روانشناسی نوجوان
روانشناسی نوجوانان:
چه چیزی نوجوانان را متفاوت میکند و چگونه روانشناسی میتواند به آنها کمک کند؟
نوجوانان در یک فصل شورانگیز گذار از کودکی به بزرگسالی زندگی میکنند. این دوره میتواند پر از کشفیات هیجانانگیز باشد، زیرا نوجوانان ویژگیها و مهارتهای منحصر به فرد شخصیتی خود را پرورش میدهند. از سوی دیگر، چالشهایی وجود دارد که با روند بزرگسال شدن همراه است. از آنجا که نوجوانان تفاوتهای اساسی با کودکان و بزرگسالان دارند، درک بهتر آنها الزامی است و شما میتوانید همزمان با رشد نوجوان، از او حمایت کنید.
نوجوانی دوران تحول بزرگی در زندگی انسان است و نیازی به گفتن نیست که همه درگیر زندگی آنها هستند. برای نوجوانان ایجاد هویت و استقلال مهم است. در عین حال آنها با فشار فزایندهای نسبت به مسئولیتپذیری و قابل اعتماد بودن روبرو میشوند، در حالی که با مسائلی مانند رابطه جنسی، مصرف مواد مخدر و روابط همسالان دست و پنجه نرم میکنند. روانشناسی نوجوان به دنبال درک نوجوانان و کمک به آنها برای انتقال از کودک به بزرگسال است.
نوجوانی فصلی از رشد سریع در پنج زمینه اصلی است. زمینههای اخلاقی، اجتماعی، جسمی، شناختی و عاطفی. برای حمایت از این پیشرفت، روانشناسی نوجوان بر روی مسائل بهداشت روان برای افراد بین ۱۳ تا ۱۹ سال تمرکز دارد. روانشناس نوجوان سعی در فهم نوجوان دارد و به وی برای گذر سالم از این دوره کمک میکند.
چگونه ذهن یک نوجوان متفاوت عمل میکند
نوجوانان میتوانند بزرگسالان را در زندگی خود با چالش مواجه کنند. طبیعی است اگر با نوجوان خود دست و پنجه نرم میکنید. این موضوع را از هر والد دیگری که در خانه یک نوجوان دارد سوال کنید. روشهای زیادی برای درک و ارتباط بهتر با نوجوان شما وجود دارد و بنابراین میتوانید به آنها کمک کنید تا با تغییراتی که تجربه میکنند، کنار بیایند. آکادمی روانپزشکی کودک و نوجوان آمریکا توضیح میدهد که نوجوانان به احتمال زیاد:
- تکانشی هستند
- احساسات و نشانههای اجتماعی را اشتباه درک میکنند
- تصادفات و درگیریهای فیزیکی خواهند داشت
- ریسک یا انتخابهای خطرناکی انجام میدهند
رشد از کودکی تا بزرگسالی روند پیچیدهای است. این موضوع بیشتر از روند یادگیری است. مسافرانی که از این مرحله عبور میکنند، متفاوت از آنچه که در کودکی یا بزرگسالی انجام میدهند فکر میکنند، احساس میکنند و رفتار میکنند. این اختلافات را میتوان در همه زمینههای رشد مشاهده کرد.
رشد جسمی / جنسی نوجوان
مهمترین فاکتور در روانشناسی نوجوان رشد جسمی و جنسی او است. علائم جسمی نوجوانی واضح است. موی زائد دختران و پسران در این مدت شروع به رشد میکند و قدشان بلندتر میشود. به طور کلی دختران در ۱۶ سالگی و پسران در ۱۸ سالگی به رشد قدی میرسند. به علاوه دختران پریود میشوند و سینههای آنها رشد میکند. پسران دچار ترشحات شبانه میشوند و صدایشان بمتر میشود.
از دیدگاه روانشناسی نوجوان، رشد مغز در این دوره از اهمیت ویژهای برخوردار است. مناطقی از مغز که به نوجوانان اجازه میدهد رفتارها و احساسات را کنترل کنند و همچنین مناطقی که تنبیه و پاداش در آنها محاسبه میشود، در این مرحله رشد قابلتوجهی را تجربه میکنند. نوجوانان همچنین به دلیل تغییر در میلین و سیناپسهای مغز توانایی تفکر کارآمدتری را به دست میآورند.
رشد شناختی نوجوان
علاوه بر رشد جسمی، روانشناسی نوجوان به شیوههای جدیدی از تفکر در نوجوان تمرکز میکند. نوجوانان با رشد شناختی توانایی تفکر انتزاعی را پیدا میکنند. تخیل و استدلال پیچیده در این مرحله رشد میکند. به همین دلیل، نوجوانان توانایی درک مفاهیم انتزاعی موجود در ریاضیات پیشرفته را پیدا میکنند و شروع به تفکر بیشتر در مورد ایدههایی مانند معنویت و عشق میکنند.
تفکر انتزاعی همچنین باعث میشود نوجوانان خطرپذیرتر شوند، زیرا آنها فکر میکنند در برابر آسیب شکستناپذیر هستند. با بالغ شدن، مهارتهای استدلال قویتری پیدا میکنند و میتوانند منطقی فکر کنند. آنها توانایی قضاوت درباره مسائل را در خود دارند و در نتیجه میتوانند از قبل درباره عواقب احتمالی یک عمل فکر کنند.
این رشد شناختی به سرعت اتفاق نمیافتد. در اوایل نوجوانی، کودکان عمدتاً از استدلال انتزاعی تازه کشف شده خود برای کارهای مدرسه و خانه استفاده میکنند. آنها شروع به بیان دیدگاههای خود در مورد اینکه میخواهند چه فعالیتهایی انجام دهند و انتخاب اهداف خود میکنند. آنها پیامدهای کوتاهمدت را میبینند، اما همیشه نمیتوانند نتایج بلندمدت را تصور کنند.
در دوره نوجوانی، تفکر آنها پیچیدهتر میشود. آنها می توانند تصور کنند آیندهشان چگونه خواهد بود، اما به سختی میتوانند این افکار را در روند تصمیمگیری خود به کار گیرند. علاوه بر این آنها مسائل را بیشتر زیر سوال میبرند. در اواخر این دوره، نوجوانان شروع به تفکر خارج از خود به روشی جدید میکنند. آنها ممکن است بیشتر در مورد آنچه در جهان اتفاق میافتد و چالشهای اساسی جامعه روبرو شوند. همچنین ممکن است نگران انتخابهای شغلی و کارهایی که پس از ترک خانه باید انجام دهند، باشند.
رشد عاطفی نوجوان
در این زمانه شلوغ، نوجوانان به دنبال حمایتهای عاطفی از همسالان خود هستند. درگیری آنها با خانواده آنها تا اواخر بلوغ بیشتر میشود. به خصوص زمانی که خانواده و والدین سعی در نزدیک شدن به آنها میکند. آنها به طور خاص با دوستان همجنس نزدیکتر میشوند، زیرا احساسات مختلفی را با یکدیگر تجربه میکنند و از والدین خود مستقلتر میشوند.
در این زمان نیاز به حفظ حریم خصوصی در نوجوانان امری طبیعی است. آنها نگران نوع نگاه خود هستند و ممکن است افکار متفاوتی نسبت به بدن خود داشته باشند. با رسیدن به اواخر بلوغ، احتمالاً اعتماد به نفس و اعتقاداتشان بیشتر میشود. با توجه به روانشناسی نوجوانان، آنها ممکن است به دنبال تجربیات حسی باشند و به راحتی تحریک جنسی شوند و در اواخر دوره بلوغ، کنترلشان بر احساساتشان بهتر میشود. بیشتر روانشناسی نوجوانان به آموزش نحوه مدیریت احساسات در این دوره میپردازد.
رشد اخلاقی نوجوان
نوجوانان در این دوره اخلاقیات را در خود پرورش میدهند. همزمان با بلوغ شروع به تجزیه و تحلیل قراردادها و روابط اجتماعی میکنند. آنها نگران مسائلی هستند که انجامشان از نظر اخلاقی درست است، اما از نظر قانونی درست نباشد. همانطور که آنها به بزرگسالی وارد میشوند، ممکن است استانداردهای اخلاقیشان دوباره تغییر کند؛ چرا که آنها فکر میکنند «درست» و «غلط» به عنوان مفاهیم جهانی هستند که در سیستمها و فرهنگهای قانونی اعمال میشوند.
هویت نوجوان
در کنار سایر جنبههای رشد شناختی، عاطفی و اجتماعی، نوجوانان در این مرحله هویت منحصر به فرد خود را پیدا میکنند. از اوایل تا اواخر نوجوانی، تفکر آنها تحتتأثیر خودمحوری شخصیتشان است و البته این موضوع با بلوغ کمتر و کمتر میشود. سه ویژگی خودمحوری نوجوانان عبارتند از:
- غرق بودن خود: تمرکز آنها کاملاً بر روی خودشان است.
- خود افسانهای: آنها خود را ویژه و منحصر به فرد میدانند.
- مخاطب خیالی: آنها فکر میکنند دیگران روی آنها متمرکز شدهاند، و همه چیز را در مورد آنها از جمله آنچه میگویند و آنچه انجام میدهند یادداشت میکنند.
کمک به نوجوانان
برای نوجوانان طبیعی است که در میان همه این تغییرات به مبارزه بپردازند. روانشناسی نوجوانان با موارد مهمی سروکار دارد که میتواند تأثیر پایداری در زندگی یک نوجوان داشته باشد. برخی از این موارد شامل استقلال، جنسیت، مصرف مواد مخدر و روابط همسالان است. هرچه این تجربیات را با کمک روانشناس پشت سر میگذارند، میآموزند که چگونه شرایط دشوار را اداره کنند و بنابراین مستقلتر میشوند.
نیاز نوجوان به استقلال
نوجوانان برای تبدیل شدن به بزرگسالی با عملکرد کامل باید مستقل شوند. همانطور که پیشرفت میکنند، میتوانند مهارتهای خود مختاری را کسب کنند. برای انجام این کار، روانشناس باید:
- کمک کند تا نوجوانان هویتشان را کاوش کنند و یک حس ثبات در آنها ایجاد کنند.
- کمک کند تا نوجوان از خود و افکار و رفتارهایش آگاهی بیشتری کسب کند.
- اهدافش را تعیین کند و برای رسیدن به آنها برنامهریزی کند.
والدین نیز میتوانند با کمک به نوجوان برای انتخاب خود و برنامهریزی برای زندگی، در به دست آوردن استقلال به نوجوانان کمک کنند. در عین حال، نوجوانان به محبت و احترام والدین خود احتیاج دارند. آنها به حمایت والدینی که به تواناییهایشان اطمینان دارند نیاز دارند. این امر میتواند برای والدین به ویژه در زمینههایی مانند رابطه جنسی، استفاده از مواد مخدر و گروههای دوست چالشبرانگیز باشد.
سالهای نوجوانی برای هر انسانی سخت است و برخی از نوجوانان مشکلات بیشتری نسبت به دیگران تجربه میکنند. اگر به نظر میرسد فرزند شما با پریشانی شدید عاطفی یا سایر مسائل دست و پنجه نرم میکند، باید در اسرع وقت برای او کمک بگیرید.
به عنوان یک پدر و مادر وقتی فرزندانتان را میبینید که با مشکلات نوجوانی دست و پنجه نرم میکنند، رنج میبرید. اگر میخواهید از نظر احساسی آنقدر قوی باشید که بتوانید از نوجوان خود پشتیبانی و راهنمایی لازم را بگیرید باید مراقب سلامت روانی خود باشید. با گرفتن کمک صحیح از روانشناس نوجوانان، میتوانید به عبور صحیح نوجوانتان از دوره بلوغ کمک و آسیبهای کمتری را متوجه خود و خانوادهتان کنید.
سلام دکتر وقتتون بخیر
من یک دختر 17ساله ام. مشکلم این هست که احساس تنهایی شدیدی میکنم. هیچکس منو دوست نداره هیچکس.
و واقعا هم همینجوره. من وقتی ابتدایی بودم یک دوست صمیمی داشتم، که هر روز باهم دعوا میکردیم و اخرشم قهر و جدایی. بعدش تو کلاس شیشم مدرسمو تغییر دادم و باز با یکی دوست شدم که از دستش دادم و دعواو…
توی راهنمایی هم با دوست صمیمیم نتونستم بسازم و از بعضی رفتاراش ناراحت میشدم. و قهر کردم باش بعدش اون هی اومد دنبالم ولی من بلاکش کردم و کلا قهر کردم باش و تمام دوستامو کلا از دست دادم و هیچکس حاضر نیست با من دوست باشه.
من یه دختر باهوش و مهربون هستم تو فامیل و اطرافیا و درسم و قیافم عالیه و همیشه میخوام بهترین رفتار رو با دیگران داشته باشم.
ولی نمیدونم چرا هیچکس دوسم نداره بخدا شبا مثل ابر بهاری گریع میکنم ….همش حالم بده. چون واقعا مثلا یکی از دوستای چند سال قبلمو که خیلی باهم خوب بودیم پیدا کردم ازش شمارش رو گرفتم و بش گفتم خیلی دلم برات تنگ شده بود و چه خوب که پیدات کردم. اما اونم روی خوب و توجه زیادی بم نمیکنه. تو واتساپم فقط مامان بابامن. راستییییی خونوادم هم ازم متنفرن.مامانم همیشه بام دعوا میکنع و بدترین حرفارو بم میزنه، بابام ازم متنفره..من هیچکسو ندارم ….الان چند روزه با مامانم صحبت نکردم و قهریم.
اصلنم براش مهم نیست که بیاد یکم محبت کنه بهم و بام اشتی کنه….
بخدا یه ادم اینجوری باید خودشو دار بزنه….
من حتی یه پسر رو هم عاشقش بودم که البته الانم هستم….بعد جدا شدیم ولی نه بخاطر خیانت. و دعوا بین خودمون پیش نیمد . بخاطر خانواده هامون جدت شدیم که گفتن باهم دوست نباشید. بعدش حتی اونم یکم دوسم نداشت و نداره که بیاد یه پیام بده….دلش ینی برام تنگ نمیشههههه؟؟!!!!!!مگه من انقد بهش محبت نکردم؟ مگه من انقد خوب نبودم؟مگه انقدددد عاشقش نبودم؟ پس چرا انقد از من متنفره که حاضر نیست پستی که تو پیجم گذاشتم رو لایک کنه؟ ولی میره پست بقیه دخترارو لایک میکنه….بخدا خیلی دلم شکسته شده.
قشنگ یادمه اونوقتام دوستام و همکلاسیام همش پسرا بشون پیام داده بودن یا افتاده بودن دنبالشون یا شماره گرفته بودنو…اما من هرگز هیچ وقت هیچ پسری نیفتاد دنبالم،…عاشقم نشد،،،مطمئنم بعدا هم اصلا خواستگار ندارم.
کلا هیچکس جذب من نمیشه، هیچکس طرف من نمیاد،،،.
حس میکنم شاید طلسمی چیزی شده…شاید واقعا یه جادویی هست که من با اینکه قیافه، پول ، خانواده و خیلی ویژگی های خوب دارم، هیچکی رو ندارم….
مثلا من میبینم خیلی خوشگل تر از بعضیام ولی اونا بیشتر عاشقشون میشن. یا بچه های بد تر از من که خانواده دوستشون داره. و کلی دوست دارن…
واقعا چیکار کنم…
عزیزم وقتی ما در خانواده شرایط خوبی نداشته باشیم و از سمت والدین مهر و عشق دریافت نکرده باشیم همیشه منتظریم دیگران هم همین رفتار و همین احساسات را درباره ما داشته باشند. ما در دنیای ذهن خود زندگی می کنیم. اینکه شما میگویید کسی به من محبت نمی کنه حتما کسانی بوده اند که رابطه محبت امیز داشته اند اما این افراد و محبیتشان در ذهن شما اهمیت ندارد و کسانی مهم می شوند که محبت نمی کنند. زیرا محبت ندیدن برای شما واقعی است نه محبت دیدن.
هیچ طلسمی جز باورهای خودتان وجود ندارد.
با یک روانشناس صحبت کنید.
کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید را بخوانید
سلام دکتر.من 16سالمه و پسر18سالش.
ببخشید من دارم دیوونه میشم خیلی حالم بده
من چند ماه پیش با پسری که تمام زندگیمه و فقط و فقط اونو دوست دارم، دوست شدیم
اما بعدش خانواده ها فهمیدن و خیلی دعوامون کردن و کتک کاریو….بعد ماهم تصمیم گرفتیم برای این که اوضاع بدتر نشه و چون خانواده هامون داشتن باهم بد میشدن ، برای بهتر موندن اوضاع جدا شدیم
منم فک میکردم چه اشتباهی کردم که باش دوست شدم و چقد خوب که جدا شدیم.
ولی الان مثل سگ پشیمونم!!!!!چون خیلی دختر پسرارو میبینم دوست بودن بعدم ازدواج کردن و خانواده ها هیچچچچ کاری نداشتن باشون!!!!چون جرم نیست عشقه…
الان از خانوادم متنفرم….
چرا اینجوری کردن؟ اخه این درسته؟
الان وقتی من حالم از تمام پسرا به جز اون بهم میخوره و ثانیه ای نمیتونم با کسی غیر اون ازدواج و زندگی کنم،،،، باید چیکار کنم؟؟؟
دلم میخاد خودکشی کنم….بخدا همش گریه میکنم
پسره هم با این جدایی نکنه نسبت به من سرد بشه؟ نکنع بره اصلا فراموشم کنه؟ بیخودی بیخودی سر هیچی به هیچی خراب شد همه چی…
اخه چرا وقتی من حاضرم برای اون بمیرم
خدا باید یکی دیگه رو بزاره تو زندگیش که دو روز بعدم باهم نسازن و طلاق بگیرن؟ یا چرا وقتی اون تنها کسیه که من دوست دارم باید یکی که اصلا دوستش ندارم بیاد تو زندگیم؟
خیلی عشقم جدیه اقای دکتر ولی خانوادم فکر کردن الکیه.
من الان 4ساله عاشقشم …
و هنوزم فقط اونو دوست دارم ..
خانواده رفتار بدی با شما کردند.
اما 99 درصد رابطه ها در این سن به ازدواج نمی رسد و با بزرگ شدن دو نفر نظر انها تغییر می کند.
مسلما تا زمان ازدواج هر کدام از شما حداقل عاشق 5 نفر دیگر نیز می شوید.
از والدین خود بپرسید قبل از اینکه ازدواج کنند چند بار عاشق شدند