روابط زناشوییروابط عاطفی

بحران میانسالی

امتیاز

آن چه در این مقاله می خوانیم

نشانه‌های بحران میانسالی چیست؟

میانسالی می‌تواند غم‌بارترین زمان زندگی یک فرد باشد

افرادی که دچار بحران میانسالی هستند، در حال دست و پنجه نرم کردن با فناپذیری خود هستند، آنها از بعضی از مسئولیت‌های خود به‌خاطر تفریح و سرگرمی‌ها شانه خالی می‌کنند. به همین دلیل است که اصطلاح «بحران میانسالی» اغلب باعث می‌شود ما به یاد معشوقه­ و یا معشوقه‌ها و خودروهای ورزشی بیفتیم.

تصور می‌شود که سالمندی منجر به احساس افسردگی, پشیمانی و اضطراب می‌شود و یک بحران میانسالی مرحله‌ای است که به مردم کمک می‌کند تا در عین حال که می‌دانند نیمی از عمر آنها سپری شده است، دوباره احساس جوانی کنند.

اما آشفتگی عاطفی که برخی از افراد در دوره میانسالی تجربه می‌کنند، همیشه منجر به چنان تغییراتی در سبک زندگی فرد نمی‌شود که او بخواهد جوان شود. در حقیقت، بحران میانسالی می‌تواند به چیز مثبتی تبدیل شود.

آیا بحران­‌های میانسالی واقعی هستند؟

همه­ افراد یک بحران میانسالی را تجربه نمی‌کنند. در واقع مطالعات نشان می‌دهد که بحران میانسالی یک مساله برای مردم، در بسیاری از نقاط جهان نیست.

در حقیقت، برخی از محققان بر این باورند که مفهوم بحران میانسالی یک ساختار اجتماعی است. این باور از این قرار می‌­باشد که شما فکر می‌کنید که دچار نوعی بحران هستید و چون به وجود چنین بحرانی باور وجود دارد، بنابراین برخی از مردم می گویند که دچار شکست شده‌اند.

در طی یک پیمایش ملی در خصوص میانسالی در ایالات‌متحده، یک نظرسنجی به‌منظور مشخص کردن اینکه چه تعداد از مردم دچار بحران‌های میانسالی می­‌شوند انجام گرفت. حدود ۲۶ درصد از شرکت‌کنندگان گزارش دادند که دچار بحران میانسالی شده‌ا­ند. بسیاری از شرکت‌کنندگان گزارش دادند که بحران میانسالی آنها قبل از ۴۰ یا بعد از ۵۰ سالگی رخ داده ‌است. این مساله این سوال را مطرح می‌کند که آیا این بحران واقعاً مربوط به میانسالی است یا خیر، چرا که میانسالی معمولاً ۴۵ سالگی در نظر گرفته می‌شود.

به جز یک نفر از میان هر چهار نفرآ اکثریت افراد اعلام کردند که بحران میانسالی در آنها به‌واسطه رویدادهای بزرگ زندگی اتفاق افتاده است و ربطی به سن و سال در آنها نداشته است. عواملی که باعث ایجاد بحران شدند شامل تغییرات زندگی مانند طلاق، از دست دادن شغل، از دست دادن یک عزیز و یا نقل مکان کردن بود.

نشانه‌های یک بحران عاطفی

از آنجایی که «بحران میانسالی» یک تشخیص رسمی ندارد تحقیق درباره آن برای محققان دشوار است. پژوهشگران اغلب در مورد آنچه که یک بحران میانسالی را تشکیل می‌دهد اختلاف ‌نظر دارند. بخش عمده‌ای از این تحقیق به پاسخ افراد به سوالات در مورد اینکه آیا آن‌ها یک بحران میانسالی را تجربه کرده‌اند یا خیر بستگی دارد. بنابراین چیزی که یک فرد به عنوان یک بحران تعریف می‌کند ممکن است با آنچه که فرد دیگری به عنوان یک بحران میانسالی تلقی می‌­نماید، همخوانی نداشته باشد.

در حالی که به طور معمول تصور می‌شود که بحران میانسالی شامل ترس از مرگ و یا تمایل به جوان بودن دوباره است، اما احساساتی که در طول بحران میانسالی تجربه می‌شوند، ممکن است با اضطرابی که یک فرد احتمالا در طول هر نوع دیگری از بحران در زندگی خود تجربه می­‌کند تفاوتی نداشته باشد.

انجمن روان‌شناسی آمریکا می‌گوید که یک بحران احساسی، از «یک تغییر روشن و ناگهانی در رفتار آشکار» قابل درک است. مثال‌هایی از تغییرات رفتاری عبارتند از:

  • بی‌توجهی به بهداشت فردی
  • تغییرات شدید در عادات خواب
  • کاهش وزن و یا افزایش وزن
  • تغییرات مشخص در خلق و خو، مانند افزایش خشم، تحریک‌پذیری، غم و اندوه، یا اضطراب.
  • انجام ندادن روتین زندگی و بی‌توجهی به روابط معمول.

چه زمانی ممکن است یک بحران میانسالی رخ دهد؟

برای بسیاری از مردم، میانسالی زمانی است که روابط و نقش‌ها در حال تغییر هستند. برخی از افراد ممکن است در دوران میانسالی مراقبت از والدین سالخورده­ را آغاز نمایند. برخی دیگر ممکن است دچار آشیان خالی (کسی که بچه‌هایش بزرگ شده و به خانه‌های خود رفته‌اند) شوند و یا ممکن است احساس کنند که نوجوانان آن‌ها خیلی سریع رشد می‌کنند.

برای افراد دیگر، میانسالی ممکن است زمان حسرت باشد. برخی از افراد ممکن است از انتخاب نکردن مسیر شغلی دیگر و یا خلق نکردن آن زندگی که همیشه در طول حیات خود رویای آن را در سر پرورانده بودند، حسرت بخورند.

روند پیری بیشتر از همیشه در طول این زمان نمایان می‌شود. برخی از افراد ممکن است با ایجاد و گسترش بیماری‌ها روبرو گردند و این در حالی است که برخی دیگر ممکن است متوجه کاهش توانایی‌های فیزیکی خود شوند. برای برخی از افراد، میانسالی ممکن است زمان تفکری بی‌کران باشد. آن‌ها ممکن است به عقب و در طول سال‌هایی که سپری کرده‌­اند، نگاه کنند و از خود بپرسند که اگر مسیر دیگری را طی کرده بودند، زندگی آن‌ها چه شکلی می­‌شد. دیگران نیز ممکن است به روزهای شادتر زندگی خود فکر کنند.

برای آن‌هایی که هدف‌گرا هستند و بنابراین کمتر اهل اندیشه بوده و بیشتر عملگرا هستند، ممکن است به جای نگاه کردن به عقب و به سال‌هایی که گذشته، شروع به تلاش و تقلا برای رسیدن به اهداف بزرگ‌تر در نیمه‌­ی دوم زندگی خود کنند.

رکود شادی در میانسالی

بسیاری از مطالعات نشان می‌دهند که خوشحالی U شکل است. کاهش تدریجی شادی در طول اواخر سال‌های نوجوانی آغاز می‌شود و تا دهه ۴۰ سالگی فرد ادامه می یابد. شادی دوباره در دهه ۵۰ زندگی یک فرد شروع می‌شود.

داده‌های مربوط به نیم‌میلیون آمریکایی و اروپایی، صحت این روند را تأیید نموده است. افراد در دهه ۶۰ گزارش دادند که هرگز قبلا شادتر از آن زمان نبوده‌اند، اما افراد در دهه ۴۰ سالگی احساس می‌کنند که در تمام مدت خلقشان پایین است.

اما این منحنی U شکل به نظر جهانی نمی‌رسد. این روند در کشورهای با درآمد بالا رایج‌تر است. کاهش تدریجی در شادی می‌تواند توضیح دهد که چرا بعضی از مردم به بحران میانسالی برخورد می‌کنند.

حتی با وجود اینکه داده‌ها نشان می‌دهند که مردم بعداً در زندگی شادتر می‌شوند، اما یک باور فراگیر مبنی بر اینکه شادی به سیر نزولی خود با ادامه­ روند پیری ما ادامه می­‌دهد، وجود دارد. بنابراین، برخی از مردم در اواسط دهه ۴۰ ممکن است فکر کنند که زندگی فقط بدتر می‌شود- که ممکن است این امر جرقه­‌ی آغاز بحران میانسالی‌شان باشد.

بحران میانسالی در مقایسه با افسردگی

برخی از افراد ممکن است در طول میانسالی افسردگی را تجربه کرده و حالت افسردگی خود را به عنوان بحران میانسالی قلمداد نمایند. به گفته مراکز کنترل و پیش‌گیری از بیماری‌ها، زنان بین سنین ۴۰ تا ۵۹ سال در ایالات‌متحده، بیش‌ترین میزان افسردگی (۱۲.۳ درصد) را بر اساس سن و جنس در گروه‌های مختلف دارند.

نرخ خودکشی در طول دوران میانسالی و در میان مردان سفیدپوست بسیار بالا است. افرادی که بین سنین ۴۵ تا ۵۴ سالگی قرار دارند، بیشتر از هر گروه سنی دیگری دست به خودکشی می­‌زنند.

آیا بحران میانسالی موجب افسردگی می‌شود؟ آیا افسردگی باعث بحران میانسالی می‌شود؟ یا، آیا افسردگی مردم در دوران میانسالی حقیقتاً به یک بحران میانسالی اشاره دارد؟

به طور مشابه، آیا یک بحران میانسالی، خطر خودکشی کردن را افزایش می­‌دهد؟ هیچ کس به طور قطعی نمی‌­داند که آیا یک بحران میانسالی از بحران سلامت روانی که ممکن است در هر مرحله‌ای از زندگی فرد رخ دهد، جدا می‌­باشد یا خیر.

بحران میانسالی در مقابل زوال عقل

برخی افراد ممکن است مشکلات سلامتی را با یک بحران میانسالی اشتباه بگیرند. تغییر در رفتار یا تغییر در شخصیت می‌تواند نشانه­ زوال عقل باشد. در حالی که ما دوست داریم فکر کنیم که آلزایمر و زوال عقل تنها بر افراد مسن تاثیر می‌گذارند. اما انجمن آلزایمر گزارش می‌دهد که ۵ درصد موارد از سن ۶۵ سالگی آغاز می‌شوند. افرادی که دچار زوال عقل زودرس می‌شوند ممکن است در برنامه‌ریزی، سازماندهی، یا فکر کردن مشکل داشته باشند. در نتیجه، آن‌ها ممکن است دچار اضطراب شده و یا به راحتی به سردرگمی و آشفتگی گرفتار شوند.

در مقاله‌ای برای سایت پژوهشی کانورسیشن، کارملا تارتلیه، متخصص بالینی و دانشمندی که وابسته به انجمن آلزایمر تورنتو است گفت: «در ابتدا، تغییر در شخصیت می‌تواند توسط شریک زندگی به عنوان سهل‌انگاری، یک بحران میانسالی و یا به عنوان چیز دیگری تفسیر شود.» تارتلیه توضیح می‌دهد که تغییرات ایجاد شده توسط زوال عقل، قبل از این که یک تشخیص درست و حسابی برای آن پیدا شود، اغلب منجر به جدایی یا طلاق می­‌گردد.

جنبه­ مثبت

مطالعه‌ای که در سال ۲۰۱۶ انجام و در مجله­ بین‌المللی توسعه­ رفتاری منتشر شد، یک مزیت برای بحران میانسالی یافت و آن‌هم «کنجکاوی» بود. محققان دریافتند، افرادی که یک بحران را تجربه می‌کنند – چه آن بحران مربوط به یک چهارم ابتدایی زندگی آنها باشد یا اینکه آنها درگیر یک بحران میانسالی باشند- حس کنجکاوی پیشرفت‌ه­ای را تجربه کرده‌اند. شرکت‌کنندگان گزارش دادند که در مورد خودشان و دنیای گسترده‌تر در اطراف خودشان کنجکاوی بیشتری دارند.

پریشانی و عدم‌اطمینان، منجر به شکوفایی ایده‌های جدید شد که می‌تواند بینش و راه‌حل‌های خلاقانه را به‌همراه داشته باشد. این حس کنجکاوی می‌تواند منجر به پیشرفت جدید یا فرصت‌های جدید شود.

چگونه متوجه شوید که چه زمانی باید کمک بگیرید؟

آشفتگی در میانسالی می‌تواند تغییرات مثبتی ایجاد کند که نیازی به کمک تخصصی ندارند. شاید شما روحانی‌تر شوید یا شاید تصمیم بگیرد که برای اموری داوطلب شوید. بنابراین احساس می­‌کنید زندگی شما معنای بیشتری دارد.

اما این بحران می‌تواند به تندرستی شما نیز خسارت وارد کند. اگر در طی میانسالی یک بحران روان‌شناختی را تجربه‌می‌کنید، نباید با آن بحران، متفاوت از هر بحران احساسی دیگری رفتارکنید.

اگر شما علائم افسردگی را تجربه می‌کنید که عملکرد شما را مختل می‌سازند، به دنبال کمک متخصص باشید. در اینجا برخی از مواقعی ذکر شده است که در صورت مواجهه با آن باید با پزشک خود صحبت کنید یا با یک متخصص سلامت روانی ارتباط برقرار نمایید:

  • پریشانی عاطفی شما به توانایی شما برای خوابیدن آسیب می‌زند و یا اشتهای شما را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد.
  • شما نمی‌­توانید در محل کار تمرکز کنید یا به‌دلیل پریشانی‌تان مجبور به تماس با محل کار و گرفتن مرخصی می­‌شوید.
  • استرس یا حالت روحی شما تاثیر زیادی بر روابطتان دارد، مانند افزایش مشاجره با شریک زندگی یا خواهر یا برادر.
  • علاقه خود به فعالیت‌های تفریحی و سرگرمی‌ها را از دست داده‌اید.

اگر شما در حال فکر کردن به برخی از تغییرات اساسی در زندگی هستید، مانند پایان دادن به یک رابطه­ بلندمدت، تغییر شغل یا تغییر مکان- و تمایل شما برای ایجاد این تغییرات ناشی از آشفتگی درونی مربوط به میانسالی است- این تغییرات می‌تواند یک ایده­ خوب برای صحبت کردن با یک متخصص سلامت روان قبل از این جهش یا انجام ناگهانی چنین اعمالی باشد.

چگونه به یک عزیز کمک کنیم؟

اگر به یک دوست یا عضو خانواده مشکوک هستید که ممکن است دچار بحران میانسالی شده باشد، کارهایی وجود دارد که می‌توانید به‌منظور حمایت از آنها انجام دهید:

  • شنونده­ خوبی باشید: به فردی که برای شما عزیز است اجازه دهید تا در مورد پریشانی خود با شما سخن بگوید؛ گوش دادن به شیوه­‌ی غیرقضاوت­گرانه و خودداری از پند و نصیحت.
  • نگرانی خود را ابراز کنید: از گفتن چیزهایی مثل «به‌نظر می­‌رسد که گرفتار بحران میانسالی شده‌­ای» اجتناب نمایید. به جای آن، سوالاتی بپرسید که شرم یا سرزنش در آن جایی ندارد. چیزی مثل این را بگویید : «شما این اواخر مثل سابق به نظر نمی‌رسید، حالتان خوب است؟»
  • در مورد اهمیت دریافت کمک صحبت کنید: فرد را تشویق کنید که با پزشک خود صحبت کند. به خاطر داشته باشید که ممکن است یک مساله پزشکی، در پشت تغییراتی که می‌بینید وجود داشته باشد. برای مثال یک عارضه­ تیروییدی، ممکن است باعث تغییر در حالت روحی شود. یا ممکن است که شما در حال مشاهده­ نشانه‌های اولیه زوال عقل باشید. یک پزشک می‌تواند مسائل پزشکی را کنترل کند و مشخص نماید که آیا ارجاع به روان‌درمانگر نیاز است یا خیر.
  • به خودتان کمک کنید: اگر کسی که به شما نزدیک است از کمک گرفتن خودداری می‌کند، به خودتان کمک کنید. صحبت کردن با یک متخصص بهداشت روان می‌­تواند به شما کمک کند تا برنامه­‌ای ایجاد کنید که به شما امکان حمایت از فرد دیگر و همچنین تنظیم مرزهای سلامتی برای خودتان را می­‌دهد.
  • اگر کسی قصد خودکشی داشته باشد، به دنبال کمک فوری باشید: اگر کسی تهدید می‌کند که به خود یا افراد دیگر آسیب می‌رساند، سریعاً مداخله کنید. در صورت لزوم، فرد را برای ارزیابی به اتاق اورژانس ببرید. اگر فرد حاضر به رفتن به بیمارستان نشود، آمبولانس خبر کنید و فرد را بدون مراقبت رها نسازید.

منبع:

 https://www.verywellmind.com

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا