در ناخودآگاه دونالد ترامپ
روانکاوی دونالد ترامپ: تقابل عقدهی حقارت و خودشیفتگی
دونالد ترامپ چهل و پنجمین رئیس جمهور ایالت متحدهی آمریکا است.. وی در سال ۲۰۱۷ توانست کرسی ریاستجمهوری یکی از قویترین و تاثیرگذارترین کشورهای حال حاضر جهان را بهدست آورد.
دونالد ترامپ اولین رئیسجمهور تاریخ آمریکا است که بدون داشتن سابقهی سیاسی یا نظامی توانسته به این منصب دستیابد. دونالد ترامپ در دههی هفتاد زندگی خود توانست به بالاترین منصب و جایگاه موجود در جهان برسد. اما این اولین موفقیتش نبوده و در مسیر زندگیش بارها و بارها کارهای بزرگ و ناممکنی را انجام داده است.
دونالد در مسیر زندگی خود فراز و نشیبهای بسیاری را پشت سر گذاشته و موفقیتهای بیشماری را کسب کردهاست. دونالد فرزند ملاک ثروتمندی است که بعد از در دستگرفتن پادشاهی پدر، این قلمرو ثروتمند را تبدیلبه امپراطوری بزرگ کرده. و در مسیر رشد اقتصادی کسب و کار پدر، تاثیر بسیار زیادی داشته است. به طوریکه بعد از اتمام دانشگاه و در دست گرفتن سکان تجارت پدر، سرمایهی چندصد میلیون دلاری خانواده را به چندین میلیارد دلار تبدیل کرده و شهرت را به ثروت خانواده افزوده است.
اما پشت تمامی این موفقیتها، عقدهی حقارتی بزرگ خوابیده است. برای روانکاوی دونالد ترامپ و ورود به دنیای ناخودآگاه وی، در ابتدا باید دوران کودکی و شرایط رشد یافتن او را واکاوی کنیم تا پی به نحوهی تفکر و شخصیت او ببریم.
تولد
دونالد ترامپ در سال ۱۹۴۶ در نیویورک متولد شد. پدربزرگ او یک آلمانی روستایی زاده بود که در سن ۱۶ سالگی در سال ۱۸۸۵ از آلمان به آمریکا مهاجرت کرد و در سال ۱۸۹۲ توانست شهروندی آمریکا را به دست آورد. مادربزرگ او هم مهاجری از اروپا بود. پدربزرگ دونالد ترامپ، فردریک نام داشت و در یک سفر که برای دیدار از اقوام و روستای خود به آلمان برگشته بود، با یک دختر از دیار خود به نام الیزابت آشنا میشود و پس از ازدواج، در سال ۱۹۰۲ به آمریکا برمیگردد. پدربزرگ دونالد از بیماری آنفولانزا در سال ۱۹۱۸ در گذشت.
پدر دونالد ترامپ در سال ۱۹۰۵ متولد شد. نامش را «فرد» گذاشتند. «فرد ترامپ» در پانزدهسالگی، درست اندکی بعد از مرگ پدر، با مادرش در بنگاه املاک پدر مشغول بهکار شد. پدربزرگ دونالد ترامپ نمونهای از یک مهاجر موفق بود که توانست در سن و سال کم به آمریکا بیاید و پس از اندکی، با بازکردن رستوران، مسافرخانه، فاحشهخانه و بنگاههای املاک، بهثروت قابلتوجهی دستیابد. پدربزرگ دونالد ترامپ در زمان مرگ، ثروتی معادل ۳۱هزار دلار برجای گذاشت که تقریبا برابر با بیش از پانصدهزار دلار فعلیست. پدر دونالد بعد از ورود بهدنیای تجارت، در سن پانزدهسالگی با مدیریت املاک پدر، در سال ۱۹۲۳ کمپانی «الیزابت ترامپ و پسر» را تاسیسکرد. فرد جوان همچون پدرش تاجر موفقی بود و توانست هزاران خانه، آپارتمان، مغازه و مراکز خرید بسازد و بفروشد.
فرد ترامپ در سال ۱۹۳۶ با «ماری» دختری از اسکاتلند ازدواجکرد و صاحب ۵ فرزند گردید. فرزند اولش دختری بهنام ماریانا، فرزند دوم پسری بهنام فردریک، فرزند سوم دختری بهنام الیزابت، فرزند چهارم، دونالد و فرزند آخر پسری بهنام رابرت بود.
پدر دونالد ترامپ
پدر دونالد ترامپ در سال ۱۹۹۹ از یک بیماری ریوی در سن ۹۳ سالگی مرد و مادر ترامپ در سال ۲۰۰۰ در سن ۸۸ سالگی درگذشت. زمانیکه پدر ترامپ مرد، ثروتی بالغ بر سیصد میلیون دلار از خود برجای گذاشت.
دونالد ترامپ در خانوادهای چشم گشود که تلاش برای موفق شدن و جنگیدن برای زندگی بهتر در آن، مفهوم اصلی و عنصر برجستهای بود. پدر و پدربزرگ او هردو همیشه کار کرده بودند و برای رسیدن به زندگی بهتر دایما در تلاش بودند. در نتیجه ساختار اولیهی روانی ترامپ، با تلاش و کوشش شکل گرفته بود. اما همین موفقیت جاری در خانواده، آغازگر ایجاد اختلالات روانی نیز در وی بود. زیرا سیستم روانی او از طرفی با مقایسهی خود با پدر و پدربزرگ دچار تحقیر میشد و از طرفی دیگر، با تایید موفقیتهای آنها و نسبت دادن آن موفقیتها به خود، دچار خودشیفتگی میگردید.
هستهی اولیهی روانی دونالد ترامپ در بستر حقارت ناشی از مقایسهی خویش با پدربزرگ و پدر شکل گرفت و در آینده رفته رفته تمامی تلاش خویش را برای سرکوب عقدهی حقارت خود کرد و همواره در جنگ برای اثبات کفایت خود بوده است. او چهارمین فرزند بود و اختلاف سنی نزدیک به ۹ سال با فرزندان بزرگتر باعث شده بود که از لحاظ روانی، او خود را در بین چندین والد حس کند و همواره احساس تحت کنترل بودن را تجربه کرده و در نتیجه همیشه سعی بر غلبه کردن به کنترل شدن را داشت. و در تمامی زندگی سعی بر کنترل کردن و تحت فرمان درآوردن دیگران را داشته است و در شرایطی که خود را در کنترل دیگران یا شرایط میبیند، رفتارهای پرخاشگرایانهی انفعالی را بروز میدهد.
خواهر بزرگ دونالد ترامپ
خواهر بزرگتر ترامپ، درس قضاوت میخواند و بعدها به مقام قاضی دست مییابد. برادر بزگتر او به علت مصرف الکل و مواد، نمیتواند بر روی کسب و کار خانواده تمرکز کند. خواهر دیگر علاقهای به ادارهی امور نشان نمیدهد. بنابراین دونالد جوان سکان ادارهی امور را در دست میگیرد. ترامپ در ۱۳ سالگی به مدرسهی نظام فرستاده میشود و بعد از آن در دانشگاه، اقتصاد میخواند. راست راه رفتن، کشیدگی بدن و نظم و جدیت از یادگارهای دوران مدرسه و آموزههای ساختاری نظامی حاکم بر مدرسه است. ترامپ که همواره دوست داشته مثل پدربزرگ و پدر باشد و در دل، آنها را به خاطر موفقیتها تایید میکرده، در نیمهی راه دانشگاه به کسب و کار خانوادگی اضافه میشود و در مدت کوتاهی، رونق بسیاری را به تجارت خانواده میآورد.
در همین راستا بهعلت تلاش بسیاری که از خود نشانمیدهد، سرانجام در سال ۱۹۷۲ مالکیت کمپانی «الیزابت ترامپ و پسر» را تصاحبمیکند و در اولین اقدام پس از تصاحب کمپانی ابا و اجدادی، به علت وجود عقدهی حقارت در هستهی مرکزی سیستم روانی خود، اقدام بهتغییر نام کمپانی «الیزابت ترامپ و پسر» که یادآور موفقیتهای پدربزرگ و پدر خویش بود، کرده و با این عمل، سعی بر پنهان کردن حقارت درونی خود در برابر پدربزرگ و پدر خویش مینماید و درنهایت بهخاطر وجود حس خودشیفتگی که از رشد یافتن هستهی مرکزی حقارت در وی پدید آمده بود، با انتخاب نام «ترامپ» برای کمپانی، هم عقدهی حقارتش را پنهان کرده و هم خود را در موفقیتهای نسلی که میستوده، شریکمیسازد. و با انتخاب نام فامیل خود، پیوندهای روانی با نسل گذشته را تشدیدمیکند و بهویژه خود را در جایگاه پدربزرگ، فردی که میستود، میگذارد.
ازدواج
دونالد ترامپ در همان سال ۱۹۷۲، هم اسم کمپانی را عوض میکند و هم ازدواج میکند. دونالد در ازدواج خویش هم دوباره الگوی روانی مرکزی خویش را تکرار میکند و با انتخاب یک مدل اهل چک، دوباره سعی در قرار دادن خود در جایگاه اساطیری پدر میکند. مادر و مادربزرگ او هردو اروپایی و مهاجر بودند و او نیز به صورت ناخودآگاه دوباره همین مکانیزم را در ازدواج خویش تکرار کرده و یک مدل اهل چک را که یادآور مادر و مادربزرگ بود، انتخاب میکند و با ازدواج با او، گویی خود را یک بار دیگر در جایگاه قهرمانان دوران کودکی خویش میگذارد.
مقاله مرتبط: روانکاوی رابطه مادرزن و داماد
دونالد ترامپ بعدها از همسر اولش جدا میشود و ازدواج مجددی میکند که آنهم دوام نمیآورد. و برای بار سوم ازدواجمیکند و اینبار هم با یک مهاجر اهل اروپا ازدواجمیکند. گویی ساختار درونی سیستم روانش، راهی بجز عاشق تصویر مادرانش شدن و در کالبد پدرانش زندگیکردن برایش نمیگذارد. و او را مجبورمیکند همواره همچون فردیکه دارای عقدهی ادیپ است، در جستجوی تصویر مادرش در معشوق باشد. و خود را بهعنوان فرزند که در جایگاه پدر ببیند. همین تلاش برای کسب جایگاه پدر، در ناخودآگاهش منجربه افزایش مکانیزمهای روانی از قبیل برگشتپذیری (Regretion) و جبران (compensation) میشود. درواقع استفادهی همیشگی و ناخودآگاه ترامپ از این دو مکانیزم، دلیل وجود عقدهی حقارت در وی و حضور این عقده در ساختار روانش باعث بوجود آمدن خودشیفتگی مزمن میشود. بصورتیکه در تمامی مراحل زندگی، همواره تلاشی برای اثباتکردنش داشته. و بههمین دلیل همیشه سعیکرده موفقیتهای بزرگی را در زمینههای گوناگون بهدست بیاورد.
عقدهی حقارت
مثلاً اقدام به نوشتن کتاب میکند، برنامههای تلویزیونی میسازد و سرانجام برای ریاستجمهوری آمریکا اقدام میکند. اما در تمامی این مراحل، همواره هدف اصلیاش ارضای خودشیفتگی و پنهان کردن عقدهی حقارت خویش بوده. و رفتارش، تلاش دایمی او را در راستای اثبات توانایی خویش به پدران معنوی و ایجاد تعادل بین فراخود یا سوپرایگو و نهاد یا Id را به نمایش میگذارد. در واقع به همین دلیل، او هیچگونه وابستگی و التزامی به هیچ نظام ارزشی یا سیستم تفکری ندارد. و در روند عمر سیاسیاش، بارها حزبش را تغییر و از حزب اصلاحطلب بهدموکرات و سرانجام به جمهوریخواه نقلمکان کردهاست. زیرا در فراخود یا سوپرایگو دونالد ترامپ، تنها پدربزرگ و پدرش نشسته و جایی برای دیگر تفکرات و ارزشها نیست.
در روانکاوی دونالد ترامپ اولین چیزیکه در مییابیم اینست که همواره درصدد تکمیل و ارتقا کارهای پدربزرگ و پدرش بودهاست. مثلاً مسافرخانههای پدربزرگ را به هتل و خانهها و آپارتمانهای پدر را به آسمانخراش و برج تبدیل میکند. و حتی در زمان لذت بردن، سعی بر تقلید سیستم لذت پدربزرگ و پدر را دارد.
مثلاً پدربزرگش علاقمند به تعدد روابط جنسی بوده و فاحشهخانه بازمیکند. دونالد ترامپ هم بهعلت همزادپنداری خود با او، همین مسیر را ادامه میدهد. و با باز کردن کازینو، سعی بر تکرار اعمال پدربزرگ را دارد. اما بهعلت رقابت درونی که با آنها داشته، فاحشهخانهها را به کازینو تبدیلکرده. از طرف دیگر، در زندگی شخصی هم با تعدد روابط جنسی سعی بر تقلید سیستم لذت پدربزرگش را دارد. و در تمامی ازدواجها، همسرانی انتخابمیکند که مدل و بازیگر بودهاند. و درنهایت تا آنجا پیشمیرود که امتیاز برنامههایی از قبیل دختر زیبای آمریکا و جهان را میخرد تا با ارتقای سیستم لذت، لذت بهیادگار مانده از پدربزرگ، بار دیگر توانایی خویش را به آنها ثابت کند و عقدهی حقارت خودشیفتگی را مخفیتر نماید. عقدهای که تمامی ناخودآگاه دونالد ترامپ را فراگرفته و حتی شیوهی لذتبردن او در تختخواب را هم تعیینمیکند.
مقاله مرتبط: روانکاوی بازیگران پورنوگرافی
خودشیفتگی
دونالد ترامپ علیرغم تمامی این نابسامانیها، ظاهری مناسب دارد، بطوریکه همواره و در تمامی مراحل، خونسرد و آرام به نظر میرسد. همیشه استوار و محکم قدم بر میدارد. هیچوقت مخدر مصرف نکرده، الکل نخورده و سیگار نمیکشد، به طوریکه در زمان ورود به کاخ سفید پس از اینکه طبق سنت کاخ سفید به عنوان رئیس جمهور توسط دکتر مخصوص کاخ سفید چکاپ میشود، نتایج معالجات دقیق پزشکی، گواهی بر سالم زندگی کردن و سلامت کامل فیزیکی او بوده است.
اما درواقع عدماستفاده از الکل و مخدر یا سیگار نکشیدن او هم ریشه در خودشیفتگی او دارد. زیرا او بهعنوان یک انسان خودشیفته نمیخواهد به خود آسیب برساند و از طرفی دوستدارد همهچیز در کنترلش باشد و نمیخواهد او در کنترل سیگار یا الکل قرار بگیرد و درواقع در هنگام مصرف الکل یا مواد، چون انسان از حالت طبیعی خارجمیشود و دیگر کنترلی بر روی رفتار خویش ندارد، یا چون یک فرد سیگاری همواره باید در بند سیگار باشد، درنتیجه یک فرد خودشیفته به هیچوجه تمایل بر موقعیتهایی که کنترل را از دستان او خارج میکند ندارد و به همین دلیل ترامپ هیچ علاقهای بهزندگی ناسالم از خود نشاننمیدهد. از طرفی، او شاهد مرگ برادر خود بهعلت مصرف زیاد الکل و مواد بوده و به هیچوجه تمایلی برای در جایگاه برادر بودن را نداشته، زیرا او همواره دنبالهرو پدربزرگ و پدر بوده و آنها را الگوی مناسب خویش میپنداشته است.
زبان بدن
زبان بدن دونالد ترامپ هم تاییدکنندهی خودشیفتگی و میل به کنترل و در نهایت عقدهی حقارت موجود در لایههای زیرین سیستم روان او است. راه رفتن آرام و با ریتم او حکایت از انتقال جملهی «همه چیز تحت کنترل من است» را دارد. استفاده از دست در هنگام سخنرانی به شیوهی اشاره به مخاطب و استفاده از علامت اوکی (تماس انگشت اشاره و شست و باز کردن سه انگشت دیگر)، بیان کنندهی اعتماد به خود و نشان دهندهی در تحت کنترل بودن اوضاع است.
حالت سر و اخم دایمی و نیمهمحسوسش هنگام سخنرانی، بیانگر ترس درونی او از ابراز مخالفت و دستپیش را گرفتناست. تا هم توسط این میمیک ناخودآگاه، ترس خویش از عدمتاثیر مخاطب را کنترلکرده و اضطراب لایههای زیرین ناخودآگاه را تخلیهکند. و هم یک دیوار دفاعی مقابل مخاطب کشیده و جرات مخالفت را از او بگیرد. نحوهی دستدادنش با دیگران بهویژه رهبران دیگر ممالک، حاکی از وجود عقدهی حقارتی است که در ناخودآگاهش در تکاپو است. او با فشردن بیش از حد دست مخاطب و کشیدن وی بهسمت خود، تلاش برای فرار از تحتکنترل قرار گرفتن و همچنین مکانیزم جبرانی در راستای جبران عدمتوانمندی ذاتی خویش در سیاست است که در واقع به شکل هستهی درونی عقدهی حقارتی است که بهدلیل مقایسهی خود با پدربزرگ بهوجود آمده و همواره یادآور عقبتر بودن از وی علیرغم تمامی موفقیتهای بهدست آمدهاست.
این جنگ ناتمام درونی و کشمکش لایههای زیرین ناخودآگاه او در کلام وی همواره مشهود است. بطوریکه همواره بیانکرده گذشته حاوی موفقیتها و پیروزیهای بیشتری بوده. بطوریکه حتی شعار انتخابی خویش را make America great again یا «دوباره آمریکا را بزرگ میکنیم» انتخاب میکند. شعاری که نشان دهندهی عمق نگاه درونی وی به گذشته است. جایی که پدربزرگ انتظارش را میکشد، زمانی که از نظر وی همه چیز بهتر بود.
مکانیزمهای دفاعی
درواقع همانطورکه در مقاله روانکاوی دونالد ترامپ اشاره کردم، مکانیزمهای دفاعی در روانکاوی دونالد ترامپ برگشتپذیری و جبران میباشد. او همیشه برای کنترل کردن عقدهی حقارت خویش، از این دو مکانیزم روانی سود جسته است. در ازدواج، با استفاده از مکانیزم برگشتپذیری به عقب رفته و دوباره مادر خویش را انتخاب کرده و به کمک مکانیزم جبران، تصویر ذهنی مادر را به جایگاه نهایی لذت برده و در نتیجه تبدیل به مدل کرده است. و یا فاحشهخانههای پدربزرگ را با مکانیزم برگشتپذیری و جبران، دوباره احیا کرده. اما به شکل کازینوهایی مجلل یا خانههای پدر را به برجهای بزرگ سر به فلک کشیده تبدیل نموده است.
رفتار وی در سیاست خارجی و داخلی آمریکا هم، گواه وجود عقدهی حقارت ذاتی و خودشیفتگی شدید اوست. در روانکاوی دونالد ترامپ توجه به نحوه امضای او حقایق جالبی را اشکار میکند. امضا کردن اسناد و مدارک سیاسی به شیوهی خاص وی، افشا کنندهی عقدهی حقارت و خودشیفتگی اوست.
نحوه امضا کردن
هنگامی که نحوهی امضا کردن او را واکاوی میکنیم، به وضوح سرعت اولیه در هنگام نوشتن اسم خویش را میبینیم. که ناشی از عدم علاقه به خویشتن در ناخودآگاه او است. که در نتیجه گویی میخواهد زودتر از قسمت دونالد بگذرد و با این کار خود را انکار کند. اما در هنگام رسیدن به واژهی ترامپ، سرعت دست کمتر شده و فشار بر روی قلم افزایش مییابد. که نشاندهندهی افتخار به نام فامیل و در واقع گذشتهی خویش است. گویی فشار روی قلم، حاوی تایید واژهی ترامپ و همزمان تخلیهی اضطراب درونی ناشی از مواجههشدن با پدربزرگ است. و در انتها، سایز بزرگ امضای وی، دلیلی بر وجود خودشیفتگی است. و سپس نشان دادن آن به همگان و دوربینها، تایید خودشیفتگی مزمن اوست. گویی میخواهد مطمین شود که همگان او را دیده و تایید کردهاند.
در واقع میل به تعدد شرکای جنسی، خود، نشاندهندهی خودشیفتگی اوست. زیرا فرد خودشیفته میل دارد تا ژن خویش را در همه جا انتشار دهد. تا دنیا را سرشار از خویش کند و در واقع تعدد فرزندان وی نیز دلیلی دیگر بر این مدعاست.
استفاده متعدد از توئیتر
استفادههای متعدد وی از سیستم پیامرسان توئیتر نیز، گواهی بر خودشیفتگی و عقدهی حقارت اوست. از طرفی با این عمل، اندیشهی قدیمی خود که تمامی شبکههای خبری و تلویزیونی دروغگو هستند را تاییدمیکند. زیرا با این کار نشان میدهد که من هنوز سر حرف خویش هستم و به جای مصاحبه کردن توئیت میکنم. چون اگر مصاحبه کنم، حرف خود را نقض کرده و خود را تحقیر میکنم. کاری که همیشه از آن رنج بردهام. من فقط زمانی که مجبور باشم مصاحبه میکنم و در مواقع دیگر، ترجیح میدهم خودم خبررسان باشم. و از طرف دیگر نشان میدهد که خودم به تنهایی از همهی شبکهها بزرگتر و مهمتر هستم. و نیازی به کسی برای رساندن صدایم به مردم را ندارم، زیرا صدای من از همهی صداها رساتر است.
در آخر در مقاله روانکاوی دونالد ترامپ میخواهم این مطلب را اضافه کنم که ترامپ به علت داشتن عقدهی حقارت و خودشیفتگی مزمن، بسیار رهبر خطرناکی است، به ویژه برای مخالفینش. زیرا او به دلیل خودشیفتگی مزمن، به هیچوجه نمیخواهد گفتههای خویش و به ویژه قولهایش را انجام نشده بگذارد. و حاضر است به هر قیمتی، کار شروع شده را به پایان برساند. زیرا از طرفی قولهایی که میدهد یادآور قولهایی است که در کودکی به خود داده تا مانند پدربزرگ و پدر شود و عمل نکردن به آنها، به وجود آورندهی اضطراب در سطح ناخودآگاه میشود و نماد بدقولی در برابر پدربزرگ و پدر. به همین دلیل اگر چیزی را آغاز کند، باید به اتمام برساند.
تحقیر دونالد ترامپ: خطرناکترین کار ممکن
از طرفی، او به علت رنج بردن از عقدهی حقارت، هیچگونه حقارت خارجی را تحمل نمیکند. و در برابر تحقیرهای خارجی، رفتاری پر از خشونت اما با آرامش از خود نشان میدهد. به همین دلیل تحقیر وی میتواند خطرناکترین کار ممکن باشد. زیرا مکانیزم درونی او را فعال کرده و او برای جبران خسارت وارده به صورت ناخودآگاه، دست به حمله میزند. ظاهر آرام او این سوءتفاهم را ایجاد میکند که او در فکر حمله نیست. در صورتیکه در واقع در حال تدارک انتقام است. باید بدانیم او بهعنوان فردی خودشیفته، خدشهدار شدنش در برابر دیگران و بهویژه در برابر پدربزرگ که اکنون فرامانروای فراخود اوست را بههیچوجه تحملنمیکند. در نتیجه هرگونه تحقیری را به شدت پاسخ میدهد.
اما از طرف دیگر، در روانکاوی دونالد ترامپ او خود را یک فرد موفق در برقراری ارتباط میداند. بصورتیکه حتی کتابی با نام هنر مذاکره نوشته و همواره اعلام کرده که «من مذاکره کردن را بلدم». این میتواند دریچهی ورود برای برقراری ارتباط با او باشد. به این صورت که او همواره بیان کرده که «من آمادهی مذاکره هستم». و میتوان از این طریق با او به نقاطی مشترک رسید. زیرا برای او فقط تایید گرفتن مهم است نه قوانین و نظامهای ارزشی و حتی نه سیاست.
در روانکاوی دونالد ترامپ باید گفت او بهراحتی میتواند موضع و سیاست خویش را در قبال دیگر دولتها تغییر دهد. و کافیست رفتارها و کارهایش از جانب دیگران تاییدشود تا او درهای مذاکره را گشوده و هرچه میخواهی بهراحتی واگذارکند. درنتیجه، راهحل ورود بهذهنناخودآگاه یا روانکاوی دونالد ترامپ و تبدیلش بهدوستی مطمین، تایید کارها و دستاوردهایش در سیاست و اقتصادست. در واقع تایید احساس و افزایش ساختار خودشیفتگی او. راهحل تبدیلش بهدشمنی خطرناک، تقویت عقدهحقارت و مجبورکردنش به استفاده از مکانیزمهای جبران و برگشتپذیری برای تخلیهی اضطراب ناخودآگاه میباشد. در نتیجه با توجه به آنالیزهای ارایه شده، بنده تصور میکنم ادامهی تحریک عقدهی حقارت وی از جانب دولتمردان، باعث شعلهور شدن خشمی میشود که میتواند کشور را به ورطهی جنگی مهلک بکشاند.
بسیار زیبا و کاربردی تحلیل کرده اید
با اجازتون بخشی از مطلبتون را کپی کردم برای مقاله درس روانشناسی شخصیت
خوشحالم مورد توجه قرار گرفت
سلام جناب دکتر امین حسینی
تحلیل بسیار آموزنده ای از شخصیت ترامپ داشتید
کامل مطالعه کردم و بسیار یاد گرفتم و لذت بردم
تحلیل بازیگران پورنوگرافی رو هم مطالعه کردم
اون هم بسیار خوب بود
منتظر تحلیل های بیشتری از شما هستم
سپاسگزارم
سپاس از شما و خوشحالم مورد توجه قرار گرفت