مرحله پیش عملیاتی رشد شناختی
مقدمه
مرحله پیش عملیاتی رشد شناختی مرحله دوم در نظریهی رشد شناختی پیاژه است. این مرحله در حدود دو سالگی شروع میشود و تا حدود سن هفت سالگی ادامه دارد. در طول این دوره، کودکان در یک سطح نمادین فکر میکنند، اما هنوز از عملیات شناختی استفاده نمیکنند. تفکر کودک در این مرحله پیش عملیاتی است. این بدان معنی است که کودک نمیتواند از منطق یا دگرگونی، ترکیب یا جداکردن ایدهها استفاده کند (Piaget, 1951, 1952).
رشد کودک شامل ایجاد تجربیات در مورد جهان از طریق انطباق و انجام فعالیت برای رسیدن به مرحلهای عینی است. که طی آن میتواند از فکر منطقی استفاده کند. در پایان این مرحله، کودکان میتوانند به لحاظ روحی و روانی، حوادث و اشیاء (کارکرد مربوط به نشانهشناسی) را نشان دهند و در ایفای نقش نمادین شرکت کنند.
ویژگیهای کلیدی مرحله پیش عملیاتی پیاژه عبارتند از:
میانگرایی
میانگرایی، گرایش به تمرکز یافتن بر روی یک جنبه از یک وضعیت، در یک زمان است. هنگامیکه کودک میتواند روی بیش از یک جنبه از یک وضعیت در زمانی واحد تمرکز کند، نشان میدهد که آنها توانایی مرکزگریزی دارند. در این مرحله، کودکان با مشکلاتی در مورد فکر کردن به بیش از یک جنبه از هر وضعیتی در یک زمان واحد مواجه میشوند. در چنین شرایطی آنها علاوه بر انجام امور در زمینههای غیر اجتماعی، دچار تردید در وضعیت اجتماعی نیز میشوند.
خودمحوری در کودکان در نظریه پیاژه
اندیشههای کودک و ارتباطات او بهطور معمول خودمحور (به عبارت دیگر؛ در مورد خود او) است. خودمحوری به عدم توانایی کودک برای دیدن وضعیت موجود از دیدگاه فردی دیگر اشاره دارد. طبق نظر پیاژه، کودک خودمحور اینچنین فرض میکند که دیگران نیز دقیقاً همانند او میبینند، میشنوند و احساس میکنند.
ایفای نقش و یا بازی کردن
در ابتدای این مرحله، شما اغلب کودکان را درگیر بازیها و ایفای نقشهایی میبینید که میخواهند خود را همانند دیگران نشان دهند. این بدین معنیست که کودکان در این مرحله اغلب در اتاقی یکسان که کودکان دیگر نیز حضور دارند، بازی میکنند. اما بهجای آنکه همراه با آنها بازی کنند، در کنار آنها بازی میکنند (یعنی خود را با آنها میسنجند).
هر کودک در دنیای خصوصی خود قرار گرفته و گفتار او خودمحورانه است. این وضعیت بدین معنیست که عملکرد اصلی گفتار در این مرحله این است که بهجای برقراری ارتباط با دیگران، تفکر کودک را برونسازی کرده و به آن عینیت بخشیم. تا این مرحله، کودک هنوز کارکرد اجتماعی زبان یا قوانین را درک نکرده است.
نمایش نمادین
در اوایل دوره و مرحله پیش عملیاتی رشد شناختی (۲-۳ سالگی)، افزایش قابلتوجهی در استفاده کودکان از عملکرد نمادین نشان داده شده است. عملکرد نمادین به معنای ساخت چیزی است- یک کلمه یا یک شیء – که شبیه خودش نباشد. زبان، شاید واضحترین شکل نمادینی باشد که کودکان خردسال آن را نشان میدهند. با این حال، پیاژه (۱۹۵۱) استدلال میکند که زبان، پیشرفت شناختی را تسهیل نمیکند. بلکه صرفاً نشاندهنده چیزیست که کودک در حال حاضر میداند و شاید کمی نیز به دانش جدید او کمک کند. او بر این باور بود که رشد شناختی، رشد زبان را ارتقا میدهد، اما عکس این حالت روی نمیدهد.
تقلید بازی یا بازی نمادین (تفکر نمادین)
کودکان کم سن و سال اغلب تظاهر میکنند افرادی هستند که در واقع نیستند (به عنوان مثال، ابرقهرمانان، پلیس). و ممکن است این نقشها را با تکیه بر اشیایی که نمادهایی از زندگی واقعی هستند، بازی کنند. کودکان همچنین ممکن است یک همبازی خیالی را برای خود اختراع کنند.
در بازی نمادین یا تفکر نمادین کودکان نوباوه به پیشرفت خود در مورد افراد، اشیاء و اقدامات ادامه میدهند. و به این ترتیب بازنمودهای همه جانبهای از جهان را به نمایش میگذارند (Bornstein, 1996, p. 293). به همان نسبتی که مرحله پیش عملیاتی رشدشناختی خودمحوری را کاهش میدهد، کودکان شروع به لذت بردن از مشارکت یک کودک دیگر در بازیهای خود کرده و اجازه میدهند تا این چنین نشان داده شوند که بازی مهمتر شده است. برای این کار نیاز به تعدادی از راهها برای تنظیم روابط هر یک از کودکان با دیگران وجود دارد و بهواسطهی این نیاز، ما شاهد گرایشی ابتدایی به دیگران با توجه به قوانین هستیم.
جاندار پنداری پیاژه
بر مبنای نظریه جاندار پنداری پیاژه کودک تصور میکند اشیای بیجان (مانند اسباببازیها و خرسهای عروسکی) دارای احساسات و افکار انسانی هستند. بهنظر پیاژه (۱۹۲۹)، برای کودک در مرحله پیش عملیاتی رشد شناختی دنیای طبیعی زنده و دارای آگاهی و هدف میباشد. پیاژه چهار مرحله از جاندار پنداری را شناسایی کرده است:
- تا سن ۴ یا ۵ سالگی، کودک معتقد است که تقریباً همه چیز زنده است و هدف دارد.
- در مرحله دوم (۵-۷ سال)، صرفاً اشیائی که حرکت میکنند برای کودک دارای یک هدف هستند.
- در مرحله بعدی (۷-۹ سال)، صرفاً اشیائی که به صورت خود به خودی حرکت میکنند، زنده تصور میشوند.
- در مرحله آخر (۹-۱۲ سال)، کودک میداند که تنها گیاهان و حیوانات زنده هستند.
ساخته پنداری پیاژه (مصنوع گرایی)
ساخته پنداری پیاژه بر این امر استوار است که برخی از جنبههای محیط زیست، توسط بشر ساخته شدهاند (مثلاً ابرهای موجود در آسمان).
برگشتناپذیری
برگشتناپذیری به معنی ناتوانی توالی وقایع رخ داده برای بازگشت به نقطه شروع آنها و یا به عبارت دیگر عدم معکوس بودن چرخهی آن وقایع است (یعنی در نگاه کودک جهت وقایع هرگز معکوس نشده و پس از رخ دادن به نقطهی آغاز خود برنمیگردد).
آزمایش سه کوه
ژان پیاژه از آزمایش سه کوه برای آزمودن اینکه آیا کودکان خودمحور میباشند یا خیر استفاده کرد. کودکان خودمحور فرض میکنند که دیگران نیز همانند آنها به سه کوه موردنظر در آزمایش نگاه میکنند. با توجه به نظر پیاژه، از سن ۷ سالگی تفکر دیگر خودمحور نیست، زیرا کودک میتواند فراتر از دیدگاه خود را ببیند (دیدگاه دیگران را نیز مدنظر قرار میدهد).
هدف: پیاژه و اینهلدر (۱۹۵۶) میخواستند دریابند که کودکان در چه سنی از مرکز خارج میشوند و یا به عبارت دیگر؛ خودمحور نیستند.
روش: کودک روبروی یک میز مینشیند و در جلوی او ماکت سه کوه قرار داده میشود. اندازه و شکل کوهها متفاوت بودند، بر فراز یک کوه برف، بر فراز دیگری یک کلبه و در بالای کوه سوم نیز یک صلیب قرار داشت. کودک اجازه داشت که در اطراف مدل حرکت کند، به آن نگاه کند و سپس در یک طرف بنشیند. سپس یک عروسک در موقعیتهای مختلفی نسبت به میز قرار میگرفت.
پس از آن به کودک، ۱۰ عکس که از زوایای مختلف نسبت به کوهها گرفته شده بود را نشان داده و از او خواسته شد تا بگوید کدام یک از تصاویر، زاویهی دید عروسک به کوهها را نشان میدهد. پیاژه تصور میکرد که اگر کودک به درستی تصویری را که زاویهی دید عروسک را نشان میدهد بردارد، حاکی از این است که او خودمحور نیست. خودمحوری در این آزمایش زمانی نشان داده میشود که کودک تصویری که خودش میبیند را بهعنوان تصویر زاویهی دید عروسک انتخاب کند.
یافتهها:
کودکان چهارساله، تقریباً در اغلب موارد تصویری را انتخاب میکنند که نشان از زاویهی دید خودشان دارد و از این امر آگاهی نداشتند که دیدگاه و یا زاویهی دید عروسک ممکن است نسبت به آنها متفاوت باشد. کودکان شش ساله اغلب یک تصویر متفاوت از دیدگاه خودشان را انتخاب میکردند، اما بهندرت تصویر صحیح را برای دیدگاه عروسک انتخاب مینمودند. تنها کودکان هفت و هشت ساله به طور مداوم تصاویر صحیح را انتخاب میکردند.
نتیجهگیری:
در ۷ سالگی، تفکر دیگر خودمحور نیست، زیرا کودک میتواند دیدگاههایی فراتر از خود را ببیند.
ارزیابی: آزمایش عروسک پلیس
مارتین هاگز (۱۹۷۵) معتقد بود آزمایش سه کوه برای کودکان دارای مفهوم نبوده و ساختار آن نیز دشوار بوده است. زیرا کودکان مجبور بودند یک عکس را با یک دیدگاه یا زاویهی دید عروسک مطابقت دهند. هاگز کاری را انجام داد که برای کودکان مناسب بود. یک مدلی که شامل دو دیواره تقسیمشده، یک عروسک پسر و یک عروسک پلیس بود را، به کودکان نشان داد. او سپس عروسک پلیس را در موقعیتهای مختلفی قرار داد و از کودک خواست تا عروسک پسر را از دید پلیس پنهان کند.
هاگز این کار را انجام داد تا اطمینان حاصل کند که کودک دریافته چه چیزی از او خواسته شده است. بنابراین اگر اشتباهی را مرتکب میشد، به او توضیح داده شده و کودک دوباره سعی میکرد. جالب توجه است که بدانید در این حالت اشتباهات بسیار کمی رخ داده است.
سپس آزمایش مجدداً شروع شد. هاگز عروسک پلیس دوم را وارد آزمایش کرد و هر دو عروسک را در انتهای دو دیوار قرار داد. از کودک خواسته شد تا عروسک پسر را از دید هر دو پلیس پنهان کند. به عبارت دیگر او باید از دو دیدگاه متفاوت برای انجام این کار استفاده میکرد.
نمونهی هاگز شامل کودکان سه سال و نیم تا پنج ساله بود که ۹۰ درصد آنها پاسخ درست داده بودند. حتی زمانی که او با ازدیاد دیوارها و اضافه کردن پلیس سوم وضعیت را پیچیدهتر کرد، ۹۰ درصد از کودکان چهار ساله موفق شدند تا دیدگاه درست را بیابند.
این امر نشان میدهد کودکان تا ۴ سالگی اندیشه خودمحور خود را از دست میدهند، زیرا آنها قادر به مشاهدهی دیدگاه دیگران میباشند.
ارزیابی آزمایش چرخ گردونه
در آزمون بورک (۱۹۷۵)، برای بررسی خودمحوری در کودک، به او دو مدل یکسان از یک صحنه سه بعدی داده میشود (صحنههای مختلفی از جمله ترتیبات مختلف اسباببازیها و حیوانات و یک مدل کوهستانی شبیه به پیاژه و اینهلدر مورد استفاده قرار گرفت). یکی از مدلها روی یک چرخ گردونه نصب شده بود، به طوری که کودک میتوانست آن را بهراحتی تغییر دهد.
پس از یک جلسه تمرین که در آن کودک با وسائل و موارد آزمایش و ایده نگاه کردن به چیزها از چشمانداز فرد دیگر آشنا میشود، عروسک وارد آزمایش میشود. (در آزمایش بورک، شخصیت عروسکی «گراور» نام داشت که یکی از شخصیتهای آشنای کودکان در برنامهی تلوزیونی «خیابان کنجد» بود). عروسک گراور در موقعیتی قرار داده شد، بطوریکه بهنظر میرسید نحوهی جایگیری او باعث میشد تا چشماندازی خاص داشته باشد. از کودک خواسته شد تا مدل را به گونهای بچرخاند که همان چشمانداز عروسک در مقابل دید او قرار گیرد. در نهایت نتیجه باید این چنین شود که کودک همان زاویهای را ببیند که گراور قادر بهدیدن آن بوده است.
یافتههای بورک (۱۹۷۵) نشان داد که با استفاده از مدل کوهها، کودکان سه ساله، ۴۲٪ از موارد انتخابی صحیح و چهار سالهها در ۶۷٪ از موارد انتخابی صحیح داشتند. با نمایشهای دیگر، دقت سه سالهها به ۸۰ درصد و چهار سالهها تا ۹۳ درصد افزایش یافت.
محدودیتهای تفکر کودک در نظریه پیاژه
پیاژه بیشتر تمرکز اصلی خود را در این مرحله بر توصیف محدودیت تفکر کودک و شناسایی تعدادی از وظایف ذهنی که به نظر میرسد کودکان نمیتوانند انجام دهند، معطوف داشته است. این موارد عبارتند از: ناتوانی در مرکزگریزی (خروج از حالت خودمحوری)، حفظ کردن، درک سریالی و یا ردیف کردن (ناتوانی در درک اینکه اشیا را میتوان به مجموعهای منطقی یا دستورالعملی سازماندهی کرد) و انجام وظایف مشارکتی.
کودکان در مرحله پیش عملیاتی رشد شناختی قادرند تا تنها بر روی یک جنبه یا بعد از مشکلات تمرکز کنند (به عبارت دیگر میانگرا یا مرکزگرا هستند). به عنوان مثال، فرض کنید شما دو ردیف از بلوکها را به طریقی مرتب کنید که یک ردیف از ۵ بلوک طولانیتر و ردیف دیگر از ۷ بلوک کوتاهتر تشکیل شده باشد.
کودکانی که در مرحله پیش عملیاتی رشد شناختی قرار دارند، عموماً میتوانند بلوکها را در هر ردیف شمارش کرده و تعداد آنها در هر ردیف را به شما بگویند. با این حال، اگر شما بپرسید که کدام ردیف تعداد بیشتری بلوک را در خود جای داده است، آنها به احتمال زیاد میگویند همان ردیفی که حاوی بلوکهای طولانیتر میباشد، زیرا آنها نمیتوانند به طور همزمان هم بر طول و هم بر روی تعداد تمرکز کنند. این ناتوانی در مرکزگریزی و توجه به جنبههای دیگر، منجر به خودمحوری کودک در مرحلهی پیش عملیاتی میشود.
«حفظ کردن» درک این موضوع است که
کودک دریابد موارد مختلف از لحاظ کمیتی حتی در صورتیکه ظاهرش تغییر کند، ثابت میمانند. توضیح بیشتر در این خصوص اینگونه است که «حفظ کردن» توانایی درک این موضوع است که توزیع مجدد مواد بر روی وزن، تعداد و حجم آن تاثیری نمیگذارد. (برای مثال، یک مقدار مشخص و یکسان از آب در دو ظرف غیرمشابه ریخته شود).
توانایی حل این مورد و دیگر مشکلات مربوط به «حفظ کردن»، نشانهای برای گذار به مرحله بعدی است. با این حال، بهطور کلی این وظایف چهچیزی در مورد محدودیتهای تفکر مرحله پیش عملیاتی رشد شناختی به ما میگوید؟
پیاژه چند نتیجهگیری مرتبط را به دست آورده است:
- درک کودک، یک «ادراک محدود» است. کودک با مشاهدهی تغییر در ظاهر مواد به این نتیجه میرسد که تغییر رخ داده است (مانند مثال آب و ظرف در بالا).
- تفکر تنها بر روی یک جنبه از وضعیت تمرکز یافته است. کودکان متوجه تغییرات در سطح آب میشوند، اما به اینکه سایر جنبههای وضعیت موردنظر نیز بهطور همزمان تغییر کرده، توجهی نمیکنند.
- تفکر بر حالتها متمرکز است و نه تحولات. کودکان نمیتوانند اتفاقاتی که بر روی مواد رخ داده است را دنبال کنند. و صرفاً یک قضاوت بصری بر اساس این که آنها در حال حاضر چگونه ظاهر میشوند، ارائه میدهند (سطحینگری).
- تفکر در کودک غیرقابلبرگشت است، زیرا کودک نمیتواند درک کند که یک تغییر معکوس، میتواند ماده را بهحالت اصلیاش بازگرداند. برگشتپذیری، یک جنبه حیاتی از فکر منطقی (عملیاتی) است که مربوط به مراحل بعدی میشود.