روانشناسان بزرگ دنیا

استنلی میلگرام

امتیاز

آن چه در این مقاله می خوانیم

زندگینامه‌ی استنلی میلگرام

استنلی میلگرام در سال ۱۹۳۳ در نیویورک متولد شد. او در دبیرستان جیمز مونرو همراه با فیلیپ زیمباردو به تحصیل پرداخت و یکی از دانش‌آموزان ممتاز در بین همکلاسی‌های خود محسوب می‌شد.

میلگرم ابتدا در رشته علوم سیاسی تحصیل کرد، اما تصمیم گرفت تا دکترای خود را در رشته ی روانشناسی در دانشگاه هاروارد در سال ۱۹۶۰ و تحت نظارت گوردون آلپورت دریافت کند. پس از همکاری با سالومون اش در زمینه مطالعات تطبیقی در هاروارد، استنلی میلگرام به عنوان دستیار پروفسور در ییل مشغول به کار شد و در آنجا آزمایش‌های مربوط به سنجش میزان اطاعت را انجام داد. در سال ۱۹۶۳ به هاروارد بازگشت، اما استخدام رسمی او به دلیل بحث و جدل‌هایی که حول آزمایش او وجود داشت، با ممنوعیت مواجه شد. بنابراین به دانشگاه و شهر نیویورک نقل مکان کرد و در آنجا تا زمان مرگش یعنی در سن ۵۱ سالگی به تدریس ادامه داد. استنلی میلگرام در سال ۱۹۸۴ به علت حمله‌ی قلبی درگذشت.

آزمایش میلگرام

یکی از معروف‌ترین مطالعات مربوط به اطاعت در روانشناسی توسط استنلی میلگرام، روانشناس دانشگاه ییل انجام شد. او آزمایشی را با تمرکز بر اختلاف بین اطاعت از اقتدار و یا وجدان شخصی انجام داد.

میلگرام (۱۹۶۳) توجیهات ارائه شده برای اعمال نسل‌کشی، توسط کسانی که در دادگا‌ه‌های جنایات جنگی نورنبرگ در جنگ جهانی دوم متهم بودند را مورد بررسی قرار داد. دفاعیات آنها اغلب مبتنی بر «اطاعت» بود – بدین معنی که آنها صرفا دنباله‌روی دستورات فرماندهانشان بودند.

آزمایشات در ژوئیه ۱۹۶۱، یک سال پس از محاکمه آدولف آیشمن در اورشلیم آغاز شد. میلگرام این آزمایش را برای پاسخ به این سوال طراحی و عملیاتی کرد:
«آیا آیشمن و میلیون‌ها همدست و معاون او در جرم مربوط به هولوکاست صرفا از دستورات پیروی می‌کردند؟ آیا ما می‌توانیم تمامی آنها را همدستان بنامیم؟» (میلگرام، ۱۹۷۴). میلگرام (۱۹۶۳) قصد داشت در این خصوص تحقیق کند که آیا آلمانی‌ها به طور خاص مطیع شخصیت‌های مقتدر بودند یا خیر، زیرا این یک توضیح و توجیه معمول برای کشتارهای نازی‌ها در طول جنگ جهانی دوم بود. میلگرام شرکت کنندگان در آزمایش خود را به وسیله تبلیغات روزنامه‌ای برگزید که مخاطب آن مردانی بودند که مایل به شرکت در مطالعه‌ای در خصوص یادگیری در دانشگاه ییل بودند.

روش کار بدین صورت بود که شرکت کننده و شخصی دیگر در کنار یکدیگر قرار گرفته و در یک قرعه‌کشی شرکت می‌کردند که در طی آن مشخص می‌شد که چه کسی «یادگیرنده» و چه کسی معلم خواهد بود. قرعه‌کشی به نوعی ثابت شده بود که در طی آن شرکت‌کننده همیشه معلم و یادگیرنده یکی از طرفداران میلگرام می‌شد (اما تظاهر می‌کرد که یک شرکت‌کننده واقعی است).

یادگیرنده (یک همدست و یا یک همکار که آقای والاس نامیده می‌شد) به یک اتاق برده شده و الکترودهایی را به دستان او متصل می‌کردند و معلم و محقق به اتاق مجاور می‌رفتند که در آن یک ژنراتور شوک الکتریکی و یک ردیف از سوئیچ‌های الکتریکی از ولتاژ ۱۵ ولت (شوک اندک) تا ۳۷۵ ولت (خطر: شوک شدید) و در نهایت تا ۴۵۰ ولت (XXX) قرار داشت.

هدف آزمایش میلگرام

میلگرام (۱۹۶۳) علاقه‌مند به تحقیق درباره‌ی این موضوع بود که افراد در اطاعت از دستورالعمل‌هایی که موجب آسیب‌رسانی به فرد دیگری می‌شود، تا چه حد مطیع می‌باشند. استنلی میلگرام مایل بود تا ببیند چگونه ممکن است افراد عادی برای ارتکاب جنایات، به عنوان مثال آلمانی‌ها در جنگ جهانی دوم، تحت‌تاثیر قرار بگیرند.

روش آزمایش میلگرام

داوطلبان برای یک آزمون آزمایشگاهی در مورد «یادگیری» به کارگرفته شدند. شرکت‌کنندگان ۴۰ مرد بین سنین ۲۰ تا ۵۰ ساله و از ناحیه‌ی نیوهیون بودند که طیف‌شغلی آنها نیز از متخصص تا غیر‌متخصص بود. برای حضور آنها در این آزمایش مبلغ ۴٫۵ دلار به آنها پرداخت‌می‌شد.

در آغاز آزمایش، آنها به‌یکی دیگر از شرکت‌کنندگان معرفی می‌شدند که در حقیقت او یک عضو همدست یا همکار آزمایشگر (میلگرام) بود. آنها برای تعیین نقش خود– معلم یا یادگیرنده- اقدام به انجام قرعه‌کشی می‌کردند، هرچند این قرعه‌کشی‌ها از قبل ثابت شده‌بود و همدست همیشه نقش یادگیرنده را دریافت می‌کرد. همچنین یک آزمایشگر نیز در آنجا حضور داشت که لباس آزمایشگاهی خاکستری رنگ به‌تن می‌کرد و این نقش را نیز یک بازیگر ایفا می‌کرد (غیر از میلگرام). از دو اتاق با دیواری مشترک در آزمایشگاه ییل استفاده‌شد- یکی برای یادگیرنده (با یک صندلی برقی) و دیگری برای معلم و آزمایش‌گر با یک ژنراتور شوک‌الکتریکی.

«یادگیرنده» (آقای والاس) به‌یک صندلی که الکترودهایی نیز به آن متصل‌بود، با تسمه‌هایی ثابت‌می‌شد. سپس لیستی از جفت کلمه‌ها در اختیار او قرار می‌گرفت و او باید آنها را به‌خاطر می‌سپرد. سپس معلم او را با گفتن یک‌کلمه مورد امتحان قرار می‌داد و از یادگیرنده می‌خواست تا کلمه‌ی همراه یا جفت صحیح آن کلمه را از لیستی که حاوی چهار‌گزینه‌ی احتمالی بود انتخاب‌کند. از سوی مسئول برگزاری آزمایش به‌معلم گفته شده‌بود که با هربار اشتباه یادگیرنده، یک شوک‌الکتریکی به او بدهد و سطح این شوک در هربار افزایش‌می‌یافت. ۳۰ سوییچ روی ژنراتور شوک مشخص شده‌بود که از ۱۵ ولت (شوک کم) تا ۴۵۰ (خطر- شوک شدید) متغیر بود.

یادگیرنده به‌طور عمده پاسخ‌های اشتباه (به‌عمد) می‌داد و برای هریک از این اشتباهات، معلم به او یک شوک‌الکتریکی می‌داد. زمانی‌که معلم از دادن شوک خودداری‌می‌کرد، آزمایشگر با ارائه‌ی یک‌سری از دستورات یا ترغیب‌ها، سعی‌می‌کرد تا او را برای ادامه‌ی این کار متقاعدسازد.

چهار جمله ترغیب‌کننده

چهار جمله‌ی ترغیب کننده وجود داشت و اگر کسی اطاعت نمی‌کرد، آزمایشگر (آقای ویلیامز) ترغیب بعدی را می‌خواند و به همین ترتیب تا انتها ادامه می‌داد.

۱. لطفا ادامه دهید.
۲. آزمایش نیاز به ادامه‌ دادن شما دارد.
۳. این امر کاملا ضروری است که شما ادامه دهید.
۴. شما هیچ انتخاب دیگری به جز ادامه دادن ندارید.

نتایج آزمایش میلگرام

۶۵٪ (دو سوم) شرکت‌کنندگان (یعنی معلمان) به دادن بالاترین سطح شوک یعنی ۴۵۰ ولت ادامه دادند. تمام شرکت‌کنندگان شوک ۳۰۰ ولت را اعمال کردند. میلگرام بیش از یک آزمایش انجام داد- او ۱۸ تغییر و دگرگونی در مطالعات خود انجام داد. او وضعیت تمامی شرکت‌کنندگان را تغییر داد (IV) تا ببیند اطاعت چگونه تحت تاثیر قرار می‌گیرد (DV).

نتیجه‌گیری

به‌طور معمول، افراد معمولی از دستورات ارائه‌شده توسط شخصی مقتدر حتی تا میزانی‌که انسانی بی‌گناه نیز کشته‌شود تبعیت می‌کنند. اطاعت از اقتدار و قدرت در همه‌ی ما ریشه در روشی دارد که ما بر اساس آن پرورش یافته‌ایم.

افراد اگر قدرت فردی را از لحاظ اخلاقی درست و قانونی تشخیص دهند، تمایل دارند از دستورات او اطاعت کنند. این واکنش به اقتدارهای قانونی در شرایط مختلف، به عنوان مثال در خانواده، مدرسه و محل کار، آموخته می‌شود.

میلگرام این مطالب را در مقاله «خطرات سرسپاری» خلاصه کرده است و می‌نویسد: «جنبه‌های قانونی و فلسفی اطاعت دارای اهمیتی بسیار زیاد است، اما آنها در مورد اینکه اکثر مردم در شرایط خاص چگونه رفتار می‌کنند، بسیار کم صحبت می‌کنند.»

من یک آزمایش ساده را به‌منظور آزمودن این مورد که یک فرد معمولی تحت‌تأثیر دستور یک دانشمند آزمایشگاهی، تا چه میزان درد و رنج را به راحتی به یک شخص دیگر تحمیل خواهد کرد را در دانشگاه ییل راه‌اندازی کردم.

قدرت خشن و سفت و سخت بر علیه افراد [شرکت‌کنندگان] قویترین ضرورت اخلاقی علیه آسیب زدن به دیگران بود و همزمان با اینکه فریادهای قربانیان در گوش افراد [شرکت کنندگان] طنین‌انداز می‌شد، میزان اقتدار اعمالی نیز بیشتر می‌شد.

تمایل شدید بزرگسالان برای انجام هرگونه فرمانی که از سوی یک مقام مقتدر و یا صاحب قدرت و نفوذ صادر می‌شود، یافته‌ی اصلی این مطالعه را تشکیل می‌دهد و این واقعیت خواستار تفسیر و توضیحی ضروری می‌باشد.

نظریه کارگزاری یا عاملیت میلگرام

میلگرام (۱۹۷۴) رفتار شرکت‌کنندگان در آزمایش خود را اینگونه توضیح داد که وقتی مردم در یک وضعیت اجتماعی قرار می‌گیرند، دو حالت رفتاری دارند:

الف. حالت مستقل. افراد خودشان اقدامات خود را هدایت کرده و مسئولیت نتایج این اقدامات را نیز بر عهده می‌گیرند.
ب. حالت عامل. افراد به دیگران اجازه می‌دهند که اعمال آنها را هدایت کرده و سپس مسئولیت عواقب را به دوش فردی که دستورات را از او گرفته‌اند منتقل می‌کنند. به عبارت دیگر، آنها به عنوان عواملی برای اراده‌ی فردی دیگر عمل می‌کنند.

میلگرام اینچنین پیشنهاد داد که به‌منظور اینکه یک شخص به حالت عامل ورود کند، باید دو چیز داشته باشد:

۱. فردی که دستورات را می‌پذیرد، به عنوان شخصی تلقی می‌شود که هدایت شدن توسط رفتار دیگران را قبول دارد. به این ترتیب، آنها مشروع می‌باشند.
۲. شخص پذیرنده‌ی دستور می‌تواند به این موضوع اعتقاد داشته باشد که مقام مسئول یا صاحب اقتدار و صادر‌کننده‌ی دستور، مسئولیت آنچه اتفاق می‌افتد را قبول می‌کند.

تئوری عاملیت می‌گوید که مردم زمانی از یک اقتدار اطاعت می‌کنند که باور داشته باشند آن شخص مسئولیت پیامدهای اقدامات آنها را بر عهده خواهد گرفت. این امر توسط برخی از جنبه‌های شواهد و یافته‌های میلگرام پشتیبانی می‌شود.

مثلا زمانی که به شرکت‌کنندگان یادآوری می‌شد که مسئولیت اقدامات با خودشان است، تقریباً هیچ‌کدام از آنها آماده اطاعت کردن نبودند. در مقابل، بسیاری از شرکت‌کنندگان حتی در صورتی که آزمایشگر به آنها می‌گفت مسئولیت این کار را خواهد پذیرفت، باز هم از انجام آن امتناع می‌ورزیدند.

تغییرات در آزمایش میلگرام

آزمایش میلگرام چندین بار انجام شد و در طی آن میلگرام (۱۹۶۵) روش اساسی را تغییر داد (IV را تغییر داد). با انجام این اقدامات میلگرام می‌توانست عوامل موثر بر اطاعت (DV) را شناسایی کند. اطاعت از طریق اندازه‌گیری این موضوع که چه تعداد از شرکت‌کنندگان حداکثر ۴۵۰ ولت (۶۵٪ در مطالعه اصلی) را اعمال کردند مورد بررسی قرار گرفت. در مجموع، ۶۳۶ شرکت کننده در طی ۱۸ مطالعه از انواع مختلف مورد آزمایش قرار گرفتند.

لباس فرم

در مطالعه‌ی پایه‌ای اصلی، آزمایشگر یک لباس آزمایشگاهی خاکستری را به عنوان نمادی از قدرت (یک نوع لباس فرم) پوشید. میلگرام تغییری را در همین راستا ایجاد کرد. تغییر این بود که در همان ابتدای کار، آزمایشگر به دلیل دریافت یک تماس تلفنی از آن محل خارج می‌شد. پس از این اتفاق، یک شخص معمولی (یک همکار) با همان لباس روزمره و شخصی خود نقش آزمایشگر را برعهده می‌گرفت. به دلیل این تغییر، سطح اطاعت تا ۲۰٪ کاهش یافت.

تغییر مکان

این آزمایش به جای برگزاری در دانشگاه معتبر ییل، به یک مجموعه‌ی از ادارات منتقل شد. اطاعت تا ۴۷٫۵٪ کاهش یافت. این امر نشان می‌دهد که وضعیت موقعیت مکانی بر روی اطاعت تأثیرگذار است.

وضعیت دو معلمی

هنگامی که شرکت‌کنندگان می‌توانستند از کمک یک دستیار (همدست با گروه آزمایش) برای فشردن سوئیچ‌ها بهره گیرند، ۹۲٫۵ % آنها ولتاژ حداکثری ۴۵۰ ولت را اعمال داشتند. هنگامی که مسئولیت شخصی در سطحی پایین است، اطاعت افزایش می‌یابد. این موضوع به نظریه کارگزاری یا عاملیت میلگرام مربوط می‌شود.

وضعیت مجاورت ملموس

هنگامی که یادگیرنده‌ها پس از دریافت ولتاژ ۱۵۰ ولت دیگر از مشارکت خودداری می‌کردند، معلم می‌بایست دست یادگیرنده را به زور بر روی صفحه‌ی شوک قرار می‌داد. در این حالت اطاعت به ۳۰٪ کاهش یافت. زیرا شرکت‌کننده دیگر دیوار حائلی بین خود و یادگیرنده نداشت و از مشاهده‌ی عواقب اقداماتی‌که انجام می‌داد مصون نبود.

وضعیت پشتیبانی اجتماعی

دو نفر (همکار یا همدست) معلم دیگر نیز همانند معلم حقیقی وارد آزمایش شده اما حاضر به اطاعت نشدند. همکار شماره‌ی یک در ولتاژ ۱۵۰ ولت و همکار شماره‌ی دو در ۲۱۰ ولت متوقف شد. حضور افرادی در محل آزمایش که از فرمان سرپیچی‌می‌کردند، میزان اقتدار را کاهش‌داده و سطح اقتدار را به ۱۰% رساند.

وضعیت عدم حضور آزمایشگر

در صورتی که شخص مقتدر حضوری نزدیک نداشته باشد، مقاومت در برابر خواسته‌ی او راحت‌تر است. هنگامی که آزمایشگر معلم را با تلفن از یک اتاق دیگر هدایت می‌کرد، اطاعت به ۲۰٫۵٪ کاهش یافت. بسیاری از شرکت‌کنندگان از این فرصت استفاده کرده و هیچ شوکی را اعمال نکرده و یا ولتاژ کمتری نسبت به آنچه که آزمایشگر دستور داده بود را اعمال نمودند. نزدیک بودن شخص مقتدر، اطاعت را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد.

ارزیابی انتقادی

مطالعات میلگرام در شرایط آزمایشگاهی انجام شده است و ما باید از خود بپرسیم که آیا این موضوع در مورد شرایط زندگی واقعی نیز صادق است؟ ما در موقعیت‌های مختلفی در یک زندگی واقعی که نسبت به دستور‌های دادن شوک الکتریکی بسیار نامحسوس‌ و پیچیده‌تر می‌باشد اقدام به اطاعت می‌کنیم. نوع پژوهشی که میلگرام مورد بررسی قرار داد، بیشتر برای یک زمینه‌ی نظامی مناسب می‌باشد.

اورن و هولاند (۱۹۶۸) مطالعه‌ی میلگرام را به فقدان برخورداری از واقع‌گرایی تجربی متهم ساختند. این امر بدین معنی است که شرکت‌کنندگان ممکن است آزمایش را آنگونه که در جریان است باور نداشته باشند. و از اینکه یادگیرنده هیچ‌گونه شوک الکتریکی دریافت نمی‌دارد، مطلع باشند.

نمونه‌ی میلگرام جانبدارانه بود:

شرکت‌کنندگان در مطالعه‌ی میلگرام همگی مرد بودند. آیا یافته‌ها قابل تعمیم به زنان می‌باشد؟

از آنجایی‌که نمونه‌ی میلگرام یک نمونه‌ی خود-انتخابی بوده است، نمی‌توان به آن به عنوان نماینده‌ای از جمعیت آمریکا نگاه کرد. زیرا آنها تنها با پاسخ دادن به یک آگهی روزنامه انتخاب شده (خودشان انتخاب کردند) و در مطالعه شرکت نمودند. همچنین ممکن است آنها دارای یک نوع «شخصیت داوطلبی» بوده باشند. زیرا تمامی خوانندگان روزنامه به آگهی پاسخ ندادند. و بنابراین این نوع از شخصیت آنها بوده است که آنها را برای انجام این کار ترغیب کرده است. با این حال، مجموعا ۶۳۶ شرکت کننده در ۱۸ آزمایش جداگانه در ناحیه نیوهیون مورد آزمایش قرار گرفتند. که به طور قابل ملاحظه‌ای نمایانگر یک شهر معمولی آمریکایی بود.

یافته‌های میلگرام در فرهنگ‌های مختلفی تکرار شده است. و در بیشتر موارد نتایجی مشابه با نتایج مطالعه‌ی اولیه میلگرام حاصل شده است. و در برخی از موارد میزان بالاتری از اطاعت مشاهده شده است. با این حال، اسمیت و باند (۱۹۹۸) اشاره می‌کنند که بجز پژوهش صورت گرفته در اردن، اکثر این مطالعات در فرهنگ‌های کشورهای صنعتی غربی انجام شده است و ما باید پیش از اینکه اینگونه نتیجه بگیریم که توسط این مطالعه یک ویژگی جهانی در خصوص رفتار اجتماعی مشخص شده است، باید نسبت به آن محتاط باشیم.

مسائل اخلاقی

فریب:

شرکت‌کنندگان در واقع اعتقاد داشتند که در حال شوک دادن به یک شخص واقعی‌ هستند. و نمی‌دانستند که یادگیرنده یکی از همکاران میلگرام است. با این حال، میلگرام استدلال کرد که «فریب در صورت لزوم به کار گرفته می‌شود تا وسیله‌ی آن زمینه برای از میان برداشتن برخی از سختی‌های مشخص در راه رسیدن به حقایق آماده گردد». میلگرام پس از آن با شرکت‌کنندگان مصاحبه کرد تا اثر فریب را در آنها بررسی کند. ظاهرا ۸۳٫۷ درصد گفتند «از بودن در آزمایش خوشحال بوده‌اند» و ۱٫۳٪ گفتند آرزو می‌کردند که وارد این آزمایش نمی‌شدند.

حفاظت از شرکت‌کنندگان:

شرکت‌کنندگان در معرض شرایط بسیار استرس‌زا قرار گرفتند که ممکن است موجب آسیب روحی در آنها شود. بسیاری از شرکت‌کنندگان به شدت ناراحت شدند. علائم تنش شامل لرزش، عرق کردن، لکنت، خنده‌های عصبی، گزیدن لب و کشیدن ناخن‌ها به کف دست بود. سه نفر از آنها تشنج‌های غیرقابل کنترل داشتند و بسیاری از آنها مجبور بودند که این آزمایش را متوقف کنند.

میلگرام در دفاع از خود اینچنین استدلال کرد که این موارد اثراتی صرفا کوتاه‌مدت بوده‌اند. هنگامی که شرکت‌کنندگان از حال شخص موردنظر مطلع شدند (و می‌توانستند ببینند حال همکار خوب است)، میزان استرسشان کاهش یافت. میلگرام همچنین یک‌سال پس از این رویداد با شرکت‌کنندگان مصاحبه‌ای را ترتیب داد. و نتیجه گرفت که اکثر آنها از مشارکت در این آزمایش خوشحال بودند.

با این حال، میلگرام پس از آزمایش، جویای حال شرکت‌کنندگان شد. و همچنین پس از یک دوره‌ی زمانی به‌منظور اطمینان از اینکه به آنها آسیبی نرسیده است، پیگیر حالشان شد. میلگرام تمام اعضای شرکت‌کننده را پس از آزمایش به طور کامل مورد بررسی قرار داد. و ماهیت واقعی آزمایش را نیز برای آنها افشا کرد. آنها به شرکت‌کنندگان اطمینان دادند که رفتار آنها معمول بوده است. و میلگرام یک سال بعد نیز اعضای شرکت‌کننده را مورد بررسی و پیگیری قرار داد. و دریافت که نشانه‌ای از هیچ آسیب روانی درازمدت در آنها وجود نداشته است. در واقع، اکثر شرکت‌کنندگان (۸۳٫۷٪) گفتند که از شرکت در مطالعه‌ی موردنظر خوشحال بوده‌اند.

حق خروج.

BPS اظهار داشت که محققان باید این موضوع را برای مشارکت‌کنندگان روشن سازند که آنها برای خروج از کار (صرف نظر از پرداخت وجه) در هر زمانی آزاد می‌باشند. آیا میلگرام فرصتی برای خروج در اختیار شرکت‌کنندگان قرار داد؟

آزمایشگر چهار جمله‌ی شفاهی ترغیب‌کننده را بیان می‌داشت که اغلب راه را برای خروج در طول آزمایش می‌بست:

۱. لطفا ادامه دهید.
۲. آزمایش نیاز به ادامه‌ دادن شما دارد.
۳. این امر کاملا ضروری است که شما ادامه دهید.
۴. شما هیچ انتخاب دیگری به جز ادامه دادن ندارید.

میلگرام اینچنین استدلال کرد که این موارد موجه بوده‌اند، چرا که مطالعه در خصوص اطاعت بوده و بنابراین ارائه‌ی چنین دستوراتی نیز لازم بوده است. میلگرام اشاره کرد که اگرچه حق خروج تا اندازه‌ای مشکل بود، اما این موضوع امری امکان‌پذیر و ممکن بوده است. زیرا ۳۵ % از شرکت‌کنندگان تصمیم گرفتند تا از ادامه‌ی کار صرف‌نظر کنند.

منبع:

https://simplypsychology.org/

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
فعالسازی سامانه پیامکی الزامی میباشد!