زندگی علمی آلبرت بندورا
زندگینامهی آلبرت بندورا
آلبرت بندورا در سال ۱۹۲۵ در شهر کوچک موندیر آلبرتای کانادا و از والدینی لهستانی متولد شد. آلبرت بندورا دوره کارشناسی خود را از دانشگاه بریتیش کلمبیا واقع در ونکوور کانادا با موفقیت به اتمام رساند و سپس تحصیلات خود را ادامه داده و توانست مدرک دکتری خود را از دانشگاه یووا دریافت کند و از آنجا بود که علاقه اش به نظریه یادگیری توسعه پیدا کرد. در سال ۱۹۵۳، مشغول به تدریس در دانشگاه استنفورد کالیفورنیا گردید و در آنجا بازنشسته شد. بندورا بهعنوان یکی از برجسته ترین و موثرترین روانشناسان جهان، جوایز بسیاری دریافت کرده است، از جمله جایزه ثرندایک برای تاثیرات متمایز روانشناسی در آموزش و پرورش (۱۹۹۹)، و جایزه « Lifetime Achievement Award» از انجمن روانشناسی آمریکا برای ترویج و توسعهی رفتاردرمانی (۲۰۰۱). او بیش از ۱۶ مدرک افتخاری دارد و در سال ۱۹۷۴ بهعنوان رییس انجمن روانشناسی امریکا انتخاب گردیده است.
آلبرت بندورا – نظریهی یادگیری اجتماعی
در نظریه یادگیری اجتماعی آلبرت بندورا (۱۹۷۷) با نظریات یادگیری رفتارگرایانهی شرطیسازی کلاسیک و عامل موافق است. هرچند، او دو ایده مهم به آنها افزوده است:
۱.فرایندهای میانجی بین محرکها و پاسخها رخ میدهند.
۲. رفتار از محیط از طریق فرایند یادگیری مشاهدهای آموخته میشود.
یادگیری مشاهدهای بندورا
کودکان، افراد اطراف خود را که به روشهای متعددی رفتار میکنند، مشاهده مینمایند. این مسئله طی آزمایش معروف عروسک بوبو نشان داده شده است (بندورا، ۱۹۶۱).
افرادی که مشاهده میشوند، مدل نام دارند. در جامعه، کودکان با مدلهای تاثیرگذار زیادی احاطه شدهاند مثل والدین در خانواده، شخصیتهای تلویزیونی، دوستان در گروه همسال و معلمان در مدرسه. این مدلها مثالهایی از رفتار برای مشاهده و تقلید فراهم میکنند مثل زنانگی و مردانگی، رفتارهای جامعه پسندانه و ضداجتماعی و غیره.
کودکان به برخی از این افراد (مدلها) توجه میکنند و رفتارشان را رمزگردانی مینمایند. در نتیجه ممکن است رفتاری که مشاهده کردهاند را تقلید نمایند. آنها ممکن است این کار را بدون توجه به تناسب جنسیتی رفتار انجام دهند اما چند فرایند وجود دارد که احتمال بازتولید رفتاری که جامعه برای جنسیتش مناسب میداند را بیشتر میکند.
فرایندهایی که موجب تقلید رفتار کودکان میشوند
اولا،
کودک به احتمال بیشتر به افرادی توجه میکند که مشابه با خودش درک میشوند. متعاقبا، تقلید رفتار مدلگیری شده از افراد هم جنس محتملتر است. ثانیا، افراد اطراف کودک به رفتار تقلیده شده با تقویت یا تنبیه پاسخ خواهند داد. اگر کودکی رفتار مدل را تقلید کند و پیامدهایش پاداش دهنده باشد، کودک احتمالا انجام رفتار را ادامه میدهد. اگر والدی دختر کوچکی را ببینند که به خرسش نصیحت میکند و بگویند «تو چه دختر مهربانی هستی»، این برای کودک پاداش دهنده بوده و احتمال تکرار رفتار را بیشتر میکند. رفتار او تقویت میشود.
تقویت میتواند بیرونی یا درونی باشد و میتواند مثبت یا منفی باشد. اگر کودکی از والدین یا همسالان تایید بخواهد، این تایید تقویتی بیرونی است اما احساس شادی درباره تایید شدن تقویتکننده درونی است. کودک به روشی رفتار خواهد کرد که تایید بهدست آورد زیرا تایید را دوست دارد.
تقویت مثبت (یا منفی) خارجی درصورتی که با نیازهای فرد همخوانی نداشته باشد تاثیر کمی خواهد داشت. تقویت میتواند مثبت یا منفی باشد اما عامل مهم این است که معمولا منجر به تغییر در رفتار فرد میشود.
ثالثا،
کودک اتفاقی که برای سایر افراد رخ داده را حین تصمیمگیری برای نسخهبرداری از اعمال آنها در نظر میگیرد. فرد با مشاهده پیامدهای رفتار فرد دیگر (مدل) یاد میگیرد، مثل خواهر کوچکتری که میبیند خواهر بزرگتر برای رفتار خاصی پاداش میگیرد، به احتمال بیشتر آن رفتار را خودش نیز تکرار میکند. این مسئله تقویت نیابتی نامیده میشود.
دلبستگی به مدلهای خاصی که دارای کیفیت های پاداش دهنده درنظر گرفته شود، اهمیت دارد. کودکان مدلهایی خواهند داشت که با آنها همانندسازی میکنند. اینها میتوانند افرادی در دنیای اطراف، مثل والدین یا خواهر/برادران بزرگتر باشند یا شخصیتهای خیالی و افرادی در رسانهها باشند. انگیزش برای همانندسازی با مدلی خاص این است که آنها ویژگیهایی دارند که فرد دوست دارد داشته باشند.
همانندسازی با فرد دیگر (مدل) رخ میدهد و شامل اجرا (یا انطباق) ارزشها، باورها، نگرشها و رفتارهای مشاهده شده فردی است که با او همانندسازی میکنید.
عبارت همانندسازی که در نظریه یادگیری اجتماعی استفاده شده مشابه با عبارت فرویدی مرتبط با عقده ادیپ میباشد. برای مثال، هردوی اینها شامل درونیسازی یا انطباق رفتار فرد دیگر میباشد. هرچند، طی عقده ادیپ، کودک میتواند فقط با والد هم جنس همانندسازی کند، درحالیکه در نظریه یادگیری اجتماعی، فرد (کودک یا بزرگسال) میتواند بهطور بالقوه با هر فرد دیگری همانندسازی کند.
همانندسازی با تقلید متفاوت است، زیرا شامل تعدادی رفتار منطبق شده است، درحالیکه تقلید معمولا شامل نسخهبرداری از یک رفتار منفرد است.
فرایندهای میانجی
نظریه یادگیری مشاهدهای بندورا گاهی بهعنوان «پل» بین نظریه یادگیری سنتی (رفتارگرایی) و رویکرد شناختی توصیف میشود؛ زیرا بر چگونگی درگیری عوامل ذهنی (شناختی) در یادگیری متمرکز است.
برخلاف اسکینر آلبرت بندورا (۱۹۷۷) معتقد است که انسانها پردازشگران فعال اطلاعات هستند و درباره رابطه بین رفتار و پیامدهای رفتارشان فکر میکنند. یادگیری مشاهدهای نمیتواند رخ دهد مگر اینکه فرایندهای شناختی در کار باشند. این عوامل ذهنی در فرایند یادگیری میانجیگری (تداخل) میکنند تا تعیین کنند که آیا پاسخ جدیدی بهدست میآید یا خیر.
لذا افراد بهطور خودکار رفتار مدل را مشاهده و تقلید نمیکنند. قبل از تقلید مقداری تفکر وجود دارد و این مسئله فرایندهای میانجی نامگذاری میشود که بین مشاهده رفتار (محرک) و تقلید یا عدم تقلید (پاسخ) رخ میدهد.
۴ فرایند میانجی توسط آلبرت بندورا فرض شده است:
۱. فرایندهای توجه.
گسترهای که ما درمعرض رفتار قرار گرفته یا به آن توجه میکنیم. برای تقلید رفتاری باید توجه ما به آن جلب شده باشد. ما رفتارهای زیادی را بهطور روزمره مشاهده میکنیم و بسیاری از اینها قابل توجه نیستند. توجه لذا در اینکه رفتار روی دیگران برای تقلید تاثیر بگذارد یا خیر مهم است.
۲. فرایندهای بازیابی.
اینکه چقدر خوب رفتاری یادآوری شود. رفتار ممکن است مورد توجه باشد اما همیشه بیاد آورده نشود که مشخصا مانع تقلید میشود. لذا مهم است که خاطره یا حافظهای از رفتار شکل بگیرد تا بعدها توسط مشاهده کننده انجام شود.
اغلب یادگیریهای اجتماعی فوری نیستند، لذا این فرایند بهویژه در آن موارد اساسی است. حتی اگر رفتار کمی بعد از دیدن آن بازتولید شود، باید خاطرهای وجود داشته باشد که به آن رجوع شود.
۳. فرایندهای بازتولید.
توانایی انجام رفتاری که به مدل نشان داده شده است. ما رفتارهای زیادی را روزانه میبینیم که دوست داریم بتوانیم از آن تقلید کنیم اما همیشه امکانپذیر نیست. ما به توانایی جسمانیمان محدود هستیم و به این دلیل، حتی اگر بخواهیم رفتاری را تقلید کنیم، نمیتوانیم.
این مسئله بر تصمیماتمان برای تلاش یا عدم تلاش تقلید تاثیر میگذارد. سناریو زن ۹۰ سالهای را تصور کنید که در پیادهروی برای تماشای «رقص روی یخ» مشکل دارد. او ممکن است بداند که این مهارت خیلی مطلوب است اما تلاش نمیکند که آن را تقلید کند زیرا از نظر جسمانی قادر به این کار نیست.
۴. فرایندهای انگیزشی.
میل به انجام رفتار. پاداشها و تنبیههایی که در پی رفتار میآیند توسط مشاهده کننده مدنظر قرار خواهند گرفت. اگر پاداشهای ادراک شده بیش از هزینههای ادراک شده (در صورت وجود) باشند، رفتار به احتمال بیشتر توسط فرد مشاهده کننده تقلید میشود. اگر تقویت نیابتی به اندازه کافی برای مشاهدهگر مهم نباشند، رفتار را تقلید نخواهند کرد.
ارزیابی انتقادی نظریه یادگیری مشاهده ای بندورا
رویکرد یادگیری اجتماعی فرایندهای تفکر را مدنظر قرار میدهد و از نقشی که آنها در تصمیمگیری تقلید یا عدم تقلید رفتار بازی میکنند آگاه است. لذا نظریه یادگیری اجتماعی تبیین جامعتری از یادگیری انسان با بازشناسی نقش فرایندهای میانجی فراهم میکند.
هرچند، برخی رفتارهای کاملا پیچیده را میتواند تبیین کند اما نمیتواند بهطور مناسب چگونگی تحول دامنه کامل رفتار از جمله افکار و احساسات را تبیین کند. ما کنترل شناختی زیادی روی رفتارمان داریم و فقط اینکه تجربه خشونت داریم به معنی این نیست که باید این رفتار را بازتولید کنیم.
به این دلیل است که بندورا نظریهاش را تعدیل کرد و در سال ۱۹۸۶ نظریه یادگیری اجتماعیاش را، نظریه شناختی اجتماعی نامید که توصیف بهتری برای چگونگی یادگیری ما از تجارب اجتماعیمان است.
برخی انتقادهای وارد بر نظریه یادگیری اجتماعی از تعهد آنها به محیط بهعنوان عامل موثر اصلی روی رفتار ناشی میشود و محدود به توصیف رفتار فقط در غالب طبیعت یا تربیت بوده و سعی میکند این کار را برای کم برآورد کردن پیچیدگی رفتار انسان انجام دهد. بیشتر احتمال دارد که رفتار بهواسطه تعامل بین طبیعت (زیست شناسی) و طبیعت (محیط) باشد.
نظریه یادگیری اجتماعی تبیین کاملی برای همه رفتارها نیست. بویژه این امر زمانی صدق میکند که مدل نقش مشخصی در زندگی فرد برای تقلید رفتار خاصی وجود ندارد.
کشف نورونهای آینهای حمایتهای زیست شناختی برای نظریه یادگیری اجتماعی بههمراه داشته است. هرچند تحقیقات در مراحل نوپایی کشف نورونهای آینهای در نخستیها میباشد اما میتواند شامل مبانی عصب شناختی برای تقلید باشد. اینها نورون هایی هستند که درصورت انجام رفتاری توسط خود حیوان یا مشاهده عمل انجام شده توسط دیگران، فراخوانده و فعال میشوند.