روانشناسان بزرگ دنیا

جروم برونر

امتیاز

آن چه در این مقاله می خوانیم

زندگینامه جروم برونر :

جروم برونر در ۱ اکتبر ۱۹۱۵ در نیویورک متولد شد. برونر نابینا به‌دنیا آمد، اما بینایی خود را بعد از عمل آب مروارید در دو سالگی بدست آورد. پدرش در اثر سرطان در ۱۲ سالگی او درگذشت و مادر داغدارش مدام خانواده را حین سال‌های مدرسه جروم برونر، از شهری به شهر دیگر جابجا می‌کرد. او در دانشگاه داک روانشناسی خواند و بعد در هاروارد آن را ادامه داد و توانست از آن مدرک دکتری خود را در سال ۱۹۴۱ همراه با گوردون آلپورت و کارل لشلی دریافت کند. در سال ۱۹۶۰، او مرکز مطالعات شناختی را با میلر در هاروارد تاسیس کرد و تا زمان بسته شدن آن در سال ۱۹۷۲ همانجا باقی ماند. او ده سال بعد تدریسش را در دانشگاه اکسفورد انگلستان صرف کرد تا اینکه به ایالات متحده بازگشت. او تا ۹۰ سالگی‌اش به تدریس ادامه داد. جروم برونر در ۵ ژوئن ۲۰۱۶ درگذشت.

جروم برونر

نتیجه­ یا برونداد رشد شناختی، تفکر است. ذهن هوشمند از تجربه «سیستم‌های کدگذاری عمومی ایجاد می‌شود که به فرد اجازه می‌دهد فراتر از داده‌ها، به سوی پیش‌بینی‌های جدید و احتمالاً مفید برود» (برونر، ۱۹۵۷). لذا، کودکان وقتی رشد می کنند، باید روشی برای بازنمایی «قواعد بازگشتی» در محیطشان را کسب کنند.

لذا، از نظر جروم برونر، برون‌دادهای مهم یادگیری نه تنها شامل مفاهیم، طبقات و رویه های حل مسئله ایجاد شده توسط فرهنگ است، بلکه توانایی «ابداع» خودبخودی این موارد را نیز در بر می‌گیرد.

رشد شناختی شامل تعامل بین ظرفیت‌های انسانی پایه و فناوری‌های ابداع شده فرهنگی است که به‌عنوان تقویت کنندگان این ظرفیت‌ها عمل می‌کنند.

این فناوری‌های فرهنگی نه تنها شامل موارد بدیهی مثل رایانه‌ها و تلویزیون است، بلکه مفاهیم انتزاعی‌تر مثل روش طبقه‌بندی پدیده‌ها در فرهنگ و خود زبان را نیز شامل می‌شود. برونر احتمالا با ویگوتسکی موافق بوده که زبان میانجی بین محرک‌های محیطی و پاسخ فردی است.

هدف از آموزش باید ایجاد یادگیرندگانی مستقل و خودگردان باشد (به عبارت دیگر؛ یادگیری برای یادگیری).

جروم برونر در تحقیقاتی درباره تحول شناختی کودکان (۱۹۶۶) سه حالت بازنمایی را فرض کرد:

  • بازنمایی تعاملی (مبتنی برعمل)
  • بازنمایی تصویری (مبتنی بر تصویر)
  • بازنمایی نمادین (مبتنی بر زبان)

سه حالت بازنمایی جروم برونر

حالات بازنمایی روش هایی هستند که درآن اطلاعات یا دانش در حافظه ذخیره و رمزگردانی یا کدگذاری می‌شوند.

نسبت به مراحل مشخص مرتبط با سن (مثل پیاژه)، حالات بازنمایی یکپارچه بوده و فقط وقتی درون هم آمیخته و برگردانده می‌شود، کمی زنجیره‌ای هستند.

تعاملی (تولد تا ۱ سال)

ابتدا این بازنمایی ظهور می‌کند که شامل رمزگذاری اطلاعات مبتنی برعمل و ذخیره سازی آن در حافظه ما است. برای مثال، در قالب حرکتی همانند حافظه عضلانی، بچه ممکن است عمل تکان دادن جغجغه را به‌یاد بیاورد.

کودک رویدادهای گذشته را از طریق پاسخ‌های حرکتی بازنمایی می‌کند، مثلا نوزاد جغجغه‌ای که تازه از دستش افتاده را تکان می‌دهد، گویی که انتظار می‌رود حرکات خودشان موجب ایجاد صدا شوند. و این فقط محدود به کودکان نیست.

بسیاری از بزرگسالان می‌توانند وظایف مختلف حرکتی را انجام دهند (تایپ کردن، دوختن لباس، چمن زنی) که توصیفشان در قالب تصویرگونه (تصویری) یا نمادین (واژه‌ای) دشوار است.

بازنمایی تصویری (۱ تا ۶ سال)

اینجاست که اطلاعات به‌طور دیداری در قالب تصاویر (تصویر ذهنی در حافظه) ذخیره می‌شود. برای برخی‌ها، این بازنمایی هشیار است؛ برخی دیگر می‌گویند که آن را تجربه نمی­‌کنند.  این مسئله تبیین‌می‌کند که چرا وقتی موضوع جدیدی یاد می‌گیریم، اغلب نمودارها یا تصاویر همخوان با اطلاعات کلامی کمک‌کننده است.

بازنمایی نمادی (۷ سالگی به بعد)

این مورد دیرتر رشد یا تحول می‌یابد. اینجاست که اطلاعات در قالب رمز یا نماد مثل زبان ذخیره می‌شود. این مورد قابل انطباق‌ترین نوع بازنمایی است که درآن اعمال و تصاویر رابطه ثابتی با آنچه بازنمایی می‌کنند، دارند. سگ بازنمایی نمادینی از یک طبقه منفرد است.

نمادها انعطاف‌پذیر هستند و درآن قابلیت دستکاری، مرتب‌سازی، طبقه‌بندی و غیره وجود دارد. لذا کاربر محدود به اعمال و یا تصاویر نیست. در مرحله نمادین، دانش در درجه اول به صورت کلمات، نمادهای ریاضی و یا در سایر سیستم‌های نمادی ذخیره می‌شود.

نظریه ساختارگرایی برونر مطرح می‌کند که در زمان مواجهه با اصول یا مقتضیات جدید خوب است که از بازنمایی تعاملی به تصویری و نمادین پیشروی صورت گیرد؛ این مسئله درباره یادگیرندگان بزرگسال نیز صدق می‌کند. کار برونر همچنین مطرح می‌کند که یادگیرنده حتی در سنین خردسالی تا زمانی که دستورالعمل به‌طور مناسب سازمان یابد، قادر به یادگیری هر موضوعی می‌باشد که این امر برخلاف باوردهای پیاژه و سایر نظریه‌پردازان مرحله‌ای است.

اهمیت زبان

زبان برای توانایی افزایش یافته جهت سروکار داشتن با مفاهیم انتزاعی مهم است. برونر استدلال می‌کند که زبان می‌تواند محرک‌ها را رمزگردانی کند و فرد را از محدودیت‌های توجه صِرف به ظواهر رها سازد تا شناخت پیچیده‌تر و درعین حال منعطف‌تری را ارائه کند.

استفاده از کلمات می‌تواند به توسعه مفاهیم ارائه‌شده کمک کند و محدودیت‌های مفهوم «اینجا و اکنون» را از بین ببرد. برونر نوزاد را از ابتدای تولد به‌عنوان حل کننده مسائل فعال و هوشمند می‌نگرد که توانایی‌های عقلانی اساسا مشابه با بزرگسالان بالغ دارد.

کارکردهای آموزشی

برای جروم برونر (۱۹۶۱) هدف از آموزش ارائه دانش نیست. بلکه تسهیل تفکر و مهارت‌های حل‌مسئله کودک است که می‌تواند به دامنه‌ای از موقعیت‌ها انتقال‌یابد. بویژه، آموزش همچنین باید تفکر نمادین در کودکان را نیز پرورش دهد.

در سال ۱۹۶۰ مقاله برونر، با عنوان فرایند آموزش منتشر شد. فرضیه­‌ی اصلی مقاله این بود که دانش‌آموزان یادگیرندگان فعالی هستند که دانش خود را می‌سازند.

جروم برونر (۱۹۶۰) با عقیده «آمادگی» پیاژه مخالفت‌کرد. او استدلال‌کرد که مدارس وقتشان را برای هماهنگ‌سازی پیچیدگی مواد موضوعی با مرحله تحول شناختی کودک تلف می‌­کنند. این یعنی دانش‌آموزان توسط معلمان از موضوعاتی که فکر می‌کنند فهمشان دشوار است، کنار زده می‌شوند. و این موضوعات باید زمانی به کودک آموزش داده‌شود که به اعتقاد معلمش به حالت مناسب پختگی شناختی رسیده‌باشد.

جروم برونر (۱۹۶۰) دیدگاه متفاوتی را اتخاذ کرد. و معتقد بود کودک (درهر سنی) قادرست اطلاعات‌پیچیده را بفهمد: ما با این فرض شروع‌می‌کنیم که هر موضوع می‌تواند به‌طور موثر به‌شکل عقلانی به‌هر کودک در هر مرحله تحولی آموزش داده‌شود.

جروم برونر (۱۹۶۰) تبیین‌کرد که چگونه این‌کار از طریق مفهوم برنامه‌آموزشی حلزونی یا مارپیچی امکان‌پذیرست. بدین معنی‌که اطلاعات به‌گونه‌ای ساختاربندی‌می‌شوند که ایده‌های پیچیده می‌توانند ابتدا در سطح ساده‌شده آموزش داده‌شوند و سپس درسطوح پیچیده‌تر بازنگری‌شوند. لذا، آزمودنی‌ها یا سوژه­‌ها به‌تدریج با سطوح دشواری فزاینده روبرو می‌شوند (مثل حالت مارپیچ). در حالت ایده‌آل، آموزش روش او باید منجر به توانا شدن کودکان برای حل مشکلات خودشان شود.

برونر (۱۹۶۱) فرض‌می‌کند یادگیرندگان دانش خود را می‌سازند. و با سازمان‌دهی و طبقه‌بندی اطلاعات با استفاده از سیستم رمزگذاری این‌کار را انجام می‌دهند. برونر معتقد بود موثرترین راه برای توسعه سیستم رمزگردانی کشف آنست، نه اینکه توسط معلم گفته‌شود. مفهوم یادگیری اکتشافی به این معنیست که دانش‌آموزان دانش خود را برای خودشان (که به‌عنوان رویکرد سازنده‌گرایی نیز شناخته‌می‌شوند) می‌سازند.

نقش معلم، نباید آموزش طوطی‌وار معلومات باشد، بلکه درعوض تسهیل فرایند یادگیری است. یعنی یک معلم خوب دروسی را طراحی می‌کند که به دانش‌آموزان کمک‌می‌کند رابطه بین قطعات اطلاعات را دریابند. برای این‌کار معلم باید به دانش‌آموزان اطلاعات موردنیازشان را بدهد. اما این اطلاعات یا معلومات را برای آنها سازمان‌دهی نکند. استفاده از برنامه‌آموزشی حلزونی می‌تواند به‌فرایند یادگیری اکتشافی کمک‌کند.

برونر و ویگوتسکی

هم جروم برونر و هم ویگوتسکی بر محیط کودک بویژه محیط اجتماعی بیش از پیاژه تاکید کرده‌اند. هر دو موافقند که بزرگسالان باید نقش فعالی در کمک به یادگیری کودک داشته باشند.

برونر مثل ویگوتسکی، بر ماهیت اجتماعی یادگیری تاکید داشت و می گفت که افراد دیگر باید به کودک کمک کنند تا مهارت هایی را از طریق فرایند «داربست زنی» توسعه دهند. اصطلاح داربست زدن ابتدا در پیشینه زمانی مطرح شد که وود، برونر و راس توصیف کردند که چگونه مربیان با پیش دبستانی‌ها تعامل می‌کنند تا به حل مسئله بازسازی بلوک‌ها به آنها کمک کنند (وود و دیگران، ۱۹۷۶).

مفهوم داربست زنی بسیار مشابه با عقیده منطقه مجاور رشد ویگوتسکی است و کاربرد این عبارات به جای یکدیگر رایج است. داربست زنی تعامل ساختاریافته و مفید بین بزرگسال و کودک با هدف کمک به کودک جهت دستیابی به هدفی خاص است.

داربست زنی برمی‌گردد به گام های برداشت شده برای کاهش میزان آزادی در انجام برخی تکالیف، به‌طوریکه کودک بتواند روی مهارت دشوار در فرایند اکتساب متمرکز شود (برونر، ۱۹۷۸).

برونر و پیاژه

مشخصا، شباهت‌هایی بین پیاژه و برونر وجود دارد اما تفاوت مهم این است که حالات شناختی برونر مرتبط با موارد قبلی نمی‌باشد. درحالیکه گاهی اوقات یک حالت ممکن است کاربرد غالبی داشته باشد، اما هر سه حالت در هم زیستی با یکدیگر وجود دارند.

برونر می‌گوید که آنچه سطح تحول عقلانی را تعیین می‌کند، گستره‌ای است که کودک آموزرش مناسب را همراه با تمرین یا تجربه دریافت می‌کند- لذا روش درست بازنمایی و تبیین درست، کودک را قادر به درک مفهومی می‌کند که معمولا فقط توسط بزرگسالان فهمیده می‌شود. نظریه او بر نقش آموزش و بزرگسال تاکید می‌کند.

هرچند جروم برونز مراحل تحول‌شناختی را فرض‌می‌کند، اما آنها را نشان‌دهنده حالات مجزا و متفاوت تفکر در زمان‌های مختلف تحول‌نمی‌داند. (مثل پیاژه). درعوض، او تحولی تدریجی در روش‌ها و مهارت‌های شناختی تا زمان یکپارچه شدن در قالب روش‌های شناختی «بزرگسال» می‌بیند.

برونر بازنمایی نمادین را برای تحول شناختی اساسی می‌بیند. و چون زبان وسیله اولیه نمادسازی دنیا است، اهمیت زیادی به زبان در تعیین تحول شناختی می‌دهد.

منبع:

https://www.simplypsychology.org/

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا