مراحل رشد شخصیت در نظریه روانی- اجتماعی اریک اریکسون
مقدمه
مراحل رشد شخصیت در نظریه روانی- اجتماعی اریک اریکسون (۱۹۵۹) از ۸ مرحلهی متمایز برخوردار است، که ۵ مرحله از آن تا سن ۱۸ سالگی و سه مرحلهی بعدی تا بزرگسالی ادامه دارد.
مانند فروید و بسیاری از افراد دیگر، اریک اریکسون این رشد شخصیتی را در یک ترتیب از پیش تعیین شده حفظ کرده و هر یک از این مراحل را بر پایهی مرحلهی قبل، ساخته است. که به آن اصل وراژنتیک گفته میشود.
درطول هرمرحله، فرد یک بحرانروانی را تجربهمیکند که میتواند از یک نتیجهی مثبت یا منفی برای رشد شخصیتی برخوردار باشد. برای اریکسون (۱۹۶۳)، این بحرانها از یک ماهیت روانی- اجتماعی برخوردارند زیرا آنها نیازهای روانشناختی فرد (یعنی نیازهای روانی) را شامل میشوند که با نیازهای جامعه (یعنی نیازهای اجتماعی) در تعارض قرار دارند.
بر اساس این نظریه، یک پایان موفقیتآمیز در هر مرحله، یک شخصیت سالم و کسب فضیلتهای اساسی را بهدنبال دارد. فضیلتهای اساسی، ویژگیهای قدرتمندی هستند که نفس (خود)، میتواند از آنها برای برطرف کردن بحرانهای بعدی استفاده کند.
شکست خوردن در به پایان رساندن موفقیتآمیز یک مرحله، میتواند به کاهش تواناییها در تکمیل کردن مراحل بعدی و در نتیجه خلق یک شخصیت ناسالم و از خودراضی منجر شود.
نظریه اریکسون
نظریه اریکسون فرض میکند که مردم بر اساس نحوه مواجهه و تطبیق خود با چالشها و بحرانهای اجتماعی در زندگیشان در طی مراحل مختلف، رشد میکنند. این چالشها و بحرانهای اجتماعی به فرد نحوه مواجهه با دنیای پیرامون را آموزش میدهد.
مراحل رشد روانی اجتماعی اریکسون
اریکسون به 8 مرحله رشد روانی هیجانی اشاره میکند:
۱. اعتماد در برابر بی اعتمادی |
۲. خودمختاری در برابر احساس شرم و تردید |
۳. ابتکار و خلاقیت در برابر احساس گناه |
۴. سختکوشی در برابر احساس حقارت |
۵. هویت در برابر سردرگمی نقش |
۶. حس تعلق در برابر انزوا و گوشهگیری |
۷. فعالیت و باروری در برابر رکود |
۸. یکپارچگی در برابر ناامیدی |
در ادامه به شرح هر کدام از این مراحل میپردازیم.
۱. اعتماد در برابر بیاعتمادی در مراحل رشد شخصیت
آیا دنیا جای امنی است یا پر از رویدادها و اتفاقهای غیرقابل پیشبینی است که منتظر رخ دادن هستند؟
اولین بحران روانشناختی اریکسون در طول اولین سال زندگی اتفاق میافتد (مانند مرحلهی رشد جنسی- روانی فروید). این بحران، اعتماد در برابر بیاعتمادی است. |
در طول این مرحله، کودک نوپا دربارهی جهانی که در آن زندگی میکند مردد است. برای برطرفکردن این حس شک و تردید، کودک نوپا برای دریافت مراقبت دائم و پایدار، چشم به اولین مراقبتکنندهاش میدوزد.
اگر مراقبتی که کودک دریافت میکند پایدار و مداوم، قابل پیشبینی و قابل اطمینان باشد، به ایجاد یک حس اعتماد منجر میشود. این حس، وارد رابطه شده و کودک قادر خواهد بود حتی در زمانی که تهدید میشود نیز احساس امنیت کند.
موفقیت در این مرحله به ایجاد فضیلت امید منجر میشود. به دنبال توسعهی حس اعتماد، کودک نوپا میتواند امیدوار باشد که در زمان وقوع یک بحران جدید، این احتمال واقعا وجود دارد که مردم دیگری در این شرایط به عنوان منبع اصلی حمایت در کنار او قرار دارند. عدم موفقیت در کسب فضیلت امید، میتواند به توسعهی حس ترس منجر شود.
مثلا اگر این مراقبت ناپایدار یا خشن، غیرقابل پیشبینی و غیرقابل اطمینان باشد، آنگاه کودک نوپا، حس بیاعتمادی را توسعهمیدهد. و به جهانی که در اطراف او قرار دارد یا تواناییهای افراد برای تاثیرگذاری بر روی رویدادها، اعتماد نخواهد کرد.
این کودک نوپا، حس ابتدایی بیاعتمادی نسبت به آنها را به سایر روابط خود نیز منتقل میکند. که نتیجهی آن میتواند اضطراب، افزایش احساس ناامنی و حس بیاعتمادی نسبت به جهان اطراف باشد.
در سازگاری با دیدگاههای اریکسون در زمینهی اهمیت اعتماد، تحقیقاتی توسط بالبی و ایونزورث انجام شده است که به این مسئله اشاره میکند که چگونه کیفیت تجربیات اولیه در زمینهی وابستگی میتوانند بر روی روابط فرد با دیگران در مراحل بعدی زندگی، تاثیرگذار باشد.
۲. خودمختاری در برابر احساس شرم و تردید در مراحل رشد شخصیت
خودمختاری در برابر احساس شرم و تردید به عنوان دومین مرحلهی رشد روانی- اجتماعی اریکسون محسوب میشود. این مرحله بین سن ۱۸ ماهگی تا تقریبا ۳ سالگی رخ میدهد. |
کودک از نظر فیزیکی در حال رشد پیدا کردن است و تحرک بیشتری پیدا میکند، و کشف میکند از چه مهارتها و تواناییهایی برخوردار است. مثلا لباس پوشیدن و کفش پوشیدن، بازی کردن با اسباببازیها و غیره. چنین مهارتهایی به شرح رشد حس استقلال و خودمختاری در کودک میپردازد.
مثلا در طول این مرحله، کودکان از طریق دور شدن از مادر به کمک راه رفتن، انتخاب اسباببازی که میخواهند با آن بازی کنند و انتخاب لباسی که میخواهند بپوشند، یا چیزی که میخواهند بخورند، استقلال خود را اعلام میکنند.
صبر و تحمل در برابر شکست
اریکسون به این نکته اشاره میکند که بسیار بااهمیت است که والدین به فرزندانشان اجازه دهند محدودیتهایی که در تواناییهایشان وجود دارد را در یک محیط تشویق کننده، کشف کنند که آن صبر و تحمل در برابر شکست است.
مثلا به جای اینکه لباس را بر تن کودک کنند، یک والد حمایتکننده باید از صبر کافی برخوردار باشد. یعنی به کودک اجازه دهد تا زمان موفق شدن، برای لباس پوشیدن تلاش کند. یا در نهایت از والدینش درخواست کمک کند. پس، پدر و مادر باید کودک خود را تشویق کنند تا بتواند از استقلال بیشتری برخوردار شود. در حالی که همزمان، از کودک محافظت کنند تا از وقوع شکستهای متناوب اجتناب شود.
یک تعادل ظریف از جانب والدین موردنیاز است. آنها باید تلاش کنند تا همهی کارها را برای فرزند خود انجام ندهند. اما اگر کودک در انجام دادن یک کار خاص با شکست روبرو شد، نباید کودک را بهخاطر شکستها یا اتفاقهایی که رخ داده، نقد و سرزنش کنند (بهخصوص در زمان آموزش توالت رفتن). هدف باید «کنترل خود، بدون از دست رفتن اعتماد به نفس باشد». موفقیت در این مرحله میتواند به کسب فضیلت خواستن منجر شود.
اگر کودکان در این مرحله به منظور افزایش استقلال، مورد تشویق و حمایت قرار بگیرند، در تواناییهای خود به منظور بقا در این دنیا، از حس اعتماد و اطمینان بیشتری برخوردار خواهند شد.
اگر کودکان مورد نقد و سرزنش قرار بگیرند، بیش از اندازه تحت کنترل باشند، یا فرصتی به منظور مدعی بودن و اثبات خود در اختیار آنها قرار نگیرد، شروع به دریافت این حس میکنند که از شایستگی کافی در تواناییهایشان به منظور بقا در این جهان برخوردار نیستند و بعد ممکن است بیش از اندازه به دیگران وابسته شده، از کمبود عزتنفس رنج ببرند و دچار احساس شرم و تردید در تواناییهایشان شوند. |
۳. ابتکار و خلاقیت در برابر احساس گناه در مراحل رشد شخصیت
ابتکار و خلاقیت در برابر احساس گناه به عنوان سومین مرحلهی نظریهی رشد روانی- اجتماعی اریکسون محسوب میشود. در طول این مرحله، کودکان، بهصورت مداوم خود را تصریح میکنند. اینها به عنوان سالهای رشد و توسعهی سریع و سرزنده در زندگی کودک محسوب میشوند. طبق گفتههای بی (۱۹۹۲)، این سالها «زمانی برای رشد حاکی از سلامتی و رفتارهایی محسوب میشود که والدین ممکن است آنها را پرخاشگرانه قلمداد کنند». |
در طول این دوره، اولین ویژگی، تعامل مداوم کودک با سایر کودکان در مدرسه را شامل میشود. در مرکزیت این مرحله، بازی کردن قرار دارد. زیرا این فرصت را در اختیار کودکان قرار میدهد تا بتوانند تواناییهای بینفردی خود را از طریق فعالیتهای خلاقانه کشفکنند.
کودکان شروع به برنامهریزی برای فعالیتها، خلق کردن بازیها و آغاز به انجام فعالیتها با دیگران میکنند. اگر این فرصت به کودکان داده شود، حس ابتکار و خلاقیتشان رشد میکند. و آنها نسبت به تواناییهای خود برای هدایت دیگران و تصمیمگیری، مطمئن خواهند شد.
احساس گناه
اما از طرف دیگر اگر این تمایل در آنها از طریق کنترل یا سرزنش و انتقاد سرکوب شود، در کودکان احساس گناه ایجاد میشود. آنها ممکن است احساس کنند که مزاحم دیگران هستنند و باعث اذیت و آزار آنها میشوند. درنتیجه، بهعنوان دنبالکنندهی کودکان دیگر نقش خود را ایفا کرده و از کمبود خلاقیتهای فردی برخوردار خواهند بود.
کودکان خلاقیتهایی را از خود نشانمیدهند که معمولا پدر و مادر بهمنظور محافظت از آنها، جلوی این خلاقیتها را گرفتهاند. کودک در اغلب موارد، به شکلی مقتدرانه، پای خود را فراتر از آنچه که باید میگذارد و خطری که این عمل به دنبال دارد این است که والدین میخواهند، کودک را تنبیه کنند و بیش از اندازه در خلاقیتهای او، محدودیت ایجاد میکنند.
در این مرحله است که کودک شروع به پرسیدن سوالهای فراوان میکند زیرا تشنهی کسب دانش و اطلاعات بیشتر است. اگر والدین با سوالات کودکان به عنوان یک موضوع جزئی و کم اهمیت، آزاردهنده، شرمآور و یا سایر جنبههای رفتاری که میتواند به همین اندازه گمراه کننده باشد برخورد کنند، آنگاه ممکن است کودک به خاطر «آزاردهنده یا مزاحم بودن» احساس گناه کند. |
حس گناه بیش از اندازه میتواند به کند شدن کودک در ایجاد تعامل با سایر کودکان منجر شود و همچنین میتواند به عنوان مانعی برای خلاقیت آنها باشد. البته در برخی موارد داشتن حس گناه ضروری است، در غیر این صورت کودک متوجه نمیشود که چگونه باید وجدان داشته باشد یا خودکنترلی را تمرین کند.
ایجاد یک تعادل سالم بین خلاقیت و گناه از اهمیت زیادی برخوردار است. موفقیت در این مرحله به کسب فضیلت هدف منجر میشود.
۴. سخت کوشی در برابر حقارت در مراحل رشد شخصیت
چهارمین بحران روانی-اجتماعی اریکسون، سخت کوشی در برابر حقارت را در برمیگیرد که در دوران کودکی و بین سنین ۵ تا ۱۲ سالگی اتفاق میافتد. در این مرحله، کودکان تمایلبه یادگیری خواندن و نوشتن، جمع و تفریق کردن، و انجام دادن کارها بهتنهایی دارند. معلمها در این مرحله از نقش بسیار مهمی در زندگی کودکان برخوردارند. زیرا آنها هستند که مهارتهای به خصوصی را به کودکان یاد میدهند. |
در این مرحله است که گروه همسالان کودک از اهمیت بیشتری برخوردار شده و بهیک منبعاصلی در عزتنفس کودک تبدیلمیشوند. حالا کودک احساس میکند با نشاندادن شایستگیهای به خصوصی که در جامعه ارزشمند هستند، نیاز به دریافت تایید دارد. و پس از رسیدن به موفقیت، احساس غرور را در خود توسعه میدهد.
اگر کودکان به خاطر ابتکار عملهایی که دارند مورد تشویق و حمایت قرار بگیرند، احساس سختکوشی (شایستگی) و اطمینان به تواناییهایشان به منظور رسیدن به اهداف در آنها شکلمیگیرد. این ابتکار عمل اگر مورد تشویق قرار نگیرد و توسط والدین یا معلم محدود شود، حس حقارت در کودک شروع به شکل گرفتن کرده و او نسبت به تواناییهای خود دچار شک و تردید میشود و در نتیجه نمیتواند به پتانسیلی که لیاقت آن را دارد، دست پیدا کند.
اگر کودک نتواند مهارتهای به خصوصی که احساس میکند جامعه متقاضی آنها هست را توسعه دهد (مثلا ورزشکار بودن یا غیره)، در این صورت ممکن است احساس حقارت در آنها رشد پیدا کند.
البته برخی از شکستها ضروری هستند تا کودک بتواند حس تواضع و فروتنی را در خود توسعه دهد. دوباره، ایجاد یک تعادل بین شایستگی و فروتنی ضروری است. موفقیت در این مرحله میتواند به کسب فضیلت شایستگی منجر شود.
۵. هویت در برابر سردرگمی در نقش در مراحل رشد شخصیت
در طول دوران نوجوانی، گذر کردن از دوران کودکی به بزرگسالی از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. کودکان از استقلال بیشتری برخوردار میشوند، و در قالب شغل، روابط، خانواده، مسکن و غیره، شروع به نگاهکردن به آیندهمیکنند. فرد میخواهد به یک جامعه تعلق داشته باشد و در آن جای بگیرد.
پنجمین مرحله، هویت در برابر احساس سردرگمی در نقش است. و در دوران نوجوانی و سنین بین ۱۲ تا ۱۸ سالگی رخ میدهد. در طول این مرحله، نوجوانان به دنبال درک خود و هویت فردی هستند. و این کار را از طریق جستجوی شدید در بین ارزشهای فردی، عقاید و اهداف انجاممیدهند. |
ذهن نوجوان لزوماً مانند یک ذهن یا ضربالعجل است، یک مرحلهی روانی-اجتماعی بین کودکی و بزرگسالی که بین اخلاقیاتی که توسط کودک یاد گرفته شده و اخلاقیاتی که قرار است توسط یک بزرگسال توسعه داده شود، قرار گرفته است.
مهمترین مرحلهی توسعه
این یک مرحلهی مهم از توسعه محسوب میشود. که در آن کودک باید نقشهایی را که قرار است به عنوان یک بزرگسال بر عهده بگیرد، بیاموزد. در طول این مرحله است که نوجوان، هویتش را دوباره مورد آزمایش قرار میدهد و سعیمیکند متوجهشود دقیقا چهکسی است. اریکسون پیشنهاد میدهد که دو هویت در این مرحله دخیل هستند: هویت جنسی و هویت شغلی.
طبق گفتههای بی (۱۹۹۲)، آن چه که باید در انتهای این مرحله اتفاق بیوفتد «ایجاد یک حس یکپارچگی دوباره از خود، از آن چه که یک نفر میخواهد باشد یا میخواهد انجام دهد، و درنهایت آگاهی از نقش جنسی که مناسب برای آن فرد است». در طول این مرحله، تصویر ظاهری و بدن نوجوان دچار تغییراتی میشود.
اریکسون ادعا میکند که نوجوانان ممکناست برای مدتی، با بدنشان احساس راحتی نداشتهباشند، تا زمانیکه بتوانند خود را با آن تطبیقدهند و همراه با تغییرات «رشد کنند». موفقیت در این مرحله بهکسب فضیلت وفاداری و صداقت منجر خواهد شد.
وفاداری شامل توانایی متعهد بودن به دیگران بر اساس پذیرفتن آنها است. حتی در صورتی که آنها ازتفاوتهای ایدئولوژیکی برخوردار باشند.
در طول این دوران، آنها بهجستجوی احتمالات میپردازند و شکلدادن به هویت شخصی خود را براساس نتایج بهدست آمده از اکتشافات، آغاز میکنند. شکست در ایجاد حسهویت در اجتماع «نمیدانم که میخواهم وقتی بزرگشدم چهکاره شوم» میتواند بهایجاد حس سردرگمی در نقش منجرشود. سردرگمی در نقش به این معناست که شخص در مورد خود یا جایگاهی که در جامعه دارد، اطمینانندارد.
در پاسخ به سردرگمی در نقش یا بحران هویت، نوجوان ممکناست سبکهای مختلفی از زندگی را امتحانکند (کار، تحصیل، یا فعالیتهای سیاسی). همینطور، تحتفشار قرار دادن فردی برای دستیافتن به هویت میتواند با خلق یک هویت منفی، به ایجاد سرکشی منجر شود که درنتیجه و ادامهی آن حس عدمخوشحالی و خوشبختی بهوجود خواهد آمد.
۶. حس تعلق در برابر انزوا و گوشهگیری در مراحل رشد شخصیت
حس تعلق در برابر گوشهگیری به عنوان ششمین مرحلهی نظریهی رشد روانی-اجتماعی اریکسون محسوب میشود. این مرحله در دوران جوانی و بین سنین ۱۸ تا ۴۰ سالگی رخ میدهد. در طول این دوران، تعارض اصلی روی شکلگیری و ایجاد روابط عاشقانه و صمیمی با سایر افراد متمرکز است. |
در طول این مرحله، سهیم کردن خود با دیگران را به شکل صمیمانهتری آغاز میکنیم. ما در جستجوی روابطی هستیم که ما را بهسمت تعهدات بلندمدت با فردی به غیر از اعضای خانواده، هدایتمیکند.
اتمام موفقیتآمیز این مرحله میتواند به ایجاد یک رابطهی رضایتبخش و احساس تعهد، امنیت و مراقبت در یک رابطه منجرشود.
اجتناب از احساس صمیمیت، ترس از تعهد و رابطه میتواند به انزوا، تنهایی و گاهی اوقات افسردگی بیانجامد. موفقیت در این مرحله به کسب فضیلت عشق منجر میشود.
۷. فعالیت و باروری در برابر رکورد و بیحاصلی در مراحل رشد شخصیت
فعالیت و باروری در برابر رکود و بیحاصلی به عنوان هفتمین مرحلهی نظریهی رشد روانی- اجتماعی اریک اریکسون محسوب میشود. این مرحله در طول دوران میانی بزرگسالی رخ میدهد (۴۰ تا ۶۵ سالگی). |
فعالیت، به «اثبات نقش خود» در دنیا از طریق خلق و یا پرورش دادن چیزهای مختلف اشاره میکند که به طول عمر و پایداری بیشتر در فرد منجر میشود. مردم، احساس نیاز به خلق کردن یا پرورش دادن چیزهای مختلفی را تجربه میکنند که به آنها دوام میبخشد، معمولا این احساس، داشتن دنبال کننده یا ایجاد تغییرات مثبتی را شامل میشود که میتواند به سود سایر افراد تمام شود.
ما از طریق بزرگکردن فرزندانمان، سازنده بودن در محلکار و مشارکت بیشتر در فعالیتهای اجتماعی و سازمانها، چیزی بهجامعه میبخشیم. از طریق فعال بودن، ما میتوانیم به افزایش حس تعلق داشتن به یک تصویر بزرگتر منجر شویم.
موفقیت در این مرحله به ایجاد حس مفید بودن و تحقق اهداف منجر میشود. درحالیکه شکست در این مرحله میتواند نتایجی از جمله احساس مشارکت ضعیف در دنیا را بهدنبال داشتهباشد.
بهدنبال شکست خوردن در پیدا کردن راهی برای مشارکت کردن، ما احساس راکد بودن و بیفایده بودن میکنیم. این افراد احساس میکنند که در اجتماع خود مشارکتنداشته و در کل با جامعهای که در آن زندگیمیکنند، ارتباطیندارند. موفقیت در این مرحله، به کسب فضیلت مراقبت و اهمیتدادن منجر میشود.
۸. یکپارچگی نفس (خود) در برابر ناامیدی در مراحل رشد شخصیت
یکپارچگی خود در برابر ناامیدی به عنوان هشتمین و آخرین مرحلهی نظریهی رشد روانی-اجتماعی اریک اریکسون محسوب میشود. این مرحله در سن ۶۵ سالگی آغاز شده و با مرگ به پایان میرسد. |
همین طور که ما پیرتر شده (۶۵ سال و بیشتر)، و به شهروندان درجه دوم تبدیلمیشویم، تمایل به کم کردن سرعت بهرهوری خود داشته و دوست داریم زندگی را به عنوان یک فرد بازنشسته تجربه کنیم.
در طول این دوران است که ما به موفقیتهایی که کسب کردهایم، میاندیشیم. و اگر خود را فردی ببینیم که یک زندگی موفق را هدایت کرده، حس یکپارچگی را در خود توسعهمیدهیم.
اریکسون یکپارچگی خود را به این شکل توصیف کرده است: «پذیرش تنها یک نفر و یک چرخه از زندگی بهعنوان چیزی که باید بههمان شکلی که هست، باشد» و بعد آن را به عنوان «حس انسجام و تمامیت» توصیف کرده است.
اریک اریکسون معتقد است اگر ما زندگی خود را بیحاصل میبینیم و اگر در مورد گذشتهی خود احساس گناه میکنیم، یا احساس میکنیم که به اهداف خود در زندگی دست پیدا نکردهایم و در زندگی خود احساس نارضایتی و ناامیدی میکنیم، همین مسئله اغلب به افسردگی و ناامیدی منجر خواهد شد. موفقیت در این مرحله به کسب فضیلت خردمندی میانجامد. خردمندی فرد را قادر میسازد تا با حس تمامیت، بهزندگی خود در گذشته نگاهی بیاندازد و مرگ را بدونترس، بپذیرد. |
افراد خردمند بهخاطر حالت پیوستهی یکپارچگی نفس، توصیف نمیشوند، بلکه آنها، هم یکپارچگی نفس و هم ناامیدی را تجربه کردهاند. بنابراین، مرحلهی آخر زندگی بهوسیلهی یکپارچگی و ناامیدی در کنار یکدیگر، بهعنوان حالتهای متناوبی توصیفمیشوند که باید بینشان تعادل ایجادشود.
ارزیابی حیاتی
با توسعهی بینش رشد شخصیتی در سرتاسر طولعمر، اریکسون یک دیدگاه واقعگرایانهتر در مورد رشد شخصیتی موردتوجه قرار دادهاست. براساس ایدههای اریکسون، روانشناسی، روشهایی که بهدنبال آن، چشماندازی از مراحل بعدی زندگی در اختیار ما قرار میگیرد را دوباره بهتصویر کشیده است. دوران بزرگسالی میانی و بزرگسالی نهایی، دیگر بیربط بهیکدیگر درنظر گرفته نمیشوند. به خاطر اریکسون، آنها بهعنوان دورانهای فعال و قابلتوجهی از زندگی محسوبمیشوند که در رشد شخصی از اهمیت بسیار زیادی برخوردارند.
نظریهی رشد اریکسون از اعتبار خوبی برخوردار است. بسیاری افراد متوجهشدند که میتوانند درمورد مراحل مختلف چرخهی زندگی و بهدنبال تجربیات شخصی خود، با این نظریه ارتباط برقرارکنند.
اگرچه، اریکسون در مورد دلایل این رشد بهوضوح صحبت نکردهاست. اینکه افراد باید چهتجربیاتی داشتهباشند تا بتوانند باموفقیت، تعارضهای روانی-اجتماعی مختلف را برطرف کنند و از یکمرحله بهمرحلهی بعد بروند؟ این نظریه از یک مکانیسم جهانی برای حل بحرانها برخوردار نیست.
در حقیقت، نظریهی رشد اریکسون (۱۹۶۴) به شکل یک بازبینی توصیفی از رشد احساسی و اجتماعی انسان اذعان شده است که به شکل مناسبی، به توضیح در مورد چرایی و چگونگی رخ دادن این رشد نمیپردازد. مثلا اریکسون بهوضوح توضیحنداده که چگونه نتیجهی یک مرحلهی روانی-اجتماعی میتواند روی شخصیت فرد در مرحلهی بعدی تاثیر بگذارد.
البته اریکسون روی فعالیت خود بهعنوان «ابزاری برای فکر کردن به جای تجزیه و تحلیلهای حقیقی» تمرکز کرده است. و هدفش درنهایت ارائهی چهارچوبی است که بتوان در آن، رشد را علاوه بر یک نظریهی آزمونپذیر، موردبررسی قرار داد.
یکی از نقاط قوت نظریه رشد اریکسون، توانایی آن برای ایجاد پیوند بین رشد پراهمیت روانی-اجتماعی در سرتاسر طولعمر افرادست.
همچنین، حمایتهایی از مراحل رشد شخصیت روانی- اجتماعی اریکسون صورت گرفته است (مک آدامز، ۱۹۹۹). منتقدان نظریهی او، شواهدی را ارائه دادهاند که به کمبود وجود مراحل مجزا و ناهمبسته در رشد شخصیتی اشاره میکند (مک کری و کاستا ۱۹۹۷).
نظریه اریکسون درباره کودکان
اریکسون در نظریه کلی خویش به اظهارنظر درباره رشد روانی اجتماعی کودک نیز میپردازد. او معتقد است کودک تنها زمانی مراحل رشد پیشرفتهتر را آغاز میکند که مراحل رشد قبلی را با موفقیت پشتسر گذاشته باشد. او معتقد است کودک موجود بیولوژیک صرف نمیباشد و همچنین محصول روان بهتنهایی نیز نیست. بلکه کودک در یک فضای اجتماعی تحتتاثیر باورها، انتظارات و ممنوعات رشد میکند. بنابراین اریکسون بر نقش محیط در رشد ویژگیها و استعدادهای کودک تاکید میکند و باور دارد رشد کودک در تعامل با محیط شکل میگیرد.
ممنون از اطلاعاتی که در اختیار گذاشتید
پاینده باشید
سپاس از شما