روانکاوی مادرزن و داماد
روانکاوی رابطه مادرزن و داماد
رابطه مادرزن و داماد در همهی فرهنگها و کشورها یکی از دستاوردهای مهم برای ساختن جک، لطیفه، فیلم، داستان و حتی بحثهای روزمره است. اما آیا از لحاظ روانکاوی رابطه مادرزن و داماد دارای تحلیل و منطق خاصی است؟ جواب این سوال، بله است. در واقع رابطه مادرزن و داماد همانند بقیهی روابط انسانی دارای تحلیل و بینش خاصی از منظر علم روانکاوی میباشد. ابتدا باید به این مساله دقت کنیم که شالودهی رابطه مادرزن و داماد بهعلت تضاد و دوگانگی عواطف بین انسانهاست. در اینجا، این تضاد و دوگانگی همان تضاد معروف بین عاطفهی مهر و کین یا عشق و نفرت است.
در واقع اگر توجه کنیم، میبینیم که در رابطه مادرزن و داماد عشق و نفرت، مهر و کین، دوست داشتن و دوست نداشتن به مثابهی جسم و سایه همواره با همدیگر در حال قدم زدن و راه رفتن هستند. اما نکتهی بسیارمهم این است که این رابطه و احساس بهصورت ناخودآگاه در رابطه مادرزن و داماد شکل گرفته است. بههمین علت در سطح آگاهی، شاید خودشان هم نمیدانند که چرا رابطهای توام با مهر و کین دارند. در ابتدا بیاییم رابطه را از منظر ناخودآگاه مادرزن بررسی نماییم.
از نظر روانکاوی
مادرزن ازچند لحاظ و چند بعد نسبت به داماد، کین و نفرت ورزیده و با او خصومت و دشمنی میکند. میدانیم که تمامی زنان پس از اینکه صاحب فرزند میشوند، قسمتی از تمایلات خودشان را بهسمت کودک منتقل میکنند. همچنین سعی میکنند بخشی از امیال خودشان را به وسیلهی کودک ارضا نمایند. اما زمانیکه دختر به خانهی شوهر میرود، اساس حس تملک در مادر متزلزل میشود. در نتیجه اولین دلیل برای دوست نداشتن و ابراز نفرت به داماد، خدشهدار شدن حس تملک در مادرزن میباشد. بدین مفهوم که مادرزن احساس میکند کودکی را که در تمام دوران زندگی برروی آن احساس تملک داشته و او را کنترل میکرده، حالا کنترلش به دست فرد دیگری افتاده و حس تملک بر روی دخترش کمتر شده است.
درنتیجه مادرانیکه حس تملک و کنترل بیشتری روی فرزندشان دارند، در رابطه با داماد در ناخودآگاه احساس نفرت بیشتری میورزند. در ابتدا مادرزن تلاش میکند این حس تملک را با ابراز قدرت روی داماد و سعی بر کنترل کردن او بهعنوان یک فرد جدید، دوباره احیا نماید و اینجاست که در فرهنگ عامه، مفهوم دخالتهای مادرزن در زندگی معنا پیدا میکند.
در واقع میبینیم که اکثر مردها بهعنوان داماد در شوخیها، مثلها و یا حتی در فیلمها یا روابط روزانه ابراز میکنند که مادرزنم در زندگیمان دخالت بسیاری دارد. این دخالتهای مادرزن برای تصرف تملک و به کنترل درآوردن دوبارهی دختر و فرد جدید در خانواده است. اما نه تنها نمیتواند و موفق نمیشود داماد را کنترل نماید، بلکه کنترل دختر نیز رفتهرفته بیشتر و بیشتر از دستش خارج خواهد شد. به همین دلیل در ناخودآگاه مادر، احساس تنفر نسبت به داماد بیشتر و بیشتر افزایش پیدا میکند.
دلیل دیگری که
مادرزن در ناخودآگاه به دامادش احساس نفرت و تنفر دارد، شرم و اکراهیست که در هنگام ازدواج بهوجود میآید. شرم از این زاویه که دخترش را به بیگانهای سپرده است. مادر در درون و ناخودآگاهش احساس میکند دختر بیگناه، معصوم و کوچکم را بهدست مرد غریبهای دادهام که هرچه میخواهد با او بکند. این احساس شرم و اکراه، دلیل دیگری برای میل به متنفر شدن از داماد میباشد.
بههمین علت است که در تمامی فرهنگها میبینیم مادرزنها برای از بین بردن این حس نفرت که ناشی از شرم است و برای خنثی نمودن این حس شرم و اکراه، سعی میکنند داماد را «پسرم و فرزندم» بنامند و عموما به شوخی و جدی بعد از ازدواج بارها بیان میکنند که اگر من تا امروز یک پسر داشتم، اکنون دو پسر دارم. در واقع سعی میکنند داماد را به مثابهی پسر ببینند. زیرا اگر داماد را در جایگاه پسر بپذیرند، آرامآرام این شرم بهعلت تصور اینکه دخترم را بهدست فردی غریبه نسپردهام، از بین میرود. زیرا مادرزن تصور میکند دخترم را بهدست پسرم سپردهام، بهدست فردیکه هم او را میشناسم و هم غریبه نیست.
در واقع مادرزن بعد از ازدواج و بعد از آشنایی دختر با پسر، تلاش میکند این غریبگی و بیگانگی را به آشناییت و شناخت تغییر دهد.
بههمین علت است که در زبان روزمره، همواره سعی میکند داماد را پسر و فرزند بنامد. همچنین میبینیم که دخترها هم بعد از ازدواج بهصورت ناخودآگاه این شرم را درک میکنند. بنابراین شوهر خود را همیشه ترغیب میکنند تا مادرم را «مادر» صدا کند. یا بعد از ازدواج میل دارند شوهرشان، مادرشان را با اسم یا فامیل صدا نکند و از کلمهی «مادر» استفاده نماید. گویی آنها هم در ناخودآگاهشان، این شرم را احساس میکنند و دوست دارند به مادرشان اطمینان دهند که این فرد، غریبه نیست و یک آشناست.
اما رابطه مادرزن و داماد از نگاه مادرزن تنها کین و تنفر نیست.
همانطور که قبلا گفتهام، مادرزن یک دوگانگی در ارتباط با داماد خواهد داشت. همانطور که دلایل نفرت و کین را بیان نمودم، اکنون بهتر است به دلایل عشق و محبت نگاهی بیندازیم. مادرزن در ناخودآگاهش نسبت به داماد، حس عشق را به این علت زنده میکند که خود را در قالب فرزند خویش میداند. در واقع همزادپنداری که مادر با دخترش میکند، ناخودآگاه را به این تصور میاندازد که «من خودم ازدواج کردهام». در حقیقت، این دستاویزی بر این مطلب میشود که انگار من دوباره در حال سیر کردن دوران جوانی هستم و این، یکی از دلایل عشق ورزیدن به داماد میباشد.
دلیل دیگر آن است که مادر در کودک خود، شادی و سرخوشی دایمی را جستجو میکند. وقتی میبیند کودکش، بهعلت این ازدواج دچار شادی و سرخوشی شده است، احساس میکند خودش نیز به شادی رسیده است. در واقع احساس میکند خودش نیز به دوران شادی و خوشحالی همیشگی پای گذاشته است. بههمین علت نسبت به داماد بهعنوان کسی که شادی را برای دخترش به ارمغان آورده، احساس خوبی خواهد داشت.
اما در اینجا یک اتفاق دیگری نیز به وقوع خواهد پیوست
و آن این است که مادرزن چون خود را در آینهی کودک میبیند، در بعضی از مواقع احساس میکند که عاشق داماد شده است. و چون در ناخودآگاه تصور میکند که این احساس، احساس درستی نیست و من نباید به دامادم عشق بورزم، همین احساسش تبدیل به یک شرم شده و آهستهآهسته برای مبارزه با این شرم، درصدد مبارزه با دامادش برمیآید. در نتیجه، غریزهی عشق و محبت و نفرت و کینه در ناخودآگاه وی همواره در حال جنگ و گریز میباشد. و بدین وسیله نسبت به داماد همواره علاوه بر داشتن احساس علاقه، حس نفرت نیز در ناخودآگاه خود دارد. و همین تضاد و دوگانگی در عواطف باعث میشود در رابطه با داماد به صورت دوگانه و متضاد رفتار کند.
اما از طرفی دیگر، داماد هم در ناخودآگاه خود، دلایلی برای داشتن رابطهای نامتعادل با مادرزن دارد. از روانکاوی، اگر بهماهیت روانی داماد نگاه کنیم، میبینیم که داماد بعد از ازدواج بهعنوان یک مرد، میل در حفظ آزادی خود دارد. اما احساس کنترلی که از جانب خانواده عروس، بهویژه مادرزن به او منتقل میشود، آهستهآهسته در او ایجاد تنفر میکند. از طرفی دیگر، او سعی میکند مادرزن را در جایگاه مادر خویش ببیند. به همین علت اندکی احساس عشق و علاقه نسبت به مادرزن خواهد داشت که در واقع تضاد بین عشق و نفرت از همینجا شروع میشود.
عامل دیگری که
باعث نفرت در ناخودآگاه مرد بهعنوان داماد در رابطه مادرزن و داماد میشود، حس دیدن معشوق در دوران پیری است. به این مفهوم که داماد زمانیکه به معشوقهی خود نگاه میکند، چهرهای جوان، شاداب و جذاب میبیند. در واقع چهرهی معشوقی که مدتها به فکر او بوده، یادآور پیروزی از رسیدن به کام و عشق گمشده است. اما زمانیکه مادرزن را میبیند، بهصورت ناخودآگاه بهعلت شباهتی که بین مادر و دختر وجود دارد، احساس میکند معشوقش را در دوران پیری و فرتوتگی میبیند. در نتیجه دیدن معشوق در حالتیکه هیچ جذابیت و زیبایی ندارد، او را آزرده و به احساساتش خدشه وارد میکند. زیرا تصور میکند در آینده این عروس زیبا و معشوق جذاب قرار است به پیری و سالخوردگی مادرش تبدیل شود. و او از اینکه معشوق زیبایش، زیبایی را از دست میدهد، آهستهآهسته احساس بدی میکند.
از طرفی دیگر، داماد بهعنوان یک مرد، از تمام کسانیکه در گذشته به معشوقش عشق و علاقه داشتهاند، بیزار است. به همین علت نمیتواند مادرزن را در ناخودآگاه دوست بدارد. زیرا تصور میکند او در گذشته رقیب من بوده است. و هنگامیکه وابستگی معشوق خود را به مادر میبیند و میفهمد که معشوقش همواره به این فکر است که با مادرش در ارتباط باشد، احساس میکند تمامی قلب معشوق را فتح نکرده و باید با کسی که در این احساسات شریک شده، کماکان بجنگد.
عشق به مادر زن از دیدگاه داماد
اما داماد هم بهعنوان یک انسان در ناخودآگاه دلایلی برای دوست داشتن مادرزن دارد. یکی از این دلایل، حس تقدیر و تشکر بهعلت بزرگ کردن معشوق و همچنین به دنیا آوردن اوست. دلیل دیگر، همزادپنداری مادرزن خود با مادر خویش است. چون خود را فرزند او میداند، او را در جایگاه مادری دیده و در نتیجه علاقهای هم به او دارد. که البته همین علاقه به علت شباهت مادرزن با معشوق، تبدیل به نفرت هم میشود. زیرا در بسیاری از موارد این احساس در ناخودآگاهش شکل میگیرد که با مادرش در حال معاشقه است. در نتیجه از این احساس در عین اینکه خوشایند است، فرار هم میکند.
بههمین علت در داماد هم تضادی بین عشق و نفرت همواره وجود دارد و دلیل رابطهی متضاد و احساس دوگانهی داماد نیز بر همین دلایل استوار است. در نتیجه مجموع تمامی این مطالب، باعث میشود که رابطه مادرزن و داماد همواره دستخوش تغییرات بیشماری باشد.
سلام وقتتون بخیر
من دختری هستم که خواستگاری دارم که هر دو از هم خوشمون اومده اما خواستگارم بشدت عاشق مادرم شده با همون جلسه اول و مرتب از اندام مادرم سوال میپرسه و میگه دلم میخاد بغلش کنم ببوسمش و حتی اگر ازدواج کردیم در رابطه با تو مرتب اسم مادرت رو ببرم و تو هم بهم کمک کنی تا فانتزیم تکمیل بشه و احساس کنم با مادرت رابطه جنسی دارم و حتی بهم میگه لباسهای زیر مادرم رو حین رابطه جنسی ببوشم بنظرتون باید چکار کنم کلا قطع رابطه کنم و ردش کنم یا خیر خودشم نمیدونه چرا اینجوریه.. هنوز نامزد نشدیم اما میترسم بعد ها بخاطر این رفتارهاش آسیب ببینم لطف کنید راهنمایی ام کنید
وقت بخیر
حتما رابطه را بسرعت قطع کنید. شما آسیب شدیدی خواهید دید
مادرزنم به کرات درشرایط مختلف توقع داردکه ازلخاظ مالی به آنها کمک کنم.معمولامستقیم نمیگویداماغیرمستقیم سعی داردازمشکلات مالی بامن صحبت کند.من هم تاجایی که درتوان داشته امکمک کردم امانمیدانم چگونه برخوردکنم که باعث دلخوری آنهاوهمسرم نشوم.لطفا کمک کنیدوراهنمایی نمایید
آیا همسر شما هم راضی به این کمک است؟
آیا واقعا نیاز او ضروری است یا می تواند با خرج کردن درست از این تقاضا جلوگیری کند؟
شاید بهتر باشد با همسر خود شرایط مالی تان و هدف های تان برای زندگی را توضیح دهید. باید بودجه بندی همراه با همسر کنید. یعنی از نظر اقتصادی برای درامد خود برنامه داشته باشید و طبق ان پیش بروید. اگر در این بودجه بخشی برای کمک به دیگران اختصتص دادید می توانید به مادرزن یا هر شخص دیگری کمک کنید
منم یه مادرزن زیر ۴۰ سال دارم
خوشگل و خوش اندام
همسرم زشته اون خوشگل
عاشقش شدم نمیدانم چه غلطی کنم
شب و روزمو یکی کرده بخدا
برام دعا کنید کار غیرشرعی نکنم که بعداً پشیمان بشم
انشالله
سلام آقای دکتر
ما ۳سال ازدواج کردم و بچه ۱ساله دارم و رابطه بسیار خوب و خوشی با خانواده همسرم دارم منتهی همسرم اصلا چشم دیدن خانواده منو نداره و گاهی با کم محلی و بیاعتنایی بی احترامی به مادر من میکنه که خیلی باعث رنجش من میشه و مدام غر میزنه و روی من هم خیلی تاثیر گذاشته نمیتونم برم مادرمو ببینم هفتهای یکبار میبینمش در حالی که مادر شوهرمو هفتهای چند بار میبینمشون
پدرم از بچگی مرده و من و برادرمو مادرم تنها بزرگ کردن به همین خاطر خیلی الان تنها میبینمش و خیلی عذاب وجدان دارم
میشه لطفا راهنمایی بفرمایید
به همسر خود در فضایی ارام نیاز خودتان مبنی بر اینکه رابطه خوب با کسی که شما دوست دارید نشانه دوست داشتن شما است را مطرح کنید. بگویید که چه رفتارهایی در او برای شما نشانه بی احترامی است
با سلام و احترام – قبلا از کلمات ناپسند عذرخواهی می کنم و بکار بردن این کلمات نهایت نفرت من است ونمی توانم نگویم
سالهاست به مادر زنم خدمت می کنم طلا می خرم کادوهای خوب می خرم اما این کثافت تریاکی هرزه بیشعور نفهم نمی فهمه که نمی فهمه پدر شوهر را از دست دادیم خدا را شکر که مرد خیلی تریاکی کثیفی بود خونه مادر زن ما شده هرزه خونه و شیره کش خونه داماد بزرگه همه را تریاکی و هرزه کرده بخدا سوگند علنا همسرشان لخت و پاپتی هستند
مدت 20 سال است که قطع رابطه کرده ام ورزشکار باشگاهی فوتبال بوده ام و از اعتیاد نفرت دارم بخاطر 2 فرزند پسرم مجبورم قطع رابطه کنم لذا زندگی سالمی داریم و از مال دنیا بی نیاز خدایا شکرت
بدون پرده عرض کنم تریاکی برای رسیدن به اعتیادش اموال منزل را می فروشد – همسرش را می فروشد – خودش را هم می فروشد اعتیاد و معتاد نه ناموس دارند نه شرف و نه غیرت
متاسفانه در خانواده خودم نیز اعتیاد همه را به کثافت کشانده است
تنهای تنها هستم و لذتی بالاتر از این نیست
سلام آقای دکتر. بنده خیلی به مادرزنم علاقه داشته و دوستشان دارم. مطالب بالا نیز خیلی مفید بود. احساس می کنم بنده ایشان را بیشتر دوست دارم تا ایشان من را. البته شاید ایشان هم در ضمیر ناخوداگاهش به این شدت علاقه من پی برده باشد. این احساس دوگانگی و تضاد در بنده هم بود تا آنجا که فکر می کردم احساس اشتباهی دارم یا کار بدی انجام می دهم، در نتیجه مسافرت ایشان را فرصتی می دیدم تا شاید محبتی که بین ما هست را کمی کم رنگ تر کنم، اما موفق نبودم. علاقه بنده هم در این حد است که دوست دارم به هر بهانه ای با ایشان وقت بگذرانم، خرید بریم، کافی شاپ، سینما و خلاصه با هم عشق کنیم، حتی سعی می کنم به هر بهانه ای هدیه یا در حد یک گل خرید کنم و به صورت زبانی هم بگم که چقدر بهش علاقه دارم و عاشقش هستم، دستش را ببوسم، در ظرف شستن کمکش کنم و … . حتی گاهی خواستم تا از شدت علاقه محکم بغلش کنم و بگم که چقدر در زندگی من مهم است. کلا دوست دارم شرایطی باشه که باهاش باشم و ازش سیر نمیشم و دوست دارم از اینکه باهاش هستم لذت ببرم و اون هم لذت ببره باهام. البته این عشق و علاقه به مادر و همسرم هم هست، نه این که خدای نکرده به سمت و سوی دیگری برود اما احساس می کنم ایشان تنها همدم و یار من است. لازم است بگویم که اختلاف سنی کمی با هم داریم. همین باعث شده تا حس نزدیک تری داشته باشم، با ایشان درد و دل کنم، رازهایم را با او در میان بگذارم، حتی گاهی دلم میخواسته تا در آغوشش گریه کنم تا کمی تخلیه شوم و از لحاظ روحی آرام شوم، اما شرم کردم. میدانم که مادرزنم هم مرا دوست دارد اما نمیدانم تا این حد دوستم دارد و یا اینکه این تضادی که من دارم درست است و یا من احساس بد یا کار اشتباهی می کنم؟
این احساس شما احتمالا ناشی از علاقه به زنان بزرگتر است که می توانند نقش حامی یا مادر گونه را برای شما داشته باشند.
تا زمانی که رنگ جنسی ندارد مشکلی نخواهد داشت. ضمن اینکه نباید این علاقه بیش از علاقه به همسر باشد زیرا نشانه یک آسیب خواهد بود.
مادرتان متولد چه سالی هست
رابطه با مادرزن خیلی ماوراییه یکبار برام اتفاق افتاد هنوز تو فکرم هر روز مرورش می کنم از بس که هیجان انگیز بود
مادرزنم خیلی خوشگل هستش ازروزاول که ازدواج کردم به نوعی عاشقش خیلی دوستش دارم به خودشم گفتم موضوع روفهمیده همیشه توفکرمه اختلاف سنیمون ۸سال فقط
باسلام. ۱۹سالگی ازدواج کردم وبا همسرم ۵سال اختلاف سنی داریم.الان دوفرزند ۷و۱۱ساله دارم
متاسفانه همسرم ومادرم قبل از ازدواج در دوران عق ما باهم رابطه جنسی داشتند وهنوز هم همسرم همینطوره.اصلا چیزی به روی من نمیاره. اصلا دوسش ندارم وبی تفاوت شدم نسبت بهش .حتی دلم نمیخواد خانوادم خونه ام بیان .خیلی دلم میخواد ازش طلاق بگیرم ولی نگران فرزندانم هستم لطفا راهنماییم کنید
آیا درباره این رابطه مطمئن هستید؟ چه شاهدی دارید؟ آیا هیچگونه خیانتی از ایشان با هر فردی بعد از ازدواج از او دیده اید؟
بله مطمئن هستم مادرم چند بار این موضوع رو مطرح کرد وخیلی ناراحت بود.بعد از ازدواج به ارتباط تلفنی همسرم با چند نفر پی بردم
دلیل بیان شدن این موضوع از سمت مادر در حال حاضر را نمیفهمم. اگر همسر شما در حال حاضر نیز با افراد دیگر روابط برقرار می کند باید بدانید این از شخصیت او بوده و یک اتفاق نیست و بنابراین باید انتظار آنرا در آینده نیز داشته باشید. بنابراین بهتر است خود را قوی کنید و برای زندگی مستقل شرایط را فراهم کنید
پدرتون و برادرانتان میدانند
دلم گیر کرده پیش مادرزنم می بینمش قلبم به تپش می افته هر لحظه به فکرشم و مفتون زیباییش
سلام ۳سال پیش متوجه شدم شوهرم وقتایی ک من خونه نبودم ومادرم تنهاخونه بود به مادرم نزدیک شده بوده ورفتارای بیشرمانه داشته با نوعی میخاسته رابطه برقرارکنه و حتی گفته که بهت حس دارم ک باواکنش مادرم و نیومدنش به خانه ما مواجه میشه
من این قضیه رو ب نوعی سرپوش گذاشتم ولی اعتمادمو ازدست دادم وچندساله خودخوری میکنم
الانم به خاطرهمین بی اعتمادی وسایرمشکلا ت دراستانه ی جداییم
اینم بگم مادرم زن نجیب و پوشیده ای هست
با همسر خود به صراحت در اینباره گفتو کنید و دلیل این عمل را جویا شوید. در صورت صحت واقعه احتمالا ایشان موارد دیگری نیر دچار انحراف شده اند و این تنها مورد او نمی باشد
فقط در صورتی داماد بخودش اجازه نزدیک شدن میده که طرف نخ دعده باشه و وقتی دوتا جنس مخالف غریبه ولی محرم باهم در مکانی باشن.. براحتی رابطه انجام میشه
سلام. ببخشید دکتر مادر من 44 سالشونه، نامزدم 34 و من 24، هیچوقت تصور نمیکردم همسرم انقدر اختلاف سنی باهام داشته باشه اما خب پیش اومد و عاشق شدیم، ولی خب اصلا خوشم نمیاد فاصله سنی مادر و نامزدم انقد کمه، اندازه خودم و نامزدم
مامان من هم چطور بگم، خیلی با مردها گرم میگرن همیشه، خوش و بش دارن. الان فکر نکنید فکر من مریضه، من چیزهایی میدونم ازشون که نمیتونم بگم خدمتتون. که همون نگرانم میکنه، تو گذشته روابطی داشتند ایشون. الان خیلی نگرانم که چکار باید بکنم؟ آیا رابطه ام رو با خونه کم کنم؟
این منوط به رفتار همسر شما است. اگر ایشان فردی قابل اعتماد است لزومی به نگرانی نیست. اگر قابل اعتماد نیست چه مادر شما چه هر فرد دیگری فرق نمی کند. ایشان را که نمی توانید در بند نگاه دارید.
اما اگر شرم دارید که شاید مادر پیشنهادی به همسر بدهد و منجر به خجالت شما شود می توانید فاصله را تا زمان اعتماد شما و نامزدتان به یکدیگر حفظ کنید
درودجناب دکتر.9سال میشه ازدواج کردم.قبل ازازدواجم همسرم خانواده پرتنشی داشت وهنوزم دارن ویکسره درراه دادگاه وپاسگاه هستن ویکسره باخودشون مشکل وناراحتی دارن.برعکس من آدم خیلی آروم وعاطفی هستم وهمسرمودوست دارم.اماازهمون اول مشکلات خانواده خانمم روی افکارخانمم تاثیرداشته ویکسره بابت این مساله مشکل داریم.به خانمم میگم مشکلات اونابه ماربطی نداره ولی اولویت اصلیش خانواده خودش هستن.چندباربه مادرخانمم گفتم مشکلاتتوبه خانمم نگووبه ماربطی نداره ولی نمیفهمه ومخفیانه زنگ میزنه واعصاب خانمموبهم میریزه واین وسط فاتحه زندگی منوخوندن.جناب دکترلطفاراهنمایی کنید.سپاس ازشما
وقت بخیر. این همسر شما است که باید اراده کاهش و یا قطع ارتباط با خانواده خود را (در زمینه همدردی و همدلی درباره موضوعات پر تنش ) بکند و کاری از دست شما بر نمی اید. او باید بفهمد که کاری از دستش برای این مشکلات برنمی اید و اگر کاری نکند نیز فاجعه نمی شود و انها بلد هستند گلیم خود را از اب بیرون بیاورند.
سلام من ۱۱ سال است که مادر زنم همیشه جلوم روسری سر می کرد ولی از وقتیکه داماد جدید وارد خانواده شده دیگر روسری سر نمی کنه. از این رفتار خیلی تعجب کردم
یعنی نگاه من مشکلی داشته یا داماد جدید رو بیشتر دوست داره؟
این موضوع ارتباطی به نگاه شما ندارد. می تواند بدلیل تماشای فیلمهای ترکی و ماهواره باشد.
با سلام من مادرزنی دارم که به داماد هاش بیتفاوته و فقط پسراشو دوست داره، حتی دختراش رو هم دوست نداره کلا پسر دوست هستن و چون به پسراش اهمیت میده و از نظر مالی اونا رو ساپورت میکنه، حس تنفر در من ایجاد کرده به نوعی که میخوام سر به تنش نباشه الان هم باهاش کات کردم گاهی اوقات حالم گرفته میشه از اینه همچین مادرزنی دارم، بدتر اینکه مادرم برعکس، داماد دوسته و از دوطرف کم لطفی میبینم. ممنون میشم راهنماییم کنید
توقع پایه همه ناراحتی ها می باشد. شما باید او را به همان صورت که هست بپذیرید. ما نمی توانیم دیگران را تغییر دهیم.
روابط بهتر با خانواه زنم..محبت کنم و چگونه باشم
سلام.۲۰ ساله داماد خانواده یی هستم که ما
بخانواده همسرم خیلی خیلی محبت دارم و محبتمهربونی دارم..شهرستانن وبا زنم خوبن ولی بنوعی اذیتش میکنن و پرتوقع و بی مهر هستن.طوری که از کوچکترین کارهای ما ایراد میگیرن.در صورتیکه همون کار رو برادرزنم بکنه..چیزی نیس.. راهنمایی بفرمایید چطور رفتارکنیم و هم مشاوره ودفتری رو بگید که شخصا حضور برسونم.
تشکر
سلام. متاسفانه این رفتارها می تواند ناشی از تبعیض جنسیتی باشد. بنظر می رسد همسر شما هنوز نتوانسته است از نظر عاطفی خود را جدا کند و نیازمند و وابسته عاطفی به والدینی است که در کودکی نیز محبت کمی به او داشته اند. نیاز است همسر شما با یک روانشناس مشاوره کند تا از این نوع ارتباط اذیت نشود. فراموش نکنید که دیگری را نمی توان تغییر داد پس انتظار رفتار دیگر از خانواده او را نداشته باشید.
سلام.. دکتر.. 37 سالمه و17 سال متاهلم. در نوجوانی. مابین خانمهای 20 سال بزرگتر بود که گاهن جلومن چادر تن میکردن. ولی شرایط طوری بود که در 14 سالگی اندام خیلی از زن های فامیل رو دیده بودم.. تا گذشت و
کوچکترین عضو خانواده. طوری که برادرزاده هام هم سن منن.. زن عموی 0 سال بزرگتر ومومنی داشتم که حجاب داشتن ولی چون تویک خونه بودیم به دیدن بدن و… حساس شدم.. طوری کهسبب ناراحتیش میشدم. بعداز خدمت وتا الان عذاب وجدان دارم.. و سالی یکبار هم میبینمش.. بمانند خاله هام دوستش دارم و نگاه مهربانانه او شرمسارم کرده.. چگونه و چطور ازش حلالیت بگرم. ممنون
سعی کنید این موضوع را از ذهنتان خارج کنید .محبت صادقانه اکنون شما مهم تر از حلالیت است. طوری رفتار کنید که ایشان متوجه شوند او برای شما همانند یک فرد محرم است
من رابطه خیلی خوبی با مادرزنم دارم خیلی دوسش دارم و اصلا هیچ دوگانگی و تضادی بین ما نیست واقعا همدیگرو دوست داریم در این حده که عشق همدیگه هستیم البته رابطم با همسرم هم عالیه
اما چون مطلب درمورد مادرزن هست فقط درمورد خودش میگم
باهم مسافرت خرید و بازار و کافی شاپ هم میریم و مشکلی ایجاد نشده براحتی بغلش میکنم بوسش میکنم و چند لحظه حتی تو بغل هم میمونیم واقعا عشق واقعی بینمون هست برای همدیگه هدیه میخریم پیام میدیم به همدیگه و استیکرهای عاشقانه میفرستیم.
نکته مهم اینه که خود همسرم هم ازم خواسته که بامادرش رابطم خوب باشه.
سلام میشه راهنمایی کنید چجوری؟
سلامـ.مطالب مفیدی بود..بنده داماد ۲۰ساله خانواده یی هستم که بی نهایت عاشق همسرم بوده و از عول ازدواج ب پخانواده همسرم محبت دعشتم.با طول مصافت خودم با خانواده همسرم.سبب شده که اکثرا جویای حعلشان باشم و لی جواب محبتهای منو بی چشمو رو بودن.والان ۲ساله که ازشون بی تفاوت شدم.بنظرشما چرا ….این قدر پست و بی چشمو رو هستن و من چطور انجام بدم.ممنون ازشما
سلام. متاسفانه متوجه منظور شما نشدم
مطلبی جالبی بود من خودم چون مادر نداشتم وقتی ازدواج کردم بقدری مادرزنم رو دوست داشتم که یکسره فقط از روی علاقه میبوسیدمش بغلش میکردم این کمبود من باعث شد زنم روی مادرش حساس بشه با اینکه من فقط مادرزنم رو مثل مادرم دوست داشتم و هیچ حس جنسی بهش نداشتم همین باعث شد که علاقه و عشقی که به مادرزنم داشتم از بین بره و الان اصلاً رابطه خوبی باهم نداریم
ممنون از اینکه تجربتون به اشتراک گذاشتید.
سلام چند سالہ موفق نشدم با مادر زنم رابطہ جنسی برقرار کنم خیلی دوستش دارم ۔راھنمایی کنید ممنون
حتما جهت درمان خود به مشاور مراجعه کنید
با تشکر از شما جناب دکتر سنایی عزیز
ممنون از حسن نظر شما
ممنون از شما
سلام دکتر.من هم از مادر زنم خوشم میاید و این چیزهایی که نوشتی خیلی برام جالب بود روانکاوی قشنگی رو بیان کردید دوگانگی عشق و نفرت اما من بیشتر دوسش دارم شاید خودش هم تو ضمیر ناخوداگاهش بدونه با رفتارم مثلا دوست دارم باهاش وقت بگذرونم باهاش برم کافی شاپ و خلاصه باهاش عشق بازی کنم حتی براش هم خرید کردم در حضور خودش بهش گفتم آماده شو بریم باهم یه چرخی بزنیم و براش خرید کردم کلا دوست داری اتفاقی حاصل بشه باهاش باشم و ازش سیر نمیشم و لذت ببرم باهاش و اون هم لذت ببره باهام میدونم دوستم داره اما نمیدونم اونم دوست داره تا اون حد باهام باشه؟؟؟؟؟
عزیزم دوست داشتن مادر زن در شما می تواند نشانه علاقه به افرادی با سنین بالا باشد که خود نشانه طلب نوعی رابطه با مادر است. افرادی که با زنان سن بالا عشق می ورزند فی الواقع خواستار محبت مادر می باشند.
سلام دکتر همذاتپنداری ترجمه Identification
ممنون از شما
سلام من دوست دارم با مادر زن خود رابطه جنسی داشته باشم دوست دارم عاشق او شوم لطفا راهنمایی کنید
سلام. علاقه شما به مادرزن نشانه علاقمندی شما به زنان مسن تر است که خود نشانه علاقمندی به شخصی جایگزین مادر است. در واقع شما علاقمند هستید تا عاشق کسی شوید که از شما حمایت کرده و نقش مادری را داشته باشد.