاد احساس بهتر در بلند مدت به ما نمیکند. ولکن چهبسیار از ما با هدف ایجاد احساس بهتر در خود ازطریق داشتنها (خانه بزرگتر، پول بیشتر، همسر زیباتر و…) تلاشی عبث و در مسیر نادرست انجام میدهیم.
آلن دوباتن میگوید: رواج باورهای غلط بر حسب تصادف نیست. این به سود شرکتهای تجاری است که سلسله مراتب نیازهای ما را تحریک کنند تا دیدگاهی مادی نسبت به خوبی را ترویج کنند و خوبی غیرقابل فروش را کم اهمیت جلوه دهند.
عامل دیگر در تعریف درست از آنچه انسان را خوشحال و خوشبخت میسازد، تمایل ذهن انسان به لذتهای کوتاهمدت است. ذهن انسانها بهگونهای است که به لذت زودگذر توجه و تمایل بیشتری نشان میدهد و بیشتر در حافظه فرد باقی میماند تا یک لذت بزرگتر، ولی از لحاظ زمانی دورتر. بهطور مثال فرد سیگاری اگرچه میداند در بلندمدت دچار مشکلات سلامت خواهد شد، ولکن لذت آنی را ترجیح میدهد. (البته به نسبتی که فرد از لحاظ روانی رشد یافتهتر است، به احساس شادی بلندمدت بیشتر پایبند است). بنابراین خریدن یک لباس و رفتن به میهمانی که لذت بلادرنگ ایجاد میکند، به نسبت لذت حاصل از نرفتن به یک میهمانی و نمره خوب در امتحان گرفتن که منجر به یک احساس شادی همراه با تاخیر میشود، بیشتر در ذهن فرد میماند.
آیا ثروت عامل خوشبختی است؟
بسیاری از مردم باور دارند و در رفتارهای خود اینگونه رفتار میکنند که ثروت و درآمد زیاد عامل خوشبختی است. بسیاری از انسانها شب و روز بهدنبال کسب پول بیشتر هستند و به هر وسیلهای از جمله فریب، دروغ و کلاهبرداری متشبث میشوند تا پول بیشتری داشته باشند، زیرا آنها در ناخودآگاه خود باور دارند در صورتی که پول بیشتری داشته باشند خوشبختتر خواهند بود. انسانها حتی باور دارند هر قدر پول بیشتری داشته باشند به همان میزان خوشبختتر خواهند بود و زندگی شاد خواهند داشت. (به تعارفاتی که انسانها با یکدیگر در گفتگوها و میهمانیها میکنند و میگویند پول خوشبختی نمیآورد توجه نکنید. رفتارهای انسان دلیل روشنتری از باورهای آنها به دست میدهد.)
دنبال کردن وسواسگونه زندگی افراد ثروتمند و مشهور نیز به ما میگوید که به باور انسانها آنها خوشبختترین افراد روی زمین هستند. اگرچه با شواهد نقض این باور خود (از جمله افسردگی، اعتیاد و خودکشی افراد ثروتمند و مشهور) به کرات مواجه میشوند، ولکن این شواهد باور اصلی آنها را که ثروت علت خوشبختی است را تغییر نمیدهد.
نتایج مطالعات به ما چه میگوید؟
تحقیقات به ما میگوید زمانی که فرد درگیر نیازهای ابتدایی و اولیه خود میباشد، مسلماً داشتن پول بر احساس خوشبختی و زندگی شاد تاثیر میگذارد. اما زمانی که میزان درآمد از حدی فراتر رفت، درآمد بیشتر تاثیری بر احساس خوب ندارد. خوردن اولین شیرینی خامهای مسلما احساس خوبی به شما میدهد. دومی ممکن است هنوز احساس خوب به شما بدهد ولی مسلما به اندازه اولی نیست. در شیرینی سوم و چهارم احتمالا مزه شیرینی را چندان حس نمیکنید.
شیرینی پنجم و ششم مسلما دیگر برای شما لذتبخش نخواهد بود و حتی موجب احساس انزجار در شما میشود. به همینگونه تحقیقات نشان میدهند که ۱ دلار اول بهمیزان بیشتری فرد را خوشحال میکند تا ۱ دلار دوم. و به همین نسبت دلارهای بعدی فرد را کمتر و کمتر خوشحالمیکند. بگونهای که فرد بعد از گذر از حدی، دیگر با داشتن دلارهای بیشتر تغییری در احساس او ایجاد نمیشود و تنها براساس عادت بهدنبال دلارهای بعدی میرود. زیرا گمانمیکند همانند دلارهای اولیه احساس خوبی از کسب دلار خواهد داشت.
میزان درآمد و ثروت فرد تنها بهمیزان اندکی پیشبینی کننده احساس خوشبختی و زندگی شاد فرد است. مهمنیست فرد چقدر درآمد و ثروت دارد زیرا باز درآمد و ثروت بیشتری میخواهد. و این چرخه در ذهن فرد متوقف نمیشود و همواره گمانمیکند اگر به فلان مقدار از ثروت برسد خوشبخت خواهد بود و فرد در تردمیل لذت بهدام میافتد. در نتیجه همواره احساس بیچارگی میکند. پول داشتن خوب است ولکن بیشتر خواستن آن مانع خوشبختی است. نداشتن پول احساس بد ایجاد میکند ولکن داشتن پول خوشبختی بهوجود نمیآورد. داشتن پول تنها تا سطح مشخصی احساس بهتر در انسان بهوجود میآورد و پس از آن هیچ تاثیری در میزان خوشبختی فرد ندارد.
از سویی دیگر خوشحالی را باید در یک تصویر بزرگتر که مجموعه عوامل متعددی بر آن تاثیر میگذارد مشاهدهکرد. فردی که تمام تلاشش را صرف کسب ثروت میکند مسلما انرژی و زمان زیادی را که میتوانست در خدمت سایر جنبههای بهزیستی شود قربانی کسب ثروت میکند. فرد زمانی را که باید در کنار خانواده و دوستان و افرادی که آنها را دوست میدارد بگذراند صرف کسب ثروت میکند.
مطالعه ۴۹ نفر اول ثروتمند در آمریکا
مطالعه ۴۹ نفر اول ثروتمند در آمریکا براساس مجله فوربس و نیز زندگی افرادیکه در لاتاری برندهشدند نشانداد که ثروت تضمینی برای خوشبختی نمیباشد. جالب آنست که هیچیک از این ۴۹ نفر در پاسخ به پرسشنامه دادهشده به آنها، دلیل خوشبختی خود را داشتن خانه مجلل، ماشینهای گران قیمت، هواپیمای اختصاصی و سفرهای تفریحی زیاد ذکر نکردند بلکه آنها از مواردی چون احساس رضایت از روابط خانوادگی، کمک بهدنیا، احساس موفقیت و رشد در شغل خود یاد کردند. ضمنا سطح خوشحالی این گروه در مقایسه با متوسط مردم تفاوت چندانی نداشت.
حتی در سطح ماکرو نیز کشورها زمانی که از لحاظ ثروت و جی.دی.پی (GDP) به حد مشخصی رسیدند و استانداردهای معمول زندگی را کسب کردند ثروت بیشتر کمکی به افزایش میزان شادی آن کشور نمیکند و بهجهت کسب خوشبختی باید بر اهداف دیگری بهغیر از ثروت بیشتر تمرکز کنند. البته در کشورهایی که فرد به نیازهای اولیه خود دست پیدا نمیکند مسلما افزایش جی.دی.پی باعث کاهش احساسات بد در فرد و در نتیجه افزایش شادی میشود. بر اساس مطالعات مایرز با وجود افزایش بیسابقه سطح ثروت عمومی در آمریکا در ۵ دهه گذشته ولکن میزان احساس خوشبختی در سطح ۳۰ درصد ثابت باقی مانده است.
مطالعه روی برندگان لاتاری که مقدار زیادی پول بهدست آوردهاند نشانمیدهد پول دلیل خوشحالی و خوشبختی در فرد نمیباشد. این گروه از افراد برای مدتی در حالت سرمستی و خوشی بسر میبرند، ولکن پس از گذشت زمان مجددا به خط پایه خود از خوشحالی بر میگردند و برنده شدن در لاتاری تاثر بلندمدتی بر احساس شادی در آنها نمیگذارد.
گروه دیگری از تحقیقات بیان میکنند که تلاش جهت کسب خوشبختی و داشتن یک زندگی شاد از طریق پیشرفت مادی و تغییر شرایط در بهترین حالت یک توهم است و در بدترین حالت نه تنها کمکی نمیکند، بلکه نتیجه معکوس هم دارد.
میزان آرزوهای ما: تعیین کننده شادی
بر اساس تحقیقات این میزان آرزوهای ما است که میزان شادی را مشخص میکند و نه میزان پول و درآمد. بابک و ساسان کارمند هستند. بابک ۶ میلیون و ساسان ۱۵ میلیون حقوق میگیرد. در نگاه اول بهنظر میرسد ساسان احساس رضایت و خوشحالی بیشتری خواهد داشت. ولکن ساسان بهدنبال یک زندگی لاکچری است و حقوق او برای یک زندگی لاکچری کفایت نمیکند. اما حقوق بابک با نیازها و خواستههای او متناسب است و بنابراین احساس خوشحالی میکند. براساس نتایج مطالعات وندی جانسون و رابرت کروگر، میزان حقوقی که فرد دریافتمیکند پیشبینیکننده احساس رضایتفرد از درآمدش نیست. زیرا ممکن است متناسب با نیازها و خواستههای فرد نباشد. نتایج مطالعات جانسون و کروگر را در فرمول زیر میتوان بیان کرد:
داشتهها
خوشحالی = ───────────
نیازها و خواستهها
این فرمول بیان میکند که چگونه افرادی فقیر احساس رضایت و خوشحالی میکنند. در حالیکه افرادی با ثروت زیاد احساس خوشحالی و خوشبختی ندارند. این میزان تعلق و اشتیاق به اشیا مادی است که مشخص میکند چه درآمدی برای فرد کافی است. مشکل آن است که در دنیای سرمایهداری هرقدر درآمد بیشتری داشته باشید خدماتی که به شما ارائه میشود بیشتر میشود. و شما باز به میزان بیشتری میخواهید. این چرخه تنها با آگاهی و اراده فرد است که متوقف میشود. در غیر اینصورت هیچ میزان از ثروت این دور باطل را متوقف نمیکند. نکته مهم دیگر آنست که پول بهسرعت به رفاه تبدیل میشود. و بنابراین نبود آن احساس ناراحتی بهفرد میدهد و فرد به نادرستی تصور میکند پول علت خوشبختی است. در حالیکه او به رفاه عادت کرده است و نبود رفاه او را آزرده میسازد.
خلاصه
بهطور خلاصه میتوان گفت که اگر چه داشتن ثروت بر نداشتن آن ارجحیت دارد و پول و ثروت تا به اندازه معینی (آزمایش دلارهای اضافی را به یاد بیاورید) بر خوشبختی بیتاثیر نمیباشد، ولکن تاثیر آن بسیار کمتر از آنچه ما گمان میکنیم است و عوامل بسیار دیگری نیز در احساس خوشبختی و خوشحالی موثر میباشند. داشتن ثروت به احساس خوشحالی کمک میکند. ولکن خواستن زیاد آن و فدا کردن چیزهای دیگر بهجهت ثروت برای خوشحالی مضر است. بنابراین به همان میزان که مهم است چگونه خرج میکنید به همان میزان نیز مهم است که چگونه بهدست میآورید.
گروه دیگری از افراد باور دارند تحصیلات علت احساس خوشبختی و زندگی شاد است. این در حالی است که بر اساس مطالعات انجام شده تحصیلات هیچ تاثیری بر میزان احساس خوشبختی ندارد. گروهی از تحقیقات نیز بیان میکنند که تحصیلات بهجهت آنکه انتظارات و خواستههای فرد را بالا میبرد، احساس خوشبختی را کاهش میدهد.
ژنتیک
تحقیقات روی تعداد زیادی از دوقلوهای همسان در دانشگاه مینه سوتا آشکار کرد همانگونه که افراد در قد، رنگ پوست و وزن با یکدیگر متفاوتند، در میزان شادی نیز باهم متفاوتند. خط پایه شادی افراد بهطور ژنتیکی بایکدیگر متفاوت است. براساس نظر تیم تحقیق مینه سوتا حدود ۵۰ درصد از میزان شادی ما هنگام تولد تعیینمیشود. اما این درصد تنها یک احتمال است و نمیتوان هیچ درصد دقیقی ذکر کرد. زیرا ژنها و محیط بر یکدیگر تاثیر میگذارند و میتوانند یکدیگر را تغییر دهند.
خط پایه بعضی افراد اصولا بالاتر از نرم جامعه است. و این افراد بهطور طبیعی شادتر، خوشبینتر و دارای احساسات مثبت بیشتری هستند. خط پایه شادی در گروه دیگری از افراد نیز پایینتر از دیگران است. آنها به تلاش زیادی نیاز دارند تا خط پایه شادیشان به سطح نرم جامعه برسد. بنابراین ژنتیک تاثیر زیادی در میزان شادی افراد دارد. اما این چه اهمیتی دارد. موضوع مهم آنست که ما نسبت بهخود شادتر شویم. قرار نیست شادترین انسان روی زمین باشیم. قرارست باتوجه به استعدادها و تواناییهایمان درهر زمینهای و ازجمله در شادی بیشترین تلاشمان را انجامدهیم. ضمنآنکه ژنها سرنوشتمان نمیباشند و میتوانیم خط پایه شادی را تغییر دهیم همانگونهکه میتوانیم هوشبهر را با تعلیم و آموزش تغییر دهیم.
باید بین شادی لحظهای و شادی پایدار تفاوت قائلبشویم. شادی لحظهای میتواند بهسرعت و ازطریق عوامل روحیهبخش همچون فیلم طنز، ماساژ، خرید لباس نو و … بهدست بیاید. شما خودتان بهتر از هر کسی میدانید چهچیزهایی باعث شادی لحظهای در شما میشود. اما موضوع مهم افزایش سطح شادی پایدارست.
تردمیل لذت
تحقیقات نشان میدهند کسانیکه در لاتاری برنده شدهاند و کسانیکه فلج شدهاند، یکسال پس از واقعه تفاوتی در میزان شادی بایکدیگر نشان نمیدهند. افراد مدتی پس از واقعه به خط شادی خود باز میگردند. قدرت انطباق در انسان بسیار بالا است و به شرایط خوب و بد بهسرعت عادت میکند. بههمین دلیل است که انسان همیشه بهدنبال چیزهای جدیدست. فرد تمام انرژیش را صرفمیکند با فرد مورد علاقهاش ازدواجکند و گمانمیکند درصورت وصال برای همیشه خوشحال خواهدبود. با شخص مورد علاقه ازدواج میکند. فرد چند ماه اول در حالت سرخوشی بسر میبرد. ولکن پس از مدتی نسبتبه شرایط جدیدش انطباق پیدا میکند و مجددا به سطح پایه خوشحالی خود باز میگردد. بنابراین مجبور است مجددا هدفی برای خود بیابد. هدفی که گمانمیکند درصورت وصول به آن به خوشحالی ابدی میرسد. و در صورت عدم آگاهی این چرخه بارها و بارها تکرار میشود. به این پدیده تردمیل لذت میگویند.
مطالعه بر روی دو گروه مشابه که تعدادی از آنها طلاق گرفتند و تعدادی ازدواج کردند نشان میدهد که در بلندمدت نه طلاق و نه ازدواج تاثیری بر میزان شادی آنها نداشته است و آنها پس از مدتی به سطح پایه خود از شادی باز میگردند.
بنابراین باید تلاشکرد سطحپایه شادی را در خود بالا برد و بهدنبال واقعههای شادیبخش که موجب زندگی شاد شوند، نبود. زیرا وقایع شادیبخش مانند بنزین عمل میکنند. شعلهای شدید بر میافروزند و بهسرعت از بین میروند.
در ادامه به راههایی که موجب بالا رفتن سطح پایه خوشحالی میشوند، اشاره میکنیم.
منابع:
Seligman, M. (2002). Authentic happiness: Using the new positive psychology. The free press. Newyork.
Gilbert, D.T. (2007). Stumbling on happiness. Harper Collins publisher.
Botton, A.D. (2013). The consolation of philosophy. Knopf Doubleday Publishing Group.
David, S. (2013). Oxford handbook of happiness. Oxford University Press; Reprint edition.
Diener, E & Diener, R.B. (2008). Happiness, unlocking the mysteries of psychological wealth. Blackwell publishing.
https://epc2016.princeton.edu/papers/160630
Csikszentmihalyi, M. (1990). Flow: The Psychology of Optimal Experience. Harper Collins publisher.