لئون فستینگر
زندگینامهی لئون فستینگر
لئون فستینگر در بروکلین نیویورک و در یک خانوادهی مهاجر روسی متولد شد. او در سال ۱۹۳۹ از کالج شهر نیویورک فارغ التحصیل گردید و سپس در دانشگاه آیووا و تحت سرپرستی کورت لوین مشغول به تحصیل شد و مدرک دکترای خود را در رشته روانشناسی کودک در سال ۱۹۴۲ دریافت نمود. در طول جلسهای که برای لئون فستینگر بهجهت انتصاب به عنوان استاد دانشگاه مینیسوتا ترتیب داده بودند، لئون فستینگر مطالعهی معروف خود در اوک پارک را مطرح نمود که در آن یک فرقه که پایان دنیا را پیشبینی کرده بودند، مورد مطالعه قرار گرفته بودند. او در سال ۱۹۵۵ به دانشگاه استنفورد نقل مکان کرد و کار خود را در زمینهی روانشناسی اجتماعی ادامه داد، اما در سال ۱۹۶۰، به شاخهی علوم و تحقیقات ادراکی تغییر گرایش داد. بعدها در یک مدرسهی تازه تاسیس برای تحقیقات اجتماعی در نیویورک، به تاریخ و باستانشناسی روی آورد.
لئون فستینگر به دلیل ابتلا به سرطان کبد در سن ۶۹ سالگی درگذشت.
لئون فستینگر : ناهماهنگی (ناسازگاری) شناختی
ناهماهنگی شناختی به موقعیتی اطلاق میشود که فرد با نگرشها، عقاید و رفتارهای متضادی در خود مواجه می شود. این امر باعث احساس ناراحتی میشود که در نهایت به منظور کاهش ناراحتی و بازگرداندن تعادل و یا مواردی از این دست، تغییری در یکی از نگرشها، باورها یا رفتارها شکل میگیرد.
به عنوان مثال، وقتی افراد سیگار میکشند (رفتار) و در عین حال میدانند که سیگار کشیدن باعث سرطان (شناخت) میشود، آنها در حالت ناهماهنگی شناختی قرار دارند.
ناهماهنگی شناختی ابتدا توسط لئون فستینگر مورد بررسی قرار گرفت. بررسی این موضوع از یک مطالعه مشاهداتی در خصوص یک فرقه منشأ گرفته بود که اعتقاد داشتند زمین توسط یک سیل نابود میگردد و لئون فستینگر میخواست بداند که وقتی سیلی رخ ندهد، چه اتفاقی برای اعضا – به ویژه برای آنهایی که به دلیل پایبندی به این فرقه از خانه و کاشانه و شغل و کار خود دست کشیده بودند- رخ خوهد داد.
حال آنکه اعضای حاشیهای و غیراصلی بیشتر تمایل داشتند که خودشان را فریب داده و در برابر تفسیر مجدد و احتمالی اعضای متعهد برای نشان دادن اینکه آنها همواره در راه درست بودهاند (زمین به دلیل وفاداری اعضای فرقه نابود نشد) جز پذیرش کاری انجام ندهند.
چگونه نگرش تغییر مییابد
نظریه ناهماهنگی شناختی لئون فستینگر (۱۹۵۷) نشان میدهد که ما یک انگیزهی داخلی داریم که همه نگرشها و رفتارهایمان را در هماهنگی و اجتناب از ناسازگاری (یا ناهماهنگی) نگه میدارد. این به عنوان اصل هماهنگی شناختی شناخته شده است. وقتی یک تناقض بین نگرشها یا رفتارها (ناهماهنگی) وجود دارد، برای از بین بردن ناهماهنگی چیزی باید تغییر کند.
سه روش برای کاهش ناهماهنگی
ناهماهنگی را میتوان با توجه به یکی از سه روش زیر کاهش داد:
یک یا چند نگرش، رفتار، باورها و غیره را تغییر دهید تا در نتیجه بین دو عنصر، یک هماهنگی را ایجاد کنید.
هنگامی که یکی از عناصر ناهماهنگی یک رفتار میباشد، فرد میتواند رفتار را تغییر داده و یا آن را حذف کند. با این حال، این حالت کاهش ناگهانی، مشکلاتی را برای افراد به وجود میآورد، همانطوری که تغییر واکنشهای رفتاری نهادینه شده (برای مثال ترک سیگار) اغلب برای افراد دشوار است.
به دست آوردن اطلاعات جدیدی که باورهای مربوط به ناهماهنگی را قویتر کند.
به عنوان مثال؛ اگر فردی سیگار میکشد، تفکر کردن در خصوص اینکه سیگار کشیدن موجب سرطان ریه می شود باعث ایجاد ناهماهنگی در او خواهد شد. اما، اطلاعات جدیدی نظیر «تحقیقات ثابت نکرده است که سیگار کشیدن باعث سرطان ریه میشود» ممکن است ناهماهنگی را کاهش دهد.
اهمیت شناختها (یعنی باورها، نگرشها) را کاهش دهید.
فرد میتواند خودش را متقاعد کند که «زندگی کردن برای امروز» بهتر از «نگاه داشتن آن برای فردا» است. به عبارت دیگر، او ممکن است به خودش بگوید که یک زندگی کوتاه اما پر از سیگار و لذتهای نفسانی، بهتر از یک زندگی طولانی اما بیبهره از چنین لذتهایی میباشد. به این ترتیب، او اهمیت تشخیص ناهماهنگی (سیگار کشیدن برای سلامت افراد بد است) را کاهش میدهد.
توجه داشته باشید که نظریه ناهماهنگی شناختی لئون فستینگر اینگونه بیان نمیدارد که این شیوهی کاهش ناگهانی، تنها در مورد افرادی که در حالت ناهماهنگی شناختی قرار داشته و اقدامات لازم برای کاهش میزان ناهماهنگی خود را انجام میدهند، عملا کاربرد خواهد داشت.
تئوری ناهماهنگی شناختی در تعدادی از شرایط بهطور گستردهای مورد بررسی قرار گرفته است تا جزئیات مربوط به ایدهی اولیه را توسعه داده و عوامل مختلفی را که ممکن است در تغییر نگرش مهم باشند را شناسایی کند.
این تحقیق را میتوان به سه حوزهی اصلی تقسیم کرد:
۱. رفتار انطباق اجباری
۲. تصمیمسازی
۳. و تلاش
ما در اینجا به یافتههای اصلی در خصوص هر حوزه نگاهی میاندازیم:
۱. رفتار انطباق اجباری
هنگامی که کسی مجبور به انجام (به طور عمومی) چیزی میشود که (به طور شخصی) واقعا نمیخواهد آن را انجام دهد، ناهماهنگی بین شناخت آنها (من نمیخواستم این کار را انجام دهم) و رفتار آنها (کاری که من آن را انجام دادم) ایجاد شده است.
انطباق اجباری زمانی اتفاق میافتد که فرد اقداماتی را انجام میدهد که با اعتقاداتش سازگار نیست. رفتار نمیتواند تغییر کند، زیرا در گذشته نیز بوده است، بنابراین ناهماهنگی باید با بازنگری مجدد نگرش آنها، در خصوص آنچه که قبلا انجام داده بودند کاهش یابد. این پیش بینی به صورت تجربی آزمایش شده است:
در یک آزمون جالب، فستینگر و کارلاسمیت(۱۹۵۹) از شرکت کنندگان خواستند تا یک سری از کارهای خسته کننده (مانند پیچ کردن تعدادی پیچ بر روی یک تخته به مدت یک ساعت) را انجام دهند. همانطور که میتوانید تصور کنید، نگرش شرکت کنندگان نسبت به این کار بسیار منفی بود.
هدف
لئون فستینگر و کارلاسمیت (۱۹۵۹) به وجود آمدن ناهماهنگی شناختی را از طریق رفتار انطباق اجباری، در صورتیکه افراد یک کار خسته کننده را انجام دهند مورد بررسی قرار دادند.
روش
در آزمونی آزمایشگاهی، آنها از ۷۱ دانشجوی مرد به منظور انجام یک سری کارهای خسته کننده (مانند پیچ کردن تعدادی پیچ بر روی یک تخته به مدت یک ساعت) استفاده کردند. سپس آنها اعلام داشتند که مبلغ ۱ یا ۲۰ دلار به کسی خواهند داد که به شرکتکنندهای (یک همدست که از قبل هماهنگ شده بود) که در اتاق انتظار نشسته است بگوید انجام این کارها واقعا جالب میباشد. تقریبا تمام شرکتکنندگان قبول کردند تا به اتاق انتظار رفته و شخص موردنظر را متقاعد سازند که این آزمایش خسته کننده، سرگرم کننده خواهد بود.
نتایج
وقتی از شرکتکنندگان خواسته شد تا که این آزمایش را ارزیابی کنند، شرکت کنندگانی که فقط ۱ دلار دریافت کرده بودند، این کار خستهکننده را سرگرم کننده و لذتبخشتر از شرکت کنندگانی که ۲۰ دلار برای دروغ گفتن دریافت کرده بودند میدانستند.
نتیجه
پرداخت تنها ۱ دلار انگیزه کافی برای دروغ گفتن نیست و بنابراین کسانی که ۱ دلار دریافت نمودند، ناهماهنگی را تجربه کردند. آنها تنها میتوانستند با رسیدن به این باور که وظایف و یا کارها واقعا جالب و لذتبخش بودند، بر این ناهماهنگی غلبه کنند. در حالیکه پرداخت ۲۰ دلار دلیلی (منطقی) برای پیچاندن پیچها به وجود میآورد و بنابراین هیچ ناهماهنگی وجود ندارد.
۲. تصمیمسازی
زندگی با تصمیمات پر شده است و تصمیمات (به عنوان یک قاعده کلی) موجب ناهماهنگی میشود. به عنوان مثال، فرض کنید شما مجبور بودید تصمیم بگیرید که آیا شغلی را در یکی از مناطق کاملا زیبا از کشور بپذیرید، یا برای نزدیک بودن به دوستان و خانواده از این شغل دست بکشید. در هر صورت، شما ناهماهنگی را تجربه خواهید کرد. اگر شما شغل را بپذیرید، دلتنگ عزیزانتان خواهید شد و اگر از آن شغل دست بکشید، شما حسرت رودخانهها، کوهها و درههای زیبا را در دل خود خواهید داشت.
هر دو گزینه دارای نقاط خوب و بدی هستند. مسأله این است که اتخاذ یک تصمیم فرصتی را از بین میبرد. بنابراین شما میتوانید از مزایای گزینهی جایگزین استفاده کنید. با این حال شما باید معایب گزینهی انتخاب شده را نیز قبول کنید.
افراد راههای مختلفی برای کاهش ناهماهنگی دارند که با یک تصمیم گیری برانگیخته میشود. یکی از مواردی که آنها میتوانند انجام دهند تغییر رفتار است. همانطور که قبلا نیز اشاره شد، انجام این کار اغلب بسیار دشوار است، بنابراین مردم در اکثر موارد انواع مختلفی از مانورهای ذهنی را بهکار میگیرند. یک روش معمول برای کاهش ناهماهنگی، افزایش جذابیت برای گزینهی انتخاب شده و کاهش جذابیت برای گزینهای است که رد شده است. این امر با عنوان «گسترش جدایی گزینهها» نامیده میشود.
برم (۱۹۵۶) اولین کسی بود که رابطهی بین ناهماهنگی و تصمیمگیری را مورد بررسی قرار داد.
روش
شرکتکنندگان زن در این آزمون مطلع شدند که قرار است در یک مطالعه و بررسی که از سوی چندین تولید کننده تامین مالی می شود کمک کنند. به شرکتکنندگان نیز گفته شد که بهمنظور جبران زمان و تلاش آنها، در پایان آزمون یکی از محصولات را دریافت میکنند.
پس از آن، زنان هشت محصول خانگی را که قیمتی بین ۱۵ تا ۳۰ دلار داشتند، مورد ارزیابی قرار دادند. محصولات شامل قهوهساز اتوماتیک، یک گریل ساندویچ الکتریکی، توستر اتوماتیک و رادیوی قابل حمل بود.
شرکتکنندگان در گروه مقایسهای، به سادگی یکی از محصولات را معین کردند. به دلیل اینکه شرکت کنندگان تصمیمی نگرفته بودند، بنابراین هیچ ناهماهنگی برای کاهش دادن در آنها وجود نداشت.
شرکتکنندگانی که در گروه ناهماهنگی کم قرار داشتند، انتخاب آنها بین یک محصول دلخواه و یک محصول دیگر بود. که با توجه به مقیاس ۸ امتیازی، سه امتیاز از محصول مورد نظر پایینتر بود.
شرکتکنندگانی که در وضعیت ناهماهنگی بالا قرار داشتند، انتخاب آنها بین یک محصول بسیار دلخواه و یک محصول دیگر بود که با توجه به مقیاس ۸ امتیازی، یک امتیاز از محصول موردنظر پایینتر بود.
پس از خواندن گزارشها در مورد محصولات مختلف، افراد دوباره محصولات را ارزیابی کردند.
یافتهها
شرکتکنندگان در شرایط ناهماهنگی بالا، گزینههای جایگزین را بهمیزان قابلتوجهی، بیش از شرکتکنندگان در دو شرایط دیگر گسترش دادند. بهعبارت دیگر، احتمال افزایش جذابیت گزینهی انتخابشده و کاهش جذابیت گزینهی جایگزین در آنها بسیاربیشتر از دوگروه دیگر شرکتکنندگان است.
۳. تلاش
بهنظر میرسد که ما بیشترین اهمیت را در خصوص آن دسته از اهداف یا مواردی ارزشگذاری میکنیم که تلاش زیادی برای دستیابی به آنها انجام دادهایم. با این حساب، این موضوع که اگر ما تلاش زیادی برای رسیدن به چیزی انجام دهیم و سپس در پایان آن را منفی ارزیابی کنیم، احتمالا دلیلی برای به وجود آمدن ناهماهنگی محسوب میشود.
البته ما میتوانیم سالها تلاش برای به دست آوردن چیزی تلاش کنیم که در نهایت معلوم شود چیز بیارزشی بوده است و پس از آن بهمنظور جلوگیری از به وجود آمدن ناهماهنگی، سعی کنیم تا خودمان را متقاعد کنیم که ما سالها تلاش نکردیم یا این که تلاش واقعا لذت بخش بود و یا اینکه ما واقعا تلاش زیادی صرف کار موردنظر نکردیم.
در حقیقت، بهنظر میرسد که ما خود را متقاعد میکنیم که آنچیزی که ما به دست آوردهایم ارزشمند است. و این همان کاری است که بیشتر ما آن را انجام میدهیم. یعنی ارزیابی بالای دستاوردهایی که برای ما عزیز و پربها هستند، خواه آنکه دیگران آنرا ارزشمند بدانند یا ندانند. این روش کاهش ناهماهنگی به عنوان «توجیه تلاش» شناخته شده است.
اگر تلاشمان را برای کاری که خودمان انتخابکردهایم مبذولداریم و درنهایت کار بهشکلی بد به پیشرود، ناهماهنگی را تجربهمیکنیم. برای کاهش این ناهماهنگی، انگیزهای در ما شکل میگیرد که در نتیجهی آن ما تلاش میکنیم تا اینچنین فکر کنیم که این کار به خوبی انجام شده است.
یک آزمایش کلاسیک ناهماهنگی توسط آرونسون و میلز (۱۹۵۹)، ایدهی اولیهی این موضوع را نشان میدهد.
هدف: بررسی رابطهی بین ناهماهنگی و تلاش
روش
دانشجویان زن داوطلب شدند تا در یک بررسی در مورد روانشناسی سکس شرکت کنند. در شرایط «شرم میانه»، شرکتکنندگان لیستی از کلمات مرتبط با سکس، از قبیل «باکره» و «فاحشه» را با صدای بلند در برابر مردی آزمونگر میخواندند. درشرایط «شرم شدید»، آنها میبایست کلمات مستهجن و تعداد زیادی از عبارات سکسی بسیار صریح را با صدای بلند میخواندند.
در شرایط کنترلی، آنها مستقیما به سراغ بررسی اصلی رفتند. در تمام این شرایط، آنها یک بحث بسیار خسته کننده را در خصوص سکس در حیوانات شنیدند. از آنها خواستهشد تا میزان جالببودن این بحث و همچنین میزان جالببودن افراد درگیر در آنرا مورد ارزیابی قرار دهند.
نتایج
شرکت کنندگان در شرایط خجالت شدید، مثبتترین امتیاز را دادند.
نتیجه
اگر تجربهی یک داوطلب در خصوص کاری که هزینهی زیادی را صرف آن کرده است منجر به نتیجهای بد شود، ناهماهنگی به وجود آمده با تعریف مجدد تجربه به عنوان یک تجربهی جالب کاهش مییابد. این امر تلاش انجام شده را توجیه میکند.
ارزیابی انتقادی از نظریهی لئون فستینگر
تحقیقات زیادی در زمینه ناهماهنگی شناختی صورت گرفتهاست و برخی یافتههای جالب و گاه غیرمنتظرهای را ارائه دادهاست. این یک تئوری با برنامههای بسیار گسترده است که نشانمیدهد ما برای سازگاری بین نگرشها و رفتارها تلاش میکنیم. و ممکن است از روشهای بسیار منطقی برای دستیابی به آنها استفاده نکنیم. این امر مزیت را دارد تا با استفاده از روشهای علمی (مثلاً آزمونها) امتحانپذیر باشد.
با این حال، از نقطهنظر علمی یک مشکل وجود دارد. زیرا ما نمیتوانیم ناهماهنگیهای شناختی را بهصورت فیزیکی مشاهده کنیم و بنابراین ما نمیتوانیم آن را بهشکل عینی بسنجیم. (رجوع کنید به: رفتارگرایی). در نتیجه، اصطلاح ناهماهنگی شناختی، تا حدودی ذهنی است.
همچنین برخی از ابهامات (بهعبارت دیگر مواردی نامعلوم) در مورد اصطلاح «ناهماهنگی» وجود دارد. آیا این یک ادراک است (همانگونهکه شناخت آن را نشانمیدهد)، یا یک احساس است یا یک احساس درباره ادراک میباشد؟ بازنگری آرونسون در خصوص ایدهی ناهماهنگی بهعنوان تناقض بین خودپندارهی یک شخص و شناخت رفتار آنها باعث میشود که این احتمال شکل بگیرد که ناهماهنگی چیزی بیش از گناه نیست.
در این نظریه پیشبینی میشود که تفاوتهای فردی نیز وجود دارد. افراد بسیار مضطرب احتمال بیشتری برای انجام این کار دارند. بهنظر میرسد بسیاری از افراد قادر بهمقابله با ناهماهنگیهای عمدهای هستند و تنشهایی که تئوری آنها را پیشبینیمیکند را تجربهنمیکنند.
در نهایت، بسیاری از مطالعاتی که از تئوری ناهماهنگی شناختی پشتیبانی میکنند، اعتبار اکولوژیکی پایینی دارند. مثلاً چرخاندن پیچها (عنوان آزمایش فستینگر) یک کار تصنعی است که در زندگی روزمره اتفاق نمیافتد. همچنین در اکثر آزمونها از دانشجویان بهعنوان شرکتکننده استفاده شده است که این امر شائبهی نمونهی جهتدار را افزایش میدهد.
آیا ما میتوانیم نتایج حاصل از چنین تجربیاتی را تعمیم دهیم؟