درمان روان پویشی کوتاه مدت
مقدمه:
طولانی بودن درمان به روش روانکاوی کلاسیک و فشار ادارههای بیمه و برخی سازمانهای حمایتی، محرکی بود تا پژوهشهای بیشتری برای اثربخشی روشهای درمانی کوتاه مدت انجام پذیرد. روان پویشی کوتاه مدت و فشرده (ISTDP) روشی درمانی است که با تلاش و تحقیقات حبیب دوانلو طبق برخی اصول روانکاوی ایجاد شده است.
در پژوهش نظری حاضر، این روش درمانی مورد بررسی قرار گرفته تا علت کوتاه شدن درمانهایی که دورۀ طولانی مدتی دارند، همچنین ناتوانیهای روش دوانلو در درمان بیماران، در کنار مقایسه با سایر درمانها بررسی شود. آنچه از مطالعۀ پژوهشهای تجربی به دست آمده نشان میدهد این روش درمانی کوتاه مدت دارای نقاط ضعف و نقاط قوتی است که باید درمانگر بنابر نوع اختلال بیماران، روش درمانی مناسب را انتخاب نماید. باید در نظر داشت کوتاه شدن درمان و کاهش هزینۀ درمانی عاملی است که نمیتوان به سادگی از آن گذشت.
آنچه از نتیجۀ مطالعۀ مقالات و نقدها و متاآنالیزها بهدست میآید این است که روش دوانلو دارای نقاط قوت در درمان برخی اختلالات مانند اختلالات خلقی و اختلال شخصیت است. همچنین نقاط کوری مانند درمان اعتیاد دارد که با توجه به کمبود منابع مطالعه، توانایی روش دوانلو در درمان اعتیاد مشخص نیست.
بررسی درمان روان پویشی کوتاه مدت دوانلو
بروئر در سال ۱۸۸۹ با یک مورد کلاسیک هیستری در خصوص شخصیت «آنا او[۱] » مواجه شد. و در درمان این فرد از روش هیپنوتیزم استفاده میکرد. بعد از تلاشهای بروئر، فروید نقش مهم ناهوشیار را تشخیص داد. و تلاشهای پیشینیان را با اندکی تغییرات و نوآوری در تداعی آزاد ادامه داد. اما متوجه شد تجربههای گذشته دردناک زندگی مراجعان عاملی است که آنها در فرایند تداعی آزاد، خاطراتشان را بیاننکنند. در نتیجه فروید این حالت درونی مراجعان را مقاومت یا دفاع نامید (دلاسلوا[۲]، ۱۹۹۶/۱۳۸۹). شولتز[۳] و شولتز (۱۳۸۹/۲۰۰۵) توضیح دادند که اضطراب جزء اصلی نظریۀ فروید است. وقتی اضطراب برای انسان رخمیدهد، فرد تلاش میکند اضطراب را از خود دور کند. در نتیجه مکانیسمهای دفاعی شروع به فعالیت میکنند تا اثر اضطراب در بدن و روان کاهش یابند.
دوانلو (۱۳۸۹/c1980) توضیح میدهد که درمانهای فروید ابتدا دورۀ کوتاهی داشتند. اما فروید متوجه شد که درمانها میتوانند تا مدت زیادی ادامه پیدا کنند. زیرا اگر هدف به صورتی ایدهآل فقط حل مشکلات و کسب بینش بیمار نباشد بلکه کسب «هنجار روانی مطلق» در نظر گرفته شود، درمان میتواند بیانتها ادامه داشته باشد. صنعتی در مقدمۀ کتاب دوانلو (۱۳۸۹/c1980) بیان میکند که از دهۀ ۱۹۸۰ به بعد جنبشها برای مقابله با روانکاوی شروع شد و از حدود ۱۹۹۳ شرایط اجتماعی وارد مرحلۀ تازهای شد که سازمانها، پژوهشها، خبرهای ژورنال و سمینارها به سوی محدود کردن روان تحلیلی پیش بروند. او ذکر میکند روش درمانی دوانلو یکی از روشهای کوتاه مدت پویشی است که شاید بتوان گفت میراثی از فروید برای درمان اختلالات روانی است.
دوانلو (۱۳۸۹/c1980) میگوید پیشگامان روان پویشی کوتاه مدت تلاش میکردند تا بتوانند نظام مشخصی از روش درمان روانکاوی را ارائه دهند که در کوتاه مدت بتوان آن را برای بیماران اجرا نمود. او ذکر میکند در ۱۹۷۳، مان[۴] و ۱۹۷۹، سیفنئوس[۵] در آمریکا، ۱۹۷۶ دیوید مالان[۶] در انگلیس و خود او در سال ۱۹۸۰ در کانادا، تلاشهای خود را آغاز کردند. تون[۷]، عباس و هاردی[۸] (۲۰۱۱) در این خصوص توضیح میدهند که هر چهار نفر از این محققان، ویژگی مشترکی در روش درمان پویشی کوتاه مدت (STPP)[9] خود داشتند که شامل: کوتاه کردن تعداد جلسات درمان، معیار انتخاب برای تشخیص قابلیت درمان برای بیماران، حفظ تمرکز درمان در نقاط مشخص مانند مقابله با دفاع یا انتقال، دخالت فعال درمانگر و استفاده از فرایند انتقال[۱۰] در درمان است.
تون، عباس و هاردی (۲۰۱۱) بیان کردند که در روش درمانی چهار پژوهشگر روان پویشی کوتاه مدت از «مثلث شخص[۱۱] » و «مثلث تعارض[۱۲] » به عنوان الگوی درمان استفاده میشده است. پیتروسکی[۱۳] (۲۰۱۱) در سابقۀ فعالیت محققین نقل میکند: «مان» با تمرکز بر تعداد جلسات کمتر از ۱۲ جلسه و اطلاع آن به بیمار به عنوان ابزاری جهت موفقیت درمان استفاده میکرد؛ «سیفنئوس» عقیده داشت بیماران باید حد بالایی از اضطراب برای شروع درمان داشته باشند. همچنین «مالان» و «سیفنئوس» عقیدۀ زیادی به فعال بودن درمانگر، پرانگیزه بودنِ بیمار و استفاده از تفسیر با تاکید کمتر به عنوان نیروی درمانی داشتند.
بنابر نظر پیتروسکی (۲۰۱۱) داشتن معیارهایی که هر کس یک قسمت آن را بیشتر به کار میبرد سبب شده بود که هر یک از درمانگران که نام آنها برده شده است، مکتب ویژۀ خود را داشته باشند و درمانگران تنها ۲ تا ۱۰% از بیماران را برای درمان انتخاب میکردند. اما از این میان دوانلو کسی بود که توانست با گردآوری فنون و ساختار منظم در روش درمان گسترۀ زیادی از بیماران را تحت پوشش درمانی قرار دهد (بیبر[۱۴]،۱۹۹۹).
بری[۱۵] (۱۹۹۹) میگوید: بیش از ۱۰ مورد روشهای گوناگون در روان پویشی کوتاه مدت به وجود آمده تا بتوانند تعارضات بیماران را در کوتاه مدت شناسایی کنند. حبیب دوانلو از متخصصانی بود که در واکنشهای دفاعی بیماران مداخله کرد و روش درمانی ابداع شده را به بیان تون، عباس و هاردی (۲۰۱۱) روان پویشی کوتاه مدت (STDP[16]) نامید، اما در نسخۀ بعدی از روش درمانی خود آن را بهبود بخشیده و برای این تمایز روش درمانی را (ISTDP[17]) نامگذاری کرد (دلاسلوا، ۱۳۸۹/۱۹۹۶).
پیتروسکی (۲۰۱۱) عقیده دارد شیوۀ دوانلو یک روش درمانی استاندارد شده است که هدفش حذف مقاومت و گشوده شدن ناهوشیار برای شناسایی هستۀ تعارضات است. تفاوت روش درمان دوانلو با روانکاوی کلاسیک به نقل از قربانی (۱۳۸۹) در چند مسئله است، ابتدا آنکه درمانگر از همان جلسۀ اول با دفاعها مقابله میکند، درمانگر در روند درمان دخالت فعالانه دارد، درمانگر اضطراب بیمار را شدت میدهد، کانون درمان را روی انتقال میداند که پیشنیاز آن «پیمانِ درمانی ناهوشیارِ[۱۸] » بیمار است، انتقال چه مثبت چه منفی باید خنثی شود تا احساسی نسبت به درمانگر باقی نماند و خنثی شدن انتقال با تجربۀ احساسی بیمار در جلسۀ درمان نسبت به نزدیکترین افراد زندگیاش اتفاق میافتد. همچنین دوانلو علاوه بر توجه بر دفاعهای رسمی[۱۹] بیماران، به دفاعهای تاکتیکی[۲۰] مثل خنده، گریه، تبسم و جدل توجه زیادی میکرد، زیرا این دفاعها مانع از صمیمت با درمانگر میشدند.
در یک جمعبندی که آردیتو[۲۱] و رابلینو[۲۲] (۲۰۱۱) از تاریخچۀ پیمان درمانی داشتهاند، نقل میکنند که تعریف فروید از انتقال در خصوص ایجاد دوستی و دلبستگیهای عاطفی به درمانگر است و نقطهنظر او فرافکنی در انتقال نبوده است، اما در دهۀ ۵۰ میلادی توسط شخصی به نام زتزل[۲۳] مفهوم جدید پیمان درمانی که خارج از روند انتقال بود به عنوان اتحادی بین بیمار و درمانگر به وجود آمد. دوانلو در روش درمانی خود از پیمانِ درمانی برای شکستن مقاومتها استفاده میکند (دوانلو،۲۰۰۱). گتویک[۲۴] ، ورکمیستر[۲۵] و واگنر[۲۶] (۲۰۰۱) راجع به پیمانِ درمانی توضیح میدهند بیماران با تفکر بهبود یافتن وارد جلسه درمان میشوند و درمانگر بسیار تاکید میکند که اگر بیمار در بروز احساسات و هیجانات خویش همکاری نکند، درمان موفق نمیشود.
در نتیجه به تشویق درمانگر و حمایت او، به صورت ناهوشیار بیمار علاقهمند به همکاری بیشتر شده و «پیمانِ درمانی ناهوشیار[۲۷] » بین او و درمانگر شکل میگیرد که این نقطۀ مقابل «پیمان درمانی هوشیار» است که خود بیمار داوطلبانه برای درمان به درمانگر مراجعه کرده است. گتویک، استراتاگ[۲۸] و ویس[۲۹] (۲۰۰۱) شرح میدهند که درمانگر دو نیروی «پیمانِ درمانی ناهوشیار» و «دفاعهای» بیمار را به جنگ بر علیه هم وا میدارد که حاصل آن اضطراب بیشتر در کنار چالش و هدایت درمانگر، رخنه به ناهوشیار است. از این جهت پیمانِ درمانی و دفاعها همزمان خواهند بود و اهمیت آنها در روش دوانلو مشخص میشود.
قربانی (۱۳۸۹) بیان میکند در شیوۀ درمان دوانلو مانند روانکاوی کلاسیک بیمار باید به شیوههای دفاع خود در برابر بیان احساسات و همچنین اضطرابهایی که این دفاعها را برانگیخته میکنند بینش پیدا کند. دلاسلوا (۱۳۸۹/۱۹۹۶) توضیح میدهد نشانۀ وجود اضطراب در سه بستر مشخص میگردد؛ ۱) عضلات مخطط (گرفتگی بازو، گردن، تیک صورت)، ۲) عضلات صاف (دستگاه هاضمه، تنفس، سردرد) و ۳) آشوب شناختی (پراکندگی افکار، اختلالات نوروزی، توهم). هنگامی که احساس بیمار شناختی، فیزیولوژیکی و حرکتی بروز نماید و مراحل دیگر درمان اجرا شود، دفاعها ضعیف شده و از بین میروند که با از بین رفتن دفاع حتی در جلسۀ اول آزمایشی، ناهوشیار بیمار گشوده میشود و علت تعارضات آشکار میشود (دلاسلوا، ۱۳۸۹/۱۹۹۶).
نوروزی، عابدین، عاطف وحید و قربانی (۱۳۸۷) توضیح میدهند: هنگامی که درمانگر در جلسۀ درمانی با مقاومتهای بیمار مقابله میکند، نوعی از دفاع آشکار میگردد که به آن انتقال میگویند. در واقع انتقال گونهای از مکانیسم دفاعی به نام جابجایی[۳۰] است که بیمار آن را به کار میبرد تا احساسات ناخوشایند خود را به درمانگر انتقال دهد. دوانلو در روش درمانی خود از انتقال استفاده میکند، اما مفهوم و دلیلی که او به کار میگیرد با مفهومی که فروید در نظر داشت متفاوت است (تون، هاردی، مک کلو[۳۱]، استراید[۳۲]، ۲۰۱۲)، به این شکل که فروید انتقال را تفسیر میکرد (آردیتو و رابلینو ۲۰۱۱)، در صورتی که دوانلو بنابر آنچه که نوروزی (۱۳۸۷) گفته است از انتقال به عنوان یک مکانیسم دفاعی والاتر استفاده میکند که تعارضات و مشکلات بیمار تخلیه و به سوی درمانگر باشند، اما درمانگر این انتقال را به وسیلۀ ارتباط با نزدیکترین افراد زندگی بیمار خنثی میکند.
در انتهای هر جلسۀ درمان شرحی از روند درمان که شامل انواع دفاعهای به کار رفته توسط بیمار و ارتباط با گذشته و حال است برای بیمار توضیح داده میشود که این با تفسیر متفاوت است و طبق تجربۀ دوانلو، بینشی که بیمار با دانستن مراحل درمان خود بهدست میآورد به او در فرایند بهبود کمک میکند (دوانلو، ۲۰۰۱).
مناسب است بیان شود که حبیب دوانلو به سه نکته اشاره میکند: ۱) روان پویشی کوتاه مدت به هیچوجه جایگزین روانکاوی نخواهد بود و هیچ شواهد علمی برای این جایگزینی وجود ندارد و در برخی درمانها اثربخشی کمتر یا برابر خواهد داشت. ۲) نتایج دقیقی بهدست نیامده که نشان بدهد درمان طولانیتر، عمیقتر و ماندگارتر نیز هست و این عقیده که عمق درمان بر طول درمان اثر میگذارد، شواهد علمی ندارد. ۳) این موضوع که روانکاوی یا درمان طولانی مدت توانسته تغییرات و بهبود شخصیتی عمیق ایجاد کند، در تحقیق سازمان یافتهای گزارش نشده است. (دوانلو، ۱۳۸۹/c1980)
نوین بودن درمان روان پویشی کوتاه مدت نسبت به روانکاوی کلاسیک عاملی بود که نویسندۀ این مقاله برای بررسی این سبک درمانی تلاش نماید. شیوۀ درمانی فروید در روانکاوی کلاسیک با صرف زمان زیاد همراه است، زیرا تغییرات بنیادی در شخصیت و تغییر در الگوهای مقابله و دفاع در برابر بیان احساسات و تکانهها[۳۳] چیزی نیست که در کوتاه مدت امکانپذیر باشد (قربانی، ۱۳۸۹). پس چگونه میشود روان پویشی در کوتاه مدت و در زمان کم به نتیجه برسد؟ شاید این روش با ارائۀ یک ایده به وجود آمده باشد و در عمل آنطور که به وجود آورندۀ آن فکر میکند، موثر نباشد. انگیزۀ اصلی از تهیۀ این مقاله آن است که پژوهشهای پیشین مطالعه و نتیجۀ آزمایشهای تخصصی آنها استخراج شود.
باید دید آیا این روش درمانی کوتاه مدت، در اثربخشی درمان برای بیماران همچنین نسبت به سایر درمانها مزیتی دارد؟ همچنین روان پویشی کوتاه مدت به روش درمانی دوانلو برای چه نوع از اختلالهایی مناسب و برای کدام اختلالها نامناسب یا مضر است. خلاصهای از نتایج تحقیقات انجام شدۀ دورانی که این روش درمانی شروع شد، تا تحقیقات جدید در دهۀ کنونی بررسی و گزارش خواهند شد.
توانمندیهای درمان دوانلو
شروع درمان به روش دوانلو همراه با درمان آزمایشی خواهد بود. در نتیجه، درمانگر ارزیابی میکند آیا آن بیمار برای درمان با روان پویشی کوتاه مدت مناسب خواهد بود یا خیر (دلاسلوا، ۱۳۸۹/۱۹۹۶). پیتروسکی (۲۰۱۱) میگوید گسترۀ زیادی از اختلالات روانی با طیفهای شدید یا ضعیف به روش دوانلو قابلیت درمان دارند. او بیان میکند اختلالهای روانی خفیف، فوبی، افسردگی و اختلالهای شخصیت عمیق در این روش قابلیت درمان دارند. در مبحث توانمندیهای درمان دوانلو به ذکر سه اختلال پرداخته شده است. زیرا پس از جستجو در میان پژوهشها، در خصوص اختلالات خلقی، اختلال شخصیت و اختلال شبه جسمی پژوهشها و بررسیهای بیشتر انجام شده بود. باید خاطر نشان کرد عدم بیان سایر اختلالاتی که در روش دوانلو قابلیت درمان دارند به علت ضعف روش درمانی نبوده، بلکه به علت عدم دسترسی به پژوهشها یا محدودیت مقالات در اختلالات خاص است.
اختلالات خلقی
به نقل از دوانلو (۱۳۸۹/۱۹۸۰c) از ابتدای شروع درمانهای کوتاه مدت، افسردگی یکی از اختلالاتی بوده که همواره مورد توجه درمانگران قرار داشته و در خصوص درمان آن تلاش صورت گرفته است. رحمانی، دادستان، عاطف وحید و امیدی (۱۳۸۴) اظهار کردهاند که دیدگاه روان تحلیلگری بر این عقیده است که سایر رویکردهای رواندرمانی بر جنبههای شناختی، رفتاری یا جسمانی در خصوص افسردگی تمرکز دارند، در صورتی که روان پویشی کوتاه مدت حذف نشانههای مرضی را بهبود تلقی نمیکند؛ بلکه تلاش میکند تا مرکز تعارضات ناهوشیار را پیدا کند و اختلال را به صورت ریشهای درمان نماید. آنچه که از نظر نویسنده بسیار مهم بوده این است که بدانیم آیا درمانهای کوتاه مدت توانسته است ریشههای تعارض را بیابد و درمان کند و اگر چنین است دلایل و شواهد کافی برای آن ذکر شود.
هیلسینروث[۳۴] ، آکرمن[۳۵]، بلاگیز[۳۶]، بایتی[۳۷] و مونی[۳۸] (۲۰۰۳) در پژوهشی روش درمانی STPP را که ترکیبی از فنون دوانلو و پیشینیان او است برای درمان ۲۷ بیمار افسرده طبق محور اول DSM-IV اجرا کردند. بعلاوۀ اینکه نُه بیمار دارای اختلال شخصیت نیز بودهاند. چهار بیمار بعد از چند جلسه از درمان انصراف دادند که دلیل آن در پژوهش ذکر نشده و دو بیمار که نیاز به دارو درمانی داشتند از پژوهش حذف شدند. همچنین ۳۰ جلسه در مدت هفت ماه میانگین طول درمان بوده است. نتایج این پژوهش نشان دادهاند روش درمانی STPP از لحاظ آماری و از لحاظ بالینی اثربخشی مناسبی در افسردگی داشته است. در واقع در این پژوهش بیان شده اثربخشی مناسب بالینی حدوداً ۵۴% تا ۶۰% است و در این پژوهش درمان STPP 65% تا ۷۱% اثربخشی در حذف نشانههای بالینی نشان داده است.
در پژوهش دیگری هیلسینروث، دفیف[۳۹]، بلیک[۴۰] و کرومر[۴۱] (۲۰۰۷) ۱۸ بیمار با اختلالات خلقی در محور اول DSM-IV و ۱۵ بیمار در محور دوم که ترکیبی از اختلالات خلقی و اختلال شخصیت بود را با روان پویشی کوتاه مدت و ترکیبی از فنون سیفنئوس، مالان و دوانلو با میانگین ۲۱ جلسه مورد درمان قرار دادند. همچنین آنها زمان انتهای درمان را مشخص میکردند که با این عمل، بیمار اجازۀ مداخلۀ بیشتری به درمانگر میدهد و فکر و عواطف بیمار تحتتاثیر خاتمه یافتن درمان، نیرویی است که به بیمار کمک میکند در مدت زمان کوتاه مشخص شده درمان شود.
در این پژوهش از جلسات فیلم تهیه میشد و درمانگران به طور هفتگی با یکدیگر مشاوره داشته و نتایج کار هر جلسه را به بحث و گفتگو و آموزش میگذاشتند. اثر درمان برای هر دو گروه یکسان بوده و از جلسۀ نهم به بعد افزایش بهبود در عملکردهای میان فردی مشاهده شده است. در پژوهش مذکور به طور کلی STPP درمان موثری برای گروه افسرده و گروه افسردگی ترکیبی شناخته شده است.
رحمانی، دادستان، عاطف وحید و امیدی (۱۳۸۴) در پژوهشی مقایسهای دارو درمانگری را در کنار روان پویشی کوتاه مدت قرار داده و روی ۳۴ بیمار افسرده که بر اساس DSM-IV انتخاب شده بودند، این دو روش درمان را به کار بردند و برای آزمایش تغییرات شناختی از «آزمون رورشاخ» و «مقیاس بازخوردهای نارسا کنش[۴۲] » و برای تغیرات جسمانی «آزمایش فرونشانی دگزامتازون» استفاده کردند که نتایج حاصل از این پژوهش نشان داد هر دو روش درمانی در بهبود شرایط شناختی و جسمانی بیماران موثر است و روش دوانلو کمبودی در درمان بیماران نداشته است.
با این حال باید ذکر شود در پژوهشی که روسو[۴۳]، کرسپی[۴۴]، مارتینی[۴۵] و ماینا[۴۶] (۲۰۰۹) انجام دادند روش درمانی کوتاه مدت را که ترکیبی از روش دوانلو و پیشینیان او بود با داروهای ضدافسردگی همگام نموده که نتایج این پژوهش روی ۹۲ بیمار گویای آن بود که درمان ترکیبی بعد از ۴۸ ماه پیگیری نتایج بهبود و برگشت پذیری کمتری را نسبت به درمان مجزای هر روش به همراه داشته است.
در تحقیق متاآنالیزی که دریسن، کویجیپرس[۴۷]، دی مات[۴۸]، عباس، دی جونق[۴۹] و دکر[۵۰] (۲۰۱۰) با مطالعۀ ۲۳ پژوهش انجام دادند، بیان میکنند مجموع بیماران در این پژوهشها ۱۳۶۵ نفر بوده است که روان پویشی کوتاه مدت (STPP) در سه تا شش ماه پس از شروع درمان اثرگذاری خود را در خصوص افسردگی نشان داده و بعد از یک سال پیگیری تغییر نداشته است. عباس (۲۰۰۶) در پژوهشی که روی ۱۰ بیمار «مقاوم در برابر افسردگی[۵۱] » انجام داد میگوید این روش درمانی در کاهش اثرات افسردگی موثر و عملی بوده؛ همچنین هزینههای بیمارستان، هزینههای از کار افتادگی و هزینه داروها از یک سال قبل تا ۶ ماه بعد از درمان مورد بررسی قرار گرفتند که هزینۀ داروها ۸٫۸۸۰ دلار (کانادا)، هزینۀ بیمارستان ۱۴٫۴۰۰ دلار و هزینۀ از کارافتادگی ۳۳٫۶۰۰ دلار کاهش داشته است.
اختلال شخصیت
کمی بیشتر از یک دهۀ قبل، سانی اسلو[۵۲] و مک گلاشان[۵۳] (۱۹۹۸) در پژوهشی ذکر میکنند که اختلال شخصیت، قابلیت درمان را دارد و کسانی که درمان میشوند، نشانههای اختلال را از دست خواهند داد و درمان شدن اختلال، به شیوۀ درمانی مربوط نیست چون میتوان از روشهای درمانی دیگر نیز اختلال شخصیت را درمان کرد؛ اما شیوۀ درمان در سرعت درمان اثر خواهد داشت. پژوهش بارتاک[۵۴]، اسپریونبرگ[۵۵]، آندریا[۵۶]، هولمن[۵۷]، ریجنرز[۵۸]، روسام[۵۹]؛ … و امیلکمپ[۶۰] (۲۰۱۰) بر اساس DSM-IV-TR در بهبود ۳۷۱ بیمار از شاخۀ اول اختلال شخصیت و بهکارگیری پنج روش درمانی نشان داد روان پویشی کوتاه مدت منعی برای کاربرد ندارد اما آنها نوع درمان پویشی کوتاه مدت را ذکر نکردند. شاید از مطلب فوق بتوان در نظر گرفت که کوتاه بودن جلسات درمانی نمیتواند مانعی برای درمان اختلال شخصیت باشد.
عباس، شلدون، گیرا و کالپین (۲۰۰۸) در پژوهشی که روی ۲۷ بیمار با روش ISTDP دوانلو طبق DSM-IV برای اختلال شخصیت انجام دادند، متوجه شدند بعد از دو سال پیگیری پس از درمان ۸۳% کاهش در اختلال ایجاد شده است. همچنین از لحاظ صرفۀ اقتصادی سالانه ۱۳۷٫۰۰۰ دلار کاهش در هزینههای از کارافتادگی بیماران صورت گرفته که این به مراتب بیشتر از برآورد هزینۀ درمانی ۲۷ گروهی است که کل مخارج آنها ۹۱٫۰۰۰ دلار شده بود. عباس میگوید تنها ۱۴% از بیماران بعد از درمان هنوز اختلال در آنها مشاهده شده است. این شواهد و رقمها چیزی است که نمیتوان به سادگی از آن گذشت و شاید بتوان برخی انتقادها را در پردۀ برخی مزایای دیگر نادیده گرفت.
در نقد و تحلیلی که تون، عباس و هاردی (۲۰۱۱) انجام دادند میزان اثرگذاری روان پویشی کوتاه مدت با استفاده از مجموعه فنون STPP را گزارش نمودند. طبق گزارش آنها در چند پژوهش که پایۀ اجرایی STPP، مجموعهای از فعالیتهای دوانلو بوده در بهبود آسیبهای شخصیتی، رفع نشانههای اختلال و عملکردهای اجتماعی در سه شاخۀ اختلال شخصیت موثر بوده است. همچنین در نقد و تحلیل آنها بیان شده که روش ISTDP دوانلو با ۸۴% کاهش در نشانههای اختلال شخصیت نسبت نسخۀ قدیمیتر آن (STDP)[61] اثرگذاری بیشتری در درمان اختلال شخصیت داشته است و به طور کلی مجموعۀ درمانی که STPP پایهای بر مبنای نظرات دوانلو داشته نسبت به STPP که پایۀ اجرای آن بر مبنای نظرات پیشینیان دوانلو باشد اثرگذاری بیشتری در درمان اختلال شخصیت دارد.
آنچه در این مبحث اهمیت دارد این است که روش دوانلو تا چه حد توانسته در اختلال شخصیت اثربخش باشد. از پژوهشهایی که ارائه شده میتوان گفت روش دوانلو در نسخۀ جدید آن توانسته حرفی برای گفتن داشته باشد.
در پژوهش سارتبرگ[۶۲]، استیلس[۶۳] و سلتزر[۶۴] (۲۰۰۴) در یک بررسی مقایسهای از روان پویشی کوتاه مدت (STDP) با رویکرد شناختی ۵۰ بیمار را تحت درمان قرار دادند. در محور اول DSM-III-R بیشترین اختلالات اضطراب و افسردگی بوده است و در محور دوم سه شاخۀ اختلال شخصیت بررسی شده است. در هر گروهِ درمانی ۲۵ بیمار وجود داشته و بعد از دو سال پیگیری پس از درمان ۵۴% از بیماران که به روش کوتاه مدت درمان شده بودند نشانهای از اختلال نداشتند و در خصوص شاخۀ سوم از اختلال شخصیت به این نتیجه رسیدند که هر دو روش در بهبود اختلال مفید بوده و کوتاه بودن مدت درمان مانعی برای بهبود اختلال نشده است. در نتیجۀ این پژوهش بیان داشتند درمان پویشی کوتاه مدت مذکور سه برابر اثربخشی بیشتری نسبت به پژوهشی دارد که وینستون در سال ۱۹۹۴ انجام داده است.
عباس، تون و دریسن (۲۰۱۱) در نقد اثربخشی درمان پویشی کوتاه مدت در خصوص اختلال شخصیت و افسردگی میگویند: اختلال شخصیت شاخۀ اول، دوم وسوم به روش STPP پاسخ مثبت نشان داده و بررسی پژوهشهایی که به طور میانگین یکسال و نیم پیگیری پس از درمان داشتند نشان میدهد میتوان این روش درمانی را جزء خطوط اول شیوههای درمان اختلال شخصیت به حساب آورد. همچنین ذکر کردهاند در درمان اختلال شخصیت ترکیبی با افراد مقاوم به درمان افسردگی به روش دوانلو هشت نفر از ۱۰ نفر بیمار به طور میانگین در ۱۳ جلسه پاسخ مثبت در حذف نشانههای اختلال نشان دادهاند که در هزینههای دارو و بیمارستان نیز کاهش صورت گرفته است.
اختلال شبه جسمی (جسمانی شدن تعارضات)
عباس، کمپبل[۶۵]، ترزویل[۶۶] و مگی[۶۷] (۲۰۰۹) بیان داشتهاند که اختلال شبه جسمی یک فرایند احساسی است که در بدن تولید نشانههای فیزیولوژیکی و اضطرابی میکند. هنریش[۶۸] (۲۰۰۴) توضیح میدهد طبق DSM IV-TR اختلال شبه جسمی حضور نشانههای فیزیولوژی در بدن است که ظاهراً به درمان پزشکی نیاز دارد اما زیر مجموعۀ درمانهای پزشکی نیست. کاسترو[۶۹] (۲۰۰۸) در پژوهش خود گزارش میکند اختلال شبه جسمی رابطۀ نزدیکی با اضطراب و افسردگی دارد و هرچه نشانههای اختلال شبه جسمی بیشتر باشد، احتمال وجود اضطراب یا افسردگی بالاتر میرود. الگوی ناهوشیار اضطراب و افسردگی در چهار مسیر جسمی خود را نشان میدهند که در بخش مقدمه به نقل از قربانی بیان شده است.
عباس (۲۰۰۵) در تائید اثر درمان روان پویشی کوتاه مدت بر اختلال شبه جسمی میگوید: در این روش بیمار اضطراب، افسردگی و خودباختگیهای خود را که حاصل آسیب روانی وارده شده بر احساساتش است شناسایی و تخلیه میکند، به این صورت اثرات شبه جسمی در او از بین خواهند رفت که این مسئله در پیگیریهای طولانی و کوتاه مدت بعد از درمان تائید شدهاست. عباس، هانکوک[۷۰]، هندرسون[۷۱] و کیسلی[۷۲] (۲۰۰۷) در پژوهش متاآنالیز خود روی ۲۳ مطالعه که ۱۴۳۱ بیمار مجموع این مطالعات بود در خصوص اختلالات خلقی بعلاوۀ اختلال شبه جسمی تائید کردند که درمان با روان پویشی کوتاه مدت (STPP) در درمان این اختلال موثر بوده و کاهش نشانههای اختلال سبب کاهش استفاده از خدماتدرمانی و بهبود عملکردشغلی شده است، این نشانهها بعد از ۹ ماه پیگری ثابتبودهاند.
نقد و پژوهش متاآنالیز دیگری توسط عباس، کیسلی و کرونکه[۷۳] (۲۰۰۹) روی ۲۳ مطالعه در خصوص اختلال شبه جسمی انجام گرفت که تعداد بیماران مجموعاً ۱۸۷۰ نفر بودند. نتایج این متاآنالیز نشان داد ۹۱٫۳% تاثیرات جسمانی وجود داشته، ۹۱٫۶% تاثیرات روانشناختی، ۷۶٫۲% تاثیر در عملکرد شغلی و اجتماعی و ۷۷٫۸% اثر در استفاده از مراقبتهای بهداشتی در بیماران وجود داشته است و نتیجۀ کلی پژوهش نشان داده درمان پویشی کوتاه مدت (STPP) در درمان این اختلال با تاکید بر نقش بیمار در درمان، اثربخشی مثبتی داشته است.
عباس، لاواس[۷۴] و پیوردی[۷۵] (۲۰۰۸) عقیده دارند یکی از مزایای درمان کوتاه مدت دوانلو این است که بیمار به سرعت ترغیب میشود تا احساسات ناهوشیار خود را تجربه کند که به این وسیله نشانههای اختلال شبه جسمی آشکار و به سوی درمان پیش میروند. از این جهت باریسلی[۷۶] (۲۰۱۰) بیان کرده در شرایطی که اضطراب و افسردگی و آسیب روانی، جسمانی میشوند بهتر است ترکیبی از روان درمانی و «مداخلههای غیرتهاجمی[۷۷] » پزشکی انجام گیرد.
ناتوانیهای درمان دوانلو
کوتاه شدن درمان
صنعتی در مقدمۀ کتاب دوانلو (۱۳۸۹/c1980) دغدغۀ بسیاری از روانکاوان را به این صورت توضیح داده است که مقرر شده قبل از اینکه بیمار به رواندرمانگر مراجعه کند باید چند هفته دارو درمانی شود و غمانگیز است که دارو درمانی تلاشهای فروید و دیگر روانشناسان را به سادگی حذف نماید. همچنین او ابراز میکند برخی از روشهای درمانی میتوانند در کوتاه مدت نتیجه دهند اما برخی از اختلالات نیاز به دورههای طولانی مدت درمانی دارند. یالوم (۱۳۸۷/۲۰۰۲٫ص ۲۱) در کتاب خود با عنوان هنر درمان به صراحت بیان میکند: «من نگران رواندرمانی هستم؛ نگران اینکه بر اثر فشارهای اقتصادی چه شکلی پیدا میکند و با برنامههای آموزشی مختصر چقدر از خاصیت میافتد.»
او عقیده دارد که درمانگرانی پیدا میشوند که تحصیلات عالی برای درمانهای طولانی مدت را پیگیری میکنند و از سوی دیگر بیماران مشتاق زیادی وجود خواهند داشت که با وجود واقعیتهای اقتصادی دنبال درمانی هستند که نقطۀ انتها نداشته باشد. کوتاه شدن درمان شاید به صراحت ناتوانی روش دوانلو نباشد، اما از آنجایی که منتقدان زیادی کوتاه شدن یک روش درمانی را عیب درمان میدانند، پس جای شک را باقی میگذاریم که کوتاه شدن درمان ناتوانی درمان است.
صنعتی در مقدمۀ کتاب دوانلو (۱۳۸۹/c1980) میگوید: فشارهای اقتصادی، سختگیریهای بیمه و سازمانهای نگهدارندۀ سلامت سبب شده که روانکاوی به سوی محدود شدن و کوتاه شدن پیش رود. شاید اگر ۱۰۰ سال پیش این اتفاق میافتاد، اکنون شاهد تجربهها و پژوهشهای بیشماری در رواندرمانیهای کوتاه مدت میبودیم. یالوم (۱۳۸۷/۲۰۰۲) نقل میکند که درمانگران مجرب با سابقۀ چندین ساله با مقادیر زیادی شواهد علمی برخورد کردهاند که روش درمانیشان کارایی ندارد. در عوض روشهای کوتاه مدت درمانی، کوهی از شواهد اثبات شده دارند و درمانگران مجرب شواهد علمی ندارند که از مواضیع خود دفاع کارساز نمایند.
یالوم معتقد است در پژوهش برای اثربخشی درمانهای کوتاه مدت شیوههای پژوهش باید پاک باشند، یعنی مثل دارو درمانی که تنها اثر یک دارو را میسنجند، پژوهشها باید تنها اثر یک اختلال بالینی را از یک روش درمانی بسنجند. یالوم با شک خویش بیان میدارد که پژوهش درمانهای کوتاه مدت آنقدر هم کوتاه نیست زیرا درمانگران خارج از پژوهش بیماران را ملاقات میکنند که در نتیجۀ پژوهش گزارش نمیشوند. یالوم در موضع خویش انتقادهای سختی را به روشهای کوتاه مدت وارد آورده اما شواهد معتبر برای جامعۀ علمی در دسترس نیست. فقط میتوان نظر او را پایهای برای شک خویش از درستی یا نادرستی روشهای کوتاه مدت، مثل روش درمانی دوانلو قرار دهیم.
صنعتی در مقدمۀ کتاب دوانلو (۱۳۸۹/c1980) اشاره میکند که در روند این شرایط کسی مانند دوانلو تلاش کرده با کوتاه کردن درمان، با اصول مبتنی بر روانکاوی فروید با پژوهشهای تجربی، شیوهای از رواندرمانی را معرفی نماید که در برابر سختگیریهای بیمهها و سازمانهای نگهداری و سلامت، باقی بماند و میراث فروید که خود او نیز درمانهای کوتاه مدت داشته باقی بماند. با این حساب به نظر میرسد روانکاوی در مسیری طبیعی در گذر زمان پیش رفته و محققینی مانند دوانلو سعی کردهاند از یافتههای فروید در مسیری جدید بهره ببرند. پس به راحتی شاید نتوان قضاوت نمود که کوتاه شدن درمان چه صدمات درمانی برای بیماران به جا میگذارد.
دلاسلوا (۱۳۸۹/۱۹۹۶) بیان کرده که گمان او پیش از آشنایی با روش دوانلو همیشه بر این بوده است که برای دسترسی به افکار و احساسات ناهوشیار بیمار باید کمیت جلسه درمان را افزایش داد، از این جهت بیماران بین دو تا پنج جلسه در هفته طی یک سال تحت درمان روانکاوی قرار میگرفتند. او نقل میکند که طبق مشاهدۀ فیلمها و روش دوانلو با مداخلههای درمانی میتوان فرایند درمان را سرعت بخشید و تعداد جلسات را کاهش داد و از طرفی درمانگر از احساسات ناهوشیار بیمار آگاه شود. دوانلو (۲۰۰۱) در روش درمانی کوتاه مدت خود در بهترین حالت آمادگی بیمار برای درمان پنج جلسه و در سختترین شرایط دفاعی بیمار ۳۵ جلسه و در نهایت آن ۴۰ جلسۀ درمانی را مناسب میداند که بیمار باید بهبود حاصل کند.
اختلالاتی که در روش دوانلو درمان نمیشوند
رحمانی، دادستان، عاطف وحید و امیدی (۱۳۸۴) که درمان کوتاه مدت را با دارودرمانی مقایسه کردند و توضیح آن در بخش توانمندیهای درمان آمده است عقیده دارند باید پژوهشهای بیشتری صورت بگیرد که اثرات طولانی مدت روش دوانلو مشخص گردد زیرا مسئلۀ بازگشت افسردگی هنوز جای تردید دارد.
روسو، کرسپی، مارتینی و ماینا (۲۰۰۹) نیز قبول دارند پژوهشهای آینده باید نتایج دقیقتری را در اثرات بلندمدت روش پویشی کوتاه مدت، همچنین در استفاده از داروهای ضد افسردگی همزمان با روش کوتاه مدت مشخص نماید. از سویی هیلسینروث، دفیف، بلیک و کرومر (۲۰۰۷) میگویند همۀ درمانگران پویشی شیوۀ دوانلو را نمیدانند زیرا فنون کاربردی دوانلو بیشتر از فنونی است که پیشینیان او به کار بردهاند- مانند مداخلۀ بیشتر در دفاعها و تاکید بیشتر بر پیمانِ درمانی- در نتیجه قبل از پژوهش به آنها آموزش درمان داده میشود.
از این جهت هیلسینروث عقیده دارد درمانگرها هنگام درمان از فنون یکسانی استفاده میکنند اما با استفاده از همان فنون نتایج یکسانی را نمیگیرند و مهارت درمانگر در نتیجۀ پژوهش میتواند سوگیری ایجاد کند و پژوهشهای یکسان و کنترل شدۀ بیشتری نیاز است. به نظر میرسد این سوگیری که هیلسینروث از آن یاد میکند دو پهلو باشد، یعنی میتواند مهارت درمانگر پائین باشد، در حالی که فنون خوب است و از طرفی ممکن است درمانگر مهارت داشته باشد، اما فنون پیچیده و مبهم باشند که درمانگر نتواند آن را اجرا کند.
عباس، شلدون[۷۸]، گیرا[۷۹] و کالپین[۸۰] (۲۰۰۸) در پژوهشی برای درمان اختلال شخصیت اشاره میکنند که وینارس[۸۱] در سال ۲۰۰۵ در پژوهشی گفته بود درمان کوتاه مدت اختلال شخصیت ۳۳% تا ۵۸% بازگشت اختلال دارد. هر چند عباس در پژوهشی که خود انجام داده است میگوید کوچک بودن نمونۀ تحقیق، ارزیابی توسط محاسبات کامپیوتری که ممکن است نتایج را بالاتر نشان داده باشد و همچنین کوتاه بودن دورۀ پیگیری از عواملی است که نیاز به تحقیقات بیشتر را ملزوم میکند و نمیتوان نتایج را قطعی دانست.
در روش کوتاه مدت دوانلو اختلال شبه جسمی دارای دشواریهایی است که درمان به سبک او را سخت پیش میبرد. قربانی (۱۳۸۹) میگوید درمانگر در جلسۀ اول درمان باید اختلالات فیزیولوژیکی بیمار را بررسی کند، زیرا برخی بیماران به بالا رفتن اضطراب واکنش معکوس نشان میدهند مانند زخم معده که احتمال خونریزی درونی وجود دارد. عباس، لاواس و پیوردی (۲۰۰۸) بیان میکنند درمانگر باید مراقب باشد که اگر با جابجایی و تجربۀ احساس بیمار نشانۀ اختلال بروز نکرد، احتمال اختلال فیزیولوژیکی وجود دارد. همچنین قربانی (۱۳۸۹) بیان کرده اختلالاتی مانند سایکوزها[۸۲]، حالت شدید استعمال مواد، یا الکلسیم شدید، اختلال شدید در کنترل تکانهها[۸۳]، اختلالات روانتنی حاد مانند زخم معده از جمله مواردی هستند که روش دوانلو برای آنها مناسب نیست.
مقایسه درمان کوتاه مدت پویشی با سایر درمانها
مقایسه با روش طولانی مدت
لچسنرینگ و رابونگ[۸۴] (۲۰۰۸) در یک پژوهش متاآنالیز اثربخشی درمان بلندمدت (LTPP)[85] را بر اختلال شخصیت، اختلالات روانی مزمن[۸۶]، اختلالات ذهنی چندگانه و افسردگی ترکیبی با اضطراب، با بررسی ۲۳ مطالعه انجام دادند که ۱۰۵۳ بیمار مجموع افراد و حداقل مدت درمان یک سال و حدود ۵۰ جلسه بوده است. آنها عقیده دارند بیماران با اختلالات روانی مزمن یا اختلال شخصیت از درمانهای کوتاه مدت بهرهای نمیبرند. پژوهش متاآنالیز آنها نشان داده بین درمان بیماران و تعداد جلسات درمانی رابطۀ واضحی وجود دارد. همچنین درمان طولانی مدت به وضوح اثربخشی بیشتری در اختلال شخصیت، اختلالات روانی مزمن و اختلالات چندگانه داشته هرچند که هزینۀ درمانی آن بالاتر است اما طول دورۀ درمان در بهبود بیماران اثر بسزایی دارد.
در پژوهشی که ذکر شد لچسنرینگ و رابونگ مقایسۀ درمان بلندمدت را با درمان کوتاه مدت به صورت کلی انجام دادهاند و منظورشان کل درمانهایی است که در کوتاه مدت انجام میشود. به نظر میرسد از نظر آنها درمان کوتاه مدت از هر روش که باشد اثر کمی در درمان بیماران دارد.
لچسنرینگ و رابونگ (۲۰۱۱) در پژوهش متاآنالیز بروزرسانی شده، ۱۰ مطالعه را که شامل ۹۷۱ بیمار بود مورد بررسی قرار دادند. در این پژوهش ۴۶۶ بیمار به روش طولانی مدت (LTPP) و ۵۰۵ بیمار بین گروههای مختلف با نُه روش درمانی تقسیم شدند. از جمله درمانهای کوتاه مدت عبارتند از: CBT[87]، CT[88]، [۸۹]DBT و STPP که گروه درمان طولانی مدت حدود ۱۲۰ جلسه و گروه گواه (درمانهای کوتاه مدت) حدود ۴۵ جلسۀ درمان داشتهاند. پیگیری اثربخشی درمان در سه مطالعه از یک تا ۸ سال از زمان شروع درمان آغاز شده بود.
در این پژوهش مشخص گردید بین تعداد جلسات درمان و بهبود بیماران رابطه وجود دارد و درمان طولانی مدتی که کمتر از ۵۰ جلسه باشد اثربخشی درمان را کاهش میدهد. نتیجۀ پژوهش لچسنرینگ و رابونگ (۲۰۱۱) نشان داد روان پویشی بلندمدت نسبت به درمانهای بلندمدت دیگر برتری مشخصی دارد اما آنها ادعا نمیکنند که (LTPP) نسبت به همۀ روشهای درمانی و یا روشهایی که فشرده عمل میکنند، برتری دارد. شاید این مطلب جوابی است برای برخی منتقدین که همیشه درمانهای طولانی مدت بهتر نیستند بلکه درمانهای کوتاه مدت مثل روش دوانلو نیز ممکن است اثربخشی خود را به اثبات برسانند.
بهر[۹۰]، تومبس[۹۱]، پیگنوتی[۹۲]، بایسل[۹۳]، جویت[۹۴]، کوین[۹۵] و بک[۹۶] (۲۰۰۹) در یک پژوهش هشت مورد مطالعه را نقد و تحلیل کردند که هدف آنها بررسی مجدد متاآنالیز لچسنرینگ و رابونگ در سال ۲۰۰۸ بود. آنها روانپویشی بلندمدت را با روانپویشی کوتاه مدت (STPP) مورد مقایسه قرار دادند، تعداد جلسات در درمان بلندمدت ۱۰۳ جلسه در ۵۳ هفته و کوتاه مدت ۳۳ جلسه در ۳۹ هفته گزارش شد. درمان طولانی مدت در برابر روشهای تثبیت شدهای مانند روان پویشی کوتاه مدت یا درمان شناختی- رفتاری اثربخشی کمتر و تا حدی برابر دارد با وجود اینکه درمان طولانیتر باید اثربخشی بیشتری حاصل میکرد. بهر و دیگران (۲۰۰۹) در نتیجۀ نهایی خود اعلام کردند درمان طولانی مدت هیچ برتری نسبت به درمان کوتاه مدت ندارد و نقد آنها بر پژوهش لچسنریگ و رابونگ نشان میدهد تکنیکهای متاآنالیتیک که در مجلههای معتبر از آنها یاد میشود، با عملکردی ضعیف اجرا میشوند.
مقایسه با سایر روشهای کوتاه مدت
لچسنرینگ (۲۰۰۱) شش مطالعه مقایسهای بین روش STPP که از همۀ فنون روش کوتاه مدت استفاده شده بود، روش شناختی-رفتاری و روش رفتاری (BT)[97] را برای پژوهشی متاآنالیز گردآوری نمود. او یادآور شد کم بودن پژوهشها به علت نبود پژوهشهای مقایسهای در آن دورۀ زمانی است. این شش مطالعه که برای مقایسه اثربخشی در درمان افسردگی انجام گرفته بود، طبق DSM III مورد بازبینی قرار گرفتند. تعداد جلسات روش درمانی کوتاه مدت پویشی و همچنین شناختی-رفتاری هفتهای دو بار بین ۱۶ تا ۲۰ جلسه به طول انجامید و تعداد کل بیماران در این شش مطالعه ۴۰۰ نفر بودهاند.
لچسنرینگ (۲۰۰۱) در نتیجۀ مقالۀ خود میگوید، در شش پژوهش مقایسهای تفاوت معناداری بین سه روش درمانی وجود ندارد. در ادامه او اشاره میکند باید تحقیقات در خصوص روشهای مختلف درمان پویشی کوتاه مدت انجام بگیرد و تعداد جلسات بیشتر درمان نیز در این روشها بررسی شود که کدام روش اثربخشی بیشتر از خود نشان میدهند. طبق آنچه گزارش شد باید پژوهشهایی یافت شوند که دقیقا روش درمانی دوانلو را با سایر روشهای درمانی مقایسه میکنند، زیرا مشخص نیست روش STPP که ترکیبی از همۀ فنون است تا چه حد میتواند از روش درمانی دوانلو حمایت کند.
سارتبرگ، استیلس و سلتزر (۲۰۰۴) در پژوهشی روش درمانی کوتاه مدت (STDP) را با درمان شناختی در شاخۀ سوم اختلال شخصیت مقایسه نمودند که روش درمانی کوتاه مدت به روش «دیوید مالان» که از همکاران دوانلو است اجرا شده بود. در ادامۀ تحقیقات وینستون[۹۸] که در سال ۱۹۹۴ انجام داده بود پژوهش سارتبرگ است که براساس DSM III-R روی ۵۰ بیمار در ۴۰ جلسه و هر جلسه ۵۰ دقیقه صورت گرفت.
نتایج پژوهش سارتبرگ در بهبود بیماران سه برابر اثربخشتر از پژوهش وینستون بود و در نهایت ۵۴% از بیماران به روش کوتاه مدت پویشی و ۴۲% از بیماران با درمان شناختی-رفتاری نشانههای بهبود را حاصل کرده بودند که به عقیدۀ سارتبرگ تفاوت معناداری بین دو روش درمانی وجود ندارد، زیرا هر دو روش تعداد ساعت و تعداد جلسات یکسانی داشتهاند. به نظر میرسد درمان پویشی کوتاه مدت اثربخشتر بوده زیرا تفاوت اثر بهبود بین دو روش درمانی شناختی-رفتاری و درمان پویشی که هر دو کوتاه مدت هستند ۱۲% تفاوت رقم کوچکی نیست. اما نمیتوان نادیده گرفت که در این پژوهش از مجموعه فنون درمان پویشی کوتاه مدت و نه صرفا روش دوانلو در درمان مورد استفاده قرار گرفته است.
عباس، شلدون، گیرا و کالپین (۲۰۰۸) در پژوهش خود اثربخشی روش دوانلو را بر اختلال شخصیت بررسی کردند که شرح آن در بخش اختلال شخصیت آمده است. نتایج تحقیق آنها نشان داد که در روش دوانلو ۱۴% از بیماران پس از درمان یک یا چند اختلال را مجدد نشان دادند، این در حالی است که وینارس[۹۹] در سال ۲۰۰۵ در پژوهشی با روش STPP گفته بود ۳۳% تا ۵۸٫۶% بیماران بعد از درمان نشانههای اختلال را بروز میدهند. عباس بیان کرده علت این تفاوت بین دو پژوهش آن است که وینارس از روش جدید دوانلو (ISTDP) استفاده نکرده است.
رحمانی، دادستان، عاطف وحید و امیدی (۱۳۸۴) در پژوهشی، روش درمانی دوانلو را با دارو درمانگری برای بیماران افسردۀ حاد مقایسه کردند. در پژوهش مذکور در مدت نه ماه اثر دو درمان را تحت بررسی قرار دادند که ارزیابی شناختی افسردگی با «مقیاس نارسا کنشی بازخوردها» انجام شد و نتایج آن بین دو گروه تفاوت معناداری نداشت. همچنین برای وضعیت جسمانی بیماران «محورمغزی-هیپوتالاموس-هیپوفیز-آدرنال» بررسی شده که بین دو گروه بیماران تفاوت معنادار مشاهده نشد.
در مقایسۀ روش دوانلو با دارو درمانی مشخص شد روان درمانگری پویشی کوتاه مدت شباهت زیادی به دارو درمانگری دارد اما بیمارانی که به روش دوانلو درمان شدند در مهار عواطف دردناک، غلبه بر نیروهای درونی خویش و تسهیل بازداری یا بیان عواطف، نسبت به گروه دارو درمانی برتری مشخصی داشتند. رحمانی، دادستان، عاطف وحید و امیدی (۱۳۸۴) این موضوع را که چگونه روان پویشی کوتاه مدت از لحاظ درمان وضعیت جسمانی مانند دارو درمانی عمل کرده را به شیوۀ درمان دوانلو که زندگی بیمار را همه جانبه بررسی میکند، نسبتدادهاند و این برتری روش دوانلو است که هم ابعاد جسمانی و هم ابعاد روانی درمانمیشوند. با این وجود ذکر شده بازگشت افسردگی مسئلهای است که در پژوهش رحمانی بررسینشده و باید آن را بررسی نمود.
بحث و نتیجهگیری
بر اثر فشارهای اجتماعی وارد شده به درمانهای طولانی مدت، به درمانهای پویشی کوتاه مدت بهای بیشتری دادهاند. که دوانلو با جمعبندی فنون و استفاده برخی دیدگاههای فروید روش درمانی پویشی کوتاه مدت و فشرده را پیشنهاد دادهاست. نقاط قوت روش دوانلو به اختصار در درمان اختلالات خلقی، اختلال شخصیت و اختلالهای شبه جسمی است. دوانلو در روش خویش به سرعت به ناهوشیار بیمار رخنه کرده و تعارضات را برطرف مینماید. نقاط ضعف روش دوانلو نیز مشخصشد که در برخی اختلالات مانند جسمانی شدن تعارضات است، که درمانگر باید بسیاردقیق عملکند. زیرا احتمال خطر مانند افزایش اضطراب و واکنش بدن به اضطراب بالا وجود دارد. در انتها روش درمانی دوانلو با برخی روشهای بلندمدت و کوتاه مدت دیگر مقایسه شد. که تفاوت معناداری بین روشهای درمانی دیده نشد.
در طی پژوهش تا حدودی مشخص گردید که این روش درمانی در برخی نقاط با وجود کاستیهای خود توانسته در درمان بیماران مانند اختلال شخصیت با بهبود کارایی اجتماعی بیماران و کاهش هزینههای درمانی موفقیت حاصل کند. هرچند عدهای از رواندرمانگران به روش طولانیمدت، با کوتاه شدن درمان مخالفند و عقیده به کاهش اثربخشی روشهای کوتاهمدت دارند. با این حال روان پویشی کوتاه مدت به روش دوانلو در گستره وسیعی از اختلالات خلقی، اختلال شخصیت، جسمانی شدن تعارضات اثر درمان در بیماران به وضوح مشاهده شده است.
روش درمان کوتاه مدت پویشی در سه مبحث از اختلالات DSM-IV-TR که اختلالات خلقی، اختلال شخصیت و اختلال شبه جسمی است مورد بررسی قرار گرفت، نظرات موافقان و مخالفان مطرح شد. با این حال هنوز در اثربخشی روش دوانلو جای شک و تردید وجود دارد، زیرا در یک پژوهش ممکن است روش درمانی دوانلو مناسب تشخیص داده شود و در پژوهشی دیگر با شرایطی اجرایی متفاوت یا وجود متغیرهای متفاوت این روش درمان اصلاً مناسب نباشد. در درمان افسردگی روش دوانلو نتایج مثبت نشان داده همچنین ترکیب روان پویشی کوتاه مدت با دارودرمانی بهبود بهتری حاصل کرده است. در حالی که یک پژوهش به روش دوانلو نشان داد روش او به تنهایی نتایجی برابر با دارو درمانی داشته است. اما در این زمینه تحقیقات بیشتری نیاز است که این ادعا را محکمتر نماید.
در اغلب پژوهشهایی که مطالعه شد و روش کوتاه مدت را بررسی کردهاند، درمانگران پویشی فنون روش دوانلو و یا پیشینیان دوانلو را مناسب اجرا نمیکردند. برای مثال در برخی قسمتها مانند چالش بیشتر با دفاع، یا تاکید بیشتر بر پیمانِ درمانی مسئلهای بود که باید برای درمانگران توضیح میدادند. در نتیجه این درمانگران تحت آموزش و مشاوره کارایی خود را در اجرای فنون بالا میبردند. به علت عدم یکسان بودن نحوۀ اجرای درمان پویشی کوتاه مدت (STPP) درمانگران، که ممکن است در اغلب پژوهشهای روانشانسی رخ دهد، نتایج اثربخشی درمان کم و زیاد میشود.
اختلال شخصیت از جمله اختلالهایی است که درمان آن دشوار و عقیده بر آن بوده که نیاز به درمان طولانی مدت دارد. نتایج پژوهشها نشان داده روش درمانی دوانلو بعد از دو سال پیگیری پس از درمان کاهش نشانههای اختلال داشته و از نظر اقتصادی با کاهش هزینههای درمانی همراه بوده است. نسخۀ قدیمیتر روش دوانلو (STDP) کاهش نشانههای اختلال به همراه داشته و نظر بر این است که نسخۀ جدید آن که در سال ۱۹۸۰ با عنوان ISTDP معرفی شد توانایی درمانی بالاتری دارد.
در مبحث مقایسۀ درمان بیان شده که درمانهای طولانی مدت ماندگاری طولانی مدت دارند. اما در تحقیق جدیدتری بیان شد درمان طولانی مدت روانکاوی کلاسیک نسبت به برخی درمانهای طولانی مدت دیگر برتری دارد و در مقابل روشهای کوتاه مدت ادعایی ندارد، اما پیشنهاد میکنند درمان کوتاه مدت تعداد جلسات درمانی را بیشتر کنند تا اثر بهبود بالا رود. با این وجود در پژوهش دیگری نتایج نشان داد که درمان بلندمدت هیچ برتری به درمان کوتاه مدت ندارد حتی ممکن است اثری کمتر نیز داشته باشد. مباحث فوق نشان از تناقضی است که در پژوهشهای متفاوت بهدست آمده و در این مقاله نمیشد صرفاً درمان طولانی مدت و کوتاه مدت از پژوهشهای بیشتر را با یکدیگر مقیاسه کرد و این از محدودیتهای این پژوهش به حساب خواهد آمد. شاید خوب باشد که نقد و بررسی منحصر به فردی در خصوص تفاوت دو نوع روش درمانی انجام گیرد.
مقایسۀ روش کوتاه مدت دوانلو با سایر روشهای کوتاه مدت هم طراز آن نشان دادند که بین روشهای کوتاه مدت از لحاظ اثربخشی تفاوت چندانی نیست. برای نمونه روش شناختی-رفتاری و درمان پویشی کوتاه مدت اثر درمانی نسبتاً نزدیکی در اختلال شخصیت داشتهاند. همچنین پژوهشی نشان داده اثربخشی درمان کوتاه مدت بازگشت اختلال شخصیت بالائی دارد، در حالی که پژوهشی جدیدتر نشان داد این روش درمانی بازگشت اختلال کمتری داشته است. همچنین مقایسۀ روش دوانلو با دارو درمانی نشان داده که هر دو روش از لحاظ شناختی و جسمانی بهبود در بیماران ایجاد کرده است.
در پژوهشهایی که برای این مقاله مطالعه شدند دیده میشد درمانهای پویشی کوتاه مدت را در یک حالت کلی از فنون همۀ پیشینیان درمان کوتاه مدت بررسی میکنند. به این صورت که پیشینیان دوانلو یعنی مان، سیفنئوس و مالان اصول کلی مداخلۀ درمانگر و مقابله با دفاعها در درمان را بیان کردهاند، در نتیجه در پژوهشهای متاآنالیز و یا نقد و بررسیها یک ترکیب کلی از این روشها را به نام روان درمانی پویشی کوتاه مدت (STPP) با هم آمیخته کردهاند و مطالعۀ روش درمانی به کار رفته در هر پژوهش مشخص نمیکند که دقیقاً از چه نوع روشی استفاده شده است.
این کار سبب درهم آمیختگی روشهای درمانی کوتاه مدت شده که نتوان به راحتی آنها را از هم تفکیک نمود. زیرا روش درمانی در برخی پژوهشها ترکیبی از چند روش شده که با تاکید بیشتر و کمتر در برخی قسمتها مانند، چالش با دفاعها، میزان کوتاه بودن جلسات درمان، میزان مداخلۀ درمانگر یا میزان تاکید بر پیمانِ درمانی در پژوهشها متفاوت است و همانطور که بیان شد حتی برخی پژوهشگران با تجربه نیز برای جلوگیری از سوگیریها آموزش میدیدند. این مسئله از محدودیتهای تحقیق راجع به شیوۀ منحصر به فرد دوانلو است. کمتر پژوهش خاصی یافت میشود که مستقیم روش درمانی دوانلو (ISTDP) را در پژوهش برای اختلالات روانی به کار گرفته باشد.
برای فهم اثربخشی یک روش درمان نیاز به پژوهشهای بیشتری است و حتی برای روش دوانلو نیز این قاعده صدق میکند که نیاز به تحقیقات مقایسهای بسیار احساس میشود؛ تحقیقاتی که نشان دهند روشهای کوتاه مدت چه برتریهائی به یکدیگر دارند؛ همچنین پژوهشهایی که مشخص کنند طول مدت درمان تا چه حد در عمق درمان اثر دارند. تحقیقات در بخش مقایسهای با درمانهای بلندمدت کلاسیک بسیار کم انجام شده است، همچنین در اغلب پژوهشها میزان جامعۀ آماری بیماران نسبتاً پائین و میزان پیگیریهای پس از درمان، جز چند پژوهش طولانی مدت نبوده است و در مجموع محدودیتهای این پژوهش را به وجود آوردهاند.
نتیجهای که از این پژوهش به دست میآید کوچک بودن نمونههای آزمایشی جای تردید را باقی میگذارد که نتوان به یقین مناسبی از اثربخش بودن درمان کوتاه مدت دوانلو رسید. حتی برخی روانکاوان عقیده دارند پژوهشها تا یک سال هم پیگیری نمیشوند و پژوهشی نبوده که در واقعیت، دو سال پیگیری برای اثر درمان انجام داده باشد. در واقع گزارشات پژوهشها تا حدودی این شک را تائید کردهاند. تا جایی که از عمر ۳۰ سالۀ روش درمانی دوانلو میگذرد شاید بیش از این هم نتوان انتظار داشت که تحقیقات وسیعتری انجام گرفته باشد.
پژوهشگر: مازیار تیموری
[۱] Anna O –
[۲] Della Selva-
[۳]– shoultz
[۴]– Mann
[۵]– Sifneos
[۶]– Malan David
[۷]– Town
[۸]– Hardy
[۹]– Short-Term Psychodynamic Psychotherapy
[۱۰]– Transference
[۱۱]– Triangle of person
[۱۲]– Triangle of conflict
[۱۳]– Piotrowski
[۱۴]– Beeber
[۱۵]– Barry
[۱۶]–Short-Term Dynamic Psychotherapy
[۱۷] – Intensive Short-Term Dynamic Psychotherapy
[۱۸]– Therapeutic alliance
[۱۹]– Formal defense
[۲۰]– Tactical defense
[۲۱]– Ardito
[۲۲]– Rabellino
[۲۳]– Zetzel
[۲۴]– Gottwik
[۲۵]– Werkmeister
[۲۶]– Wagner
[۲۷]– Unconscious therapeutic alliance
[۲۸]– Ostertag
[۲۹]– Weiss
[۳۰]– Displacement
[۳۱]– McCullough
[۳۲]– Stride
[۳۳] Impulse –
[۳۴]– Hilsenroth
[۳۵]– Ackerman
[۳۶]– Blagys
[۳۷]– Baity
[۳۸]– Mooney
[۳۹]– Defife
[۴۰]– Blake
[۴۱]– Cromer
[۴۲]– Dysfunctional attitude scale
[۴۳]– Rosso
[۴۴]-Crespi
[۴۵]– Martini
[۴۶]– Maina
[۴۷]– Cuijpers
[۴۸]– De Maat
[۴۹]– De Jonghe
[۵۰]– Dekker
[۵۱]– Treatment-resistant depression
[۵۲]– Sanislow
[۵۳]– McGlashan
[۵۴]-Bartak
[۵۵]– Spreeuwenberg
[۵۶]– Andrea
[۵۷]– Holleman
[۵۸]– Rijnierse
[۵۹]– Rossum
[۶۰]– Emmelkamp
[۶۱]– Short-term dynamic psychotherapy
[۶۲]– Svartberg
[۶۳]– Stiles
[۶۴]– Seltzer
[۶۵]– Campbell
[۶۶]– Tarzwell
[۶۷]– Magee
[۶۸]– Heinrich
[۶۹]– Castro
[۷۰]– Hancock
[۷۱]– Henderson
[۷۲]– Kisely
[۷۳]– Kroenke
[۷۴]– Lovas
[۷۵]– Purdy
[۷۶]– Bariselli
[۷۷]-Non-invasive
[۷۸]– Sheldon
[۷۹]– Gyra
[۸۰]– Kalpin
[۸۱]– Vinnars
[۸۲]– Psychosis
[۸۳]– Impulse
[۸۴]-Rabung,
[۸۵]– Longer-Term Psychodynamic Psychotherapy
[۸۶]– Chronic mental disorders
[۸۷]– Cognitive behavioral therapy
[۸۸]– Cognitive therapy
[۸۹]– Dialectical behavioral therapy
[۹۰]– Bhar
[۹۱]– Thombs
[۹۲]– Pignotti
[۹۳]– Bassel
[۹۴]– Jewett
[۹۵]– Coyne
[۹۶]– Beck
[۹۷]– Behavioral therapy
[۹۸]– Winston
[۹۹]– Vinnars
سلام. مطلب بسیار عالی بود فقط ای کاش منابع در پایان اضافه شوند.
سپاس از حشن نظر شما
انشالله قرار داده می شود
خیلی بهره بردم ممنونم از شما. امیدوارم بازهم مارو شریک کنید در دانشتون
خوشحایم مقاله درمان روان پویشی کوتاه مدت مورد توجه قرار گرفت
شاید بتونم قسم بخورم توی این یک سال اخیر مطلب به این خوبی وکاربردی فارسی زبان نخوندم
چیزی فراتر از عالی ممنونم از همه شما
وسایت خوبتون
سپاس از ابراز قدردانی شما که مایه دلگرمی است