تئوری‌های روانکاوی

ذهن ناخودآگاه

امتیاز

آن چه در این مقاله می خوانیم

ذهن ناخودآگاه :

زیگموند فروید در حقیقت ایده­‌ی ذهن آگاه و ذهن ناخودآگاه را ابداع نکرد، اما مطمئناً مسئولیت ساختاربندی آن را به عهده داشت و این یکی از مشارکت­‌های اصلی او در روانشناسی بود. فروید (۱۹۰۰تا ۱۹۰۵) یک مدل توپوگرافی ذهنی را ایجاد کرد که در آن ویژگی­‌های ساختاری و عملکردی ذهن را توصیف نمود. فروید به‌منظور توصیف سه سطح ذهنی، او ذهن را به یک کوه یخ شناور تشبیه کرد.

ذهن آگاه

فروید (۱۹۱۵) ذهن آگاه را توصیف نمود. ذهن آگاه شامل تمام فرآیندهای ذهنی است که ما نسبت به آن آگاه هستیم و این بخش به عنوان نوک کوه یخی دیده می‌شود. مثلا در این لحظه ممکن است شما احساس تشنگی کنید و تصمیم بگیرید که یک نوشیدنی بنوشید.

نیمه خودآگاه یا نیمه هشیاری حاوی افکار و احساساتی است که شخص در حال حاضر از آن آگاهی ندارد، اما به آسانی می‌تواند نسبت به آن به آگاهی برسد (۱۹۲۴). این بخش درست در زیر سطح ذهن آگاهانه و قبل از ذهن ناخودآگاه قرار دارد. نیمه خودآگاه همانند یک اتاق انتظار روانی است که در آن افکار تا زمانی که موفق به جلب توجه ذهن آگاهانه شوند، در آن باقی می‌مانند.

این همان چیزی است که ما به طور روزمره از آن استفاده می‌کنیم و به آن حافظه‌­ی در دسترس می­‌گوییم. مثلا شما در حال‌حاضر در مورد شماره تلفن همراه خود فکر نمی­‌کنید. و در صورت لزوم می­‌توانید به سهولت آن را به‌یاد آورید. تجربیات عاطفی ملایم و مطلوب ممکن است در بخش نیمه خودآگاه باشند، اما گاهی اوقات احساسات تهاجمی و قدرتمند منفی سرکوب می‌شوند و از این رو در بخش نیمه خودآگاه قابل دسترسی نیستند.

ناخودآگاه

در نهایت، ذهن ناخودآگاه شامل فرآیندهای ذهنی است که برای بخش آگاه غیرقابل دسترس می‌باشند اما بر قضاوت­‌ها، احساسات و رفتار تاثیرگذار هستند (Wilson, 2002). به گفته فروید (۱۹۱۵)، ذهن ناخودآگاه منبع اصلی رفتار انسان است. مانند یک کوه یخ شناور در اقیانوس، مهمترین قسمت ذهن بخشی است که شما نمی‌­توانید آن را ببینید (زیرا در داخل آب قرار گرفته است). احساسات، انگیزه‌­ها و تصمیمات ما در حقیقت تحت‌تأثیر تجارب گذشته ما قرار می‌گیرند و در ناخودآگاه ذخیره می‌شود.

فروید این سه سیستم را در ساختار شخصیتی یا روانی موردنظر خود به‌کار بست. و آن را به نهاد، خود و فراخود تقسیم نمود. در اینجا نهاد به طور کامل در بخش ناخودآگاه در نظر گرفته می‌شود. در حالی‌که خود و فراخود دارای جنبه­‌های آگاهی، نیمه خودآگاهی و ناخودآگاهی می­‌باشند.

در حالی که ما به طور کامل از آنچه که در ذهن آگاه در حال وقوع است مطلع هستیم، اما ​​هیچ نظر و ایده‌­ای در مورد اینکه چه اطلاعاتی در ذهن ناخودآگاه ذخیره می‌شود نداریم. بخش ناخودآگاه شامل انواع مواد مهم و ناراحت‌کننده‌­ای است که ما باید از آگاه‌سازی آنها دور شویم. زیرا تصدیق آنها بیش از حد تهدید کننده می‌­باشد.

ذهن ناخودآگاه همانند یک مخزن عمل می‌­کند

یک «دیگ بزرگ» از خواسته‌­ها و انگیزه­‌های اولیه که در محفظه­ یا محدوده­ای قرار گرفته و توسط منطقه‌­ی نیمه­‌آگاه به عنوان میانجی یا واسط نگهداری شده است. مثلا فروید (۱۹۱۵) دریافت که برخی از حوادث و خواسته­‌ها اغلب برای بیمارانش ترسناک یا دردناک می‌­باشند. و اعتقاد بر این است که این اطلاعات در ذهن ناخودآگاه قفل شده‌­اند. این اتفاق می­‌تواند از طریق روند سرکوب رخ دهد.

ذهن ناخودآگاه شامل غرایز (اروس و تاناتوس) مبتنی بر زیست شناسی ما است. که در امیال و خواست­‌های اولیه ما در خصوص مسائل جنسی و تهاجم دخیل هستند (Freud, 1915). فروید اینچنین ادعا کرد که بیشتر این خواسته­‌های اولیه­‌ی ما به سطح آگاهی نمی‌رسند. زیرا آنها باتوجه به جنبه عقلانی و آگاهانه­‌ی ما پذیرفتنی نیستند. مردم طیف وسیعی از مکانیزم­‌های دفاعی (مانند سرکوب) را برای جلوگیری از شناخت انگیزه‌­ها و احساسات ناخودآگاه در خود رشد و توسعه داده‌­اند.

فروید (۱۹۱۵) بر اهمیت ذهن ناخودآگاه تاکید کرد. فرض اصلی نظریه فروید اینست که ذهن ناخودآگاه رفتار را در افرادی‌که مورد شک و ظن هستند، به‌میزان بیشتری مدیریت‌می‌کند. در واقع، هدف روانکاوی استفاده از چنین مکانیسم‌­های دفاعی است تا در نتیجه­‌ی آن آگاهی ناخودآگاه را ایجاد کند.

فروید معتقد بود که تأثیرات ناخودآگاه به شیوه‌­های گوناگون، از جمله رویاها و لغزش در زبان که اکنون به عنوان «لغزش­‌های فرویدی» شناخته می‌شود، خود را نشان می‌دهد. فروید (۱۹۲۰) نمونه‌­ای از این لغزش را زمانی‌که یک عضو پارلمان انگلیس نسبت‌به یکی از همکارانش عصبانی‌بود عنوان‌کرد. این عضور پارلمان به جای اینکه بگوید: «یک عضو شریف از شهر هال (Hull)»، گفت: «یک عضو شریف از جهنم (Hell)».

ارزیابی انتقادی

در ابتدا، روانشناسی در مورد ایده فرایندهای ذهنی که در سطح ناخودآگاه عمل می‌کرد، شکاک بود. سایر روانشناسان (مثلا رفتارگرایان) مصمم‌شدند تا از لحاظ علمی اثبات‌کنند مفهوم ذهن ناخودآگاه، منبع قابل‌توجهی از محرومیت و ناامیدی است. زیرا از توضیح عینی فرار کرده و اندازه­‌گیری و در بوته­‌ی آزمایش گذاشتن آن نیز دشوار می‌­باشد.

با این حال، فاصله بین روانشناسی و روانکاوی نزدیک­تر شده است. و مفهوم ناخودآگاه در حال‌حاضر یک نقطه­‌ی تمرکز مهم در روانشناسی به‌شمار می‌رود. مثلا روانشناسی شناختی فرآیندهای ناخودآگاه را شناسایی کرده است. این مورد در حافظه رویه‌­ای، پردازش اتوماتیک و روانشناسی اجتماعی که اهمیت پردازش ضمنی را نشان‌داده، قابل‌مشاهده می‌­باشد. این یافته­‌های تجربی، بیانگر نقش فرایندهای ناخودآگاه در رفتار انسانی می‌باشند.

با این حال، تحقیقات تجربی در روانشناسی محدودیت­‌های نظریه فروید در خصوص ذهن ناخودآگاه را نشان داده است و در نتیجه مفهوم مدرن «ناخودآگاه انطباقی» همانند روانکاوی (فرویدی) نیست. در واقع، فروید (۱۹۱۵) اهمیت ناخودآگاه را دست کم گرفته است. و از لحاظ قیاس ذهن با کوه‌یخی شناور در آّب، او بخش زیادی از ذهن را در زیر آب متصورشده. ذهن با محول کردن بخش قابل‌توجهی از پردازش پیشرفته­‌ی خود به قسمت ناخودآگاه، کاراتر عمل می­‌کند.

در حالی که فروید (۱۹۱۵) ناخودآگاه را به عنوان یک موجودیت واحد تصور می­‌کرد، روانشناسی حاضر ذهن را به عنوان مجموعه­‌ای از واحد­ها تصور می­‌کند که در طول زمان تکامل یافته و خارج از آگاهی عمل می‌کنند. مثلا «نظریه­‌ی گرامر جهانی» یک پردازنده زبان ناخودآگاه است. که به ما این امکان را می‌دهد به این نتیجه برسیم که آیا یک جمله درست تشکیل شده یا خیر. جدا از این واحد، توانایی ما در شناسایی چهره­‌ها سریع و کارآمد است. بنابراین این موضوع نشان می­‌دهد که چگونه واحد­های ناخودآگاه به صورت مستقل عمل می‌­کنند.

در نهایت می­‌توان گفت، در حالی که فروید معتقد بود که خواست‌های اولیه در ناخودآگاه برای محافظت از افراد در جهت جلوگیری از در معرض اضطراب قرار گرفتن باقی می‌ماند، اما دیدگاه مدرن ناخودآگاه انطباقی بر این باور است که به جای سرکوب، بیشترین حجم پردازش اطلاعات به دلیل بهره­‌روی آن، در خارج از بخش آگاه روی می­‌دهد.

منبع:

https://www.simplypsychology.org/

نوشته های مشابه

6 دیدگاه

  1. با عرض سلام و تبریک سال نو و نوروز باستانی خدمت استاد عزیز
    یک سوال داشتم خدمت شما
    و اون اینا که تفاوت ذهن و مغز چیه؟
    خیلی خوشحال میشم که اطلاعات کافی در اختیار من قرار بدهید.
    سپاسگزارم از شما که وقت میگذارید و جواب سوالهارو میدید.

    1. وقت بخیر. ذهن یک مفهوم انتزاعی است ولی مغز یک واقعیت فیزیکی. پزشک می تواند مغز شما را جراحی کند ولی ذهن شما تنها پس از تلاش خود شما و نهایتا کمک یک رواندرمانگر قابل تغییر است.

      1. سلام
        تشکر از شما.
        ارتباط بین ذهن و مغز و بدن به چه شکل است.؟
        ذهن اگر یک مفهوم انتزاعی است کارکردش به چه شکلی است یعنی باورها،شخصیت و… در ذهن ما ساخته میشه؟

        1. سوال شما بیش از آنکه روانشناختی باشد فلسفی است. همواره در فلسفه این سوال مطرح بوده است که ارتباط ذهن و بدن چگونه است. بطور مثال فیلسوفی مانند دکارت آنها را دو پدیده جداگانه در نظر می گیرد ولی فلاسفه دیگر مانند اسپینوزا بدن را جلوه ذهن می دانند. البته پاسخهای دیگری نیز توسط فلاسفه مطرح شده است. بنابراین منوط به باور فلسفی و اعتقادی هر فرد می توان پاسخهای متنوعی به این پرسش داد. زیرا پرسش شما یک پاسخ علمی مشخص نداشته و در مقوله فلسفه می گنجد.

  2. با عرض سلام و وقت بخیر
    یک سوال داشتم خدمت شما استاد بزرگوار و اون اینه که من خیلی کنجکاوم بدونم تفاوت ذهن با مغز چیه؟
    خیلی مطالعه کردم و دنبالش بودم که به معنی واقعی به جواب این سوال برسم اما خب اطلاعاتی که به دست اوردم کامل نبود یعنی خودم راضی نشدم به جوابهایی که پیدا کردم.خیلی دوست دارم نظر و اطلاعات شما رو بدونم در مورد این سوالم.
    سپاسگزارم از شما استاد بزرگوار که وقت میگذارید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
فعالسازی سامانه پیامکی الزامی میباشد!