درمان تله های زندگی
تله های زندگی یا طرحواره
زندگی یک سفر است. این چیزی است که به ما گفته شده و از بسیاری جهات نیز درست است. این سفر یک آغاز، یک میانه و یک پایان دارد و زندگی در آن انجام میشود.
با این وجود، بیشتر سفرها در طول مسیر دارای مشکلاتی هستند. دشواریهایی که پیشبینی نمیکنیم و وقایع غیرمنتظره و دامهایی که وجود دارند. چیزهایی که هنگام سفر به آنها دچار میشویم. یکی از خطرات تله های زندگی دیده نشدن آنها است. آنها پنهان شدهاند و ممکن است وقتی آنها را تشخیص میدهید خیلی دیر شده باشد. هیچ تابلویی وجود ندارد که بگوید: «دام جلوی شماست» و چون تله های زندگی یا طرحواره ها را نمیبینیم، برای آنها آماده نمیشویم.
اما اگر بتوانید در مورد تلههای مسیر زندگی خود هشدار بگیرید، چه میکنید؟ آیا شناختن کسانی که در این راه پیش از موعد با آنها روبرو خواهید شد مفید نخواهد بود؟ در اینجا ۷ تله اساسی که مردم در زندگی خود در آن گرفتار میشوند، شرح داده شده است. این تله های زندگی بسیار رایج هستند و تقریباً جهانیاند. آنها مطمئناً برای شما و همچنین من صدق خواهند کرد.
۱. تله زندگی قربانی
برای همه ما اتفاقاتی افتاده است که آرزو میکنیم ای کاش این اتفاق نمیافتاد. گاهی اوقات ما قربانی خشونت، آسیب، بدرفتاری یا سوءاستفاده میشویم. اما در این زمانها وقتی قرعه زندگی به نام ما میافتد، تمایل داریم خود را قربانی ببینیم.
ابتلا به آنفولانزا درست قبل از مصاحبه شغلی شما را به یک قربانی بدشانس در این شرایط تبدیل میکند. اخراج به دلیل مشاجره با رئیستان نیز ممکن است به شما همین حس قربانی شدن را بدهد. ما باید یاد بگیریم که ما مقصر چیزهایی که برایمان اتفاق میافتد نیستیم و خیلی از اوقات نمیتوانیم از آنها اجتناب کنیم. همچنین باید به جای پذیرش ذهنیت قربانی، مسئولیت را بپذیریم.
۲. تله زندگی انتقام
همانطور که همه ما در برخی موارد قربانی شرایط شدهایم، زمانهایی نیز پیش آمده است که از دیگران برای کارهایی که خواستهایم استفاده کردهایم. وقتی این اتفاق میافتد، یک انگیزه جذاب برای تسویه حساب وجود دارد. انتقام نه تنها به خودی خود غلط است، بلکه وقتی در زندگی شخص دیگری باعث شرارت میشویم به خود آسیب میرسانیم. این بدان معنا نیست که وقتی کسی جرمی مرتکب شده است یا اقدامات مضر دیگری انجام داده، نباید به دنبال عدالت باشیم. اما باید عدالت را به دست کسانی که برای این منظور توانمند هستند، بسپاریم. حتی اگر آنها همیشه این کار را کاملاً عالی انجام ندهند.
بعضی اوقات زندگی عادلانه نیست. اما ما اختیار و حق نداریم که امور را به دست خود بگیریم. این همان چیزی است که آن را «قانون جنگل» مینامند، زیرا کاری است که در جنگل انجام میشود. تا زمانی که در جنگل زندگی نکنید، باید از این دام جلوگیری کنید. انتقام مثل این است که خودتان زهر بنوشید و انتظار مرگ طرف مقابل را داشته باشید. این تله زندگی نیز مانند سوزاندن پلهایی است که خود ما باید از آن عبور کنیم.
۳. تله زندگی تلخ کامی
از جمله تله های زندگی تله تلخ کامی است. این مسئله مطرح نیست که آیا شما چیزی برای تلخ کامی دارید یا نه – چرا که احتمالاً دارید. تقریباً همه این تلخ کامی را تجربه میکنند. به هر دلیلی با همه ما مدتی بد برخورد شده است. اما آنچه اتفاق افتاده است، اتفاق افتاده است. تنها سوال این است که آیا میتوانید آن را رها کنید و از آن بگذرید؟ برخورد ناعادلانه اجتنابناپذیر است – ناراحتی و تلخ کامی اختیاری است. تلخ کامی صرفاً یک بار اضافی به زندگی شما اضافه میکند که ممکن است از قبل به اندازه کافی سنگین شده باشد. با بد خلق نبودن مقداری از بار خود را در زندگی سبک کنید.
۴. تله زندگی خودمحوری
همه ما باید از خود مراقبت کنیم اما علاقه به خود، حفاظت از خود و توجه به خود مقداری دارد. وقتی دیگر کودک نباشیم، انتظار میرود مسئولیت محافظت ما از والدین و مراقبان به عهده خودمان باشد. این درست است و باید در بعضی مواقع اتفاق بیفتد. اما گاهی اوقات مراقبت از خود را بیش از حد انجام میدهیم. تمرکز ما کاملاً روی خودمان است، اما زندگی فقط مربوط به خودمان نیست. یک زندگی خودمحور، یک فاجعه است. این بدان معناست که آنچه را که قرار است به اشتراک گذاشته شود، فقط برای خودمان نگه داریم. اما چیزهای زیادی برای به اشتراکگذاری وجود دارد.
۵. تله زندگی فکر به اینکه باید برنده هر بحثی باشید
مهم است که بدانید چه اعتقادی دارید و چرا آن را باور دارید. باید اعتقادات عمیقی داشته باشید که بتواند در برابر مخالفت مقاومت کند. ما باید بتوانیم مواضع خود را در مورد موضوعات مختلف بیان کنیم و با استدلالهای روشن، منسجم و منطقی از آنها دفاع کنیم. اما نیازی به پیروزی در هر بحثی نداریم. ما نباید همیشه درست باشیم. میتوانیم همدلانه به عقاید و حرفهای دیگران گوش دهیم. همچنین میتوانیم موافقت کنیم که مخالف یکدیگر باشیم. میتوانیم اعتراف کنیم که ممکن است در مورد موضوعی که به شدت از آن دفاع میکنیم اشتباه کرده باشیم.
ما میتوانیم زندگی کنیم و زندگی کنیم. حتی میتوانیم سعی کنیم از عقاید مختلفی که دیگران دارند و اینکه چرا ممکن است آنها را نگه دارند، قدردانی کنیم. شما میتوانید با گوش دادن به یک استدلال چیزهای زیادی بیاموزید، بدون اینکه نیازی به پیروزی در بحث داشته باشید. وقتی بیش از آنکه از استدلال درس بگیرید، به قصد پیروزی در استدلال بحث میکنید، بدون در نظر گرفتن حقایق حتی ممکن است حقیقت را در جلو چشمان خود نابود کنید و این تجربه خیلی خوبی نیست. وقتی از دام مجبور شدن برای پیروزی در هر بحثی بپرهیزید، از بحث لذت بیشتری خواهید برد.
۶. تله زندگی اهمیت بیش از اندازه به تفکر دیگران
مشکلی نیست که تا حدی در مورد آنچه دیگران درباره ما فکر میکنند نگران باشیم، اما اگر بیش از حد این نگرانی بزرگ شود، به یک مشکل تبدیل میشود و میتواند به یک تله زندگی تبدیل شود. اگر شنیدید که چندین نفر به شما میگویند باید راه دیگری را بیابید یا مشکل خاصی دارید یا اینکه باید چیز خاصی را تغییر دهید؛ جای تأمل دارد.
دلیل اینکه مردم این را به شما میگویند ممکن است به این خاطر باشد که شما یک مشکل واقعی دارید. اما همیشه باید قبل از نتیجهگیری قاطع، منبع را در نظر بگیرید. ما نباید بیش از حد به فکر دیگران در مورد خودمان توجه کنیم، مگر اینکه بسیاری از مردم اینگونه فکر کنند. در این موارد، باید ارزیابی جدی انجام دهیم و تغییراتی ایجاد کنیم. در غیر این صورت، اهمیت بیش از حد به آنچه دیگران درباره ما فکر میکنند، تله دیگری است و باید برای جلوگیری از افتادن در آن تلاش کرد.
۷. تله زندگی یاد نگرفتن از تجربیات قبلی
گفته شده است تنها چیزی که دردناکتر از یادگیری از تجربه است، یاد نگرفتن از تجربه است!
تجربه باید بهترین معلم ما باشد. در مدرسه ابتدا درس را یاد میگیریم، سپس آزمون میدهیم. در زندگی ابتدا آزمون به ما داده میشود، سپس درس را میآموزیم. تجربهها آزمونهایی هستند که ما از طریق آنها آن درسها را میآموزیم. اگر ما تجربههایی داریم و از آنها یاد نمیگیریم – یا از یادگیری آنها امتناع میکنیم – ارزش و هدف تجربیات را از دست میدهیم.
هنگامی که یک تجربه ناخوشایند یا دردناک دارید، یک ارزیابی صادقانه انجام دهید. از خود بپرسید چه اشتباهی کردید؟ چگونه میتوانستید این کار را بهتر انجام دهید؟ از چه اشتباهاتی میتوانستید اجتناب کنید؟ آیا باید زودتر شروع میکردید؟ آیا باید دقت بیشتری میکردید؟ آیا اصلاً نباید آن را امتحان میکردید؟ این نوع سوالها و به دنبال آن پاسخهای صادقانه به شما کمک میکند از تجربیات خود درسهای ارزشمندی بیاموزید که در آینده به خوبی به شما کمک خواهند کرد.