چگونه کودک کارآفرین پرورش دهیم؟
بهجای انتخاب شغل آینده فرزندانمان، آن را یک کودک کارآفرین تربیت کنیم!
کودک کارآفرین در آینده میتواند بسیاری از مشکلات اقتصادی را مرتفع کند.
همهی والدین برای فرزندانشان آمال و آرزوهایی دارند. که گاهی اوقات ممکن است شامل آیندهنگری و تصور آنها در موقعیت شغلی و اجتماعی خاصی باشد. فارغ از اینکه فرزندانمان به عنوان شخصیتهایی مستقل، استعدادها، علاقمندیها و مسلماً آیندهای منحصر بفرد خواهند داشت. در این مقاله، به نقل از کمرون هرولد (Cameron Herold) کارآفرین، نویسنده، سخنران و مشاور امور بازرگانی که شخصاً زندگینامهای قابل مطالعه دارد، به نکاتی پرداخته میشود که شاید از دید بسیاری از والدین نقاط ضعف فرزندانشان باشد و غیرعادی بهنظر برسد، در حالی که همین ویژگیهای شخصیتی اگر به درستی کشف و شناخته شود میتواند هر کودک یا بزرگسالی را به موفقیتهای چشمگیر شخصی و شغلی برساند.
این امر مهم میتواند بسیاری از مشکلات اقتصادی جوامع را تا حد زیادی رفع نماید؛ زیرا شخصیت کارآفرین و ذهن خلاق میتواند از هر موقعیت یا حتی تهدیدی، فرصتی ناب خلق کند و ضمن ایجاد مشاغل نوین، تسهیلگر پیشرفت اجتماعی هر خطهای شود.
کودک شما مدرسه را دوست ندارد یا در درسهایش نمرات خوبی نمیآورد؟ پس شاید او یک کودک کارآفرین فوقالعاده است!
کمرون هرولد Cameron Herold، زندگینامهای بسیار الهامبخش دارد و با تاکید به نقش پدرش در قدم گذاشتن در مسیر کارآفرینی میگوید: «پدرم وقتی فهمید من به دلیل داشتن اختلال نقص توجه حاد (ADD) به هیچ عنوان با درسهای مدرسه نمیتوانم ارتباط برقرار کنم، به من آموخت که چطور میتوانم شرکتهایی تاسیس کنم تا بتوانم دیگران را در آن استخدام کنم.»
وی در ادامه زندگینامهاش میگوید: «من در ۱۸ سالگی ۱۴ کسب و کار خرد راهاندازی کرده بودم و میدانستم که عاشق پول در آوردن و ایجاد کسب و کار هستم. در بیست سالگی، من شرکتی که خدمات نقاشی منازل را ارائه میداد، داشتم و ۱۲ کارمند در آن شاغل بودند. از بیست تا سی سالگی، من سه کسب و کار بزرگ راهاندازی کردم و حدود ۱۲۰ کارآفرین را پرورش دادم.»
همه کودکان رویاپردازی میکنند
همهی کودکان رویاپردازی میکنند و برای برخی کارها شوق دارند، اما بسیار شایع است که بزرگترهای دور و برشان با گفتن «باید بیشتر درس بخونی!»، «به کاری که انجام میدی متمرکز باش!» یا اصرار به ارتقاء نمرات با معلمهای خصوصی، رویاهاشان را نابود و استعدادهایشان را سرکوب میکنند! متاسفانه حتی نظام آموزشی در دنیا اینگونه است که با اصرار به اینکه «بهتره دکتر، مهندس یا وکیل بشی!» فرصت کشف و پرورش استعدادهای خلاق یک کودک کارآفرین را از دست میدهد.
هرولد در رابطه با تجربه شخصیاش در یکی از سخنرانیهایش اشاره میکند که:
«از دید و با معیار بسیاری افراد، من احمقترین فرد این سالن هستم! زیرا هیچ وقت در مدرسه قبول نمیشدم و همیشه با مدرسه مساله داشتم! … والدین من برایم معلم خصوصی زبان فرانسه گرفتند و من هنوز هم در این زبان افتضاحام! … کلاس دوم که بودم، در یک رقابت سخنرانی در سطح شهر برنده شدم اما هیچوقت هیچکس به من نگفت: «این بچه عجب سخنران خوبیه. اون متمرکز نمیشه اما همه جا به افراد انرژی میده.» و هرگز کسی برای رشد من در زمینه سخنوری اقدام و یا حتی تشویقی نکرد! در عوض تا دلتان بخواهد در درسهایی که ضعیف بودم، معلم خصوصی داشتم!
با همه این احوال، در سال ۲۰۰۸ در برنامه ارشد کارآفرینی MIT با حضور کارآفرینانی از سراسر دنیا، من بالاترین امتیاز در بین سخنرانان را کسب کردم.»
به رویاهای فرزندانتان احترام بگذارید و اجازه ندهید ایدهپردازیهای آنان سرکوب شود!
کودکان به طرق مختلف در بازیها یا معاشرتهایشان رویاها یا اموری که به آنها اشتیاق دارند را بروز میدهند. تنها کافیست آنها را با دقت بنگریم و آنها را تشویق و حمایت کنیم تا رویاهایشان را محقق کنند.
زمانیکه همهی ما کودک بودیم، به هر ایده ناممکنی فکر میکردیم و چون «عملینبودن» بهذهنمان نمیرسید، آنها را واقعی میپنداشتیم. اما بهمرور با ضبط پیشفرضها و فراگیری قوانینیکه تا به امروز در دنیا رایجبوده بسیاری از ایدهها بهدلیل «عملینبودن» میمیرند!
در حالیکه اگر کودکان از ابتدا کودک کارآفرین تربیتشوند، از همان سنین فرامیگیرند که هر مشکلی را میتوانند تغییر دهند. و میتوانند برای موانع سر راهشان راهحل بیابند. از منظر هرولد، در دنیا آنقدر ایده موجود است که برای تمام مشکلات راهحلی در ذهن کسی وجود داشتهباشد. و او در تلاش است با جذب افراد علاقمند به تحقق رویاهایشان کارآفرینانی پرورش دهد. کسانیکه برای ایدهها و رویاهاشان اشتیاقدارند، نیازهایی در دنیا میبینند و مصممهستند برای آن راهحلبیابند و آنها را عملیکنند.
به افراد به جای ماهی دادن، ماهیگیری یاد بدهید! یک کودک کارآفرین راهحل مسائل را خود پیدا میکند.
ضربالمثل «به افراد به جای ماهی دادن، ماهیگیری یاد بدهید!» تمثیل کاملاً درخوری برای این موضوع است. اگر ما در جوامع تعداد بیشتری از کارآفرینان داشته باشیم که دغدغه تولید و شروع کسب و کارهای جدید را دارند، افراد صرفاً منتظر اعانه یا فراهم کردن فرصت از سوی دولتمردان نخواهند بود و به تناسب توانمندیها و علایق فردیشان میتوانند شغل طراحی کنند و حتی ثروتمند شوند.
متاسفانه بسیاری از والدین به کودکانشان نبایدها را آموزش میدهند: «دست نزن، گاز نگیر، فحش نده!» یا ترغیب میکنند که «دنبال یک شغل واقعا خوب باش!» و سیستمهای آموزشی تنها رشتههای خاصی را به عنوان رشتههای افراد باهوش معرفی میکند: «پزشکی، مهندسی مکانیک، مهندسی برق، معماری، مهندسی عمران و از این قبیل»؛ از سوی دیگر نیز رسانهها و شبکههای اجتماعی افراد را به سمت «مدل شدن، خوانندگی، قهرمان ورزشی یا مثلا عکاس شدن» سوق میدهند و تمامی اینها نمونههایی از رواج مصرفگرایی است، مصرفگرایی شغلی! بسیار اسفبار است که حتی در رشته MBA در دانشگاهها نیز کارآفرینی را یاد نمیدهند بلکه آنها را آماده میکنند تا بتوانند در شرکتهای بزرگ کار کنند.
پس چه کسی قرار است برای مسائل روز راهحل بیابد و شرکتها را تاسیس تا متخصصین زمینههای مختلف را گرد هم جمع کند؟ هرولد با اشاره به تاکید پدرش به دوری از سیستم کارمندی میگوید: «پدر و پدربزرگهای من کارآفرین بودند. من و خواهر و برادرم طوری تربیت شدیم که به درد هیچ کار معمولی نمیخوردیم و نمیتوانستیم برای کسی کار کنیم و بسیار سرسخت بودیم. حالا هر سه ما صاحب شرکت هستیم. شرکتهایی که کاری متناسب با روحیات و علاقمندیهایمان دارند.»
داشتن اختلالات ذهنی، هرگز مانعی برای موفقیت نیست!
کمرون هرولد به اختلال نقص توجه (ADD) خودش اشاره کرده و میگوید: «من از ۱۹ نشانه، ۱۸ نشانه این اختلال را دارا هستم.» و در ادامه در تناقض با طرز فکر عموم برای تقلا جهت درمان سریع چنین اختلالاتی در سطح خفیف چون اختلال نقص توجه (ADD)، اختلال دو قطبی و افسردگی بهوسیله دارو میگوید: «آیا میدانستید به اختلال دو قطبی، لقب اختلال مدیران را دادهاند؟»
تد ترنر Ted Turner)1)، استیو جابز Steve Jobs)2)، هر سه موسس شبکه Netscape3، استیو جروتسون Steve Jurvetson)4)، جیم کلارک Jim Clark)5)، تنها نمونههایی از هزاران مدیر تاثیرگذاری هستند که به اختلال دو قطبی دچار بودند. حال تصور کنید اگر از کودکی به آنها ریتالین (دارو) داده میشد، دنیا از چه افتخارات و نوآوریهایی محروممیماند. و تجسمکنید چه استعدادهایی با تحتفشار گذاشتن با الفاظ «خودت رو با سیستم تطبیق بده و دانشآموز خوبی باش!» خفهشدهاند.
هرولد میگوید: «کارآفرینان دانشآموز نیستند و سریع متوجه بازی میشوند.» و در تایید این عبارت از خودش مثال میزند که در امتحانات دانشگاه همیشه تقلب میکرده و همشاگردیهایش را استخدام میکرده تا تکالیف حسابداریاش را انجام دهند. و معتقدست بهعنوان کارآفرین نیازی به دانش حسابداری ندارد و تنها کافیست بداند چطور و کدام حسابدار را استخدام کند. جالبترین نکته درباره زندگی هرولد در تایید ادعاهایش آنست که از صحبتهایش در کتابهایی نقل شده که در حال حاضر از مراجع درس حسابداری مدیریتی هستند که خودِ او برای آوردن نمره قبولی در آن درس در گذشته تقلب کرده!
کارآفرینی، ذاتی یا اکتسابی؟
نشانههایی در کودکان هست که تنها با تمرکز و تقویت برخی از آنها، میتواند از آنها کارآفرینانی موفق در آینده بسازد. کارآفرینی مستلزم تحصیل در رشته MBA نیست، و لازم نیست خودتان را درگیر استعدادهای ذاتی و مادرزادی یا مهارتهای اکتسابی کنید.
میتوانید با هر سطح از توانمندی کودکتان را یک کودک کارآفرین پرورش دهید. لازم نیست مدام در حال خریدن بازیهای مختلف و متنوع برای کودکتان باشید، میتوانید به آنها فرصت خلق بازی بدهید. پول تو جیبی، ذاتاً کودکان را به سمت علاقمندی به استخدام شدن سوق میدهد. هرولد در تجربه شخصیاش از تربیت فرزندان خودش ذکر میکند: «من به بچههایم یاد دادهام دور خانه و حیاط دنبال لوازمی بگردند که نیاز به تعمیر دارند و ضمن معرفی آنها به من، برایشان راهحل ارائه کنند. سپس ما باهم بابت اینکه به ازای انجام چه اموری به آنها چه میزان دستمزد میدهم، مذاکره میکنیم. آنها دستمزد ثابتی ندارند بلکه فرصتهای بیشماری دارند که مسائل بیشتر و فرصتهای نابتری بیابند و ضمناً مهارت مذاکره را میآموزند.»
هرولد و مهارت مذاکره او در کودکی
همین فرد از کودکیاش همین مهارتها را آموخته و به خوبی تمرین کرده است.
به قول خودش: «اولین کسب و کارم را در ۷ سالگی شکل دادم. هفت سالم بود و در حالی که درازکشیده روی تختم داشتم به خشکشوییهای منطقه زندگیمان زنگ میزدم که ببینم هر چوب لباسی را چقدر میخرند، مادرم وارد اتاقم شد و جویا شد که مشغول چه کاری هستم؟ و از کجا میخواهم این چوب لباسیها را تامین کنم؟ او را به زیرزمین خانه بردم و به او نشان دادم که حدود هزار چوب لباسی انبار کردهام و توضیح دادم که بعد از بازی با بچهها در کوچه، به خانه همسایهها سر زده و از آنها چوب لباسیهای اضافهشان را گرفتهام و حالا قصد فروششان را دارم.
حتی من از همان موقع مهارت مذاکره کردن را تمرین کردم. یکی به من سه سنت برای هر چوب لباسی پیشنهاد داد و من او را متقاعد کردم که سه و نیم سنت از من بخرد و ذهن من این قابلیت را داشت که بفهمم گرفتن حتی کسری از یک سنت بابت هر چوب لباسی، در تعداد زیاد، عددی قابل ملاحظه خواهد شد.»
آزمودن زمینههای متنوع کاری برای درک مفهوم عرضه و تقاضا
وی ضمن توسعه کسب و کارش، زمینههای متنوعی را نیز در کودکی آزموده است: «وقتی ده سالم بود، کتابهای طنز معامله میکردم.
آنها را از یک سمت ساحل از بچههای فقیر میگرفتم و با دوچرخه به سمت دیگری از ساحل میبردم که بچههای ثروتمندتری جمع میشدند و به آنها میفروختم. اینطور بود که عملا مفهوم «عرضه و تقاضا» برایم درونی شد.
بازارهای هدف مناسب را خودم پیدا میکردم. همینطور در همان سن پدرم به من گفت کسب و کار بعدیات اینه که باید روزنامه به خانه مردم برسانی و با زیاد کردن تعداد روزنامهها و درک اینکه من به این کار علاقه ندارم، مرا وادار به استخدام کسی کرد که کار تحویل روزنامهها را به او بسپارم. اینطور من متوجه شدم که انعام منبع اصلی پول در آوردن است و پول روزنامهها و انعامها را برای خودم بر میداشتم و به فردی که استخدام کرده بودم فقط حق سرویس رساندنش را میدادم.»
داستان هرولد در رابطه با آموختن ارزش پول
پدر کمرون هرولد به او ارزش پول را اینگونه آموخته بود که بعد از سالها برایش خاطرهای تاثیرگذار است: «یکبار بهخاطر یکپنی که از دستم کف خیابان افتاد، پدرم مرا مجبور کرد وسط خیابان بروم و سکه را بردارم. بهمن گفت ما سخت کارمیکنیم که پول در بیاوریم و نمیخواهم حتی یکبار دیگر ببینم تو پولت را هدر میدهی.»
همواره منابع مالی زیادی در هر جامعه در گردش است؛ حتی در شرایط رکود اقتصادی. اگر کودکانمان را از سنین کم پرورش دهیم که بتوانند خوب مشاهده کنند، بشناسند و فرصتها را کشف کنند، در هر شرایط اقتصادیای میتوانند ثروتمند شوند و برای جامعه فردی مفید باشند.
کافیست فرصتهای کوچکی برای کسب و کار به آنها نشان دهید تا ببینید با خلاقیت و نبوغشان چقدر راهکار برای کسب درآمد میتوانند خلق کنند. مثلا حداقل میتوانند اسباببازیهای قدیمیشان را در سایتهای مختلف برای فروش بگذارند یا داستان بنویسند و آنها را بفروشند. برایشان فرصت مذاکره و حتی سخنرانی فراهم کنید؛ حتی اگر یک سخنرانی کوچک برای همسالانشان باشد.
به کودک کارآفرین فرصت دهید تا برایتان داستان بگوید
لازم نیست تمام شبها، فرزندتان با قصههای شما یا کتابهایش به خواب رود. حداقل نصف هفته، نوبت را به خودشان بسپارید تا برایتان داستان بگویند. میتوانید گاهی با محدودیتهایی برایشان چالش درست کنید. مثلا یک پیراهن قرمز، عروسک، یک کراوات آبی و لپتاپ جلوشان بگذارید و بگویید در قصهشان باید اینها را بگنجاند.
هرولد به آموزش اهمیت پول در آوردن و داشتن پسانداز تاکید میکند: هر دو فرزندم قلک دارند. نیمی از پولهایی که خودشان در میآورند یا جایزه میگیرند در حساب خانگی میرود و نصف دیگر در حساب اسباببازی. پول اسباببازی را میتوانند هرگونه بخواهند خرج کنند. حساب خانگی هر شش ماه یکبار با همراهی خودشان به بانک منتقلمیشود و سالیانه پولهایشان را به کارگزار بورس میدهند. برای بسیاری باورکردنی نیست که هر دو بچهام در سن ۷ و ۹ سالگی کارگزار بورس دارند. بسیار مهم است از زمانی که بچهها برای پسانداز نیاز نیست سختی زیادی متحمل شوند، پسانداز را یاد بگیرند.
وی با تاکید به اینکه بخش عمدهای از مهارتهای کارآفرینی اکتسابی است میگوید: «برخی از ویژگیهای کارآفرینی که باید در کودکان تقویت شود و او را به یک کودک کارآفرین تبدیل کند عبارتند از: هدفگذاری، سرسختی، خود اندیشی، همکاری، رهبری و شناخت ارزشها.» ضمن آنکه از تمام والدین تقاضا میکند به خاطر اختلالات جزیی کودکانشان را درگیر درمان با دارو نکنند و در پی پرورش استعدادهای خلاق آنان باشند!
حقیقت این است که کارآفرینان میتوانند دنیا را تغییر دهند. کودکانمان را کودک کارآفرین پرورش دهیم.
پی نوشت:
- تد ترنر (Ted Turner) یکی از بزرگترین سرمایهداران عرصه رسانهاست که عمدتا شهرتش بهدلیل تاسیس شبکهخبری CNN میباشد. اما تاسیس دو شبکه تلویزیونی دیگر (TNT و TV-6)، یک برند رستوران زنجیرهای در آمریکا و چندین موسسه خیریه تنها مختصری از فعالیتهای این مدیر ارشد است.
- استیو جابز (Steve Jobs)، از بنیانگذاران و مدیر ارشد اجرایی شرکت Apple و مدیر عامل شرکت Pixar (سازنده انیمیشن) است.
- شرکت Netscape در ابتدا یک شرکت خدمات کامپیوتری بود که از شناخته شدهترین تولیداتش در دنیا، مرورگر Mozilla Firefox است. بعدها ضمن تغییر نام این شرکت، توسط Microsoft و سپس Facebook خریداری شد.
- استیو جروتسون (Steve Jurvetson) از مدیران ارشدی است که یکی از بنیانگذاران Hotmail و تا به امروز از مدیران شرکتهای بسیاری بوده که از شناخته شدهترین آنها میتوان به کمپانی تسلا Tesla (صنعت خودروسازی) و SpaceX (سازنده فضانورد) اشاره کرد.
- جیم کلارک (Jim Clark) از اسطورههای فرمول یک دنیاست که از پرافتخارترین قهرمانان این ورزش به شمار میآید.
منبع : TED