تئوری‌های شناختی

روانشناسی شناختی

2/5 - (1 امتیاز)

روانشناسی شناختی مطالعه علمی ذهن، به‌عنوان یک پردازشگر اطلاعات است.

روانشناسان شناختی تلاش می‌کنند تا الگوهای شناختی مربوط به پردازش اطلاعاتی را که در ذهن افراد انجام شده و شامل درک، توجه، زبان، حافظه، تفکر و آگاهی می‌باشد، درک کنند.

 

روانشناسی شناختی- سایت روانشناسی دکتر کامیار سنایی

روانشناسی شناختی در اواسط دهه ۱۹۵۰ اهمیت زیادی پیدا کرد. چندین عامل در این زمینه مهم بودند:

  1. نارضایتی از رویکرد رفتارگرایانه، به دلیل تأکید کامل و بسیط بر رفتار خارجی به جای فرآیندهای داخلی.
  2. توسعه‌ی روش‌های تجربی بهتر.
  3. مقایسه‌ی پردازش اطلاعات انسان و کامپیوتر.

تاکید و توجهات روانشناسی از مطالعه رفتارهای متعارف و مفاهیم روانکاوی در مورد مطالعه ذهن، به سمت و سوی درک پردازش اطلاعات انسانی با استفاده از تحقیقات سخت‌گیرانه و بسیار دقیق آزمایشگاهی منتقل شد.

آن چه در این مقاله می خوانیم

فرضیه‌های بنیادین در روانشناسی شناختی

 فرایندهای بینابینی یا میانجیگرانه بین محرک‌ها و پاسخ‌ها رخ می‌دهد:

رفتارگرایان این ایده‌ی مطالعه‌‌ی مربوط به ذهن را رد می‌کنند، زیرا بر این باور هستند که فرایندهای ذهنی درونی نمی‌توانند مشاهده و سنجیده شوند. با این حال، روانشناسان شناختی آن را برای نگاه به فرآیندهای ذهنی یک ارگانیسم و چگونگی تأثیر آن بر رفتار ضروری می‌دانند.

به جای پیوندهای ساده‌ی پاسخ-محرک که توسط رفتارگرایی پیشنهاد شده است، در اینجا اینچنین عنوان می‌گردد که فرایندهای میانجی در یک ارگانیزم به‌منظور درک آن با اهمیت می‌باشند. بدون توجه به این فهم، روانشناسان نمی‌توانند درک کاملی از رفتار داشته باشند.

روانشناسی باید به عنوان یک علم دیده شود:

روانشناسان شناختی از نحوه‌ی کار رفتارگرایان در ترجیح و اولویت دادن به روش‌های هدفمند، کنترل شده و علمی برای بررسی رفتار پیروی می‌کنند. آنها از نتایج تحقیقات خود به عنوان مبنای نتیجه‌گیری درباره‌ی فرایندهای ذهنی استفاده می‌نمایند.

انسان‌ها پردازشگر اطلاعات هستند:

پردازش اطلاعات در انسان شبیه آن‌ چیزی است که در کامپیوتر‌‌‌ها انجام می‌شود و روند تبدیل و انتقال اطلاعات، ذخیره‌سازی و بازیابی اطلاعات از حافظه در آن جریان دارد. مدل پردازش اطلاعات فرایندهای شناختی همانند حافظه و توجه، اینچنین فرض می‌کنند که فرآیندهای ذهنی توالی مشخصی را دنبال می‌کنند.

برای مثال:

* فرایندهای ورودی به تجزیه و تحلیل محرک‌ها مربوط می‌شود.

* فرایندهای ذخیره‌سازی همه چیزهایی را که به مغز وارد می‌شوند، پوشش داده و می‌تواند شامل کد‌گذاری و کنترل و انجام کار بر روی محرک‌ها باشد.

* فرایندهای خروجی، مسئول تولید پاسخ مناسب برای یک محرک هستند.

پردازش اطلاعات در روانشناسی شناختی

رویکرد شناختی در اواخر دهه ۱۹۵۰ و اوایل دهه ۱۹۶۰ انقلابی را در روانشناسی، به‌منظور تبدیل شدن به رویکرد غالب (یعنی چشم‌انداز) روانشناسی در اواخر دهه ۱۹۷۰ آغاز کرد. علاقه به فرآیندهای ذهنی به تدریج از طریق کار‌های پیاژه و تولمن مجددا راه‌اندازی شد.

تولمن یک رفتارگرای ملایم بود. تولمن در سال ۱۹۳۲ و در کتاب «رفتار هدفمندانه در حیوانات و انسان»، تحقیقاتی را توصیف کرد که رفتارگرایی تشریح آنها را سخت می‌دانست. دیدگاه رفتارگرایان این بود که یادگیری در نتیجه‌ی ارتباط بین محرک‌ها و پاسخ‌ها صورت می‌گیرد.

با این حال، تولمن پیشنهاد کرد که یادگیری مبتنی بر روابطی است که در میان محرک‌ها شکل گرفته است. او از این روابط با عنوان «نقشه‌های شناختی» یاد می‌کند.

اما این ورود کامپیوتر بود که اصطلاحات و استعاره‌های مورد نیاز برای بررسی ذهن انسان را در اختیار روانشناسی شناختی قرار داد. شروع استفاده از کامپیوترها، این اجازه را به روانشناسان داد تا فهم پیچیدگی‌های شناخت انسان را با مقایسه‌ی آن با چیزی ساده‌تر و بهتر درک کنند، چیزی همانند یک سیستم مصنوعی مانند یک کامپیوتر.

استفاده از کامپیوتر به عنوان یک ابزار برای تفکر و پی‌بردن به اینکه چگونه ذهن انسان اطلاعات را مدیریت می‌کند، قیاس کامپیوتری نامیده می‌شود. اساساً، یک کامپیوتر اطلاعات را کد‌گذاری و ذخیره می‌نماید (به عبارت دیگر، تغییراتی بر روی آن اعمال می‌دارد)، از اطلاعات استفاده کرده و یک خروجی تولید می‌کند (اطلاعات را بازیابی می‌کند). ایده‌ی پردازش اطلاعات توسط روانشناسان شناختی به عنوان یک مدل از تفکر انسانی به کار گرفته شد.

رویکرد پردازش اطلاعات بر تعدادی از مفروضات، از جمله موارد زیر استوار است:

  1. اطلاعات موجود در محیط از طریق یک سری از سیستم‌های پردازشگر مورد پردازش قرار می‌گیرند (مثلاً توجه، ادراک، حافظه کوتاه‌مدت)؛
  2. در این سیستم‌های پردازش، تبدیل یا تغییر اطلاعات با استفاده از روش‌های سیستماتیک صورت می‌پذیرد؛
  3. هدف از پژوهش، تعیین فرآیندها و ساختارهایی است که عملکرد شناختی را پایه‌ریزی می‌کنند؛
  4. پردازش اطلاعات در انسان، همانند کامپیوتر است.

فرایندهای میانجی

رفتارگرایان فقط به مطالعه‌ی رفتار قابل مشاهده خارجی (محرک‌ و پاسخ) که می‌تواند به صورت عینی اندازه‌گیری شود، می‌پردازند. آنها بر این باورند که رفتار درونی نمی‌تواند مورد مطالعه قرار گیرد، زیرا ما نمی‌توانیم ببینیم چه اتفاقی در ذهن فرد رخ می‌دهد (و بنابراین نمی‌توان به صورت عینی آن را اندازه‌گیری کرد).

در مقایسه با رفتارگرایان، رویکرد شناختی معتقد است که رفتار ذهنی درونی می‌تواند با استفاده از آزمایشات علمی مورد مطالعه قرار گیرد. روانشناسی شناختی فرض می‌کند که یک فرآیند میانجی بین محرک/ ورودی و پاسخ/ خروجی رخ می‌دهد.

مدل رفتارگرایی (تنها رفتار قابل مشاهده و یا خارجی را مورد مطالعه و بررسی قرار می‌دهد)

مدل شناختی (قادر به مطالعه‌ی علمی رفتار داخلی است)

روانشناسی شناختی ۲- سایت روانشناسی دکتر کامیار سنایی

رویداد میانجی (یعنی ذهنی) می‌تواند حافظه، درک، توجه و یا حل مسئله و سایر موارد باشد. اینها به عنوان فرآیندهای میانجی شناخته می‌شوند، زیرا میان محرک‌ها و واکنش‌ها همانند یک واسطه و یا میانجی عمل می‌کنند. آنها بعد از محرک و قبل از پاسخ کار خود را انجام می‌دهند. بنابراین، روانشناسان شناختی می‌گویند که چنانچه بخواهید یک رفتار را درک کنید، باید در ابتدا این فرایندهای میانجی را درک نمایید.

تاریخچه روانشناسی شناختی

* کهلر (۱۹۲۵) کتابی با عنوان «ذهنیت میمون‌ها» را منتشر کرد. او در این کتاب، گزارش مشاهدات خود را ارائه داده است که نشان می‌دهد حیوانات می‌توانند رفتار متفکرانه از خود نشان دهند. او طرفداری رفتارگرایان از رویکردی که با عنوان روانشناسی گشتالت شناخته می‌شد را رد کرد.

* نوربرت وینر (۱۹۴۸) کتاب سایبرنتیک یا کنترل و ارتباطات در حیوانات و ماشین را منتشر ساخت که در آن به معرفی اصطلاحاتی مانند ورودی و خروجی پرداخته است.

* تولمن (۱۹۴۸) بر روی نقشه شناختی کار ‌کرد. او دریافت که آموزش موش صحرایی در مسیر‌های مارپیچ‌ نشان می‌دهد که حیوانات دارای رفتار داخلی هستند.

* تولد روانشناسی شناختی، اغلب به این کتاب جورج میلر (۱۹۵۶)  با عنوان «شماره جادویی ۷، به علاوه یا منهای ۲» برمی‌گردد.

* نیوول و سیمون (۱۹۷۲)، حل مساله‌ی عمومی را ایجاد و توسعه دادند.

* میلر در سال ۱۹۶۰، به همراه یک توسعه‌ دهنده‌ی شناختی مشهور به نام جروم برونر، مرکز مطالعات شناختی در دانشگاه هاروارد را تأسیس کرد.

* الریک نیزر (۱۹۶۷) «روانشناسی شناختی» را منتشر ساخت که نشان ‌دهنده‌ی آغاز رسمی رویکرد شناختی می‌باشد.

* مدل ذخیره‌ای چند مخزنی که مدل‌های فرایندی حافظه بوده و از سوی اتکینز و شیفرین (۱۹۶۸) مطرح شدند.

* رویکرد شناختی، تاثیر‌ بسیار زیادی را در تمامی زمینه‌های روانشناسی (به عنوان مثال، بیولوژیکی، اجتماعی، رفتارگرایی، تکاملی و غیره) گذاشت.

خلاصه‌ی رویکرد شناختی

ویژگی‌های اصلی:

پردازش یا فرایندهای میانجی.

پردازش کردن اطلاعات.

قیاس کامپیوتری.

درون‌اندیشی (وونت).

رویکرد تعمیمی (مطالعات گروهی).

طرح یا الگو.

روش‌شناسی/ مطالعات:

مطالعه موردی (HM، KF).

تجربیات و آزمون‌های آزمایشگاهی.

مشاهدات (پیاژه).

مدلسازی کامپیوتری.

مصاحبه‌ها (کلبرگ، پیاژه)

خواب هیپنوتیزمی.

فرضیه‌های بنیادین روانشناسی شناختی

روانشناسی شناختی یک علم خالص است که عمدتا مبتنی بر آزمون‌های آزمایشگاهی است.

رفتار می‌تواند به طور گسترده‌ای چگونگی عمل ذهن، یا به عبارت دیگر، روش پردازش اطلاعات را توضیح دهد.

ذهن با روشی شبیه به یک کامپیوتر کار می‌کند: ورود، ذخیره‌سازی و بازیابی داده‌ها.

فرآیندهای میانجی بین محرک‌ها و پاسخ‌ها اتفاق می‌افتد.

کاربردها:

درمان (CBT).

یادگیری.

فراموش کردن.

آموزش (پیاژه).

آموزش (ویگوتسکی).

آموزش (برونر).

رشد اخلاقی (کلبرگ).

رشد اخلاقی (پیاژه).

سبک‌های یادگیری (کلب).

افسردگی.(درمان افسردگی)

ادراک.

توجه.

شهادت وتصدیق شاهد عینی.

نقاط قوت روانشناسی شناختی چیست

یکی از نقاط قوت رویکرد شناختی این است که همواره روش‌های بسیار کنترل شده و دقیق مطالعه‌ای را به کار گرفته است تا دانشمندان را قادر سازد فرآیندهای شناختی را در عمل مورد استنتاج و دریافت قرار دهند.

این کار با استفاده از آزمون‌های آزمایشگاهی برای تهیه‌ی اطلاعات قابل اطمینان و عینی انجام شده است. رویکرد شناختی احتمالاً رویکرد غالب در روانشناسی امروز است و در گستره‌ی وسیعی از زمینه‌های عملی و نظری کاربرد دارد.

به راحتی با انواع روشها ترکیب می شود:

به عنوان مثال، رفتارگرایی + روانشناسی شناختی = نظریه‌ی یادگیری اجتماعی؛

زیست شناسی + روانشناسی شناختی = روانشناسی تکاملی.

نقاط ضعف روانشناسی شناختی چیست

روانشناسی شناختی بر تمرکز ذهنی تاکید دارد. به عنوان مثال، استفاده از قیاس کامپیوتری به این معنی است که محققان پردازش اطلاعات، بیشتر بر جنبه‌های منطقی پردازش شناختی تمرکز می‌کنند و کمتر توجه خود بر روی جنبه‌های احساسی، خلاقانه و اجتماعی که بر تفکر نیز تأثیر می‌گذارند، معطوف می‌دارند.

روانشناسی شناختی اغلب بر مقایسه‌ها تکیه می‌کند. به عنوان مثال، ذهن نیز ممکن است به همان شیوه‌ای که کامپیوتر‌ها عمل می‌کنند کار کنند. اما آیا این واقعاً همان روشی است که مغز بر اساس آن کار می‌کند؟ مغز بی‌نهایت قوی‌تر و انعطاف‌پذیر‌تر از پیشرفته‌ترین کامپیوترها است.

ساده‌سازی و احاله‌ی ذهن بشر به ماشین.

ارزیابی انتقادی روانشناسی شناختی

بی.اف اسکینر از رویکرد شناختی انتقاد می‌کند، زیرا وی معتقد است که تنها رفتار محرک- پاسخ خارجی که می‌تواند حالت علمی داشه باشد، باید مورد بررسی قرار گیرد. بنابراین، فرایندهای میانجی (بین محرک‌ها و پاسخ) وجود ندارد، زیرا نمی‌توانند دیده و اندازه‌گیری شوند. اسکینر همچنان به کار خود برای یافتن مشکلات موجود در روش‌های تحقیق شناختی ادامه داد. او بر این باور بود که درون‌اندیشی (همانطورکه توسط ویلهلم وودت استفاده می‌شد) ناشی از ماهیتی ذهنی و غیرعلمی است.

اعتبار اکولوژیکی کم

کارل راجرز، روانشناس انسان‌گرا معتقد است که استفاده از آزمون‌های آزمایشگاهی به وسیله‌ی روانشناسی شناختی، اعتبار اکولوژیکی کمی داشته و به دلیل کنترل متغیرها، یک محیط مصنوعی را ایجاد می‌کند. راجرز بر یک رویکرد جامع‌تر برای درک رفتار تأکید می‌کند.

الگوی پردازش اطلاعات در روانشناسی، دیدگاهی همانند یک کامپیوتر در حال پردازش اطلاعات را برای ذهن متصور است. با این حال، اگرچه بین ذهن انسان و عملیات یک کامپیوتر (ورودی‌ها و خروجی‌ها، سیستم‌های ذخیره‌سازی، استفاده از یک پردازنده‌ی مرکزی) شباهتی وجود دارد؛ اما بسیاری از افراد، قیاس ذهن انسان با کامپیوتر را مورد انتقاد قرار داده‌اند. ساده‌سازی و احاله‌ی ذهن بشر به ماشین (سادگی)، تأثیر احساسات و انگیزه‌های انسانی در سیستم شناختی و این که چگونه ممکن است بر توانایی ما در پردازش اطلاعات تأثیر بگذارند را نادیده می‌گیرد.

رفتارگرایی فرض می‌کند که افراد با عملکردهای شناختی مانند طرح‌ها، حافظه و ادراک متولد نمی‌شوند، بلکه همراه با یک لوح خالص و پاک (لوحی نانوشته) تولد می‌یابند. رویکرد شناختی هیچ وقت فاکتورهای فیزیکی (رجوع کنید به روانشناسی بیولوژیکی) و محیطی (رجوع کنید به رفتارگرایی) را در تعیین رفتار به رسمیت نمی‌شناسد.

روانشناسی شناختی از بسیاری از رویکردها و زمینه‌های مطالعه‌ا‌ی برای تولید داده‌ها، مانند نظریه‌ی یادگیری اجتماعی، عصب‌شناسی شناختی و هوش مصنوعی (AI)، تأثیر پذیرفته و با آنها یکپارچه شده است.

نقطه‌ی قوت دیگر این است که تحقیقات انجام شده در این زمینه از روانشناسی، اغلب در دنیای واقعی کاربرد دارد. به عنوان مثال، درمان شناختی رفتاری (CBT) که برای درمان افسردگی بسیار موثر بوده است (Hollon & Beck, 1994) و همچنین در حل مشکلات مربوط به اضطراب نیز نسبتاً مؤثر عمل کرده است (Beck, 1993). مبنای کار CBT این است که روشی را که افراد در حال پردازش اندیشه‌های خود به‌وسیله‌ی آن هستند را تغییر داده تا آنها منطقی‌تر یا مثبت‌تر رفتار کنند.

منبع:

https://www.simplypsychology.org/

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا