تاثیر تفاوت فرهنگی در دلبستگی
ماری اینسورث (۱۹۷۰) بیشتر تحقیقات خود را از جمله تفاوت فرهنگی در دلبستگی در ایالات متحده انجام داد، اما شیوههای پرورش کودک از لحاظ محیط، سنتها و باورهای کودکان، در مکانهای مختلف متفاوت است.
دو نوع اصلی از تعریف فرهنگ
فرهنگهای فردگرا، به استقلال فردی ارزش میدهند که در طی آن فرد برای رسیدن به اهداف خود تلاش میکند. به عنوان مثال، ایالات متحده آمریکا و اروپا (فرهنگ غربی).
فرهنگهای جمعگرا به همکاری ارزش میدهند که در طی آن افراد برای رسیدن به اهداف خانواده یا گروه تلاش میکنند. به عنوان مثال، ژاپن و اسرائیل (فرهنگ شرقی).
منظور از تفاوت فرهنگی چیست
تفاوت فرهنگی عبارت است از باورها، رفتار، زبان، عادات و رسوم متنوعی که منحصر به اعضای یک قوم مشخص یا نژاد یا ملیت می باشد. مثلا مسیحیان گوشت خوک نمیخورند ولی مسلمانان میخورند. عربها عربی و آمریکاییها انگلیسی حرف میزنند. این تفاوت های فرهنگی میتواند درباره نحوه ارتباط با دیگران، سبک حل مسایل، سبک هنر و موسیقی و نیز باورهای مابعدالطبیعه باشد.
تفاوتهای فرهنگی نوع نگاه به دنیا و نحوه زندگی را مشخص میکند. بنابراین میتواند منجر به تعصب و یا خلاقیت شود. بنابراین یک فرهنگ میتواند صلحطلب و یا مبارزهجو باشد. میتواند مشوق سختکوشی و یا راحتطلبی باشد. برخی فرهنگها جمعگرا و برخی فرد محور هستند.
علت تفاوت فرهنگ ها چیست؟
از جمله عواملی که بر تفاوتهای فرهنگی تاثیر میگذارد عبارتند از:
جغرافیا، مذهب، زبان، تاریخ، قوم، موقعیت اجتماعی اقتصادی، رسوم و محرمات، تکنولوژی، تماس با دیگر فرهنگها، اختراعات و اکتشافات.
مطالعهی وان ایزندورن و کروننبرگ (۱۹۸۸) در مورد تاثیر تفاوت فرهنگی در دلبستگی
اهداف
بررسی انواع دلبستگی در بین فرهنگها و دیدن اینکه چگونه سه سبک اصلی دلبستگی مورد استفاده قرار میگیرند. همچنین این موارد نیز بررسی میشوند: آیا سبکهای دلبستگی (امن و ناامن) جهانی هستند (یکسان) و یا اینکه فرهنگها تنها مخصوص یک منطقه میباشند (از لحاظ محیط اجتماعی، سنتها و باورهای کودکان، در مکانهای مختلف متفاوت است).
روش
وان ایزندورن و کروننبرگ (۱۹۸۸)، دادهها را برای این مطالعه جمعآوری نکردند، بلکه آنها دادهها را از مطالعات دیگر اخذ کرده و با استفاده از روش تجزیه تحلیل متا (یا فراتحلیل) مورد ارزیابی و آنالیز قرار دادند. دادهها از ۳۲ مطالعه در ۸ کشور مختلف مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. تمام ۳۲ مطالعه از روش «موقعیت ناآشنا» برای مطالعه دلبستگی استفاده کرده بودند. با استفاده از یک تجزیه و تحلیل متا (تکنیک آماری)، درصد متوسط برای سبکهای دلبستگی مختلف (به عنوان مثال، امن، اجتنابناپذیر، مقاومتی) در هر کشور محاسبه شد.
یافتهها
مشخص شد که دلبستگی امن، رایجترین نوع دلبستگی در تمام فرهنگهاست. کمترین درصد دلبستگی امن در چین نشان داده شده و بالاترین میزان آن نیز در بریتانیا بوده است.
نتایج نشان داد که کشورهای فردگرا همانند آلمان، که از استقلال فردی حمایت میکنند، سطح بالایی از اضطراب در آن اجتنابناپذیر بود و این در حالی است که، کشورهایی که به لحاظ فرهنگی بسته و نزدیکتر بودند (جمعگرایی) مانند ژاپن، سطح بالایی از مقاومت متزلزل را نشان میدادند.
نتیجه
سازگاری کلی در انواع دلبستگی امن، میتواند به این نتیجهگیری منجر شود که ممکن است ویژگیهای جهانی (ذاتی) که تعاملات نوزاد و مراقبتکننده را پایهریزی میکند وجود داشته باشد. با این حال، ابهامات قابلتوجهی در خصوص دلبستگیهای ناامن نشان میدهد که جهانی بودن نیز محدود است. این ابهامات شامل پیوند تنوع دلبستگی با شیوههای پرورش کودک و عوامل محیطی است.
مطالعات آلمانی درصد زیادی از رفتارهای اجتنابناپذیر را نشان میدهد که معمولا مخصوص کودکان مستقل است. این تعجب آور نیست که گراسمن و همکاران او (۱۹۸۵) میگویند والدین آلمانی به دنبال نوزادان مستقل و غیر وابسته هستند. یعنی نوزادان یا کودکان خردسالی گه خواستهها یا نیازهایی را برای والدین پدید نمیآورند، بلکه از دستوراتشان اطاعت میکنند.
کودکان اسرائیلی در یک کیبوتس (مزرعه اشتراکی در اسرائیل که هر کس به اندازهای که در آن کار میکند، نفع میبرد) تربیت و پرورش یافته و از مادر خود جدا شده بودند. در نتیجه هنگامی که مادر خود را ترک میکنند، اضطرابی را نشان نمیدهند. با این حال، آنها با غریبهها رفت و آمدی نداشته و بنابراین هنگامی که با یک غریبه یا فرد ناآشنا تنها بشوند، احساس ناخوشایندی به آنها دست میدهد. این امر درصد بالای رفتار مقاومتی را توضیح میدهد.
ارزیابی تاثیر تفاوت فرهنگی در دلبستگی
آزمون «وضعیت ناآشنا» فرض میکند که رفتار در همه فرهنگها معنایی مشابه دارد، در حالی که در واقع فهم و ادراک فرهنگی از رفتار بسیار متفاوت است. مطالعهی وضعیت ناآشنا ابتدا در ایالات متحده آمریکا شکل گرفت و آزمایش شد. این موضوع بدین معنا میباشد که ممکن است از لحاظ فرهنگی جانبدارانه بوده باشد (قومگرایی). و به همان نسبت هنجارها و ارزشهای فرهنگ آمریکایی را منعکس کند.
مثلا اعتقاد بر این است که دلبستگی به اضطراب ناشی از جدایی مربوط است. این مورد ممکن است در سایر فرهنگها وجود نداشته باشد، مثلا در ژاپن. بسیاری از مطالعات، نمونههای جانبدارانهای دارند که بر اساس آن نمیتوانند ادعا کنند نشاندهندهی هر فرهنگی میباشند. مثلا تنها ۳۶ نوزاد در مطالعه چینی مورد ارزیابی قرار گرفتند. همچنین بسیاری از مطالعاتی که مورد آنالیز قرار گرفتند، جزو فرهنگهای غربی بودند. وان ایزندورن و کروننبرگ گزارش میدهند که تفاوت در دلبستگی درون یک فرهنگ، بسیار بیشتر از آن چیزی است که در بین فرهنگها یافت میشود. آنها نتیجه میگیرند اینامر اشتباهست که اینگونه درنظر بگیریم که تمام افراد حاضر در یک فرهنگ، رفتار و رویکردی مشابهدارند. درون هر فرهنگ، خردهفرهنگهای فراوانی وجود دارد که همه آنها با راههای مختص به خود برای پرورش کودکان اقدام میکنند.
این موضوع مهم ممکن است مبتنی بر مسائل قومی یا نژادی باشد. اما همچنین ممکن است بر اساس طبقه اجتماعی خاص نیز باشد. برای مثال در بریتانیا، طبقهبندیهای به اصطلاح «طبقه متوسط» دارای روشهای گوناگون پرورش کودک نسبت به «طبقههای کارگر» هستند.
در مجموع میتوانگفت تفاوتهای فرهنگی در میان یک فرهنگ، یک و نیم برابر تفاوتهای فرهنگی در بین فرهنگهای مختلفاست. مثلا:
یکی از نمونههای آلمانی، همانطور که نسبت به کیبوتس اسرائیل یا با یک نمونه آمریکایی متفاوت بود، به همان نسبت با سایر نمونههای آلمانی نیز تفاوت داشت. |
یکی از نمونههای ژاپنی، بیشتر به دو نمونه آمریکایی شبیه بود تا به سایر نمونههای ژاپنی. |
یک نمونه شهری اسرائیلی، بیش از آنکه شبیه نمونههای کیببوتس اسرائیلی باشد، شبیه ایالات متحده بود. |
نقش تفاوتهای فرهنگی در ازدواج چیست؟
بنابر آنچه ذکر شد میتوان اظهار داشت سبک دلبستگی و روشهای ابراز آن و نیز میزان نیاز عاطفی و هیجانی فرد یا بهعبارت دیگر، نیاز به عشق و امنیت مهمتر از سکونت در یک نقطه جغرافیایی میباشد. در اینباره میتوان به کتاب ازدواج بدون شکست اثر ویلیام گلاسر مراجعه کرد. از سویی دیگر فرهنگی که بیشتر بر فردیت متمرکز است (فرهنگ غربی) و در نتیجه به استقلال و آزادی فرد اهمیت بیشتری میدهد، با فرهنگ جمعگرایی مانند ایران که به عشق و عاطفه ارزش بیشتری میدهد، در میزان نیاز به آزادی و نیاز به عشق متفاوت خواهند بود.
تاثیر تفاوت فرهنگی در وابستگی
همانگونه که ذکر شد برخی فرهنگها جمعگرا و برخی فرد محور میباشند. در فرهنگهای جمعگرا به ارتباطات درون گروهی اهمیت بیشتری میدهند، ولکن در فرهنگ فرد محور استقلال و آزادی ارزش بیشتری دارد. بنابراین در یک فرهنگ جمعگرا وابستگی به دیگران نه تنها زشت نمیباشد بلکه یک ارزش محسوب میشود. در حالیکه در فرهنگ فرد محور استقلال ارزشی به مراتب بیشتر از ارتباط با دیگران دارد.
مثلا در فرهنگ جمعگرا نه گفتن اگر به ناراحتی دیگری منجر شود امری مذموم شمرده میشود ولکن در فرهنگ فرد محور نه گفتن بسیار آسانتر بوده و استقلال ارزش بیشتری در قیاس با حفظ رابطه دارد.