پرورش هوش هیجانی کودکان

پرورش هوش هیجانی کودک

امتیاز

آن چه در این مقاله می خوانیم

تعریف هوش هیجانی

پرورش هوش هیجانی کودک: حتماً در زندگی خود با افرادی برخورد کرده‌ایم که شنونده‌های خوبی هستند. فارغ از آنکه چه مشکلی داریم و در چه موقعیتی گیر کرده‌ایم، آنها به‌نظر می‌دانند چه بگویند و چطور بگویند تا نه تنها به ما بر نخورد و ناراحت نشویم، بلکه باعث خوشبینی و امید در ما شوند.

این افراد دارای هوش هیجانی بالایی هستند. آنها افرادی باملاحظه و با روحیه مراقبت از اطرافیان خود هستند. آنها در زمان استرس عصبانی نمی‌شوند. بلکه با حفظ آرامش به‌دنبال راه‌حل می‌گردند. آنها با خود صادق هستند و انتقادات را به‌راحتی می‌پذیرند و در جهت بهبود عملکرد خود استفاده می‌کنند. آنها عواطف افراد دیگر را به‌خوبی حس می‌کنند.

در تعریف هوش هیجانی، آن را ۱) شناسایی و مدیریت عواطف و هیجانات خود و دیگران و ۲) استفاده از این هیجانات برای برقراری ارتباط بهتر با خود و دیگران می‌دانند.

چهار مولفه هوش هیجانی

به‌طور معمول هوش هیجانی را شامل چهار مولفه می‌دانند:

۱. تشخیص هیجانات در خود و دیگران.

۲. درک هیجانات (درک اطلاعاتی که هر هیجان در بر دارد. به‌طور مثال، شادی نشانه جمع گرایی و غم نشانه تمایل به انزوا است).

۳. توانایی کنترل عواطف و هیجانات و استفاده از آنها در وظایفی چون تفکر و حل مساله. (تصمیم‌سازی تنها بر اساس قوای شناختی صورت نمی‌گیرد و مراکز هیجانی مغز نیز در تصمیم‌گیری دخیل هستند).

۴. توانایی مدیریت عواطف و هیجانات که شامل تنظیم هیجانات خود و دیگران و آرام کردن آنها می‌شود. در عین حال، مدیریت هیجان شامل استفاده از هیجانات به‌طور مطلوب برای رشد فرد نیز می‌شود. (مثلاً در حین غم، فرد بیشتر متفکر و تحلیلگر می‌شود).

طبق تحقیقات پژوهشگران، آگاهی از هیجانات و توانایی کنترل احساسات در موفقیت و شادکامی افراد و به‌عبارتی دیگر پرورش هوش هیجانی کودک در تمامی جنبه‌های زندگی او از جمله تحصیلات، شغل و ازدواج از نقش هوشبهر بیشتر است. مدت‌ها پژوهشگران متوجه شده بودند که تنها با عامل هوش شناختی نمی‌توانند موفقیت و شکست‌های فرد را پیش‌بینی کنند. افرادی وجود دارند که با هوش شناختی بالا (IQ) عملا در زندگی ناموفق می‌باشند. و افراد دیگری که به‌ظاهر هوش بالایی ندارند، ولی در جنبه‌های متفاوت زندگی موفق می‌باشند. بر اساس تحقیقات صورت گرفته، تفاوت آنها در میزان هوش هیجانی آنها است.

پرورش هوش هیجانی کودک - دکتر کامیار سنایی روانشناس

 

بر اساس پژوهش‌های انجام شده، کودکانی که هوش هیجانی بالایی دارند قدرت توجه بیشتری دارند، در فعالیت‌های مدرسه مشارکت بیشتری می‌کنند، روابط مثبت بیشتری دارند و همدلی بیشتری با دیگران می‌کنند. آنها رفتار بهتری داشته و تحصیلات بالاتری خواهند داشت.

تعریف هوش هیجانی برای والدین

برای والدین، هوش هیجانی عبارت است از آگاهی از احساسات فرزندان و توانایی همدلی کردن با آنها و برای کودکان عبارت است از توانایی کنترل امیال و به تاخیر انداختن ارضای نیازها، ایجاد انگیزه در خود، درک نشانه‌های اجتماعی اطرافیان و مقابله با فراز و نشیب‌های زندگی.

والدینی که برای پرورش هوش هیجانی کودک تلاش می‌ورزند، باعث می‌شوند کودک از سلامت جسمانی و پیشرفت تحصیلی بیشتری برخوردار باشد. کودکان آنها با دوستان خود بهتر کنار می‌آیند. مشکلات رفتاری کمتری دارند و تمایل آنها به پرخاشگری و خشونت کمتر است. و مهمتر از همه آنکه در مواجهه با مشکلات و مصائب بهتر می‌توانند خود را آرام کرده و ناراحتی را از خود دور کنند و به فعالیت‌های سازنده بپردازند. اگر پرورش هوش هیجانی کودک از سنین پایین آغاز شود، کودک فرامی‌گیرد که چگونه در مواجهه با فشارهای روانی، خود را آرام کند.

در نگاه دانیل گلمن، خانواده محلی است که در آن پرورش هوش هیجانی کودک اتفاق می‌افتد.

پرورش هوش هیجانی کودک- سایت روانشناسی دکتر کامیار سنایی

پرورش هوش هیجانی کودک

پرورش هوش هیجانی کودک از نظر جان گاتمن از مراحل زیر ممکن می‌گردد:

۱. آگاهی از هیجانات کودک

اولین گام برای پرورش هوش هیجانی کودک ، آگاهی و تایید هیجانات کودک است. والدین باید بدانند که هیجانات و احساسات کودک می‌تواند متفاوت از هیجانات و احساسات والدین باشد. (مثال: من سردم است، پس تو برو و کاپشنت را بپوش!!!) گروهی از محققین هلندی با ۱۲۵ خانواده وقت صرف کرده و با والدین مصاحبه کردند و آنها را هنگامی که با کودکان شش تا دوازده ساله‌شان بازی می‌کردند، مورد مشاهده قرار دادند. روشن شد که یکی از مهمترین عوامل در پیش‌بینی کیفیت فرزندپروری آنها، نحوه درک نیازها و علایق کودکانشان و میزان آمادگی‌شان برای تفکیک دیدگاه خودشان از دیدگاه کودکانشان بود.

کودکان برای هیجانات خود دلایلی دارند که شاید بتوانند آن را بیان کنند و یا شاید قادر به بیان آن نباشند. در درجه اول، گوش دادن صمیمانه به حرف‌های کودک کمک می‌کند تا احساس‌های او را دریابیم. ولی هروقت دیدید کودک شما ناراحت است و شما دلیل آن را نمی‌دانید، باید به کل روند زندگی کودک نگاهی بیندازید. یک کودک ۳ ساله نمی‌تواند بگوید: «مامان متاسفم که به‌خاطر فشار مهدکودک کمی بد عنق شده‌ام.»

در واقع، ما حتی زمانی که با نظرات کودک موافق نیستیم باید به او کمک کنیم تا با ذکر دلایل از نظرات خویش دفاع کند.

مثالی از واتسون

واتسون می‌گوید: تصور کنید کودک شما می‌خواهد برنامه‌ای که از نظرتان مناسب نیست، ببیند و همه‌ی آن چیزی‌که او می‌تواند در دفاع از تمایلش بگوید آنست که «اما، همه دوستانم این برنامه را تماشا می‌کنند!». مطمئناً شما توان این را دارید که با استفاده از برهان خلف، نظرش را زیر سوال ببرید: «خوب شاید دوستانت بخواهند خودشان را از پشت‌بام بندازند پایین …؟». اما می‌دانید آنچه او احتمالاً می‌خواهد به شما بگوید و نمی‌تواند آن را بیان کند آنست که: «من می‌ترسم که از فرهنگ هم‌سن و سال‌هایم دور بیفتم، چون همه آنها چیزی را تجربه می‌کنند که من نمی‌توانم تجربه کنم.» بنابراین به آنچه که واقعاً منظور کودکتان است پاسخ دهید – و اگر مطمئن نیستید که منظورش چیست، فرضیات خودتان را آزمایش کنید.

واتسون می‌گوید: «به او کمک کنید نقطه‌نظراتش را بیان کند» و «یا از دیدگاه او بهترین دلایل ممکن را ذکر کنید»، حتی اگر در نهایت قرار نباشد نظر او اعمال شود. برای مثال، به‌دلیل اینکه طبق نظر شما، برنامه موردنظر بیش از حد خشن است.

به‌خاطر داشته باشید که هدف نهایی شما، به کرسی نشاندن حرفتان نمی‌باشد. بلکه شما می‌خواهید کودکتان بفهمد که او مجبور نیست برای آنکه جدی گرفته شود، به‌خوبی شما دلیل و برهان بیاورد و همچنین می‌خواهید به او کمک کنید تا یاد بگیرد که چگونه دلایل خود را به‌صورت قانع‌کننده‌تری بیان کند. ما می‌خواهیم کودکان پاسخ ما را در مکالمه بدهند – مادامی‌که با احترام با ما صحبت می‌کنند- و می‌خواهیم روز به روز در این کار پیشرفت کنند.

کودکان احساسات خود را در قالب بازی‌های خود آشکار می‌کنند. با توجه کردن به بازی‌های کودکان، می‌توان احساسات آنها را در قبال عروسک‌شان و اسباب‌بازی‌های مختلف درک کرد. کودکان معمولاً احساسات غم و ترس خود را نسبت به موضوعاتی چون مرگ، رها شدن، بیماری و آسیب‌دیدگی، در بازی‌های خود اظهار می‌کنند.

۲. در نظر گرفتن هیجانات به‌منزله فرصتی برای صمیمیت بیشتر با کودک و یادگیری

دومین گام پرورش هوش هیجانی کودک ، در نظر گرفتن هیجانات ترس، خشم و نفرت در او به‌عنوان فرصتی برای آموزش نحوه مواجهه با بحران‌ها و مشکلات زندگی می‌باشد. تا زمانی که کودک هیجانات منفی را احساس و ابراز نکند، والدین فرصتی برای آموزش خودآرام‌سازی و مهارت‌های کنترل هیجان نخواهند داشت. از سویی دیگر، کودکان در حین احساسات ناخوشایند، نیاز بیشتری به همدلی والدین خود دارند و این زمان‌ها فرصت مغتنمی برای نزدیک شدن بیشتر والدین و کودک است.

پرورش هوش هیجانی کودک - دکتر کامیار سنایی روانشناس

۳. همدلانه گوش کردن به حرف‌های کودک و تایید احساسات او

سومین گام پرورش هوش هیجانی کودک، گوش کردن همدلانه به او است. در این مرحله لازم است علاوه بر گوش کردن دقیق به حرف‌های کودک، احساسات او را تایید کنیم و نشان دهیم که احساسات او اهمیت دارد. برای گوش کردن به حرف‌های کودک، کنار او به آرامی بنشینید و تمام توجه خود را به او بدهید و به او نشان دهید که مایلید وقت خود را برای او اختصاص دهید. در حین گوش دادن، با موبایل خود بازی نکنید و یا یک گوش خود را به اخبار نسپارید.

مثال نادرست:

مریم: مادربزرگ برای میثم کادو تولد فرستاد، ولی برای من کادو نفرستاد (با گریه).

مادر: ولی مادربزرگ موقع تولد تو برای تو هم کادو فرستاد. موقع تولدت برای تو هم باز کادو می‌فرسته. اینکه ناراحتی نداره. بچه شدی‌ها.

مادر مریم اگرچه موقعیت را به‌طور منطقی تشریح می‌کند، ولی این کار کمکی به کودک نمی‌کند؛ زیرا احساس کودک را نادیده می‌گیرد و پیامی که به کودک می‌دهد آن است که احساس غم او نادرست است و نباید احساس غم داشته باشد.

مثال درست:

مریم: مادربزرگ برای میثم کادو تولد فرستاد، ولی برای من کادو نفرستاد (با گریه).

مادر: می‌بینم از اینکه مادربزرگ فقط برای میثم کادو فرستاده خیلی ناراحت و غمگینی. من هم جای تو بودم شاید ناراحت می‌شدم.

آموزش مهارت همدلی در کودکان بسیار تعیین کننده است. ما به‌دنبال تربیت کودکانی خودخواه و بی‌تفاوت به سرنوشت دیگران نیستیم. دنیا نیازمند افرادی است که برای اصلاح و تغییر آن، از خود گذشتگی و فداکاری می‌کنند و این امر از طریق آموزش مهارت همدلی در کودکان ایجاد می‌شود.

۴.نام‌گذاری بر احساسات کودک

چهارمین گام پرورش هوش هیجانی کودک ، نام‌گذاری احساسات او است. در این مرحله لازم است به کودکان کمک کنیم تا احساسات خود را نام‌گذاری کنند. نام گذاری کمک می‌کند تا کودک، احساسات درهم و برهم و گاهاً ترسناک خود را در قالب کلمات درآورد و به این ترتیب، احساس تسلط بیشتری بر احساسات خود داشته باشد. نام‌گذاری در عین حال کمک می‌کند تا کودک بیاموزد که می‌تواند از طریق کلمات، تمام احساس خود را به والدین و اطرافیان خود منتقل کند و نیازی به قشقرق، گریه و جنگ و دعوا نمی‌باشد. این مشکلی است که اکثر بزرگسالان با آن دست به گریبانند. آنها توانایی بیان احساسات خویش را با کلمات نداشته و با خشونت‌ورزی قصد ابراز ناراحتی خود را دارند. گاهاً نیز افراد در مواقع ناراحتی کاملاً ساکت می‌شوند و نمی‌توانند احساسات درونی خویش را ابراز کنند. هردو نشان از فقدان پرورش هوش هیجانی کودک در زمان کودکی است.

لازم است کودک به‌غیر از احساسات غم، شادی، خشم، شرم و ترس، با احساسات دیگری که از نظر شدت در بین این احساسات قرار دارد نیز آشنا شود. مثلاً احساساتی مانند هیجان‌زده، عصبی، تحریک‌پذیر، بی‌قرار و … . هر چه تعداد واژگان کودک بیشتر باشد، او بهتر می‌تواند احساسات خود را شناسایی و درک کند و به این واسطه، کنترل بیشتری بر آنها نیز خواهد داشت.

پژوهش‌ها نشان می‌دهند نام‌گذاری عواطف، اثری آرامش‌بخش بر دستگاه اعصاب دارد و باعث می‌شود کودکان سریعتر از وقایع ناراحت‌کننده بهبود یابند.

بهتر است تا جای ممکن کلمات بیشتری برای احساسات متفاوت در اختیار کودک قرار دهیم تا او بهتر بتواند احساسات گوناگون خود را شناخته و از یکدیگر تفکیک کند. اگر غمگین است، به او کمک کنید تشخیص دهد آیا احساس رنجیدگی، طرد شدگی، خالی بودن، حسادت، ناامیدی و یا … دارد؟ ولی حواستان باشد به کودک القاء نکنید چه احساسی دارد.

۵.تعیین حد برای رفتارهای کودک و کمک به او برای حل مساله

آخرین گام پرورش هوش هیجانی کودک از نظر جان گاتمن، تعیین حد برای رفتار کودک حد از سوی والدین است تا به کودک نشان دهد که اگرچه داشتن هر احساسی از جمله خشم، نفرت، حسادت، ترس و … مجاز است، ولکن انجام هر رفتاری از سوی والدین پذیرفته شده نمی‌باشد. مثلاً وقتی مادر با احساس نفرت کودک از برادرش همدلی می‌کند و آن را نادرست نمی‌داند، ولکن به او یادآور می‌شود که حق ندارد برادرش را بزند و یا اسباب‌بازی او را بشکند. سپس والد با همفکری کودک به راه‌های جایگزینی برای رویارویی با احساس‌های منفی فکر می‌کنند. مادر از کودک سوال می‌کند که چه کار دیگری به‌جای زدن می‌توانی انجام بدهی.

حدود و قوانینی را که برای کودک تعیین می‌کنیم، باید روشن باشد و آن را نه یک‌بار، بلکه چندین بار در طول زمان متذکر شویم. ضمن آنکه باید دلایل قوانین را برای کودک توضیح بدهیم.

به همراه کودک به راه‌حل‌های مختلف حل مساله بیندیشید، ولی حواستان باشد تا جلوی وسوسه پاسخ دادن یک‌جانبه‌ی خودتان را بگیرید و منتظر بمانید تا کودک، خود، راه‌حل‌هایش را ارائه کند. در این مرحله بهتر است به‌همراه کودک به نتایج هر تصمیم بیندیشیم.

مریم: من دلم نمی‌خواهد با عسل بازی کنم، ولی او همش می‌خواهد با من بازی کند. من دوست دارم با بچه‌های دیگر هم بازی کنم.

مادر: به‌نظر خیلی این موضوع کلافه‌ات کرده. در اینباره چه راهی به‌نظرت می‌رسه؟

مریم: شاید باید به عسل بگم الان نمی‌تونم باهات بازی کنم.

مادر: بله، این یک راهه. خوب فکر کنیم اگر اینکار بکنی چی میشه؟

مریم: عسل ناراحت میشه.

مادر: خوب راه‌حل دیگه‌ای هم به‌ذهنت می‌رسه؟

پرورش هوش هیجانی کودک - دکتر کامیار سنایی روانشناس

نکات مهم در پرورش هوش هیجانی کودک

۱.با کودک درباره عواطف و هیجانات خود گفتگو کنید:

بهترین راه پرورش هوش هیجانی کودک، نشان دادن آن به کودک است. عواطف و هیجانات خود اعم از عشق، شادی، غم، ترس، ضعف و نامیدی و … را به کودک نشان دهید. خود را قادر مطلق و سوپرمن که شاد است و هیچ مشکلی ندارد، نشان ندهید. به کودک نشان دهید که چگونه با احساسات خشم، ترس، نامیدی و … مواجه شده و کنار می‌آیید. درباره احساسات مثبت خود نیز حرف بزنید.

مثال: «امروز خیلی خوشحالم، چون در محیط کار تونستم به یک نفر کمک کنم. احساس کردم او خیلی خوشحال شد. از خنده‌ی روی لب و برق چشمانش فهمیدم».

۲.ذهن آگاهی و یوگا:

بر اساس تحقیقات انجام شده، تمرینات ذهن آگاهی و یوگا باعث کاهش افسردگی، استرس و اضطراب در فرد می‌شوند و همچنین تراکم ماده خاکستری مغز را در نواحی که مسئول تنظیم عواطف و هیجانات است، افزایش می‌دهند.

۳.با کودک بازی «چکار می‌کنی اگر» انجام دهید:

این بازی به کودک کمک می‌کند تا درباره شرایط و حالات مختلف تفکر در زمانی که هیجان زده نیست، فکر کند. مثال:

اگر توی مهدکودک کسی اسباب‌بازی تو را چنگ زد، چکار می‌کنی؟ اگر اسباب‌بازی دوستت رو گرفت چی؟

اگر من برای کاری تو رو دعوا کنم، ولی تو اون کار رو نکرده باشی، چکار می‌کنی؟

اگر دوستت زمین بیفته و گریه کنه، چکار می‌کنی؟ اگر قبلش اذیتت کرده باشه چی؟

۴.داستان بخوانید و فیلم تماشا کنید:

داستان و فیلم تنها برای سرگرم کردن کودک نمی‌باشد. می‌توانید از موقعیت‌های موجود در داستان و فیلم برای گفتگو درباره هیجانات و رفتارها بهره بگیرید. مثال:

به‌نظرت احساس سارا بعد از از دست دادن مادرش چه بود؟

فکر می‌کنی هدف احمد از کمک به سارا چی بود؟ چرا این کار رو کرد؟

چرا احمد اینقدر ناامید بود؟

در این فرصت‌ها می‌توان به کودک آموزش داد تا به احساسات و عواطف دیگران توجه کند و بی‌تفاوت از کنار آنها نگذرد.

۵.فراهم کردن فرصت‌های بازی:

امروزه متاسفانه به‌واسطه فشارهای والدین برای پیشرفت و تحقق آرزوهای خود توسط کودکان، آنها فرصت کمتری برای بازی با هم‌سن و سالانشان می‌یابند و به این ترتیب کودکان فرصت‌های مهم و باارزشی را برای فراگیری مهارت‌های اجتماعی از دست می‌دهند. اجازه بدهید کودکان فرصت‌های آزاد بیشتری داشته باشند تا با هم‌سن و سالان خویش مهارت‌های اجتماعی و نقش‌های بزرگسالی‌شان را تمرین کنند.

۶. کودکان را مورد تمسخر و انتقاد قرار ندهید، آنها را تحسین کنید

رفتار و حرکات کودک را مدام اصلاح نکنید، بلکه با صبوری به آنها زمان برای تصحیح خودشان بدهید. در غیر اینصورت عزت‌نفس آنها را از بین خواهید برد. پژوهش‌ها نشان می‌دهند کودکانی که در معرض انتقاد و برچسب (تنبل، حواس‌پرت، شلخته) هستند، هورمون‌های استرس بیشتری در بدنشان دارند. مشکلات رفتاری بیشتری دارند و بیشتر بیمار می‌شوند.

والدینی که به پرورش هوش هیجانی کودک می‌پردازند، کودکشان را به‌خاطر ابراز هیجاناتش سرزنش نمی‌کنند و در نتیجه، رابطه عاطفی قوی‌تری میان آنها برقرار می‌شود و کودک بیشتر ازخواسته‌های والدین پیروی‌می‌کند.

بهیچوجه نبابد به کودک بگوییم که اضطرابش احمقانه است. بالاخص زمانی‌که در حال گریه‌کردن است. در نظر ما کودکان اغلب بر سر چیزهای بی‌اهمیت گریه سر می‌دهند، اما برای آنها بهیچوجه بی‌اهمیت نیست: آنچه کودک را به طغیان می‌کشاند، دارای اهمیت بسیاری است. ما از طغیان کودک احساس خشم می‌کنیم- و اگر در جمع باشیم، احساس شرم می‌کنیم- اما به‌نظر فراموش می‌کنیم که کودک در حال گذراندن تجربه دردناکی است و به‌دنبال آزار و اذیت نمی‌باشد.

به کودک می‌گوییم که احساسات نه خوب هستند و نه بد. نباید احساسات خود و دیگران را قضاوت کنیم، بلکه باید تنها متوجه آنها بشویم و آنها را احساس کنیم. اگر بعضی از احساساتمان را بد بدانیم، تلاش می‌کنیم آنها را نادیده بگیریم.

والدین و مربیان هوش هیجانی صبر می‌کنند تا کودک کاری را درست انجام دهد تا تحسینش کنند، ولکن تحسین نه به‌صورت کلی؛ بلکه با ذکر جزییات باید صورت گیرد. مثلاً نمی‌گوییم خیلی نقاشی عالی کشیدی. بلکه می‌گوییم: «می‌بینم که هیچ رنگی از خطوط بیرون نزده». در تحسین، مهم آنست که کودک درک کند موردتوجه بوده است. تحسین کلی در واقع به‌نوعی رفع مسئولیت از سوی والد است. زیرا والد بدون آنکه وقتی برای توجه به نقاشی کودک صرف‌کند، با بیان جمله «خیلی نقاشی عالی کشیدی» در واقع بدون‌توجه از کنار کودک می‌گذرد.

۷. تجربه‌های فرزندتان را بی‌اهمیت نشمارید:

اگرچه شاید مشکلات و موضوعاتی که کودک برای آنها احساس غم و یا ترس می‌کند به‌نظر شما بی‌اهمیت و گاهاً خنده‌دار است، اما باید بدانید که برای او این مشکلات کاملاً جدی و واقعی هستند؛ پس بهیچوجه آنها را بی‌اهمیت ندانید و مورد تمسخر قرار ندهید. سعی کنید از زاویه دید او به مسائل بنگرید. خود را در سن و سال او بگذارید تا بتوانید واقعی بودن مشکل را درک کنید.

والدین احساسات کودک را به‌دلیل سن کم آنها بی‌ارزش تلقی می‌کنند. وقتی کودک می‌گوید از چیزی می‌ترسد، والد بدون تلاش برای نگاه کردن به موضوع از دریچه چشم کودک، به او می‌گوید: «این که ترس نداره» و با بی‌اهمیتی از کنار احساس کودک رد می‌شود. کودک در این حالت نسبت به احساسات و هیجانات خود بی‌اعتماد می‌شود. والدین می‌توانند به کودک بگویند که چه رفتاری نباید داشته باشی، ولی نمی‌توانند بگویند چه احساسی نباید داشته باشی.

برای مشکلات کودک، جواب حاضر و آماده از آستین خود بیرون نیاورید. احساس کودک را درک کرده و با او همدلی کنید. سپس اجازه بدهید کودک، خود، راه‌حل‌هایی را که به‌ذهنش می‌رسد، بررسی کند. در نهایت اگر نکته و راه‌حلی به‌ذهنتان رسید، آن را بدون پافشاری بیان کنید.

۸. از دریچه چشم کودک به موضوعات بنگرید:

برای آگاهی از هیجانات کودک، باید دنیا را از دید کودک خود بنگریم. محققین دریافته‌اند والدینی که اینگونه عمل می‌کنند، احتمال کمتری دارد که روابط خود را بر مبنای کنترلگری و تنبیه بنا کنند. بر اساس تحقیقات انجام شده، باید به‌خاطر داشت پیامی که کودک دریافت می‌کند- و نه پیامی که ما قصد داریم بفرستیم- است که اثرات رفتار ما را پیش‌بینی می‌کند. بنابراین آنچه مهم است آن است که به‌طور مثال آیا کودکان احساس عشق نامشروط می‌کنند، آیا باور دارند که خودشان می‌توانند تصمیم بگیرند، و … .

اجازه بدهید یک مثال ملموس ارائه کنم. ممکن است وقتی به نوجوانمان که دیر به خانه آمده می‌گوییم شام را از دست داده است، نیت‌مان کاملاً خیر باشد. ما فکر می‌کنیم درسی که می‌دهیم عبارت است از: «دفعه بعد احتمالاً سریعتر خواهی بود و حواست بیشتر جمع خواهد شد.» اما احتمالاً آنچه کودک می‌شنود این است: آنها اصلاً توجهی به این ندارند که دلیل این اتفاق چیست. تنها دو دقیقه طول می‌کشد که شامم دوباره گرم شود، اما آنها ترجیح می‌دهند من گشنه بمانم. معلومه که برای آنها قوانین احمقانه‌شان مهمتر است تا خوبی و خوشبختی من. آیا این به‌دلیل آن نیست که من ارزش مراقبت شدن ندارم؟

خوشبختانه پرورش هوش هیجانی کودک در هر سنی ممکن است. بنابراین، اگر تاکنون فرصت را ازدست داده‌اید، از امروز شروع‌کنید و به‌فکر پرورش هوش هیجانی کودک و نیز خودتان باشید.

منبع:

گاتمن، جان (۱۳۹۵). پرورش هوش هیجانی در کودکان. ترجمه: حمیدرضا بلوچ. نشر رشد.

1 دیدگاه

  1. بازتاب: اوتیسم چیست و درمان آن چگونه است؟ | Dr. Amin Hosseini "PSYCHOANALYST"

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا