محدوده تقریبی رشد و تکیه گاه سازی
محدوده تقریبی رشد و تکیهگاهسازی
مفهوم محدوده تقریبی رشد (ZDP) توسط روانشناس اهل شوروی و بر ساختگرای اجتماعی، لو ویگوتسکی (۱۸۹۶-۱۹۳۴) بسط یافت.
محدوده تقریبی رشد به تفاوت میان آنچه یادگیرنده میتواند بدون کمک دیگران و آنچه وی میتواند با راهنمایی و تشویق یک همراه ماهر یاد بگیرد، اشاره دارد. بدین ترتیب عبارت «تقریبی/proximal» به مهارتهایی اشاره دارد که یادگیرنده به یادگرفتن و مهارت یافتن در آنها «نزدیک» است.
محدوده تقریبی رشد به صورت زیر تعریف شده است:
حد فاصل میان سطح واقعی رشد -که توسط مهارت حل مسئله بهصورت مستقل، تعیین میگردد- و سطح بالقوه رشد- که بهوسیله حل مسئله با راهنمایی بزرگسالان یا همیاری با همسالان توانمندتر تعیین میگردد (ویگوتسکی، ۱۹۷۸، ص ۸۶).
محدوده تقریبی رشد
ویگوتسکی بر این عقیده بود که وقتی یک دانشآموز در محدوده تقریبی رشد مرتبط با یک کار خاص است، فرآهم آوردن کمک و مساعدت میتواند او را به اندازه کافی در انجام آن کار «به پیش براند».
نمونهای از محدوده تقریبی رشد
ماریا به تازگی وارد دانشگاه شده و ترم اول است. وی قصد دارد یک دوره مقدماتی تنیس بگذراند. در کلاس هر هفته بر روی یادگرفتن و تمرین یک ضربه متفاوت کار میشود. هفتهها میگذرد و آنها یادمیگیرند که چگونه به درستی سرویس و با پشت راکت ضربه بزنند (ضربه بک هند).
طی هفتهای که ضربه با روی راکت را یاد میگیرد (فورهند)، مربی به این نکته اشاره میکند که ضربات ماریا ناامیدکننده هستند؛ زیرا ضربات فورهند او یا به تور برخورد میکند یا خارج از خط اصلی است. مربی آمادگی و ضربات متفاوت او را مورد آزمون قرار میدهد. به این نکته اشاره میکند که جایگیری او عالی است؛ بهسرعت آماده میشود و به درستی لگن خود را حرکت داده و با ارتفاع دقیق و به درستی به توپ ضربه میزند.
با این حال مربی اشاره مینماید که وی همچنان راکت خود را به همان حالت بک هند محکم نگه میدارد؛ به همین دلیل به او نشان میدهند که چگونه حالت دست خود را برای زدن یک ضربه مناسب فورهند عوض کند. تاکید میکند که ماریا بایستی انگشت اشاره خود را به موازات راکت نگه دارد. مربی نمونهای از یک فورهند خوب را به او نشان میدهد و به او یاری میرساند تا حالت دست خود را تغییر دهد. با کمی تمرین، ضربات فورهند ماریا به یک سلاح نیرومند تبدیل میشود!
در این مورد ماریا در محدوده تقریبی رشد برای زدن یک ضربه موفق فورهند قرار دارد. او همه ضربات و حالات دیگر را درست انجام میداد، اما فقط کمی آموزش و تکیهگاهسازی از «فردی آگاهتر» نیاز داشت تا در این مورد هم موفق شود.
وقتی به او کمک شد، توانست به هدفش برسد. حمایت صحیح و در زمان مناسب، میتواند دانشآموزان کلاس را در انجام کارهایی که برای آنها دشوارتر از آنی است که خودشان یاد بگیرند، توانمند سازد.
نظریه تکیهگاهسازی چیست؟
نظریه تقریبی رشد در لغت به مترادفی برای تکیهگاهسازی تبدیل شده است. با این حال، این نکته حائز اهمیت است که ویگوتسکی در نوشتههایش این عبارت را بهعنوان مترادف تکیهگاهسازی بهکار نمیبرد. تکیهگاهسازی توسط وود، برونر و راس (۱۹۷۶) معرفی شده است.
تکیهگاهسازی متشکل از فعالیتهایی است که توسط آموزشدهنده، یا همسالان توانمندتر انجام میگردد تا دانشآموز را طوری هدایت نماید که او را به سوی محدوده تقریبی رشد سوق دهد.
حمایت از بین میرود (یا حذف میشود)؛ چرا که دیگر لازم نیست. همانطور که طی ساختن یک سازه داربست را باز میکنند. از آن به بعد دانشآموز خود قادر خواهد بود تا مجددا کار موردنظر را انجام دهد.
وود و همکارانش (۱۹۷۶، ص ۹۰) تکیهگاهسازی را بهعنوان فرآیندی تعریف مینمایند که کودک یا یک فرد مبتدی را برای حل یک مسئله یا رسیدن به هدفی که ورای تلاشهای مستقل خود او قرار دارد، توانمند میسازد.
همانطور که اشاره مینمایند، تکیهگاهسازی مستلزم این است که بزرگسال عناصری از کار را کنترل نماید که در ابتدا ورای توانمندی آموزشگیرنده قرار دارد؛ بدین ترتیب، برای فرد این امکان را فراهم میآورند تا عناصری که ورای حیطه توانایی خود او است را تکمیل و بر آنها تمرکز نماید.
اشاره به این نکته حائز اهمیت مینماید که عبارت یادگیری همیارانه/ یادگیری اشتراکی، تکیهگاهسازی و یادگیری هدایت شده، همه در آثار نوشتاری دارای معنای مشابهی هستند.
پژوهش زیر، هم برای مفهوم تکیهگاهسازی و هم برای محدوده تقریبی رشد، پشتیبانی تجربی فراهم میآورد.
وود و میدلتون (۱۹۷۵)
روش:
یک کودک چهار ساله بایستی از یک مجموعه قطعات و گیره برای ساخت یک مدل سه بعدی که در یک شکل نشان داده شده است، استفاده کند. ساختن یک مدل به این صورت برای کودک بسیار دشوارتر از آنی است که خود بهتنهایی آن را انجام دهد.
وود و میلتون مشاهده مینمایند که چگونه مادران برای ساخت مدل سه بعدی با کودک خود تعامل میکنند. نوع حمایت به این صورت است؛
- تشویق کلی؛ بهعنوان مثال، «تلاشت را بکن.»
- دستورالعملهای مشخص؛ بهعنوان مثال، «چهار قطعه بزرگ بردار.»
- نشان دادن مستقیم؛ بهعنوان مثال، نشان دادن اینکه چگونه کودک قطعات را به هم وصل کند.
نتایج:
این پژوهش نشان داد که تنها یک استراتژی برای کمک به پیشرفت کودک، بهترین استراتژی نیست. مادرانی که استراتژی خود را بر اساس چگونگی پیشرفت کودک تغییر میدادند، بیشترین تاثیر را داشتند.
هنگامیکه کودک بهخوبی در حال انجام کار بود، این مادران در یاری رساندن خود کمتر بهصورت مشخص عمل میکردند. هنگامیکه کودک به چالش کشیده میشد، این مادران تا زمانیکه کودک مجددا در مسیر پیشرفت قرار گیرد، دستورالعملهای مشخصتری میدادند.
این پژوهش تکیهگاهسازی و مفهوم محدوده تقریبی پیشرفت ویگوتسکی را نشان میدهد.
تکیهگاهسازی (یا همیاری)، زمانی بیشترین تاثیر را دارد که حمایت انجام شده بیشترین تطابق را با نیاز یادگیرنده دارد. این امر فرد را در حالت دستیابی به موفقیت در انجام کاری قرار میدهد که پیشتر توانایی انجام آن کار بهصورت تنها را نداشته است.
وود و همکارانش (۱۹۷۶)، فرآیندهایی که موجب تکیهگاهسازی تاثیرگذار میشد را معرفی کردند:
- جلب توجه یادگیرنده و ادامه آن در انجام یک کار.
- ساده کردن کار.
- تاکید بر ابعاد خاصی که به دستیابی به راه حل کمک خواهد کرد.
- کنترل سطح ناامیدی کودک.
- نشان دادن انجام کار.
تکیهگاهسازی در مقابل یادگیری اکتشافی
فروند (۱۹۹۰) قصد داشت این مورد را بررسی کند که آیا کودک با مفهوم پیاژه از یادگیری اکتشافی یادگیری تاثیرگذارتری دارد یا با یادگیری هدایت شده توسط محدوده تقریبی رشد.
این خانم از گروهی از کودکان بین سه تا پنج سال خواست که به یک عروسک کمک کنند تا تصمیم بگیرد کدامیک از اساس منزل بایستی در اتاقهای متفاوت یک خانه عروسکی قرار گیرند. فروند ابتدا هر آنچه کودک درمورد موقعیت مکانی اساس منزل فهمیدهبود را مورد ارزیابی قرار داد (بهعنوان معیار اندازهگیری اصلی).
در قدم بعدی، هر کودک بر کار مشابهی تمرکز کرد. هم بهصورت تنها (بر اساس یادگیری اکتشافی) و هم با مادر (تکیهگاهسازی/ یادگیری هدایت شده). برای ارزیابی اینکه هر کودک چهچیزی را یادگرفته، به هرکدام یک نوع مسئله پیچیدهتر مربوط به اساس منزل داده شد.
نتیجه این پژوهش نشان داد که کودکانی که از یاری مادر بهرهمند شدهاند نسبت به کودکانی که بصورت مستقل کار میکردند، در مسائل مربوط به اساس منزل عملکرد بهتری داشتند.
کاربردهای آموزشی
ویگوتسکی به نقش آموزش در کسب تجربههایی که در محدوده تقریبی رشد آنها قرار دارد، و به موجب آن یادگیری فردی آنها را تشویق کرده و ارتقاء میدهد، باور داشت (برک و وینسلر، (۱۹۹۵).
از نقطه نظر ویگوتسکی گرایانه، مدرس/ معلم نقش واسط فعالیت یادگیری کودک را بر عهده دارد. زیرا دانش را از طریق تعامل اجتماعی به اشتراک میگذارد (دیکسون-کراوس، ۱۹۹۶، ص ۱۸).
لِو ویگوتسکی، تعامل با همسالان را بهعنوان یک راه تاثیرگذار پیشرفت مهارتها و استراتژیها مینگرد. وی چنین پیشنهاد میدهد که مدرسان/ معلمان، زمانیکه کودکان کمتر توانمند نبازمند کمک همسالان توانمندتر هستند- در قالب محدوده تقریبی رشد- از تمارین اشتراکی یادگیری استفاده میکنند.
تکیهگاهسازی، زمانیکه بزرگسال متداوما در پاسخ بهسطح عملکرد یادگیرنده، سطحی از کمک را ارائهمیدهد، ویژگی کلیدی تدریس تاثیرگذار است. تکیهگاهسازی در کلاس میتواند شامل مدلسازیکردن یککار، ایجاد سرنخ و راهنمایی یا بهکارگیری محتوا و فعالیتباشد (کوپل و بردکامپ، ۲۰۰۹).
این دستورالعملها را بهعنوان راهنمای تکیهگاهسازی در نظر گیرید (سیلور، ۲۰۱۱).
- ارزیابی دانش فعلی یادگیرنده و تجربه وی در محتوای آکادمیک.
- محتوا را به آنچه دانشآموز در حال حاضر میفهمد و یا میتواند انجام دهد، ارتباط دهید.
- کارها را به بخشهای کوچک و کارهای قابل مدیریت بههمراه فرصت بازخوردهای متناوب، تقسیم کنید.
- از سرنخهای کلامی استفاده کنید و یاری رساندن به دانشآموز را ارتقاء دهید.
نه تنها تکیهگاهسازی نتایجی فوری دربر دارد، بلکه حتی مهارتهای موردنیاز برای حل مستقل مسائل در آینده را بهفرد القاءمینماید.
کاربرد معاصر نظریات ویگوتسکی در «تدریس دوجانبه/ متقابل»، که در ارتقاء توانایی دانشآموز برای یادگرفتن از روی نوشتار مورد استفاده قرار میگیرد، است. در این روش، مدرس و دانشآموزان در یادگیری ۴ مهارت با هم همکاری میکنند:
خلاصه کردن، پرسش، شفافسازی و پیشبینی. نقش مدرس در این فرآیند طی زمان، کاهش مییابد.
همچنین نظریات ویگوتسکی اخیرا موجب توجه به یادگیری مبتنی بر همکاری شده است؛ یادگیری مبتنی بر همکاری چنین پیشنهاد میدهد که اعضای گروه بایستی سطوح متفاوتی از توانمندی را دارا باشند تا همسالانی توانمند تر بتوانند به اعضایی که در محدوده تقریبی رشد عمل میکنند، کمک کنند.