رشد و پرورش اخلاقی کودکان
پرورش هوش اخلاقی کودکان از نظر الفی کهن
همه نگرانند، والدین، مربیان، قانونگذاران و همه افرادیکه مسئولیت تربیت اخلاقی کودکان را برعهده دارند. همگی اذعان دارند که در دنیایی مادی و نفعپرست قرار داریم. دنیایی که سطح اخلاقی در آن بهشدت نزول کرده است. دنیایی که باید نگران تربیت اخلاقی کودکان خود باشیم و راهکارهایی آگاهانه در برابر تأثیرات مخرب آن بهکار بریم.
میکله بوربا در کتاب پرورش هوش اخلاقی بیان میکند: به دو دلیل، جو اخلاقی که کودکان امروزه در آن قرار دارند برای پرورش هوش اخلاقی مسموم است:
ابتدا آنکه
بسیاری از عوامل اجتماعی مهم که علت تربیت اخلاقی هستند در حال فروپاشیاند، از جمله نظارت والدین، سرمشقهای اخلاقی، آموزشهای مذهبی یا روحانی، روابط معنادار بزرگسالان باهم، ارزشهای دینی و … .
در درجه دوم
کودکان در معرض بمباران اطلاعات غیراخلاقیای هستند که کاملاً با تلاشهای ما برای تربیت اخلاقی کودکان در تضاد میباشد. تلویزیون، بازیهای کامپیوتری، موسیقی، تبلیغات و … همگی مروج بدبینی، نفعپرستی، بیاحترامی، مادهگرایی و روابط جنسی خارج از چارچوب میباشند. تآثیرات مخرب آنها چنان وسیع است و در همه شئون زندگی بشر رخنه کرده است که محافظت از فرزندان در مقابل آنها دشوار، بلکه ناممکن است.
مقاله مرتبط: نقش پدران در رشد و سلامت فرزندان
بنابراین ضروری است کودکان را بهگونهای پرورش دهیم که مهارت تصمیمگیری اخلاقی در آنها پرورش یابد تا بتوانند در برابر بحرانهای اخلاقی و فشارهایی که در طول زندگی با آن مواجه میشوند، مقابله کنند. بهعبارت سادهتر، والدین نباید بهجای کودکان تصمیمات اخلاقی بگیرند (مثلاً این مدل مو یا لباس در شأن تو نیست و نباید بپوشی) بلکه لازم است زمینهای فراهم کرد تا کودکان، خود، تصمیمات اخلاقی بگیرند؛ حتی اگر در مواقعی دچار اشتباه میشوند. کنفوسیوس میگوید: «زیباترین منظره در دنیا راه رفتن کودکی است که پس از آنکه راه را به او نشان دادید، با اعتماد در جاده زندگی گام برمیدارد.»
طبق دیدگاه الفی کهن، والدین با بهکارگیری چند اصل میتوانند تأثیر بسزایی در تربیت اخلاقی کودکان داشته باشند. در این گفتار مختصر به این اصول نگاهی گذرا میکنیم.
پیش از آنکه به اصول اخلاقی پرداخته شود،
باید برای تربیت اخلاقی کودکان هدفی در ذهن داشته باشیم تا مانند راهنمایی در طول مسیر، ما را هدایت کند. از نظر الفی کهن، تعیین مرز و حدود برای رفتارهای کودک نباید بهعنوان محدودیتهایی که بزرگسالان برای کودکان اعمال میکنند، در نظر گرفته شود. بهعبارت دیگر، محدودیت در رفتار کودکان باید بهعنوان ذاتی موقعیت درک شود. مثلا، ما از آنها میخواهیم سوال کنند که «رفتار الف چه احساسی را در کودک دیگر ایجاد میکند؟»- و نه اینکه بپرسند که «آیا اجازه دارم کار الف را انجام دهم؟» یا «آیا اگر کار الف را انجام دهم، بهدردسر خواهم افتاد؟».
آیا در دنیای مادی و نفعپرستی که اطرافمان را در بر گرفته، این هدفی واقعبینانه است؟ پاسخ الفی کهن آری است، چه که کودکان با ظرفیت مراقبت از دیگری بهدنیا میآیند. بنابراین، والدینی که امیدوارند کودکی مسئول در قبال نیازهای افراد دیگر تربیت کنند، بنابه گفته مارتین هافمن «یک متحد در درون کودک دارند».
البته این بهمعنای آن نیست که اگر کودک به حال خود رها شود، خود بهخود فردی اخلاقی میشود. آنها به کمک ما نیاز دارند. کودکان برای رشد اخلاقی خود در درجه اول نیاز دارند تا رفتارهایی مانند تنبیه، پاداش، تحسین و … که در مقاله فرزندپروری بدون شرط به تفصیل توضیح دادیم، دربارهشان متوقف شود. زیرا این رفتارها، آنها را متمرکز در نفع شخصی میکند و فکرشان را حصر در آن میکند که چگونه از تنبیه احتراز جویند یا تشویق و پاداش بهدست آورند. تربیت اخلاقی کودکان که عبارتست از تلاش برای عامل تغییر بودن در جامعه و کسب مهارت درک احساسات و عواطف دیگری و نیز درک نگاه متفاوت دیگران به دنیا، با آنچه تاکنون مدنظر بود کاملاً مغایرت دارد. اما این اولین گام است، زیرا حذف فرزندپروری بد باید همراه با افزودن فرزندپروری خوب باشد که در ادامه به تعدادی از اصول بنیادی آن اشاره میکنیم.
۵ قانون تربیت اخلاقی کودکان برای پرورش هوش اخلاقی کودکان
۱. به کودکان توجه کنید
توجه کردن اولین قانون تربیت اخلاقی کودکان است. بنیاد تربیت اخلاقی کودکان، رابطه بین فرزند و والدین است. همه دستورالعملها و مداخلات در تربیت اخلاقی کودکان باید در قالب یک ارتباط گرم، امن و غیرمشروط با کودک صورت پذیرد. زمانی که نیازهای اساسی کودک مانند احساس دلبستگی ایمن، همدلی، امنیت، احترام و پاسخگو بودن توسط مراقبین اصلی برآورده شود، کودک از دلمشغولی به آنها رها شده و میتواند به کمک دیگران بپردازد.
کودکانی که میدانند دوست داشته میشوند، احساس ایمنی بیشتر کرده و کمتر دفاعی عمل میکنند. بنابراین آنها با شجاعت بیشتری به دیگران، از جمله افرادی که با آنها تفاوت دارند، نزدیک میشوند. کودکانی که دلبستگی ایمن به والدین خود دارند، نه تنها پاسخگوتر به دیگران هستند؛ بلکه همچنین احتمال بیشتری دارد که خوداظهارگر و مستقل بوده و خود را از لحاظ اجتماعی توانمند و از لحاظ روانشناختی بهنسبت سالم بدانند.
مقاله مرتبط: نقش والدین در رشد عزت نفس کودک
۲. به آنها نشان دهید یک فرد اخلاقی چگونه زندگی میکند
حتی پیش از آنکه کودکان توان راه رفتن پیدا کنند، ارزشهای شما را جذب میکنند. آنها از شما یاد میگیرند که چگونه یک انسان باشند. اگر آنها ببینند که شما هیچ توجهی به افرادی که در اطرافتان مشکل دارند نمیکنید، آنها یاد میگیرند که درد و رنج دیگران هیچ ارتباطی به آنها ندارد. اما اگر آنها ببینند که شما نگران دیگران هستید، حتی افراد غریبه، این به آنها یک درس اخلاقی بزرگ میدهد. مطالعات نشان میدهند حتی اگر سالها پیش کودکان دیده باشند که دیگران به موسسات خیریه کمک میکنند، احتمال بیشتری دارد آنها نیز کمک کنند.
تأثیر روی رفتار و باورهای کودک بهویژه زمانی بیشتر میشود که آن فرد دیگر از نظر کودک، فردی صمیمی و حمایتگر باشد. بههمین ترتیب، والدینی که میخواهند اهمیت صداقت را آموزش دهند بهیچوجه به کودکان خود دروغ نمیگویند. حتی اگر گفتن آنکه شیرینی تمام شده، بسیار راحتتر باشد تا توضیح آنکه چرا آنها نمیتوانند یک شیرینی دیگر بخورند.
به آنها نشان دهید که تصمیمگیریهای اخلاقی همیشه آسان نیست. اجازه بدهید کودکان پشت صحنه نحوه تصمیمگیری و احساساتتان را درباره یک دو راهی اخلاقی مشاهده کنند. آنها در فرایند تلاش شما برای اخلاقی زندگی کردن، چیزهای زیادی فرا میگیرند. نکته مهمتر آنکه درک میکنند که اخلاقیات یک تصمیمگیری از پیش تعیین شده و شسته و رفته نیست.
برای مثال، زمانی که فرزندتان از دوست خود بدگویی میکند و از شما میخواهد به حرفهای او گوش کرده و با او همدلی کنید، شما میگویید غیبت کردن را دوست ندارید ولی در عین حال نمیتوانید به احساسات او نیز بیتوجه باشید و این موضوع شما را در یک دوراهی اخلاقی قرار داده است و با صداقت و صراحت به او میگویید نمیدانید واقعاً در اینباره بهتر است چه کار کنید.
مقاله مرتبط: فرزندپروری نامشروط
۳. اجازه بدهید تمرین کنند
بنابراین باید به کودکان فرصتهای بیشمار کمک کردن داد. اگر کودکان مسئول مراقبت از خواهر یا برادر کوچکتر خود و یا حیوان خانگی هستند، این فرصتی است برای آنها تا یک درس زنده از تأثیرات مراقبت کردن بگیرند. آنها نه تنها در اینباره شنیدهاند و دیدهاند، بلکه آن را انجام نیز دادهاند. اینکار همچنین به آنها کمک میکند تا خود را بهعنوان افراد یاریرسان معرفی کنند.
قرار گرفتن کودکان در محیطهایی که امکان مشارکت و کمک کردن آنها به یکدیگر وجود دارد، فرصتهایی طلایی برای تربیت اخلاقی کودکان مهیا میکند و بالعکس؛ قرار دادن آنها در محیطهای یکدستی که افراد از نظر هوشی، طبقاتی و حتی تواناییهای فیزیکی یکسان هستند، این فرصت را از آنها میگیرد. به این استناد، مدارس رقابتی مانند تیزهوشان و … کمکی در رشد اخلاقی کودکان نمیکند، بلکه ایشان را افرادی فردگرا و مضطرب بار میآورد (البته فضای مدارس عادی نیز رقابتی و غیرمشارکتی است ولکن تأکید بهجهت میزان آن است).
مطالعات بسیاری نشان دادهاند که دانشآموزان زمانیکه میتوانند منابع خود را شریک شوند، با یکدیگر مشورت کنند و همراه با هم بهدنبال راهحل مسائل بگردند، عمیقتر میاندیشند. اما آنها چیزهایی فرای اینها یاد میگیرند: آنها یاد میگیرند تا مراقب دیگران باشند. همکاری یکی از تجربیات ضروری انسانی است که شرکت کنندگان در آن را مستعد خیرخواهی دیگران میکند. در عین حال، طبق تحقیقات محققین، رقابت بهمقدار بیشتری منجر به سرکوب بخشندگی به دیگران میشود تا آنکه همکاری باعث افزایش آن گردد.
۴. با آنها گفتگو کنید
برای والدین دو راه جایگزین برای استفاده از قدرت وجود دارد: عشق و برهان. والدینی که درباره تربیت فرزندانشان، برای آنکه افرادی نجیب بار آیند، مصمم هستند، وقت بسیار زیادی برای راهنمایی و توضیح به آنها صرف میکنند. برای ما تنها داشتن ارزشهای خوب کفایت نمیکند. این ارزشها باید بهطور مستقیم و بهطریقی که با تواناییهای کودک مطابق باشد، به او منتقل گردد. اگر در این کار شکست بخوریم، کودکمان همچنان از ما تأثیر میپذیرد ولکن نه بهطریقی که ما دوست داریم. برای مثال، چیزی نگفتن ما زمانیکه کودک در امری خودخواهی میورزد برایش پیامی در بردارد. این پیام بیشتر حاکی از پذیرش خودخواهی است تا ارزشهای مبتنی بر فرزندپروری سهلگیرانه.
ما باید دستورالعملهای اخلاقی روشنی ایجاد کنیم تا آنچه از کودک انتظار داریم واضح باشد، اما این کار باید از طریق حداقل اجبار صورت گیرد. بله! اندکی نیرو باید پشت آنچه به آنها میگوییم وجود داشته باشد (درباره آنکه چگونه با دیگران باید- نباید- رفتار کرد). اما باید منجر به آن نشود که کودک آن نیرو و فشار را بهعنوان پیام دریافت کند. چون در اینصورت فضایی از ترس ایجاد میکنیم که مانع یادگیری میشود. اگر کودکان را بهسویی هدایت کنیم که نگران باشند کارهای بدشان منتج به دریغ کردن عشق از سمتمان میشود، همه آنچه بهدست میآوریم اطاعت موقت بدون درک و انگیزه درونی است.
اجازه بدهید کمی پیشتر برویم.
تربیت اخلاقی کودکان نه تنها از داد و فریاد بهدست نمیآید، بلکه از گفتن هم بهدست نمیآید. ممنوعیت (آن کار را انجام نده) کمکی نمیکند. در واقع باعث میشود کودک محتاطانه عمل کرده و احتمال کمتری دارد برای کمک اقدام کند. جملهای مانند: «ما با مردم زد و خورد نمیکنیم» هم چندان جمله بهتری نیست. برای حمایت از تربیت اخلاقی کودکان تنها نمیتوانیم بگوییم که زد و خورد بد است یا مشارکت خوب است. آنچه مهم است آن است که به کودک کمک کنیم تا درک کند چرا این چیزها درست است. وقتی شما توضیحی ارائه نمیدهید، پیشفرض کودک آن است که دلیل زد و خورد نکردن، تنبیه نشدن است.
با طرح صبورانه دلایل، ما به دو چیز در آن واحد دست مییابیم. نخست آنکه، ما به کودک اجازه میدهیم بداند چه چیزی برای ما مهم است و چرا. دوم آنکه، ما به آنها کمک میکنیم تا ذهنشان با سوالات اخلاقی دست و پنجه نرم کند. استفاده از دلیل و برهان باعث ارتقای تفکر مستقلانه میشود. و روشن میسازد که در عین حال که میخواهیم روی کودکان تأثیر بگذاریم، میخواهیم آنها خود مستقلانه نیز بیندیشند. این تأثیرات از نتایج یک تحقیق بهدست آمد: کودکانی که والدینشان بیش از آنکه از آنها تنها طلب اطاعت کنند، به آنها توضیح میدادند؛ تمایل بیشتری داشتند تا کارهای نوع دوستانه انجام دهند (بر اساس یک تحقیق). همچنین احتمال بیشتری داشت که از لحاظ سیاسی فعال شوند و در فعالیتهای خدمات اجتماعی مشارکت کنند (براساس تحقیقی دیگر).
بنابراین، گفتن بهتر از داد و فریاد است و توضیح دادن بهتر از گفتن است.
اکنون اجازه دهید بگوییم: بحث و تبادلنظر بهتر از فقط توضیح دادن است. هرچقدر هم درباره اهمیت ارزشها با فصاحت تمام داد سخن دهیم، کودکان به این ارزشها متعهد نمیشوند. کودکان در صورتیکه آنچه به آنها میگوییم را با نحوه تفکر خود درباره دنیا تطبیق ندهند، دلیلی ندارد آنچه را صحیح است انجام دهند. اگر بخواهیم آنها بهعنوان افرادی اخلاقی رشد کنند، لازم است به آنها فرصتهایی برای ساختن مفاهیمی چون عدالت و شجاعت در ذهنشان بدهیم. آنها باید قادر باشند این مفاهیم را در سایه تجربیات و سوالات شخصی خود دوباره در ذهنشان ایجاد کنند (با کمک ما) و بفهمند یک شخص چگونه باید باشد.
مطالعهای نشان میدهد چشمگیرترین تربیت اخلاقی کودکان (در گروههای سنی مختلف) زمانی اتفاق میافتد که والدینشان برایشان تنها صحبت نکردند، بلکه آنها با یکدیگر گفت و شنود میکردند. بهترین نتایج وقتی بهدست آمد که والدین از طریق «کمک به کودک در اظهار نقطهنظرات خود، پرسیدن سوالات روشنکننده و تلاش برای درک و استنباط گفتههایش»، حمایتگر و مشوقش بودند. مطالعات دیگر بهصورت گستردهتری دریافتند کودکانی که تشویق میشوند تا بهصورت فعالانه در تصمیمگیریها مشارکت کنند، سطوح بالاتری از استدلال اخلاقی را نشان میدهند. نکته مهم آن است که به کودک کمک کنیم حتی زمانیکه با او موافق نیستیم، با ذکر دلایل از نظرات خویش دفاع کند. میخواهیم او بفهمد مجبور نیست برای آنکه جدی گرفته شود، بهخوبی شما دلیل و برهان بیاورد.
الفی کهن تأکید بسیاری بر بهخاطر داشتن هدف رشد اخلاقی در طی مسیر رشد اخلاقی کودکان دارد.
بنابه گفته الفی کهن، تنبیه و تشویق باعث میشود کودک بر منافع شخصی خود متمرکز شود که با هدف رشد اخلاقی در تضاد است. از نظر او، حتی در طی مکالمات و استدلالات خود با کودک، دلایل ما باید همراستا با اهداف تربیتیمان باشد. بعضی والدین از توضیح بهجای تهدید استفاده میکنند، ولکن دلیلی که ارائه میدهند باعث برانگیختن همان انگیزههای خودخواهانه میشود. «اگر با همکلاسیهایت بد رفتار کنی، هیچکس دیگر با تو دوست نمیشود». «اگر کسی را اذیت کنی، روزی در جایی کس دیگری تو را اذیت خواهد کرد». «اگر به دیگران کمک کنی، کسی یا خدا در جایی به تو کمک خواهد کرد».
این تکنیک، هرگز نگرانی واقعی را در رابطه با دیگران بهوجود نمیآورد. این تکنیک باعث ایجاد زیرکی معطوف بهخود میشود. بعضی کودکان ممکن است در صورتی که راهی برای اجتناب از پیامدهای رفتارشان پیدا کنند، بهدیگران آسیب بزنند. آنها ممکن است از خود بپرسند که اگر چیزی گیرشان نمیآید، چرا باید برای کمک بهدیگران خود را بهدردسر بیندازند. بههمین دلیل است که والدین نه تنها باید با کودکان به گفتگو بنشینند و دلایل خود را ذکر کنند، بلکه باید دلایلی ارائه کنند که به کودک کمک میکند افرادی اخلاقی شوند و نه افرادی که دائماً سوال میکنند: «این کار چه نفعی برای من دارد؟»
تشویق کودک برای کار نیکی که انجام میدهد باعث میشود او
روی تأیید رفتارش متمرکز شود. بهجای آن باید توجه او را روی تأثیری که رفتارش بر فردی که به او کمک میکند دارد، متمرکز کرد. دقیقاً همین دیدگاه برای وقتی که کودک کار بدی انجام میدهد نیز بهکار میرود. بهجای آنکه کودک را روی مذمت و تقبیح خود متمرکز کنیم، باید به آرامی از او بخواهیم تا درباره تأثیر آسیبی که به دیگری زده است، فکر کند. ممکن است به کودک خیلی کوچکتر بگوییم: «آه، نه! به صورت ماکس نگاه کن! بهنظر غمگین میرسد، اینطور نیست؟ یادت هست هفته پیش که افتادی زمین و بهخاطر صدمهای که خوردی، گریه کردی؟ من نگرانم الان همین احساس را در ماکس بهوجود آورده باشی. فکر میکنی برای اینکه ماکس احساس بهتری پیدا کند چه کمکی میتوانی به او بکنی؟»
الفی کهن میگوید: من کاملاً موافق آموزش از طریق «پیامدها» هستم، البته مادامیکه پیامدهایی که ما بر روی آن تأکید میکنیم چیزهایی هستند که برای افرادی که در تعامل با کودکانمان هستند رخ داده و نه چیزهایی که برای خودشان پیش آمده است.
تحقیقات انجام شده نشان میدهد والدینی که بر روی درک کودک از تأثیر رفتارشان بر روی دیگران تأکید دارند، کودکانشان اخلاقیتر (با رشد اخلاقی بالاتر) هستند، بیشتر تشریک مساعی کنند، کمتر پرخاشگرند و در میان گروه سنی خود محبوبتر میباشند.
بسیاری از مشکلات اجتماعی که با آن هرروزه روبرو میشویم را میتوان ناشی از شکست در درک دیدگاه دیگری دانست. افرادی که آشغال میریزند یا پارک دوبل انجام میدهند و یا صفحات کتاب کتابخانه عمومی را میکنند، بهنظر اشخاصی در خود فرو ماندهاند و نمیتوانند و یا نمیخواهند تصور کنند که دیگران وقتی با آشغال آنها مواجه میشوند، ماشینشان گیر میافتد و یا فصل مورد نیازشان را در کتاب پیدا نمیکنند، چه احساسی پیدا میکنند.
۵. درک دیدگاه کودک
همانگونه که لازم است کودک از تأثیرات رفتار خود بر دیگران آگاه شود و احساسات اطرافیان را درک کرده و نسبت به آنها حساس شود، والدین نیز باید سعی کنند مهارت درک دنیا از دریچه چشم کودک را پیدا کنند. طبق یک تحقیق، والدینی که بهتر قادر هستند افکار و احساسات نوجوان خود را در هنگام عدم توافق درک کنند، در نهایت تضاد کمتری با نوجوانان خود دارند یا حداقل نتیجه رضایتبخشتری از اختلاف بهوقوع میپیوندد. تحقیق دیگر بر روی خانوادههای امریکایی دارای کودکان نوپا انجام شد و معلوم شد والدینی که قادر هستند نقطه نظرات کودک را بپذیرند، نتیجتاً نسبت به نیازهای کودکان بیشتر پاسخگو میباشند. پاسخگو بودن بیشتر والدین بهنوبه خود احتمال پذیرش ارزشهای والدین توسط کودک را بالا برده و منجر به آن میشود که کودکان به درخواستهای والدین بیشتر پاسخ مثبت بدهند.
غیاب «درک دیدگاه کودک» از سوی والدین، اشکال متفاوتی بهخود میگیرد. در نگرانکنندهترین حالت آن، والدین هیچگونه توجهی به احساسات کودک نمیکنند و تلاش میکنند تا تجربه خود را بر کودک تحمیل کنند («من سردم است. برو کاپشنت را بپوش») یا آنکه در نظر ما، کودکان اغلب بر سر چیزهای بیاهمیت گریه سر میدهند، اما برای آنها بهیچوجه بیاهمیت نیست: آنچه کودک را به طغیان میکشاند دارای اهمیت بسیاری است. ما از طغیان کودک احساس خشم میکنیم- و اگر در جمع باشیم، احساس شرم میکنیم- اما بهنظر فراموش میکنیم که کودک در حال گذراندن تجربه دردناکی است و بهدنبال آزار و اذیت نمیباشد.
و در نهایت باید بهخاطر داشت که والدین، موثرترین آموزگار اخلاقی در جهت تربیت اخلاقی کودکان هستند و باید این نقش را با جدیت تمام بپذیرند.
پینوشت: برای مطالب بیشتر در زمینه رشد اخلاقی کودکان میتوانید به کتاب فرزند پروری بدون شرط اثر الفی کهن با ترجمه دکتر کامیار سنایی مراجعه کنید.
منابع
۱. کهن، الفی. (۱۳۹۶). فرزند پروری بدون شرط. ترجمه: دکتر کامیار سنایی. نشر صابرین.
۲. بوربا، میکله. (۱۳۹۰). پرورش هوش اخلاقی. ترجمه: فیروز کاووسی. نشر رشد.
1 دیدگاه