تفکر انتقادی در کودکان
تفکر انتقادی در کودکان
تفکر انتقادی به توانایی تجزیه و تحلیل عینی اطلاعات و قضاوت مستدل اشاره دارد. تفکر انتقادی شامل ارزیابی منابع، دادهها، حقایق، پدیدههای قابلمشاهده و یافتههای موضوع است. متفکران انتقادی خوب میتوانند از مجموعهای از اطلاعات نتیجهگیری معقول و منطقی داشته باشند. و بین جزئیات مفید و کم کاربرد برای حل مشکلات یا تصمیمگیری تفاوت قائل شوند.
ضرورت آموزش تفکر انتقادی در کودکان
دنیای ما با چالشهای زیادی روبروست که حتی بیشتر از چالشهای نسلهای قبلی برایمان پیش میآید. ما به شهروندان و رهبرانی نیاز داریم که مواردی را به عنوان «واقعیت» زیر سوال ببرند. و از آموزشدهندههای خود سوالات انتقادی و متفکرانه بپرسند. و بتوانند به اینکه چگونه تصمیماتشان زندگی خود و دیگران را تحتتأثیر قرار میدهد، دقیق فکر کنند. بهطور خلاصه، این جهان به شدت به اندیشمندان انتقادی قوی احتیاج دارد.
من به عنوان یک دانشجوی دکترا، چهار سال را صرف مطالعه دانشجویی در مورد رشد انسان کردم. با تمرکز بر اینکه آیا استراتژیهای نوآورانه آموزش و یادگیری به پرورش مهارتهای تفکر انتقادی کمک میکند یا خیر. با کمال اطمینان باور دارم مهارتهای تفکر انتقادی از مهمترین مهارتهایی هستند که میتوانیم در آموزش عالی برآنها تأکید کنیم. از طرف دیگر به عنوان یک والد، علاقه زیادی به شروع تفکر انتقادی قبل از دانشگاه داشتهام.
نیاز به تفکر انتقادی
یادگیری تفکر انتقادی و تصمیمگیری بر اساس مهارتهای تفکر، یک کار مادامالعمر است. حتی دانشجویان 18-24 ساله که در سن رشد و شکوفایی ذهنی و بدنی هستند، همیشه از مهارتهای تحلیلی پیچیدهای برخوردار نیستند. مهارت تفکری که به آنها امکان میدهد نیازهایشان را با نیازهای دیگران متعادل کنند یا میزان آگاهی از دیدگاههای یک «متخصص» را تجزیه و تحلیل کنند. نمیتوانیم انتظار داشته باشیم بچههای کوچک ما بلافاصله به این مهارتها دست یابند. اما میتوانیم بذرهایی را بکاریم که به آنها کمک میکند هرچه بزرگتر میشوند برای تفکر انتقادی آماده شوند.
در مطالعاتم، متوجه شدم که مهارتهای تفکر انتقادی در صورت وجود در چهار شرط زیر رشد میکنند.
- کودک باید حس کند فهمش از علم و دانش در بستری که به آن اعتماد دارد، مورد پذیرش قرار میگیرد.
- تجربیات کودک از یادگیری نیاز به ارائه چالش و پشتیبانی دارد.
- رشد و نمو غالباً از تجارب غیرمنتظره یا جدید حاصل میشود (که در آن کودک برای تأمل و پردازش نیاز به زمان و پشتیبانی والدین دارد).
- تجارب تحصیلی باید باعث رشد نیازهای عاطفی و هوشی کودک شود.
آموزش تفکر انتقادی در کودکان مستلزم چه شرایطی است؟
یک محیط اعتماد ایجاد کنید که در آن کودکان احساس کنند از نظراتشان استقبال میشود.
با درخواست از فرزندانتان برای مشارکت در تصمیمگیریهای خانوادگی، به آنها کمک میکنید یاد بگیرند چگونه از متولیان امر (مانند پزشکان یا معلمانشان) سوالهایشان را محترمانه بپرسند. و آنها را تشویق کنید که حتی اگر نگران احمقانه بودن سوالاتشان هستند، آن را مطرح کنند و به دنبال پاسخهایشان باشند. میتوانیم برایشان شنونده خوبی باشیم. کارمان را لحظهای متوقف کنیم و وارد گفتگو با آنها شویم. به کنجکاویشان احترام بگذاریم و نشان دهیم که تلاششان برای فکر کردن چقدر ارزشمند است.
به جای اینکه به سادگی به کودکانمان بگوییم نتیجهگیری آنها اشتباه است، میتوانیم از آنها بپرسیم آیا آنها پاسخهای جایگزینی در نظر گرفتهاند؟ یا میتوانیم هنگام نتیجهگیری به آنها بگوییم درمورد نوع تفکرشان با آنها صحبت میکنیم.
جهت آموزش تفکر انتقادی در کودکان وقتی فرزندانتان از مفاهیم پیچیده استفاده میکنند، چالشها و پشتیبانی را همزمان ارائه دهید.
یکی از راههای این کار استفاده از روش سقراطی است. در حالی که بعضی اوقات فرزندان ما فقط از ما پاسخ میخواهند، در مواقعی دیگر آنها از پاسخ دادن به یک سوال با ایجاد یک سوال جدید استفاده میکنند. وقتی کودک شش سالهام میپرسد: «چرا اجازه نمیدهید از اسلحههای اسباببازی استفاده کنم؟» میتوانم در مورد احساساتم درباره کنترل اسلحه بحث سیاسی پیچیدهای را شروع کنم یا میتوانم از او بخواهم حدس بزند که چرا فکر میکند من این قانون را گذاشتهام. راهی که به بحث و صحبتهای مفیدتری منجر خواهد شد.
گمانه زنیهای او به نوبه خود به من کمک میکند قبل از اینکه کلماتم را انتخاب کنم، درک او از این موضوع پیچیده را بسنجم. من او را به چالش میکشم تا به سوال خودش پاسخ دهد. اما همچنین از او حمایت میکنم تا در ادامه مکالمه به پاسخ پیببرد. بنابراین من همچنین به او کمک میکنم تا یاد بگیرد حق و مسئولیت دارد و سعی کند به سوالات خودش پاسخ دهد و نظراتش را نظم دهد. اگر بازهم بخواهد دیدگاه دیگری مطرح کند، میتوانم با احترام وارد آن گفتگو شوم، حتی اگر گاهی حرف آخر را من بزنم.
جهت آموزش تفکر انتقادی در کودکان فرزندانتان را در معرض تجارب غیرمنتظره و جدید قرار دهید.
فرزندانتان را درهر سطح با خود بهدنیای بیرون بیاورید و دنیا را به آنها نشاندهید. من فرزندم را برای رأیدادن با خود میبرم و با او صحبتمیکنم که چرا برخی از نامزدها را انتخابمیکنم، بدون اینکه وارد مکالمههای گیجکننده (یا حتی ترسناک) درباره تروریسم یا … شوم. برای اینکه به او کمککنم بیاموزد چگونه این تجربیات را پردازش کند، سعی میکنم تفکر انتقادی را از طریق مشارکت دادنش در پروسه تصمیمگیریم در مورد یک موضوع وارد کنم. سعی میکنم تا بدون پیچیدهکردن بیش از حد امور یا صحبت طولانیمدت، اینکار را انجام دهم. تا گیج نشود و بحث را گم نکند.
همچنین میتوانیم فرزندانمان را درمعرض تجربیات جدید قرار دهیم. تا اطمینان حاصلکنیم با دیدگاههای مختلف در جامعه و زندگی روزمرهمان درگیرند. تصور کنید کودک سفیدپوستی که والدینش او را همیشه از جامعه افراد رنگینپوست دور کردهاند. ممکناست این کودک هیچ تصوری از نوع نحوه برخورد با این کودکان در محیطی مانند مدرسه نداشتهباشد.
وقتی کودکم درمورد افرادیکه با او متفاوتند میپرسد، نمیتوانم توقع داشتهباشم کوررنگی بگیرد! اگر فرزندم فهمید یک فرد رنگینپوست یا معلول یا تراجنسیتی در اطرافش هست و مطمئننیست که چگونه در موردش باید صحبتکند، من بهعنوان والد سعیمیکنم به او کمککنم سوالاتش را کشف کند و با زبان محترمانه بیانکند. نمیگویم: «ساکت … در موردش صحبت نکن.»
اینجاست که باید از رشد فکری و عاطفی فرزندانتان بهمعنای تفکر انتقادی حمایتکنید.
درگیر کردن کودک در این نوع تفکر میتواند برایش خستهکننده نیز باشد!
متوجهباشید که درگیر کردن کودک در تفکر انتقادی و بحثهایی که همراه با آنست میتواند از نظر احساسی خستهکننده باشد. گرچه مهماست که از فرزندانمان سوالات خوبی بپرسیم و آنها را بهچالش بکشیم تا پاسخهایشان را ارائهدهند، اما مواردی هست که آنها با انجام اینکار بیش از حد خسته یا کلافه میشوند. تشخیص زمان مناسب و درک احساساتشان و حتی زمانهای کمک به آنها برای فهمیدن نوع احساسی که تجربهمیکنند، همگی به کاهش خستگی فکری و یافتن موقعیت مناسب برای بحث و گفتگو کمکمیکند.
بههمین ترتیب، وقتی موضوعی پیشمیآید که از نظر عقلی پیچیدهست اما از نظر عاطفی نیز چالشبرانگیز است، میتوانیم به آنها کمککنیم احساساتی را که برایشان ایجاد میشود نامگذاریکنند. مثلا: «آیا احساس گیجی میکنی عزیزم؟ اشکالی ندارد اگر میخواهی کمی از این مکالمه فاصلهبگیری و بعداً به آن برگردی.»
همچنین میتوانیم از مشاهده و بیان احساساتمان الگو بگیریم: «آیا درک این ایده دشوار نیست؟ من بعضی اوقات نمیتوانم احساسم را در مورد آن تصمیم درک کنم. این موضوع میتواند ناامید کننده باشد. اما میدانم مجبور نیستم فوراً این تصمیم را بگیرم، تا زمانیکه درک صحیحی از آن پیدا کنم.»
سخن پایانی
و در آخر اینکه ما می توانیم به کودکانمان کمک کنیم تا توانایی درک احساسات دیگران- مولفهای بسیارمهم این نوع تفکر- را با درگیر کردن آنها در بحث به این صورت گسترش دهیم که از آنها بخواهیم خودشان را بهجای دیگران قرار دهند: «من میدانم که بهنظر نمیرسد صدمه زدن به یک سیب از درخت شخص دیگری بسیار ضرر دارد، اما اگر از پنجره خودمان به بیرون نگاه کنی و ببینی کسی از درخت ما سیب میچینید چه احساسی خواهی داشت؟»
با بزرگتر شدن فرزندانم، امیدوارم این درسها را در شرایط پیچیدهتری بیان کنم. میخواهم مواردی مانند «خطر یک داستان واحد» یا راههایی را که سیاستمداران یا رسانهها میتوانند آمار را برای رسیدن به اهدافشان عوض کنند، به آنها بیاموزم. میخواهم مکالمات میز شام را بهمهارتهای لازم برای گفتگوی محترمانه با دیگران، حتی مواقعی که مخالفتی وجود دارد، مجهز کنم.
وقتی آنها به دانشگاه میروند (در صورت انتخاب) میخواهم دانشجویانی باشند که از قبل مجهز شدهاند تا از کلاس و یادگیری در دنیای واقعی نهایت استفاده را ببرند. کسانی که سوالاتی میپرسند که حتی استاد نمیتواند به آنها پاسخ دهد. کسانی که سعی میکنند روشهای جدیدی را برای تفسیر حتی پذیرفتهترین مفاهیم نظری ارائه میدهند.
منبع:
How to Raise Critical Thinkers in a World That Desperately Needs Them