پرسش‌های شما

پاسخ به سوالات شما با موضوع ازدواج مناسب

امتیاز

آن چه در این مقاله می خوانیم

پاسخ به سوالات شما

موضوع: ازدواج مناسب و رابطه عاطفی

آیا ازدواج با فردی که هنوز درگیر یک عشق یکطرفه است، درست است؟

در این ویدیو، دکتر کامیار سنایی به یکی از سوالات کاربران با موضوع ازدواج مناسب در رابطه عاطفی، پاسخ داده‌اند. شما می‌توانید سوالات خود را از طریق سایت دکتر سنایی به آدرس dr-sanaie.com یا از طریق اینستاگرام ایشان به آی.دی kamyarsanai مطرح نمایید تا در اسرع وقت به آن پاسخ داده شود.

متن سوال مطرح شده را می‌توانید در زیر نیز بخوانید:

عرض ادب، یک راهنمایی می‌خواستم.

چند ماه قبل دختری رو دوست داشتم. در حد چند ماه به عنوان همکار از راه دور باهم صحبت می‌کردیم. اما ابراز نکردم احساسم رو. تا اینکه دختر گذاشت رفت به خاطر یکی دیگه. اما بعد از ۷ ماه دوباره برگشت و شروع کردیم به صحبت کردن. دو ماه بعد، من ازش تقاضای دوستی و رابطه کردم. الان دو ماهی هست توی رابطه‌ایم. از طرف من همیشه محبت و ابراز احساسات و علاقه زیاد بوده، از طرف اون هم‌زبونی بوده. ولی احساس می‌کنم فقط رفع تکلیف می‌کنه.

به من گفته با کی رابطه داشته و با وجود اینکه همه چیزشو وسط گذاشته بوده، اما طبق گفته دختر، اون طرف ازش سوء استفاده مالی و جنسی و بدرفتاری کرده. گفته بدترین ضربه‌ها رو خورده و بسیار شکسته شده. گفته به من یکم مهلت بده تا خودم رو جمع و جور کنم و بتونم با تمام قدرت بیام توی رابطه با تو! خواستم بپرسم همچین چیزی امکان داره؟ یا اینکه هنوز توی عشق یک طرفه‌ای که پیدا کرده بوده، گیر کرده؟ میشه فهمید راست میگه یا نه؟ یا آیا اصلا امیدی به این رابطه هست؟ حتی قصد ازدواج هم داریم و در موردش صحبت هم کردیم و می‌کنیم.

لطفا به عنوان یک متخصص در این حرفه من رو راهنمایی کنید، ممنون میشم.

از شما دعوت می‌نماییم پاسخ دکتر سنایی به سوال فوق را از طریق فیلم زیر ببینید و بشنوید.

نوشته های مشابه

29 دیدگاه

  1. جناب دکتر ممنون میشم منو راهنمایی بفرمایید. من دهه 40 سالگی هستم و تاکنون با هیچ خانمی رابطه نداشتم بدلایل مختلف چون علایق کاری و درسی و ورزشی داشتم و اصلا میلی به اینکار احساس نمیکردم الان دو سالی هست نیاز به همدم و همسر برام ایجاد شده. اخیرا دختر خانمی حدودا 27 ساله یا نهایتا 30 ساله در داروخانه ملاقات کردم که همون بار نخست بشدت جلب توجهم رو کردند. چهره معمولی اما گیرا و جذاب و رفتار بسیار موقر و مودبانه و در عین حال بسیار دلسوزانه و نگاه مهربان و خیره ایشون به خودم همون بار نخست تاثیرش رو در من گذاشت. با اینکه من هم بخاطر استرس اونروز بابت بیماری نزدیکانم و تهیه دارو و هم چون آمادگی و انتظارش رو نداشتم نتونستم پاسخ نگاههای مکرر و سیگنالهای واضح ایشون رو بدهم، اما شاید از روی همون دستپاچگی من و دزدیدن نگاه هام ایشون هم متوجه علاقه من بهش شده باشه. حالا پرسشم از محضر شما: برای نزدیک شدن به ایشون و پرسیدن نظرشون درباره امکان آشنایی و این مسائل بهترین راه چیه؟ آیا اگه برم مثلا به قصد خرید چیزی همونجا مستقیم پشت کانتر بهش ابراز علاقه کنم درسته؟ اینکه جلوی همکارانش این مکالمه شنیده بشه باعث استرس و پس زدن من نمیشه؟ جلوی همکارانش معذب نخواهد شد؟ برعکس اگه بگم که مثلا چند لحظه تشریف بیارید بیرون داروخانه آیا بی ادبی و گستاخی نیست؟ اینجوری بیشتر مورد شک و سوظن و سوال همکارانشون واقع نمیشه؟ آیا مثلا برم یک هدیه کوچیک بذارم اونجا و بدون حرف از داروخانه بیام بیرون یه جورایی ایشون رو پس نمیزنه چون ممکنه فکر کنه آدم بیعرضه و ترسویی هستم که جسارت رو در رو مطرح کردن نداشته ام؟
    ممنون میشم راه درست و مودبانه در اینگونه موقعیت های اجتماعی رو بفرمایید.

    1. بطریقی شماره خود را بدهید. مثلا به بهانه دارویی که الان ندارند و قرار است بیاوند. بهتر است در محل کار ایشان و بنوعی که دیگران بفهمند نگویید. مثلا نوشتن مطلب کوتاهی از علاقه خود و قصد آشنایی و شماره تلفن. اگر نمی توانید راهی پیدا کنید که خودتان بگویید ولی بنوعی که دیگران نفهمند می توانید یک خانم را پیشقدم کنید.

  2. سلام اقای دکتر دوران اشنایی پیش از ازدواج معمولا چقدر باشد مفید هست برای شناخت همدیگر ؟

  3. سلام اقای دکتر روز بخیر برای اینکه ازدواج موفقی داشته باشیم چه اقداماتی لازم هست انجام دهیم ؟

  4. سلام اقای دکتر وقت بخیر
    اقای دکتر انسان در کدام مرحله از زندگی می تواند ازدواج کند؟
    و اینکه چه شرایطی انسان داشته باشد می تواند در این وادی قدم بگذارد ؟
    چطور متوجه شویم که انتخابمان درست بوده است ؟

  5. سلام جناب دکتر
    من تقریبا ده ساله با آقایی آشنا هستم بخاطر مشکلاتی که داشتیم نشد ازدواج کنیم الان مادر من سه ساله سکته مغزی کردن و من در حال پرستاری از مادرم در خانه خواهرم هستم خواهرم خودشون شوهر دارن که آدم خوبیه هزینه های مادرو میدن این آقا اومدن قبلا با مادرش یبار اومده بود خونه خواهرم واسه آشنایی مادرش با ما ولی خواهرم دائم اونیکی اتاق در حال دعوا با شوهرش تو تلفن بود که صداش تو پذیرایی میومد آبروم رفت بعدا هم که دوباره تنهایی خودش اومد خونه خواهرم که صحبت کنن اجازه خواستگاری بگیرن گفتن شما خواهر بزرگی به دو تا خواهر دیگه صحبت کنید اونا هم بیان وایسن همش این دختر بالا سر مادره خواهر من از این آقا خوشش نمیاد بحث چند سال پیش باز کرد که فلان روز فلان حرفو زدی و حرف به درازا کشید خواهرم کلی ایشونو به فحش کشید بی دلیل اونم هیچی نگفت رفت ولی گفت من دوست دارم دست نمیکشم به خواهرم گفتم معذرت خواهی کن با کلی حرصی که خوردم و با شوهرش صحبت کردم اون به خواهرم گفت بالاجبار زنگ زد معذرت خواهی کرد اما هنوز اون آقا میگه میترسم بیام جلو دوباره خواهرت قاطی کنه من آبروم پیش خانوادم بره برای ارتباط بهتر دعوت کرده خونشون که با خواهرم برم به مادر پدرش هم سر بزنیم کدورت ها رفع بشه اونم روش بیاد خونمون با خانوادش چون خانوادش بهشون بر خورده قبلا کع خواهرم میگه چرا بیام خودمو کوچیک کنم به پای اونا بیام غلط کرده ازش بدم میاد چرا مارو کوچیک میکنی درصورتی که من میخوام خواهرم بزرگی کنه چون خانوادم آدم‌های خوبی نیستن فقط همینو دارم که اینم اینجوری میونه اگرم نیاد اونا هم خواستگاری نمیان چون میترسن از رفتار خواهرم این اقا میگه فوقش تنهایی بریم عقد کنیم بدون جنگ و جدال من میترسم اینم لج کنه دیگه نزاره بیام به مادر برسم چون همه کارای مادرو من انجام میدم گفتم بعد از ازدواج بتونم ۳ روز در هفته به مادر برسم بقیه ش هم خواهرم دیگه ام بیاد من دیگع هیچی رو زوری نمیخوام مخصوصا از خانوادم میشه راهنمایی کنید من چیکار کنم ممنون میشم

    1. اینم بگم خانواده من هیچ کمکی به من ندارن نه تو جهاز نه خرید نه حتی پول تو جیبی نه حتی پرستاری از مادر من اضافه تر از کارهای مادر کارهای خونه خواهرمم انجام میدم

      1. شرایط خود را صادقانه با نامزدتان مطرح کنید. بگویید بدنبال تایید خواهر شما نباشد زیرا احتمالا ازدواج نکردن شما برای خواهرتان بیشتر سود دارد و بهمین دلیل از نامزد خوشش نمیاید.
        بهتر است از نظر روانی خود را از خواهر جدا کنید.
        حواهر اگر بخواهد باج بگیرد بهر طریقی سنگ اندازی می کند ولی شما بهتر است باج ندهید و محکم حرکت کنید و نترسید از اینکه مادر را نگذارد ببینید. او از ترسهای شما استفاده می کند.

        1. خیلی ممنون از پاسختون
          این آقا از خانمی طلبکار بودن که بنابر اصرار اون خانم تمام بدهی شونو بشکل سفته و رسید به نام نوشتن ینی من طلبکارم ازش بنام نامزدم ننوشت لج کرده بود منم با توصیه نامزدم رفتم شکایت حقوقی کردم اون خانم هم زد زیر همه چی از من و نامزدم شکایت کیفری کرده که ما ازش داریم اخاذی میکنیم در صورتی که اون پول حق نامزدم حالا این وسط که من پرونده کیفری برام باز شده و خواهر منم نمیاد اون سو تفاهم رفع کنه و خونه مادرشون نمیاد واسه دلجویی، این آقا هم لج کرده اگر خواهرت اومد بزرگی کرد کرد اگر نیومد تو این پرونده شکایت با اون زن همدستی میکنم به خاک میکشمت که ده سال زندگی منو به بازی گرفتی آبروم برام پیش خانوادم نذاشتی همه چی رو از چشم من میبینه و میگه کارگردان اصلی اون خونه تویی که به خواهرت یاد دادی اونجوری رفتار کنه در صورتی که من خودم جا خوردم که خواهرم انقدر به من و زندگیم بی اعتناس از یه طرف بی محلی خواهرم از یه طرف تهدیدای نامزدم هر دو لج کردن خونه نامزدم هم بالا سر مادرشه مادرش هم لج گرده نمیاد خواستگاری تا خواهر من عذر خواهی کنه من دارم نابود میشم هزار جور حرف از نامزدم شنیدم و تحقیر شدم تو واتساپ کلی خانواده منو به فحش کشیده من به خواهرم محل ندم خواستگاریو چکار کنم برم تنهایی عقد کنم از بعدش میترسم که نامزدم بزنه زیر همه چی که نرو پیش مادرت در صورتی که مادر من فلجه خواهر من کاراشو نمیکنه اون‌یکی خواهرمم یه آدم بی برنامه س به زور شاید سه روز در هفته بیاد به مادر برسه باقیشو چکار کنم پول هیچی رو ندارم نه پرستار نه جهاز نه اینکه بتونم هزینه های مامانو بدم از اون خونه خواهرم درش بیارم میترسم با تین لجبازی هایی که بین خواهرم و نامزدمه حتی تکی هم غریب برم عقد کنم نامزدم لج کنه نزاره بیام خونه خواهرم مادرم رو زمین بمونه بمیره عقد هم نکنم میره با اون زنه همدستی میکنه هزار جور حرف به قاضی میزنن علیه من

        2. نامرد از همه چی زندگی من خبر داره میگه میگم خواهرت بیاد معذرت خواهی ینی میخوام قضیه رو درست کنم که مادرم راضی شه بیاد خواستگاری که تو چشم خانواده من بد نباشی وقتی میگم نمیاد خانوادمو به فحش میکشه به روح پدرم بی احترامی میکنه بمن میگی کلفت و مفت خور و صدقه خور داماد تونی میگه مادرت وقتی خونه داره چرا اونجاس نمی‌فهمه که میگم اون خونه پله داره جابجایی مامان که سنگین وزنه سخته و از عهده مخارجش بر نمی‌آییم اگه خواهرم کمک نکنه من وقتی این اخلاقارو ازش میبینم گفتم نمیخوام اینجوری ازدواج کنم چون ازش میترسم بع دوست داشتنش شک دارم که فقط داره برای وام ازدواج میگه عقد کنیم بتونه دیه تصادفشو بده همش تو سر من نداری هامو میکوبه بعد میگه عاشقتم اون از خواهرم اینم از این واقعا گیر کردم

        3. ببخشید زیاد مینویسم
          من حتی مهریه رو که نامزدم گفت فقط یک سکه قبول کردم چون دوسش داشتم هیج کس منو نمیبینه دلم میخواد خودکشی کنم فقط بخاطر مادرم نکردم چون بهم احتیاج داره مادر من طلا و خونه داره اما استفاده نمیکنه میگم طلاتو بفروش بریم خونه خودت خرج خودتو بده نمیکنه دلش به طلاش خوشه من دارم عذاب میکشم زیر بار تهدیدای نامزدم و بی خیالی خواهرم نسبت به ازدواجم و تنبلی دو تا خواهر دیگم که زورشون میاد بیان اینجا مادرمو تمیز کنن انداختن سر من

  6. سلام دکتر وقتتون بخیر،
    دکتر من یک دخترم که چندماه پیش با آقا پسری وارد رابطه دوستی شدیم.
    بعدش ایشون خیلی میگفت منو دوست داره و میخواد باهام ازدواج کنه و مهم تر این که اصلا باورش نمیشد من دوسش داشته باشم و میگفت تو معجزه زندگیمی.
    بعدش سر خاطر این که خانواده ها فهمیدن، و اوضاع بد شده بود و ما نمیخواستیم بدتر شه از هم جدا شدیم و اصلا باهم دیگه نیستیم و قرار گزاشتیم بعدا ازدواج کنیم. و بهم گفت فقط میخوام بدونی باهمیم هرچی ام که بشه.
    و خب الان من یک مقدمه از رابطه براتون گفتم ولی سوالم چیز دیگه ای هست.

    من یک دختر بی حجابم. و تیـپم هم بروزه.
    اما داخل اینستاگرام نه پستی از خودم میزارم و نه استوری….
    و آرایش هم دارم.
    بعدش این پسره اون موقع که باهم بودیم یبار من عکس خودمو بی حجاب گزاشتم پروفایل اینستا اومد گفت چه کاریه و حتی پروفایل واتساپم هم که خودم بودم گفت برش دار.
    و من متوجه شدم خوشش نمیاد از این کار ،و هر پسری زنی رو انتخاب میکنه که مثل مادرش باشع و کلا نمیره با یه بلاگر یا یه دختر که مال همه هست و خیلی بی حجاب و…ازدواج کنه
    درسته؟
    خب ولی از یه طرف هم با خودم میگم نکنه من وقتی چیزی از خودم نمیزارم اینستا ، فکر کنه من عقب افتاده ام یا…..و نکنه از دختری که قرتیه و عکس پست میکنه و…خوشش بیاد و فک کنه من افسرده ام.چون الان خیلی از دخترا بلاگری میکنن کلا روسری در میارن و خیلی قرتی ان و…
    اما از یه طرف یادم میاد یبار جلو خودش روسریم داشت می افتاد دستشو اورد کشوندش جلو …یا اینکه کلا خونواده مذهبی ان،و گفت غلط میکنی روسریتو دراری…

    کلا به نظرتون بهتره و ارزش داره که عکس پست کنم و خیلی بیخیال باشم
    یا نه همینجوری که هستم بمونم؟

    با توجه به این که ما هنوز شماره ها و پیجا همو داریم و استوری ها و پروفایل های همو میبینیم.

    1. فرهنگ خاواده های شما متفاوت است و این موضوع بعد از ازدواج شما را دچار مشکل می کند. غیر از مساله حجاب موضوعات دیگری نیز مطرح است از جمله اینکه از نظر او زن چه میزان حق تصمیم گیری دارد و نقش زن در زندگی کجاست. اگر فرهنگ شما با یکدیگر اینقدر متفاوت است اجازه بدهید بیشتر او را بشناسید و بعد تصمیم جدی بگیرید. تشابه فرهنگی در ازدواج بسیار مهم است

      1. سلام اقای دکتر وقتتون بخیر
        سوال من اینه که ازدواج با پسری که خودش میگه مشکل زود انزالی داره درسته؟؟؟

  7. سلام چکارکنم که جذب آدم های دست نیافتنی و بداخلاق نشوم هرکاری که میکنم بازهم دچار این تله میشوم و نمیتوانم از آن بیرون بیایم همش جذب این افراد میشوم لطفا راهنمایی بفرمایین.

  8. سلام وقتتون بخیر،من دختری ۲۳ ساله هستم که مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی اجباری هستم با وجودی که درمان هم شدم اما بازهم دچار وسواس میشوم ،من تله رهاشدگی و بی اعتمادی نیز دارم و همش فکر میکنم که نمیتوانم یا فرد مناسبی ازدواج کنم و عشق را تجربه کنم و به این علت اجازه به خودم نمیدهم که عاشق کسی شوم یا کسی به من نزدیک شود واقعا نمیدانم باید چکارکنم ؟همش هم جذب افراد سخت گیر یا با فاصله سنی زیاد حدود ۱۷ سال به بالا یا نمایشی یا دست نیافتنی میشوم .لطفا راهنمایی بفرمایین

  9. سلام…
    اگه یه دختری خیلی خوب باشه، پدر مادرش فرهنگی باشن و پولدار و خانواده دار باشه…حجابش و وقارش عالی باشه..
    و یک زنی هم اونو خوب خطاب کنه و بدونه خیلی خوبه…
    و فقیر باشن جوری که مصلا خونه از خودشون ندارن.وخب باباش برا کار و پول میره جای دور و..
    و زنه خانه داره مرده هم شغل ازاد…
    بعدش زنه بفهمه اون دختر با پسرش دوست بوده..
    و عکس به پسرش داده..اونم بی حجاب..
    پیام دادن…
    اونم سال کنکور پسره…

    از دختره متنفر میشه درسته؟
    و دیگه کاملا اونو یه دختر خراب میدونه و مسلما هیچ وقت نمیرع خواستگاری پسرش براش؟

    یا وقتی میشناسع اون دخترو…و پسرش هم بش میگه که خیلی دختر خوبیه و میشناسمش… و میدونم ک قبل من نه دوست بوده با کس دیگه ای نه هیچی… و فقط اون دختر یه اشتباه کرد..عقلشو از دست داد و اشتباه کرد ….گوه خورد اصن… ولی فقططط فقططط اون پسرو دوست داره فقط همون و دیگع هیچکسو حتی نمیبینه…
    و خب پسرع واقعا دختره رو بخاد و اصرار کنه ..میرن خواستگاری؟ و هرچی بشه بلاخره میرن؟

    یا نه در هر صورت اون مادر چون یه تصویر بد مونده از اون دختر دیگه محاله؟

    1. سلام جناب دکتر.
      ببخشید یک سوال دارم
      این که ایا مهم هست که شغل دو طرف و رشته و تحصیلشون مثل هم باشن برای ازدواج؟
      من مادر پدرم معلمن و خودمم کلاس دهم تجربی ام اونم مدرسه نمونع.
      اما دیگه خسته شدم از این همه سطح بالا بودن .
      چون از پسری خوشم میاد که ایشون مادرش خونه داره و پدرش هم اموزش رانندگی میده.
      بعدش خب من اگه همینجوری پیش برم و فردا دکتری چیزی شم
      مطمئنا اون نمیاد سمتم.
      و کلا میخام برم یه رشته سطح پایین
      و خب چکار کنم
      چون خود پسره هم انسانی هست و فکر نکنم چیز خوبی قبول شه.
      چون درسش زیاد خوب نیست.
      من هم سطح کنم خودمو باش؟
      اصلا نمیتونم درک کنم که بخاطر رشته و درسی که تازه خودمم دوسش ندارم مرد مورد علاقمو از دست بدم.

      1. شما باید از استعدادهای خودت نهایت استفاده رو بکنی. ممکنه او تحصیل در رشته بالایی نکنه ولی پسر خوبی باشه. قرار نیست همه در همه چیز همسطح باشن. پس او به این ترتیب باید زور جسمانی اش را کم کند تا همسطح تو بشود. این دلیل برای عدم تلاش منطقی نیست. اگر شما درس خواندی و دیدت باز تر شد و همچنان به او علاقمند بودی پس انتخاب درستی کرده ای. تو می خواهی چشمانت را ببندی مبادا چیزی ببینی که نباید ببینی و تصمیمت عوض شود. تحصیل دید انسان را باز می کند

    2. سلام دکتر خوب هستید.
      من دختری ام که 18سالمه و سوالم این هست که
      من چند سالی هست عاشق پسری شدم و وقتی عاشق اون شدم زندگیم به کل عوض شد. یعنی یه اهداف خیلی عجیبی داشتم مثلا میخواستم خواننده شم و برم از ایران. و یه ادم دیگه بودم. زمانی که عاشقش شدم فهمیدم جوری دوستش دارم که تمام خوشبختیم با اون بودنه. و این که با اون ازدواج کنم شد بزرگترین ارزوم،
      و من هرگز دیگه با روی سن رفتن و خوندن و خواننده شدن و ارزوهای قبلیم احساس خوشبختی نمیکنم و واقعا برام تمام اروزهای قبلیم بی ارزش شدن.
      بعدش خب من خیلی لذت میبردم از این که عاشقشم و خب یروزی شاید بیاد خواستگاریم که خب احتمالش100درصد بود….

      ولی متاسفانه ما وارد دوستی شدیم و یه اتفاق فاجعه بار افتاد. اونم این بود که مامان باباش فهمیدن
      و گفتن سریع دست از این کارا بکش.
      ما دوتامون باهم تصمیم گرفتیم تموم کنیم. و بعدا باهم باشیم.
      چون خانواده منم فهمیدن بم گفتن حق ندارم ادامه بدم.

      خب الان مشکل و سوال من اینه، وقتی الان خانواده اون من رو یک دختر خراب میدونن، و چیزی ام درست نمیشه، و تازه پسره کلی مامانشو دوست داره اگه فکر کنم بگه این دختر بدیه قیدمو بزنه….
      با این حال ینی من دیگه باید قیدشو بزنم و ازدواج باهاشو یه چیز غیر ممکن بدونم درسته؟
      و درواقع هیچ وقت دیگه بزرگترین ارزوم براورده نمیشه؟
      یا احتمالی هست؟امیدی هست؟
      واقعیت رو بهم بگید و کمکم کنید.
      دکتر من اخه واسه این دارم میپرسم چون با فراموش کردنش، خیلی افسرده میشم و همه چیز برام تلخ میشه، اینجوری بگم که تنها دلخوشی زندگیم بود ارزو و امید اینکه یروزی باهم ازدواج میکنیم.
      الان وقتی اون نباشه خدا قسم میخورم که هیچی واسم قشنگ نیست .
      چجوری پس زندگی کنم….
      خیلی حالم بده.

      1. عزیزم تا چند سال بعد هزاران اتفاق می افتد و شما ها دیگر این شخص اکنون خود نیستید. نظرات و علایق شما متفاوت خواهد بود. اما امکان هم دارد بهم برسید. نگران نظر مادر و…نباش . مهم ان است که خودتان نظرتان عوض نشود که با گذشت زمان بعید است ثابت بماند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا