درمان افسردگی
مقدمه
افسردگی یکی از بیماریهایی است که امروزه به صورت یک چالش همگانی در تمامی کشورها به وجود آمده است، بهطوریکه در امریکا حدوداً ۷ درصد از جامعه هر سال تشخیص افسردگی میگیرند. طبق آماری که وزارت بهداشت امریکا ارایه داده است، زنها دو تا سه برابر بیشتر احتمال ابتلا به افسردگی را دارا میباشند. اما اگر سوال ما این باشد که افسردگی به چه علت بهوجود میآید و دلایل افسردگی چیست، هنوز اتفاق نظری در دانشمندان وجود ندارد و روانشناسان و بزرگان علم روانشناسی هنوز با هم اتفاق نظری در این رابطه ندارند. اما اگر بخواهیم به صورت اجمالی دلایل ایجاد افسردگی را بررسی کنیم، عموما دانشمندان دلایل افسردگی را در حوزههای محیطی و یا ژنتیک میدانند. البته بعضی از بیماریها و یا اتفاقات دیگر که در طول حیات رخ میدهد نیز میتوانند باعث افسردگی شوند.
خصوصیات فرد افسرده
یک فرد افسرده همیشه فردی که غمگین است، نیست. ما بسیاری از خبرها را میشنویم که مثلا یک هنرپیشهی فیلمهای طنز یا یک خواننده هم دچار افسردگی است، اما شاید به ندرت در این افراد غم و ناراحتی را ببینیم. در واقع حضور غم، تنها یکی از فاکتورهایی است که از آن میتوان نتیجه گرفت فرد دچار افسردگی است.
مسالهی دیگر این است که اتفاقاتی که در ذهن یک فرد افسرده میافتد، از قبیل غم، احساسات بیارزشی، تفکرات منفی مانند میل به خودکشی و …، همگی باید در یک بازهی شش ماهه در فرد وجود داشته باشند. یعنی اگر برای یک یا دو روز احساس غم و ناراحتی دارید (مثلا شخصی را ازدست دادهاید، از کارتان اخراجشدهاید و …)، تشخیص افسردگی داده نمیشود. در نتیجه مهمترین فاکتور برای تشخیص بیماری افسردگی آن است که اتفاقات یا علایم باید در یک بازهی زمانی شش ماهه در شما وجود داشته باشند.
اما مسالهی مهمتر از تشخیص آن است که درمانافسردگی چیست؟
در حال حاضر دو شاخهی عمده برای درمانافسردگی وجود دارد. یکی از این شاخهها، شاخهی دارودرمانی است که از انواع مختلف داروها از قبیل ضدافسردگیها و یا دستهبندیهای دیگر استفاد میکنند تا بتوانند افسردگی را کنترل کنند. شاخهی دیگر، رواندرمانی میباشد.
رواندرمانی شاخههای مختلفی دارد و میتواند از شناخت درمانی تا روانکاوی و درمانهای دیالکتیکی متغیر باشد. امروزه تحقیقات نشان داده که بهترین راه برای کمک به فردی افسرده، استفاده از رواندرمانی و دارودرمانی بهصورت همزمان میباشد. یعنی بهتر است که فرد علیرغم آنکه تحت دارودرمانی قرار میگیرد (لازم به ذکر است که گرفتن دارو در افسردگی نیازمند تشخیص یک متخصص است چون تمام درجات و طبقات بیماری افسردگی نیازی به دریافت دارو ندارند، اما اگر شما در طبقهای از بیماری اَفسردگی قرار داشته باشید که نیازمند دریافت دارو باشید) در کنار دارودرمانی، وارد پروسهی رواندرمانی نیز شود.
درجات افسردگی
افسردگی به صورت خفیف، متوسط یا شدید توصیف میشود.
در میان درجات افسردگی، افسردگی اساسی یک بیماری شایع و عودکننده است. طبق تحقیقات سال 2017، حدود 17.3 میلیون بزرگسال در ایالاتمتحده حداقل یک دوره افسردگی اساسی را تجربه کردهاند. مردم همچنین به افسردگی اساسی با عنوان زیر نیز اشاره میکنند:
– اختلال افسردگی اساسی
* افسردگی مزمن
– افسردگی شدید
* افسردگی تکقطبی
افراد مبتلا به افسردگی اساسی، در بیشتر ساعات روز و هر روز، علائم را تجربه میکنند.
در پروسهی رواندرمانی، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
یک فرد چه مراحلی را در فرایند رواندرمانی طی میکند که حتی بدون نیاز به دارو، میتواند درمان شود؟
مراحلی که در پروسهی رواندرمانی طی میشود، بسیار وابسته به روش درمانی است که متخصص یا روانشناس مربوطه استفاده میکند. عموما برای درمانافسردگی در روانشناسی، یکی از مشهورترین شیوهها، درمان شناختی و یکی دیگر از شیوههای مرسوم، روانکاوی است. درواقع این دو شاخه، خیلی استفاده میشوند.
در شاخهی اول یعنی درمان شناختی، متخصص روانشناس عموما سعی در شناسایی و تغییر افکار درونی یا احساسات و افکاری که در پس رفتار فرد شکل گرفته است، دارد. در واقع در رفتار درمانی شناختی، هدف متخصص، تغییر افکار درونی و خطاهای شناختی فرد است. متخصصین تصور میکنند که باورهای بنیادین باعث ایجاد افسردگی میشود. یعنی فرد یکسری خطاهای شناختی دارد که با کمک به حل این خطاهای شناختی، افسردگی درمان خواهد شد. برای این کار، فرد نیازمند آن است که زیر نظر یک متخصص، باورهای بنیادینش تغییر پیدا کنند.
اما در دستهی دیگر یعنی روانکاوی، روند درمان متفاوت است. در روانکاوی، عموما متخصصین روانکاو معتقدند که اَفسردگی، یک خشم فرو خورده شده است. یعنی معتقدند خشمی در ناخودآگاه فرد وجود دارد که بهعلت عدم توانایی در بروز این خشم، افسردگی به وجود آمده. در واقع روانکاوان اعتقاد دارند که عدم توانایی برای ابراز خشم، مساوی است با افسردگی. یعنی اگر انسان بتواند خشم خود را ابراز و به بیرون پرتاب کند، در حالت بسیار شدید منجر به پرخاشگری خواهد شد؛ اما اگر نتواند این خشم را به بیرون انتقال دهد و آن را در درون خود نگه دارد، منجر به افسردگی خواهد گردید. بنابراین در پروسهی روانکاوی، هدف روانکاو، خروج این خشم درون است. و همچنین انتقال چنین خشم درونی از ناخودآگاه به سطح خودآگاه. که اگر این اتفاق بیفتد، افسردگی درمان خواهد شد.
بهطور خلاصه،
۱-دلایل علمی افسردگی هنوز بهطور کامل نشاندهندهی علت واقعی ایجاد این ماجرا نیست.
۲- دانشمندان تصور میکنند که افسردگی میتواند ریشههای ژنتیکی یا ریشههای محیطی داشته باشد.
۳- درمانافسردگی به دو شاخهی دارودرمانی و رواندرمانی تقسیم میشود.
۴- در رواندرمانی، در حال حاضر دو رویکرد غالب وجود دارد: رویکرد شناختی و رویکرد روانکاوانه.
۵- در رویکرد رواندرمانی که شناخت درمانی را سرلوحهی خود قرار داه است، هدف، کمک کردن برای شناخت باورهای بنیادین و تغییر تفکرات و خطاهای شناختی است.
۶- در رویکرد روانکاوی، هدف، ابراز خشم از ناخودآگاه به حیطهی خودآگاهی است.
در انتها به خاطر داشته باشید که افسردگی به هیچوجه نمیتواند بهتنهایی و به خودی خود از بین برود. اگر شما علایم و نشانههای افسردگی را در خود میبینید، مسلما نیازمند دریافت کمک از یک متخصص حرفهای هستید؛ زیرا با صبر و گذران روزها، امکان بدتر شدن افسردگی وجود دارد اما به هیچوجه افسردگی بهبود پیدا نخواهد کرد.
سلام و وقت بخیر
جناب دکتر ببخشید من به کمک فوری شما نیاز دارم. لطفا اگه ممکنه کامل بخونید و کمکم کنید.
من چند ماه پیش ، سر کلاس دانشگاه که البته غیرحضوری بود ، با یه خانومی آشنا شدم که حدودا 22 سالی دارن. هیچ رابطه عاشقانه ای بین ما نبوده و ایشون هم گویا نامزد داشتن که دو ماه پیش نامزدشون ترکشون کرد.
ایشون هم از رفتارشون معلوم بود و هم خودشون گفته بودن که به مشکلاتی از جمله کمالگرایی ، افسرگی و … مبتلا بودن و پیش مشاور میرفتن و دارو مصرف میکردن.
ما تا الآن ارتباطمون اصلا عاشقانه نبوده به علاوه غیرحضوری و بیشتر پیامکی بوده و فقط یه بار تماس تلفنی داشتیم. بعد از اینکه نامزدشون دو ماه پیش ترکشون کرد ، به شدت افسرده تر شدن ، اون موقع ازم خواستن که یه بار تلفنی باهم حرف بزنیم بلکه بهتر بشن.
اخیرا چند روز پیش بهشون یه پیام دادم که احوال بپرسم ، برخلاف گذشته ، حتی زمانی که افسرده بود ، اصلا تا چند روز تلگرامش رو چک نکرد و نگران شدم که نکنه اتفاقی براشون افتاده ، به خاطر همین به هر دری زدم ، چنین بار زنگ زدم ، پیامک فرستادم ، واتساپ فرستادم ، با شماره خودم و یه شماره دیگه ، که بالاخره دیشب جواب داد و اوضاعشون فوق العاده بدتر شده بود ، یهو افسرده تر و نا امید تر شده بودن و به قول خودشون دو هفته است که سر کلاسای دانشگاه نمیرن و هیچ چی رو چک نمیکنن و وضعشون خراب بود.
ازشون پرسیدم خیلی کوتاه علایمشون رو توضیح بدن ، این عین پیامشونه:
«هیچ کاری نمیکنم.پنج شیش میخوابم تا هفت شب. بعدش پامیشم تو اینستا می چرخم یه چیزی میخورم و دوباره می خوابم.حال خودمو هم ندارم . من واقعا اعصاب ندارم ولی حوصله هیچ کار و هیچکسی رو ندارم. روزا چهارده پونزده ساعت میخوابم.بقیشم زندگی نباتیه. ببین من حالم اصلا خوب نیست. متاسفم که جواب ندادم ولی نیاز دارم تنها باشم و به درد خودم بمیرم
میشه لطفاً پیام ندی؟ نترس من هیچ بلایی سر خودم نمیارم.بی عرضه تر از این حرفام»
آقای دکتر که ما چند سالی اختلاف سنی داریم و هیچ رابطه عاشقانه ای بین مون نبوده ، فقط من اون رو به اندازه خواهر نداشته ام دوست داشتم و مثل یه برادر بهش محبت کردم.
بعید هم میدونم اون به من علاقه ای داشته باشه ، چون خودش هم بعد اینکه نامزدش ترکش کرد ، میگفت که تا آخر عمر عاشق کسی نمیشه و از رفتار الآن هم معلومه که فقط به عنوان یه دوست روم حساب میکنه. سوالاتم اینه که :
با این علائم به نظرتون به چه بیماری مبتلان؟
و با این حال من چه کاری باید انجام بدم؟ خیلی دوست دارم کمکش کنم ، اما چطور؟ به علاوه اصلا نمیخوام وابسته ام بشن ، چون میدونم تهش هیچی نیست ، از یه طرف هم نمیخوام دوست بدی باشم ، دوست دارم مثل یه رفیق واقعی ، مثل برادر کمکش کنم.
با اینکه یاد و خاطرش همیشه در ذهن و قلبم خواهد موند ، اما نمیخوام وابستگی ایجاد بشه ، به علاوه از قبل قصد داشتم یکمی رابطمون رو دور تر کنم ، مثل دو تا دوست که دور از همن و چند ماه یه بار یه احوالپرسی میکنن؛
میشه بفرمایید باید چیکار کنم؟
همانطور که گفتید اصلا نباید در این دوران به شما وابسته بشوند. رابطه عاطفی در این زمان سم است. اما اگر بتوانید مرز دوستی و رابطه عاطفی را حفظ کنید می توانید به او کمک کنید. از او احوالپرسی کنید و اگر لازم است گروهی بیرون بروید. ایشان بدلیل ترک نامزد افسردگی موقت دارند. مقاله درمان افسردگی را در سایت مطالعه کنید