تفاوت روانکاوی با روانشناسی
مقدمه
خیلیها این سوال را از من میپرسند که فرق روانکاو و روانشناس چیست؟ و ما چه زمانی باید به روانکاو و یا چه زمانی باید به روانشناس مراجعه کنیم؟
باید به این مطلب اشاره کنم که این سوال که چه بیماریهایی را روانکاو درمان میکند و چه بیماریهایی را روانشناس، در واقع سوال درستی نیست. به این علت که هردوی این افراد یعنی هم روانکاو و هم روانشناس، توانایی مداخلهی درمانی در تمامی بیماریها و اختلالات حوزهی علم روان و حوزهی آموزشیای که سپری کردهاند را دارند. بلکه در واقع تفاوت بین روانکاو و روانشناس در تفاوت بین بیماریها نیست، بلکه در رویکرد درمانیست. در پاسخ به سوال روانکاوری چیست باید آنرا رویکرد متفاوت درمانگر در نحوه مداخله در بیماری دانست. در واقع رویکرد درمانی روانکاوان با رویکرد درمانی روانشناسان متفاوت است، اما در انتها هردوی آنها هدفشان درمان و بهبودی اختلال یا نابسامانی موجود در روح و روان فرد است.
روانکاوی چیست؟
برای درک بهتر پاسخ سوال روانکاوی چیست اجازه دهید با این مثال منظور خود را واضحتر بیان کنم:
فرض کنید میخواهید از شهری به شهر دیگری بروید. یکی از خودروها از مسیر A میرود، و یکی دیگر از خودروها از مسیر B. اما در نهایت هردوی این دو خودرو به شهر موردنظر شما میرسند. فقط مسیری که برای رسیدن به این شهر انتخاب کردهاند، متفاوت است. درواقع در روانشناسی، عموما هدف، ترمیم اختلال یا نابسامانی مربوط در فرد از طریق روشهایی مانند شناختدرمانی یا روشهای دیگرست. اما در روانکاوی، از روش ایجاد آگاهی در سطح ناخودآگاه و کمکردن فشارهای موجود در ناخودآگاه فرد استفاده میشود. در واقع روانکاو و روانشناس، دو مسیر مختلف برای درمان را استفاده میکنند.
مثلاً اگر فردی دارای اختلال اضطراب، پانیک و یا افسردگی باشد، عموم روانشناسان دلیل این اختلال را در یک تفکر شناختی غلط میدانند و در حین درمان یا کمک به بهبودی فرد، سعی میکنند تفکرات غلط شناختی فرد را تغییر دهند و با تغییر تفکرات بنیادین فرد، در نهایت رفتار و احساس فرد را تغییر داده و سرانجام اختلال مربوطه را حل کنند.
اما روانکاوان عموما در مواجهه با مراجعی که دارای همین اختلالات نامبرده باشد، دلیل بروز این مطلب را بهعلت استفادهی بیش از حد از مکانیزمهای دفاعی یا فشار در ناخودآگاه یا تثبیت و سرکوب نیازهای اولیه میدانند که البته همانند روانشناسان که شاخههای تفکری مختلفی از قبیل رفتاردرمانی، شناختدرمانی و … در آنها وجود دارد، در روانکاوان هم رویکردهای مختلف درمانی و سبکهای مختلف درمانی وجود دارد، مانند رویکرد فرویدی، نئوفرویدی، یا روانکاوهای عصر جدید. اما بهصورت خلاصه، تفاوتیکه بین روانکاوان و روانشناسان وجود دارد، در نوع درمان و سیستم مورداستفاده برای حل معضل است.
آیا باید به یک روانشناس مراجعه کنم یا روانکاو؟
حال اگر این سوال برای شما پیش بیاید که «من باید به روانکاو مراجعه کنم یا روانشناس؟، جواب این سوال به اینصورت خواهد بود که بستگی به علاقه، سطح درآمد و انتخاب شخصی شما دارد. بسیاری از مراجعین دوستدارند از طریق رفتاردرمانی یا رویکردهای دیگر موجود در روانشناسی، مشکلات خود را حل کنند. و در نقطهی مقابل، بسیاری دیگر نیز علاقهمند به کاویده شدن و تحلیل ناخودآگاه خود هستند. در نتیجه انتخاب نحوهی درمان، کاملا مربوط به خود مراجع میباشد. و شما نمیتوانید بگویید این دسته از اختلالات یا بیماریها باید به روانشناس یا باید به روانکاو مراجعه کنند.
حتی این مطلب را در مقطع کودکان هم نمیتوان گفت، زیرا همانطور که در روانشناسی کودک، شاخههای مختلفی برای درمان اختلالات کودکان از قبیل بازی درمانی یا شیوههای دیگر وجود دارد، به همان اندازه هم روشهای درمانی متعددی برای همان اختلالها در روانکاوی وجود دارد و بسیاری از رویکردهای درمانی برای کودکان نیز وجود دارد که سرلوحهی تفکراتشان از چارچوب روانکاوی میگذرد.
اما سوال دیگری که میتواند مطرح شود این است که چرا تعداد کسانی که کار روانکاوی میکنند از تعداد کسانی که کار روانشناسی میکنند، کمتر است. علت اینکه تعداد روانکاوان کمتر از روانشناسان است را میتوانیم به دو بخش تقسیم نماییم:
۱-دلایل اقتصادی
۲-دلایل اجرایی
چرا تعداد مراجعین روانشناس بیشتر از مراجعین روانکاو است؟
در دلایل اقتصادی، به علت پرهزینه بودن جلسات روانکاوی، بسیاری از مراجعین علاقه دارند که به روانشناسان مراجعه کنند. چون هزینهی جلسات در آنجا کمتر میباشد در نتیجه میل به شرکت در جلسات روانشناسی بیشتر است. از طرفی در بسیاری از کشورهای پیشرفته که روانشناسی دارای بیمهی درمانی است، روانکاوی شامل بیمهی درمانی نمیشود.
مثلاً در اروپا، آمریکا و انگلستان، روانشناسی شناختی شامل بیمه است. و کسانیکه دارای اختلالاتروحی، روانی یا هرنوع کمکی از جانب روانشناسان میباشند، میتوانند هزینههای متحملشده را از سمت بیمه جبرانکنند. اما چون روانکاوی بسیار گرانتر است، دولت در کشورهای غربی و حتی پیشرفته تمایلی به پرداخت جلسات روانکاوی ندارد. در نتیجه میزان شرکت در جلسات روانشناسی، بیشتر از جلسات روانکاوی میشود. بههمین علت متخصصین روانشناس چون مراجعان بیشتری دارند، تمایل بیشتری نیز در بین رواندرمانگرها هست که به روانشناسی بروند. و این رشته را مطالعهکنند. اما روانکاوی بهعلت هزینهدار بودن باعثمیشود بسیاری از افراد از مطالعه و تبدیل شدن به یک دکتر روانکاو بپرهیزند.
عامل بعدی که باعث میشود مراجعین روانشناسی بیشتر باشد این است که در روانشناسی، دکتر روانشناس نیازی به این ندارد که خودش مورد درمان قرار بگیرد، اما در روانکاوی، روانکاو قبل از آغاز درمان باید خودش در تمامی جلسات روانکاوی شرکت کرده باشد و کاملا مورد تحلیل و ارزیابی قرار گرفته باشد و نهایتا روانکاوی شده باشد. به همین علت باید پروسهی طولانیتری را برای طی کردن سپری نماید. در نتیجه به واسطهی دلایل گفته شده، شاید وجود دکترها و متخصصین روانشناس در جامعه بیشتر از حضور دکترهای روانکاو باشد و شاید شما اگر در شهر خود بیرون بروید، تابلوهای دکتر روانشناس و متخصص روانشناس را بیشتر از دکتر و متخصص روانکاو ببینید، چون همانطور که گفته شد، هم هزینههای روانکاوی بیشتر، گرانتر و بالاتر است و هم پروسهی تبدیل شدن به یک متخصص روانکاو پیچیدهتر، سختتر و طاقتفرساتر است.
روانکاو بهتر است یا روانشناس؟
اما در نهایت باید بگویم تمامی مطالب گفته شده دلیل بر بهتر بودن روانکاوان یا بهتر بودن روانشناسان نیست. بلکه انتخاب رویکرد درمانی کاملا وابسته به نگاه و سلیقهی مراجع است. میتوانم این مثال را بزنم که شما در یک بیماری مانند سرماخوردگی، علاقه به خوردن شربت یا قرص را دارید. هیچکدام از اینها نمیتوانند مزیتی بر دیگری داشته باشند و فقط نحوهی بهبودی در انتخاب بین شربت یا قرص متفاوتاست.
طول مدت درمان در روانکاوی
در انتها باید به این نکته نیز بپردازم که بسیاری از انسانها فکر میکنند که روانکاوی پروسهی طولانیمدتتری از روانشناسی است و اگر به عنوان مثال دارای افسردگی یا یک اختلال دیگری از این دست باشند، و اگر به روانشناس مراجعه کنند مثلا در ۱۰ تا ۲۰ جلسه درمان میشوند، اما اگر به روانکاو مراجعه کنند باید جلسات بیشتری مثل ۵۰، ۶۰ و یا باید سالهای بیشتری را به روانکاو مراجعه کنند. این تفکر، تفکر درستی نیست. چون همانطورکه قبلا اشاره کردم، همانگونه که در روانشناسی مکتبها و رویکردهای مختلف درمانی وجود دارد، در روانکاوی هم مکتبها و رویکردهای مختلف درمانی وجود دارد و همانطور که در روانشناسی مکتبهایی مبنی بر درمان طولانیمدت وجود دارد، در روانکاوی هم مکتبهایی مبنی بر درمان کوتاهمدت وجود دارد. در نتیجه در هر دو شیوه، هم روشهای درمانی کوتاهمدت و هم روشهای درمانی بلندمدت موجود است.
مثلاً در روانکاوی، روانکاویهای پویشی کوتاهمدت یا اینچنین هم وجود دارد که در جلسات کمتر، سعی بر درمان فرد میکنند. همانطورکه در روانشناسی جلسات طولانیمدت تعریف شده. درواقع درمان سریع یا درمان بر پایهی کوتاهتر بودن زمان، مقولهای نیست که مربوط به روانشناسی یا روانکاوی باشد؛ بلکه این دغدغهی بشری است که با گذر زمان، سرعت درمان بیشتر شود. درواقع هرچه از تاریخ و پیدایش علم پزشکی و روانشناسی و بقیه علوم میگذرد، هدف بشر دسترسی سریعتر و آسانتر به درمان بوده و سرعت بیشتر و رسیدن به درمان موفقتر و با کیفیت بالاتر و صرف هزینهی کمتر، امریست که مربوط به دیدگاه بشری است نه رشتهی درمانی. درنتیجه در تمامی رشتههای درمانی، چه در درمانهای اعصاب و روان و روانشناسی و چه درمانهای پزشکی، سرعتبخشیدن به درمان، پایینآوردن هزینه و افزایش کیفیت درمان، همواره هدف محققین و دانشمندان بوده و این امر هیچ ربطی به انتخاب رویکرد درمانی ندارد.
به همین علت است که چهروانکاوی و چه روانشناسی، سبکهای مختلف درمانی و سیستمهای متفاوتی وجود دارد. که از سیستمهای سریع و فشرده تا سیستمهای مبتنی بر زمان و طولانیمدتتر است. در پایان این نکته حایز اهمیت است که هدف هردوی اینها، کمک و بهبود شرایط روحی و روانی مراجع میباشد و هیچکدام به دیگری مقدم نیست.
1 دیدگاه