زیگموند فروید
زندگینامهی زیگموند فروید
زیگموند فروید در ۶ می ۱۸۵۶ در پریبورگ جمهوی چک به دنیا آمد. خانوادهی او یهودی و دارای ۸ فرزند بود. پدرش یاکوب فروید بازرگان پشم بود. در سال ۱۸۶۵ فروید ۹ ساله به یک دبیرستان ممتاز رفت، او در میان همسالانش دانشآموزی ممتاز و باهوش بود. فروید عاشق ادبیات بود و به زبانهای گوناگون مانند عبری و آلمانی به خوبی سخن میگفت. او در سال ۱۸۷۳ تحصیلات دبیرستان را به پایان رساند. در آغاز دوست داشت در رشتهی حقوق درس بخواند. در سن ۱۷ سالگی به دانشگاه وین راه یافت ولی به جای رشتهی حقوق به دانشکدهی پزشکی پیوست.
در سال ۱۸۸۱ هنگامی که تنها ۲۵ سال سن داشت توانست با درجهی دکترا از دانشگاه وین فارغ التحصیل شود. زیگموند فروید روانشناس، روانکاو، پژوهشگر و نویسندهای خستگیناپذیر بود و دهها کتاب و مقالهی علمی از او بر جای مانده است. او در ۲۳ سپتامبر ۱۹۳۹ پس از ماهها تحمل بیماری سرطان درگذشت. بیشتر مردم فروید را با عنوان پدر علم روانکاوی میشناسند.
جالبترین ایدههای زیگموند فروید چه می باشند؟
زیگموند فروید (۱۸۵۶-۱۹۳۹) پدر بنیانگذار روانکاوی، روشی برای درمان بیماری روحی و همچنین یک نظریه که توضیح دهندهی رفتار انسانی میباشد را ارائه داده است.
فروید بر این باور بود که حوادث دوران کودکی تاثیر زیادی بر زندگی بزرگسالی ما داشته و شخصیت ما را شکل میدهد. مثلاً اضطراب ناشی از تجربیات تروماتیک در گذشتهی یک فرد از آگاهی پنهان میشود و ممکن است در طول بزرگسالی (به شکل اختلالات عصبی) مشکلاتی را ایجاد کند.
بنابراین، هنگامی که ما رفتار خود را برای خودمان یا برای دیگران (فعالیت ذهنی آگاهانه) شرح میدهیم، ما به ندرت یک گزارش واقعی از انگیزهی خود را ارائه میدهیم. این امر به این دلیل نیست که ما (با این کار) عمدا دروغ میگوییم. همانطوری که انسانها برای دیگران فریبندههای بزرگی به شمار میروند؛ آنها حتی در فریب دادن خود نیز متخصص میباشند.
زندگی کاری زیگموند فروید در تلاشهای او برای یافتن راههایی برای نفوذ به این پوشش و استتار اغلب ظریف و دقیق که ساختار پنهان و فرایندهای شخصیتی را پنهان میسازد خلاصه شده است.
فرهنگ واژگان او در واژگان جامعهی غربی رسوخ کرده و جایگاه خود را پیدا کرده است. کلماتی که او از طریق نظریههایش معرفی کرده است، در حال حاضر توسط افراد به صورت روزمره استفاده میشود، از جمله: آنال یا مقعدی (بنا به عقیدهی زیگموند فروید، دومین مرحلهی روان جنسی از یک و نیم تا سه سالگی- شخصیت)، لیبیدو (زیستمایه)، انکار، سرکوب، کاتارسیس (پالایش روانی)، لغزش فرویدی و نوروتیک (روان رنجور).
مورد آنا او فروید (Anna O)
مورد آنااو (نام واقعی او برتا پاپن هایم بود) نقطهی عطفی در کار یک نوروپاتولوژیست جوان وینی به نام زیگموند فروید بود. این مورد حتی بر خطسیر آیندهی روانشناسی به عنوان یک کل تاثیر گذاشت.
آنااو از هیستری رنج میبرد، وضعیتی که بیمار در معرض علائم فیزیکی (مانند رعشه، تشنج، توهم، از دست دادن قدرت تکلم) بدون هیچگونه علت جسمی ظاهری و آشکار قرار دارد. پزشک او (و استاد زیگموند فروید) دکتر یوزف بروئر، با کمک به او در یادآوری خاطرات فراموش شده بهدلیل حوادث تروماتیک موفق به درمان آنا شد.
در طی بحث با او مشخص شد، زمانی که سگی منفور از لیوان او نوشیده بود، ترس از نوشیدن در وجود او گسترش یافته بود. علائم دیگر او ریشه در زمانی داشت که او از پدر بیمار خود مراقبت میکرد. او از اضطراب خود نسبت به بیماریاش چیزی نمیگفت، تا اینکه بعدا در طول روانکاوی از آنها پرده برداشت. به محض اینکه او فرصتی برای هوشیار نمودن این افکار ناخودآگاه خود پیدا کرد، رعشههای او ناپدید گشت.
بروئر این مورد را با دوست خود زیگموند فروید درمیان گذاشت. این بحثها، جوانهای برای ایدهای بود که زیگموند فروید مابقی عمر خود را در جستجو و پیگیری آن سپری کرد. زیگموند فروید در کتاب «مطالعاتی دربارهی هیستری» (۱۸۹۵) پیشنهاد کرد که علائم فیزیکی اغلب نشانهای سطحی از تضادها و کشمکشهای عمیقا سرکوب شده میباشند.
انقلاب جدید در مورد روان انسان
با این حال زیگموند فروید تنها توضیح یک بیماری خاص را در پیش نگرفت. او به طور ضمنی و تلویحی یک نظریهی انقلابی جدید درمورد روان انسان را مطرح ساخت. این نظریه در نتیجهی تحقیقات بالینی زیگموند فروید «کم کم یا به تدریج» ظاهر شد و به این ترتیب او پیشنهاد نمود که حداقل سه سطح ذهنی وجود داشته باشد.
بر روی سطح، هشیاری یا خودآگاه قرار دارد که متشکل از افکاری است که در حال حاضر در کانون توجه ما قرار داشته و این مورد به عنوان نوک کوه یخی دیده میشود. نیمه هشیاری شامل تمامی مواردی است که میتوان آنها را از حافظه مورد بازیابی قرار داد.
سومین و مهمترین منطقه ناهشیار یا ناخوداگاهی است. فرایندهایی که در این نقطه مدفون شدهاند، علت بسیاری از رفتارها تلقی میشوند. همانند یک کوه یخ، مهمترین قسمت ذهنبخشی است که شما نمیتوانید ببینید.
ذهن ناخودآگاه مثل مخزن عمل میکند
ذهن ناخودآگاه مثل یک مخزن عمل میکند، «دیگی بزرگ» از خواستههای اولیه و انگیزهها که در محوطهای با واسطهی ناحیهی نیمههشیار نگهداری میشود.
مثلاً زیگموند فروید (۱۹۱۵) دریافت که برخی از حوادث و خواستهها اغلب برای بیماران او ترسناک یا دردناک میباشند و اعتقاد بر این است که این اطلاعات در ذهن ناخودآگاه قفل شدهاند. این امر میتواند از طریق روند سرکوب رخ دهد.
زیگموند فروید بر اهمیت ذهن ناخودآگاه تاکید کرد و فرض اولیه نظریه فروید این بود که ذهن ناخودآگاه رفتار را به میزان بیشتری در افرادی که مشکوک هستند (بیماران تحت نظر) کنترل میکند. در واقع، هدف روانکاوی این است که آگاهی ناخودآگاه را ایجاد کنیم.
روح یا روان
زیگموند فروید (۱۹۲۳) پس از آن یک مدل ساختارمندتر ذهنی را که شامل نهاد، خود و فراخود بود را توسعه داد (آنچه که فروید آن را «دستگاه روانی» مینامید). این مناطق جزو نواحی فیزیکی درون مغز نیست، بلکه مفهوم سازیهای فرضی از توابع و کارکردهای مهم ذهنی میباشد. نهاد، خود و فراخود اغلب به عنوان سه قسمت اساسی شخصیتی انسان شناخته شدهاند.
نهاد
زیگموند فروید چنین تصور کرد که نهاد در سطح ناخودآگاه با توجه به اصل لذت عمل میکند (رضایت از اصول غرایز). نهاد شامل دو نوع از غرایز بیولوژیکی (یا محرکها) است که فروید آنها را اروس غریزهی زندگی و تاناتوس غریزهی مرگ مینامید.
اروس یا غریزهی زندگی، به فرد کمک می کند تا زنده بماند؛ مانند انجام فعالیتهای پایدارکنندهی زندگی از قبیل تنفس، خوردن و سکس (فروید، ۱۹۲۵). انرژی ایجاد شده توسط غرایز زندگی با عنوان لیبیدو (زیست مایه) شناخته شده است.
در مقابل، در تمامی انسانها به تاناتوس یا غریزهی مرگ، به عنوان مجموعهای از نیروهای مخرب نگاه میشود (فروید، ۱۹۲۰). هنگامی که این انرژی به سوی دیگران سوق پیدا میکند، به شکل تجاوز و خشونت خود را نشان میدهد. فروید معتقد بود که اروس قویتر از تاناتوس است و به این ترتیب مردم قادر هستند تا به جای نابودی خویش، خود را حفظ کرده و زنده بمانند.
خود
«خود» از زمان نوزادی از جانب «نهاد» توسعه مییابد. هدف خود برآورده ساختن خواستههای نهاد در یک راه امن اجتماعی قابل قبول میباشد. برخلاف نهاد، خود از اصل واقعیت در بهرهبرداری از ذهن هشیار و ناهشیار استفاده میکند.
فراخود در اوایل دوران کودکی (زمانی که کودک (دختر یا پسر) متوجه میشود که با پدر یا مادر خود همجنس میباشد) توسعه مییابد و مسئول حفظ استانداردهای اخلاقی است. فراخود بر طبق اصل اخلاقی عمل می کند و باعث ایجاد انگیزش در ما برای انجام رفتار اجتماعی مسئولانه و قابل قبول میشود.
معضل اساسی همهی موجودات انسانی این است که هر عنصر دستگاه روانی خواستههایی را در ما برمیانگیزد که با دو عنصر دیگر ناسازگار است. این تناقض و کشمکش داخلی ناگزیر است.
مثلاً در صورتیکه که بر اساس قوانین و قواعد رفتار نشود، فراخود میتواند در یک فرد احساس گناه را به وجود آورد. هنگامی که درگیری بین اهداف نهاد و فراخود اتفاق میافتد، خود باید به عنوان داور عمل کند و در این اختلاف میانجیگری کند. خود میتواند مکانیسمهای مختلف حمایتی را به منظور جلوگیری از گرفتار شدن و تحت فشار قرار گرفتن آن توسط اضطراب بهکار گیرد.
مکانیسمهای دفاعی و حمایتی
مثال | شرح | مکانیسم |
به علت عقده ادیپ، افکار تهاجمی در رابطه با والدین همجنس، واپسرانی میشوند. | واپسرانی یک مکانیزم ناخودآگاه است که توسط خود به منظور جلوگیری از هوشیاری افکار مخرب و تهدیدکننده به کار گرفته میشود. | واپسرانی |
به عنوان مثال افراد سیگاری ممکن است این امر که سیگار کشیدن برای سلامتی آنها مضر میباشد را رد کنند. | انکار شامل متوقف نمودن وقایع خارجی از آگاهی است. اگر شرایط برای مهار و مدیریت برخی از وضعیتها بسیار سخت باشد، شخص تجربه نمودن (وارد شدن به آن) آن را رد میکند. | انکار |
شما ممکن است از کسی متنفر باشید اما فراخود شما به شما میگوید که چنین نفرتی غیرقابل قبول است. شما میتوانید این مشکل را باور به اینکه طرف مقابل نیز از شما متنفر است، حل کنید. | این مورد شامل افرادی است که افکار، احساسات و انگیزههای غیرقابل قبول خود را به فرد دیگری نسبت میدهند. | برونفکنی (فرافکنی) |
کسی که از دست رئیس خود کلافه شده است، ممکن است به خانه رفته و با سگ خود به تندی رفتار کند. | جبران کردن یک برانگیزش (برای مثال پرخاشگری) با یک مورد جایگزین. | جابجایی |
یک کودک ممکن است در زمانیکه آنها نیاز به سپری کردن وقتی در یک بیمارستان دارند، مجددا به مکیدن انگشت شست خود روی آورده یا بستر خود را خیس کند. | این امر یک حرکت رو به عقب روانشناختی در زمانی است که یک فرد با استرس مواجه میشود. | واپسروی |
ورزش یک مثال است که میتواند احساسات ما را (برای مثال پرخاشگری) به چیزی سودمند تبدیل کند. | جبران کردن یک برانگیزش (برای مثال پرخاشگری) با یک مورد جایگزین، بر اساس یک راه قابل قبول اجتماعی. | والایش |
مراحل روانشناسی
در جامعهی بسیار سرکوبگر «ویکتوریا» که فروید در آن زندگی و زنان نیز کار میکردند، آنها به طور ویژه مجبور شدند تا نیازهای جنسی خود را سرکوب کنند. در بسیاری از موارد، این امر دلیلی برای برخی از بیماریهای نوروتیک بود.
زیگموند فروید به دنبال شناخت طبیعت و تنوع این بیماریها، با توجه به ردیابی سابقهی جنسی بیماران خود بود. این بررسی در ابتدای امر یک تحقیق تجربی جنسی نبود. چیزی که بیش از خواستهها و تمایلات بیماران برای زیگوند فروید اهمیت داشت، تجربهی آنها از عشق، نفرت، شرم، گناه و ترس و همچنین چگونگی مدیریت آنها در خصوص این احساسات قدرتمند بود.
این امر باعث شد تا که بخش بحثبرانگیزی از کار فروید شکل بگیرد– نظریهی او در مورد توسعه روانشناختی و عقدهی ادیپ.
زیگموند فروید معتقد بود که کودکان به همراه یک لیبیدو متولد میشوند – میل جنسی (لذت). این موضوع در برخی از مراحل دوران کودکی وجود دارد که در طی آن کودک از یک شی «متفاوت» لذت میبرد.
برای اینکه از نظر روانشناختی سالم باشیم، ما باید هر مرحله را با موفقیت پشت سر بگذاریم. اگر یک مرحله با موفقیت کامل نشده و فرد در یک مرحلهی خاص «تثبیت» شده و یا اصطلاحا درجا بزند، اختلالات روانی میتواند رخ دهد. این نظریهی خاص نشان میدهد که چگونه شخصیت بزرگسالان توسط تجربیات دوران کودکی آنها شکل گرفته و تعیین میشود.
تجزیه و تحلیل خواب و رویا فروید
زیگموند فروید (۱۹۰۰) رویاها را به عنوان جادهای سلطنتی به ناخودآگاه در نظر گرفت. همانطوریکه که رویا به وقوع میپیوندد، دفاعیات «خود» کاهش یافته و برخی از خواستههای واپس رانده شده در شخص بینندهی رویا مجالی برای رسیدن به آگاهی و حضور پیدا میکنند و هر چند شکل به شکل تغییر و تحول یافته و تحریف شده وارد ضمیر هشیار شخص میشود. رویاها عملکردهای مهمی را برای ذهن ناخوداگاه انجام میدهند. و به عنوان نشانههای ارزشمندی برای فهم اینکه ذهن ناخوداگاه چگونه عمل میکند مطرح میباشند.
در ۲۴ ژوئیه ۱۸۹۵، فروید رویایی دید و این رویا به عنوان مبنای تئوری او قرار گرفت. او نگران بیماری به نام ایرما بود که به درمان، آنطوری که فروید انتظار داشت پاسخ نداده است. در واقع، فروید خود را برای این امر مقصر دانسته و احساس گناه میکرد.
خواب فروید
یک شب فروید خواب دید که ایرما را در یک مهمانی ملاقات کرده و او را مورد معاینه قرار میدهد. سپس صحنهای مانند برق از جلوی چشمان فروید عبور کرد. فروید دید که پزشکی دیگر دارویی را به شکل غیربهداشتی به ایرما تزریق کرد. و فروید دریافت که دردهای ایرما ناشی از آن تزریق غیربهداشتی توسط آن پزشک میباشد. و در همان حال احساس گناه فروید نیز از میان رفت.
فروید این رویا را به عنوان تحقق آرزو تفسیر کرد. او آرزو داشت که وضعیت بد ایرما تقصیر او نباشد و رویا این آرزو را با اطلاعرسانی این مورد به او که پزشک دیگری گناهکار میباشد، محقق ساخت. بر اساس این رویا، زیگموند فروید (۱۹۰۰) بهسمت پیشنهاد این موضوع رفت که یک عملکرد عمدهی رویا، تحقق آرزوها است.
او بین رویایی که محتوای آشکار دارد (آنچه که شخص به خاطر میآورد) و رویایی که محتوای پنهان دارد (یک مفهوم سمبیک از رویا همانند آنچه که در آرزوی فرد نهفته است) تفاوت قائل شده است. محتوای آشکار اغلب بر حوادث روز بینندهی خواب دلالت دارد.
فرایندی که در طی آن آرزویی اساسی به محتوایی آشکار ترجمه و تفسیر میشود، کار یا عمل رویا نامیده میشود. هدف از عمل رویا ترجمه نمودن آرزوهای ممنوعه به شکلی امن میباشد. که در نتیجه باعث کاهش اضطراب شده و اجازه میدهد تا ما به خواب خود ادامه دهیم. عمل رویا شامل فرآیند تراکم، جابجایی، و توسعهی ثانویه است.
فرایند تراکم اتصال دو یا چند ایده
فرایند تراکم اتصال دو یا چند ایده یا تصویر به منظور تبدیل شدن به یک واحد است. مثلاً یک رویا در مورد یک مرد ممکن است رویایی در خصوص پدر و یا یک شخص عاشق باشد. مشاهدهی رویایی درمورد خانه ممکناست تراکمی از نگرانیهای امنیتی فرد و همچنین نگرانیهای وی درمورد ظاهر خود دربرابر دیگران باشد.
جابجایی
جابجایی در زمانی اتفاقمیافتد که یک فرد یا شی را به شخص دیگری که در مورد او دلواپس هستیم تبدیلمیکنیم. مثلاً یکی از بیماران تحت نظر زیگموند فروید بشدت از خواهر شوهرش ناراحت بود. و همین امر باعث شده بود تا او در رویا این چنین ببیند که یک سگ سفید را خفه میکند. در واقع او در عالم رویا خواهر شوهر خود را به شکل یک سگ دیده بود.
زیگموند فروید این رویا را به عنوان نشان دادن آرزوی او برای کشتن خواهر شوهرش تفسیر کرد. اگر او در رویا میدید که واقعا او را کشته است، بهطور حتم احساس گناه میکرد. بنابراین ضمیر ناخودآگاه برای محافظت از او، آن زن را تبدیل به یک سگ کرده بود.
توسعه ثانویه
توسعهی ثانویه زمانی رخمیدهد که ذهن ناخودآگاه تصاویر مربوط به تحقق آرزوها را در قالب وقایع منطقی در کنار یکدیگر مرتبمیکند که این مورد بیشتر حاوی محتوی پنهان و مبهم میباشد. بهگفتهی فروید، این امر دلیلیست برای این موضوع که محتوای آشکار رویاها میتواند بهصورت رویدادهایی قابلاعتماد و پذیرفتنی باشند.
زیگموند فروید در کار بعدی خود در مورد رویاها، وضعیت نمادهای جهانی در رویاها را مورد بررسی قرار داد. برخی از این موارد دارای ماهیتی جنسیتی بودند، از جمله ستونها، اسلحهها و شمشیرها که نشاندهنده آلت تناسلی مردانه و اسبسواری و رقص که نشاندهنده مقاربتجنسی است.
با این حال، زیگموند فروید درباره نمادها احتیاط کرد و اظهار داشت که سمبلهای عمومی شخصیتر از سمبلهای جهانی میباشند. یک فرد نمیتواند بدون داشتن آگاهی در مورد شرایط شخصی، تفسیری در خصوص محتوای ظاهری یک رویا را ارائه دهد.
«واژهنامههای رویایی» (مشابه کتب تعبیر خواب) که هنوز هم محبوبمیباشند، یک منبع انگیزشی و تحریککننده برای فروید بهشمار میرفت. در یک مثال جالب در مورد محدودیتهای نمادهای جهانی، یکی از بیماران فروید پس از دیدن رویایی در خصوص یک ماهی که در حال لغزیدن در دستان او بود، به فروید گفت: «این یک نماد فرویدی است و باید نشانهای از یک آلت تناسلی مردانه باشد!»
زیگموند فروید بیشتر تحقیقکرد و معلوم شد که مادر این زن یک طالعبین زودخشم بوده است. و طالع او نیز در برج حوت (ماهی) قرار داشتهاست. او به دلیل اینکه نظرات و تحلیلهای دخترش را نمیپذیرفت، در ذهن دختر خود جای گرفتهبود. بههمین دلیل فروید اظهار داشت ارتباط دادن ماهی بهمادر بیمار، قابل پذیرشتر از ارتباط دادن آن با آلتتناسلی است!
پیروان و شاگردان زیگموند فروید
زیگموند فروید پیروان بسیاری را به سوی خود جذب کرد. که این افراد در سال ۱۹۰۲ یک گروه معروف تشکیلدادند که بهنام «انجمن روانشناسی چهارشنبه» نامگذاری شدهبود. این گروه در هر چهارشنبه در سالن انتظار فروید با یکدیگر دیدار میکردند. بههمان نسبتی که سازمان بزرگ شد، فروید یک حلقه درونی از پیروان متعهد که اصطلاحا «کمیته» نامیدهمیشد را شکلداد. (از جمله ساندور فرنزی، هانس ساچز، اوتو رنک، کارل آبراهام، ماکس ایتینگون و ارنست جونز). در ابتدای سال ۱۹۰۸، این کمیته ۲۲ عضو داشت و به انجمن روانکاوی وین تغییر نام داد.
ارزیابی انتقادی
آیا روانشناسی زیگموند فروید از جانب شواهدی حمایت میشوند؟ نظریه زیگموند فروید در توضیح دادن خوب است. اما در پیشبینی رفتار (که یکی از اهداف علم است) خیر. به همین دلیل، نظریه فروید غیرقابل آزمون است. یعنی نمیتوان آن را ثابت یا رد کرد. مثلاً تست و اندازهگیری عینی ذهن ناخودآگاه مشکل است. به طور کلی، نظریه فروید به مقدار زیادی بر خلاف موازین علمی است.
با وجود شک و تردید در خصوص ذهن ناخودآگاه، روانشناسی شناختی از قبیل حافظهی رویهای، پردازش خودکار و روانشناسی اجتماعی که اهمیت پردازش ضمنی را نشان داده است فرآیندهای ناخودآگاه را شناسایی کردهاند. چنین یافتههای تجربی نقش فرایندهای ناخودآگاه در رفتار انسان را نشان داده است.
غیرفراگیر بودن نمونهها
با این حال، بیشتر شواهد تئوری زیگومند فروید نمونههای غیرفراگیر هستند. او اغلب خود، بیماران خود و تنها یک کودک (مثلاً هانس کوچولو) را مورد مطالعه قرار داده است. مشکل اصلی در اینجا این است که مطالعات موردی براساس مطالعهی جزئیات در خصوص یک فرد است. و بهطور خاص درمورد فروید، اغلب افرادیکه توسط او موردبررسی قرارگرفتند زنان میانسال از وین (بهعبارت دیگر بیماران خودش) هستند. این امر سبب میشود تا تعمیم نتایج به جمعیتی گسترده (مثلاً کل جهان) مشکل باشد. با این حال فروید اعتقاد داشتن به تنها یک تفاوت کیفی در بین مردم را بیاهمیت میدانست.
ممکن است زیگموند فروید در تفسیرهایش دچار تعصب پژوهشی نیز شده باشد. او ممکن است صرفا به اطلاعاتی که از نظریههایش پشتیبانی میکند توجه کرده. و اطلاعات و سایر توضیحاتی را که با نظریههایش تناسبی ندارند را نادیده گرفته باشد.
با این حال، فیشر و گرینبرگ (۱۹۹۶) اعتقاد دارند که به نظریهی فروید نباید بهطور کلی نگاه شود. بلکه باید بر اساس فرضیههای خاص مورد ارزیابی قرار گیرند. آنها نتیجهگرفتند شواهدی هست که از مفاهیم فرویدی دربارهی هویتهای دهانی و مقعدی و برخی از جنبههای اندیشهای او در مورد افسردگی و پارانویا حمایتمیکند. با این حال آنها شواهد کمی از کشمکش ادیپ را پیدا کرده. و همچنین هیچگونه حمایتی از دیدگاه فروید درباره جنسیت زنان و نحوه توسعهی متفاوت آنها نسبت به مردان نیز یافتنشد.
1 دیدگاه